نویسنده: سیاوش یاری

داد و ستدهای علمی و نوزایی فرهنگی

شبه‌قاره‌ی هند کشورهای همجوار آن از جمله ایران و سرزمین‌های عرب‌نشین از زمان‌های بسیار دور با یکدیگر دارای مناسبات فرهنگی و تمدنی بوده و ایرانیان و اعراب با بسیاری از دست‌آوردهای علمی هند آشنایی داشته‌اند. هندی‌ها و به خصوص ساکنان سند، دارای تمدنی کهن با قدمتی چند هزار ساله بوده‌اند که از تمدن‌های ایران و بین‌النهرین تأثیر پذیرفته‌اند. (1)
فتح سند و ورود بسیاری از قبایل عرب و استقرار دائمی آنها در آن، زمینه‌‌ی تعامل بیشتر مسلمانان و ساکنان شبه‌قاره را فراهم ساخت. ایرانیان نیز چه قبل از اسلام و چه پس از آن به دلایل گوناگون به هند مهاجرت کرده‌اند. همچنین به علت همسایگی ایران و هند، بسیاری از دست‌آوردهای علمی و فرهنگی به سرعت بین ایران و هند مبادله می‌گردید. از طرف دیگر دو کشور دارای مشترکات فرهنگی، تاریخی و نژادی زیادی بودند که انجام آسان‌تر روابط فرهنگی یا سیاسی را برای آنان ممکن می‌ساخت.
پس از ورود اسلام به ایران، این کشور پل ارتباطی بین شبه‌قاره‌ی هند و دیگر مناطق و مراکز اسلامی گردید. همراه سپاهیان مسلمان، تعدادی از علما و بزرگان تابعان و راویان احادیث حضور داشتند. بسیاری از کسانی که به عنوان قاضی به سند فرستاده می‌شدند، از علما و دانشمندان عصر خود بودند. (2)
با ورود و استقرار مسلمانان در سند، این منطقه با دمشق، بغداد و دیگر مراکز سیاسی و علمی آن روز دنیای اسلام، ارتباط برقرار کرد و به این ترتیب سند، پل ارتباطی هند با دنیای اسلام گردید و فرهنگ هندی - اسلامی در این منطقه رشد و نمو پیدا کرد. (3) رواج مطالعه‌ی احادیث نبوی در این منطقه بسیار زیاد بود و این امر از القاب محدثینی چون السندی، الدیبلی و المنصوری و.... مشخص است. (4) پزشکان هندی از چنان اهمیت و شهرتی برخوردار بودند که چون هارون‌الرشید مریض شد و پزشکان بغداد از معالجه‌ی وی عاجر ماندند، «منکا» از پزشکان هندی را برای معالجه‌ی وی دعوت کردند و او توانست هارون‌الرشید را معالجه کند. لشکرکشی مسلمانان به سند گرچه به نوعی باعث توقف گسترش اسلام و بدبینی و نفرت ساکنان شبه‌قاره از اسلام گردید، ولی تصرف سند، روند تبادل دست‌آوردهای علمی و فرهنگی را افزایش داد و به خصوص در دوره‌ی عباسیان مبادلات علمی و فرهنگی به حدی رسید که بسیاری از کتب و آثار علمی هند به عربی ترجمه شد و دانشمندان هند و علمای مسلمان به مباحثه و مناظره‌های مذهبی و علمی پرداختند. در این میان برمکیان از جمله یحیی برمکی، پسرش موسی و نوه‌اش عمران نقش مهم و مؤثری ایفا کردند.
برمکیان نویسندگانی را به هند فرستادند تا پزشکی و داروشناسی فراگیرند و از طرف دیگر نویسندگان و دانشمندان هندی را برای مسافرت و مهاجرت به بغداد تشویق کردند تا آنجا که سرپرستی پزشکان و بیمارستان‌ها را بر عهده گرفته، کتب هندی را به عربی ترجمه کنند. این دانشمندان، کتاب‌هایی را در زمینه‌ی پزشکی، داروشناسی، سم‌شناسی، فلسفه، ستاره‌شناسی و دیگر موضوعات از سانسکریت به عربی ترجمه کردند. (5)
احمد بن یحیی مرتضی در شرح الملل و النحل آورده است که در دوره‌ی هارون الرشید یکی از راجه‌های هند پیامی برای او فرستاد و از وی خواست یکی از علمای مسلمان را اعزام کند، تا او را با اسلام آشنا ساخته، با دانشمندان هندی نزد وی، مباحثه کند.
نزد یکی از راجه‌های سند نیز یک عالم بودایی بود که از حاکم سند خواست که به هارون‌الرشید بگوید که شما شاهد و سند محکمی در مورد حقانیت دینتان ندارید و تنها به شمشیر متکّی هستید. اگر به صداقت و راستی دینتان ایمان دارید، عالمی را جهت مباحثه با علمای ما بفرستید. خلیفه یکی از علمای نقلی را اعزام کرد. وقتی که عالم بودایی از او سوالاتی نمود، او اعلام کرد که این پرسش‌ها به علمای عقلی مربوط است. از جمله سؤالات، این بود که آیا خدا می‌تواند هستی چون خودش را خلق کند؟ راجه این عالم را نزد هارون‌الرّشید برگرداند و به هارون‌الرشید گفت از اجدادم شنیده بودم و اکنون با چشم خود دیدم که شما سند و مدرک متقنی در مورد صداقت و اعتبار دینتان ندارید. هارون نیز با علمای آن عصر مجلسی برپا کرد و این مسائل را با آنها در میان نهاد که نتیجه‌ی آن اعزام یکی از علمای عقلی آن عصر به دربار راجه بود. در مورد پایان کار این عالم، مطلب مشخصی گفته نشده است. (6) گرچه از نام راجه و دانشمندان اسمی برده نشده و ممکن است در کمّ و کیف این واقعه دخل و تصرفاتی صورت گرفته باشد، ولی از نقل چنین داستان‌هایی می‌توان دریافت که بین دنیای اسلام و شبه‌قاره‌ی هند و علمای دو طرف چنین مباحثه‌هایی صورت گرفته است.
در زمینه‌ی ریاضی، هند تأثیر زیادی بر اعراب گذاشت و آنچه که در غرب به اعداد عربی مشهور است از هند گرفته شده است. در دوره‌ی نخست خلافت عباسی، در بغداد علومی چون پزشکی، اخترشناسی، کف‌بینی، کیمیا، سحر، اخلاق، هنر و صنعت جنگلی و ادبیات مردمی تحت تأثیر علمای هند دچار تغییر و تحولات اساسی گردید. همچنین موسیقی سند و ملتان در دربار خلافت عباسی در بغداد مورد توجه قرار گرفت. (7)
پزشکان هندی از چنان اهمیت و شهرتی برخوردار بودند که چون هارون‌الرشید مریض شد و پزشکان بغداد از معالجه‌ی وی عاجر ماندند، «منکا» از پزشکان هندی را برای معالجه‌ی وی دعوت کردند و او توانست هارون‌الرشید را معالجه کند. پس از آن وی، در دارالترجمه‌ی بغداد استخدام گردید. همچنین هنگامی که جبرئیل‌بن بختیشوع از معالجه‌ی پسر عموی هارون‌الرشید ناامید شد، صالح‌بن بهله‌ی هندی به درخواست جعفر برمکی به دربار آمد و او را با موفقیت معالجه کرد. در بیمارستان برامکه‌ی بغداد، تعدادی از پزشکان هندی استخدام شده بودند و «ابن‌دهن» یکی از آن جمله بود که او نیز مانند منکا به ترجمه‌ی کتب از سنسکریت به عربی اشتغال داشت. (8)
یحیی برمکی برای به دست آوردن ادویه و گیاهان طبی و تحقیق درباره‌ی مذاهب هندی افرادی را به هند اعزام کرد. حاصل کار یکی از آنان، کتابی درباره‌ی عقاید و باورهای مذهبی هندی‌ها بود که اصل آن به دست ما نرسیده است، اما بخش‌هایی از آن در الفهرست موجود است. (9) موفق، خلیفه‌ی عباسی، نیز شخصی را برای پژوهش در خصوص ادویه‌ی هندی به هند روانه ساخت و معتضد بالله، دیگر خلیفه‌ی عباسی، احمد بن خفی دیلمی را برای تحقیق در مورد مسائل فرهنگی به هند فرستاد. حاصل این تماس‌ها ترجمه‌ی کتاب‌های زیادی از سانسکریت به عربی بود. (10) از جمله‌ی این کتب، کلیله و دمنه بود که عبدالله‌بن مقفع و چند تن دیگر آن را ترجمه کردند. بر اساس مطالب ابن‌ندیم ابان‌بن عبدالحمیدبن لاحق‌بن عفیر رقاشی آن را به نظم درآورد. او می‌گوید شاعران ایرانی، این کتاب را به شعر درآورده و این کتاب از فارسی به عربی ترجمه شده است. او از دیگر کتاب‌هایی که از سانسکریت به عربی ترجمه شده به کتاب‌های زیر اشاره می‌کند:
سندباد کبیر و سندباد صغیر، کتاب البد، کتاب بوداسف، بلوهر، ادب الهند و الصین، هابل فی الحکمه، الهند فی قصه هبوط آدم (علیه السلام)، کتاب طرق، دیک الهندی فی الرجل و المرئه، حدود المنطق الهند، کتاب سادیرم، ملک الهند القتال و السباح، شاناق فی التدبیر، اطرفی، اطرفی الاشربه، بیدپانی الحکمه، کتاب سسرد که یحیی بن خالد دستور تفسیر آن را به منکه‌ی هندی در بیمارستان داد، کتاب استانگر الجامع به تفسیر ابن‌دهن، کتاب سیرک ترجمه‌ی عبدالله بن علی از فارسی به عربی که ابتدا از هندی به فارسی ترجمه شده بود، سندستاق به معنای زبده‌ی رستگاری‌ها، ترجمه‌ی ابن‌دهن، کتاب مختصر الهند فی العقاقیر، علاجات الحبالی للهند، کتاب توقشتل که در آن صد درد را درمان است، روسا الهندیه فی علاجات النساء، کتاب السکر للهند، اسماء عقاقیر الهند ترجمه‌ی منکه، التوهم فی الامراض والعلل. (11)
ابن‌ندیم همچنین از دانشمندان هندی زیر و تألیفات آنان سخن می‌گوید:
1. کنکه‌ی هندی که کتاب‌های نمودار فی الاعمار، اسرار الموالید و القرانات الکبیر و القرانات الصغیر را نوشت.
2. جودر هندی که کتاب الموالید را به زبان عربی نوشت.
3. منجمل هندی صاحب کتاب اسرار المسائل.
4. تق هندی صاحب کتاب الموالید الکبیر.
او همچنین از علمای هند از باکهر، راحه، منکه، انکر، زنکل، اریکل، جیهر، اندو و جبابری نام می‌برد. (12)
هند به خصوص در زمینه‌ی پزشکی، ریاضی و نجوم بر دنیای اسلام و دانشمندان آن تأثیر فراوان گذاشت. در سال 154 ق یکی از سیاحان هندی، شاهکاری در علم نجوم که به «سدهانت» (13) معروف است و اعراب آن را «سند هند» نامیده‌اند و توسط «برهما گوپتا» (14) نوشته شده بود، به بغداد برد. منصور، خلیفه‌ی عباسی، به محمد بن ابراهیم فزاری دستور داد که آن را به عربی ترجمه کند و همین فزاری نخستین منجم اسلام شد. خوارزمی مشهور (م 236 ق)، زیج معروف خود را بر بنیاد کتاب فزاری قرار داد و عقاید مختلف را که حاصل دو نظریه‌ی مخالف یونانی و هندی در نجوم بود، توافق داد. این سیاح هندی کتابی در مورد ریاضیات نیز با خود آورده بود که آن نیز به عربی ترجمه شد. به وسیله‌ی همین کتاب، اعداد هندسی که اروپاییان آنها را اعداد عربی می‌نامند، به دنیای ریاضیات وارد گردید. کسر اعشاری نیز توسط هندی‌ها به ریاضیات اسلامی افزوده شد. (15)
اسلام و مسلمانان نیز ضمن تأثیر بر ادبیات، فرهنگ و تمدن هند، موجب تحولاتی اساسی در زمینه‌ی علم و فرهنگ در شبه‌قاره‌ی هند گردیدند. تاراچند در مورد تأثیر اسلام بر ادبیات هند می‌گوید:
"در زمینه‌ی ادبیات، سانسکریت دیگر نمی‌توانست زمینه‌ی گسترده‌ای در جهت رفع نیازهای عادی مردم فراهم آورد. در شمال، زبان هندی، در غرب مرآتی (16) و در شرق، بنگالی به عنوان زبان ادبی رایج می‌شوند که هندوها و مسلمانان در این تحولات شگرف به طور مشترک دخالت دارند. به جز اینها زبان ترکیبی تازه‌ای قدم به صحنه می‌گذارد. مسلمانان برای سهولت در مراودات و مکالمات، واژه‌های هندی را نیز به زبان فارسی و ترکی خویش وارد می‌کنند. همانند معماری و نقاشی، مطابق سلیقه و احتیاجات خودشان زبان ادبی تازه‌ای به نام اردو به وجود می‌آورند. نفوذ مسلمانان در زبان هندی بسیار وسیع و عمیق بوده، از اصطلاحات دستور زبان، لغات، استعارات عروضی و اسلوب آن کاملاً مشهود است و آنچه درباره‌ی زبان هندی مسلم است در مورد مراتی، بنگالی، پنجابی و سندی نیز صدق دارد. (17)"
سند یکی از مهم‌ترین مراکز در شبه‌قاره‌ی هند بود که بیش از نواحی دیگر تحت تأثیر فرهنگ اسلامی - عربی قرار گرفت. فرهنگ ایرانی - اسلامی بیشتر در نواحی مرکزی هند نفوذ کرد. (18) تعداد زیادی از علمای سند از جمله فقیه بزرگ اوزاعی (م 157 ق) و نیز ابومعشر سندی (م 170ق) به سرزمین‌های عربی مسافرت کردند و برخی از شعرای سند چون ابوعطا سندی در میان اعراب شهرت فراوان یافتند. (19) اعراب در سند، زبان و خط عربی را به کار می‌بردند. این زبان و خط در سراسر دره‌ی سند رسمی و رایج بود. جغرافی‌نویسان عرب که از این منطقه دیدار داشته‌اند، از رواج زبان عربی و سندی گزارش می‌دهند، (20) ابن‌ندیم از زبان‌ها، خطوط و مذاهب مختلف این منطقه سخن می‌گوید که به احتمال زیاد منظور وی نه تنها منطقه‌ی سند، بلکه شبه‌قاره‌ی هند را نیز شامل می‌شود، چرا که وی از دویست نوع خط خبر می‌دهد و نمونه‌هایی از این خطوط را در کتاب خود آورده است. (21)
از دوره‌ی حکومت اعراب، سکه‌هایی در سند بر جای مانده که بر روی آنها آیات و اسامی به خط و زبان عربی است. از جمله‌ی این سکه‌ها، سکه‌ای مربوط به دوره‌ی ابومسلم است که بر روی آن، عبارت «لا اله الا الله وحده» در حاشیه‌ی آن «بسم‌الله ما امر به الامیر عبدالرحمن بن مسلم» و در پشت آن «محمد رسول‌الله» و در حاشیه‌ی پشت سکه، عبارت قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودة فی القربی حک شده است. برخی سکه‌ها با خط کوفی نوشته شده و این نشان می‌دهد که خط کوفی نیز در سند رایج بوده است. زبان عربی در زبان سندی، نفوذ زیادی کرده و امرزه تعداد زیادی از کلمات عربی در زبان سندی دیده می‌شود. اعداد عربی نیز در زبان سندی رایج است. (22)
برخی از محققان معتقدند با توجه به اینکه سند، قبل از اسلام سالیان متمادی تحت تسلط ایران بوده است، در دوره‌ی اسلامی نیز مناسبات فرهنگی و اقتصادی سند و ایران ادامه یافته و زبان فارسی نیز در این منطقه رواج داشته است. آنها به خصوص تأکید می‌کنند که از دوره‌ی صفاریان، زبان فارسی در سند مورد استفاده بوده است؛ البته این محققان تأکید می‌کنند که زبان فارسی به صورت گسترده از دوره‌ی غزنویان وارد شبه‌قاره گردید. (23) جغرافی‎‌نویسان قرون نخستین اسلامی اشاره‌ای به رواج زبان فارسی در سند نکرده‌اند. اصطخری می‌گوید: «زبان مردم مکران پارسی بود و مکرانی». (24) در دوره‌ی تسلط اعراب بر سند، شعرا و دانشمندان زیادی به خصوص محدثان بزرگی از سند برخاستند که این امر موید خدمات اسلام به فرهنگ و تمدن هندی و ایجاد تحول و نوزایی در زمینه‌ی علوم در هند است. به نظر می‌رسد که در دوره‌ی اسلامی به علت رسمیت یافتن زبان عربی در سراسر دنیای اسلام از جمله ایران، زبان فارسی چه در ایران و چه در دیگر سرزمین‌هایی که کم و بیش تحت تأثیر زبان و ادبیات فارسی قرار گرفته بودند، اهمیت و اعتبار خود را به خصوص به عنوان زبان علمی از دست داده است، ولی در محاورات روزمره مردم باقی مانده و در قرن چهارم احیا گردیده است، کما اینکه در سال 329 ق در سند شاعره‌ای به نام رابعه دختر کعب قصداری به دنیا آمد. قصدار یا قزدار پایتخت توران بود. این امر به خوبی نشانگر رواج زبان و ادبیات فارسی در نواحی مکران و بلوچستان است. (25)
بنابراین می‌توان گفت، در نواحی مکران و توران حتی در دوره‌ی تسلط اعراب، زبان فارسی کماکان رواج داشته و به احتمال زیاد در برخی دیگر از نواحی سند نیز چنین بوده است، ولی در مناطقی چون منصوره و ملتان که مراکز اصلی قدرت سیاسی و نظامی اعراب به شمار می‌آمدند و تعداد زیادی از قبایل عرب سکونت داشتند، زبان و خط عربی در کنار زبان‌ها و خطوط محلی رایج بوده و گزارش جغرافی‌نویسان نیز مؤید این مطلب است.
در دوره‌ی تسلط اعراب بر سند، شعرا و دانشمندان زیادی به خصوص محدثان بزرگی از سند برخاستند که این امر موید خدمات اسلام به فرهنگ و تمدن هندی و ایجاد تحول و نوزایی در زمینه‌ی علوم در هند است. اقدامات و خدمات بعدی مسلمانان بسیار گسترده‌تر و مؤثرتر بود ولی در دوره‌ی تسلط اعراب - چهار قرن نخستین هجری - بر سند و برخی نواحی اطراف آن، در این منطقه نیز چون دیگر مراکز و مناطق اسلامی در ایران و اندلس و البته در مقیاسی کمتر، مراکز و مدارس علمی، تأسیس شد و دانشمندانی پرورش یافتند که ضمن انتقال دانش، علوم و فنون، هنر و ادبیات از دنیای اسلام به هند، از هند نیز علوم و فنون مختلف را به دنیای اسلام آوردند.
دوره‌ی تسلط اعراب در واقع، زمینه را برای اقدامات بعدی مسلمانان فراهم نمود. گرچه قتل و غارت و چپاول ترکان ارتباطی به سیاست‌های اعراب در این منطقه ندارد. شمار زیاد شعرا و علمای سند در دوره‌ی اعراب، گویای عمق تأثیر و نفوذ اسلام در اندیشه و تفکر و فرهنگ مردمان این منطقه است. در ادامه به برخی از این دانشمندان پرداخته می‌شود.
ابوعطا سندی از مهم‌ترین شعرای معروف قرن دوم هجری است. نام اصلی وی افلج‌بن یسار و متولد کوفه است. (26) پدر وی از سند به عنوان برده به کوفه آمده بود. ابوعطاء از موالی بنی‌اسد بود که با پرداخت چهار هزار درهم که یکی از دوستان وی به نام حربن عبدالله قریشی به وی قرض داد، آزادی خود را به دست آورد. او به بنی‌امیه با شمشیر و قلمش خدمت کرد ولی وقتی که بنی‌عباس روی کار آمدند، با این اشعار آنها را ستود. (27)

ان الخیار من البریه هاشم *** و بنوامیه ارذل الاشرار
و بنوامیه عودهم من خروع *** و لهاشم فی المجد عود نضار
اما الدعاة الی الجنان الهاشم *** و بنوامیه من دعاة النار

اما چون از مدح عباسیان پاداشی ندید از آنها روی بگردانید و این اشعار را در ذم آنها گفت:

بنوهاشم عودوا الی نخلاتکم *** فقد قام سعرالتمر صاعا بدرهم
فان قلتم رهط النبی و قومه *** فان النصاری رهط عیسی بن مریم

پس از سرودن این شعار از ترس تعقیب و مجازات تا وقتی که منصور درگذشت، مخفی گردید. ابوعطا که شاعری بزرگ بود، شعرش در دنیای اسلام مورد تحسین قرار گرفت. او در سال 180 ق درگذشت. (28)
از دیگر شعرای سندی، ابودلا سندی از موالی موسی هادی چهارمین خلیفه عباسی است. او در بغداد نشو و نما یافت و در دوره‌ی هارون‌الرشید به سرزمین‌های شرقی خلافت مسافرت کرد و در مورد سند، خاستگاه خود، اشعاری سرود و آنجا را چنین ستود:

لقد انکر اصحابی و ما ذلک بالامثل *** اذا ما مدح الهند و سهم الهند فی المقتل
لعمری انما الارض اذا القطر بها ینزل *** یعیر الدّر و الیاقوت والدرّ لمن یعطل
فمنها المسک، والکافور و العنبر و الصندل *** اصناف من الطیب یستعمل من یتفل (29)

موتی بن ایاس (30) سمیه بن عبدالله القشیری، عبدالله بن سوید تمیمی، ایاد سندی و هارون‌بن موسی از دیگر شعرای معروف سندی بودند که اشعارشان در دنیای اسلام مورد توجه قرار گرفت. (31) جدولی که در ادامه‌ی این بحث از شعرا، علما و محدثان عصر اعراب در سند تهیه شده به روشنی نشانگر عمق نفوذ و گسترش اسلام و علوم اسلامی و تأثیر آن بر وضعیت علمی این منطقه از عالم اسلام است.

مناظرات علمی - مذهبی و اشاعه فرهنگ اسلامی

اوضاع سیاسی، اجتماعی و مذهبی هند در آستانه‌ی ورود اسلام به این شبه‌قاره به گونه‌ای بود که زمینه‌ی مناسبی برای فعالیت‌های مذهبی مسلمانان فراهم گردید. در هند، ادیان مختلفی وجود داشت که مهم‌ترین آنها ادیان بودا، هندو و جین بودند. (32) در نزهة المشتاق ادریسی آمده است که اهل هند دارای چهل و نه مذهب هستند که برخی خدا و رسولانش را قبول داشته، برخی خدا را قبول داشته ولی پیامبران را قبول ندارند و برخی نیز هیچ کدام را قبول ندارند. برخی از آنان سنگ، برخی آتش و برخی خورشید، تعدادی درخت و ... را می‌پرستند؛ (33) با این حال ساکنان شبه‌قاره برای پیروان سایر ادیان و عقاید و باورهایشان ارزش و احترام قائل بوده و هیچ مزاحمتی برای آنان فراهم نمی‌کردند. نهرو می‌گوید: «سنت قدیمی هند این بود که نسبت به هر اعتقاد و ستایش مذهبی سازش و بردباری داشت». (34) از طرف دیگر قدرت متمرکز و واحدی در هند وجود نداشت و اختلافات سیاسی راجه‌های مختلف، زمینه را برای نفوذ و بهره‌برداری مسلمانان فراهم ساخته بود. رقابت‌های مذهبی بین بوداییان و هندوها به خصوص در غرب هند، و نظام طبقاتی که باعث نارضایتی برخی طبقات به خصوص طبقات پایین جامعه شده بود، باعث ایجاد مشکلات برای جامعه هند و بحران سیاسی و اجتماعی گردیده بود. افکار مردم مشوش و مضطرب بود و آمادگی پذیرش هر فکر تازه‌ای را داشت. در این شرایط، اسلام که دینی نو با داعیه‌ی جهانی و شعار آزادی، برابری و عدالت بود، می‌توانست جایگزینی مناسب برای ادیان قدیمی شبه‌قاره باشد. همان‌طوری که در سواحل جنوبی و غربی هند، همین شعارها و جاذبه‌های معنوی اسلام بود که موجب گسترش اسلام و پذیرش آن گشته تا آنجا که حاکم مالابار دین اسلام را پذیرفت. (35)
اسلام، تنها عامل برتری انسان‌ها را تقوا دانسته و با ایجاد طبقه و اختلاف طبقاتی و تبعیض مخالف بوده است و مسلمانان با وجود اینکه در بیشتر شهرهای هند در اقلیت بوده‌اند، به علت یکتاپرستی و از طرف دیگر بت‌پرستی هندوان در جامعه‌ی هند، هضم نشدند. این امر باعث حفظ موجودیت و هویت مسلمانان و ازدیاد آنان گردید. (36) چنانچه مسلمانان برخورد منصفانه‌تری با ساکنان شبه‌قاره می‌نمودند، به احتمال زیاد، اسلام بیشتر و بهتر می‌توانست در این منطقه نفوذ کند. هنگامی که عمر بن عبدالعزیز روی کار آمد و حکام مختلف را به اسلام دعوت کرد، حتی جیسیه پسر داهر دعوت وی را اجابت کرد. آنها داستان پارسایی عمر بن عبدالعزیز را شنیده بودند، اما هنگامی که هشام خلیفه‌ی اموی گردید و جنید را به عنوان حاکم سند فرستاد، وی با جیسیه جنگید و او را به قتل رساند. تلاش جیسیه برای اقناع وی مبنی بر مسلمان بودنش و یا ارتباط با خلیفه‌ی اموی جهت شکایت از جنید به جایی نرسید. (37)
در هند همیشه دو قشر متمایز در کنار هم می‌زیسته‌اند: گروه اول، شامل تعداد کمی از ساکنان شبه‌قاره بود که جایگاه والا، نهادهای اجتماعی و سواد و اندیشه داشتند و گروه دوم متشکل از توده‌ی مردم بود که از اعتبار و جایگاه اجتماعی و فرهنگی خوبی برخوردار نبودند. (38) وقتی که اسلام وارد چنین جامعه‌ای گردید، هم با طبقه‌ی اول و هم با طبقه‌ی دوم به تعامل پرداخت و این امر یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری فرهنگ جدیدی بود که فرهنگ هندی - اسلامی نامیده شده است. اما چه کسانی از مسلمانان و تحت چه شرایطی با جامعه‌ی هند به تعامل پرداختند و آیا آنان توانستند به خوبی نقش خود را در این زمینه ایفا کنند؟ همان‌طور که پیش از این نیز گفته شد، تجار به همراه کالاهای خود، افکار و اندیشه‌های دین تازه را به ساکنان شبه‌قاره عرضه و معرفی کردند. به همراه جنگجویان، دانشمندان نیز به شهرهای هند مسافرت یا مهاجرت می‌کردند، به عنوان مثال، پس از تصرف برهمن‌آباد و رتق و فتق امور آن، محمد بن قاسم فردی را که توان اجتهاد داشت به عنوان عامل این منطقه تعیین کرد و در چچنامه آمده است که «... علوان بکری و قیس بن ثعلبه با سیصد نفر شاگرد همان‌جا سکونت گزیدند». (39) فدایی اصفهانی در کتاب داستان ترکتازان هند می‌نویسد:
"ابوعبداله محمد المهدی سومین خلیفه عباسی، ابوبکر صبیح‌بن ربیع السعدی البصری را در سال 159 ق به همراه لشکری مرکب از تازی و فارسی به هندوستان فرستاد و او سال‌ها در بلاد آن شبه‌قاره به افاده و ارشاد گذرانید تا درگذشت. صبیح‌بن ربیع از اعیان محدثان است... و نخستین کسی بوده که در بصره به تصنیف و تدوین حدیث پرداخت... بنابراین کشورگشایان نه تنها فاتح، بلکه ناشر دعوت و معلم هم بوده‌اند. قراء و محدثان با لشکریان می‌رفتند و هر کجا که مجاهدان فرود می‌آمدند، ایشان هم فرود می‌آمدند.... (40)"
مهاجمان عرب همچنین، خانواده‌های خود را با خود آورده بودند. برخی از آنها در هند ازدواج کرده و به این ترتیب نژاد مختلطی را با بومی‌ها تشکیل دادند. (41) بسیاری از قبایل عرب نیز از شبه‌جزیره‌ی عربستان به خصوص نواحی جنوبی این شبه‌جزیره به هند مهاجرت کردند و به صورت دائم در آنجا سکنا گزیدند. جنگجویان مسلمان پس از فتح قسمت‌هایی از هند، در شهرهای این منطقه ساکن شده یا اینکه در نزدیک این شهرها، شهرها و شهرک‌های جدیدی بنا کردند. آرنولد پس از بحث مبسوطی در مورد چگونگی گسترش اسلام از طریق بازرگانان و مبلغان مسلمان در جزایر و سواحل جنوبی و منطقه دکن می‌نویسد:
"می‌توان گفت که یک نهضت تبلیغاتی دیگر در اطراف شهر ملتان متمرکز شده بود. این محل در اوایل فتوحات اعراب یکی از مراکز اسلام به شمار می‌رفت. در این موقع محمد بن قاسم حکومت اسلامی را در ایالت سند برقرار نمود. در طول سه قرن حکومت اعراب در آنجا طبعاً عده‌ی زیادی دین فاتحان را پذیرفتند... انتشار اسلام در این منطقه داوطلبانه صورت گرفته است.... (42)"
در ملتان بتخانه‌ی بزرگی وجود داشت که از سراسر شبه‌قاره‌ی هند برای زیارت آن می‌آمدند. این سنت در دوره‌ی اسلامی ادامه یافت و باعث گردید که اسلام و حقایق آن به وسیله‌ی این زوّار، به بسیاری از شهرهای هند معرفی گردد. شاید به همین دلیل بوده است که ملتان به مرکزی برای تبلیغ دین اسلام تبدیل شده است. بر اساس گزارش‌هایی که جغرافی‌نویسان و سیاحان از موقعیت و وضعیت ملتان و بتخانه‌ی آن داده‌اند، می‌توان گفت ملتان برای ساکنان هند همان اندازه اهمیت داشت که مکه در شبه‌جزیره‌ی عربستان برای اعراب ارزش و اعتبار داشت. علاوه بر اهمیت و موقعیت مذهبی، ملتان دارای موقعیت تجاری نیز بود و سند، خراسان، زابل، افغانستان و ایران و برخی نواحی هند را به یکدیگر متصل می‌ساخت. اسلام آن چنان در این منطقه نفوذ کرد که گفته شده ملتانی‌ها در کنار اعراب حتی در بیزانس نیز به جهاد مشغول بودند. (43)
مجیب معتقد است که علت نفوذ اسلام در میان هندوها، استقرار مسلمانان در مناطقی از هند و یادگیری‌های زبان‌های محلی بود. او می‌گوید اسلام مخالف تجملات بوده و مسلمانان، زندگی ساده و زاهدانه‌ای داشته‌اند، در حالی که هندوها چنین نبودند. از طرف دیگر او معتقد است که علی‌رغم زندگی ساده و زاهدانه‌ی مسلمانان، اسلام در میان شهرها بیشتر نفوذ یافت؛ چرا که اسلام دینی است که به تجمع و گردهمایی مسلمانان تأکید می‌کند و این امر به توسعه‌ی تجمعات و شهرنشینی می‌انجامد، در حالی که آیین هندو در شهرها جایگاه زیادی نداشت و پیروان این دین بیشتر در روستاها بودند. مجیب بر این باور است که اسلام، علاوه بر نفوذ در خاکریزهای زبانی و دینی، بر آداب و رسوم و به خصوص نحوه‌ی پوشش هندی‌ها تأثیر گذارد. در حالی که قبل از اسلام هندی‌ها لباس دوخته شده نمی‌پوشیدند، در دوره‌ی اسلامی این نوع لباس‌ها رواج یافت و موجب ایجاد حقوقی خاص برای مسلمانان یا هر کسی که این گونه لباس‌ها را می‌پوشید، گردید. (44) بنابراین از آنجا که بیشتر مردم هند، ساکن روستاها بودند، اسلام نتوانست نفوذ زیادی در میان آنها داشته باشد و مهاجران و مسافران مسلمان در شهرها ساکن شدند و روستاها تا حدود زیادی از تأثیر مستقیم اسلام دور ماندند. (45)
زندگی مسالمت‌آمیز و درک متقابل ساکنان هند و مسلمانان باعث پذیرش برخی از آداب و رسوم هندی توسط مسلمانان، و از طرف دیگر نفوذ فرهنگ اسلامی در میان هندوها و پیروان سایر ادیان گردید. اعراب با پوشیدن لباس هندی و پذیرش برخی از آداب و رسوم آنان، سازگاری خود را با جامعه‌ی هند نشان دادند. تاراچند معتقد است که وقتی مسلمانان وارد هند شدند، آنجا را چون خانه‌ی خود ساختند و چون در میان انبوه هندوان محاصره بودند، اقدام به هر گونه مبارزه و دشمنی با آنان برایشان غیرممکن بود، به این جهت روابط متقابل به تدریج بین هندوان و مسلمانان باعث تفاهم گشته و تلاش برای یافتن شیوه‌ای جدید از زندگی آغاز گردید که نتیجه‌ی آن، ایجاد فرهنگ اسلامی- هندویی بود. این فرهنگ نه به طور کامل اسلامی بود و نه کاملاً هندو.
"این مولود تازه، فرهنگ هندو و اسلام خوانده می‌شود. نه تنها آیین هندو بلکه هنر، ادبیات، علوم و عناصر دیگری را از اسلام در خود جذب می‌کردند. حتی روح فرهنگی و فکر هندو تحت تأثیر اسلام تغییر یافت و مسلمانان نیز در معامله‌ای متقابل در هر زمینه‌ای از زندگی تحولات و تغییراتی را در خود به وجود آوردند. (46)"
اعراب و حاکمان عرب در سند، آداب و رسوم محلی را پذیرفتند و این امر به پذیرش حکومت آنان توسط بومیان کمک کرد و همچنین باعث شد که آنان به تدریج اسلام را بپذیرند. مسلمانان، نظام جدیدی در آموزش که مبتنی بر قرآن و شریعت بود، بنیاد نهادند. مراکز آموزشی در کنار مساجد و شامل اتاق‌هایی بود که در آنها به آموزش قرآن و حدیث می‌پرداختند. این امر هم به رواج دین اسلام و هم زبان عربی کمک کرد و آشنایی بومیان با زبان عربی، امکان ارتباط نزدیک‌تر آنان را با مسلمانان فراهم ساخت. (47)
یکی از نتایج دوستی و تفاهم هندوها و مسلمانان، اشتیاق مسلمانان به تحقیق درباره‌ی مذاهب هند بود. مناظره‌های مذهبی نیز گسترش پیدا کرد. در این مناظره‌ها، نمایندگان مذاهب مختلف می‌توانستند امتیازات و مزایای مذاهب خود را بیان کنند، اسلام را نقد کرده و جواب نقدهایشان را بشنوند. برمکی‌ها به خصوص از چنین مناظره‌هایی حمایت می‌کردند. (48) بوداییان در بصره با واصل‌بن عطا و جهم‌بن صفوان به مذاکره پرداختند که واصل آنها را مجاب و مغلوب ساخت. (49) حاکم خامبایات در اوایل قرن چهارم هجری، به رغم پیروی از دین هندو، در مباحثه‌های مذهبی مسلمانان شرکت می‌کرد. (50)
نخستین ترجمه‌ی قرآن به زبان سندی در دوره‌ی حکومت بنی‌هبار در سند صورت گرفت. در عجائب الهند رامهرمزی آمده است که در سال 270 ق مهروک پادشاه «را» که حوزه‌ی حکمرانی او بین کشمیر بالا و کشمیر پایین قرار داشت، نامه‌ای به حاکم منصوره، عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز هباری نوشت و از او خواست که شریعت اسلام را برایش به زبان هندی شرح دهد. عبدالله یکی از رجال تیزهوش و فهیم منصوره را که شاعر نیز بود و به زبان‌های مختلف هندی آشنایی داشت، به دربار وی فرستاد. او سه سال در دربار وی بود و به درخواست راجه، قرآن را برای وی به زبان سندی ترجمه کرد. راجه تحت تأثیر قرآن قرار گرفت. وقتی که این مرد پس از سه سال به منصوره بازگشت و عبدالله بن عمر در مورد مهروک از او پرسید، گفت: «هنگامی پادشاه را ترک گفتم که از قلب و زبان مسلمان شده بود، اما از بیم اینکه کشورش را از دست بدهد و سلطنتش مختل گردد، مذهب اسلام را ظاهر نمی‌ساخت». (51)
برخی می‌گویند، معلوم نیست که زبان این راجه چه زبانی بوده است و تنها می‌توان گفت که زبان وی هندی بوده است. (52)
بلاذری نیز می‌گوید بین کشمیر، کابل و ملتان شهری به نام عسیفان یا اسیوان قرار دارد که پسر راجه‌ی آن مریض شد. او از روحانیون معبد شهر خواست که برای پسرش دعا کنند و آنها نیز چنین کردند و گفتند به زودی پسرش سلامتی خود را باز می‌یابد. ولی اندکی بعد پسر وی درگذشت. این امر باعث خشم و ناامیدی حاکم مزبور گشته، معبد را ویران و روحانیون را به قتل رساند. پس از آن با چند تن از بازرگانان مسلمان صحبت کرد. چون آنان عقاید و باورهای خود را تشریح کردند، اسلام را پذیرفت. این واقعه در دوره‌ی خلافت معتصم روی داد. (53)
اما سؤال اساسی این است که چرا همه‌ی ساکنان شبه‌قاره و حداقل همه‌ی کسانی که اسلام و مسلمانان با آنان سروکار داشتند و یا بر منطقه و قلمرو آنان سلطه‌ی سیاسی و نظامی یافتند، دین اسلام را نپذیرفتند؟ مسلمانان برای تشویق مردمان مناطق تصرف شده نسبت به پذیرش و یا حداقل شناخت واقعی دین تازه چه اقدام اساسی‌ای انجام دادند؟ واقعیت این است که ساکنان شبه‌قاره‌ی هند دارای عقاید، باورها و منافع و مصالح متفاوتی بودند. برخی از طبقه‌ی حاکم و عدّه‌ای از طبقات پایین جامعه بودند و از نظر ویژگی‌های مذهبی، قومی، اقتصادی و فرهنگی تفاوت‌های زیادی با هم داشتند. مسلمانانی هم که به هند رفتند، برخی جنگجو، بعضی شهرت طلب و ماجراجو، برخی ثروت‌اندوز و عده‌ای دنبال منافع و غارت و چپاول شهرها و معابد هند بودند. ساکنان شبه‌قاره جز در دوره‌ی عمر بن عبدالعزیز، هیچ‌گاه با یک حاکم مسلمان واقعی که صادقانه و عادلانه با آنان رفتار کند، سرو کار نداشتند. با تمام این اوضاع، رفت و آمد بازرگانان و مسافران، استقرار مسلمانان در برخی شهرها مباحثات مذهبی و تعاملات اجتماعی تا حدود زیادی اسلام را به جامعه‌ی هند معرفی کرد. در این میان مهاجرت علما، عرفا و صوفیان از نواحی مختلف ایران و دیگر شهرهای عالم اسلام به هند و اسکان دائمی آنان در برخی شهرها و حتی روستاها نقش مهم و مؤثری در شناسایی اسلام واقعی در شبه‌قاره‌ی هند داشت.
تاراچند تأثیر اسلام بر جامعه‌ی هند را بسیار عمیق و گسترده دانسته و می‌گوید:
"اسلام در زندگی اجتماعی، برابری و آزادی را تبلیغ می‌کرد و توجهی به نژاد یا طبقه‌ی اجتماعی افراد نداشت. این طرز تفکر در آیین هندو نیز تأثیر گذاشت و فکر تازه‌ی برابری اجتماعی، نظام‌های کهن را در مورد طبقات اجتماعی هندو درهم شکست. حکومت اسلامی بسیاری از مراکز قدرت‌های فئودالی را درهم شکست و سرکردگان و مخالفانی را که در امور حکومت مرکزی و نواحی دخالت می‌کردند، سرکوب کرد و بدین ترتیب توانست وحدتی به وجود آورد... اگر بگوییم نفوذ مسلمانان در کلیه‌ی شئون زندگی هندی‌ها تعمیم یافت، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. اما در هیچ جای دیگر، آثار آن تا بدین پایه مسلم و قطعی به نظر نمی‌رسد که در آداب و رسوم، جزئیات زندگی خانوادگی‌، موسیقی، شکل لباس‌ها، آشپزی، مراسم ازدواج، جشن‌ها و نمایش‌ها و در شیوه‌ی زندگی درباری و سنن مخصوص مرآتی، راجپوت و شاه‌زادگان سیک تأثیر عمیق اسلام به چشم می‌خورد. (54)"
گرچه برخی از مسائلی که تاراچند در نقل قول فوق به آن اشاره می‌کند به دوره‌های پس از اعراب مربوط می‌شود، ولی این اعراب و مسلمانان نخستین بودند که پایه‌ی تغییر و تحولات بعدی را بنیان نهادند. تاراچند در جای دیگر می‌نویسد:
".... در زمینه‌ی هنر، مکتب تازه هندو - مسلمان به وجود آمد و در معماری و نقاشی تجلی کرد. در ادبیات، زبان سانسکریت رفته رفته رو به فراموشی گذاشت و زبان‌های محلی از جمله اردو رواج یافت.... (55)"
در منابع و متون متقدم نیز به تأثیرپذیری مسلمانان و ساکنان شبه‌قاره و درهم‌آمیختگی نژادی، آداب و رسوم، پوشش و غیر آن اشاره شده است.
در بسیاری از شهرهای سند، ساکنان شبه‌قاره شکل لباس اعراب را پذیرفتند و از سوی دیگر برخی اعراب به خصوص حاکمان سند، آداب و رسوم و نحوه‌ی آرایش و یا شکل لباس را از هندی‌ها تقلید می‌کردند. (56)
گرچه ممکن است برخی از این تغییرات ناشی از مصالح و ضرورت‌های سیاسی و یا اقتصادی بوده باشد، ولی بدون شک بسیاری از آنها نیز نتیجه و پی‌آمد طبیعی مراودات اعراب و مسلمانان با بومیان هند بود.
برخی از محققان معتقدند که اسلام، جامعه‌ی دوره‌ی ما قبل آریایی را که در آن نظام کاستی و برتری طبقات خاص نبود، دوباره احیا کرد و بدین ترتیب باعث جنبش‌های اصلاح‌گرایانه‌ای شد که هدف آن احیای سیمای فرهنگی و تمدنی جامعه‌ی ما قبل آریایی بود. (57) گرچه ممکن است بین آموزه‌های دینی اسلامی و آنچه که در هند ما قبل آریایی رایج بوده است، مشابهت‌هایی وجود داشته باشد، ولی بدون شک اسلام، دینی همه‌جانبه و الاهی بوده و هدف آن رواج اندیشه‌های آزادی خواهانه و عدالت‌جویانه بوده است و به همین جهت و جنبه‌ی الوهیت آن، همسانی‌ها و همگونی‌های زیادی بین آرمان‌های والای انسانی و دین اسلام در بسیاری از جوامع وجود داشته است.
در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که جنگجویان به خصوص به علت اهمال خلفا در دوره‌ی بنی‌امیه و بنی‌عباس تلاش جدی برای گسترش اسلام به عمل نیاوردند. علمای منطقه بیشتر اهل حدیث بودند و نمی‌توانستند استدلال عقلی برای اقناع جست و جو گران حقیقت ارائه دهند. ساکنان منطقه سند، با زبان فارسی آشنا بودند و کسانی که به سند مهاجرت کردند و یا به هر شکل دیگری در آن منطقه اسکان یافتند، زبانشان عربی بود. بین دین اسلام و آیین‌هایی چون هندو و بودایی تفاوت‌ها و حتی تضادهای اساسی وجود داشت و به عبارت دیگر، همگونی و هم‌سخنی عمده و اساسی بین دین اسلام و ادیان رایج در هند وجود نداشت، در حالی که در نواحی‌ای چون ایران یا متصرفات روم، مسلمانان با پیروان ادیانی رودرو گردیدند که مشابهت‌های زیادی بین آموزه‌های دینی آنان با اسلام وجود داشت. به طور کلی می‌توان گفت که روحیه‌ی جهاد و مبارزه‌ی مسلحانه‌ی مسلمانان با اندیشه دینی هندی‌ها که با هر گونه‌ خشونت و جنگ مخالف بودند، همخوانی نداشت و به همین جهت موفقیت مسلمانان به خصوص درنواحی‌ای که از طریق نیروی نظامی به تصرف آن اقدام کردند، محدود بود.

نمایش پی نوشت ها:
1. تارچند، همان، ص 106- 107.
2. مبارکبوری، القاضی ابوالمعالی اطهر، عقدالثمین، ص 282- 283.
3. Balaoch, Nabi Bakhsh, "The Diwan of Abu of Sin", in lslamic culture, July 1949, p.137.
4. شمیل، آن ماری، همان، ص 2- 3.
5. Lari, Suhail zaher, lbid, p. 39.
6. زیدی، مرتضی، المنبه والملل فی شرح کتاب الملل و النحل، حیدرآباد دکن، 1316ق؛
Nasdvi, Syed suleyman, "Religions Relations between Arabia and lndia", p. 31- 34.
7. Durani, Ashiq Muhammad, lbid, p. 13.
8. حسن هادی، همان، ص 36- 37.
9. Nadvi, syed suleyman, " Religious Relations between Arabia and lndia", p. 128- 129.
10. حسن، هادی، همان، ص 36- 37؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ترجمه‌ی رضا تجدد، ص 618.
11. ابن ندیم، همان، ص 536 و 542؛
Qamaroddin, Muhannad, lbid, p. 8-9.
12. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه‌ی رضا تجدد، ص 486- 487.
13. Sidhanta.
14. Brahma gupta.
15. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، تهران، آگاه 1344 ش، ص 37- 38؛ حسن، هادی، همان، ص 37- 38.
16. Marati.
17. تاراچند، همان، ص 191- 192. در مورد نفوذ اسلام بر ادبیات هند و به خصوص واژه‌ها و اصطلاحات و کلماتی که از زبان‌های عربی و فارسی وارد زبان هندی گردیده، ر. ک:
Ail, syed, lnfluence of lslam on Hindi Literature, Delhi, 2000.
18. lman, Zafar, (Editior), Muslims in lndia, New Delhi, 1975. p. 7-8.
19. شیمل، آن ماری، همان، ص 2.
20. مقدسی، همان، ج2، ص 705.
21. ابن ندیم، همان، ص 20، 30- 31.
22. Patten, Mumtaz Hasain, "Development and progress of Arabic literature in Sind during the Arab period", in lslamic culture, April, 1968, p. 123- 124.
23. قادری، سید عبدالشکور، پیوندهای مشترک زبانی ایران و شبه‌قاره، مجموعه سخنرانی‌های نخستین سمینار پیوستگی‌های فرهنگی ایرانی و شبه‌قاره، اسلام‌آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1372 ش، ج1، ص 387؛ محمدخان، مهرنور، نگاهی گذرا بر همسانی‌های فکری ایران و پاکستان، مجموع سخنرانی‌های سمینار فرهنگی ایران و شبه‌قاره، اسلام‌آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1372ش، ج1، ص 309.
24. اصطخری، همان، ص 151و
25. عبدالله، سید ادبیات فارسی در میان هندوان، ترجمه‌ی محمد اسلم‌خان، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، 1371 ش، ص 21- 22؛ مبارکبوری، قاضی اطهر ابوالمعالی، رجال السند و الهند، ص 123.
26. نبی بخش‌‌خان بلوچ، از محققان معروف پاکستان، معتقد است که وی در سند متولد شده است. ر. ک:
Baloch, Nabi Bakhsh Khan, "The Diwan of Abu Ata of Sin", p. 137- 138.
27. Pathan, Mumtaz Husain, "Development and Progress of Arabic Literature in Sind during the Arab Period", p. 112- 113.
28. حسنی، نزهة الخواطر، ج1، ص 19 و 23؛ همچنین
Baloch, Nabi Bakhsh, lbid, p. 137; lmam, S. Akhtar, Cultural Relations between Sind and Arabia in Sind through the Centuries, Karachi, 1981, p. 223- 227.
29. Pathan, Mumtaz. Husain, "Development and Progress of Arabic of Arabic Literature in Sind during the Arab Period",p. 114- 115.
30. Muti ibn Ayas.
31. Baloch, Nabi Bakhsh Khan, "The Diwan of Abu Ata of Sind", p. 137- 138.
32. ابن ندیم، همان، ص 616 و 622- 623؛
Nadvi, Syed Suleyman, "Religious Religious Relations between Arabia and lndia", p. 201- 202.
برای بوداییان اسامی دیگری چون سمتیه (samatia)، حصریه یا خضریه (Hssriya - Khazariyah)
و سمنی (Samani) و محمریه ذکر شده است. ر. ک: Nadvi, lbid.
33. ادریسی، همان، ص 24- 25؛ الالوائی، محیی‌الدین، الدعوة الاسلامیه و تطورها فی شبه‌القارة الهندیه، دمشق، دارالقلم، 1406 ق، ص 253- 296.
34. نهرو، جواهر لعل، کشف هند، ص 380.
35. تاراچند، همان. ص 74؛ دولافوز، تاریخ هند، ترجمه‌ی محمد تقی فخرداعی گیلانی، تهران، کمیسیون معارف، 1316 ش، ص 81.
36. سلیمی، مینو، همان، ص 151.
37. بلاذری، همان، ص 429؛ ابن‌اثیر، همان، ج6، ص 2820.
38. تاراچند، همان، ص 28- 27.
39. کوفی، علی بن حامدبن ابوبکر، همان، ص 218.
40. فدایی اصفهانی، همان، ص 13.
41. Leanpeole , Stanley, lbid, p. l.
42. آرنولد، همان، ص 197- 198.
43. Durani, lbid, p. 12.
44. Mujeeb, lslamic lnfluence in lndian Society, New Delhi, p. 10-11.
45. Billlmoria, lbid, p. 26.
46. تاراچند، همان، ص 189.
47. Durani, lbid, p. 11.
48. Nadvi, Syed Suleyman, "Religious Relations between Arabia and lndia". p. 128.
49. زیدی، مرتضی، شرح الملل و النحل، حیدرآباد دکن، شرح کلمه‌ی واصل بن عطا (نقل از Nadvi, lbid, p. 206.
50. Nadvi, lbid, p. 203.
51. بزرگ‌بن شهریار رامهرمزی، همان، ص 3-2.
52. lari Suhail Zaheer, lbid, p. 40.
53. بلاذری، همان، ص 432.
54. تاراچند، همان، ص 192- 193.
55. همان، ص 32.
56. جیهانی، همان، ص 134 و 136؛ مقدسی، همان، ج2، ص 704- 705؛ اصطخری، همان، ص 151- 152.
57. Baron, Omer Rolf, The socio - religious role of lslam in the history of lndla" in lslamic culture, Jan 1940, p. 61- 62.

منبع مقاله :
یاری، سیاوش؛ (1393)، تاریخ اسلام در هند، قم: نشر ادیان، چاپ دوم.