فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی علیه السلام
فقر و فقرزدایی از دیدگاه امام علی علیه السلام
امام فقر را مرگي بزرگ ميداند «فقر، مرگ بزرگ است.»
اين كه از فقرو تنگدستى به نوعى مردن تشبيه شده است، به دليل آن است كه شخص بىچيز، از خواستهها و مقاصدى كه سرمايه زندگى مادى است بريده و به خاطر از دست دادن آنها غمگين است. و اما اين كه بزرگتر است، چون در طول زندگى شخص تنگدست، غمها و سختيهاى تنگدستى پياپى مىرسد، امّا غم مردن يكباره است.»
امام عليه السلام از زاويه ديگري نيز به مسئله فقر نگاه مي كند. خداوند چنان كه بندگان خود را با مبتلا ساختن به فقر و نيازمندى و گرفتار ساختن به مشقتها و ناگواريها مىآزمايد همچنين آنان را به افزودن اموال و فرزندان آزمايش و امتحان مىكند.
«أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ»
«... يعنى گنهكاران مىپندارند ما كه اموال و امور دنيوى آنان را زياد مىكنيم، اين امر دليل رضايت و خشنودى ما از كارها و عقايد پست آنان مىباشد، و حال آن كه چنين نيست بلكه ايشان بىخبراند از اين كه آنچه به ايشان دادهايم براى امتحان و آزمايش آنهاست و اين امور بر بلا و گر فتارى آنان مىافزايد...»
تعريف لغوي فقر و غنا
فقر: درويشي، خلاف غني. ج فقور،عبارت ازنداشتن مايحتاج است و تفاوت آن با فقد اين است كه فقد نداشتن چيزي است كه بدان نيازي نيست و آن را فقر نتوان گفت.
حقيقت فقر نيازمندي است. زيرا بنده همواره، نيازمند است، چه بندگي يعني مملوك بودن و مملوك به مالك خود محتاج است و غني در حقيقت حق است و فقير خلق و آن صفت عبد است.
فقير: درويش كه به اندازهء كفايت عيال مال دارد يا درويشي كه اندك چيزي دارد و قوت ميسر باشد او را. ج فقراء، بيچيز،گدا، بيچاره، نادار.
غني.: توانگر. ج اَغْنياء. توانگر و مالدار. خلاف فقير. دارا، دارنده.
دراصطلاح شرع، غني خلاف فقير است و فقير كسي است كه او ا نصاب لازم شود. در اختيار آمده؛ غني سه گونه باشد؛ بينياز و سليمالمزاج كه او را توانايي فراهم آوردن قوت روزانهء خود باشد مالك به نصاب موجب فطريه و قرباني بدون زكوة و مالك به نصاب وجب فطريه و قرباني و زكوة و صرف زكوة به بينياز سليمالمزاج بدون اختلاف بين فقها جايز است.
دراصطلاح فلسفه، غني آن است كه ذات و كمال او ( وجود او ) به ديگري متوقف نباشد. برخلاف فقير كه ذات و كمال او به ديگري متوقف است.
در اصطلاح تصوف، غني عبارت از مالك، تمام، پس غني بالذات متحقق نيست مگر حق را ( خداوند متعال).
معاني فقر در نهج البلاغه
الف: فقر به معناي نياز مالي
«... و گاهى فقر در اين جا بر معناى ظاهرى كه همان نيازمندى به مال يا نداشتن مال است حمل مىشود...»
ب: فقر به معناي سادگي
فقر همة اولياء و اصفيايالهي به اين معناست. آنها با انتخاب اين شيوه در حقيقت مبارزهاي بيامان را با زراندوزي، فخر فروشي، خودبزرگ بيني و تجمل گرايي را سرلوحة مبارزات خود قرارداند و البته به اين فقر، فخر هم ميكردند.
كشكول فقر، شد سبب افتخار ما
اي يار دل فريب، بيفزاي افتخار
«الفقر فخري»: فقر افتخار من است
يك ذره ز حد خويش بيرون نشود
خود بينان را معرفت افزون نشود
آن فقر كه مصطفي بر آن فخر آورد
آنجا نرسي تا جگرت خون نشود
ج: فقر به معناي مطلق ناداري
«...گاهى غنا گفته مىشود و منظور از آن بى نيازى است و گاهى گفته مىشود و مقصود از آن به دست آمدن كارهايى است كه بدان نياز دارد و به هر دو معنى، در مقابل فقر مىباشد.»
د: فقر به معناي ناداني
لا فقر اشدّ من الجهل.
«نياز و فقرى، زيانبرتراز نادانى نيست»
مقصود از فقر در اين جا نيازمندى به فضيلتها و استعداد مىباشد. سختترين درجات كاهش عقل، نداشتن استعداد است كه لازمهاش خالى بودن انسان از فضايل و كمالات نفسانى است.
ذ: فقر روحي
علل بروز فقر
الف: شرايط حاكم بر جامعه
«...چه بسيار پرهيزكارانى كه وقت خود را تلف كردهاند و چه بسيار زحمتكشانى كه در پايان زيان بردهاند. در زمانى قرار گرفتهايد كه نيكى به طرف نقص و شرارت به طرف افزايش رهسپار است و شيطان تمام طمع خود را صرف هلاكت انسان كرده است. اينك زمانى فرا رسيده كه نيروى او تقويت شده، نيرنگهايش همگانى گرديده و به طعمه خود دست يافته است. به هر گوشهاى از اجتماع مىخواهى نگاه كن: فقيرى را مىبينى كه با فقر دست و پنجه نرم مىكند، يا ثروتمندى را كه نعمتهاى خدا را در غير رضاى خدا صرف مىكند يا بخيلى را مىبينى كه بخل او را ناگزير كرده حق خدا را نپردازد و يا گردنكشى را مىبينى كه گوشش براى شنيدن پند و اندرز سنگين است. خوبان و شايستگان شما كجا رفتند؟ آزادگان و دست و دلبازانتان كجا هستند؟ آنانكه در كسب و كار خود پرهيز مىكردند و در عقائد خويش دقت نشان مىدادند چه شدند؟ مگر تمام آنان از اين دنياى پست كوچ نكردند و رفتند و از لذتهاى آن محروم گرديدند؟ مگر ته ماندهاى بيشتر گذاشتهاند كه در اثر بى ارزشى لب براى مذمت آن باز نمىگردد و اعتنايى به نام آنان نمىشود؟ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا: ما همه در اختيار خدا هستيم و به او باز مىگرديم. فساد جامعه را فرا گرفته، نه منكرى تغيير مىكند و نه كسى جلوگيرى مىنمايد آيا با همين روش مىخواهيد در خانه قدس الهى همسايهى خدا گرديد و گرامىترين بندگان شايسته در نظر خدا باشيد افسوس خدا در مورد بهشت گول نمىخورد و خوشنودى او فقط از طريق فرمانبردارىاش بدست مىآيد. لعنت بر كسانى كه امر بمعروف مىكنند و خودشان عمل نمىنمايند. لعنت بر آنانكه نهى از منكر مىكنند اما خودشان آن را انجام مىدهند...»
ب: زمامداران زراندوز
ج: فخر فروشي
د: حكمت الهي
و: جپاول معاش فقير
ما منع فقير الّا بما متّع به غنىّ
«... هيچ فقيرى از معاش خود محروم نمانده است، مگر اين كه يك غنى از حق مالى آن فقير بهرهمند گشته است»
ز: ولخرجي
«ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر و نيازمندى است.»
هزينههاي بيهوده در طول زندگي نيز باعث فقر و تنگدستي و نيازمندي ميشود. هزينههاي بطور قطع و يقين نوعي ولخرجي قلوداد ميشود.
ح: تصميم نابجا
سوء التّدبير مفتاح الفقر.
«تدبير بد، كليد فقر و نادارى است»
«لا فقر مع حسن تدبير»
به همراه حسن تدبير، فقر نيست.
ط: حسد ورزي
ي: ترك جهاد
ن: خيانت در امانت
نكته پاياني در اين مبحث اينكه برخي از ناآگاهان مىگويند: قرآن كه اصيلترين منابع مكتب اسلام است، معاش و روزى مردم را به قضا و قدر حواله مىكند و اختلاف انسانها را در بهرهبردارى از مواد معيشت، يك قانون ضرورى تلقى مىكند. اين ادعا، بسيار دور از حقيقت است.
ما در اين مبحث تنها به مفهوم قضا و قدر و ارتباط آن با معاش مردم اشاره مىكنيم: قضا يعنى حكم خداوندى، قدر يعنى هندسه منظمى كه از آن قضا در جريان هستى نقش مىبندد. با نظر به صدها دليل قرآنى و عقلى و حديثى، چنانكه ضرورت كار و كوشش براى تحصيل معاش و استخراج مواد اقتصادى حيات از طبيعت، به وسيله قواى مغزى و عضلانى همه و همه مربوط به قضاى الهى است كه بايد در هندسه عالم هستى نقش ببندند، همچنين لزوم گرفتن حق و دريافت ارزشهاى واقعى كار و فعاليتهاى فكرى و عضلانى نيز از قضاء الهى سرچشمه مىگيرد و به وسيله معرفت و آگاهى و قدرت آدمى در هندسه حيات و عالم هستى نقش مىبندد.
كار و كوشش براى تهيه معاش و گرفتن حق و دريافت ارزشهاى واقعى كار و فعاليتهاى فكرى و عضلانى، مورد مشيت خداوندى در قضا و قدر مىباشند. مسئلهاى به نام اختلاف مردم در بهرهبردارى از رزق وجود دارد و اين چيزى نيست كه قابل انكار و ترديد بوده باشد و هيچ مكتب و ايدهئولوژى و قوانين علمى هم نمىتواند اين پديده را منتفى بسازد، زيرا اختلاف در كميت و كيفيت رزق كه بطور طبيعى حتى در اشتراكىترين جوامع دنيا در موضوعات اقتصادى وجود دارد، نمىتوان با فقر و ثروتمندىهاى ناشى از چپاولگرى و استثمار و از ارزش انداختن نيروهاى حياتى مردم كه منشأ كارهاى فكرى و عضلانى آنها است، مخلوط كرد.
چند پيآمد روحي و رواني فقر
الف: ضربه به كرامت انساتي
بلاي فقر، تنم خسته كرد و روح بكشت
بمرگ قانعم، آن نيز رايگاني نيست
ب: اظهار نياز در برابر غير خدا
ج: رو آوردن به فرومايگان
براي لقمهاي نان چون گدايان
مريز از روي فقر اي ميهمان آب
د: فقير محكوم است
«فقر و پريشانى آدم زيرك را از بيان حجّت و دليل خود گنگ و لال گرداند»
چ: سستي در دين
«پسرم از فقر و تنگدستى در باره تو نگرانم بنا بر اين از فقر و تنگدستى به خدا پناه ببر زيرا كه فقر باعث نقص دين و سرگردانى عقل و ايجاد دشمنى مىشود.»
چون شكار فقر كردي تو يقين
هم چو كودك اشك باري يوم دين
ح: پريشاني روان
«براستى كه فقر و تنگدستى باعث خوارى نفس و دهشت و ركود عقل و جلب و كشش غمها و اندوهها است.»
«ناچاريهاى فقر و ندارى انسان را بر كارهاى بسيار زشت وادار مىنمايد.»
پيشوايان و مسئله فقر
سيره پيامبر و على(ع) و جمعى از بزرگان صحابه نيز بيشتر برگزيدن فقر و ترك تجمّلات دنيا بود، در حالى كه در سياستهاى كشورى و رعايت مصالح اجتماعى با اهل دنيا همكارى كرده و از جامعه و مردم كنارهگيرى نداشتند.
على (ع) مىگويد: من اين حكومت را پذيرفتم، اما نه به انگيزه ميل به مقام و قدرت نه من هرگز چنين ميلى نداشتم، بلكه مىترسيدم كه فاجعهاى ببار آيد و مال خدا دست به دست بگردد و در نتيجه، گروهى استثمارچى سرمايهدار، ثروتها را بين خود تقسيم كنند و قشر انبوهى در جامعه به مصيبت گرسنگى و فقر دچار گردند.
ممكن است در كوتاه مدت فقر از جامعه اسلام ريشه كن نشود (البته در يك جامعه اسلامى به معنى واقعى، در دراز مدّت، فقر وجود نخواهد داشت امّا در كوتاه مدّت قبل از آنكه به آن مرحله برسند بايد كارى كرد كه فقر، نه عيب و نه مايه ناراحتى فكر باشد، وقتى امام و پيشواى مردم لباس و زندگيش همچون زندگى و لباس ضعيفترين قشرها باشد افرادى كه از نظر مادى فقيرند، نه احساس شرمندگى مىكنند، و نه احساس حقارت و ناراحتى.
اين سخنان را امام عليه السلام به عاصم بن زياد فرمود:
«... اى دشمن نفس خويش شيطان سرگردانت كرده و از راه بدرت نموده به زن و فرزندت رحم نمىكنى آيا خيال مىكنى كه خداوند تبارك و تعالى نعمتهاى پاكيزهاش را بر تو حلال كرده و در عين حال ناخشنود است كه از آنها استفاده كنى تو نزد پروردگار ذليلتر از آنى كه فكر مىكنى. عاصم گفت: اى امير المؤمنين خودت لباس خشن به تن مىكنى و نان خشك و سخت مىخورى فرمود: واى بر تو، من مثل تو نيستم. به تحقيق خداوند متعال بر رهبران و امامان حق، اين گونه مقدر فرموده كه زندگى خود را به مثل ضعيفان جامعه در آورند تا مبادا رنج فقر، فقيران را به طغيان اندازد.»
يك سوال؟ يك پاسخ
در پاسخ اين گونه سؤال ها، حضرت مىفرمايد: اين قبيل اشكالها و توهمات به علت ناآگاهى آنان ـ سوال كننده ـ از عموميت امر، امتحان و آزمايش است، خداوند چنان كه بندگان خود را با مبتلا ساختن به فقر و نيازمندى و گرفتار ساختن به مشقتها و ناگواريها مىآزمايد همچنين آنان را به افزودن اموال و فرزندان آزمايش و امتحان مىكند، بنا بر اين نبايد تصور كرد كه دارا بودن اين امور دليل سعادت انسان در پيشگاه خداست، همچنان كه نداشتن آن دليل بدبختى و شقاوت نيست...»
راه درمان فقر
الف: پناه بردن به قران
«... هيچكس پس از داشتن قرآن فقر و بيچارگى ندارد، و هيچكس پيش از آن غنا و بىنيازى نخواهد داشت...»
ب: توجه به خويشاوندان فقير
انديشه كن از فقر و تنگدستي
اي آنكه فقيريت در جواراست
ج: صدقه دادن
داووا الجور بالعدل و داووا الفقر بالصّدقة و البذل.
«مداوا كنيد جور و ستم را به عدالت، و مداوا كنيد فقر و ندارى را به صدقه و بخشش»
«چون گرفتار فقر شديد با صدقه دادن با خدا معامله كنيد»
د: صبر و تسليم در هنگام فقر
هيچ ثروتى در پيشگيرى از فقر، بهتر از تسليم و قناعت به روزى رسيده وجود ندارد، واگر هر كس بر آنچه به او روزى شده بسنده كند، به آسايش خواهد رسيد.
الصّبر جنّة الفاقة
صبر، سپر فقر و ندارى است. (كه او را از بسيارى از مهالك نجات بخشد)
صبر كن با فقر بگذار اين ملال
زانك در فقرست عز ذوالجلال
الصّبر عدّة الفقر.
صبر، ساز و برگ فقر و ندارى است.( اندوختهاى است براى آن روز )
پ: قناعت
«بر تو باد به قناعت، كه چيزى براى برطرف كردن نياز و فقر از آن مؤثرتر نيست.»
قناعت كن اگر در آرزوي گنج قاروني
گداي خويش باش ار طالب ملك سليماني
«... هيچ ثروتى بهتر از راضى شدن به رزق خدا ريشهى فقر را نمىكند. كسى كه به آنچه براى او رسيده قناعت كند بر آسايش پيروز گرديده و به آسايشگاه سكونت گزيده است...»
«هيچ ثروتى براى پيشگيرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نيست»
ما آبروي فقرو قناعت نمي بريم
با پادشه بگوي كه روزي مقدر است
ت: زكات
«..از وجوب پرداخت زكات معلوم مىشود كه ريشه كن كردن فقر از جامعه واجب است...»
ث: حج
اينكه حج و عمره، فقر و تنگدستى را منتفى و گناه را مىشويد. مربوط به جنبه اجتماعى حج است كه مسلمانان در آن سرزمين مقدس از اوضاع و حالات همديگر مطلع مىگردند و با اطلاع از دردهاى اقتصادى و ناگواريهاى سياسى همديگر است كه موجب مىشود در صدد رفع آن دردها و ناگواريها و نابسامانىها برآيند.
«... اينكه حج و عمره، فقر و تنگدستى را منتفى و گناه را مىشويد، مربوط به جنبه اجتماعى حج است كه مسلمانان در آن سرزمين مقدس از اوضاع و حالات همديگر مطلع مىگردند و با اطلاع از دردهاى اقتصادى و ناگواريهاى سياسى همديگر است كه موجب مىشود در صدد رفع آن دردها و ناگواريها و نابسامانىها برآيند...»
چ: روزه
ذ: حفظ اعتدال
دعاي امام ( ع ) در رفع عواقب فقر
«...خداوندا حيثيت و آبروى مرا با فقر و احتياج، بىمقدار مكن كه به سبب آن دچار اين ناگواريها شوم، در حالى كه تو هستى كه با احاطه قيوّمى خود بر همه سببهاى عالم وجود برترى دارى و از همه شايستهترى كه به هر كس آنچه بخواهى عطا كنى و آنچه بخواهى منع نمائى، تو سر چشمه بذل و بخشش و غنا و بىنيازى هستى، زيرا احتياجى به خلق ندارى و تمام آفريدگانت در جهات ظاهرى و معنوى به تو نيازمند و محتاجند چون قدرت بىپايان تو سراسر ممكنات را در تسخير دارد. توفيق از خداوند است...»
«...بار الها حفظ بفرما قدر و منزلت مرا با غنا و وسعت معيشت، و مبتذل مكن جاه و مرتبه مرا با فقر و تنگي روزى تا اين كه محتاج شوم بطلب كردن روزى از طالبان روزى تو، و طلب كردن عاطفت و احسان از شريران خلق تو، و مبتلا شوم بتعريف و توصيف كسى كه بمن ريزش نمايد، و مايل شوم بمذمّت آن كسى كه از من مضايقه كند، و حال آنكه تو از پشت همه اين خلق متولّي إعطاء و منع هستى، بدرستى كه تو بر همه چيز قادر و قاهرى...»
امام (ع) در اين دعا كرده و از خداوند خواسته است كه او را بىنياز كند و از تنگدستى و لوازم آن به وى پناه برده است، غنا و بىنيازى مطلوب حضرت، آن مقدارى از مال دنياست كه با قناعت و ميانه روى نيازهاى ضرورى او را بر طرف كند، نه اين كه بيشتر از حد نياز به دست آورد و براى خود اندوخته كند و نه گشايش دادن به زندگى بيش از نياز چنان كه در ميان اغلب مردم معروف است. پيداست كه دعا براى بىنيازى به معناى خاصّ اول پسنديده است ولى درخواست ثروت بر وجه دوم كه اغلب مردم نظر دارند نكوهيده و ناپسند است، فقر و بىچيزى آن است كه آدمى محتاج به سؤال از مردم شود، و اين، خود لوازمى را در پى دارد كه انسان را از توجه به خدا و پرستش او باز مىدارد و آن لوازم از اين قرارند.
امام (ع) و چند توصيه
الف: مشاور فقير نگيريد
ب: مشاوربخيل و حريص نگيريد
«... حتما در مشورت خود شخص بخيل را وارد نكن كه تو را از راه صحيح بگرداند، و به فقر و ندارى تهديدت كند.»
اگر مشاور انسان، فردي بخيل بود، به خاطر «بدگمانى» است كه به «خدا» دارد، زيرا اگر بخيل از «انفاق مناسب» خوددارى مىكند، براى اين است كه تصور مىكند در اثر انفاق، ممكن است فقر بر او مستولى گردد و سرانجام در سختى و فشار قرار گيرد. اين فرد نمىداند كه خداوند رزاق است و روزى تمام انسانها بلكه تمام جانداران روى زمين بر عهده اوست آنجا كه مىفرمايد:
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها.»
«هيچ جاندارى در روى زمين نيست مگر اين كه روزى او بر عهده خداست.»
اگر فرد حريص و آزمند مشاوران خود را به گردآورى سيم و زر، تشويق مىكند و احيانا به خاطر حرص بيشتر، ستمگرى را در نظر آنان نيك جلوهگر مىسازد، بخاطر همان انديشه باطلى است كه بخيل دارد و چنين تصور مىكند كه اگر دست به گردآورى ثروت نزند، ممكن است روزى فقير و بيچاره گردد.
ج: دقت در انتصاب مديران
د: مسووليت پذيري مردم
نتيجه گيري:
«وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين».
«از ثروت خود در راه خدا انفاق كنيد و با دستهاى خود، خود را بمهلكه و نابودى نيفكنيد». از اين آيه قرآن چنين استفاده مىشود كه اگر ثروت ملّى در راه خدا و بسود جامعه مصرف نشود سرنوشت آن ملت بهلاكت و سقوط مىانجامد. اگرثروت ها در راه مصالح ملت مسلمان و تعليم و تربيت و ارشاد جامعه و پيشرفت اقتصادى و آبادى و عمران سرزمينهاى اسلامى و رفاه عمومى بكار مىرفت آيا هماكنون باز هم شاهد اين هلاكتها و فقر اقتصادى كه گريبانگير ملل عقبافتاده اسلامى شده است بوديم اگر اين ثروتها در راه اعتلاء و شكوهمندى مسلمانان صرف مىشد امروز سايه شوم استعمارگران و استثمارگران بىرحم را بر سر ملل ضعيف مسلمان مىديديم
اسلام مبانى اقتصادى خود را طورى تنظيم كرده كه اگر پياده شود از فقر، نام و نشانى در جامعه باقى نمىماند، اما اگر روزى در جامعه به واسطه پياده نشدن مبانى اقتصادى اسلامى، فقيرى وجود داشته باشد بايد زمامدار وقت، زندگى بسيار ساده و هماهنگ با فقرا داشته باشد. تامين و تنظيم زندگى مادى فردى و دسته جمعى، بطورى كه هيچ انسانى تا آنجا كه امكانات جامعه و محيط اجازه مىدهد، دچار فقر و وابستگى اقتصادى اهانتبار نگردد. اين اصل بدون مديريت منطقى مسائل اقتصادى از طرف هيئت حاكمه عادل امكانپذير نخواهد بود.
از اساسىترين عوامل بىنيازى در اقتصاد، اين است كه حاكم، با شدت هر چه تمام از اسرافگرى و كامكارى و مال اندوزى وابستگان خود و ديگر تبهكاران جلوگيرى نمود.
«...اگر رفاه و آسايش مادى يك جامعه كاملا آماده شده باشد و فقر و نياز بكلى مرتفع گردد، آن جامعه هر گونه ناگوارى و درد و بدبختى را از خود دور كرده و افراد آن ذاتا عوض ميشوند و خود خواهى و زورگوئى و سودجوئى شخصى را به دور مىاندازند...»
1. قرآن كريم
2. بخشىاززيبايىهاىنهجالبلاغه، جورج جرداق، م: محمدرضاانصارى،كانونانتشاراتمحمدى، 1373، اول، تهران
3. ترجمهرواننهجالبلاغه، سيدكاظمارفع، انتشاراتفيضكاشانى، 1379، دوم، تهران
4. ترجمهشرحصدكلمهاميرالمؤمنينعليهالسلام، عبدالعلىصاحبى،بنيادپژوهشهاىاسلامىآستانقدسرضوى، 1375، دوم: مشهد
5. ترجمهشرحنهجالبلاغه، ابن ميثم بحرانى، مترجم قربانعلىمحمدىمقدم، بنيادپژوهشهاىآستانقدسرضوى، 1375، اول، مشهد
6. غرر الحكم، عبد الواحد آمدى، مترجم محمدعلىانصارىقمى، هشتم، تهران
7. ترجمهغررالحكمودررالكلم، عبد الواحد آمدى، سيدهاشمرسولىمحلاتى، دفترنشرفرهنگاسلامى، 1378، دوم، تهران
8. ترجمهوتفسيرنهجالبلاغه، محمد تقى جعفرى، دفترنشرفرهنگاسلامى، 1376، سوم، تهران
9. جلوههاىحكمت، سيد اصغر ناظم زاده قمى، مركزانتشاراتدفترتبليغاتاسلامى، 1375، دوم، قم
10. شرحصدودهكلمهازكلماتاميرالمؤمنينعليهالسلام، حجت هاشمى خراسانى، حاذق، 1370، اول، قم
11. منهاجالبراعةفيشرحنهجالبلاغة، ميرزا حبيب الله هاشمى خوئى، مكتبةالاسلامية، 1358، چهارم، تهران
12. ترجمهگوياوشرحفشردهاىبرنهجالبلاغه، محمدرضاآشتيانى، محمدجعفرامامى، هدف، اول، قم
13. ترجمهغررالحكمودررالكلم، عبد الواحد آمدى، مترجم سيدحسينشيخالاسلامى، نشرانصاريان، 1378، چهارم، قم
14. ترجمهنهجالبلاغه،سيد رضى، مترجم مصطفىزمانى، نشرنبوى، 1378، دوازدهم، تهران
15. فرهنگ دهخدا
16. ديوان حافظ
17. ديوان پروين اعتصامي
18. ديوان شمس
19. مثنوي معنوي
20. ديوان ابوسعيد ابوالخير
منبع : باشگاه اندیشه
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}