تبارشناسي غرب گرايي ايراني

نويسنده:ابراهيم فياض



1. تاريخ مقايسه اي و تطبيقي ايران و غرب، حوزه اي است كه بسيار مهم ميباشد و حال آن كه تحولات ايران و غرب داراي يك حالت تقارني بوه است و تحولهاي اين دو حوزه فرهنگي از گذشته تا حال داراي تاثير و تاثر متقابل بوده است و غرب بعد از رنسانس كه غرب فعال شده است بر ايران داراي تاثير به تغييرات مستمر بر ايران بوده است.
2. رنسانس غرب همزمان حكومت صفويه در ايران بوده پس مطالعه غرب و ايران از دوران صفويه تا حال مي تواند گره هاي كور تاريخ ايران را باز گشايي كند و اولين رگه هاي غربگرايي در ايران بازنمايي كند. به ويژه زماني كه غرب گرايي با دين تركيب ميشود و به گونه اي عميق در جامعه رواج مييابد چرا كه مذهب در جامعه رواج عام دارد و غربگرايي انگل گونه از بدنه ديني جامعه براي رواج خود استفاده ميكند و در جامعه ريشه مي دواند كه تبارشناسي غرب گرايي ايراني را تشكيل مي دهد.
3. غرب با حس گرايي حرف از انتزاع گرايي شروع ميشود كه ريشه در يهوديسم معرفتي - شناختي دارد چرا كه غرب با يهوديسم شروع مي شود و مسيحيت چهره آسياسي غرب است. پس تصوير سازي رنسانس كه بر اساس طبيعت گرايي شروع ميشود و سبك نقاشي و مجسمه سازي آن را تشكيل مي دهد و اين فرآيند با يهودي سازي مسيحيت براي غربي سازي مسيحيت شروع ميشود كه نام آن را رنسانس مي گذارند.
4. ريشه حس گرايي غربي در تصوير سازي از خدا شروع ميشود.كه در خلق الله آدم علي صورته شروع ميشود كه حديثي يهودي مسيحي و اسلامي است كه بر معناي حسي آن حمل شده است و اين ناشي از زبان عبري ميباشد كه زباني تركيبي ـ توصيفي است. و اولين غربي سازي مسيحيت با تنزل خداوند به انسان شروع مي شود كه در خداي مسيح شده (نه مسيح خدا شده) در قرون اوليه مسيحيت توسط پولس يهودي رخ مي دهد و سپس در نقاشي و مجسمه سازي ناتوراليستي مذهب در رنسانس غربي تجلي مييابد.
5. حس گرايي غربي در دوران صفويه در مذهب اخباري تجلي مييابد كه روش حس گرايي را در شناخت شيعه به كار ميبرد و با قطعيت يابي در اين معرفت به خشونت هاي شديد دست مييازد به گونه اي سايه وحشت را در دوران صفويه ميپراكند كه علماي مخالف آنها را شبانه دفن كردند كه تا حال قبر آن را پيدا نكرده اند (قبر عالم بزرگ مير لوحي) و به جدايي دين از جامعه فتوا دادند چرا كه در باره آنچه به عنوان جديد به ميدان مي آمد احتياط ميكردند و با اين احتياط در جايي كه نص و روايت وارد نشده به گونه اي عملي، تعطيل دين در جامعه را خواستار مي شوند كه صورت جدايي دين از جامعه را شكل مي دهند همان گونه كه در غرب در فرآيند سكولاريسم جدايي جامعه را از دين ندا مي دهند، پس در واقع اخباري گري ناشي از غرب فرآيند تكميلي درون ديني سكولاريسم را شكل مي دهد.
6. تا دوران فتحعلي شاه اين غرب زدگي ديني ادامه مييابد كه با ظهور محقق بهبهاني و شيوع عقل گرايي از حس گرايي غرب گرا دور ميشويم. بهبهاني كه اصفهاني الاصل بود با فعال كردن عقل گرايي اصفهاني به جنگ اخباريها در حوزههاي علميه مي رود كه موفق ميشود كه عقل گرايي ايراني را به كشور برگرداند و اولين قدم براي برگشت به ايرانيت بردارد كه در نهضت هاي معرفتي و ساختار ضد عرب سخت تاثير گذاشت كه مهمترين آن ظهور شيخ اعظم انصاري است.
7. شيخ اعظم كه بزرگترين فيلسوف اعتباري و روششناسي ايراني معاصر است كه فلسفه اجتماعي معاصر ايران را شكل داده است و عقلانيت حاكم بر فقه اسلامي و شيعي را استخراج كرده است و از آن طريق به يك نوع معرفت شناسي خاص نائل آمده كه ما از آن به عدالت معرفتي شناختي نام مي بريم كه يك نظام معرفتي در مقابل نظام معرفتي تكامل گراي ظلم طلب است كه مقابله با هجوم انديشه هاي تجرد طلب را به عهده مي گيرد.
8. اولين تجلي انديشه شيخ اعظم توسط شاگردان او در نهضت تنباكو رخ دادكه با گشترش اقتصاد استعماري انگليس در سطح جهان (مثل گسترش ترياك در چين و نابودي كشور آنها) مبارزه معرفتي (فتوايي) و ساختاري كرد. مطلعي كه مي رفت كه نظام ديني ـ حكومتي به وجود آيد ولي با دخالت و پيش دستي انگليسيها تبديل به نهضت پيش ساخته اي به نام مشروطه شد كه فقط علماء و مردم به عنوان عوامل بي اختيار در آن ظاهر شدند و ايران توسط اين نهضت، زير حلقه و نفوذ انگليس واقع شد(حضرت آيت الله بهجت در كتاب محضر بهجت)
9. انشقاق غرب گرايي و اسلام گرايي در مشروطه در قالب موافقان مشروطه يعني اصولي ها و مخالفان مشروطه يعني فقهاء رخ داد. اصولي ها كه غرب گرايي و تطبيق آن با انديشه هاي اصولي دنبال ميكردند سبب شد كه مردم وارد مشروطه شوند و براي آن جان فدايي كنند. ولي فقهاء با مخالفت با مشروطه و فدا شدن آن در جهت جلوگيري از انحراف (مثل شيخ فضل الله نوري) اصولي ها را متوجه اشتباه خود كردند كه مجبور شدند خود، آثار خودشان در جهت تطبيق غرب و اسلام به دجله بريزند. و پشيماني را در بقيه زندگي با خود داشته باشند.
10. اصول گرايان در مرحله اول رضا شاه نيز با برنامه هاي نوسازي او همراه شدند كه در مرحله بعد به پشيماني كشانده شدند زماني كه جريان رضاشاهي به نوسازي ضد ديني تبديل شد و كشف حجاب و... در دستور كار واقع شد. در اين زمان بود كه فقهاي عارف مبارزه با رضاشاه پرداختند مرحوم شاه آبادي و در مرتبه بعدي شهيد مدرس، شهيد مدرس با مثلث غرب و ايران و اسلام به توليد انديشه اسلامي توسعه و پيشرفت پرداخت و آن را بارها در موضوعات مختلف در مجلس و بقيه جاها، ارائه داد (كه متاسفانه تا حال نظريه پيشرفت مدرس استخراج نشده) نظريه اي كه در مقابل نظريه پيشرفت يك نظريه كامل ميباشد.
11. امام خميني با الهام از نظريه پيشرفت شهيد مدرس و فقه اعتباريات شيخ اعظم انصاري، به تدوين نظريه حكومت اسلامي بر اساس ولايت فقيه رسيد و نظام فقاهتي جديدي را بنيان گذاري كرد و در مقابل او اخباري گري جديد قرار داشت كه باز توليد ديني غرب در جهان آن روز در ايران كرده بود و اين فرآيند بعد از نهضت ملي كردن نفت و شكست مشروطه وار آن و پيروزي امريكا بر انگليس در ايران، به وجود آمد و نام مكتب تفكيك و انجمن حجتيه نام گرفتند و در مقابل نظريه ايراني سياسي امام قد علم كرد كه با پيروزي انقلاب اسلامي نظريه غرب گرايي مكتب تفكيك و انجمن حجتيه عقب نشيني كرد.
منبع: پگاه حوزه