ولايت مولا





(سخنرانی منتشر نشده‌ای از مرحوم علامه امینی(رحمت الله علیه))
«ولایت» در بیان قرآن کریم، اولاً و بالذات، از آن مقام مقدس حضرت احدیت است. خداوند متعال اولی به نفس همه مخلوقات است و تمام موجودات تسبیح گوی اویند. هرکس به زبان خودش« لا إله الّا الله» مي‌گوید.
ولایت مطلقه‌ای که در تعابیر مختلف قرآن کریم آمده، از آن بشری است که عالم در پرتو آن وجود مقدس آفریده شده، و علت غایی همه موجودات، به شمار می‌اید. در هر ذره ای که در کون و مکان، و آسمان‌ها و زمین آفریده شده، رشحات رحمت وجود اقدس آن انسان کمال یافته می‌شود. وجودی که علت آفرینش همه انسان‌ها, افلاک و املاک است و آسمان‌ها و زمین در پرتو وجود او آفریده شده‌اند. همو که خداوند او را به « لولاك لما خلقت الأفلاك؛ اگر تو نبودي، افلاك را نمي‌آفريديم» و«خلقتك لأجلی و خلقت الخلق لك؛ تو را براي خودم و ديگر مخلوقات را براي تو آفريدم.» مفتخر نمود. همان وجود مقدسی که وقتی ملائک آفریده شدند شناختش را با شناخت خداوند متعال عجین دیدند.
حضرت آدم(علیه السلام) نیز وقتی در اولین لحظات پس از خلقت، چشمانش را باز نمود اول چیزی که دید نور، آن وجود مقدس بود. این وجود مقدس اولی به نفس جمیع موجودات، و ولایت او ولایت الله است. دوستی و ولایت او بر همه واجب است و مقرون به دوستی خدا. طاعت و بیعت او طاعت و بیعت خداست. نه تنها شناخت او شناخت خداست که در ابتدا باید خداشناس بود تا بتوان نبی‌شناس شد. پس از طی این دو مرحله نیز می‌توان امام را شناخت:
اللّهم ّعرّفنی نفسك فإنّك إن لم تعرّفنی نفسك لم أعرف نبیك؛
خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت؛
اللّهم ّعرّفنی رسولك فإنّك إن لم تعرّفنی رسولك لم أعرف حجتّک؛
خدایا رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناسانی، حجتت را نخواهم شناخت؛
اللّهم ّعرّفنی حجتّك فإنّك إن لم تعرّفنی حجتّك ضللت عن دینی.
خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، در دینم گمراه می‌شوم.
بر این اساس باید اول خدا و قدرت او, اراده, علم، جود, کرم, صفات جلال، جمال، همة صفات رحمت، عظمت, جود، جبروتش را شناخت، و پس از آن به سراغ درک این معنا برویم که ولی مطلق ما ـ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ افضل رسل، کامل‌ترین انسان‌ها، خلق اول و اینة جمال و کمال حضرت احدیت است.
اگر بنا بود ما از طریق بشری به پیامبر و امام و خدا معرفت پیدا کنیم، محصول عملمان عبث و بیهوده بود و اعتقاداتی خلاف واقع پیدا می کردیم. بشر قابلیت آن را ندارد که معیار و میزان امور شود. انسان همان موجودی است که خداوند متعال ـ خالق او ـ در قرآن‌كریم از این آفریده‌اش با عناوینی نظیر ظلوم، جهول، کنود، عنود، نادان، مفسد، سفاک و خون‌ریز، لجوج، و اهل مجادله و دعوا یاد کرده است. چنین موجودی به خودی خود نمی‌تواند درک کند که ولایت امام، ولایت الله است و یارای آن را ندارد که صفات، حرکات و سکنات او را درک کند. او نمي‌تواند بفهمد علم، قدرت، اراده، جلالت و عظمت او به چه اندازه است، و نفسیات و ملکات او در چه حد و منزلتی است.
اگر بشر بخواهد مبنا قرار بگيرد، نتیجه‌اش همین شرایط آکنده از ظلم، تباهی، گمراهی‌ و دهن کج کردن‌ به امام(علیه السلام) می‌شود که می‌بینیم. اين‌ها همه‌اش به خاطر این است که ما برای خودمان اعتبار قائل شده‌ایم، خودمان را آدم فرض کرده‌ایم، و روی خود تا این حد حساب کرده‌ایم که من هرچقدر می‌دانم امام هم باید همان قدر بداند و هر قدر که من آدمم امام هم باید همان قدر آدم باشد. برای همین است که اگر امام در میان ما هم ظاهر بشود، او را نمی‌شناسیم .
خیلی عجیب است باید اول خدای قادر دارای عظمت، جلال، کبریا، قدرت و... را شناخت، صفاتش را خوب درک کرد، و بعد سراغ سفیرش رفت، که او فرستاده‌ای به سوی ماسوی الله دارد که به هیچ زمان و مکانی محدود نمی شود . تمام انبیای پیش از خود را استخلاف کرده است. باید برای خدا همچون سفیری فرض کرد که هم بر اندام حکومت الهی راست اید و هم لکه ننگ و عار برای خداوند به حساب نیاید.
ولایت خداوند، ولایتی مطلقه است که در تمام موجودات جریان دارد . هیچ جنبنده و متحرک، نبات و جماد، و مخلوق و حتی ذره‌ای از آفریدگان خداوند نیست که مشمول این عنایت نباشد. تمام ملائک بر ولایت محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مباهات می کنند. این ولایت و حکومت در مرتبه بعدی نامش نبوت و گاه رسالت می شود.
رسالت، نبوت و امامت، همه عین ولایت‌اند. تنها تفاوت میان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی بن ابی طالب(علیه السلام) منصب بالاتری است که رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشته اند. ایشان همیشه می فرمودند:
علی منی بمنزلة هارون من موسی إلّا أنّه لا نبی بعدی.
[جايگاه] علي، نسبت به من نظير [جايگاه] هارون نسبت به موسي است، جز آن كه بعد از من پيامبري نخواهد بود. [هارون خليفه و وزير موسي(علیه السلام) بود.]
ایشان ـ پيامبر و علي(علیه السلام) ـ هر دو ولی مطلق خدا بوده اند و اولی به نفس مخلوقات. با این حال علی بن ابی طالب(علیه السلام) نسبت به مقام بالاتر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر ایشان اظهار خضوع می کردند.
روایات زیادی در کافی و غیر آن داریم که گفته‌اند، غیر از رسول و نبی که به آن‌ها وحی می‌شود، امام هم «مُحدَّث» است. محدّث به کسی می‌گویند که ملک با او حرف می زند و او ملک را نمی بیند. ملک مطلب را در گوش محدث بیان می‌کند، و یا آن را به قلب او القا می‌کند. دوازده امام ما (علیهم السلام) و حضرت فاطمه صدیقه، اُم‌ ّالائمة النجباء أم أبیها ـ صلوات الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها ـ این صفت را داشتند و هیچ کس جز ایشان چنین مقامی نداشته است. این تعبیر را به خصوص در زیارات حضرت زهرا(سلام الله علیها) می‌توانید ببینید.
جمعی از برادران اهل سنت معاصر ما با استناد به این روایات آمده‌اند هو کرده‌اند که شیعیان قائلند به ائمة آن‌ها وحی می‌شود. «موسی جارالله» در الوصیه, «سید محمود عبوسی» در السنة و الشیعة و «احمد امین» در فجر الاسلام و در الصراع و برخی دیگر آمده‌اند با این مطالب داد سخن داده‌اند که این مکتب, مکتب کفر و ضلال است. آخر وفتی پیامبر ما پیامبر آخرالزمان بوده، نباید به کس دیگری پس از او وحی شود.
ما جواب مفصلی به این مطالب در جلد پنجم الغدیر داده‌ایم. امروزه حرف‌های دور از انصاف زیادی دربارة تشیع، در خارج مرزها می‌نویسند و می‌گویند. حدود هشتاد درصد از این کتاب‌هایی را که دربارة ائمه ما نوشته‌اند، باید به دریا ریخت. این دست اعتراضات ناشی از بی‌سوادی و جهل نویسندگان آن‌هاست. گمان می‌كنند ما این مطالب را از خودمان می‌گوییم آن‌ها اگر سراغ منابع اصلی خودشان می‌رفتند، می‌دیدند از طریق «عبدالله بن عباس» در صحیح بخاری و مسلم و دیگر منابع، از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرده‌اند که فرمودند، «هر پیامبری بعد از خودش از امتش امام و خلیفه‌ای دارد که محدث است» و محدث را دقیقاً همان طور شرح داده‌اند که در منابع ماست و ما ‌مي‌گوییم؛ یعنی شخصی که ملک با او حرف می‌زند یا مطلب را به قلبش القا می کند و او ملک را نمی‌بیند. آن‌گاه ادامه می‌دهد که اگر بنا باشد در امت اسلام هم پس از من ( پیامبر) یک نفر باشد، «عمر بن خطاب» است.
پس آن‌ها هم قائلند که محدث با ملک در ارتباط است ولی بعد باید حرف‌هایی که محدث به ملک نسبت می‌دهد با ترازوی قرآن و سنت سنجید. البته اگر این ترازو به میان اید، راحت می‌توان حرف زدن یا حرف نزدن با ملک را فهمید. به عبارت دیگر مفهوم محدّث، یک مفهوم اسلامی است، و نه مذهبی؛ تنها اختلاف در مصداق است.
خدا و نيز به حقّ جگر سوختة حضرت زهرا(س) به همة ما عقلی عنایت بفرماید که بفهمیم مسیرمان کجاست، چه می‌کنیم، باید کجا برویم، چه بگوییم و چطور حرف بزنیم. چه چیز را باید یاد بگیریم و پشت سر چه کسی راه بیفتیم و اقتضائات مسیری که باید در آن قرار داشته باشیم چیست. پنجاه سال و هفتاد سال از عمر ما می‌گذرد ولی همچنان بی‌سوادیم. هی مي‌گويد «هو یا علی » ولی وقتی یقه هرکدام از آن‌ها را می‌گیری هیچ چیز از امامت نمی‌داند. تعارف که با هم نداریم هیچ نمی‌داند. فقط یک سری رسم و رسوم و آدابی دارند که باید رعایت کنند؛ همین و بس.
امام محدّث و حامل علم و صفات، و جمال و کمال خداست. از هر طرف به او نگاه کنی در او صفات خدا را متجلی می‌بینی. هم حامل آن است و هم همانند اینه‌ای پاک، صاف و عاری از هر کدورتی در نهایت وضوح و شفافیت آن را نشان می‌دهد. امام، اینة تمام‌نما و بدل‌نمای کمال و جلال خداست. اگر در زیارت‌ها مرور کنید در می‌یابید امام خازن علم خداست. اهل سنت زیاد از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرده‌اند که:
أنا مدینة العلم و علی بابها؛
أنا دارالحکمة و علی بابها؛
أنا میزان الحکمة و علی لسانها؛
من شهر علم‌ام و علي درِ آن است. من خانة حكمت‌ام و علي درِ آن است. من ترازوي حكمت‌ام و علي زبان آن است.
متأسفانه هنوز هم جعفر بن محمد(علیه السلام) مظلوم است و اگر بخواهیم از ایشان مطلبی را نقل کنیم متهم می‌شویم. از علی بن ابی طالب(علیه السلام) نقل می‌كنیم که فرمودند: «هرکس می‌خواهد درباره آسمان‌ها و زمین چیزی بداند از من سوال کند والله علی به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناتر است». ایشان این مطلب را در جمعی فرمودند که مخاطبان و پامنبری‌هایشان مترصد این بودند که بتوانند از ایشان ايراد بگیرند ولی هیچ کدام نتوانستند. علی(علیه السلام) ایات نازل شده در شب و روز، و سفر حضر را از هم تمیز می داد و می دانست هر ایه‌ای کی و کجا نازل شده است. والله، علی را اگر بالای منبری بگذارند با اهل تورات، با تورات و با اهل انجیل با انجیل حکم خواهد کرد. علوم اولین و آخرین همه در نزد علی‌ است.
تو خودت را شیعه می‌دانی؟ ایشان مخزن علم الهی و معدن حکمت اوست. آن وقت تو به خودت نگاه می‌كنی و می‌پرسی ایا امام این را می داند یا نه؟! خیلی عجیب است. هم می‌خوانی هم دعوا می‌کنی؛ هم به امام(علیه السلام) عرض عقیده می کنی هم اشکال می گیری؟ هم معترفی هم معترض، و هم منکری و هم معترض؟
«احمد بن علی حافظ» یکی از بزرگان عامه است که مرد فوق العاده و جلیلی بوده است. وی کتابی دارد به نام زین الفتی فی شرح سورة هل أتی . از این کتاب دوجلدی دو نسخه وجود دارد، یکی در هند و دیگری در کتاب‌خانه سید بن طاووس(رحمت الله علیه) 2. و در کتابش از آن کتاب روایت کرده که: «هرکس می‌خواهد در علم حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی نگاه کند، به علی بن ابی طالب بنگرد». می‌خواهد بگوید هرکس می‌خواهد به پیامبران بنگرد به علی بن ابی طالب (علیه السلام) نگاه کند. علی بن ابی طالب(علیه السلام) مجسمة تمام علوم انبیاست. و همة پیامبران هرچه داشته‌اند علی(علیه السلام) حامل تمام آن فضائل و ملکات است. این روایت را شیعه نقل کرده و اهل تسنن هم آن را زیاد نقل کرده‌اند. «ابوالحمران» سلسله سند این روایت را به «ابوبکر» رسانده و آن را صحیح دانسته و مي‌گوید:
از این روایت استفاده مي‌شود علی بن ابی طالب در صفات با انبیا شریک بود.
او این مطلب را از خودش، و نه به نقل از هیچ سنی یا شیعه‌ای نقل می‌کند؛ یعنی اين‌ها این مسائل را می‌فهمند. «شطحفیه» در تفسیر و توضیح این حدیث می‌گوید:
هر پیغمبری که خداوند در قرآن او را به صفت حقیقیه مخصوصی ذکر کرده، علی همة آن صفات را داراست و پیامبر او را به همان صفت ستوده است.
او می‌گوید: هرکدام از حضرات آدم , نوح , ابراهیم , موسی و عیسی هشت صفت ممیزه داشته‌اند . بعد به بحث درباره علم علی بن ابی طالب(علیه السلام) می‌رسد. در آنجا می‌گوید.
مسلمانان همه بر این اتفاق نظر دارند که تمام انسان‌ها بعد از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به علم علی بن ابی طالب(علیه السلام) نیازمندند و هیچ کس نیست که به این علم بی نیاز باشد.
او پس از این مطلب بیان می‌کند نیازهای خلیفه اول به علم علی(علیه السلام) خيلی زیاد بوده است. بعد از آن نیازهای خلیفه دوم را برمی‌شمرد و روایاتی را با مضمون نزدیک به عبارت «لولا علی لهلک عمر؛ اگر علي نبود، عمر هلاك مي‌شد». نقل می کند که درمنابع شیعی وجود ندارد. نوبت به عثمان که می‌رسد می‌گوید او خیلی به علم علی(علیه السلام) نیاز داشت و بارها می‌گفت «اگر علی نبود، عثمان هلاک می‌شد». ما در منابع‌ خودمان این مطلب را نداریم و گمان نمی‌کنم یک نفر از علمای شیعه بتواند این عبارت را در منابع خودمان بیابد. او سلسله سند را نقل کرده و پس از آن به نقل از راوی مي‌گوید:
روزی در خدمت عثمان بودم و صحابه، همه دور او را گرفته بودند. مردی وارد شد و رو به عثمان کرد و پرسید: یا امیرالمومنین مسلمان‌ها درباره این‌که مشرکان در قبور خودشان معذب‌اند یا نه، چه می‌گویند؟ عثمان جواب داد که معلوم است، هر مسلمانی با هر مقدار معلومات دینی می‌داند که شخص مشرک در قبرش دچار عذاب است. وقتی عثمان این جواب را داد، آن مرد از زیر عبایش جمجمه‌اي در آورد و جلوی عثمان انداخت و گفت این جمجمة یک مشرک است، آن را لمس کن. ایا حرارتی احساس می کنی؟ چطور شما چنین صحبتی می کنید؟ عثمان مات و متحیر مانده بود چه جواب بدهد. این دست و آن دست می‌کرد شاید یکی از اطرافیانش جوابی برای این سؤال داشته باشند ولی خبری از جواب نبود. در این میان یکی از صحابه بلند شد و به منزل علی بن ابی طالب(علیه السلام) رفت و گفت ماجرايی پیش آمده که لازم است برای جواب دادن به آن تشریف بیاورید. حضرت به میان جمع که رسیدند آن شخص سؤالش را مجدداً تکرار کرد. حضرت به یکی از صحابه اشاره فرموده، گفتند: برو سنگ چخماق بیاور. صحابی که سنگ‌ها را آورد حضرت آن‌ها را به هم زدند تا آتشی درست شد. بعد از آن سنگ‌ها را در دست آن مرد گذاشتند و پرسیدند، ایا حرارتی احساس می کنی؟ آن چه جور آتشی است که آهن و غیر آن را می‌سوزاند ولی خودش را نمی‌سوزاند و... ماجرا که به اين‌جا می‌رسيد، عثمان می‌گفت:
اگر علی نبود عثمان هلاک می‌شد.
نه فقط عمر و عثمان، اگر علی(علیه السلام) نبود بشریت هلاک می‌شد. اگر علم علی(علیه السلام) نبود بشریت همه جزء بهائم می‌شدند. در هر جا معلم و مربی‌ای هست باید عالم‌تر و داناتر از شاگردش باشد. در روایات متعددي آمده که علی بن ابی طالب(علیه السلام) معلم تمام ملائکه ـ اعم از شداد و غلاظ، و رحمتِ ـ بهشت و جهنم و حتی جبرائیل و عزرائیل بوده است3. شاه و ایت الله، شریف و وزیر، بزرگ و کوچک، همة انبیا، مخلصین، صدیقین، امرا، اولیا، و نوح و ابراهیم، و موسی و عیسی، همه باید در محضر عدل علی(علیه السلام) حاضرشوند و بعد جایگاه هرکس در بهشت و جهنم مشخص می‌شود. این موضوع از جمله مطالب اسلامی است، و نه مذهبی. خیال کرده‌اید احتیاج شما به علی(علیه السلام) فقط همین قدر است که بروی حرم و دعا کنی تا بازارت گرم شود؟ جمعیت زیادی از علما، حفاظ، و محدثان عامه (اهل سنت) نقل کرده اند که محبت حضرت زهرا(س) در هشت و یا صدجا فایده دارد: هنگام مرگ، دفن، حشر و حساب و ..... آن قدر این دستگاه محشر، عریض و طویل است که تصورش را نمی‌توانید بکنید. همین طوری بهشت رفتن که فایده ندارد. باید علی(علیه السلام) را بشناسی و بعد به بهشت قدم بگذاری. در آن صحرای محشر، خداوند متعال برای معرفت امیر المومنین(ع)، برای همة بشریت یک مدرسة بزرگ به راه انداخته است. منبر بسیار بزرگی در آن‌جا گذاشته‌اند. رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالای منبر می‌روند و جبرئیل با نهایت خضوع در محضر ایشان حاضر شده، کلیدهای بهشت و جهنم را به آن حضرت تقدیم می‌کند. در آن هنگام رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بانگ برمی‌آورند که، پسرعمو، وزیر، برادر و جانشینم کجاست؟ علي(علیه السلام) تا یک پله پایین تر از ایشان به بالای منبر می‌روند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کلیدها را به دست علی(علیه السلام) می‌دهند و می‌فرمایند اين‌ها باید به دست تو باشد. بهشت و جهنم و ملائکة رحمت و ملائکة شداد و غلاظ، مطیع تو هستند و مطابق نظر تو، افراد باید به بهشت یا جهنم بروند. روایات اهل سنت می‌گوید، اين‌ها در برابر علی بن ابی طالب (علیه السلام) صف کشیده‌اند و می‌‌گویند: لبیک یا علی، گوش به فرمان توایم. بعد از آن علی بن ابی طالب تک تک افراد بشر را به سمت آتش یا بهشت روانه می‌کنند. حالا شما ببینید چقدر به علی بن ابی طالب(علیه السلام) احتیاج داریم...

پى‏نوشت‏ها :

اين سخنراني بخشي از سخنراني‌هاي مرحوم علامه اميني(رحمت الله علیه) است كه در مشهد مقدس ايراد شده است.
1. محدث قمي، مفاتيح‌الجنان دعا در غيبت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
2. سید بن طاووس (رحمت الله علیه) خیلی حق به گردن شیعه دارد و همه شیعیان باید او را دعا کنند. خدا رحمتش کناد. زادة پیغمبری که واقعاً پهلوان و مجتهد در ولایت است. هر کس کتاب او را بخواند می فهمد که فوق العاده نسبت به خاندان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) محبت داشته است.
3. چند شب پیش به روایت جالبی برخورد کردم كه مناسب است آن را برای شما در اين‌جا نقل کنم. راوی نقل می کند در خدمت امیر المومنین(علیه السلام) بودم که شخصی آمد و گفت اگر در قرآن شما این همه تعارض و اختلاف وجود نداشت حتماً دین شما را می‌پذیرفتم. حضرت فرمودند مثال بزن. گفت از مثال خارج است، تعدادش بیش از این حرف‌هاست. حضرت باز فرمودند، مثال بزن. گفت در در جایی آمده که خدا شما را می میراند (الله یتوفی الأنفس حین موتها) و در جای دیگر آن را به ملک الموت نسبت می دهد (قل یتوفّاکم ملک الموت الذّی وکلّ بکم) و در جای سومی هم آن را به «ملائکه طیبین» نسبت می‌دهد. حضرت خیلی راحت جواب دادند که همانند یک اداره شهربانی که هر آنچه پاسبان کرده، کلانتری کرده و هرچه کلانتری انجام داد، رئیس شهربانی انجام داده و کار رئیس شهربانی کار وزراست و همین طور تا بالا. خداوند متعال هم به همین سبک امور را گاه به خود و گاه به ملائک نسبت می دهد در هر دو حال کار خودش است و این انتساب صحیح. به علاوه که حساب کشی از هرکس مطابق شأن او انجام می شود .

برگرفته از : موعود - دی 1385، شماره 71
منبع: http://www.hawzah.net