گویش و آداب و رسوم مردم رامهرمز
موقعیت جغرافیایی شهر رامهرمز
شهرستان رامهرمز با 4257 کیلومتر مربع مساحت، در خاور استان خوزستان واقع شده است. این شهرستان از شمال به شهرستانهای ایذه و مسجد سلیمان؛ از خاور به استان کهگیلویه و بویراحمد؛ از باختر به شهرستان اهواز و از جنوب به شهرستان بندر ماهشهر محدود است. مرکز آن شهر رامهرمز است که با 7/3 کیلومتر مربع مساحت در 95 کیلومتری شرق اهواز بین 31 درجه و 16 دقیقه و 30 ثانیهی عرش شمالی و 49 درجه و 37 دقیقهی طول شرقی، نسبت به نصفالنهار گرینویچ قرار دارد و بلندی آن از سطح دریا 160 متر است. شهر رامهرمز در فاصلهی 1008 کیلومتری جنوب تهران واقع شده و فاصلهی هوایی آن تا تهران 552 کیلومتر است. آب و هوای رامهرمز گرم بوده و رودخانهی جراحی از مشرق رامهرمز میگذرد (افشار سیستانی، 1366: 435). رامهرمز شهری تاریخی است که بنیانگذاری آن را به هرمز ساسانی نسبت میدهند.وجه تسمیه و تاریخ شهر رامهرمز
رامهرمز را در گذشته سمنگان مینامیدند (دهخدا)، 1357: 122/ 25). خرابههای شهر قدیم «رامشیر» در سه کیلومتری آن بجای مانده است. اهمیت رامشیر در گذشته، بیشتر بدلیل نقش ارتباطی آن با بنادر جنوب بوده که توسط پل بزرگ رامشیر که بر روی رودخانهی جراحی (مارون) احداث شده بود، تأمین میشد. بررسیهای باستانشناسی، استقرار انسان در دشت رامهرمز را حداقل تا هزارهی ششم پیش از میلاد مشخص کرده است. در این منطقه، علاوه بر کشف آثاری مربوط به دورهی عیلامی، شواهدی نیز مربوط به شکوفایی منطقه در دورهی ساسانی و اسلامی یافت شده است. شهر رامهرمز در سالهای اخیر دوباره اهمیت گذشتهی خود را بازیافته و رو به توسعه و ترقی نهاده است و امروزه یکی از شهرهای مهم استان خوزستان بشمار میرود.طوایف ساکنان در رامهرمز
شهر رامهرمز، مرز بین طوایف همجوار؛ یعنی ایلات و طوایف بزرگ بختیاری، بهمئی، ترک قشقایی و عرب است. عشایر منطقهی رامهرمز از سه طایفهی مهم بهمئی، بختیاری و قشقایی تشکیل شده است و با داشتن بیش از صدها هزار رأس دام از این طوایف تشکیل میشود:1. طایفهی چهرازی، محمد ترکی، 2. سیدسادات میرسالاری؛ 3. ترکهای قشقایی؛ 4. طایفهی میراحمدی؛ 5. طایفهی خلیلی و طاهری؛ 6. طایفهی شیخ منگشت؛ 7. طایفه ترک لرکی.
علاوه برین مناطق اطراف رامهرمز هم بختیارینشین است و از مهمترین طایفههای بختیاری ساکن در این مناطق، طایفههای سادات موسوی، هرمزی، کلانتر، حسینی و غیره هستند. اخیراً هم تعدادی از طایفهی کلاهکجها ساکن این شهر شدهاند؛ هر چند که در اصل اهل رامهرمز نیستند. این قبایل، در طی سالهای گذشته از شهرهای اطراف به این شهر مهاجرت کرده و امروزه بنوعی رامهرمزی محسوب میشوند.
پرداختن به شهر تاریخی رامهرمز، بسیار بیشتر از حجم یک مقاله یا گزارش است. با این حال در اینجا تنها به دو مبحث گویش و آداب و رسوم رامهرمزی، به طور بسیار خلاصه اشاره شده است:
الف) گویش رامهرمزی
در مورد زبان رامهرمزی مقدسی میگوید: «زبانی دارند که فهمیده نمیشود» (خانلری، 1373: 71). با توجه به اسناد تاریخی میتوان گفت که زبان مردم رامهرمز در زبان عیلامیان سریانی و بعد در زمان ساسانیان از چهار صد سال قبل از میلاد به پهلوی، یکی از گروههای زبان غربی ایرانی میانه، تغییر پیدا کرد. سپس در طول تاریخ، زبان مردم رامهرمز ادغامی از زبان پهلوی و اوستایی با لهجهیی نزدیک به لهجهی لری و کلمات محلی همراه با اصطلاحات فارسی شکسته شد. عبدالغفار نجمالملک (فوت: سال 1299 هـ . ق) در دورهی قاجار، سفری به خوزستان و رامهرمز داشته و دربارهی زبان مردم رامهرمز در آن زمان میگوید: «به زبان فارسی تکلم میکنند؛ ولی با لهجهی لری و عربی مخصوص» (نجم الملک، 1364: 144). لهجهی رامهرمزی تا حدود زیادی همان لهجهی لری بختیاری با اندکی تغییر است. در کنار آن، تعداد زیادی متل و ضربالمثل هم وجود دارد که از طریق آنها میتوان به آداب و رسوم مردم رامهرمز پی برد. لهجههای امروزی رامهرمز، شامل لهجههای عربی، ترکی، بهبهانی، شوشتری و نیز لری بختیاری و بهمئی است؛ ولی لهجهی خاص مردم رامهرمز به «لهجهی رومزی» معروف است (یوسفی، 1387: 22- 23). در واقع لهجهی «رومزی» لهجهیی از گویش بختیاری است؛ زیرا مناطق اطراف رامهرمز آنچنان که ذکر آن رفت، تقریباً همگی بختیارینشین است. از طرفی بدلیل سکونت طایفهی عرب کعبی در مناطق اطراف رامهرمز، زبان و گویش عربی هم در رامهرمز رایج است.آشنایی با لهجهی رامهرمزی
لهجهی رامهرمزی تا حدود زیادی همان لهجهی لری بختیاری با اندکی تغییر است. در کنار آن، تعداد زیادی متل و ضربالمثل هم وجود دارد که از طریق آنها میتوان به آداب و رسوم مردم رامهرمز پی برد.در اکثر افعالی که در صحبتهای روزمرهی مردم رامهرمز از آنها استفاده میشود، معمولاً حرف «الف» در جلوی این افعال بکار گرفته میشود؛ بعنوان مثال:
«ایگُم»، «ایخُم»، «ایِرم»، «ایتُرم»؛ یعنی، «میگویم»، «میخواهم»، «میروم»، «میتوانم».
برای منفی کردن این افعال بجای «الف»، حرف نون به قبل از فعل اضافه میشود که بدین شکل در میآید:
«نیگُم»، «نیخُم»، «نیُرم»، بعنوان مثال: در یک ضربالمثل رامهرمزی که برای منفی کردن فعل، حرف «نون» در جلو فعل قرار گرفته است:
خر با پیغوم او نیخره = خر تشتنه با حرف تشنگیش رفع نمیشود (تنها با نشستن و حرف زدن مشکلات حل نمیشود).
برای جمع بستن اسامی، معمولاً از حرف لام واگر اسم به حرف «ه» ختم شود، به هنگام جمع بستن حرف «ه» حذف شده و دو حرف «یل» بدان اضافه میشود؛ مثال: کُر = پسر که جمع آن میشود، کرَل = پسرها و دوور = دختر که جمع آن میشود، دوورل = دخترها. زینه = زن که جمع آن میشود، زین+ یل = زینیل = زنها که در اینجا ممکن است، بجای دو حرف «یل» از دو حرف گل نیز استفاده شود که بصورت زنگل در میآید که بختیاریها بیشتر از این جمع استفاده میکنند. در لهجهی رامهرمزی، بعضی از کلمات دو بار جمع بسته میشوند، برای مثال به این کلمات دقت کنید:
«خودم»، «خوت»، «خوش»؛ بمعنی «خودم»، «خودت»، «خودش» که وقتی جمع بسته میشوند، بدین صورت در میآیند: «خومون»، «خوتون»، «خوشون»؛ اما در لهجهی رامهرمزی، این کلمات یک بار دیگر جمع بسته شده و بدین صورت در میآیند: «خومونل»، «خوتونل»، «خوشونل».
برخی از واژههای لری در گویش
- زینه zine / زن (زن خانهدار)- خوار Xoar / خواهر
- دا da/ مادر
- بوا boova / پدر
- برار berar / برادر
- جغله Jegele/ پسر بچه
- نیوا niva / نمیتوان
- سیلا sila / سوراخ
- هُسیر hosir/ مادر زن یا مادر شوهر
- گو geo/ برادر
- دِدِی dedei/ خواهر
- دُور dour/ دختر
- کُر Kor/ پسر
- بُتی boti/ خاله
- هالو halou / دایی
- خور زمار xorzemar/ پسر خاله یا دختر خاله
- تاته tatah / عمو
- وازا vaza/ عموزاده
برخی از واژههای قدیم در گویش رامهرمزی
- چپیله chapila/ کوچهی دراز و باریک- تنگاره tegara/ کوچهی باریک و پر پیچ.
- اشکنادش eshkanadesh/ شکستش
- دَک dak/ لرزان
- لیش lis/ بد، تنبل، کثیف...
اسامی دامها در سنین مختلف
- بره/ گوسفندی که بدنیا آمده تا پیش از یک سالگی- بره قوچ/ برهی نر، بعد از یکسالگی
- کُووه/ گوسفندی که یک ساله میشود.
- شیشک / گوسفندی مادهیی که بزرگ شده؛ ولی زایمان نکرده است، دو ساله
- پسشک / گوسفند مادهیی که اولین بچه را زاییده است
- تیشتر / بزغالهی مادهیی که یک بار زاییده است
- بیک، بزغاله سوا/ بزغاله کوچکتر از یک سال
برخی اصطلاحات در گویش رامهرمزی
- فیتک زیه fitak- ziyeh / رنگ آبی آسمان- فسیسه fisessa/ نم کشیده، خیس خورده
- فیله کی feile- kei / بدعادت
- قازمه gazme / کُلنگ یک سر
- قاز قلَنگ gazglang/ پرندهیی شبیه به مرغابی و غاز
برخی از ضربالمثلهای رایج در گویش رامهرمزی
- گییه گسنه خی میکه / شکم گرسنه خون راه میاندازد- گریوه روز خوشی میحا / گریه روز خوشی میآید
- گدا بوی گدا صفت نبوی/ گدا باشی؛ اما گدا صفت نباشی
برخی از چیستانهای رایج در گویش رامهرمزی
- چنه چنه: «خوش یه وجب تِی تِه مِتُولِش صد وجب؟پاسخ: قرقرهی نخ
- چنه چنه: «آسمونش پر ستاره؟» پاسخ: هندوانه
- چنه چنه: «گرد است و گردو نیس، زرد است و لیمو نیس؟» پاسخ: سکهی طلا
- چنه چنه: «چل قوطی، چل نیم قوطی، چل عروسک توی یک قوطی؟» پاسخ: کبریت (همان: 195).
ب) آداب و رسوم شهر رامهرمز
آداب و رسوم مردم رامهرمز، با پیشینهی کهن و ریشهدار، بسیار گسترده و همه جانبه است. رامهرمزیها، برای برگزاری هر کدام از مراسم و آیینهای خود، آداب و رسوم خاص و ویژهیی دارند که هر کدام از آنها درجای خود با ارزش و نشان از سنت و پیشینهی فرهنگی گوشهیی از این سرزمین کهن است و شرح و توصیف هر کدام از آنها مثنوی هفتاد من کاغذ است. با این حال به تعدادی از این آیینها بصورت خلاصه و فهرستوار اشاره میشود:ازدواج، (2) سوگواریها (عزاداری سنتی و مذهبی)؛ پوشاک محلی؛ غذاهای محلی؛ بازیهای محلی؛ باورهای مردم رامهرمز؛ طلب باران.
سوگواریها
عزاداری سنتی مردم رامهرمز
در رامهرمز وقتی شخصی از دنیا میرود، او را با احترام به سمت قبرستان میبرند. در خوزستان و رامهرمز، جنازه از سر بسوی قبل حمل میشود و زنان و مردان در حالی که دو طرف تابوت حرکت میکنند، به عزاداری میپردازند (مقدسی، 1361: 19). همچنین در قبرستانها و در مجالس عزاداری، «نای» (3) مینوازند و «دهل چپ» (4) میزنند و برای عزاداری سه روز در مجسد مینشینند (همان: 440).شروهخوانی، معمولاً در سوگ و عزاداری از دست رفتن بستگان و بزرگان ایلات و طوایف و اقوام معمول است. کسی که شروه میخواند، معمولاً با اشعار و سرودهای حماسی، به همراه ساز و دهل محلی (ساز و دهل چپ) سعی میکند، بزرگی و شخصیت والای کسی را که در گذشته است، معرفی کند و شور و احساس مردم را برانگیزد. معمولاً در خواندن شروهها، نسبت شخص درگذشته را به افتخارات طایفه، ایل و ایلیاتی، تیره و اصل و نسب و بعضی مکانها و اسمهای خاص میرسانند. همچنین در گذشته در مراسم سوگ و عزاداری مذهبی نیز از ساز و دهل چپ، بهمراه نوحهخوان استفاده میکردند که این نوحهها خود نیز با توجه به مراسم مذهبی، سینهزنی و زنجیرزنی متفاوت است.
در مراسم عزاداری سنتی شهر رامهرمز یکی از آواها و اشعار حزنانگیزی که خوانده میشود، اشعار فایز (5) است. دوبیتهای فایز بسیار حزنانگیز، دلتنگ و تداعی کنندهی شرح فراق است و بدین جهت در عزاداریهای رامهرمز و مناطق جنوبی ایران خوانده میشود و دل هر شنوندهیی را به درد میآورد.
غم و غصه، تن و جانم گرفته *** فراق یار، دامانم گرفته
به کشتی اجل، فایز سوار است *** میان آب، طوفانم گرفته
عزاداری ماه محرم
در شهر رامهرمز مراسم عزاداری ماه محرم، بخصوص شبهای دههی اول محرم از شور خاصی برخوردار است. در این ده شب، دستههای عزادار با شور و هیجانی وصف ناشدنی، عشق و محبت خود را به خاندان اهل بیت و سرور شهیدان نشان میدهند. در رامهرمز تعداد زیادی دستهی عزادار وجود دارد که نشان دهندهی عشق و ارادهی اقشار مختلف مردم (از رامهرمزی، بهبهانی، شوشتری، ییلاقی، عرب، لر و ترک) است. همچنین مجالس تعزیهخوانی نیز توسط دستههای عزادار برگزار میشود. مجلس تعزیهخوانی حضرت قاسم و مسلم بن عقیل در ماه محرم در شهر و روستاهای حومه، رنگ و ویژگی خاصی دارد.پوشاک سنتی مردم رامهرمز
پوشاک زنان
زنان رامهرمز لباس لری که اصالت ایرانی آنها را میرساند به تن میکنند. لباس سنتی زنان رامهرمزی شامل این قسمتهاست:- روسری (مقنعه، چارقد)، به نام «مینا» زریدوزی که سر و گردن را میپوشاند و با دو سنجاق به موی سر متصل شده و از افتادن و سر خوردن آن جلوگیری میکند؛
- نیم کلاه منجقدوزی، به نام «کلوده» یا کلاوه (از پارچههای مخمل رنگین و شاد)؛
- نیم قبای مخملی که «جمه» نامیده میشود و آن را با زیورآلات طلایی زینت میدهند؛
- آرخالق (ارخلک) با جلیقه و «یل» (کت) از پارچهی مخمل ساده یا گلدار است که روی پیراهن میپوشند؛ آرخالک بیشتر از پارچهی مخملی تهیه میشود و کناره و لبهی آن را با نوارهای زرین یا سیمین زینت میدهند؛
- شلوار که بیشتر از پارچهی سیاهرنگ است و تنگ دوخته میشود. همچنین شلوارهای دیگری که از پارچههای رنگین چیت، ابریشم، مخمل یا زری یا اطلس و مانند آنها که معمولاً نوارهای زرین و سیمین زیبایی در لبه و کنارهی آنها برای تزئین دوخته میشود. این شلوارها گاهی بسیار گشاد و با چین فراوان تا زیر زانو هستند و در برخی موارد تا سر پنجهی پا را نیز پوشش میدهند؛
- یک یا دو یپراهن و زیر پیراهن دارند که پیراهن از پارچهیی با رنگ شاد تهیه میشود. پیراهن کوتاه تا روی زانو یا بالای زانو است و دارای دو چاک در دو طرف است؛
- چادر که از جنس پارچهی حریر نازک یا تور است و سراسر کنارههای چادر دارای زر و زیور و سکههای تزئینی است و معمولاً در بیرون از خانه و وقت مهمانی یا سفر از آن استفاده میکنند؛
- پاپوش
- دستمالهای رنگی که از آنها در مراسم عروسی و جشن و سرور در رقصهای محلی از آنها استفاده میشود.
همچنین وسایل زینتی، مانند سکههای طلا و نقره به نام «زرنا» که بانوان و دختران در زیر گردن خود آویزان میکنند و نیز استفاده از شیئی طلایی برای پردهی بینی که بدان «خالک» میگفتند، در گذشته در منطقهی رامهرمز مرسوم بوده است. همچنین استفاده از حلقههای نقرهیی به نام «میل دست» و «میل پا» که زنان، برای تزیین بدست و پای خود میبندند، در رامهرمز در روستاهای اطراف آن مرسوم است.
پوشاک مردان
لباس سنتی مردان رامهرمزی شامل این قسمتهاست:- در گذشته همهی مردان کلاه نمدی بر سر میگذاشتند و «جوقا» یا «کردین» یا عبای نازکی بر دوش میانداختند. معمولاً مردان جوقا یا عبا را روی همهی لباسها بر دوش میگرفتند؛
- پیراهن یقه عجمی؛
- شلوار (زیر جامه) گشاد نیلی رنگ مثل شلوار بختیاریها؛
- ارخالق، قبایی کوتاه که مردان در زیر قبای بلند میپوشیدند و عبای نازکی بر روی آن به دوش میگرفتند؛
- گیوه، شال گردن و مچ بند (یوسفی، 1387: 29- 31).
غذاهای محلی
غذاهای محلی رامهرمز بسیار زیاد و متنوع است که این تنوع ناشی از فرهنگ و جغرافیای طبیعی و شیوهی زندگی آنهاست. شرح و تفصیل هر کدام از این غذاها، زمان و مجال دیگری را میطلبد. با این حال، به تعدادی از معروفترین آنها اشاره میشود:گِمسنه
مقداری پیاز را با آب گوجهفرنگی یا رب آن در داخل روغن تفت داده، سپس مقداری گندم خورد شده (بلغور) را بدان اضافه کرده و باز هم کمی تفت داده میشود. در مرحلهی بعد به اندازهی کافی بدان آب اضافه کرده و روی آتش گذاشته تا پخته شود. پس از اینکه محتوای داخل ظرف بجوش آمد و آب کاملاً بخورد گندم رفت، در قابلمه را با دمی (که از حصیر تهیه شده) گذاشته تا گمسنه دم بکشد و آمادهی خوردن شود.همسه (خمسه)
باقالای سبز و جوان را با پوستهی سبزش خورد کرده با پیاز تفت داده و کمی سیر (به دلخواه) بدان اضافه میکنیم؛ پس از اینکه خوب تفت داده شد، رب یا آب گوجهفرنگی را بدان اضافه کرده و کمی تفت داده و بعد از آن میگذاریم که بپزد، البته به این غذا میتوان گوشت هم اضافه کرد.خِلیمُزیلمُ
گوشت پرچرب را با پیاز تفت داده، سپس برنج را وارفته میپزند و بعد از آن را کشمش و گوشت و پیاز تفت داده شده، مخلوط کرده و روی آتش میگذاریم تا دم کشیده و آمادهی مصرف شود.بازیهای محلی
چُو کلید (چوب و کلید)
در این بازی دو نفره، چوبی بطول پانزده سانتیمتر را که هر دو سر آن تراشیده شده و ضخامت دو سر آن از وسط چوب کمتر است، انتخاب میکنند. سپس چوب دیگری را، بطول شصت سانتیمتر بریده و دو سر آن را صاف کرده و در وسط زمین بازی گودالی، بعرض چند سانتیمتر و بعمق ده سانتیمتر حفر کرده و سپس یک سر چوب کوچک (که در بازی بدان کلید گفته میشود) را روی گودال گذاشته و توسط یکی از بازیکنان با چوب دیگر که در اصطلاح محلی بدان «چو» گفته میشود، ضربهیی بدان وارد میشود. سپس همین بازیکن، با چوبی بزرگتر، ضربهیی دیگر در هوا بدان وارد کرده و چوب کوچکتر را به فاصلهی دورتری پرتاب میکند. بازیکن دیگر باید در محل فرود چوب کوچک (کلید) قرار گیرد و از آن محل کلید را به طرف چوب بزرگ «چُو» که در روی گودال گذاشته شده است، پرتاب کند. اگر کلید به چوب بزرگتر اصابت کند، آنگاه بازیکن داخل میدان برنده شده و جای دو بازیکن با هم عوض میشود. در غیر این صورت بازی به همان ترتیب قبلی ادامه پیدا میکند.بازی گُل تَنگ گل تنگ
در این بازی تعداد بازیکنان چهار نفر به بالا هستند. این بازیکنان، به ترتیب روی زمین نشسته و بازیکن دیگری روبروی آنها میایستند و به اولین بازیکن نشسته، دستمال یا گلولهیی کوچک، مثلاً یک «قلوه سنگ» میدهد و این بازیکن، آن دستمال یا قلوهسنگ را با دستهایش گرفته، به زیر پیراهنش برده و سپس به ظاهر آن را در آورده و در کف دست نفر دوم میگذارد و او هم همین مراحل را تکرار کرده تا نفر آخر که بازیکن ایستاده، باید بتواند بدرستی بگوید که دستمال یا گلولهی سنگی در کف دست کدام یک از بازیکنان قرار گرفته است و آن را با عبارت «گل تنگ گل تنگش کُن» بیان میکند.بازی تی تی زو
در این بازی بازیکنان، به دو گروه چهار نفره و بالاتر تقسیم شده و در وسط زمین بازی خطی کشیده و دو گروه بازیکنان در دو سوی آن خط ایستاده و سعی میکنند که به زمین بازی همدیگر رخنه کنند. وظیفهی بازیکنان گروه اول این است که بسرعت وارد محدودهی بازیکنان گروه مخالف شده و آنها را با دست، آهسته زده و در همین هنگام، کلمات «تی تی» و سپس «زو» را ادا کنند و گروه مخالف نیز سعی میکنند که آنها را بگیرند و به زمین بازی خود بکشانند. در خاتمه آن گروهی که تعداد کمتری بازیکن سوخته داشته باشد، برندهی بازی خواهد بود.بازی هیژده یک (بازی کبدی امروزی)
بازیکنان به دو گروه چهار تا شش نفره تقسیم شده و گروهی داخل زمینی دایرهیی شکل (به قطر سه متر) و گروه دیگر، بیرون از خط دایره جمع میشوند. سپس کمربند یا شالی را در وسط دایره پهن کرده و با شروع بازی، بازیکنان خارج از خط باید سعی کنند که بصورت پنهانی شال یا کمربند را از وسط دایره برداشته و دیگر بازیکنان که در داخل دایره هستند، سعی کنند که بازیکنان مهاجم را بداخل دایره بکشانند. هرگاه بازیکنان داخل دایره موفق به گرفتن بازیکنی شوند و او را به داخل دایره بکشند، او نیز توسط دوستانش از دایره به بیرون کشیده میشود و تا زمانی که وی کلمهی «هیژده» را بصورت یکنواخت و کشیده تلفظ کند، دوستانش میتوانند او را از دایره بیرون بکشند. در غیر این صورت، این بازیکن سوخته و از دور بازی خارج میشود و در نهایت گروهی که بازیکن بیشتری را بسوزاند و یا کمربند را برده باشد، برندهی بازی است.دستمال بازی
در این بازی بانوان رامهرمزی در یک دایره و مردها در دایرهی دیگر و جدا از هم، به دستمال بازی مشغول میشوند. این بازی مانند چوببازی دارای آهنگهای مخصوص بخود است. رقص دستمال انواع مختلفی دارد: دستمالبازی سرپا، یه لمبه و بالاخره رقص معمولی. هر یک از شرکت کنندگان در رقص، دستمال رنگینی به دست دارند که در هوا و اطراف سر و گردن خود تکان میدهند. حرکت دستها و دستمال نیز با حرکات پاها و ضربهای دهل هماهنگ است. این مراسم بیشتر مخصوص روستاها و عشایر رامهرمز بوده و در شهرها اجرا نمیشود و زمان اجرای آن نیز در جشنها و عروسیهاست.دیگر بازیهای رامهرمز عبارتند از: شالکو، هفت سنگ، تپ تپ گُروسک، ملا برس، فنگ بازی، الختر، کلاهبران (کلاه ور وانگ)، دار کلی، شُل شُلبازی، توپ و گوی (توپ از موی گاو)، هار هار هارونکی خدا بزن بارونکی، گراز و دهدار، چو تق تق، سُوک سُوک، هُل هُل گمب (گرگ) چمبری، پشکل گال، دوستی، کُشتی، اسبسواری، شُرشُر بازی و...
برخی از باورهای مردم رامهرمز
- اگر هنگام پختن نان مقداری از خمیر بپزد (بفیچه) مسافری خواهد آمد.- اگر در کفش میهمان نمک بریزند، او آنجا را زود ترک خواهد کرد.
- اگر تار موی دختران تیره و تار شود، میهمان میرسد.
- اگر هنگام سفر یا به جایی رفتن، کسی عطسه کند، فرد مسافر باید مقداری درنگ کند.
- نباید در آتش اجاق آب ریخت؛ زیرا به نظر آنها این کار باعث مرگ سرپرست خانواده یا گاهی نابودی کل خانواده میشود.
- دخترانی که تازه ازدواج کردهاند (نوعروسها) تا چهل روز بعد از عروسی خود نباید به عروسی فرد دیگری بروند؛ زیرا اگر به عروسی بروند، در آینده صاحب فرزندی نخواهند شد.
برخی از باورهای محلی دربارهی جن
- شبهای شنبه و چهارشنبه نباید به حمام رفت؛ زیرا در حمام جن وجود دارد. به هنگام غروب زیر درخت نباید رفت؛ زیرا شبها زیر درختان جن وجود دارد.- از موی گرگ، برای آرامش بچه و دوری از جن استفاده میشود.
- نباید سوزن در هور (وسیلهیی که در آن گندم یا آرد میریختند) زده شود؛ زیرا جن هم از مواد داخل هور سهم میبرد و چون جن از سوزن میترسد؛ نمیتواند از آنها استفاده کند.
اسپند دود کردن (6)
اسپند دود کردن در منقل و روی ذغال داغ، یک اعتقاد و رسم قدیمی بوده است. این رسم و آیین، برای زائو و نوازد، مریض و هر کس که چشمزخمی به او رسیده بود، برپا میشد. برای این کار مقداری از اسپند را، به همراه زاغ (زاج سفید)، روی ذغال سرخ شده میریختند و سپس مقداری از دود آن را به دور سه شخص مورد نظر چرخانده و این شعر را میخواندند:
«اسفند دونه دونه *** اسفند سی و سه دونه
از قوم و خویش و از بیگونه *** هر که از دروازه بیرون بره
هر که از دروازه تو بیایه *** بترکه چشم حسود و بیگونه
شنبهزا، یکشنبهزا، دوشنبهزا، سهشنبهزا، چهارشنبهزا، پنجشنبهزا و جمعهزا
دیده و شناخته، ندیده و نشناخته آدم و آدمیزاد جن و پریزاد
همه کور شوند به حق شاه مردان درد و بلا بگردان»
سپس بشکل زاغ که روی ذغال داغ تغییر شکل داده و پف کرده و بزرگ شده بود، نگاه میکردند و به شکل هر کس در آمده بود، میگفتند که آن شخص یا حیوان بدان شخص آسیب رسانده است. همچنین سوزاندن و دود کردن اسپند برای دفع نحوست ستارگان و رفع چشم زخم حاسدان و دور کردن جن نافع بود و بدین دلیل از آن استفاده میشد. در قدیم رسم بر این بود، قبل از اینکه زاغ را روی ذغال داغ بگذارند آن را به دندان گرفته و نیت میکردند که زاغ به شکل چه کسی یا چه چیزی شده که باعث چشمزخم یا بیماری فرد شده است.
سپس به همراه اسپند بر روی ذغال داغ و سرخ گذاشته و بعد آن را از پف کردن و سوختن اسفند، زاغ را برداشته و نگاه میکردند و شکلی که پیدا کرده بود، مشخص میکرد که چشمزخم توسط چه کسی یا جانوری (اجنهیی که به شکل حیوان در آمده باشد)، به انسان رسیده است و سپس زاغ را به پیشانی و بعد به پشت و روی دو دست و دو پای شخص بیمار یا شخص مورد نظر مالیده و معتقد بودند که چشم زخم و نظر بدی که اتفاق افتاده بود، باطل خواهد شد.
روستاییان و عشایر رامهرمز از میوهی بوتهی اسفند (دانههای اسفند خرد نشده)، کاردستیهای آویز زیبایی را برای دیوار اتاقهایشان درست کرده و با نوارهای پارچهیی رنگی آنها را تزئین میکنند و اعتقاد دارند که این شکلهای درست شده، به وسیلهی دانههای اسفند باعث میشوند که اعضای خانواده از چشم زخم دیگران در امان باشند.
مراسم طلب باران (7)
برگزاری این آیین، بدین ترتیب است که مردم (بیشتر جوانان پسر) به هنگام خشکسالی و یا دیر آمدن باران، با حمل سطلهای پر از آب به در منازل همسایگان خود میروند و با خواندن شعرهای مخصوص این آیین، در خانهها را زده و بصورت دسته جمعی اشعاری را میخوانند.مفهوم شعرهای این آیین، دعا به درگاه خداوند و تقاضا از او برای فرو فرستادن باران است.
در این آیین جوانان برای گرفتن پول به در خانهها میروند و به میزان کمکی که صاحبخانه میکند، شعرهای زیبایی میخوانند. اگر صاحبخانه از دادن پول سرباز بزند، این جوانان شعرهایی را میخوانند که ناراحتی آنها را میرساند. از جملهی این شعرها این است:
ای هونه چقد (8) درازه *** پرش تیله گرازه
پایه و اساس این رسم طلب باران است و به شیوههای دیگری نیز برگزار میشود؛ بعنوان مثال:
درگذشته در سالهایی که بارندگی کم بود، کودکان و نوجوانان به هنگام غروب آفتاب و در اوایل شب، دور هم جمع میشدند و به طور دستهجمعی و بیخبر به در یکی از خانههای محله رفته و در نبود صاحبخانه، مشک آب او را باز کرده و آبش را روی زمین ریخته و فرار میکردند. مردم رامهرمز اعتقاد داشتند که اگر صاحبخانه متوجه آمدن و رفتن آنها نشود، در دو یا سه روز بعد از آن باران خواهد بارید.
در سالهای کمآبی، در مراسمی دیگر در رامهرمز، بچههای محله، دور هم جمع شده و هر کدام دو عدد قلوه سنگ بدست گرفته و با به هم زدن آنها به در تمام خانهها میرفتند و یکی از آنها با خواندن این ابیات و دیگران با جواب دادن به او از خداوند در خواست باران میکردند:
- نفر اول: نم نمکه (نم نم باران میآید)
- نفرات دیگر: خیار باغش ترکه (خیار باغ او، خیار چنبر است).
- نفر اول: چُو (9) چله چُواست (یا یک چوب و یک چوب به چهل چوب میرسیم)
- نفرات دیگر: هونه یا چوب (هر خانه یک چوب).
- نفر اول: کلیل صندوق را به بدُم که فرداشو، بارونه (کلید صندوق را به من بدهید که قول میدهم، فردا شب باران بیاید)
در این هنگام صاحبخانهیی که بچهها در کنار خانهی او بودند، با رفتن به پشت بام و ریختن آب بر سر و روی آنها، باعث خیس شدن آنها میشد و بچهها و جوانان هم یک صدا میگفتند:
- اُشه رَختی خِیرشِ بِدِه (آبش را روی ما ریختی پس خیرش را هم به ما بده)
در این هنگام صاحبخانه به در خانه آمده و به آنها هدایایی، مانند قند، چای، شکر، آرد، روغن، شیرینی یا پول میداد. جوانان هم این کار را با رفتن به در خانههای دیگر دنبال میکردند و با خرید وسایل مورد نیاز دیگر، کُلُفته (نوعی حلوای محلی رامهرمزی) درست کرده و با بردن آن به مسجد محله، آن را به دو نفر از معتمدان مسجد یا محله داده و منتظر میشدند. این معتمدان نیز با انداختن یک دانهی ریگ در گُلُفته و به هم زدن حلوا، آن را به لقمههای کوچک تقسیم کرده و در ظرفی پیچیده و به جوانان تعارف کرده تا از آنها بخورند، مشروط بر اینکه هر کس ریگ را پیدا کرد، اعلام کند. مردم رامهرمز اعتقاد راسخ داشتند که بعد از خواندن دعای باران، خداوند دعای آنها را مستجاب کرده و طی یک تا دو روز آینده (بعد از خواندن دعای باران) حتماً باران خواهد بارید. کسی که ریگ در لقمهاش پیدا میشد، اهالی محل او را گرفته و کتکش میزدند. این کتک زدن و کتک خوردن، تا زمانی که کتک خورده برای دعای باران چند روز مهلت میخواست، همچنان ادامه داشت. اعتقاد مردم رامهرمز بر این است که چون خداوند بندگانش را دوست دارد، دعای آنها (در اینجا شخص کتک خورنده) را بر آورده کرده و باران رحمت خود را بر آنها نازل میکند.
در گذشته زنان محله به دور هم جمع شده و به مسجد میرفتند. در مسجد آنها با جارو کردن حیاط و پشت بام مسجد، خاکهای جمع شده را در قوطی حلبی ریخته و قوطی را به داخل جوی آب پرت میکردند. سپس به داخل کوچهها رفته و با دایره (10) زدن و خواندن این ابیات از خداوند طلب باران میکردند.
- اله بارون اُو بیو (ای خدا باران بیاد)
- مَشکُدول «مشکُول» کُهنه، مازِم ای زنه (مشک و دول کهنه و خشک شدهی من، کمر و پهلوها را اذیت میکند)
- اله بارون اُوبیو
- خدا بزن بارون تا ترش کنه (ای باران بیات تا مشک کهنهی من را خیس و تر کنی).
- اله بارون او بیو
- خدا بزن بارون سی هونه اعیال وارون (خدا باران بزن به خاطر خانوادههای پر جمعیت)
- اله بارون او بیو
- کَهره یِکَله، مَندَ الکله، کِووُه یکله، تُشنه شُونِه (بزغالهها، برهها و گوسفندان همگی بخاطر بیآبی تشنه هستند)
- اله بارون اُو بیو
- یااله بارونی، گندم ندارم دونی (ای خدا باران ببار که حتی دانهیی گندم هم برایم نمانده)
- اله بارون اُو بیو
مردم رامهرمز اعتقاد راسخ داشتند که بعد از خواندن دعای باران، خداوند دعای آنها را مستجاب کرده و طی یک تا دو روز آینده (بعد از خواندن دعای باران) حتماً باران خواهد بارید. در گذشته، عصر روز چهارشنبهی آخر سال، عدهی زیادی از دختران و زنان به دباغ خانه (11) میرفتند و هر خانواده، یک یا دو بطری خالی را با خود برده و آنها را از آب گندیدهی حوضهای این کارگاهها پر کرده و با خود به خانه میآوردند و در عوض، مبلغی پول یا قند و چای به کارگران آنجا میدادند. آنها بطریهای آب را نگاه میداشتند و با فرارسیدن اولین بارندگی، آب آنها را در حیاط منزل و در آب باران ریخته و بر این اعتقاد بودند که با ریختن این آب، بارندگی در آن سال زیاد و پر برکت خواهد بود (یوسفی، 1387: 70- 78).
در سالهایی که باران زیاد باریده و احتمال خطر سیل وجود داشته باشد، مردم و به ویژه دالوها (12) معتقد بودند که اگر جوانان، عروسک دختر بچهها را زیر ناودان آب باران بگذارند یا سه پایهی گلی پخت غذا را خراب کنند، باران بند خواهد آمد.
نمایش پی نوشت ها:
1. کارشناس فرهنگی بنیاد ایرانشناسی.
2. مراسم ازدواج رامهرمزیها، بطور مفصل، در مقالهیی از همین نویسنده و نیز با ویراستاری همین ویراستار، با عنوان آداب و رسوم ازدواج در ایل بختیاری، در فصلنامهی مطالعات ایرانشناسی، چاپ بنیاد ایرانشناسی، سال اول، شمارهی دوم، تابستان 1395، به چاپ رسیده است (ویراستار).
3. نی.
4. طبل.
5. حکایت فایز دشتستانی و دوبیتیهای منسوب به او بر طبق روایات محلی رامهرمز چنین نقل شده است:
فایز دشتستانی، چوپان جوانی بود و گلههای گوسفند را که مربوط به اهالی روستایش بود، هر روز صبح به صحرا میبرد که بچرد. در یکی از همان روزها که به چرای گوسفندان مشغول بود از کنار خرابهیی عبور کرد و پری ماهپیکری را که به شکل زنی جوان و زیبا درآمده بود، دید که به او پیشنهاد دوستی داد؛ ولی فایز قبول نکرد و بعلت ترسی که برداشته بود، خیلی سریع به روستا برگشت. روز بعد، باز برای دیدن آن پری، به همان خرابه رفت؛ ولی از پری خبری نبود. در زیر سایهی درختی نشست و استراحتی کرد و در فکر فرو رفت. ناگهان کبوتری از بالای درخت او را صدا زد و گفت: «فایز، دیگر پشیمانی سودی ندارد و مرا نخواهی دید. فقط از دو پیشنهادی که میکنم، یکی را قبول کن. چشم بینا میخواهی یا زبان توانا و فایز دومی را انتخاب و شروع به خواندن دوبیتیهای عاشقانه کرد که از آن زمان تاکنون به وسیلهی عاشقان، این راه ادامه داشته و خواهد داشت (نظری و عاطفی، 1387). در بوشهر و دشتستان و خوزستان، شروهخوانی را «فایزخوانی» نیز میگویند. در این مناطق، اگر از کسی که ترانههای مفتون، باکی، نادم و بابا طاهر را با آهنگ شروه میخواند، بپرسند: «چه میخوانی؟» او خواهد گفت: «فایز را میخوانم». تنها در شروهخوانی نیست که نام و یاد فایز نفوذ کرده است. فایزخوانی، در برخی مناطق، خود زمینهی هنری مستقلی در موسیقی است. در رامهرمز اشعاری به نام فایز مشهور است که با لهجهی محلی تنظیم و خوانده میشود. این اشعار با اینکه در دیوان فایز نیستند و نشانهی مخصوص ترانههای فایز؛ یعنی تخلص او را ندارند؛ اما حال و هوا و فرم ترانههای فایز را دارند و به همین سبب هم بر ملودی آنها نام فایز نهاده شده است:
سرت شستی و میته کنجنیدی *** زدی حرفی که قلبمُ رنجنیدی
زدی حرفی میون دوس و دشمن*** جگر با گوشهی دل انجنیدی
در همین جا نمیخوانیم که فایز از خود دیوان و دفتری تنظیم کرده باشد؛ ولی دوبیتیهای او در سینههای مردم، در آواهای غمانگیز چوپانان و نوای محزون نی آنان، در شروهخوانیهای مردم جنوب و در غم آواهای مردم محروم و ستم کشیده، ابدیتی چشمگیرتر از دیوانهای خوش خط و نگار یافته است.
6. به زبان محلی، کشار
7. در گویش محلی، الا بارون، الله باران؛ به معنی ای پروردگار، باران را بر ما رحمت فرما است.
8. چقدر.
9. چوب.
10. نوعی ساز ضربی محلی.
11. کارگاه چرمسازی.
12. پیرزنها.
نمایش منبع ها:
کتاب
- افشار سیستانی، ایرج؛ نگاهی به خوزستان، تهران: نشر هنر، چاپ اول، 1366.
- خانلری، پرویز، زبانشناسی و زبان فارسی، تهران: انتشارات توس، چاپ ششم، 1373.
- دهخدا، علی اکبر؛ لغتنامه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، جلد 25، 1357.
- مقدسی، محمد ابن احمد؛ احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمهی علی نقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361.
- یوسفی، حسین؛ فرهنگ عامیانهی مردم رامهرمز، قم: نشر مقام محمود، چاپ اول، 1387.
- نجمالملک، عبدالغفار؛ سفرنامهی خوزستان، به کوشش دبیر سیاقی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1364.
مقاله
- صادقی نیا، حمدالله؛ «آداب و رسوم ازدواج در ایل بختیاری، «بنیاد ایرانشناسی»: فصلنامهی مطالعات ایرانشناسی، سال اول، شمارهی دوم، تابستان 1395.
مصاحبه
- گفتگو با برخی از مدیران ادارات و معتمدان محلی، 1387.
- گفتگو با خانمها نظری و عاطفی (کارمندان کتابخانهی عمومی رامهرمز)، 1387.
منابع اینترنتی
- http://ostan_khz.ir.
- http://www.mohmadmisa.com.
فصلنامهی تخصصی مطالعات خلیجفارس، سال دوم، شمارهی سوم (پیاپی 7)، 1395.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}