غيبت و زشت يادى
غيبت و زشت يادى
غيبت و زشت يادى
قال على (عليه السّلام) : «اياك و الغيبة فأنها تمقتك الى اللّه و الناس و تُحبط اجرك » ؛ از غيبت و (پشت سرگويى و زشت يادى) ديگران دورى كن، چه اين كه (با اين رفتار) خدا و مردم را دشمن خود كردهاى و پاداش (كارهاى نيكت) از بين خواهد رفت».(1)
يكى ديگر از بيماريهاى اجتماعى كه شيوع فراوان دارد و آسيبهاى جبران ناپذيرى به جوامع بشرى و جامعه دينى وارد مىسازد، غيبت كردن و ياد كرد زشت و ناروا پشت سر ديگران است؟ اسلام نسبت به اين رذيلت اخلاقى در رابطه با اجتماع و صدماتى كه به آن وارد مىشود و پيكره جامعه را از اعتدال خارج مىسازد، هشدارهاى جدى داده و نكوهشهاى شديدى نموده است از آن جمله است حديث نورانى كه در آغاز آورديم، در اين كلام نورانى سه پيامد منفى بزرگ براى غيبت بيان شده است:
1. مبغوض شدن انسان در پيش گاه خدا
2. منفور شدن او پيش مردم
3. حبط و از بين رفتن پاداش اعمال نيك
زشتى و پلشتى اين گناه به اندازهاى است كه خداى رئوف و رحيم نسبت به بندهاى كه اهل غيبت است دشمن مىشود و غيبت كننده از چشم و نگاه خدا مىافتد و كسيكه چنين شد سزاوار عذاب و كيفر الهى خواهد شد.
افزون بر اين، غيبت كننده پايگاه و جايگاه اجتماعى خويش را از دست مىدهد و مردم نسبت به او بى اعتماد مىشوند، و با خود چنين مىگويند: اين شخص كه به آسانى پيش ما از ديگران به زشتى ياد مىكند و مطالبى را بر زبان جارى مىسازد كه آبرو و حيثيت اجتماعى فرد يا افراد را به خطر مىاندازد، از كجا معلوم كه پشت سرما و پيش ديگران چنين نكند؟
آن كه عيب دگران پيش تو آورد و شمردبى گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد
ديگر آن كه غيبت، حسنات و كارهاى نيكى كه انسان به زحمت به دست آورده و در پرونده او به ثبت رسيده است آنها را ضايع مىسازد، و گاهى هم آنها را به پرونده كسى كه از او غيبت شده منتقل و جابجا مىكند و اين خسران بزرگ و كيفر عظيمى است كه چه بسا اگر انسان دقت كند دست از اين عمل زشت و گناه آلود خود برخواهد داشت.
فقها در تعريف غيبت مىگويند: «الغيبة ذكر الانسان بمايكرهه»(3)
آن چه كه پشت سر كسى گفته شود كه از آن خرسند نيست و آن را خوش نمىدارد.»
توضيح مطلب بالا اين است كه ياد كرد از انسانها و اوصاف آنها سه گونه است:
1. ياد كردى از كمالات و كارهاى مثبت آنان مثل اين كه بگويد فلانى زاهد و عالم و نماز خوان است.
2. ياد كردن از اوصاف و كارهاى عادى كسى مانند اين كه فلانى مىخوابد، راه مىرود و....
3. ياد كردن عيوب و نقطههاى ضعف و كارهاى زشتى كه بر ديگران پوشيده است.
بدون ترديد غيبت، بند اول و دوم را شامل نمىشود، و آنچه كه گناه است و از مصاديق غيبت بشمار مىرود بند سوم است و آن اين كه آدمى با زبان و يا رفتار و كردارش عيب و نقص كسى را آشكار و افشاء كند كه خداوند آن را بر او پوشانده است.
گاهى ريشه غيبت آن است كه كسى با تخريب ديگران مىخواهد خود را رفعت و بلندى ببخشد. نقص ديگران را مىشمارد تا كمال خود را به اثبات برساند اين نوع از غيبت در بين اهل علم و دانش بيشتر رواج دارد. آنها گاهى محترمانه به غيبت يكديگر مىپردازند، مثلاً مىگويد فلانى اين مطلب را نفهميده است، و يا آنچه او در اين بحث گفته است بطلان آن روشن است و مانند آن، گاهى از گرفتارى شخصى غمگين است و غم و اندوه خود را آشكار مىكند اگر از او پرسيده شود چرا در غم فرو رفتهاى؟ مىگويد به خاطر اين كه فلانى برايش گرفتارى پيش آمده و يكى يكى آنها را بيان مىكند و اين شيوه برخى از اهل نفاق است كه به اين وسيله آبروى افراد را مىريزند و علامت سؤال فراوان در ذهن مخاطبان خود ايجاد مىكنند؟ و بالآخره على(ع) در يك كلام گويا و روشن فرمود:
«الغيبة جهد العاجز؛(4) غيبت تلاش انسانهاى ناتوان است».
اين كه انسان پشت سر كسى ميدان بگيرد و نقطه ضعفها و عيبهاى او را برشمارد اين شهامت و شجاعت و مردانگى نيست، اين نشاندهنده نوعى عقده حقارت و يا برون افكنى آن روحيه پست و همت كوتاه او بشمار مىرود. به جنگ كسى رفتن كه قدرت دفاع از خود را ندارد هنر نيست، مانند مشت زنى كه به ديوار مشت بزند و خود را قهرمان و پيروز ميدان به حساب آورد.
از اين رو امام على(علیه السلام) در اين باره مىفرمايد:
«لادين لمرتاب و لامروة لمغتاب؛(5) آدمى كه (در همه چيز شك مىكند) دين ندارد و كسيكه غيبت مىكند ناجوانمرد است.
برخى از آن جهت به غيبت آلوده مىشوند كه با عينك بدبينى همه كس را مىبينند، نگاهشان به افراد نگاه نادرستى است، داستان همان مورچه است كه آب در خانه او افتاد و گفت دنيا را آب برد.
بعضى با كوچكترين ضرر و يا حادثهاى به تمام عالم و آدم بد و بيراه مىگويند، همه مسؤولان را زير سؤال مىبرند، همه خوبىها و اقدامهاى مثبت را ناديده مىگيرند و مگس گونه روى نقطههاى آلوده مىنشينند. اين گونه كسان اگر با ديده انصاف بنگرند بسيارى از انتقادهاى انتقام گونه آنها وارد نيست و جز مسموميت فكرى و اجتماعى اثر و نتيجه ديگرى ندارد.
«انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوااللّه لعلكم ترحمون»(6)
مؤمنان برادر يكديگرند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد.
در اين آيه شريفه چند نكته قابل توجه است:
1. اخوت و برادرى دينى
2. اهميت صلح و آشتى و مهربانى
3. تقوا و خداباورى در كارها
4. زمينه سازى جلب رحمت حق
اگر مؤمنان به راستى برادر يكديگر باشند در جهت گسترش مهر و دوستى و صلح و آشتى تلاش مىورزند و اين كار را فقط براى خدا انجام مىدهند، خداوند هم بر چنين مردمانى رحمت و رأفت خود را فرو خواهد فرستاد.
اين گفتار و رفتار شش گانه به ترتيب عبارتند از:
* استهزاء و مورد سخريه قرار دادن يكديگر چه زن و چه مرد
* عيبجويى و طعن را رواج دادن
* يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد كردن
* گمان بد و سوءظن نسبت به يكديگر داشتن
* تجسس و جستجوگرى در كار ديگران نمودن
* غيبت و زشت يادى از برادر دينى انجام دادن(7)
از آن جا كه اسلام امنيت كامل و همه جانبه اجتماعى را مورد نظر دارد و بر اين باور است كه: مال، جان، ناموس و آبروى مسلمانان به عنوان چهار سرمايه اصلى بايد از هرگونه تعرّض مصون بماند. اين دستور شش گانه را براى تأمين امنيت فراگير صادر نموده است.
اين شش صفت اگر در جامعه رواج يابد مانند خوره اندام جامعه دينى را خواهد خورد و شكوه و شوكت جامعه اسلامى را درهم فرو خواهد ريخت از اين رو به شدت از اين رفتارهاى ششگانه نهى شده كه آخرين آن غيبت است.
"غيبت" معلول دو علت پيشين در اين آيه است يعنى بدگمانى و تجسس، زيرا گمان بد سرچشمه تجسس است و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مىشود كه اسلام از معلول و علت همزمان نهى كرده است.
آن گاه براى اين كه زشتى عمل «غيبت» را گوشزد كند، آن را در ضمن يك مثال روشن و گويا و همه كس فهم ترسيم مىكند و مىگويد:
«ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه؛(8) آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ قطعاً از اين امر كراهت دارد».
آبرو وحيثيت اجتماعى برادر مؤمن مانند گوشت تن و جان اوست زير سؤال بردن آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسرار پنهانى مانند خوردن گوشت تن اوست.
تعبير به «مرده و مردار» به اين جهت است كه كسى را كه غيبت مىكنيد قادر بر دفاع از خود نيست و يا به خاطر اين است كه گناه غيبت مسموميت اجتماعى ايجاد مىكند، دلهاى پاك و خوشبين را به يكديگر بدبين و چركين مىسازد.
«يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤمن بقلبه! لاتغتابوا المسلمين ولاتتبعوا عوراتهم، فأنه من تتبع عورة اخيه تتبع اللّه عورته و من تتبع اللّه عورته يفضحه فى جوف بيته؛(9) اى گروهى كه به زبان ايمان آوردهايد و نه با قلب، غيبت مسلمانان نكنيد، و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننماييد. زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مىسازد و در دل خانهاش او را رسوا مىسازد.»
در بيان ديگر معصومين نيز اين هشدارها به چشم مىخورد:
امام على(علیه السلام) مىفرمايد:
«اياك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبة اخيك او تقول ما يصير عليك حجة و فى الأسائة اليك علّة؛(10) دورى گزين از اين كه زبانت را مركب قرار بدهى در غيبت كردن برادر دينىات، يا چيزى درباره او بگويى كه عليه خودت حجت درست كنى، و يا بدين وسيله زمينه جسارت و بدى نسبت به خودت را فراهم سازى.»
رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«در شب معراج، مردمى را ديدم كه چهرههاى خود را با ناخنهايشان مىخراشند، پرسيدم: اى جبرئيل اينها كيانند؟
گفت: اينها كسانى هستند كه از مردم غيبت مىكنند و آبرويشان را مىبرند.»
و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:
«روز قيامت فردى را مىآورند و او را در پيشگاه خدا نگه مىدارند و كارنامهاش را به او مىدهند، اما حسنات خود را در آن نمىبيند عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمىبينم، به او گفته مىشود: پروردگار نه خطا مىكند و نه فراموش، عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت، سپس مرد ديگرى را مىآورند و كارنامهاش را به او مىدهند، در آن طاعات بسيارى را مشاهده مىكند. عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را به جا نياوردهام! گفته مىشود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.»
فقها در كتابهاى مبسوط فقهى عناوين زير را جزء مستثنيات غيبت شمردهاند:
المتجاهر بالفسق: انجام دهنده كار فاسقانه آشكارا
جواز تظلم المظلوم: تظلم مظلوم اگر مستلزم غيبت باشد جايز است.
نصح المستشير:در مقام خيرخواهى و مشورت براى امور مهم و غرض اهمّ.
فى مواضع الاستفتاء: فتوا خواستن از مجتهد و اسم بردن از ظالم.
جواز الأغتياب لحم مادة الفساد:غيبت در جايى كه ريشه فساد كنده مىشود جايز است.
جواز الغيبة لرفع الضرر:غيبت كسى براى رفع ضرر از او جايز است.
جواز الغيبه بذكر الأوصاف الظاهرة: جواز غيبت درباره اوصاف ظاهرى مانند قد بلند و قد كوتاه و....(12)
سوگمندانه در فرهنگ مردم ما كم و بيش در اين رابطه اشتباهاتى رخ داده است كه به برخى از موارد آن اشاره مىكنيم، مثلاً:
مىگويند «غيبتش نباشد صفتش باشد» آيا با اين عبارت كه اين نباشد و آن باشد واقعيتها دگرگون مىشود. مگر تغيير اين چيزها بدست ماست كه تا اراده كرديم (كن فيكون) بشود و حقيقت غيبت تبديل به صفت شود؟!وانگهى اگر صفت كسى را كه راضى نيست فاش شود و منفى است كسى بر زبان جارى كند حكم غيبت او را دارد و فرقى نمىكند با غيبت.
مىگويد من اين حرف را جلوى روى فلانى هم مىگويم! آيا اين مفرّ درستى است، خوب اگر شما شهامت دارى كه روبرويش بگويى تا عيبش را اصلاح كند چه لزومى دارد كه به ديگرى بگويى تا دلش نسبت به غيبت شونده چركين شود؟! و نسبت به تو بى اعتماد گردد.
برخى هم به بهانه «تحليل» و اين كه بايد مسائل سياسى را روشن كرد و حلاجى كرد به آسانى از رقيب خود به عنوان يك چهره منفور و ملعون ياد مىكنند و مانند آب خوردن اين گناه را حلال مىدانند.
بايد از اين گونه توجيهات غير وجيه و شيطانى به خدا پناه ببريم و به وسيله غيبت دينمان را غارت نكنيم و بدانيم كه لذّت زودگذر غيبت عذاب ماندگار دوزخ را به دنبال دارد.
/خ
يكى ديگر از بيماريهاى اجتماعى كه شيوع فراوان دارد و آسيبهاى جبران ناپذيرى به جوامع بشرى و جامعه دينى وارد مىسازد، غيبت كردن و ياد كرد زشت و ناروا پشت سر ديگران است؟ اسلام نسبت به اين رذيلت اخلاقى در رابطه با اجتماع و صدماتى كه به آن وارد مىشود و پيكره جامعه را از اعتدال خارج مىسازد، هشدارهاى جدى داده و نكوهشهاى شديدى نموده است از آن جمله است حديث نورانى كه در آغاز آورديم، در اين كلام نورانى سه پيامد منفى بزرگ براى غيبت بيان شده است:
1. مبغوض شدن انسان در پيش گاه خدا
2. منفور شدن او پيش مردم
3. حبط و از بين رفتن پاداش اعمال نيك
زشتى و پلشتى اين گناه به اندازهاى است كه خداى رئوف و رحيم نسبت به بندهاى كه اهل غيبت است دشمن مىشود و غيبت كننده از چشم و نگاه خدا مىافتد و كسيكه چنين شد سزاوار عذاب و كيفر الهى خواهد شد.
افزون بر اين، غيبت كننده پايگاه و جايگاه اجتماعى خويش را از دست مىدهد و مردم نسبت به او بى اعتماد مىشوند، و با خود چنين مىگويند: اين شخص كه به آسانى پيش ما از ديگران به زشتى ياد مىكند و مطالبى را بر زبان جارى مىسازد كه آبرو و حيثيت اجتماعى فرد يا افراد را به خطر مىاندازد، از كجا معلوم كه پشت سرما و پيش ديگران چنين نكند؟
آن كه عيب دگران پيش تو آورد و شمردبى گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد
ديگر آن كه غيبت، حسنات و كارهاى نيكى كه انسان به زحمت به دست آورده و در پرونده او به ثبت رسيده است آنها را ضايع مىسازد، و گاهى هم آنها را به پرونده كسى كه از او غيبت شده منتقل و جابجا مىكند و اين خسران بزرگ و كيفر عظيمى است كه چه بسا اگر انسان دقت كند دست از اين عمل زشت و گناه آلود خود برخواهد داشت.
غيبت چيست؟
فقها در تعريف غيبت مىگويند: «الغيبة ذكر الانسان بمايكرهه»(3)
آن چه كه پشت سر كسى گفته شود كه از آن خرسند نيست و آن را خوش نمىدارد.»
توضيح مطلب بالا اين است كه ياد كرد از انسانها و اوصاف آنها سه گونه است:
1. ياد كردى از كمالات و كارهاى مثبت آنان مثل اين كه بگويد فلانى زاهد و عالم و نماز خوان است.
2. ياد كردن از اوصاف و كارهاى عادى كسى مانند اين كه فلانى مىخوابد، راه مىرود و....
3. ياد كردن عيوب و نقطههاى ضعف و كارهاى زشتى كه بر ديگران پوشيده است.
بدون ترديد غيبت، بند اول و دوم را شامل نمىشود، و آنچه كه گناه است و از مصاديق غيبت بشمار مىرود بند سوم است و آن اين كه آدمى با زبان و يا رفتار و كردارش عيب و نقص كسى را آشكار و افشاء كند كه خداوند آن را بر او پوشانده است.
انگيزههاى غيبت
گاهى ريشه غيبت آن است كه كسى با تخريب ديگران مىخواهد خود را رفعت و بلندى ببخشد. نقص ديگران را مىشمارد تا كمال خود را به اثبات برساند اين نوع از غيبت در بين اهل علم و دانش بيشتر رواج دارد. آنها گاهى محترمانه به غيبت يكديگر مىپردازند، مثلاً مىگويد فلانى اين مطلب را نفهميده است، و يا آنچه او در اين بحث گفته است بطلان آن روشن است و مانند آن، گاهى از گرفتارى شخصى غمگين است و غم و اندوه خود را آشكار مىكند اگر از او پرسيده شود چرا در غم فرو رفتهاى؟ مىگويد به خاطر اين كه فلانى برايش گرفتارى پيش آمده و يكى يكى آنها را بيان مىكند و اين شيوه برخى از اهل نفاق است كه به اين وسيله آبروى افراد را مىريزند و علامت سؤال فراوان در ذهن مخاطبان خود ايجاد مىكنند؟ و بالآخره على(ع) در يك كلام گويا و روشن فرمود:
«الغيبة جهد العاجز؛(4) غيبت تلاش انسانهاى ناتوان است».
اين كه انسان پشت سر كسى ميدان بگيرد و نقطه ضعفها و عيبهاى او را برشمارد اين شهامت و شجاعت و مردانگى نيست، اين نشاندهنده نوعى عقده حقارت و يا برون افكنى آن روحيه پست و همت كوتاه او بشمار مىرود. به جنگ كسى رفتن كه قدرت دفاع از خود را ندارد هنر نيست، مانند مشت زنى كه به ديوار مشت بزند و خود را قهرمان و پيروز ميدان به حساب آورد.
از اين رو امام على(علیه السلام) در اين باره مىفرمايد:
«لادين لمرتاب و لامروة لمغتاب؛(5) آدمى كه (در همه چيز شك مىكند) دين ندارد و كسيكه غيبت مىكند ناجوانمرد است.
برخى از آن جهت به غيبت آلوده مىشوند كه با عينك بدبينى همه كس را مىبينند، نگاهشان به افراد نگاه نادرستى است، داستان همان مورچه است كه آب در خانه او افتاد و گفت دنيا را آب برد.
بعضى با كوچكترين ضرر و يا حادثهاى به تمام عالم و آدم بد و بيراه مىگويند، همه مسؤولان را زير سؤال مىبرند، همه خوبىها و اقدامهاى مثبت را ناديده مىگيرند و مگس گونه روى نقطههاى آلوده مىنشينند. اين گونه كسان اگر با ديده انصاف بنگرند بسيارى از انتقادهاى انتقام گونه آنها وارد نيست و جز مسموميت فكرى و اجتماعى اثر و نتيجه ديگرى ندارد.
قرآن و غيبت
«انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوااللّه لعلكم ترحمون»(6)
مؤمنان برادر يكديگرند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد.
در اين آيه شريفه چند نكته قابل توجه است:
1. اخوت و برادرى دينى
2. اهميت صلح و آشتى و مهربانى
3. تقوا و خداباورى در كارها
4. زمينه سازى جلب رحمت حق
اگر مؤمنان به راستى برادر يكديگر باشند در جهت گسترش مهر و دوستى و صلح و آشتى تلاش مىورزند و اين كار را فقط براى خدا انجام مىدهند، خداوند هم بر چنين مردمانى رحمت و رأفت خود را فرو خواهد فرستاد.
آسيبشناسى اخوت دينى
اين گفتار و رفتار شش گانه به ترتيب عبارتند از:
* استهزاء و مورد سخريه قرار دادن يكديگر چه زن و چه مرد
* عيبجويى و طعن را رواج دادن
* يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد كردن
* گمان بد و سوءظن نسبت به يكديگر داشتن
* تجسس و جستجوگرى در كار ديگران نمودن
* غيبت و زشت يادى از برادر دينى انجام دادن(7)
از آن جا كه اسلام امنيت كامل و همه جانبه اجتماعى را مورد نظر دارد و بر اين باور است كه: مال، جان، ناموس و آبروى مسلمانان به عنوان چهار سرمايه اصلى بايد از هرگونه تعرّض مصون بماند. اين دستور شش گانه را براى تأمين امنيت فراگير صادر نموده است.
اين شش صفت اگر در جامعه رواج يابد مانند خوره اندام جامعه دينى را خواهد خورد و شكوه و شوكت جامعه اسلامى را درهم فرو خواهد ريخت از اين رو به شدت از اين رفتارهاى ششگانه نهى شده كه آخرين آن غيبت است.
"غيبت" معلول دو علت پيشين در اين آيه است يعنى بدگمانى و تجسس، زيرا گمان بد سرچشمه تجسس است و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مىشود كه اسلام از معلول و علت همزمان نهى كرده است.
آن گاه براى اين كه زشتى عمل «غيبت» را گوشزد كند، آن را در ضمن يك مثال روشن و گويا و همه كس فهم ترسيم مىكند و مىگويد:
«ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه؛(8) آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ قطعاً از اين امر كراهت دارد».
آبرو وحيثيت اجتماعى برادر مؤمن مانند گوشت تن و جان اوست زير سؤال بردن آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسرار پنهانى مانند خوردن گوشت تن اوست.
تعبير به «مرده و مردار» به اين جهت است كه كسى را كه غيبت مىكنيد قادر بر دفاع از خود نيست و يا به خاطر اين است كه گناه غيبت مسموميت اجتماعى ايجاد مىكند، دلهاى پاك و خوشبين را به يكديگر بدبين و چركين مىسازد.
غيبت در روايات
«يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤمن بقلبه! لاتغتابوا المسلمين ولاتتبعوا عوراتهم، فأنه من تتبع عورة اخيه تتبع اللّه عورته و من تتبع اللّه عورته يفضحه فى جوف بيته؛(9) اى گروهى كه به زبان ايمان آوردهايد و نه با قلب، غيبت مسلمانان نكنيد، و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننماييد. زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مىسازد و در دل خانهاش او را رسوا مىسازد.»
در بيان ديگر معصومين نيز اين هشدارها به چشم مىخورد:
امام على(علیه السلام) مىفرمايد:
«اياك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبة اخيك او تقول ما يصير عليك حجة و فى الأسائة اليك علّة؛(10) دورى گزين از اين كه زبانت را مركب قرار بدهى در غيبت كردن برادر دينىات، يا چيزى درباره او بگويى كه عليه خودت حجت درست كنى، و يا بدين وسيله زمينه جسارت و بدى نسبت به خودت را فراهم سازى.»
كيفر غيبت
رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«در شب معراج، مردمى را ديدم كه چهرههاى خود را با ناخنهايشان مىخراشند، پرسيدم: اى جبرئيل اينها كيانند؟
گفت: اينها كسانى هستند كه از مردم غيبت مىكنند و آبرويشان را مىبرند.»
و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:
«روز قيامت فردى را مىآورند و او را در پيشگاه خدا نگه مىدارند و كارنامهاش را به او مىدهند، اما حسنات خود را در آن نمىبيند عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمىبينم، به او گفته مىشود: پروردگار نه خطا مىكند و نه فراموش، عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت، سپس مرد ديگرى را مىآورند و كارنامهاش را به او مىدهند، در آن طاعات بسيارى را مشاهده مىكند. عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را به جا نياوردهام! گفته مىشود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.»
موارد استثناء
فقها در كتابهاى مبسوط فقهى عناوين زير را جزء مستثنيات غيبت شمردهاند:
المتجاهر بالفسق: انجام دهنده كار فاسقانه آشكارا
جواز تظلم المظلوم: تظلم مظلوم اگر مستلزم غيبت باشد جايز است.
نصح المستشير:در مقام خيرخواهى و مشورت براى امور مهم و غرض اهمّ.
فى مواضع الاستفتاء: فتوا خواستن از مجتهد و اسم بردن از ظالم.
جواز الأغتياب لحم مادة الفساد:غيبت در جايى كه ريشه فساد كنده مىشود جايز است.
جواز الغيبة لرفع الضرر:غيبت كسى براى رفع ضرر از او جايز است.
جواز الغيبه بذكر الأوصاف الظاهرة: جواز غيبت درباره اوصاف ظاهرى مانند قد بلند و قد كوتاه و....(12)
توجيه شيطانى
سوگمندانه در فرهنگ مردم ما كم و بيش در اين رابطه اشتباهاتى رخ داده است كه به برخى از موارد آن اشاره مىكنيم، مثلاً:
مىگويند «غيبتش نباشد صفتش باشد» آيا با اين عبارت كه اين نباشد و آن باشد واقعيتها دگرگون مىشود. مگر تغيير اين چيزها بدست ماست كه تا اراده كرديم (كن فيكون) بشود و حقيقت غيبت تبديل به صفت شود؟!وانگهى اگر صفت كسى را كه راضى نيست فاش شود و منفى است كسى بر زبان جارى كند حكم غيبت او را دارد و فرقى نمىكند با غيبت.
مىگويد من اين حرف را جلوى روى فلانى هم مىگويم! آيا اين مفرّ درستى است، خوب اگر شما شهامت دارى كه روبرويش بگويى تا عيبش را اصلاح كند چه لزومى دارد كه به ديگرى بگويى تا دلش نسبت به غيبت شونده چركين شود؟! و نسبت به تو بى اعتماد گردد.
برخى هم به بهانه «تحليل» و اين كه بايد مسائل سياسى را روشن كرد و حلاجى كرد به آسانى از رقيب خود به عنوان يك چهره منفور و ملعون ياد مىكنند و مانند آب خوردن اين گناه را حلال مىدانند.
بايد از اين گونه توجيهات غير وجيه و شيطانى به خدا پناه ببريم و به وسيله غيبت دينمان را غارت نكنيم و بدانيم كه لذّت زودگذر غيبت عذاب ماندگار دوزخ را به دنبال دارد.
پىنوشتها :
1. غررالحكم، آمدى، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 287.
2. مفردات راغب، واژه «غيب».
3. مصباح الفقاهه، آية اللّه خويى، ج 1، ص 325.
4. نهج البلاغه، حكمت، 461.
5. تحف العقول، ص 33.
6. سوره حجرات، آيه 10.
7. سوره حجرات، آيات 12 ـ 11.
8. همان.
9. اصول كافى، ج 2، ص 252.
10. غررالحكم، ج 2، ص 315.
11. ميزان الحكمة، واژه (غيبت) ص 335.
12. مصباح الفقاهه، مرحوم خويى، ج 1، ص 355 ـ 336.
برگرفته از : پاسدار اسلام :: اردیبهشت 1387، شماره 317
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}