نفس زکيه (4)
نفس زکيه (4)
راويان اين حديث پيش از ثعلبه مختلف اند. شيخ صدوق از ابن وليد از صفار از عباس بن معروف از علي بن مهزيار از عبدالله بن محمد حجال از ثعلبه نقل مي کند و شيخ طوسي از فضل بن شاذان از حسن بن فضال از ثعلبه. شيخ مفيد راويان پيش از ثعلبه را ذکر نکرده است. در مورد صالح هم شيخ طوسي مطلق آورده، شيخ صدوق صالح مولي بني عذراء گفته و شيخ مفيد صالح بن ميثم نوشته است. در هر صورت، پيداست که اين روايت خبر واحدي است که به دو طريق، يعني شيخ صدوق و شيخ مفيد نقل شده و شيخ طوسي هم از استاد خود شيخ مفيد يا مستقيما از کتاب فضل نقل کرده است. سند شيخ صدوق تا شعيب صحيح است. خود شعيب هم کسي جز شعيب بن اعين حداد نيست (2) که مفيد و طوسي در سند خود به آن تصريح کرده اند و نجاشي و شيخ او را ثقه مي دانند. (3) اما صالح که در طريق صدوق، با عنوان «مولي بني عذراء» آمده، اگر غير از صالح بن ميثم باشد مجهول است و اگر همان باشد توثيقي ندارد. مطلق آوردن نام او از سوي شيخ هم بر اين ترديد مي افزايد. بنابراين راويان دو سند تا صالح موثق اند، اما در مورد او که راوي اصلي است مشکل وجود دارد.
از نظر متن در اين جا به کلام صاحب کشف الغمه توجه مي کنيم و بررسي بيشتر را به بعد از دو روايت 40 و 41 وا مي گذاريم. علي بن عيسي اربلي پس از نقل اين روايت مي نويسد: «در آن بايد تأمل کرد. يا مراد از نفس زکيه غير از محمد بن عبدالله است که در سال 145 ق کشته شد و يا در روايت ترديد خواهد شد». (4)
(40) اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: آيا به شما از انتهاي حکومت بني فلان خبر ندهم؟ گفتند: بله، فرمود: کشتن کسي که خونش محترم است در روز حرام، در شهر حرام توسط گروهي از قريش. سوگند به کسي که دانه را شکافت پس از آن پانزده روز بيشتر حکومت نخواهد کرد. گفتم: آيا قبل و بعد از اين هم چيزي هست؟ فرمود: صيحه اي در ماه رمضان که بيدار را بترساند و خواب را بيدار کند و دختر جوان را از پرده بيرون کشاند. (5)
(41) در گفت وگوي امام صادق عليه السلام با منصور عباسي که به تفصيل در روضه ي کافي نقل شده مي خوانيم که منصور به امام گفت: سزاوار بود از آن چه خدا به ما داده خوشحال شوي و به مردم نگويي که حکومت حق شماست.
امام فرمود: هرکس چنين گفته دروغ گوست [!]... ما به تو نيازمندتريم از شما به ما [!]. منصور گفت: آيا به ياد داري پرسيدم حکومت به ما خواهد رسيد و گفتي بله، حکومتي عريض و طويل و شديد، و تا زماني که خون محترمي را در ماه حرام در شهر حرام نريزيد در وسعت خواهيد بود. امام گويد فهميدم که منصور سخن مرا حفظ کرده است. پس فرمود: شايد خداوند تو را کفايت کند و مقصود من تو نبودي، بلکه حديثي بود که روايت کردم و شايد يکي ديگر از خاندان تو چنين کند. پس منصور ساکت شد. (6)
در جاي ديگري از همين کتاب، اين روايت با اختلاف کمي اين گونه آمده است که امام پس از پيش گويي درباره ي به حکومت رسيدن بني عباس فرمود: «اينان حکومت را خواهند داشت تا زماني که خون حرامي از ما - امام به سينه خود اشاره کرد - نريزند. » (7) ضمنا در روايت ديگري آمده است که امام ششم فرمود: حتما جواني در مدينه کشته خواهد شد. (8)
گرچه در اين روايت (40 و 41) تعبير نفس زکيه به کار نرفته، ليکن منابع متأخر آن دو را مربوط به او مي دانند و به نظر مي رسد علت اين امر چند مطلب است: در برخي روايات آمده است که نفس زکيه در شهر حرام يا بين رکن و مقام کشته مي شود (9) و اين مطلب در دو روايت بالا وجود دارد. هم چنين نفس زکيه از خاندان پيامبر دانسته شده است. (10) در روايت روضه کافي - در هر دو نقل آن - عبارت «خوني از ما» به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است. از طرفي در سخن منسوب به اميرمؤمنان عليه السلام همانند روايت منسوب به امام باقر عليه السلام فاصله بين کشته شدن نفس محترم تا قيام قائم، پانزده روز گزارش شده است. (11)
از مقايسه اين چند روايت به نظر مي رسد کشته شدن اين شخص مربوط به دوران بني عباس و بنا به نقل روضه کافي بايد در زمان منصور عباسي باشد و اين مطلب با نفس زکيه تاريخي منطبق است. از اين رو، احتمال جعل يا تحريف آن از سوي هواداران محمد بن عبدالله حسني يا محمد بن عبدالله (مهدي عباسي) بعيد نيست. چون زيديه پس از نفس زکيه قيام هاي ديگري کردند و مدعي مهدويت آنها بودند چنان که مدتي پس از کشته شدن نفس زکيه، منصور عباسي فرزندش محمد بن عبدالله مهدي را جانشين خود کرد. (12) اگر اين مطلب را هم نپذيريم، محقق نشدن پيش گويي امام ششم درباره ضعف يا زوال حکومت خاندان منصور (عباسيان) پس از ريخته شدن خوني از خاندان آن حضرت، نشانه اي بر نادرستي اين روايت خواهد بود، چه اين که در زمان منصور و پس از او خون هاي زيادي از اهل بيت عليهم السلام از جمله خود ائمه ريخته شد، ولي اين حکومت باز هم تا قرن ها دوام آورد. بنابراين، اگر اين چند روايت از نظر سند هم اشکال نداشته باشند، (13) از نظر محتوا قابل پذيرش نيستند؛ به خصوص مطالبي که در گفت وگوي امام با منصور عباسي نقل شده و امام خود را نيازمند عباسيان دانسته و اين سخن را تکذيب کرده است که کسي بگويد حکومت حق اوست.
(42) از امام باقر عليه السلام نقل شده است که قائم به يارانش مي گويد: اهل مکه مرا نمي خواهند؛ ولي من براي اتمام حجت، شخصي را مي فرستم. پس مردي از اصحابش را مي خواند و او را به مکه مي فرستد... مکيان او را بين رکن و مقام مي کشند و او نفس زکيه است. وقتي خبر به امام مي رسد به يارانش مي گويد: نگفتم که اهل مکه ما را نمي خواهند؟... (14)
اين روايت طولاني را مجلسي در ضمن چند خبر ديگر بدون ذکر مأخذ و با اين سند نقل کرده است: «روي السيد علي بن عبدالحميد با سناده الي کتاب الفضل بن شاذان يرفعه الي ابي بصير عن ابي جعفر عليه السلام». پيداست که از نظر علمي هيچ گونه اعتمادي بر اين سند وجود ندارد. ضمن اين که متن آن در منابع ديگر نيامده و مشتمل بر مطالبي است که شبيه آن در روايات ديگر وجود ندارد؛ مانند آن چه در ادامه ي روايت مي خوانيم: «اولين کسي که با او (مهدي) بيعت مي کند جبرئيل و ميکائيل است و همراه آنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام بر مي خيزند و کتاب جديدي به او مي دهند... ».
(43) در روايتي منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام مي خوانيم: از من بپرسيد قبل از آن که مرا از دست بدهيد و قبل از آن که فتنه ي شرقي رخ دهد و براي آن نشانه هايي است: محاصره ي کوفه و سنگرسازي در کوچه هاي آن... قتل سريع و مرگ دسته جمعي و کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه همراه هفتاد نفر و سر بريدن شخصي بين رکن و مقام و کشته شدن اسقع در عبادتگاه بت پرستان. (15)
اين روايت نيز در دو قسمت از کتاب بحارالأنوار به نقل از دو کتاب آمده است. سند اول آن چنين است: «روي في کتاب سرور اهل الايمان عن السيد علي بن عبدالحميد باسناده عن اسحاق يرفعه الي الاصبغ بن نباته قال سمعت اميرالمؤمنين عليه السلام». (16) مأخذ ديگر وي کتاب مختصر بصائرالدرجات مي باشد که در آن آمده است: «به کتاب خطبه هاي اميرمؤمنان عليه السلام دست يافتم که به خط سيد ابن طاووس بر آن نوشته بود: نويسنده اين کتاب، آن را بعد از امام صادق عليه السلام به رشته تحرير در آورده... برخي از آن به نقل از ابوروح فرج بن فروه از مسعده بن صدقه از جعفر بن محمد عليهما السلام و برخي را از ديگران نقل کرده است. » (17) مجلسي اين خطبه را هم در نه صفحه بيان کرده که قسمتي از آن با نقل اصبغ بن نباته مشترک است. ولي نامي از اصبغ در ميان نيست.
اما از نظر متن، پيش از اين نشانه ها مطلبي دال بر ظهور يا نامي از مهدي نيامده است، بلکه سخن از فتنه اي مشرقي است. گويا عبارت «قلتم مات او هلک باي واد سلک» (18) که غالبا درباره ي امام غايب به کار مي رود، باعث شده است که اين خطبه بر امام زمان عليه السلام تفسير شود. اگر قسمت اول روايت هم پذيرفته شود، به نظر مي رسد بخش هاي بعدي که مربوط به علائم است به اين روايت اضافه شده باشد، چون اولا: مطالب عجيب و غريبي در آن يافت مي شود که در منابع معتبر نيست و ثانيا: علامه مجلسي در جاي ديگر قسمت اول روايت را از عياشي نقل کرده و گفته است: «ادامه خبر تصحيف شده و آن را ترک کردم». (19) آن چه قابل توجه است اين که شيخ مفيد هم دو عنوان «کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه همراه هفتاد نفر از صالحان و سربريدن مرد هاشمي بين رکن و مقام» (20) را ضمن مجموعه نشانه هاي ظهور قائم عليه السلام ذکر کرده است، ولي اين نشانه ها مستند نيست و او فقط به قصد شمارش، آنها را ذکر نموده و در رواياتي که براي نشانه ها آورده براي آن دو عنوان، حديثي نقل نکرده است.
(44) عياشي از جابر جعفي از امام باقر عليه السلام نقل مي کند: هيچ اقدامي نکن تا نشانه هايي که مي گويم ببيني. در ادامه اين روايت طولاني فقط به نفس زکيه اشاره شده است که: «... مهدي با 313 نفري که بين رکن و مقام با او بيعت کرده اند از مکه بيرون مي رود در حالي که عهد و سلاح پيامبر با اوست پس منادي به نام او صدا مي زند و اهل زمين مي شنوند. هر چيز براي شما شبهه ايجاد کند عهد و پرچم و سلاح پيامبر قابل ترديد نيست و نفس زکيه از فرزندان حسين عليه السلام است. اگر اين هم مشکل باشد نداي آسماني مشخص است که به نام او مي خواند». (21)
اين خبر طولاني را نعماني به همين سند با اختلاف مضمون ذکر کرده؛ ولي در آن چنين آمده است: «قائم در مکه است... 313 يار او گردش جمع مي شوند... پس بين رکن و مقام با او بيعت مي کنند. با او عهدي از رسول خداست که پسران از پدران ارث برده اند. اي جابر! قائم از فرزندان حسين عليه السلام است که امرش در يک شب اصلاح گردد.اگر اين مطلب هم براي شما ايجاد شبهه کند... نداي آسماني که به نام او مي خواند جاي ترديد باقي نمي گذارد... ». (22)
مقايسه اين دو روايت به خوبي نشان مي دهد که در نقل عياشي نفس زکيه درست نيست، چون علاوه بر آن که در گزارش نعماني به جاي آن به «قائم» تصريح شده، قبل و بعد آن هم ارتباطي به نفس زکيه ندارد، بلکه درباره ي قائم و نداي آسماني که به نام او مي خواند سخن مي گويد. بنابراين، به فرض اين که روايت را صحيح هم بدانيم اين مطلب روشن است که کلمه نفس زکيه در آن به اشتباه کاتب يا راوي جاي گزين شده است. اين مقايسه ضمنا نشان مي دهد که يک متن با يک سند تا چه اندازه با يک ديگر اختلاف دارند. مراجعه به کل روايت، مطلب را بسيار روشن تر خواهد نمود.
تا اين جا همه ي رواياتي که درباره ي نفس زکيه بود بررسي شد. پيداست که اين احاديث حتي براي اثبات مطلب کافي نيست چه رسد که درباره ي آنها ادعاي تواتر شود. (23)
در انتهاي مبحث نفس زکيه مناسب است به ديدگاه هاي برخي از نويسندگان معاصر توجه کنيم: مرحوم صدر در تاريخ الغيبه الکبري دلايلي آورده است تا اثبات کند مراد از نفس زکيه در روايات علائم همان محمد بن عبدالله حسني است. وي هم چنين دلايل مخالفان اين نظريه را آورده و رد کرده است. (24) با وجود اين، استدلال هاي ايشان در هر دو طرف کافي به نظر نمي رسد. مهم ترين دليل وي بر اين مطلب رواياتي از ابوالفرج اصفهاني است که در مقاتل الطالبين نفس زکيه را از فرزندان امام حسن عليه السلام گزارش مي کند. دليل ديگر رواياتي است که کشته شدن نفس زکيه را در احجارالزيت پيش گويي کرده و در واقع هم چنين شده است. در صورتي که اين روايات اگر صحيح باشد پيش گويي است و در آنها سخني از ظهور يا نشانه ظهور نيست. مطلب ديگر اين که، هدف مؤلف محترم از پافشاري بر اين مطلب آن است که بگويد اين علامت محقق شده است، حال آن که گفتيم علامت نمي تواند با فاصله اي چند صد ساله رخ دهد. ضمن اين که ممکن است کساني اصل اين روايات را ساخته عباسيان يا بني حسن يا زيديه بدانند.
نويسنده ي ديگري با اشاره به نظريه بالا گفته است: «برخي احتمال داده اند که مراد از نفس زکيه، محمد بن عبدالله است که در احجارالزيت نزديک مدينه کشته شد اما اين احتمال به چند دليل درست نيست: 1- لازمه اش اين است که... پيش از آن که امامان از آن خبر دهند، رخ داده باشد؛ 2- در روايات تصريح شده که نفس زکيه بين رکن و مقام کشته مي شود ولي محمد در احجارالزيت کشته شد؛ 3- قتل نفس زکيه از نشانه هاي حتمي و متصل به ظهور است و محمد پيش از تولد مهدي عليه السلام به قتل رسيده است». (25)
نگارنده اصراري به تطبيق روايات نفس زکيه بر محمد بن عبدالله حسني ندارد ليکن اين سه اشکال قابل پاسخ گفتن است: 1- اماماني که از کشته شدن نفس زکيه خبر داده اند قبل از محمد بن عبدالله بوده اند، يعني ما روايتي از امام هفتم و پس از او درباره ي نفس نداريم. امام صادق عليه السلام هم تنها سه سال پس از محمد زنده بود. 2- از ميان اخبار متعدد درباره ي نفس زکيه فقط دو روايت به کشته شدن او بين رکن و مقام تصريح دارد (26) و دو روايت هم قتل او را در بلد حرام مي داند. (27) در بقيه ي احاديث حرفي از محل کشته شدن او نيست يا به شهر مدينه تصريح شده است. 3- اين که قتل نفس زکيه از نشانه هاي حتمي است در روايات وجود دارد، اما متصل بودن آن به ظهور ثابت نيست و منشأ آن روايتي است که فاصله اين قتل و قيام قائم عليه السلام را پانزده روز مي داند و گفته شد که اين روايت با اشکال هايي روبه روست. (28) ضمن اين که اصل علامت بودن آن براي ظهور حجت عليه السلام محل تأمل است.
نتيجه
با اين همه ممکن است کسي مجموع اين روايات را مردود نداند و بگويد مجموعه اي از اخبار ضعيف مي تواند به اجمال بر مطلبي دلالت کند. يا گفته شود اصل عنوان «قتل نفس زکيه» مي تواند به عنوان يک پيش گويي درباره ي آينده و حتي درباره ظهور قائم (عج) صحيح باشد چون از مجموع روايات استفاده مي شود که چنين مطلبي ارتکاز ذهني مردم در طول تاريخ اسلام بوده و در هر زمان بر شخصي تطبيق يا به نفع او تحريف شده است. اما مهم ترين اشکال اين توجيه آن است که روايات نفس زکيه از ائمه ي پس از نفس زکيه ي تاريخي (محمد بن عبدالله حسني) صادر نشده است. حداکثر چيزي که ممکن است از مجموع روايات استفاده کرد، به خصوص از هشت روايتي که بر حتمي بودن قتل نفس بدون هيچ گونه توضيحي تأکيد مي کرد - و به ويژه روايت عمر بن حنظله که سند و متن آن نسبت به بقيه کمترين اشکال را داشت - اين است که شخص پاک و بي گناهي کشته خواهد شد و با توجته به الف و لام در «النفس الزکيه» که نشانه ي معرفه است نمي توان او را هر شخص پاک و بي گناهي دانست بلکه به نظر مي رسد مراد از آن فرد خاصي است، پس نشانه بودن نفس زکيه را بدون توجه به شخص يا واقعه ي خاصي مي توان پذيرفت. با وجود چنين اجمالي که آن هم به سختي از مجموع روايات استفاده مي شود، طرح جزئيات کشته شدن نفس زکيه و خلط روايات تاريخي با روايات علائم، غير علمي و بي دليل خواهد بود.
پي نوشت ها:
1. «ليس بين قيام قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و بين قتل النفس الزکيه الا خمسه عشر ليله» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 677، باب علائم، ح 2؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 374 و شيخ طوسي، الغيبه، ص 445.
2. گرچه در کمال الدين «حذاء» نوشته شده و تصحيف در آن رخ داده است.
3. رجا ل نجاشي، ج 1، ص435، و فهرست طوسي، ص 145.
4.کشف الغمه في معرفه الائمه، ج 3، ص 259.
5. «ابن عقده، علي بن فضال، علي بن مهزيار، حماد بن عيسي، حسين بن مختار، عبدالرحمن بن سيابه، عمران بن ميثم عن عبايه بن ربعي قال: دخلت علي اميرالمؤمنين عليه السلام و انا خامس خمسه و اصغر القوم سنا فسمعته يقول... الا اخبرکم بآخر ملک بني فلان... قال: قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام عن قوم من قريش. و الذي فلق الحبه و بري النسمه ما لهم ملک بعده غير خمس عشره ليله... » (نعماني، الغيبه، ص 267، باب 14، ح 17).
6. کليني، روضه کافي، ص 37، با ترجمه آزاد.
7. همان، ص 211.
8. نعماني، الغيبه، ص 170و کليني، الکافي، ج 1، ص 337.
9. ابن حماد، الفتن، ص 124، ح 513؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 363 و محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 307.
10. شيخ صدوق، همان.
11. گويا مقدسي شافعي متأثر از اين روايات است که مي گويد: «آخرين نشانه، کشته شدن نفس زکيه است. » (عقدالدرر، ص 116).
12. تاريخ خليفه، ص 278، ذيل سال 147.
13. سند کليني در هر دو نقل صحيحه است ولي در سند نعماني افراد غير موثقي قرار دارند.
14. «و بالاسناد يرفعه الي ابي بصير عن ابي جعفر عليه السلام في حديث طويل الي ان قال: يقول القائم لاصحابه: يا قوم ان اهل مکه لايريدونني و لکني مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغي لمثلي ان يحتج عليهم.فيدعو رجلا من اصحابه فيقول له امض الي اهل مکه فقل يا اهل مکه انا رسول فلان اليکم و هو يقول لکم انا اهل بيت الرحمه... فاذا تکلم هذا الفتي بهذا الکلام أتوا اليه فذبحوه بين الرکن و المقام و هي النفس الزکيه فاذا بلغ ذلک الامام قال لاصحابه الا أخبرتکم ان اهل مکه لايريدوننا... » (محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 307).
15. «سلوني قبل ان تشغر برجلها فتنه شرقيه و تطأ في خطامها بعد موتها و حياتها و تشب نار بالحطب الجزل من غربي الارض رافعه ذيلها تدعوا يا ويلها لرحلها و مثلها. فاذا استدار الفلک قلتم مات او هلک باي واد سلک فيومئذ تأويل هذه الايه: (ثم رددنا لکم الکره... ) (اسراء (17) آيه ي 5) و لذلک آيات و علامات اولهن احصار الکوفه بالرصد والخندق و تخريق الزوايا في سکک الکوفه و تعطيل المساجد اربعين ليله و کشف الهيکل و خفق رايات حول المسجد الاکبر تهتز، القاتل و المقتول في النار و قتل سريع و موت ذريع و قتل النفس الزکيه بظهرالکوفه في سبعين و المذبوح بين الرکن و المقام و قتل الاسقع صبرا في بيعه الاصنام... » (همان، ج 52، ص 373 و ج 53، ص 82).
16. همان، ج 52، ص 273.
17. همان، ج 53، ص 82.
18. اين عبارت در راويات ائمه عليهم السلام درباره ي امام عصر عليه السلام آمده است. يعني خواهيد گفت: او کجاست؟ آيا از دنيا رفته است؟ (ر. ک: نعماني، الغيبه، ص 154و 155 و مجلسي، همان، ج 52، ص 228، 227، 281و... ).
19. محمدباقر مجلسي، همان، ج 51، ص 57.
20. الارشاد، 2ص 368.
21. تفسير عياشي، ج 1، ص 162و 164و محمدباقر مجلسي، همان، ج 52، ص 222 و 223.
22. نعماني، الغيبه، ص 290و 291، باب 14، ح 67.
23. اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 282و لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 568.
24. تاريخ الغيبه الکبري، ص 604 - 614.
25. اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 282.
26. شيخ صدوق، کمال الدين، ص 363 و محمدباقر مجلسي، همان، ج 52، ص 307.
27. الفتن، ص 124، ح 513 و نعماني، الغيبه، ص 267، باب 14، ح 17.
28. ر. ک: ذيل حديث شماره 39.
29. خبر عمر بن حنظله (شماره 36) با اين که شخص وي توثيق صريحي ندارد، ولي به دليل اعتماد علماي شيعه به روايات وي و هم چنين روايت 32 اگر توثيق شيخ مفيد درباره حسين بن مختار را بپذيريم و روايت 34 اگر روايت بنوفضال از علي بن يعقوب هاشمي را دليل اعتماد بر او بدانيم، از نظر سند بهترين روايات مربوط به نفس زکيه به شمار مي روند
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}