پاسخ علی (ع) به یک پرسش اساسی

نويسنده: محمد خردمند



آيا هدف وسيله را توجيه مي كند؟

اين، يكي‌ از مهم‌ترين سؤالهايي‌ است كه در فلسفه سياسي‌ مطرح است. پس براي‌ مردم عادي‌ مطرح نيست؟ چرا. اين پرسش براي‌ همگان مهم است و مردم كوچه و بازار نيز با زبان خاص خود در صدد يافتن جواب آن هستند. اين سؤال را به تعبير روان‌تر و روشن‌تر مي‌‌توان چنين بيان كرد: آيا براي‌ رسيدن به مطلوب و مقصود خود، مي‌‌توانيم هرگونه ابزار و وسيله‌اي‌ را به كار ببريم؟ به بيان ديگر، اگر هدفمان خوب باشد، آيا مي‌‌توان براي‌ رسيدن به آن، از وسايل بد و پليد هم استفاده كرد؟ مثلا هدف شخصي‌ آن است كه مردم را شاد كند، آيا براي‌ اين كار مي‌‌تواند از هر روشي‌ مثل دروغ و... بهره بگيرد؟ يا آنكه كسي‌ مي‌‌خواهد به قدرت و حكومت برسد، آيا به اين جهت، مي‌‌تواند از نيرنگ و فريب استفاده كند؟ و ... .
نظر واقعي‌ و عملكرد بسياري‌ از سياستمداران ديروز و امروز چنين بوده و هست كه آري‌، هدف، وسيله را توجيه مي‌‌كند و به كار بردن هر وسيله‌اي‌ هر چند ضد اخلاق و دين و انسانيت باشد، براي‌ تأمين هدف رواست و «الغايات تبرر المبادي‌» و «خذالغايات و اترك المبادي‌». اين نظر هر چند بسيار عجيب و تأسف‌آور است، اما مورد قبول بسياري از سياستمداران بوده و هست و بدتر اينكه بر اساس آن عمل مي‌كنند. به طور مثال، «ماكياول» در كتاب «شهريار» چنين نوشته است: «... همگان بر اين نكته واقفند كه صفاتي‌ مانند وفاداري‌، حفظ حرمت قول، درستي‌ رفتار و نيالودگي‌ به نيرنگ تا چه پايه در شهريار پسنديده است. اما از آن طرف، در قبال حوادثي‌ كه در عصر ما اتفاق افتاده است، خود به چشم مي‌‌بينيم كه شهرياراني‌ كه زياد پايبند حفظ قول خود نبوده‌اند ولي‌ در مقابل، رموز غلبه بر ديگران را به كمك حيله و نيرنگ خوب مي‌‌دانسته‌اند، كارهاي‌ بزرگ انجام داده‌اند و وضعشان در آخر كار بهتر از آن كساني‌ بوده است كه در معامله با ديگران صداقت و درستي‌ به خرج داده‌اند. پس بگذاريد همه اين را بدانند كه براي‌ رسيدن به هدف، از دو راه مي‌‌توان رفت؛ يكي‌ از راه قانون و ديگري‌ از راه زور. از اين دو راه، اولي‌ شايسته انسانها و دومي‌ شايسته حيوانهاست. ولي‌ از آنجا كه طريقه نخست، غالبا بي‌‌تأثير است، تشبث به طريقه دوم، ضرورت پيدا مي‌ كند... بر شهريار واجب است كه حيله‌گري‌ روباه را براي‌ دفع گزند با صولت شير براي‌ نشان دادن قدرت، توأم سازد... يك شهريار دورانديش، هرگز نمي‌‌تواند ـ و نبايد ـ خود را پايبند حفظ قولي‌ كه داده است، بشمارد... در نتيجه هر آن شهرياري‌ كه در استقرار و حفظ قدرتش كامياب گردد، مي‌‌تواند مطمئن باشد كه همگان، از كوچك و بزرگ، بي‌‌آنكه درباره خوبي‌ يا بدي‌ وسايلي‌ كه وي‌ براي‌ تحصيل هدفش به كار برده است، انديشه كنند، از آنجا كه خود هدف را تصويب كرده‌اند، وسايلش را نيز ـ هر قدر هم پست و ناروا باشد ـ تصويب خواهند كرد».(1)
مثال ديگر، سخن «چرچيل» است. او در كتابي‌ كه در تاريخ جنگ جهاني‌ دوم نوشته است، درباره حمله متفقين به ايران مي‌‌نويسد: «اگر چه ما با ايراني‌‌ها پيمان بسته بوديم، قرارداد داشتيم و طبق قرارداد، نبايد چنين كاري‌ مي‌‌كرديم، ولي‌ اين معيارها ـ پيمان و وفاي‌ به عهد ـ در مقياسهاي‌ كوچك درست است، دو نفر وقتي‌ با يكديگر قول و قرار مي‌ گذارند، درست است، اما در سياست، وقتي‌ كه پاي‌ منافع يك ملت در ميان مي‌آيد، اين حرفها ديگر موهوم است، من نمي‌‌توانستم از منافع بريتانياي‌ كبير به عنوان اينكه اين كار ضد اخلاق است، چشم بپوشم كه ما با يك كشور ديگر پيمان بسته‌ايم و نقض پيمان، بر خلاف اصول انسانيت است. اين حرفها اساسا در مقياسهاي‌ كلي‌ و در شعاعهاي‌ خيلي‌ وسيع درست نيست».(2) نمونه سوم، عملكرد معاويه است. او صلح‌نامه‌اي‌ را با امام حسن مجتبي‌(ع) امضا كرد، اما دير زماني‌ نگذشت كه همه مواد صلح‌نامه را ناديده گرفت و نقض كرد و به صراحت گفت: «اي‌ مردم! آگاه باشيد آن پيمان و شروط، در زير دو پاي‌ من قرار دارد».(3) و از اين نمونه‌ها، صفحات تاريخ، ده‌ها و صدها و شايد هزارها و ميليونها سراغ دارد و بسيارند انسانها و سياستمداراني‌ كه شعار و ادعاي‌ اصول انساني‌ و حقوق بشر و دين و اخلاق داشته و دارند اما اعمال و رفتار آنها طبق دستور شيطاني‌ «ماكياول» است و زشت‌ترين افعال را براي‌ اهداف مادي‌ و حيواني‌ خود مرتكب مي‌شوند. چنان رفتار مي‌كنند كه گويي‌ بويي‌ از انسانيت نبرده‌اند و حيواني‌ بيش نيستند و به تعبير قرآن كريم «... اولئك كالأنعام بل هم أضل».نمونه روشن آن در دوران معاصر، عملكرد خائنانه صدام، رئيس‌جمهور سابق عراق، است كه در سال 1359 شمسي‌، آشكارا در برابر چشمان حيرت‌زده جهانيان در پرده تلويزيون عراق ظاهر شد و قرارداد 1975 الجزاير را پاره كرد و عهد و پيمان و قراردادي‌ را كه تنها پنج، شش سال از امضاي‌ آن گذشته بود، ناديده گرفت و نقض كرد و به اين وسيله به دست خود، سندي‌ بر رسوايي‌ و پيمان شكني‌ خود پديد آورد! ... اما در بين سياستمداران تاريخ، به ندرت كساني‌ يافت مي‌شوند كه با اعمال و رفتار خود، اخلاق و اصول متعالي‌ انساني‌ را پاس داشته‌اند و عملكرد آنان گواهي‌ مي‌دهد كه «هدف» هرگز «وسيله» را توجيه نمي‌كند و براي‌ تأمين اهداف عالي‌ و مقدس نيز بايد از ابزار و وسيله‌هاي‌ اخلاقي‌، انساني‌ و مشروع استفاده كرد. بي‌ترديد يكي‌ از مهم‌ترين سياستمداران جهان و اسوه‌هاي‌ انسانيت، حضرت اميرالمؤمنين علي‌(ع) است. در مقاله حاضر در صدد آنيم كه نظر و سيره آن بزرگوار را در اين موضوع بررسي‌ كنيم.
روشن است كه تاريخ هيچ موردي‌ را سراغ ندارد كه در آن، حضرت علي‌(ع) از روش غيرانساني‌ و خلاف اخلاق و شرع استفاده كرده باشد. اين سخني‌ است كه جملگي‌ بر آنند و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و حتي‌ غيرمسلماناني‌ چون «جرج جرداق» مسيحي‌ نيز اميرالمؤمنين(ع) را اسوه انسانيت مي‌شمارند و او را «صداي‌ عدالت انساني‌» مي‌‌نامند. اين در حالي‌ است كه امام علي‌(ع) دشمنان بسياري‌ داشت و دارد و بلكه از پردشمن‌ترين انسانهاي‌ روي‌ زمين است و دشمنان از راه‌هاي‌ گوناگون سعي‌ در تخريب شخصيت ايشان داشته و دارند، اما با اين همه، آن قدر گفتار و رفتار و سيره اميرالمؤمنين علي‌(ع) پاك و پيراسته و خدايي‌ و اخلاقي‌ بود كه تاكنون ـ و پس از گذشت حدود 14 قرن از عصر ايشان ـ احدي‌ نتوانسته است حتي‌ يك مورد را نشان دهد كه در آن، اميرالمؤمنين(ع) براي‌ رسيدن به هدف، از روش و شيوه غير انساني‌ و اخلاقي‌ و شرعي‌ استفاده كرده باشد و بلكه در تاريخ، موارد فراواني‌ ذكر شده است كه در آن، اميرالمؤمنين(ع) به خاطر مراعات اصول اخلاقي‌ و انساني‌ و شرعي‌، دچار محروميت و مشكلات اجتماعي‌ و.... شده است و هرگز به هيچ زشتي‌ و بدي‌ و شيطنتي‌ آلوده نشده است. همه آنچه گذشت، در حالي‌ است كه اميرالمؤمنين(ع) روشهاي‌ شيطاني‌ را بهتر از هر انساني‌ مي‌‌دانست و به همه چيز آگاهي‌ داشت و به تعبير خودش: «و الله ما معاويه بأدهي‌ مني‌ و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهيه الغدر لكنت من أدهي‌ الناس و لكن كل غدره فجره و كل فجره كفره و لكل غادر لوأ يعرف به يوم القيامه و الله مااستغفل بالمكيده و لا استغمز بالشديده».(4) به خدا قسم! معاويه از من زيرك‌تر نيست، اما فريبكاري‌ و خيانت و معصيت مي‌‌كند و اگر مكر و فريب ناپسند نبود، من از زيرك‌ترين مردمان بودم، ولي‌ هر بي‌وفايي‌، گناه است و هر گناه، ناسپاسي‌ و براي‌ هر فريبكاري،‌ پرچمي‌ است كه با آن در روز قيامت شناخته مي‌شود. به خدا قسم! من به وسيله مكر، غافلگير نمي‌‌شوم و در سختي‌ها، ناتوان و عاجز نمي‌گردم. و اين گونه است كه پس از بيعت مردم مدينه در سال 35 هجري‌، اميرالمؤمنين(ع) در اولين سخنراني‌، با كمال صداقت و صراحت و قاطعيت مي‌‌فرمايد: «ذمتي‌ بما اقول رهينه و أنابه زعيم ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوي‌ عن تقحم الشبهات. الا و ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه(ص) و الذي‌ بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر حتي‌ يعود اسفلكم اعلاكم و أعلاكم أسفلكم و ليسبقن سابقون كانوا قصروا و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا. والله ما كتمت وشمه و لا كذبت كذبه و... »(5) ذمه من، گرو سخناني‌ است كه مي‌گويم و تمام آن را ضامنم، كسي‌ كه عبرتهاي‌ روزگار، مسائل و پيشامدهاي‌ آينده را برايش آشكار سازد، تقوا او را از فرورفتن در گرداب شبهه‌ها بازمي‌دارد. بدانيد كه بلاي‌ شما، بازگشته است، مانند آن امتحاني‌ كه در روز بعثت رسول الله(ص) بود. سوگند به آن كسي‌ كه او را به حق مبعوث كرد، به هم خواهيد خورد و غربال خواهيد گرديد و جدا خواهيد شد تا پايين‌ترين، بالاترين و بالاترين، پايين‌ترين شود و جلو خواهند افتاد، كساني كه عقب مانده‌اند و عقب خواهند ماند، پيشتازاني كه جلو افتاده‌اند. به خدا قسم! هرگز حقيقتي‌ را پنهان نكردم و هيچ گاه دروغي‌ نگفتم... .
چنانچه ملاحظه مي‌‌فرماييد، اميرالمؤمنين(ع) از همان آغاز زمامداري‌، صادقانه و آشكارا، برنامه آينده خود را بيان مي‌‌دارد و به هيچ وجه حاضر نيست كه مانند مدعيان سياست و كياست و ذكاوت، مردم را فريب دهد و با وعده‌هاي‌ دروغين، آنان را جذب كند و بلكه حق را آن‌گونه كه هست، باز مي‌گويد و انتخاب را به مردم وا مي‌گذارد، با آنكه بهتر از هر كسي‌ مي‌‌داند كه مردم، چه برخوردي‌ خواهند كرد و «ناكثين» و «قاسطين» و «مارقين» چه نقشه و عملكردي‌ خواهند داشت. اميرالمؤمنين علي‌(ع) به نيكي‌ مي‌داند كه سرانجام و فرجام كار چيست، اما چون عبد خداست، همان راهي‌ را مي‌‌پيمايد كه خدا مي‌‌پسندد و خود را مأمور به تكليف شرعي‌ مي‌داند و نگران آن نيست كه نتيجه چه مي‌شود و اين و آن مي‌‌پسندند يا نه؟ آري‌، اين تقواي‌ الهي‌ و رعايت اخلاق و انسانيت بود كه او را از به كارگيري‌ شيطنتها و حيله‌ها و نيرنگها و ارتكاب زشتي‌‌ها و بدي‌ها بازداشت و اين ياد خدا و روز قيامت بود كه او را پاك و پيراسته ساخت.
و به دليل همين خداپرستي‌ و تقواي‌ الهي‌ است كه با شگفتي‌ مي‌پرسد: «أتأمروني‌ أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟! و الله لااطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في‌ السمأ نجما...»(6)، آيا مي‌خواهيد پيروزي‌ را به وسيله ستم بر رعيت تأمين كنم؟! هرگز نمي‌شود. به خدا سوگند! تا روز و شب باقي‌ است و ستاره‌ها‌ در آسمان مي‌‌درخشد، چنين روشي‌ پيشه نخواهم كرد... هرگز از ابزار نامشروع استفاده نخواهم كرد. يعني‌ چنين نيست كه براي‌ رسيدن به پيروزي‌، استفاده از هر وسيله و و روشي‌ روا باشد، بلكه تنها و تنها بايد از روش خداپسندانه و ابزار مشروع بهره گرفت. بنابراين برخلاف نظر «ماكياول»، از ديدگاه اميرالمؤمنين علي‌(ع) هدف هرگز وسيله را توجيه نمي‌‌كند. عملكرد اميرالمؤمنين علي‌(ع) در طول زندگي‌، شاهدي‌ صادق بر ادعاي‌ مذكور است كه آن را به بهترين صورت ثابت مي‌‌كند. از جمله دقت و تأمل در شوراي‌ شش نفره خلافت و نظر خاص اميرالمؤمنين علي‌(ع) در اين زمينه، درسي‌ آموزنده است. در حساس‌ترين لحظه نيز حضرت علي‌(ع) بر راستگويي‌ و صداقت پايدار و استوار است و هرگز در فكر دروغ و حيله‌گري‌ نيست. عبدالرحمن بن عوف به اميرالمؤمنين(ع) عرض مي‌‌كند: اگر قول مي‌دهي‌ كه به سيره شيخين ـ ابوبكر و عمر ـ عمل كني‌، من به شما رأي‌ مي‌دهم. امام علي‌(ع) مي‌‌داند كه با رأي‌ «عبدالرحمن بن عوف» مي‌تواند به خلافت برسد، اما براي‌ به دست آوردن رأي‌ عبدالرحمن، هرگز راه دروغ و ناجوانمردي‌ را پيش نمي‌‌گيرد و به هيچ وجه حاضر نيست براي‌ رسيدن به قدرت و حكومت، به فريب و خدعه آلوده شود و به اين جهت بي‌ هيچ ترديد و شبهه‌اي‌ تصريح مي‌‌كند كه تنها به كتاب خدا و سنت رسول اكرم(ص) و اجتهاد خودش عمل مي‌‌كند و شرط عبدالرحمن بن عوف را با قاطعيت مردود مي‌داند.(7) چنين رفتاري‌ در نزد سياستمداران عادي‌، نوعي‌ ساده‌لوحي‌ و ضعف سياسي‌ شمرده مي‌ شود اما در نظر سياستمداران الهي‌ ـ كه هدفي‌ عالي‌ و برتر از لذت و شهوت و معيشت و شهرت دارند ـ امري‌ شايسته و ستودني‌ و بلكه ضروري‌ و لازم و مطابق با اهداف متعالي‌ و اصول انساني‌ است و نهايت فطانت و بصيرت را نشان مي‌دهد. «مغيره بن شعبه» از سياستمداران معروف عرب اما سياستمداري‌ شيطاني‌ است و نه سياستمدار الهي‌، به اين جهت، مثل «ماكياول» اعتقاد دارد كه هدف، وسيله را توجيه مي‌كند و بر آن اساس عمل مي‌كند و به ديگران نيز توصيه مي‌نمايد. وي‌ در آغاز خلافت و امامت اميرالمؤمنين علي(ع) به نزد ايشان آمد و گفت: من اعتقاد دارم كه بهتر است اكنون درباره معاويه هيچ سخني‌ نگويي‌ و هيچ اقدامي‌ ننمايي‌، بگذار فعلا باقي‌ باشد، وقتي‌ كه حكومتت خوب استقرار يافت، آن وقت مي‌‌تواني‌ او را عزل كني‌. اميرالمؤمنين علي‌(ع) با قاطعيت اين نظر را رد كرد و فرمود: معناي‌ اين كار ـ سكوت ـ آن است كه در اين مدت محدود، معاويه را صالح و شايسته مي‌ دانم، در حالي‌ كه چنين نيست و من هرگز او را صالح نمي‌‌دانم و نمي‌توانم دروغ بگويم.(8) استفاده از روش نامشروع به هيچ قيمتي‌ درست نيست و به بيان اميرالمؤمنين علي‌(ع): «... والله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها علي‌ إن اعصي‌ الله في‌ نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته...»(9)، به خدا سوگند! اگر اقليمهاي‌ هفت‌گانه با هر آنچه در زير آسمانهايش دارد، به من داده شود تا خدا را معصيت كنم و پوست جويي‌ را از مورچه‌اي‌ بگيرم، هرگز نمي‌ پذيرم و چنين كاري‌ را نمي‌ كنم... .
محدث عاليقدر، مرحوم حاج ميرزا حسين نوري‌ ـ رضوان الله عليه ـ به خوبي‌ توضيح داده است كه قول به «جواز استفاده از دروغ در مقام عزاداري» خلاف ضرورت دين و مذهب است و اگر چنين امري‌ درست باشد، سبب آن مي‌‌گردد كه بسياري‌ از محرمات الهي‌ تبديل به مباح و بلكه مستحب شود! در حالي‌ كه حرمت افعالي‌ چون غيبت و... ابدي‌ است و تا قيامت باقي‌ است و از سويي‌ ديگر، طاعت و عبادت الهي‌ را هرگز نمي‌توان با چيزي‌ كه سبب غضب و سخط خداست، به دست آورد و استحباب در جايي‌ مي‌آيد كه اصل عمل جايز و مباح باشد و بنابر آنچه گذشت، براي‌ سوگواري‌ و عزاداري‌ بر شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) نيز نمي‌توان از روش نامشروع مثل دروغ و... استفاده كرد.(10) در حماسه حسيني‌، گريه و گرياندني‌ ارزش دارد و سبب قرب الهي‌ است كه از راه درست و شرعي‌ و مباح صورت پذيرد و هرگز با گناه، نمي‌توان به خداي‌ تعالي‌ تقرب جست و با معصيت نمي‌‌توان به فضيلتي‌ دست يافت.
پاسخ به سؤالي‌ كه در آغاز مقاله مطرح شد و جمع‌بندي‌ و نتيجه‌گيري‌ از فرمايشات و سيره حضرت اميرالمؤمنين(ع) چنين مي‌ شود كه: هدف، هرگز وسيله را توجيه نمي‌كند و بايد براي‌ رسيدن به اهداف، از ابزار و روشهاي‌ مباح و مشروع و مجاز استفاده كرد و طاعت و قرب و رضاي‌ الهي‌ را هرگز نمي‌‌توان با معصيت و گناه تحصيل نمود.

پي نوشتها:

1ـ خداوندان انديشه سياسي‌، مايكل ب. فاستر، ترجمه دكترجواد شيخ الاسلامي‌، شركت انتشارات علمي‌ و فرهنگي‌، ويراسته دوم، چاپ اول، تهران، 1373 ش، ج 1، ص 527ـ531.
2ـ بنا بر نقل استاد شهيد مرتضي‌ مطهري‌ در سيري‌ در سيره نبوي‌، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366 ش، ص 92.
3ـ الفتوح لابن اعثم الكوفي‌، ج 4، ص 163 و صلح امام حسن(ع)، شيخ راضي‌ آل ياسين، ترجمه حضرت آيت‌الله سيدعلي‌ خامنه‌اي‌، انتشارات آسيا، چاپ اول، 1348 ش، ص 407.
4ـ نهج البلاغه صبحي‌ صالح و دشتي‌، خطبه 200 و فيض الاسلام، خطبه 191.
5ـ همان، خطبه 16.
6ـ همان، خطبه 126.
7ـ حيات فكري‌ وسياسي‌ امامان شيعه، رسول جعفريان، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1376 ش، ص 59.
8ـ مروج الذهب، ج 2، ص 354ـ356 و نيز سيري‌ در سيره نبوي‌، ص 132
9ـ نهج البلاغه، خطبه 224.
10ـ لولو و مرجان، ص 183ـ187 و نيز ر.ك: حماسه حسيني‌، شهيد مطهري‌، ج 1، ص 19ـ52.

منبع: باشگاه اندیشه