تفاوت مغز زن و مرد

نويسنده: سيمون بارون کوهن



مغز زن و مرد

موضوع تفاوت هاي اساسي سيستم مغزي دو جنس مرد و زن، كاملا مشهودو بارز است.مى توانم با نوک پنجه، به آرامى از كنار آن بگذرم، ولى فكر مى كنمشما هم مايليد بدانيد نظريه ي اين مقاله بر چه پايه اى طراحى شده است.خوب در اين مقاله آمده است:سيستم مغزي زنان عمدتا به موضوع همدلى و همدردي، به شدت حساس است. سيستم مغزي مردان عمدتا نسبت به درك و ساخت نظام و سيستم،بسيار حساس است.اميدوارم در پايان اين مقاله بتوانيم شما را نيز قانع كنم كه اين نظريه، صحيح است و از آن حمايت كنيد.ولى مطمئنم كه عده اي از خوانندگان، با مطالعه ي حتى اولين صفحه از اين مقاله، كمى هوشيارمى شوند و احساس خطر مى كنند.آيا اين نظريه، براي آن دسته افرادي كه از تفاوتهاي موجود و تمايزاتى كه در جوامع، ميان زن و مرد قائل مى شوند، شكايت دارند، مفيد خواهد بود؟ نگرانى و اضطراب عده اي از خوانندگان تا زمانى كه قانع شوند كه اين فرضيه، مى تواند به تدريج مورد استفاده قرار بگيرد، رفع نخواهد شد.همچنين تصور مى كنم بعضى از خوانندگان با اشتياق، نيمى از راه را با من همراه خواهند شد تا بفهمند اين عقيده ي نهى شده، در خصوص تفاوت اساسى در سيستم مغزي زن و مرد، به كجا مى انجامد. با اين زمانى كه علت نهايى چنين تفاوت هاي جنسى را كشف كرديم، اين خوانندگان ممكن است چنين دريابند كه بهتر بود پيگير اين قضيه نمى شدند، چراكه به مسائلي خواهند رسيد كه اصلا مايل نيستند درآن موارد، حقيقت رابپذيرند.عده اى ممكن است اميدوار باشند كه اين تفاوتهاي جنسى، فقط در تجربه كسب شده است ولى اگر بفهمند كه اين تفاوتها در واقع واكنش عوامل بيولوژيكى ذاتى است چطور؟علاوه بر اين، اگر تفاوتهاي اساسى جنسى در سيستم مغزي، وجود داشته باشد، آيا اين تفاوتها قابل تغييرند و يا اين كه اين تفاوتها قابل تحسين هستند،يا اين كه بايستى از آنها ترسيد؟ ابتدا اجازه بدهيد دو ادعاي اصلى اين فرضيه را توضيح بدهم.

مغز زنان:همدلى كردن

همدلى كردن به منظور شناسايى احساسات و افكار فرد ديگر است و درپاسخ به آنها، يك احساس نامناسب ارائه مى كنند. همدلى كردن مستلزم تنهايك سري محاسبات سرد و خالى از تفكرات و احساسات يك فرد نيست (يادر بعضى مواقع خواندن فكر ناميده مى شود). جنايتكاران روانى، خيلى خوب اين كار را انجام مى دهند.احساس همدلى زمانى به وجود مى آيد كه يك احساس متناسب و صحيح،نسبت به احساس خاصى كه از فرد ديگري بروز كرده، حس كنيم و اين راهى براي شناخت افراد ديگر است. بدين شكل مى توانيم رفتارهاي آنها را پيش بينى كرده و با آنها ارتباط عاطفى برقراركنيم.تصور كنيد اگر متوجه شويد كه علي درد دارد و اين كه به شدت ناراحت است، ولى اين موضوع برايتان بى اهميت است. از اين موضوع كناره گيري مى كنيديا خوشحال هستيد و يا با حواس پرتى از كنار آن مى گذريد؟به اين حالت حس همدردي و همدلى نمى گويند.حالا تصوركنيد نه تنها درد و غصه ي علي را مى بينيد، بلكه به طورخودكار، همان احساس به وجودتان منتقل مى گردد، قيافه تان در هم مى رود واحساس مى كنيد كه بايستى هر طوري شده براي رفع ناراحتى او كارى انجام دهيد. به اين حالت همدردي و همدلى مى گويند.همدلى و همدردي شناخت و پاسخگويى نسبت ه احساسات طرف مقابل را توسعه مى بخشد و بدين شكل اجازه نمى دهد هيج كس در اطرافش احساس غم و ناراحتى كند.همدردي يك خواسته ي طبيعى براي توجه و مراقبت از ديگران است.در اين مقاله قصد دارم به اين موضوع بپردازم كه به طور متوسط، زنان خيلى بيشتر از مردان، نسبت به مسائل عاطفى و همدلى كردن واكنش نشان مى دهند. توجه داشته باشيد كه در مورد تمام زنان صحبت نمى كنم، بلكه تنهابه طور تقريبى، نيمى از زنان چنين حالتى را دارا هستند. اين حالت نسبت به نيمى از مردان نيز ارزيابى شده است.همدلى يك مهارت است، همچون ديگر مهارتها مانند توانايى هاي ورزشى، رياضى و يا موسيقى. هركس تا اندازه اى در اين مهارت توانايى نشان مى دهد. درست به همين دليل است كه مى توان گفت، هركس در هر زمينه يا فعاليتى، چقدر توانايى دارد و در اين زمينه باهوش، متوسط يا حتى ناتوان است. بنابراين مى توانيم به جرأت بگوييم كه افراد در ارائه و نشان دادن همدلى با يكديگر متفاوت هستند. حتى مى توانيم چنين تصوركنيم كه همدلى يك صفت يا يك ويژگى مانند بلندي قد است كه هر يك از ما در اين صفت با يكديگر متفاوت هستيم و به همين روش كه مى توانيد قد يك نفر را اندازه گيري كنيد، مى توانيد ميزان را نيز بسنجيد. بسياري ازمردم در مركز اين دامنه ي برد قرار دارند. ولى انتهاي اين محور نشان مى دهدعده اي از مردم به طور چشمگيرى، از نظر همدردي و همدلى، در سطح بسيارپايينى قرار دارند.
در حالى كه آنانى كه در سمت راست اين نمودار قرار دارند،شادتر و سعادتمندتر از عده اي هستند كه در سمت چپ قرار گرفته اند.در پى تحقيقات ما معلوم شد كه تعداد زنان سعادتمند كه در رأس اين نمودار قرارگرفته اند، خيلى بيشتر از مردان است.مغز مردان : "سازمان يافته"سازمان يافته به معناى تجزيه و تحليل، كشف و ساخت يك نظام است.نظم دهنده ي درون يافت، نشان مى دهد كه چگونه كارها انجام مى شود يا بيرون كشيدن قوانين اساسى كه رفتارهاي يك نظام را تحت تأثير قرار مى دهد.اين كار براي درك و پيش بينى نظام يا اختراع يك نظام جديد، صورت مى گيرد. نظام ها مى توانند مانند درياچه اي كوچك، وسيله ي نقليه، گياه،كاتالوگ، كتابخانه، يك قطعه موسيقى، چوب بازي كريكت و يا حتى يك واحد نظامى متفاوت از يكديگر و درگروههاي متنوع باشند. آنها همگى بنا به اطلاعات داده شده، عمل مى كنند و توليدات را توزيع مى كنند و از قوانين ارتباطى براين» استفاده مى كنند. با دستگاه تنظيم نور مى توان يك مثال ساده ارائه كرد.تصوركنيد نور درون دستگاه است. اگر اهرم دستگاه را كمى به سمت حركت عقربه هاي ساعت بچرخانيد، نور لامپ بالاي سقف بيشتر مى شود وهرچه بيشتر اهرم را بچرخانيد، نور لامپ قويتر خواهد شد.قوانين «اگر- بنابراين» به شما اجازه مى دهد تا در خصوص رفتار بسياري ازنظام هاي بى جان پيش بينى كنيد. به وسيله ى كنترل داده ها، عملكرد و بازدهى،مى توانيد آن چه را كه باعث پيشرفت و يا كاهش كارآيى نظام مى شود، كشف كنيد و براى بهبود كارها مى توانيد فعاليت خودتان را افزايش دهيد.همانطور كه همدلى كردن، نيرويى بسيار قوي براي سر و كار داشتن با هراحساس عاطفى است، سازماندهى هر فرآيندي است كه مى تواند با تعداد بى شماري از نظام ها سر و كار داشته باشد.
من در اين مقاله نشان خواهم داد كه به طور متوسط، ساماندهى و نظم وترتيب به طور خود انگيزي در مردان بيشتر از زنان مشاهده مى شود. دوباره مى گويم، منظورم تمام مردان و يا تمام زنان نيست. من فقط در مورد ارقام متوسط آماري صحبت مى كنم. شايد هم بتوانيم عكس اين قضيه را ثابت كنيم.اگر مغز زنان را از نوع E بناميم (به معناي همدلى كردن) مغز مرمى تاز نوع S ناميد (به معناى داراي سازمان).همانطور كه قبلا در خصوص تفاوت افراد، در ميزان همدلى كردن صحبت كرديم، در خصوص ساماندهى نيز مى توانيم بگوييم كه اين صفت در همه به يك ميزان مساوي مشاهده نمى شود.بسياري از ما در بخش مركزى قرارگرفته ايم ولى عده اي افراد خوش شانس وجود دارند كه در انتهاي سمت راست محور قرار دارند.براى عده اي كه در سمت چپ محور قرار گرفته اند، ساماندهى نوعى معماي گنگ و مبهم است. بعدها خواهيم ديد كه حتى بعضى از مردان، قادر نيستندمعناي نظم و سازمان را درك كنند. بدين شكل مى فهميد كه اين صفت نيز، درافراد با ميزان متفاوتى وجود دارد.ساماندهى در مقابل همدلى كردن آيا اين احتمال وجود دارد كه يك نفر را ساماندهى كرد؟كارهاي با نظم و ترتيب بسيار خوب هستند، به خصوص اگر سعى كنيدوجود يك نظام را در خود درك كنيد.به عنوان مثال در طى تحقيق متوجه خواهيد شد كه در ميان زنان بيست ساله ي باردار، از هر ده نفر تنها يك نفر دچار سقط جنين مى شود، در حالى كه در ميان زنان باردار سى و پنج ساله، اين ميزان افزايش يافته و از هر پنج نفريك نفر دچار سقط جنين مى شود. در سنين چهل سالگى از هر سه نفر يك نفردچار چنين مشكلى شد و تنها دو سال بعد، از هر ده نفر، نه نفر دچار سقط جنين مى شود.در اين مثال قصد داشتم دوران باروري زنان را به صورت منظم نشان دهم.به عبارتى ديگر با اين موضوع همچون يك نظام قانونمند برخورد كردم.اطلاعات داده شده، تخمدان زنان است و عملكرد، افزايش سن زنان و توليدخطر، بروز سقط جنين براي زنان است.از سازماندهى مى توان به عنوان يك درجه بندي مفيد در بعضى اموراجتماعى استفاده كرد، به خصوص اگر انسانها را به عنوان يك نظام در مواردىهمچون الگوي تصادفات رانندگى در خط ويژه ي اتوبوس يا الگوهاي رفتاري رأي گيري در نظر گرفت.
اين سيستم ها مانند خيلى موارد ديگر مى توانند قانونمند، محدود و وابسته به جبرگرايى باشند.ولى سازماندهى در روابط امروزي اجتماعى، شما را به جايى نمى رساند.بعضى از فلاسفه معتقدند كه درك و شناخت هر روز ما از مردم، بر پايه واساس قانون است و شامل قوانينى مانند «اگر بعد» و يا عقايدي همچون "اگرشخصى روز سختى را پشت سر بگذارد، در نتيجه آن شخص بد اخلاق وعبوس خواهد شد"، مى باشد.با اين وجود رفتارها و احساسات ما توسط قوانين خاصى اداره نمى شوند.اين موضوع را، كه بعضى از مردم پس از يك روز سخت كاري احساس خوبى دارند، چطور توجيه مى كنيد؟بعلاوه انواع قوانينى كه مى توانيد به كارگيريد قريبا زمانى كه احساسى داريد يا پيش گويى مى كنيد، قابل استفاده نيست، چراكه رفتار فرد هر لحظه درحال تغيير است.به اين قانون توجه كنيد: "اگر مردم به آنچه كه مى خواهند، برسند،خوشحال خواهند شد". از اين قانون پيروي كنيد و براي روز تولد حنا آنچه راكه مى خواهد و مى گويد، برايش انجام دهيد: ولى چرا او هنوز خوشحال نيست؟نظم و ترتيب نمى تواند جايگزين چيزهايى مانند احساسات متغير افرادشود. در حالى كه روش طبيعى درك و پيش بينى ماهيت حوادث و مسائل، دادننظم و ترتيب به آنها است، روش طبيعى درك يك شخص هم، همدلى با اواست. حال بياييد با روش همدلى در مثال قبل حنا را خوشحال كنيم.اگر چه امروز جشن تولد اوست و هديه ي مورد علاقه اش را دريافت كرده است ولى هنوز احساس ناراحتى مى كند، زيرا يك هفته است كه او منتظرجواب امتحانات بيمارستان است. شايد جواب امتحان خوب نباشد. شايد بهترباشد كه شما از وضعيت روحى او مطلع شويد و او را از نظر روحى درك كنيد؟قوانين ساده براى اين كه مردم چگونه رفتار خواهند كرد، در چنين مواردي كارايى ندارد.همانطور كه متوجه شديد، ساماندهى و همدلى كردن، دو فرآيند كاملامجزا هس. شا از يك فرآيند يا همدلى، براي درك احساس رفتار فردي استفاده كرديد و از فرآيند ديگر ساماندهى براي پيش گويى تقريبا هر چيزديگري، استفاده مى كنيد.براي ساماندهى به جاي كنترل و نگهداري از اطلاعات، لازم است آنها راارسال كنيد و به دنبال عواملى باشيد كه باعث تنوع اطلاعات گردد. براي همدلى كردن و براي شناخت، نياز به مقداري علاقه داريد كه با كسى ارتباط برقراركنيد نه با يك موضوع، بلكه شخصى كه داراى احساسات و عواطف است و اين احساسات روى احساسات شما نيز تأثير مى گذارد.در نهايت ساماندهى و همدلى كردن، بستگى به يك سري مناطق مستقل درمغز انسان دارد. آنها فرآيندهاى عرفانى نيستند ولى بر پايه ي فيزيولوژى عصبى قرار دارند.

انواع مهم مغز

در سال 1987 يك روانشناس از اهالى ونكوور (1) به نام د ورين كيمورا (2) اين سؤال را مطرح كرد: آيا مغز زنان و مردان واقعا با يكديگر متفاوت است؟و در ادامه گفت كه اگر مغز زن و مرد، هيچ تفاوتى با هم نداشته باشد،موضوع جالب مى شود، آنها از نظر وضعيت جسمانى با يكديگر تفاوت فاحشى دارند و اغلب رفتارهاي متفاوتى ميان اين دو جنس مشاهده مى شود.كيمورا، مثال خوبى از محققان سنتى كه بر دو مورد خاص تأكيد دارند،آورده است. وي معتقد است كه براي تعريف زن و مرد، مى توان از دو بعد كاملامجزا استفاده كرد:
1-«زبان» كه زنان در آن اولويت دارند).
2-«توانايي هاى فضايي» كه مردان در آن مهارت دارند.
البته من قصد ندارم اهميت زبان و توانايى هايى كه در تعريف ميان دوجنس زن و مرد مى باشد، را منكر شوم ولى بر اين باور هستم كه دو مورد از قلمافتاده است كه عبارتند از همدلى و ساماندهى كردن. بعلاوه مهارت زبان درزنان ممكن است به علت توانايى فراوان آنان در حس همدلى و دلجويى كردن باشد و توانايى فضايى مردان ممكن است تنها يك مثال واضح از قدرت سازماندهى آنها باشد. ولى توضيح بيشتر را بعدها خواهم گفت.همگى ما مهارتهاي ساماندهى و همدلى كردن را دارا هستيم.سؤال اينجاست: كدام يك از اين دو مورد در شما بيشتر است؟زمانى كه بخواهيم اين مسئله را اندازه گيري كنيم، به خط كش هاي خوب يا واحد متريك، براي هر يك از زمينه هاي اين مهارتها، نياز خواهيد داشت.بهره ى ساماندهى (SQ) و بهره ى همدلى (EQ).تفاوت ميزان رتبه اي كه يكى نسبت به ديگري به دست مى آورد، اهميت فراوانى دارد و ما به دنبال يك چنين تفاوتهايى هستيم. ولى در حال حاضرمى توان سه نوع مغز را به سرعت در ذهن مجسم كرد. به اين سه مورد همچون سه دسته ي اصلى از افراد فكركنيد.
الف-افرادى كه در آنها حس همدلى قوى تر از مهارت ساماندهى است. به طور خلاصه S>Eو اين همان چيزى است كه من آن را مغز زنان ناميده ام.يعنى مغز از نوع E
ب-افرادى كه مهارت ساماندهى در آنان قوى تر از حس همدلى باشد. به طور خلاصه S>E و اين همان چيزى است كه آنرا مغز مردان يا مغز از نوع Sناميده ام.
ج-افرادى كه در آنها مهارت ساماندهى و حس همدلى كردن به طوريكسان وجود دارد. به طور خلاصه S=E و اين همان چيزى است كه آن رامغز متوازن يا مغز از نوع B ناميده ام.كداميك به شما مربوط مى شود. نوع S، Bيا E ؟ شايد الان بتوانيد آن راحدس بزنيد. ولى منظورم اين نيست كه بتوانيد حدس بزنيد در كدام حالت قدرت بيشتري داريد. بهتر است ببينيم در اندازه گيرى ميزان اين سه مهارت،چه امتيازي كسب خواهيد كرد.ممكن است در عالم خيال همگى ما اينطور جلوه كند كه در هر مهارتى قدرت كافى داريم و براي مثال اين قدر قوي هستيم كه به دنبال اتوبوس بدويم وآن را متوقف كنيم. ولى زمانى كه امتحان و سنجش اصلى از شما به عمل مى آيد،بايد ديد چه امتيازي كسب خواهيد كرد.
1-افرادى كه در حد بسيار بالايي، داراى مغز مردان هستند.
به اين معنا كه منظور افرادى است كه نوع S به شدت در آنها قوي است. به طور اختصار S>>E (علامت دوتايى بدين معنا است كه تفاوت بسياري ميان مهارتهاي اين دو زمينه وجود دارد).در مورد آنها مهارت سازماندهى، طبيعى و يا بيش از حد پيشرفته است. درحالى كه حس همدلى پيشرفت اندكى داشته است.به عبارت ديگر اين افراد ممكن است ساماندهان باهوشى باشند ولى از سوي ديگر ممكن است كه آنها تاريك انديش و يا بى بصيرت باشند.
2-افرادى كه در حد بسيار بالايي، داراى مغز زنان هستند.
بدين معنا كه منظور آن دسته از افرادي است كه از نوع شديد E هستند. به طور خلاصه E>>S . اين افراد داراي شكل عادي مهارت همدلى و يا نوع بسيارپيشرفته ي آن هستند، در حالى كه مهارت سازماندهى آنها پيشرفت چندانى نداشته است.به عبارت ديگر اين افراد ممكن است همدلان فوق العاده اى باشند، درحقيقت با سرعت عجيبى در ذهن و فكر مردم رسوخ مى كنند ولى درهمين حال ممكن است آنها از نظر ساماندهى در حد بسيار پايينى قرار داشته باشند و فاقدهرگونه مهارت ساماندهى باشند.اجازه دهيد براي چند لحظه از اين عقيده كه بيماري " اتيسم " از نوع شديدمغز مردان ناشى مى شود، حمايت كنم، در حالى كه قصد دارم نمونه اى از آن رادر سفري كه در پيش رو داريم، با شما آشنا كنم.فردي را تصور كنيد كه از نظر مهارت سازماندهى بسيار خوب است ولى آنها متوجه مى شوند كه اين شخص نام فيلمبردار را در چندين جاي فيلم تلويزيونى تكرار كرده است. حال چگونه مى تواند اطلاعات صحيح را به دست آورد؟ يا فردي را تصوركنيد كه از نظر مهارت سازماندهى بسيار خوب است بنابراين آنها به شما مى گويند اگر 22 مارس سه شنبه باشد، 22 نوامبر چه روزى خواهد شد؟آنها چگونه مى توانند بدون توجه به قوانين روز شماري و ت، اين روز راخيلى سريع پيدا كنند؟ ولى حالا تصور كنيد اين افراد فوق العاده منظم مشكل بسيار بزرگى در بروز احساس همدلى كردن خودشان دارند. آنها ممكن است متوجه چنين چيزي نباشند. تنها به اين دليل كه به يك نفر به چشم يك دوست احترام مى گذارند، در حالى كه اين رابطه ممكن است دو طرفه نباشد يااين كه ممكن است آنها حتى نفهمند كه چرا همسرشان ناراحت است مگر اين كه او گريه كند تا آنها متوجه چنين چيزي شوند.جنسيت مشخص کردن کننده ي نوع مغز نيست بگذاريد اعتراف كنم در اين مورد حق با شماست. طبيعى است كه من مى توانم تنها با نگاه كردن به چهره تان بگويم كه زن يا مرد هستيد.ولى من هرگز نمى توانم حدس بزنم بنا به جنسيتى كه داريد داراي چه نوع مغزي هستيد.
بر اساس شواهد موجود نمى توان با قاطعيت گفت كه تمام مردان داراى مغزمردان هستند و تمامى زنان داراي مغز زنان هستند. در حقيقت برخى از زنان داراي مغز مردان و برخى از مردان نيز داراي مغز زنان هستند. موضوع اصلى مورد بحث اين كتاب تنها اين مورد است كه مردان بيشتر از زنان داراي مغزياز نوع S هستند و اكثر زنان داراي مغزى از نوع E هستند.بنابراين، مطمئن باشيد كه اگر شما مرد هستيد و براي كسب شغلى قصدداري ب مصاحبه برويد و يا اگر زن هستيد و براي تحويل يك پست مهم تخصصى بايد مصاحبه ي اختصاصى داشته باشيد، مصاحبه كنندگان تان هرگزنمى توانند از روي جنسيت شما حدس بزنند كه چقدر در آن كار تخصص ومهارت داريد.براي مثال من يك مرد هستم ولى هرگز قادر به انجام كارهاي تخصصى دريك نظام اداري نيستم. در واقع من دستيار و كمكى براي روانشناسان يك كلينيك پزشكى هستم. كاري كه شايد روياي هر زنى باشد.زمانى كه در خصوص تفاوتهاي فكري دو جنس زن و مرد صحبت مى كنم،تنها با ارقام آماري سر وكار دارم و اگر يك نكته، خارج از اين مسائل وجودداشته باشد، آن هم اين است كه جستجو در خصوص تفاوتهاى ميان زن و مرددر قالب كليشه اي آن نيست. تلاش براي يافتن تفاوت ميان دو جنس زن و مرد،به ما اين امكان را مى دهد كه بفهميم چگونه جامعه و تأثيرات بيولوژيكى برروي اين دو جنس مخالف به روش هاي متفاوت تأثير مى گذارد، ولى اين چيزينيست كه بتوان در مورد افراد بيان كرد.اگر دريابيم كه به طور متوسط مردان قوي تر، سنگين تر، سريع تر، پر موتر وداراي سري بزرگتر و ساعدى بلندتر از زنان هستند، اين به اين معنا نيست كه هيچ زنى وجود ندارد كه چنين مشخصاتى را نداشته باشد. برعكس، حالت كليشه اي ن مضوع، در مورد افراد، بر طبق يك سري فرضيات در خصوص گروه آن افراد قضاوت مى كند و اين امر زيان بار است. اين موضوع را در قالب مفاهيمى همچون نژاد پرستى، تبعيض بر مبناي سالخوردگي و... مى شناسيم.حالت كليشه اي و قالبى، افراد را به يك حد بسيار پايين مى كشاند در حالى كه در علوم امروزي آمده است كه بسيارى از مردم، خيلى بيشتر از حد متوسطى كه برايشان تعريف شده، پيش رفته اند.

مريخى و ونوسي

بعضى از كتابهايى قصد دارند تفاوت جنسى ميان زن و مرد را تشريح كنند به نكات ظريف و رمانتيك اشاره مى كنند. البته خواندن اين كتابها خالى از لطف نيست، ولى تصور اين كه مردان از كره ى مريخ آمده اند و زنان متعلق به كره ي ونوس هستند، نمى تواند كمك مؤثرى به دستيابى دلايل علمى در اين زمينه بنمايد.توجه به اين نكته لازم است كه اين شوخى در مورد آمدن ما از دو سياره ي متفاوت، ما را ازاين حقيقت جدي كه هر دو جنس زن و مرد در يك سياره متحول شده اند و شكل مى گيرند، دور مى كند، ولى با اين وجود، تفاوتها، را همانطور كه فكر مى كرديم، نشان مى دهد.به علاوه اين نظريه كه مردان از مريخ آمده اند و زنان از ونوس، تفاوتهاي ميان دو جنس زن و مرد را بسيار قوي نقاشى كرده است. دو جنس زن و مرد با يكديگر متفاوت هستند ولى اينقدر با هم تفاوت ندارند كه نتوانيم هر يك از آنها را درك كنيم.درست به همين دليل است كه فكر مى كنم يك كتاب علمى و جدي در اين زمينه لازم است. شوخى و مزاح از اهميت بسيار بالايى برخوردار است و طنزنگاري جاي خود را دارد ولى توافق داشتن بر سر شاد و خرمى، تنها براي يك جنس مى تواند به راحتى ناشى از تبعيض جنسى باشد.براي مثال اخيرا در تلويزيوكشور انگلستان در يك برناهه ي طنز، جوكي مطرح شد، زنان از ونوس آمده اند، مردان ساكت و خاموش هستند.
عده اي از زنان كه در آن برنامه حضور داشتند به اين شوخى خنديدند. يكى از مجريان پرسيد: آيا ما زنان واقعا به مردان احتياج داريم؟ آنها به چه دردي مى خورند؟ مجري ديگرى گفت: شنيده ام مردان تعليم پذير هستند و همچنين مى توانند به خوبى اسب ها را پرورش دهند.به نوعى اين نوع تبعيض جنسي، از سوي زنان در مورد مردان حيرت انگيز است و اگر اين جوك در خصوص زنان يا سياه پوستان مطرح مى شد، به هيچ وجه قابل قبول نبود و آن را جايز نمى دانستند. در همان روز، كمى بعد، پسر نوجوانم كتابى را كه مطالعه مى كرد به من نشان داد. در اين كتاب آمده بود - البته به حالت طنز- خداوند چرا زنان راخلق كرده است؟يك چنين شوخى هاى بى جا و بى مورد باعث مى گردد زنان نسبت به مردان جبهه گيري كنند و عليه آنها سخن بگويند. درست به همين دليل به نظرم اصلادرست نيست كه تفاوتهاي ميان زن و مرد به حالت شوخى و طنز مطرح گردد.همچنين معتقدم عقايد قديمى را نبايستى به نفع عقايدمان به حالت امروزى درآوريم.تحقيقات و مطالعات عاقلانه ى تفاوت هاى ميان زن و مرددانشمندان مسئول در اين زمينه د راقب باشند كه اشتباه نسل گذشته راكه معتقد بودند تفاوت دو جنس زن و مرد باعث شده كه هميشه يك جنس تابع و فرمانبردار از جنس ديگري شود، به صورت يك اصل ثابت و جاويد به جامعه و مردم تحميل نكنند.در آغاز قرن بيستم گوستاولى بون (3) يك نتيجه گيري غلط از فرمانبرداري زنان ارائه كرد كه: "اين موضوع آنقدر واضح است كه هيچ كس نمى تواند حتى براى يك دقيقه با آن مخالفت و يا مبارزه كند".
يكصد سال بعد به راحتى با اين نظريه ي "لى بون " مخالفت شد.اختلافات ميان جنس زن و مرد از نظر روانشناسى اغلب مشاهده شده است ولى با اين وجود بعضى از زمينه ها وجود دارند كه زنان از مردان پيشي گرفته اند و زمينه هاى ديگري نيز وجود دارد كه مردان بر زنان برتري پيدامى كنند. هوش و ذكاوت به طوركلى تنها در يك جنس وجود ندارد بلكه شرححال و نماي اين دو جنس با يكديگر متفاوت است.من در خصوص اين موضوع و يا بهتر بگويم اين ادعا كه مى گويند: "زنان درحس همدلى و مردان در مهارت ساماندهى خيلى بهتر هستند"، تحقيقات بسياري كرده ام ولى اين امر به اين معنا نيست كه يك جنس به طوركلى داراي هوش و ذكاوت مطلق است.در دهه ي اخير عقيده ي اختلافات جنسى از نظر روانشناسى موجب بوجود آمدن موج ظيمى از اعتراضات عمومى شده است. در دهه ي 1960 تا 70 يك مكتب جديد پديد آمد كه اختلاف ميان دو جنس زن و مرد را از نظر روانشناسى رد كرده است و آن را يك موضوع تخيلى تلقى كرده است و معتقد است كه اگر واقعيت داشته باشد يك موضوع بى اساس است و در نتيجه هيچ اختلاف عميقى ميان دو جنس زن و مرد وجود ندارد ولى اختلاف فرهنگى بر روي اين دو جنس تأثير مى گذارد. اما جمع آوري شواهد از آزمايشگاههاي مستقل در چندين دهه، مرا قانع كرد كه يكسري تفاوتهاي بسيار مهم و اساسى وجود دارد كه لازم است آنها را مطرح كنيم. عقيده اي قديمى كه مى گفت اينها ممكن است همگى مرتبط با فرهنگ باشدك لبته اين مسائل امروز ديگر خيلى ساده و پيش پا افتاده به نظرمى رسد. البته بايستى در مورد اين فرضيه كه تفاوت جنسى تنها به بيولوژى آن دو جنس برمى گردد، خيلى هوشيار و محتاط باشيم. عتقاد به اين فرضيه درحقيقت تكرار همان اشتباهى است كه در سال 1960 رخ داد. زمانى كه اعلام كردند تمامى تفاوت هاي ميان دو جنس زن و مرد ناشى از اجتماع است.مثل بعضى از كسانى كه اين مقاله را مطالعه كرده اند مايلم بگويم كه دراصل، مغز زن و مرد هيچ تفاوت اساسى ندارد. بله اين يك حقيقت خوش آينداست و بدين است كه اين بى عدالتى ها هنوز هم ادامه دارد و در دنياي امروزي هم، چنين تبعيض هايى قائل هستند، ولى فكر نمى كنيد زمان آن فرارسيده باشد كه علمى تر با اين موضوع برخورد كنيم و به دنبال راه ها و قوائد صحيح ترى باشيم؟ تفاوتهايى است كه بين دو جنس زن و مرد وجود دارد و مى توان آنها را به دوراز نتايج مشكلات و تبعيض هاي اجتماعى تعريف كرد و همچنين تأثيراتبيولوژيكى هم نقش قابل ملاحظه اي در اين ميان دارد.البته بحث در خصوص تفاوت ميان دو جنس، شما را به ميان يك سري بحث و گفتگوهاى سياسى هدايت خواهد كرد.برخى از مردم مى گويند كه حتى جستجو در مورد تفاوت هاي ميان زن ومرد، يك فكر طرفدار تبعيض جنسى را نشان مى دهد، يعنى شما به دنبال راههايى براي تداوم بخشيدن به بى عدالتي هاي تاريخى كه در حق زنان انجام شده و به آنها آسيب هاي فراوانى وارد کرده است، هستيد.در اين شكى نيست كه تمامى اين موارد حقايقى از ستمديدگى زنان است وآخرين چيزي كه من قصد دارم به انجام برسانم، پايان دان به چنين مسائلى است. البته نه به اين دليل كه قصد سركوبى مردان را داشته باشم، اگرچه عده اي از نويسندگان قصد چنين كاري دارند. سؤالات در مورد تفاوتهاي ميان زن و مرد مى تواند بدر نظر داشتن سركوبى يك از دو جنس، مطرح کرد.خوشبختانه تعداد افرادي كه به اين نتيجه رسيده اند كه براي طرح چنين سؤالاتى نيازي به ادامه ي بى عدالتى هاي جنسى نيست، روز به روز در حال افزايش است و در ميان آنها طرفداران زنان هم ديده مى شوند. در حقيقت عكس اين موضوع نيز حقيقت دارد. اين كار توسط كسب آگاهي و به كارگيري دانش مرتبط به آن مى تواند به ريشه كنى تبعيض جنسى كمك کند.اكثر زنانى كه با من دوست هستند، طرفدار تساوي حقوق زن و مرد بوده ومرا تشويق مى كنن زمان آن فرا رسيده است كه در خصوص اين موضوع مذاكره صورت بگيرد.
دوستان مرد من هم به چنپن چيزي اعتقاد دارند.مى توان گفت تبعيض جنسى زمانى مشاهده شد كه يك زن يا يك مرد به عنوان xيا yآن هم به علت تفاوت جنسى خودشان معرفي شدند. اگر در اين كتاب پيامى وجود داشته باشد! اين است كه بايستى فرضيه ى تبعيض جنسى رابازكرد و نشان داد كه اين فرضيه تا چه حدي اشتباه است.چنين فرض نكنيد كه بهترين سرپرست براي يك بچه تنها مادر او مى تواند باشد، چراكه شايد يك پدر هم، همدل و مونس خوبى مى تواند براى بچه باشدو همچنپن خيلى راحت نيازهاي او را برطرف كند، كاري كه شايد يك مادر ازعهده اش برنيايد.از نظر قو قوقى در دادگاهها، معمولا بهترين ولى و سرپرست بچه راتنها مادر او مى دانند ولى آنها در قضاوت خود دچار اشتباه شده اند. البته اين يك قانون كليشه اي است. همچنين فكر نكنيد كه يك زن جوان نمى تواند ازعهده ي محاسبات جهانى برآيد.اين زن جوان ممكن است. نسبت به مرد جوانى كه در انتظار اين شغل پشت در منتظر است بسيار باهوش تر بوده و مهارت ساماندهى بالاتري داشته باشد،افراد با يكديگركاملا متمايز هستند.در آغاز قرن جديد، تصويرى از دهه ي 90 در ذهن من وجود داشت،فوق العاده تغييركرد. نظر به اين كه روش قديمى طرفداران تساوي حقوق زن ومرد بر اين موضوع اصرار دارند كه كاري نيست كه مردان بتوانند انجام دهند ولى زنان از عهده ي آن برنيايند.امروزه بسياري از طرفداران تساوي حقوق زنان و مردان از اين كه كارهايى هست كه زنان خيلى بهتر از مردان آن ر انجام مى دهند، احساس غرور وسربلندي مى كنند. پذيرايى و اداره كردن ميهمانى بزرگ شايدكاري باشد كه مردان از عهده ي آن برنيايند ولى درعوض بسياري از خانمها اين كار را با كمى تلاش به سرعت و خوبى انجام مى دهند.پى بردن به مشكلات شخصى يك دوست وكم رنگ نشان دادن آن، باعث مى گردد آن شخص احساس كند كه كسى هست تا از او ح ند و اين كاري است كه زنان بخوبى مى توانند انجام دهند ولى اكثر مردان از انجام چنين كارهايى پرهيز مى كنند و ممكن است حتى در انجام چنين کارهايى دچار لغزش و خطا هم بشوند.اين توانايى ها نياز به مهارت كافى در همدلى كردن دارد. هميشه مى دانيم كه وقتى مردم بخواهند چيزي را مطالعه كنند يك سرى موضوعات خاص را درذهنشان ترسيم مى كنند.
در يك روزنامه فروشى كنار سكوى راه آهن يا سالن فرودگاه، كسانى كه داراي مغزي از نوع E هستند به سوي قسمت كتابهاي آشپزي، مجلات لباس و كيف و كفش، كتابهاي عاشقانه و ادبى يا كتابهاي روانشناسى كه مربوط به حل مشكلات زناشويى و يا روشهاي دوست يابى و ارتباطات عاطفى و خانوادگى است، مى روند.كسانى كه داراي مغزي از نوع S هستند به سوي يك سر مجلات ديگر ازجمله مجلات علمى، كامپيوتر، اتومبيل، عكاسى، راهنمايى و نقشه هاى مربوط به شناخت شهرها و كشورها، علوم و يا داستانهاي علمى تخيلي ، موسيقى، كتب مربوط به داستانهاي جنايى، گانگستري، پر زد و خورد و خيلي چيزهاي ديگر مى روند.علاوه بر اين افراد با داشتن انواع مغز، سرگرمى هاي متفاوتي دارند. آنهايى كه داراى مغز مردان هستند بيشتر تمايل دارند اوقات بيكاري تفريحى خود رابه اتومسواري، موتور سواري، هدايت هواپيماهاى تك موتوره، قايق رانى،مطالعه ي رياضيات، بلندكردن صداي ضبط، سرگرم شدن با بازي هاي كامپيوتري ياگرفتن عكس از مناظر مختلف بپردازند.آنهايى كه داراى مغز از نوع زنان هستند ترجيح مى دهند اوقات خودشان را با صرف قهوه يا رفتن به رستوران همراه دوستان و نصيحت آنها و يا حتى رفع مشكلات دوستان و يا مراقبت از اقوام بيمار، نگهداري از حيوانات اهلى وملحق شدن به كارهاى داوطلبانه سپرى كنند. نوع اصلى تفاوتهاي مغز زن و مرد در انتخاب موارد مطالعاتى و سرگرمى ها است و همچنين در تماشاي برنامه هاي تلويزيونى هر يك برنامه ى خاصى را خواهند ديد و يا حتى در گوش كردن به موسيقى، هركدام نوع ى ازموسيقى را مى پسندند.اين تفاوتها را شناختيم. بنابراين سردبيران مجلات و روزنامه ها، گويندگان و تهيه كنندگان برنامه هاي تلويزيونى نيز، بايستى توجه لازم را به اين نكات داشته باشند.

پي نوشتها:

1-ونكوور يكى از شهرهاي معروف كانادا مى باشد. (مترجم)
2-Doreen Kimura3-Gutav Le bon

منبع:زن کيست؟ مرد کيست؟ /سيمون بارون کوهن ، ترجمه گيسو ناصري، انتشارات پل