فرمانروایی ابوالحسن (731-749ق) مرینی
عصر زرین مرینیان
ابوالحسن پیش از حکومت
ابوالحسن علیبن عثمان بن یعقوب مرینی، ملقب به المنصور بالله در سال 693ق. (1) از مادری حبشی زاده شد. (2) از دوره حیات وی پیش از حکومت، اطلاعاتی در دست نیست؛ تنها از خلال سیره او که به وسیله ابن مرزوق نوشته شده، میتوان پارهای از خصوصیات خَلقی و خُلقی وی را ترسیم کرد. ابوالحسن در دوره 17 ساله حکومتش تلاشهای بسیار کرد تا مرینیان نه تنها حضور خود را در مغرب اقصی تثبیت کنند، بلکه مغرب میانه و اوسط را نیز به زیر نفوذ خود در آورند. او مردی بلند قامت و زیباروی و قوی هیکل بود (3) و چون از مادری حبشی زاده شد، سیاهپوست بود و نزد مردم به «سلطان الاکحل» شهرت داشت. (4) گذشته از این صفات خلقی، ابن مرزوق که سالها ملازم وی بوده، عدالت گستری، سخاوت، بردباری، تقوی و خویشتنداری و دانشدوستی وی را ستوده و مصادیق متعددی برای هر یک از این اوصاف ذکر کرده است. (5) به هر روی اگرچه نمیتوان اوصاف و محامد برشمرده شده از سوی ابن مرزوق را از تعصب و افراط در حب سلطان خالی دانست، (6) اما نمیتوان تردید کرد که او بزرگترین و مشهورترین سلطان مرینی بوده است.علاوه بر آن، مورخان تنها موضوع شایسته توجه در حیات ابوالحسن مرینی پیش از حکومت را ازدواج او با دختر ابوبکربن ابوزکریا حفصی، امیر تونس دانستهاند. (7) این ازدواج، معلول حوادث سیاسی آن روزگار و سلطه ابوتاشفین عبدالرحمن بن حمّو زیانی (حکـ :718-737ق) بر افریقیه و تونس بود و میتوان آن را نخستین گام جدی در پیوند حکومتهای حفصیان و مرینیان دانست. (8)
بیعت و جانشینی
پس از درگذشت سلطان ابوسعید مرینی در ذیحجه سال 731ق. مشایخ و کارگزاران حکومتی با ابوالحسن، ولیعهد و فرزند وی بیعت کردند. (9) او در نخستین اقدام، لشکرگاه خود را از ناحیه سبو به منطقه زیتون از توابع فاس منتقل کرد. پس از دفن پدر، برای اخذ بیعت از عامه مردم، به لشکرگاه رفت و به اهتمام ابومحمد عبدالله بن قاسم مزوار، سردار سپاه و رئیس کارگزاران حکومتی خود (10) که از دوران یوسف بن یعقوب مرینی (حک 685-706ق) تا آن زمان، منصب حاجبی دربار را برعهده داشت، از مردم بیعت گرفت. (11)ابوالحسن در دوره 17 ساله حکومتش تلاشهای بسیار کرد تا مرینیان نه تنها حضور خود را در مغرب اقصی تثبیت کنند، بلکه مغرب میانه و اوسط را نیز به زیر نفوذ خود در آورند. به نظر میرسد این مهم در پرتو اهدافی که مرینیان در اندلس دنبال میکردند، توجیه میشد. (12) از اینرو ابوالحسن، بیآنکه رنگ آرامش یابد، پیوسته با همسایگان مغربیاش و مسیحیان اندلس در نزاع بود. این کشمکشهای عمدتاً نافرجام، اختلافات داخلی بسیاری را در مغرب ایجاد کرد و تمام توان سلطان مرینی را به خود معطوف داشت. چنانکه پس از این خواهد آمد، وی نه در مغرب موفقیتی پایدار کسب کرد و نه در اندلس که سایه تهدیدات مسیحیان بر سر آن مستدام بود. (13)
کشمکش ابوالحسن با فرزندش ابوعنان بر سر قدرت
بیثباتی اوضاع سیاسی و تنوع پایگاههای قدرتمند قبیلهای در مغرب اسلامی سده هشتم (14) به گونهای بود که ابوالحسن مرینی، پرچمدار وحدت مجدد مغرب را نیز زمینگیر کرد و از آن سرزمین وسیع جز حکومتی متزلزل در تونس برای او باقی نگذاشت.ناکامی سلطان مرینی در جلب رضایت اعراب هلالی که با استفاده از پایگاه قبیلهای خود نقش امرای محلی قدرتمندی را در مغرب ایفا میکردند، موجب بروز کشمکشهایی سخت میان آن دو شد که واقعه قیروان (15) یکی از برجستهترین نمونههای آن بود. پس از شکست سهمگین سلطان مرینی در این نبرد، او هیچگاه نتوانست موقعیت پیشین را بازیابد؛ زیرا پس از این حادثه، نه تنها قبایل عربی و زعمای زیّانی و حفصی علیه وی شوریدند، بلکه فرزندش ابوعنان نیز که ظاهراً مرگ پدر بر او مشتبه شده بود، از فرصت حضور پدر در مغرب ادنی سود جست و رسماً در مغرب اقصی اعلام استقلال کرد. (16)
از این پس ابوالحسن پیوسته کوشید تا مجدداً بر تاج و تخت مرینی استیلاء یابد؛ اما این کوششها نافرجام ماند. در نخستین اقدام، ابوالحسن، فرزند خود ناصر را برای مقابله با شورشیان مغربی اعزام کرد (17) و چون به تجربه دریافته بود که پیروزی در مغرب جز با بهرهگیری از توان قبایل قدرتمند عربی ممکن نیست، امری ذَواوَده، زَغَبه، بنی توجین و ساکنان وَنشریس را با خود همراه کرد؛ با این همه، شکست زود هنگام فرزندش ناصر از نیروهای زیانی در «وادی وَرَک»، اندک امید نیروهای قبیلهای مبنی بر کسب پیروزی با ابوالحسن را به یأس تبدیل کرد (18) و گروه گروه به سلطان غالب پیوستند تا فرصت دستیابی به مناصب و مقامات سیاسی را از دست ندهند. (19)
براین اساس، ابوالعباس فضل حفصی که در بونه امارت داشت به پشتیبانی مشایخ ابواللیل در سال 749ق. عزم تصرف تونس کرد (20) و سلطان مرینی که دلجوییهایش از قبایل عربی و بربری دیگر ثمری در برنداشت، (21) بیمناک از عاقبت کار خویش، فرزندش ابوالفضل را در تونس بر جای خود نهاد و در زمستان 750ق. با هدف فتح مغرب به کشتی نشست. (22) طوفانی سهمگین، کشتی آنان را درهم شکست (23) و ابوالحسن به سختی خود را به الجزایر رسانید. (24) حضور وی در الجزایر عرصه را بر ابوسعید عثمان (حک: 749-753ق)، سلطان زیانی تلمسان، تنگ کرد و او ضمن همپیمانی با ابوعنان مرینی به تعقیب وی برخاست و در شذبونه لشکریان ابوالحسن را تار و مار کرد و فرزندش ناصر را به قتل رساند. (25) سلطان مرینی به سختی از مهلک گریخت و از رهگذر کوهستان و بیانان خود را به سجلماسه رساند. (26)
آخرین تلاشهای وی به منظور بازپس گیری تاج و تخت مرینی در سجلماسه ادامه یافت و چنان از محبوبیت پیشین خود سود جست که گویی «مردم همچون پروانههایی که خود را به آتش میزنند، بر او گرد آمدند و حتی دختران پردهنشین نیز از پردهسرای خویش بیرون آمدند». (27)
حضور ابوالحسن در مغرب اقصی برای فرزندش ابوعنان مرینی که در فاس حکومت داشت، تهدیدی جدی به شمار میرفت. از اینرو، هنوز در سجلماسه رنگ آرامش ندیده بود که از سوی پسرش ابوعنان مورد تعقیب قرار گرفت و ناگزیر آهنگ مراکش کرد. (28) اینگونه بود که آخرین رؤیاهای ابوالحسن برای دستیابی مجدد به حکومت مرینی در مراکش پس از مواجهه با فرزندش ابوعنان در نبرد «تامدغرست» در سال 751ق. ناکام ماند و پس از شکستی سخت به جبل هنتانه گریخت و چون محاصره به درازا کشید از فرزندش خواست تا وی را زنده نگه دارد؛ اما سلطان که دیگر رمقی نداشت، بیمار شد و در 752ق. درگذشت. (29)
نمایش پی نوشت ها:
1- ابن احمر، النفحة النسرینیة، ص47؛ درج تسع به جای ست در این کتاب محتملاً در اثر تصحیف یا اشکال در چاپ این متن رخ داده است. عجیبتر آنکه همین نویسنده در اثر دیگر خود، تاریخ ولادت او را به سال 697ق. دانسته که ظاهراً درست نیست. (نک: روضة النسرین فی دولة بنی مرین، ص25).
2- ابن احمر، همانجا؛ سلاوی، ج4، ص119.
3- ابن احمر، النفحة النسرینیة، ص47؛ همو، روضة النسرین فی دولة بنی مرین، ص25.
4- سلاوی، همان جا.
5- نک: ابن مرزق، 142، 180، 169، 188، 258؛ حریری، ص109.
6- برای بررسی شرایطی که در آن ابن مرزوق این کتاب را نوشته نک:
Shatzmiller, Maya, Les Circumstances de la Composition du Musand d'Ibn Marzūq, Arabica, XXII, 1975
7- ابن خلدون، همان، ص333.
8- همان، صص 332-333؛ سلاوی؛ ج4، صص115-116.
9- ابن احمر، روضة النسرین فی دولة بنی مرین، ص25.
10- بربران زناته رئیس و پیشوای خود را «مزوار» میگفتند (سلاوی، ج4، ص119).
11- ابن خلدون، همان، ص334؛ سلاوی، همان، ص119.
12- نک: نامه ابوالحسن مرینی به ابوالفداء، سلطان مملوکی (مقری، ج4، صص386-394).
13- در بخش روابط خارجی ابوالحسن به این موضوع اشاره خواهد شد.
14- برای آگاهی از این قبایل نک: احمد اسماعیل، صص 31-91.
15- در باب این واقعه نک: ابن خلدون، العبر، ج7، صص 361-366؛ زرکشی، صص84-85.
16- ابن خلدون، همان، صص 368-370؛ سلاوی، ج3، ص164.
17- ابن خلدون، همان، ص374.
18- همان جا.
19- به عنوان نمونه یکی از این افراد، عریفبن یحیی، امیر زغبه و از نزدیکان ابوالحسن مرینی بود که به سرعت به ابوعنان پیوست و نزد او جایگاهی شایسته یافت (همو، ج7، ص375؛ سلاوی، ج3، ص172).
20- ابن خلدون، العبر، همان جا؛ ابن شماع، ص98؛ ابن قنفذ، الفارسیة فی مبادی الدولة الحفصیة، ص173.
21- ابوالحسن با هدف دلجویی از سران این قبایل، امارت قابس، جربه و الحمهی را به عبدالواحد لحیانی و امارت توزر، نفطه و جرید را به ابوالقاسم بن عتّو واگذار کرد (ابن خلدون، العبر، ج7، صص375-376).
22- همان، ص376.
23- مقری گفته است در این حادثه حدود 600 کشتی و 400 دانشمند مغربی که وی را همراهی میکردند، در دریا غرق شدند (نفح الطیب، ج3، صص214-215).
24- ابن خلدون، همان، صص376-377؛ ابن شماع، ص99.
25- ابن خلدون، همان، ص377؛ زرکشی، ص90.
26- ابن خلدون، همان، ص378.
27- همان جا.
28- همان، ص378-379؛ زرکشی، همان جا.
29- ابن خلدون، العبر، 380/7.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}