فرمانروایی ابوزیان دوم (774-776ق) و ابوالعباس احمد (776-786ق)
کشاکش سیاستمدار و نظامی
پس از تصرف تلمسان همین که سلطان مرینی عزم بازگشت به مغرب داشت، در ربیع الاول 774ق. به ناگاه در گذشت تا آخرین بارقههای امید برای احیای اقتدار سلاطین مرینی و کاستن از استبداد وزیران
نویسنده: یونس فرهمند
پس از تصرف تلمسان همین که سلطان مرینی عزم بازگشت به مغرب داشت، در ربیع الاول 774ق. به ناگاه در گذشت تا آخرین بارقههای امید برای احیای اقتدار سلاطین مرینی و کاستن از استبداد وزیران نظامی به یأس مبدل شود. (1) با هدف جلوگیری از ایجاد حکومتی مقتدر در مغرب، خاصه در منازعه میان سلطان ابوالعباس مرینی و عموزادهاش، عبدالرحمن بن ابی یفلوسن میکوشید تا با حفظ توازن قدرت میان آن دو از برتری یکی بر دیگری و بالمآل تشکیل دولتی مقتدر در مغرب جلوگیری کند. حقیقت این است که سلطان عبدالعزیز کوشید تا با قتل وزیر مستبد، عمربن عبدالله یابانی، شکوه سلطنت را بار دیگر احیاء کند، اما به علت فقدان مشروعیت و تعدد مدعیان قدرت، راهی جز اتخاذ سیاستهای سرکوبگرایانه- که موجب بر کشیدن نظامیان میشد- پیش پای سلطان نبود. این امر قدرتگیری روزافزون نظامیان و رهبران آنها را در پی داشت؛ به گونهای که ابوبکر بن محمد غازی، وزیر جنگ، همان کرد که اسلافش میکردند. او برای ابوزیان محمد، ملقب به السعید، فرزند خردسال سلطان در گذشته که هنوز به سن تمییز نرسیده بود، بیعت گرفت تا با در پرده داشتن وی همچنان دستش در تصرف امور باز بماند. (2) به علاوه سلطنت ابوزیان سرآغا دورهای بود که مغرب دور استقلال سیاسیاش را تقریباً از دست داد و محمد الغنی بالله، سلطان نصری غرناطه، تعیین کننده اصلی سیاستهای مهم مرینیان شد. آنچه زمینه را برای مداخله گسترده الغنی بالله در دربار مغرب فراهم کرد، امتناع عبدالعزیز مرینی و وزیرش، ابوبکر غازی از استرداد لسان الدین بن خطیب بود که به اتهام ارتباط پنهانی (3) با سلطان مرینی در ایام وزارت و زندقه، تحت تعقیب قرار داشت. (4)
ناکامی ابناحمر در استرداد ابن خطیب دستمایهای شد تا وی عبدالرحمن بن ابی یفلوسن، رهبر جنگجویان مرینی اندلس را از زندان آزاد و با هدف دستیابی بر تاج و تخت مرینی روانه مغرب کند. ابوبکر غازی که از این توطئه نگران بود، فوراً پسر عمویش، محمدبن عثمان را به سبته فرستاد و سپس خود به جنگ امیر عبدالرحمن شتافت، اما او هم نتوانست مانع پیشرفت وی شود و نه تنها بر بطویه دست یافت بلکه بر تازی نیز استیلاء یافت. (5) از سوی دیگر، ابن احمر ضمن گفتوگو با محمدبن عثمان، وی را متقاعد کرد که حکومت فردی خردسال بر مسلمانان شرعاض نادرست است و در صورت بیعت مشترک با ابوالعباس احمدبن ابوسالم و واگذاری جبل الفتح به بنی احمر و استرداد ابن خطیب، وی نیز به جایگاه شایستهتری دست خواهد یافت. (6) در نتیجه این پیمان مشترک، لشکریان عبدالرحمن و محمدبن عثمان فاس را به محاصره گرفتند و به پشتیبانی ابن احمر، ابوالعباس احمد مرینی را به سلطنت برداشتند. او نیز به محمدبن عثمان منصب وزارت را داد. (7) آنان در سال 776ق. به محض دستیابی به حکومت، ابن خطیب را با خواری و شکنجه بسیار به قتل رساندند تا رضایت ابن احمر را جلب کرده باشند.(8) با وجود این، مداخله بنی احمر در امور دولت مرینی به همین جا ختم نشد و پیوسته با هدف تضعیف سلاطین مرینی و جلوگیری از ایجاد حکومتی مقتدر در مغرب تلاش میکرد. به نظر میرسد استرداد و تعقیب ابن خطیب، تنها بهانهای بود تا زمینه دخالتهای بیشتر سلطان نصری را در دربار مرینی فراهم سازد؛ محمدبن احمر در اجرای این سیاست، اغلب فرزندان و نوادگان ابوالحسن مرینی را نخست در طنجه زیر نظر خود زندانی کرد و سپس با راتبهای کرامند به کاخ پادشاهی خود، الحمراء در غرناطه برد تا به هنگام نیاز برای مداخله در امور مغرب از آنان استفاده کند. (9) به علاوه با هدف جلوگیری از ایجاد حکومتی مقتدر در مغرب، خاصه در منازعه میان سلطان ابوالعباس مرینی و عموزادهاش، عبدالرحمن بن ابی یفلوسن میکوشید تا با حفظ توازن قدرت میان آن دو از برتری یکی بر دیگری و بالمآل تشکیل دولتی مقتدر در مغرب جلوگیری کند. (10) احتمالاً به همین دلیل هنگامی که سلطان مرینی استقلال نسبی خود را باز مییافت و به رغم مخالفت سلطان نصری با لشکرکشی به تلمسان، آنجا را زیر نفوذ خویش درآورده بود، (11) مجدداً توطئهای علیه آنها ترتیب داد و فرد دیگری را به جای وی به سلطنت برداشت. (12)
نمایش پی نوشت ها:
1- ابن خلدون، همان، ص446؛ سلاوی، ج4، ص60.
2- همان جاها.
3- یکی از اتهامات وی این بود که به توصیه عبدالعزیز مرینی، عبدالرحمن بن ابی یفلوسن بن ابوعلی، پسر عموی او و مشیخةالغراة مرینی اندلس، را به زندان افکنده است (نک: ابن خلدون، العبر، ج7، ص444)؛ اما به نظر میرسد عاملی که موجب شد این همه سلطان نصری را در دستگیری ابن خطیب به تکاپو اندازد، تشویق عبدالعزیز مرینی به براندازی حکومت بنی نصر در غرناطه بود (همان، ص452).
4- ابن خلدون، همان، صص 444-445؛ سلاوی، ج4، صص58-59.
5- ابن خلدون، همان، صص 448-449.
6- همان، ص449.
7- همان، ص451-452؛ سلاوی، ج4، ص61.
8- ابن خلدون، العبر، ج7، ص453.
9- همان، ص463.
10- همان، ص460، 452.
11- همان، صص462-463؛ سلاوی، ج4، صص68-69.
12- ابن خلدون، همان، صص463-464؛ سلاوی، همان جا.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}