حيا و خودآرايى و نقش آن‌ها در سلامت روانى زن

نويسنده:عباس رجبى



مقدّمه

زنان به عنوان نيمى از پيكره جامعه نقش بسيار مهمى در ايجاد و گسترش عفّت، پاك‏دامنى و اخلاق در بين جوامع بشرى دارند. عفّت و حياى زن، كه يكى از مهم‏ترين عوامل حفظ و بقاى عفّت عمومى است، نه تنها در تمام اديان و مذاهب الهى مورد تأكيد قرار گرفته، بلكه عقول و افكار بشرى نيز آن را مورد تأييد قرار داده‏اند.
از نظر اسلام، اهميت اين موضوع به حدّي است كه برخى روايات آن را «تمام دين» مي‏دانند. در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) آمده كه فرمودند: «اَلْحَياءُ هُوَ الدينُ كُلُّهُ»؛ حيا تمام دين است.1
امام علي(عليه‌السلام) نيز در مورد عفّت و پاك‏دامنى مي‏فرمايد: «عفّت و پاك‏دامنى منشأ هر خيرى است.» به همين منظور، در تمام اديان و مذاهب آسماني، «اَلعِفَّةُ رَأسُ كُلِّ خَيْر»2 قوانين گوناگونى براي حفظ و بقاى عفّت و حياى عمومى وضع شده‏اند، كه «حجاب» و پوشش زن از جمله آن‏هاست.
«حجاب»، كه به معناى پوشيدن تمام بدن و زيبايي‏هاى ظاهرى زن در برابر مردان بيگانه است، براى پيش‏گيرى و مهار برخي گرايش‏ها و رفتارهاى خودنمايانه و وسوسه‏انگيز مي‏باشد. اين در حالى است كه زنان به طور طبيعى دوست دارند در برابر جنس مخالف خودآرايى كنند و زيبايى زنانگي3 خود را به نمايش بگذارند.
حال اين سؤال پيش مي‏آيد كه اين قانون اسلامى تا چه اندازه با طبيعت زن سازگار است؟ آيا تبرّج و جلوه‏گرى از نظر اسلام و علم بكلى مردود است، يا براى آن قانونى وجود دارد؟ اگر در وجود زن غريزه‏اى تحت عنوان «تبرّج» وجود دارد، روش‏هاى رشد و پرورش اين غريزه چيست و چه كاركردى در زن و حفظ سلامتى او مي‏تواند داشته باشد؟ چگونه مي‏توان غريزه تبرّج را با حيا، كه يك ويژگى فطرى در زن است، جمع كرد؟ آيا حجاب و پوشش به معناى ناديده گرفتن اين غريزه نيست؟ آيا همان‏گونه كه عده‏اى از مخالفان حجاب مي‏گويند، اين محدوديت مانعى براي رشد عاطفى و روانى زن محسوب مي‏شود، يا به عكس، در جهت سلامت روانى اوست؟
اهميت بررسى اين موضوع واضح و روشن است؛ زيرا اولا، حجاب و پوشش زن به طور يقين، يكى از محكم‏ترين سنگرهايى است كه مسلمانان، به ويژه جوانان، را از فساد و فحشا حفظ مي‏كند و سدى آهنين در برابر نفوذ و تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام است. به همين دليل، همان‏گونه كه رهبر فرزانه انقلاب بارها فرموده‏اند، بر همه ما تكليف است در مقابل اين تهاجم همه‏جانبه هشيار باشيم و با آن مقابله كنيم.
ثانيا، ارتباطى كه مسئله حجاب و عفت از يك سو و گرايش دايمى زن به تبرّج و جلوه‏گرى از سوى ديگر با سلامت روانى او دارد به موضوع اهميّت بيشترى مي‏دهد؛ زيرا پر واضح است كه به لحاظ نقش مهم و حساسى كه زن در حيات جسمى و روانى انسان‏ها دارد، بحث و بررسى در مورد مؤلّفه‏هاى سلامت روانى او لازم و ضرورى به نظر مي‏رسد.
اما به دليل آنكه دين اسلام به بهداشت و سلامت روانى افراد اهميت زيادى داده است و حتى نتيجه نهايى عبادت و بندگى را رسيدن به «نفس مطمئنه» مي‏داند و فقط كسانى را كه داراى قلب و روانى سالمند، اهل نجات و خوش عاقبت مي‏داند،4 مطمئنا در تمام احكام و قوانين خود و از جمله، لزوم پوشش و حفظ عفّت فردى و عمومي، به نقش آن‏ها در روح و روان افراد توجه كرده و بهترين نسخه را براى سلامتى و سعادت جوامع بشرى ارائه داده است.5

غريزه تبرّج و خودنمايى

منظور از غريزه «خودنمايي» و «تبرّج»، جلوه‏گرى و دلبرى كردن براى تصاحب قلب ديگرى است. كلمه «تبرّج» كه در قرآن آمده، از كلمه «برج» گرفته شده و به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است؛ همان‏گونه كه برج قلعه، براى همه هويداست. در مورد اين موضوع، بايد به سه نكته توجه كرد:

1. اختصاص غريزه تبرّج به زنان

يكى از ويژگي‏هاى مهم زنان، خصيصه تبرّج و خودنمايى است كه به صورت غريزى و طبيعى در آنان وجود دارد. قرآن در دو آيه از آيات حجاب، از تبرّج و خودنمايى زنان صحبت كرده و آن را محدود به محيط خانواده كرده است. در يك جا مي‏فرمايد: (وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي) (احزاب: 33) اى زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشويد و خودنمايى نكنيد؛ مانند خودنمايى دوران جاهليت نخستين؛ در آيه ديگر مي‏فرمايد: (غَيْرَ مُتَبَرِجاتٍ بِزينَهٍ) (نور:60) زنان، (در برابر نامحرمان) با زينت‏هاوآرايش‏هايشان‏خودنمايي‏نكنند.
قرآن در اين آيات فقط زنان را از تبرّج و خودنمايى و به نمايش گذاشتن جاذبه‏هاى جنسى خود در برابر نامحرم نهى كرده و از تبرّج مردان سخنى نگفته است. از ظاهر اين مطلب فهميده مي‏شود كه غريزه خودنمايى و تبرّج از ويژگي‏هاى خاص زنان است و در مردان وجود ندارد. به همين دليل پوشش و حجاب تنها براى زنان واجب شده است.
شهيد مطهّرى درباره آثار اين غريزه و نيز اختصاص آن به زنان مي‏گويد: «اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است، اين است كه ميل به خودنمايى و خودآرايى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها، مرد شكار است و زن شكارچي؛ همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچى. ميل زن به خودآرايى از اين نوع حس شكارچي‏گرى او ناشى مي‏شود. در هيچ جاى دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس‏هاى بدن‏نما و آرايش‏هاي تحريك‏كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود، مي‏خواهد دلبرى كند و مرد را دلباخته و در دام علاقه خود اسير كند، انحراف تبرّج و برهنگى از انحراف‏هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گرديده است.»6
در روايات نيز از وجود غريزه خودنمايي يا تبرّج در زن سخن گفته شده است. براى مثال امام علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «خداوند زنان را از سرشت مردان آفريده، از اين‏رو، تمام همّت خود را در جذب مردان و نزديك شدن به آن‏ها صرف مي‏كند».7
بنابراين، اصل وجود غريزه خودنمايى در زن مورد تأييد منابع اسلامى است. اما در مورد كاركرد اين غريزه در زنان، مي‏توان گفت: وجود اين غريزه براى متمايل كردن مرد ـ جنس مذكر ـ به زن ـ جنس مؤنث ـ است تا بدين‏وسيله، مقدّمات ازدواج و زندگى مشترك را بين آنان فراهم كند؛ چنانكه در ساير جانداران نيز اين ويژگى در جنس ماده وجود دارد.
درباره غريزه خودنمايى و تبرّج، غير از منابع اسلامي، برخى از دانشمندان نيز مطالب جالبى دارند. خانم جينا لمبروزو (G,Lombroso) روان‏شناس معروف ايتاليايي، در اين‏باره مي‏گويد: «در زن علاقه به دلبر بودن و دل‏باختن، مورد پسند بودن و مايه خرسند شدن بسيار شديد است.»8 در جاى ديگري مي‏گويد: «يكى از تمايلات عميق و آرزوهاى اساسى زن آن است كه در چشم ديگران اثري مطلوب بخشيده و به وسيله حسن قيافه، زيبايى اندام، موزون بودن حركات، خوش آهنگي صدا، طرز تكلّم و بالاخره شيوه خرام خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آن‏ها را تحريك نموده و روحشان را مجذوب سازد.»9 همچنين درباره تأثير غريزه خودآرايى و تبرّج در زندگى زنان مي‏گويد: «ميل به جلب ديگران، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين محرّك زندگانى زن محسوب مي‏شود.»10
ويل دورانت نيز درباره آثار غريزه تبرّج زن مي‏گويد: «زن ميل دارد بيشتر مطلوب باشد، نه طالب، و به همين جهت، در ارج‏گذاري و تقدير آن جاذبه‏هايى كه مايه تشديد ميل مرد است، استاد است.» بنابراين، اصل وجود اين غريزه و اختصاص آن به زن در بين دانشمندان پذيرفته شده است.11

2. پرورش و توجه به غريزه تبرّج در اسلام

غريزه خودنمايى و خودآرايى مانند ساير غرايز آدمي، نيازمند قانونمندى و كنترل است؛ يعنى بايد از افراط و تفريط در آن پرهيز شود؛ زيرا عدم كنترل اين غريزه، چه از لحاظ افراط و چه از لحاظ تفريط، براي زن زيانبخش است و سلامتى او را به خطر مي‏اندازد. از اين‏رو، در دين اسلام براي اين غريزه حد و حدود ويژه‏اى تعيين شده است و همان‏گونه كه آزادى بي‏حد و حصر آن ممنوع گرديده و براى كنترل آن حجاب واجب شده، بي‏توجهى به آن نيز مذموم شمرده شده است. به همين دليل، در برخى روايات، آرايش كردن براى زنان يك ضرورت تلقّى شده و بي‏توجهى به آن به معناى ناديده گرفتن غريزه خودآرايي، مورد نكوهش قرار گرفته است. در اينجا به بعضى از اين روايات اشاره مي‏شود:
در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در مورد ويژگي‏هاى بهترين زنان نقل شده است كه فرمودند: «بهترين زنان شما زنى است كه بسيار با محبت باشد، عفيف و پاك‏دامن باشد، نزد اقوامش عزيز و محترم باشد، با شوهرش متواضع و فروتن باشد، براى او خودآرايى و تبرّج داشته باشد و در برابر نامحرم عفيف باشد.» در اين حديث، دقيقا به همان تبرّجى كه قرآن آن را براي زن در مقابل نامحرم ممنوع كرده، نسبت به شوهرش سفارش شده است.12
در روايت ديگري، امام صادق(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «براى زن سزاوار نيست كه بدون زيور و آرايش باشد، حتى اگر يك گردن‏بند باشد؛ و سزاوار نيست دستش از رنگ حنا خالى باشد، اگرچه پير باشد.»13 همچنين مي‏فرمايد: «لا تُصَلِّى الْمَرأَةُ عُطُلا»؛ زن بدون زيور و آرايش نماز نخواند.14 امام باقر(عليه‌السلام) نيز در روايتى مي‏فرمايد: «لَمْ تَزَلِ النِّساءُ يَلْبِسْنَ الْحِلْي»؛ زنان همواره از زيور استفاده كنند.15
در برخى روايات دستوراتى براى زيبا شدن زنان داده شده، است. براى مثال، امام علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «كارى را كه بيش از حد توانايى زن است به او وامگذار؛ زيرا (اگر زنان از كارهاى سخت و طاقت‏فرسا به دور باشند) براى حال آن‏ها و شادابى روحى و دوام زيبايى آن‏ها بهتر است؛ چرا كه زن گل بهارى است (لطيف و حساس)، نه پهلوانى سختكوش.»16
همچنين رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) پس از اينكه به همه زنان، چه شوهردار و چه بدون شوهر، دستور مي‏دهد دايم خضاب كنند (و دست و صورت خود را به حنا و رنگ‏هاى زيبا آرايش كنند) مي‏فرمايد: «اما زنان شوهردار براى شوهرانشان زينت كنند و اما زنان بدون شوهر، به اين دليل خضاب كنند كه دستشان شبيه دست مردان نشود (و لطيف و زيبا بماند.)»17
همچنين در روايت ديگرى آمده است: پيامبر به مردان فرمود: «ناخن‏هاى خود را كوتاه كنيد» و به زنان فرمود: «ناخن‏ها را كوتاه نكنيد؛ زيرا شما را زيباتر مي‏كند.» حتى آن حضرت از بعضى زنان به خاطر اهميت ندادن به آرايش و زيبايي، انتقاد كرده است.18
عايشه مي‏گويد: «زنى از پشت پرده دستش را بيرون آورد تا نامه‏اى به رسول خدا بدهد، آن حضرت دستش را بست (و نامه را از او نگرفت.) فرمود: نمي‏دانم اين دست مرد است يا دست زن؟ آن زن گفت: دست زن است. پيامبر فرمود: اگر تو زن بودى ناخن‏هايت را به رنگ حنا در مي‏آوردي».19
اهميت زينت كردن و آرايش زنان به حدي است كه پوشش بعضى از لباس‏ها مثل ابريشم و طلا به علت خاصيت زيبايي‏شان به زنان اختصاص يافته است20 امام باقر(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «خداوند طلا را در دنيا زينت زن قرار داد و بر مردان حرام كرد.» 21 در برخى روايات آمده كه «ائمّه اطهار(عليهم‌السلام) زنانشان را با طلا و نقره زينت مي‏كردند و بر اين كار اصرار داشتند.»22
از روايات ديگرى كه حاكى از اهميت اسلام به آرايش و تجمّل براى زن است، حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) است كه حتى به زنانى كه شوهران نابينا دارند دستور مي‏دهد خود را با بوى خوش و حنا آرايش كنند. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: از رسول خدا سؤال شد: زن چگونه براى شوهر نابينا آرايش كند؟ فرمود: با استعمال عطر و خضاب كردن، كه نوعى بوى خوش است.23
از رواياتى كه در اين باب وجود دارند، و تنها بعضى از آن‏ها در اينجا ذكر شدند، مي‏توان نتيجه گرفت كه اگر دين اسلام از تبرّج و خودنمايى زن براى نامحرم نهى كرده، در مقابل به او دستور داده است در صورتى كه در انظار نامحرم نباشد، حتما تبرّج و خودنمايى داشته باشد، به ويژه اگر در محضر شوهرش باشد. بنابراين، دين اسلام غريزه خودنمايى و تبرّج زن را ناديده نگرفته، بلكه به آن اهميت هم داده است و تلاش كرده زنان علاوه بر دارا شدن زيبايي درونى و اخلاقي، از نظر ظاهرى هم جذّاب و زيبا باشند؛ زيرا توجه به آرايش و زيبايي ظاهرى نه تنها پاسخى منطقى و صحيح به اقتضاى طبيعى و غريزه آنان در جلوه‏گرى و جلب توجه ديگران است، بلكه سبب مي‏شود زن شادتر و بانشاطتر باشد و از اين طريق، شادابي و نشاط را به زندگى خانواده‏اش نيز وارد كند؛ زيرا يكى از عوامل مهم با نشاط بودن زن، داشتن ظاهرى زيبا و دلپسند است كه شوهرش را پي‏درپى به وجد آورد و خود نيز از اين طريق به وجد آيد. در نتيجه، كوشش زن در جذّاب بودن و آرايش كردن براى شوهر، ضمن اينكه نياز طبيعى زن به خودنمايى و تبرّج را ارضا مي‏كند، وى را از جلوه‏گرى و خودنمايى براى مردان‏نامحرم نيز بي‏نياز مي‏سازد؛ زيرا او براى شوهرى خودآرايي كرده است كه حقيقتا به او عشق مي‏ورزد و در دوستي‏اش وفادار است. بدين‏سان، هم نياز غريزى او به آرايش و تجمّل اشباع شده و هم از آفات‏وانحرافات عشق آزاد رهايي يافته و آسيبى به‏سلامت‏رواني‏اووارد نشده است.
خانم لمبروزو در اين مورد، سخن زيبايي دارد: «بدون شك، منشأ حجب و حياى زن را در عشق و علاقه مي‏توان يافت؛ چه اينكه زن وقتى مرد را به خويش علاقه‏مند و خود را نسبت به او متمايل ديد، منظور اصلي خودنمايى و جلوه‏گرى از بين مي‏رود و چون توسعه محيط اجتماعى زن فقط به منظور تمركز تمايلات درونى او به شخص واحد است، هنگامى كه در اين راه توفيق يافت، ديگر احتياجى به آلات فريبنده و مصنوعى نخواهد داشت. چنانچه مشاهده مي‏شود زنانى كه به شوهر و اطفال خود علاقه‏مند هستند، بكلى از اين عوالم دور و بركنار مي‏باشند و اگر زنى ديده مي‏شود كه اين شيوه را پيشه خود قرار داده است، فقط به اين جهت است كه پاسخ احساسات درونى خويش را نزد همسر خود نيافته است؛ زيرا وقتى كه زن علاقه‏مند گرديد، ديگر حاضر، بلكه قادر به جلب توجه ديگران نخواهد بود.»

3. افراط در غريزه خودنمايى و تبرّج

همان‏گونه كه بي‏توجهى به غريزه خودنمايى و تبرّج براى زن زيان‏بخش است، خودنمايى و تبرّج بيش از اندازه و خارج از چهارچوبه حجاب نيز زيان‏بخش خواهد بود و سلامت روانى زن را به مخاطره مي‏اندازد. اين مطلب دقيقا مانند اين است كه بگوييم: غذا خوردن براى سلامتى ضرورت دارد، اما زياده‏روى و عدم رعايت قانون غذا خوردن مضر است. در ارضاى نيازهاى روانى نيز بايد جانب اعتدال رعايت شود، زيرا هرگونه زياده‏روى در آن موجب از دست رفتن انرژى رواني انسان مي‏شود و سلامت روانى او را مختل مي‏سازد. البته تفاوتى كه در ارضاى نيازهاي رواني، مثل نياز به خودنمايى و تبرّج در زن، با نيازهاى جسمانى مثل نياز به غذا خوردن وجود دارد اين است كه اين‏گونه نيازها سيري‏ناپذيرند و اگر انسان در ارضاي آن‏ها حد افراط را در پيش بگيرد، نه تنها نياز او برطرف نمي‏شود، بلكه روز به روز تشنه‏تر شده، تمام فكر و ذهن او را به خود مشغول مي‏كند. در ارضاى نياز به خودآرايى و خودنمايى نيز همين مطلب وجود دارد؛ يعنى اگر زن در توجه به زيبايي ظاهرى و خودآرايى افراط كند، كم‏كم به حدّى مي‏رسد كه بيمارگونه به تجمّل و آرايش مي‏پردازد و هيچ‏گاه احساس ارضا و سيرى نمي‏كند.
شهيد مطهّرى در اين‏باره مي‏نويسد: «روح بشر فوق‏العاده تحريك‏پذير است. اشتباه است كه گمان كنيم تحريك‏پذيرى روح بشر محدود به حد خاصّى است و از آن پس آرام مي‏گيرد. همان‏گونه كه بشر ـ اعم از مرد و زن ـ در ناحيه ثروت و مقام، از تصاحب ثروت و تملّك جاه و مقام سير نمي‏شود و اشباع نمي‏گردد، در ناحيه جنسى نيز چنين است. هيچ مردى از تصاحب زيبارويان و هيچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلى از هوس سير نمي‏شود. و از طرفي، تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه، انجام ناشدنى است و هميشه مقرون است به نوعي احساس محروميت، دست نيافتن به آرزوها به نوبه خود، منجر به اختلالات روحى و بيماري‏هاى روانى مي‏گردد».24
وست كوت (Westkott) در نقد نظريه كارن هورناى (Karen Horney) كه معتقد بود زنان بايد با خارج شدن از خانه و به عهده گرفتن كارهاى متفاوت در مشاغل گوناگون، هويّت خود را بيابند، مي‏گويد: زنان امروزى ما بين نياز به جلب توجه مردان و دنبال كردن اهداف شخصى خود، گير افتاده‏اند. به همين دليل، رفتارهاي متضادى از خود نشان مي‏دهند؛ گاهى اغواگر و پرخاشگر و گاهى مؤدب و گاهى جاه‏طلب مي‏شوند. زنان امروز بين كار و عشق، دو پاره شده‏اند و در نتيجه، هيچ‏كدام آن‏ها را ارضا نمي‏كند.25
در كتاب روح زن مي‏گويد: زن طورى آفريده شده است كه وابسته به يك مرد باشد و فقط براى او طنّازى و عشوه‏گرى كند. به همين دليل، اگر تكيه‏گاهش را نيابد و به تجمّل و جلوه‏گرى خود ادامه دهد، دوام نخواهد آورد و نابود مي‏شود، در ادامه، آورده است: «زن همچون بوته نيلوفرى است كه طالب چوب خشك يا ديوار لخت و عريانى است تا آن را از گل و سبزه بپوشاند. اگر چنين چوب و ديوارى نيابد، خشك و نابود خواهد شد».26
از اينجا فلسفه و حكمت وجوب پوشش و حجاب براى زن در اسلام مشخص مي‏شود؛ زيرا اين حكم به دليل اينكه نقش اساسى در متعادل كردن غريزه خودنمايى و تبرّج زن دارد، عامل مهمى براى جلوگيرى از بخش بزرگى از اضطراب‏ها و دغدغه‏هاى فكرى زن محسوب مي‏شود؛ زيرا آزاد بودن زن در خودآرايى و به نمايش گذاردن جلوه‏هاى زنانه در جامعه، موجب افراط در تجمّل و توجه به زيبايي‏هاي ظاهرى مي‏شود، كه اين توجه افراطى مي‏تواند سبب بروز اختلال‏هاى روانى در زن شود.
توضيح مطلب اين است كه وقتى زن مكشوف و آرايش كرده در بين مردان ظاهر مي‏شود، طبعا عده‏اى خوششان مي‏آيد و او را مورد تحسين و تكريم (ظاهري) قرار مي‏دهند. به همين دليل، دايم سعى مي‏كند وضع ظاهرى خود را طورى قرار دهد كه بيشتر موردپسند آن‏ها واقع شود. معمولا اين‏گونه زنان و دختران براى اينكه زيباتر شوند، هر روز وقت زيادى را صرف آرايش و تقليد از مدهاي جديد مي‏نمايند. اين روند مي‏تواند ناراحتي‏هاى روانى زيادى براى آنان ايجاد كند؛ زيرا به دليل اينكه هميشه كارها به دلخواه پيش نمي‏رود، باعث بروز نگراني‏هايي براى آن‏ها مي‏شود. براى مثال، اين تصور كه آيا با صرف اين‏همه وقت و هزينه مالي، توانسته‏اند جلب نظر ديگران بكنند و مورد پسند آنان شوند يا به عكس، مورد تمسخر و تحقير آنانند، مي‏تواند دايم ذهن آن‏ها را به خود مشغول كند و آن‏ها را به موجوداتى نگران تبديل نمايد. دليل ديگرى كه مي‏تواند به نگرانى آن‏ها بيفزايد اين تصور است كه هر لحظه ممكن است رقيبى زيباتر از راه برسد و شكار آن‏ها را بربايد. و سرانجام، دليل ديگرى كه باعث ناراحتى و استرس براى آن‏ها مي‏شود اين است كه مي‏بينند به مرور زمان، از زيبايي‏هايشان كاسته مي‏شود و زنان جوان‏تر و زيباتر جاى آن‏ها را مي‏گيرند و نقش آن‏ها را در ربودن دل‏ها كمتر مي‏كنند. گرچه آن‏ها براى اينكه در اين رقابت، ضعف خود را جبران كنند، دست به كارهاى گوناگونى مي‏زنند: تنوّع‏طلبى بيشتر در لباس و آرايش و افراط در جلوه‏گرى و خودآرايي؛ ولى نتيجه چندانى برايشان ندارد.
وقتى زن در اثر آزادى در خودآرايى و جلوه‏گرى به چنين احساسى رسيد، به زودى متوجه مي‏شود كه در اين رقابت، ديگر توان مقابله با زنان زيبا و جوان را ندارد، بخصوص وقتى پا به سن مي‏گذارد اين احساس تلخ در او بيشتر مي‏شود؛ زيرا مشاهده مي‏كند همان مردانى كه چندى پيش خريدار نازها و كرشمه‏هاى او بودند، ديگر حاضر نيستند با او مراوده داشته باشند و بهاى چندانى به او نمي‏دهند. اينجاست كه دچار افسردگى و اضطراب مي‏شود و حتى گاه ديده شده است كه برخى زنان دست به انتحار مي‏زنند.
كتاب چهره عريان زن عرب مي‏نويسد: «زيبايي، به نمايش برجستگي‏هاى بدن و آرايشى كه اضطراب درونى و فقدان اعتماد به نفس را پنهان مي‏كند، نيست، بلكه پيش از هر چيز مديون قدرت تفكر، سلامت جسم و كمال نفس است. چه بسيار دخترانى كه به سبب شوق دست‏يابى به نشانه‏هاى مقبول زيبايى و زنانگي، به اختلالات روانى و اضطرابات گوناگون دچار گرديده‏اند. گمان و تصور يك دختر اين است كه زندگى و آينده‏اش به اندازه بينى و يا خميدگى مژه‏هايش بستگى دارد تا آنجا كه حتى يك ميلي‏متر كوتاهى طول مژه نيز مي‏تواند به مسئله‏اى جدّى و بحرانى واقعى در زندگى او تبديل شود».27
آنچه اين مشكل را حادتر مي‏كند اين است كه زنان بدحجاب خيلى زودتر از زنان ديگر زيبايى خود را از دست مي‏دهند؛ زيرا در پزشكى اثباب شده است كه برهنگى اعضاى زن در محيط گرم يا سرد، سبب به هم خوردن تعادل چربي‏هاى زير پوست شده، لطافت و ظرافت و صافى عضلات را مبدّل به ناهموارى و مردانه شدن آن‏ها مي‏كند. علاوه بر اين، وقتى زن تمام زيبايي‏هاى خود را در معرض تماشاى عموم قرار داد، ديگر چيزى براى جلب نظر ندارد. بنابراين، بدحجابي، هم از جهت جسمى و هم از جهت رواني، از زيبايى زن مي‏كاهد و اين خود عاملى در تشديد سرخوردگي و ناراحتى زن مي‏باشد. اما به عكس، رعايت حجاب سبب افزايش زيبايى زن مي‏شود. در روايتي، امام علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «عفّت و حجاب سبب افزايش و رشد زيبايي مي‏شود.»28 و نيز در روايتى ديگر مي‏فرمايد: «پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او مي‏شود.»29

غريزه حيا

خصيصه حيا و شرم به طور طبيعي، در زن بيش از مرد وجود دارد. به همين دليل است كه زن فطرتا و از روى طبع و غريزه، ميل به پوشش بدن خود در مقابل نامحرم دارد و از برهنگى دچار اضطراب مي‏شود. شواهد فراواني در اسلام بر فطرى و غريزى بودن حيا براى زن وجود دارند و علاوه بر اينكه قرآن به اين مطلب اشاره كرده، از نظر روان‏شناسي، زيست‏شناسى و جامعه‏شناسى نيز قابل اثبات است.

1. ديدگاه اسلام درباره حياى زن

قرآن در داستان حضرت آدم و حوّا، پس از اينكه مي‏فرمايد آن‏ها فريب شيطان را خوردند و از درخت ممنوعه تناول كردند، مي‏فرمايد: (فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ) (اعراف: 22)، و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتي‏ها و قسمت‏هاى پنهان اندامشان بر آن‏ها آشكار شد و (به سرعت) شروع به قراردادن برگ‏هاى درختان بهشتى بر خود كردند تا آن‏ها را بپوشانند.
از اين داستان، به روشنى مي‏توان فهميد كه آدم و حوا هنگام برهنه شدن، مضطرب و پريشان شدند؛ زيرا براى رهايى از اين حالت، به برگ‏هاى درختان پناه آوردند و خود را با آن‏ها پوشاندند و صبر نكردند تا لباس مناسبى به دست آورند. اين در حالى است كه اولا، آن‏ها همسر يكديگر بودند و جايز بود در مقابل هم برهنه شوند. ثانيا، هيچ كس در آنجا نظاره‏گر آن‏ها نبود تا شرمندگي‏شان به خاطر او باشد. ثالثا، چون اولين انسان بودند، پوشش براى آن‏ها جنبه اكتسابى هم نداشت. بنابراين، تنها دليل اضطراب ايشان از برهنگي، فطرى بودن حيا در آن‏ها بود و چون برهنگى خلاف فطرت است، اضطراب‏آور است.30
اگر كسى بپرسد، از اين آيات به دست مي‏آيد كه «كشف عورت» خلاف فطرت است، نه «كشف حجاب»، در پاسخ گفته مي‏شود: اولا، قرآن در اينجا سخن از كشف «سوءة» دارد. «سوءة» در لغت، به معناى چيزى است كه انسان از آشكار شدن آن ناراحت مي‏شود.31 بنابراين، منظور قرآن از كلمه «سوءة» در سوره اعراف، آيه‏هاي20 (سَوْءَاتِهِمَا)، 22( سَوْءَاتُهُمَا)، 26(سَوْءَاتِكُمْ) و 27(سَوْءَاتِكُمْ)، جاذبه‏هاى جنسى آدم و حواست؛ زيرا در آيه 26 همين سوره، خداوند از لباسى كه «سوءات» انسان را مي‏پوشاند، به «لباس تقوا» تعبير كرده است و مي‏فرمايد: (يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسا يُوَارِى سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ.) و امام باقر(عليه‌السلام) آن را به «لباس عفاف» تعبير مي‏كند. «وَ اَمّا لِباسُ التَّقْوى فَالْعِفافُ.» 32از اين روايت معلوم مي‏شود لباس عفاف يا پوشش عفيفانه به پوششى گفته مي‏شود كه جاذبه‏هاي جنسى انسان را بپوشاند، نه فقط عضو تناسلى را، و در واقع، علت اضطراب آدم و حوا، از بين رفتن عفاف و آشكار شدن جاذبه‏هاى جنسى آنان بود.
ثانيا، جاذبه‏هاى جنسى زن و مرد متفاوتند. در مرد، فقط اعضاى تناسلي، يا حداكثر بين ناف تا زانو، داراى جاذبه جنسي است (چنانكه بعضى از روايات آن را تأييد مي‏كند)،33 ولى در زنان، تمام بدن داراي جاذبه جنسى است. بنابراين، از اين دو مقدّمه مي‏توان به روشنى استدلال كرد كه هرگونه برهنگى زن، به نظر قرآن، در تضاد با فطرت اوست و موجب اضطراب او مي‏شود. به همين دليل است كه فريضه حجاب مخصوص زنان شده است و حجاب مردان در حد پوشيدن عضو تناسلى يا حداكثر بين ناف تا زانو مي‏باشد.
در تأييد مطلب مزبور، يعنى اثبات مقدّمه اول، كه منظور از «سوءة» جاذبه جنسى است، مي‏توان گفت: كلمه «عورت»34 نيز مانند كلمه «سَوءَه» به معناى جاذبه جنسى مي‏باشد كه در تعابير دينى در مورد بدن زن به كار رفته است. در سوره نور آيه 31 فرمود: بر زنان لازم نيست در مقابل كودكانى كه از «عورت» زنان ـ يعنى از جاذبه‏هاى مربوط به زنان ـ آگاه نيستند، حجاب داشته باشند.35 همچنين در روايتي، علت وجوب پوشش زن را عورت بودن او معرفى مي‏كند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مي‏فرمايد: «بدن زن عورت (داراى جاذبه جنسي) است كه خانه‏اش پوشش آن است.»36 معلوم است كه كلمه «عورت» در اينجا نمي‏تواند به معناي خاص آن باشد، بلكه كنايه از آن است كه بدن زن داراى جاذبه جنسى است و بهترين پوشش براى آن، بودن زن در خانه و كمتر ظاهر شدن در برابر نامحرم است.
بنابراين، چه در داستان آدم و حوا و چه در موضوع حجاب، تعبير قرآن و روايت از بدن زن به «سوءة» و »عورت« دال بر اين است كه زن از برهنه كردن بدنش دچار ناراحتى و پريشانى و بلكه اضطراب مي‏شود و اين نشانه فطرى بودن حيا و در نتيجه پوشش و حجاب براى زن است.
از شواهد ديگر فطرى بودن صفت حيا در زن، داستان حضرت مريم(س) و حضرت يوسف(عليه‌السلام) است. قرآن در قصه حضرت مريم(س)، پس از اينكه مي‏فرمايد: مريم به اعجاز الهي، باردار شد و براى اينكه مردم نادان او را به فحشا و بي‏عفتى متّهم نكنند، از آنان فاصله گرفت تا دور از آن‏ها وضع حمل كند، مي‏فرمايد: (يَا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيا مَّنسِيّا) (مريم: 23) (مريم آن‏قدر ناراحت شد كه) گفت: اى كاش پيش از اين، مرده بودم و بكلى فراموش مي‏شدم! اين سخن حاكى از نهايت پريشانى و ناراحتى زنى است كه احساس مى كند از نظر مردم، حيا و عفتش لكه‏دار شده است، از اين‏رو، آرزوى مرگ مي‏كند. اين نشان مي‏دهد حيا تمام وجود اوست كه با رفتن آن، جانش هم در حال از بين رفتن است و اين غير از فطرى بودن حيا، دليل ديگرى ندارد. از اين بيان معلوم مي‏شود وقتى حيا در زن فطري باشد، پوشش و حجاب، كه لازمه حياست، نيز فطرى خواهد بود؛ زيرا امكان ندارد زني داراى حيا باشد و آن‏گاه اجازه دهد نامحرم از نگاه كردن به بدن او لذت ببرد. به عبارت ديگر، ظهور و تبلور حيا در زن، به پوشش مناسب است. در واقع، عامل اصلى گرايش زن به حجاب و پوشش، تأمين يك نياز درونى و فطرى به نام حيا و شرم است.
همچنين قرآن در قصه حضرت يوسف(عليه‌السلام) به حركت فطرى زن عزيز مصر اشاره مي‏كند كه وقتى خواست از يوسف كام بگيرد، درها را بست (وَ غَلَّقَتِ الاَبْوابَ) (يوسف: 23) تا كسى شاهد او نباشد. امام زين‏العابدين(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: در اين هنگام، آن زن با پارچه‏اى روى بت خود را پوشاند. يوسف از او پرسيد: چرا اين كار را كردي؟ گفت از بت حيا مي‏كنم.37 يوسف گفت: تو از بت حيا مي‏كني، ولى من از خدا حيا نكنم؟ از اين موضوع مشخص مي‏شود كه حيا امرى فطرى است؛ زيرا هر زنى به طور فطرى و غريزي، چنين احساسى دارد.
همچنين در بعضى روايات آمده است كه خداوند حياى زن را نُه برابر حياى مرد قرار داده؛ حضرت امير(عليه‌السلام) فرمود: «خداوند ـ عزّوجل ـ شهوت جنسى را ده قسمت آفريد. نُه قسم آن را در زنان قرار داد و يك قسم آن را در مردان؛ و اگر خداوند ـ عزّوجل در آن‏ها به اندازه شهوت جنسي‏شان حيا و شرم قرار نمي‏داد، هر آينه به هر مردى نُه زن آويزان (وابسته) مي‏شد.»38
در روايت ديگري، حياى زن را از اين هم بيشتر مي‏داند. ابو بصير مي‏گويد: از امام صادق(عليه‌السلام) شنيدم كه مي‏فرمود: «شهوت جنسى زن نود و نُه برابر مرد است، اما خداوند بر او حيا قرار داده است.» از اين دو روايت استفاده مي‏شود كه در طبيعت و آفرينش زن، حيا بيش از مرد قرار داده شده و اين از خصايص عَنْ ابى بصير، قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللّه (عليه‌السلام) يَقولُ: «فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ تِسْعَةً وَ تِسْعينَ مِنَ اللذَّةِ وَ لكِنَّ اللّهَ اَلْقى عَلَيْها الْحَياءَ.»39 فطرى اوست.

2. ديدگاه زيست‏شناسى و روان‏شناسي درباره حياى زن

زيست‏شناسان و روان‏شناسان هم به فطري بودن حيا در زن (و بلكه در جنس ماده) اذعان دارند. دكتر فخري، فيزيولوژيست مصري، در اين‏باره مي‏گويد: «اصل و مبدأ احساس حيا، همان احساس حيوانى جنس ماده در مورد حياست و به همين جهت مي‏بينيم نوعا احساس حيا در زنان از مردان قوي‏تر است».40
مودودى نيز پس از شرح مفصّلى درباره اينكه تجاذب جنسى در انسان دايمى است، مي‏نويسد: «در طبع زنان، در مقابل شهوت و جاذبيت جنسي، حيا و احتشام و امتناع نيز به وديعت نهاده شده است، كه در هر زنى كم و بيش وجود دارد. بدون شك، اين غريزه امتناع و فرار در جنس ماده حيوانات ديگر نيز ظهور دارد، ولى در جنس ماده انسان بيشتر و شديدتر است و اين شدت به وسيله وضع غريزه حشمت و حيا در روان او، افزون گشته است».41
برخى از روان‏شناسان معتقدند: حيا با آفرينش زن به هم آميخته است و تطوّرات جسمى دوران بلوغ، كه معمولا با بروز حالت روحى و روانى گوناگونى همراه است، عامل درونى حيا را به نمايش مي‏گذارد. كتاب طبايع زنان درباره وضعيت روحى و روانى پسران و دختران در دوران انتقال از كودكى به نوجوانى (دوران بلوغ) مي‏نويسد: «فرق بين اين دو جنس خيلى زياد است؛ مثلا، دختر در اين سن متانت خويش را دارد و در نهايت، رشد و وقار زندگى مي‏نمايد، در حالى كه پسر سال‏هاى دراز ديگرى لازم دارد تا عاقل گردد.»42 سپس در مورد آثار بلوغ در دختران مي‏گويد: «خجالت در او (دختر) زياد و تأمّلش در حركات و اطوار خويش فوق‏العاده گرديده و ميلش به انفراد و تنهايى زياد خواهد شد.»43
بنابراين، وقتى حيا در زن فطرى باشد، حجاب و پوشش هم، كه از آثار و نتايج آن است، فطرى خواهد بود. منتسكيو (C.L.D.S.Montesquieu) مي‏گويد: «تمام ملل جهان در اين عقيده مشتركند كه زن‏ها بايد حجب و حيا داشته باشند تا بتوانند خوددارى كنند. علتش اين است كه قوانين طبيعت اين‏طور حكم كرده است و لازم دانسته زن‏ها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمايند. طبيعت مرد را طورى آفريده كه تهوّرش زيادتر باشد، ولى زن طورى آفريده شده كه خوددارى و تحمّلش زيادتر باشد. بنابراين، هرگز نبايد تصور كرد افسار گسيختگى زن‏ها بر طبق قوانين طبيعى است، بلكه افسار گسيختگى بر خلاف قوانين طبيعت مي‏باشد و بر عكس، حجب و حيا و خوددارى مطابق قوانين طبيعت است؛ زيرا طبيعت ما را طورى آفريده كه به نقص خود پي‏ببريم و به همين جهت است كه داراى حجب و حيا هستيم؛ زيرا حجب و حيا همانا خجلتى است كه شخص از نقص و عدم كمال خود دارد.»44

3ـ ديدگاه جامعه‏شناسى درباره حياى زن

بررسى جامعه‏شناختى و تاريخى حجاب نيز فطرى بودن حيا در زن را به اثبات مي‏رساند؛ زيرا بنابر گواهى متون تاريخي، در اكثر قريب به اتفاق ملت‏ها و آيين‏هاى جهان، حجاب در بين زنان معمول بوده است؛ هرچند در طول تاريخ، فراز و نشيب‏هاى زيادى را طى كرده و گاهى با اعمال سليقه حاكمان، تشديد يا تخفيف يافته، ولى هيچ‏گاه به طور كامل از بين نرفته است. مورّخان به ندرت، از اقوام بدوي، كه زنانشان داراى پوشش مناسب نبوده و يا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر مي‏شدند، ياد مي‏كنند.
دانشمندان، تاريخ حجاب و پوشش زن را به دوران ما قبل تاريخ و عصر حجر نسبت مي‏دهند. كتاب زن در آينه تاريخ پس از طرح مفصّل علل و عوامل تاريخى حجاب، مي‏نويسد: «با توجه به علل ذكر شده و بررسى آثار و نقوش به دست آمده، پيدايش حجاب به دوران پيش از مذاهب مربوط مي‏شود و به اين دلايل، عقيده عده‏اى كه مي‏گويند مذهب موجد حجاب مي‏باشد صحّت ندارد، ولى بايد پذيرفت كه در دگرگونى و تكميل آن بسيار مؤثر بوده است».45
نتيجه‏اى كه از اين مطلب مي‏توان گرفت اين است كه گرايش زنان در طول تاريخ و در خلال فرهنگ‏ها و تمدن‏هاى گوناگون، و حتي بعضا متضاد، به حجاب و پوشش، اين حقيقت را به اثبات مي‏رساند كه حيا، كه تبلور آن حجاب زن در مقابل نامحرم است، ريشه در فطرت و غرايز زن دارد و به همين دليل، يك خصيصه ‏مشترك‏ در بين‏ تمام‏ زنان‏ بوده ‏است.

حيا و سلامت روانى

شكى نيست كه وجود حيا در زن تأثيرات بسيار مثبتى بر روح و روان وى دارد. عفاف و پوشيدگى همچون سد و حفاظى است كه زن در سايه آن از هر ذلّت و تحقيرى در امان مي‏ماند. دين اسلام با واجب كردن حجاب، نمي‏خواهد زن بازيچه دست شهوت‏پرستان باشد و ارزش او به ميزانى تنزّل كند كه تنها وسيله‏اى براى اطفاى شهوات به حساب آيد. اسلام خوشي‏هاى مشروع را براى زن مي‏پسندد و البته تأمين آن را در سايه حيا و عفت قرار مي‏دهد. عفاف، كه ثمره حجاب و پوشش است، عامل آرامش و سكون انسان و دور ماندن او از عوامل اضطراب و در نهايت، موجب رضايت وجدان است. چه بسيارند عوامل ناامنى فكرى و ذهنى كه عفاف مانع بروز آن‏هاست. عفاف موجب احساس امنيت و شرف آدمى است و باعث مي‏شود كه آدمى بتواند در طول حياتش درست فكر كند و نيكو تصميم بگيرد.
زن به دليل اينكه عواطف و احساسات قوي‏ترى نسبت به مرد دارد، از نظر روانى نفوذپذيرتر از مرد است؛ يعنى بيش از مرد از عوامل بيرونى متأثر مى شود. اين تأثّر و نفوذپذيرى وقتى از يك منبع، يعنى از سوى شوهر باشد، باعث مي‏شود وحدت و يگانگى روانى زن حفظ شود، ولى وقتى زن بدون حجاب در اجتماع مردان نامحرم حاضر مي‏شود، به آسانى تحت تأثير روانى و عاطفى آنان قرار مي‏گيرد و وحدت روانى او از بين مي‏رود و با از بين رفتن وحدت رواني، دچار اضطراب و آشفتگى مي‏شود.46
در منابع اسلامي، درباره برخى از آثار روانى حجاب و بي‏حجابى مطالب زيادى وجود دارند؛ مثلا، در آيه 60 سوره «نور» درباره فلسفه حجاب مي‏فرمايد: (وَ اَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ)؛ و اگر «زنان» خود را بپوشانند براى آن‏ها (خير) بهتر است. كلمه «خير»، كه به معناى سود و نفع است، به دليل اطلاقش، هم شامل نفع مادى مي‏شود و هم نفع معنوى. در آيه 53 سوره احزاب، سود و نفع حجاب مشخص‏تر بيان شده است: (ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ) اين كار (حفظ حريم بين زن و مرد) براى پاكى دل‏هاى شما و آن‏ها بهتر است. بنابراين، مي‏توان گفت: طبق اين دو آيه، اثر مهم حجاب براى زن، طهارت و پاكي قلبى است كه مقدّمه‏اى براى رسيدن به سلامت قلبى (قلب سليم) است و در روان‏شناسي، از آن به «سلامت رواني» تعبير مي‏شود.
همچنين در آيه 30 سوره «نور» درباره تأثير حفظ عفّت مرد به واسطه نگاه آلوده نكردن به زن مي‏فرمايد: (وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ اَزْكى لَهُمْ)؛ و عفاف خود را حفظ كنند. اين براى آنان پاكيزه‏تر است.
در روايات نيز به تأثير روانى حجاب بر زن اشاره شده است. امام علي(عليه‌السلام) در وصيت خود به امام حسن(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «(زنان را) در پرده حجاب نگاه دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زيرا سخت‏گيرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است.»47
همچنين آن حضرت در حديث ديگري مي‏فرمايد: «پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او مي‏شود.»48 منظور از حال زن در اين حديث، وضعيت روانى اوست كه رعايت حجاب سبب تعادل بهتر آن مي‏شود. و نيز پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مي‏فرمايد: «بهترين زنان شما زنان پاك‏دامن و عفيف هستند.» اين روايت نيز همان چيزى را مي‏گويد كه در آيه 60 سوره «نور» گذشت.49

پي نوشت :

1 ـ علي‏بن حسام‏الدين المتقي، كنزالعمّال فى سنن‏الاقوال و الافعال، انتشارات مؤسسة الرساله، ج 3، ص121.
2 ـ عبدالواحد آمدي، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، حديث 1168.
3 ـ Exhibitionism.
4 ـ يا اَيَّتها النفسُ المُطمَئِنَه اِرجَعى اِلى رَبِّكَ راضيةً مرضيةً» (فجر: 27و 28) تو اى روح آرام يافته! به سوي پروردگار بازگرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
5 ـ يَومَ لايَنفَع مال و لابنون الاّ من اتَى اللّه بقلب سليم (شعراء: 88و 89.
6 ـ مرتضى مطهري، نظام حقوقى زن در اسلام، تهران، صدرا، 1379، ج 19، ص436.
7 ـ «خُلِقَتِ الْمَرْأَهُ مِنَ الرِّجالِ وَ اِنَّما هَمُّها فِى الرِّجالِ»؛ شيخ حرّ عاملي، وسائل‏الشيعه، قم، موسسة آل‏البيت لاحياء التراث، 1409ق، ج 20، ص64.
8 ـ جينا لمبروزو، روح زن، ترجمه پري حسام شه رئيس، تهران، دانش، 1369، ص 15.
9 ـ همان، ص 42.
10 ـ همان، ص 44.
11 ـ ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، تهران، انتشارات سازمان آموزش انقلاب اسلامي، 1369، ص223.
12 ـ «اَلْوَدُودُ الْعَفيفَةُ، اَلْعَزيزَةُ فى اَهْلِها، اَلذَّليلَةُ مَعَ بَعْلِها، اَلْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوجِها، الْحِصانُ مَعَ غَيْرِهِ.»؛ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367، ج 5، ص324.
13 ـ «لايَنْبَغى لِلْمَرأةِ اَنْ تُعَطَّلَ نَفْسَها وَلو اَنْ تَعَلَّقَ فى عُنُقِها قَلادَةً، وَ لايَنْبغى لَها اَنْ تَدَعَ يَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ اَنْ تَمْسَحَها بِالْحَناءِ مَسْحا وَ اِنْ كانَتْ مُسِنَّةً.»؛ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 4، ص 459.
14 ـ همان.
15 ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 6، ص475.
16 ـ «لاتُمَلَّكُ الْمَرْأَةُ مِنَ الْاَمْرِ ما يُجاوِزُ نَفْسَها، فَاِنَّ ذلِكَ اَنْعَمُ لِحالِها وَ اَرْخي لِبالِها وَ اَدْوَمُ لِجَمالِها، فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رِيْحانَةٌ لَيْسَتْ بِقَهْرَمانَهٌ.»؛ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص168.
17 ـ «اَمّا ذاتُ الْبَعْلِ فَتَزَيَّنَ لِزَوجِها وَاَمّا غَيرُ ذاتِ الْبَعْلِ فَلا يُشْبِهُ يَدَهُ يَدَ الرِّجالِ.»؛ همان، ج 2، ص97.
18 ـ قال رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) لِلرِّجالِ: قَصُّوا اَظافيرَكُمْ، وَلِلنِّساءِ اُتْرُكْنَ فَاِنَّهُ اَزْيَنُ لَكُنَّ.»؛ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 6، ص491.
19 ـ حسن بن يوسف حلّي، تذكرةالفقهاء، قم، آل‏البيت لاحياء التراث، 1368، ج 2، ص609.
20 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 4، ص380.
21 ـ «جَعَلَ اللهُ الذَّهَبَ في الدُّنْيا زينَةَ النِّساءِ فَحرَّمَ عَلَى الرِّجالِ لُبْسَهُ.» همان، ص 414.
22 ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 5، ص324.
23 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص167.
24 ـ مرتضى مطهري، مسئله حجاب، تهران، صدرا، 1379، ص434.
25 ـ به نقل از شولتز1990.
26 ـ جينا لمبروزو، پيشين، ص24.
27 ـ نوال السعداوي، چهره عريان زن عرب، ترجمه حميد فروتن و رحيم مرادي، 1359، ص167.
28 ـ «زَكاةُ الْجَمالِ اَلْعِفافُ.»؛ ميرزا حسين نوري، مستدرك‏الوسايل، بيروت، موسسة آل‏البيت لاحياء التراث، ج7، ص46.
29 ـ «صِيانَةُ الْمَرْأَةِ اَنْعَمُ [لِحالِها وَ اَدْوَمُ] لِجَمالِها.»؛ همان، ج 14، ص 255.
30 ـ محسن قرائتي، تفسيرنور،ج4، ص35.
31 ـ سيدمصطفى حسينى دشتي، معارف و معاريف، قم، دانش، 1376.
32 ـ سيدهاشم بحراني، تفسير البرهان، بيروت، انتشارات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1999.
33 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 2، ص40.
34 ـ «ورت» در لغت، به معناى عضوى است كه شخص به سبب شرم، آن را مي‏پوشاند. (ر.ك: سيدمصطفى حسينى دشتي، پيشين، ج 7، ص544).
35 ـ سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوى همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1363، ج 15، ص157.
36 ـ «اَلْمَرْاَةُ عَورَةٌ سَتْرُها بَيْتُها« (زاهد ابي‏الحسين ورّام، تنبيه‏الخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعه ورّام، تهران، 1376ق، ج 2، ص119.
37 ـ ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، تفسير كشف‏الاسرار و عدةالابرار، تهران، اميركبير، 1409ق، ج 5، ص 51.
38 ـ «عَنْ اَصْبَغِ بْنِ نُباتَه قال، قالَ اَميرُالْمُؤمِنينَ"(عليه‌السلام): خَلَقَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ اَجْزاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فِى النِّساءِ وَ جُزْءً واحِدا فِى الرِّجالِ وَ لَولا ما جَعَلَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فيهِنَّ مِنَ الْحَياءِ عَلى قَدْرِ اَجْزاءِ الشَّهْوَةِ لَكانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقاتٍ بِهِ.» (شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص 63.
39 ـ همان.
40 ـ به نقل از: على محمدى آشنايي، حجاب در اديان الهي، قم، اشراق، 1373، ص26.
41 ـ ابوالاعلى المودودي، الحجاب، بيروت، مؤسسةالرساله، ص 140.
42 ـ حسينى نجفى به نقل از: على محمدي آشنايي، پيشين، ص 26.
43 ـ همان.
44 ـ منتسكيو، روح‏القوانين، ترجمه علي‏اكبر مهتدي، تهران، اميركبير، 1362، ص 442.
45 ـ ر.ك: علي‏اكبر علويقي، زن در آينه تاريخ، تهران، 1357.
46 ـ زينب جلالي، جزوه حجاب از ديدگاه روان‏شناسي، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه‌الله)،1382.
47 ـ «وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ اَبْصارِهِنَّ بِحِجابِكَ اِيّاهُنَّ، فَاِنَّ شِدَّهَ الْحِجابِ اَبْقي عَلَيْهِن.َّ» (نهج‏البلاغه، ترجمه سيدرضي، نامه31)
48 ـ «صِيانَةُ الْمَرْاَةِ اَنْعَمُ لِحالِها وَ [اَدْوَم] لِجَمالِها» (ميرزا حسين‏نوري، پيشين، ج 14، ص255.
49 ـ «خَيْرُ نِسائِكُمْ اَلْعَفيفَةُ» (محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 5، ص324)

منبع:سايت قبس, مجله معرفت , شماره 87 ( ويژه‌نامه روان شناسي)