مرا تشنه میکشی؟
نام وی «برکة» و دختر (محصن) ثعلبه بن عمرو بن حصن (حفص) بن مالک بن سلمة بن عمرو بن نعمان بود. (1) او اهل حبشه و سیاه پوست بود و هنگام حمله ابرهه به کعبه، به مکه آورده شد که بعد از شکست ابرهه اسیر گشت. برکه کنیز مادر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. بعد از رحلت پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آمنه، برای دیدار برادرانش راهی مدینه شد و در محلی به نام «أبواء» از دنیا رفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن هنگام، شش سال داشت. ام ایمن، چهارمین فردی است که به پیامبر ایمان آورد (9) و جزو راویان و محدثانی به شمار میآید که شیعه و سنی از او روایت نقل میکنند. برکه، بعد از درگذشت آمنه، پرستار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد و او را به مکه بازگرداند. (2) از آن روی که ام ایمن پرستار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، او را حاضنة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مینامند. (3) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مادر خطاب میکرد و میفرمود: «ام ایمن، مادر من بعد از مادرم است.» (4) وقتی به او نگاه میکرد، میفرمود: «او باقی مانده خاندان من است.» (5)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی با حضرت خدیجه ازدواج کرد، او را آزاد ساخت. ام ایمن با عبید بن زید، از قوم بنی الحارث بن خزرج ازدواج کرد و حاصل ازدواج آنها أیمن بود که از مهاجران، مجاهدان و شهیدان بود و توفیق هجرت یافت و در جنگ خیبر و حنین شرکت کرد و شهید شد. بعد از رحلت عبید بن زید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هرکس میخواهد با زنی از اهل بهشت ازدواج کند، با ام ایمن ازدواج نماید.» که زید پذیرفت. (6)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ام ایمن را به همسری زید بن حارثه درآورد که او را نیز آزاد ساخته بود. زید بن حارثه را حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بعد از ازدواج با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان هدیه کرده بود. (7) اسامة بن زید از این ازدواج متولد شد. (8)
ام ایمن، چهارمین فردی است که به پیامبر ایمان آورد (9) و جزو راویان و محدثانی به شمار میآید که شیعه و سنی از او روایت نقل میکنند. روایت «طیر مشوی» (10)، در اثبات ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، (11) روایت حرکت دستاس و گهواره و تسبیح، در حالی که حضرت زهرا (علیهاالسلام) خواب بود، (12) روایت عقد حضرت فاطمه و امیرالمؤمنین (علیهم السلام) که جبرئیل و میکائیل در آسمان خواندند، (13) و روایت شهادت اهل بیت (علیها السلام) و ساخته شدن بارگاه برای امام حسین (علیه السلام) نیز از وی نقل شده است. (14)
ام ایمن چون به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک بود، در تمام لحظات تلخ و شیرین، از اهل بیت (علیهم السلام) حمایت میکرد. وی، دختر پیامبر (زینب) را غسل داد. (15)
یک ماه از عقد حضرت على (علیه السلام) گذشته بود، ولی آن حضرت هنوز حیا داشت که به منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برود. ام ایمن بعد از گفت و گو با حضرت علی (علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و عرض کرد: «اگر حضرت خدیجه (علیهاالسلام) زنده بود، از عروسی دخترتان خوشحال میشد.»
به این صورت، درخواست تشکیل خانواده برای حضرت زهرا (علیها السلام) را مطرح ساخت. (16) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را مأمور کرد تا دنبال حضرت على (علیه السلام) برود و او را با خود بیاورد. (17) در تدارک عروسی نیز ام ایمن مسئول خرید جهیزیه شد (18) و در شب عروسی نیز دربان خانه صدیقه کبرا (علیها السلام) بود. (19)
ام ایمن اهل بیت (علیهم السلام) را بسیار دوست میداشت و برای حضرت زهرا (علیها السلام) احساس مادری میکرد. روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دید ام ایمن گریه میکند، فرمود: «چه شده است؟» عرض کرد: « شما برای عروسی حضرت زهرا (علیهاالسلام) مراسم نگرفتید.» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «گریه نکن. قسم به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، در مراسم فاطمه (علیها السلام)، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، همراه هزاران فرشته حضور داشتند و خداوند به درخت طوبی امر کرد که لباسهای حریر و مخمل و جواهرات و عطر نثار آنها کند، به قدری که نمیدانستند با آنها چه کنند و خداوند طوبی را مهر فاطمه (علیها السلام) قرار داد. از این رو، این درخت در خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.» (20) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام هجرت به مدینه، امانتهای مردم را که نزدش بود، به ام ایمن سپرد و امیرالمومنین (علیه السلام) را مأمور کرد تا امانتها را به صاحبانشان برگرداند. (21) ام ایمن جزو نخستین مهاجران بود. (22) فرزندش أیمن، همراه امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مکه هجرت کرد و در ضجنان منتظر شدند تا عدهای از جمله ام ایمن نیز به ایشان ملحق شوند. (23)
ام ایمن بعد از هجرت نیز در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و آن حضرت او را همراه خود به جنگها میبرد. وی در جنگهای احد، خیبر و حنین شرکت داشت. (24) از جمله کسانی که در جنگ احد فرار کردند، عمر و عثمان بودند. ام ایمن آنها را دید و خاک بر صورتشان پاشید و گفت: «این دستگاه نخ ریسی را بگیرید و نخ بریسید و بیاورید.» (25) در همین جنگ هنگام سیراب کردن زخمیها، تیری به ام ایمن خورد. (26)
ایمن نیز مانند مادرش شجاع بود. در جنگ حنین ابتدا همه فرار کردند و تنها ده نفر در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ماندند که نُه نفر آنها از بنی- هاشم بود و نفر دهم ایمن بود که در همان جنگ به شهادت رسید. (27)
ام ایمن خوابی دید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابش را تعبیر کرد و مژده پرستاری فرزند حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را به او داد. از این رو، وقتی امام حسین (علیه السلام) متولد شد، ام ایمن او را در لباس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیچید و پیش آن حضرت آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مرحبا به ام ایمن و حسین! ام ایمن این حقیقت خوابی است که دیدی.» (28)
ام ایمن، هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه میکرد. وقتی علت گریه را پرسیدند، گفت: «میدانستم روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا میرود، ولی من برای آن میگریم که وحی پایان گرفته است.» (29)
بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ام ایمن در کنار امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) بود و بر خلاف اکثر مسلمانان که راه خود را از اهل بیت (علیهم السلام) جدا کردند، او از اهل بیت (علیهم السلام) دفاع کرد.
بنا به گفته عبدالله بن جعفر در مجلس معاویه، ام ایمن شاهد مجلسی بوده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوازده جانشین بعد از خود را شمرده است. (30) اولین دفاع ام ایمن از ولایت هنگامی بود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به مسجد بردند تا با ابوبکر بیعت کند. بنابه گفته سلیم بن قیس، ام ایمن پرستار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به ابوبکر کرد و گفت: «چه زود حسادت و نفاق خود را آشکار ساختید.» عمر تا این را شنید، دستور داد ام ایمن را از مسجد بیرون کنند و گفت: «ما را با زنان چه کار!» (31)
دفاع دیگر ام ایمن از اهل بیت (علیهم السلام) در ماجرای فدک بود. ابوبکر بعد از غصب خلافت، برای وارد کردن فشار اقتصادی به اهل بیت (علیهم السلام) فدک را از آنها گرفت. وقتی حضرت فاطمه (علیها السلام) نزد ابوبکر رفت، ابوبکر از آن حضرت دلیل و شاهد خواست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ام ایمن آمدند و شهادت دادند. ام ایمن گفت: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده، فاطمه (علیها السلام) سرور زنان بهشتی است، آیا چنین کسی ادعای چیزی را میکند که مال او نیست؟»
عمر گفت: «این قصهها را رها کن!» سپس ام ایمن جریان نزول جبرئیل و نوشته شدن سند فدک را یادآور شد.؟ (32)
در نقل دیگری، ام ایمن گفت: «من شهادت نمیدهم، مگر احتجاج کنم به آن چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است. تو را به خدا سوگند میدهم، آیا نمیدانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود، ام ایمن زنی از اهل بهشت است؟» ابوبکر گفت: «بله.» ام ایمن گفت: «پس بدان خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی کرد که حق نزدیکان را بده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به امر الهی به فاطمه (علیها السلام) داد.» (33)
وقتی حضرت زهرا (علیها السلام) به پایان عمر خویش پی برد، کسی را دنبال ام ایمن فرستاد که مطمئنترین زن در نزد او بود و فرمود: «ای ام ایمن، ندای مرگ را میشنوم؛ به همین خاطر از تو میخواهم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آگاه کنی.» (34)
حضرت فاطمه (علیها السلام) هنگام شهادت، ام ایمن را دعوت کرد و وصیتش را نزد او برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواند. (35)
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «حضرت زهرا (علیها السلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کرد: وقتی از دنیا رفتم، کسی را آگاه مکن، مگر چند نفر را.» (36) ام ایمن جزو آن چند نفر بود.
حضرت فاطمه (علیها السلام) هنگام رحلت، ام ایمن را خواست و فرمود: «ام ایمن، تابوتی برایم بساز که جسد من دیده نشود.» ام ایمن عرض کرد: «ای دختر پیامبر، آیا چیزی را به شما نشان دهم که در حبشه ساخته میشود؟» حضرت فرمود: «بله.» ام ایمن با شاخههای خشک خرما تابوتی ساخت و روی آن پارچهای انداخت که تابوت را بپوشاند. حضرت فاطمه (علیها السلام)فرمود: «مرا پوشاندی، خداوند تو را از آتش بپوشاند.» (37)
ام ایمن بسیار به فاطمه زهرا (علیها السلام) عشق میورزید. او بعد از شهادت ایشان قسم خورد، در مدینه نماند، زیرا طاقت دیدن جای خالی حضرت فاطمه (علیها السلام) را نداشت. از این رو، به مکه رفت. در بین راه تشنه شد و دعا کرد: «خدایا، من خادم فاطمهام، مرا تشنه میکشی؟» خداوند دَلوی از آسمان فرستاد و بعد از نوشیدن آن تا هفت سال به آب و غذا محتاج نشد. (38)
این واقعه در کتابهای اهل سنت نیز نقل شده، ولی آنها هرگز به علت هجرت مجدد او به مکه اشاره نکردهاند و تنها نوشتهاند، بنابر ضرورت ام ایمن دوباره به مکه بازگشت! (39)
ام ایمن، بعد از سالها خدمت و دفاع از اهل بیت، در آغاز خلافت عثمان درگذشت. (40)
نمایش پی نوشت ها:
1. عمدة القاری، ج16، ص234.
2. عدد القویه، ص125.
3. کتاب سلیم، ج2، ص593.
4. الاصابه، ج8، ص169.
5. مستدرک علی الصحیحین، ج4، ص70.
6. طبقات، ج8، ص224.
7. الاصابه، ج8، ص170.
8. اعلام الوری، ص146.
9. شرح نهج البلاغه، ج13، ص272.
10. روزی گوشتی بریان شده برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند. پیامبر دعا فرمود: خدایا محبوبترین افراد نزد خودت را بفرست تا با من در خوردن این غذا شریک شود. خداوند حضرت على (علیه السلام) را فرستاد. با این اتفاق عظمت و جایگاه امیر المؤمنین (علیه السلام) و صلاحیت ایشان برای خلافت و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همه آشکار شد.
11. المناقب، ج2، ص282؛ مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص142.
12. بحارالأنوار، ج37، ص351.
13. المناقب، ج3، ص346.
14. کامل الزیارات، ص57-58، 260 و 265؛ امالی طوسی، ص669 (این حدیث معروف به حدیث ام ایمن است.)
15. الطبقات، ج8، ص34.
16. امالی طوسی، ص41: المناقب، ج3، ص353.
17. همان؛ کشف الغمه، ج1، ص360.
18. امالی طوسی، ص40: المناقب، ج3، ص353.
19. کشف الغمه، ج1، ص350 و 340.
20. تفسیر عیاشی، ج2، ص211؛ امالى صدوق، ص287؛ روضة الواعظین، ج1، ص146.
21. عوالی اللآلی، ج3، ص250.
22. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص224.
23. امالی طوسی، ص471؛ بحارالأنوار، ج19، ص66.
24. طبقات ابن سعد، ج8، ص225؛ الاصابه، ج8، ص172.
25. شرح نهج البلاغه، ج15، ص23. کنایه از این که شما مرد نیستید و باید به کار زنانه بپردازید.
26. همان، ج14، ص248.
27. الارشاد، ج1، ص140.
28. امالى صدوق، ص82؛ المناقب، ج4، ص70.
29. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص226؛ الاصابه، ج8، ص172.
30. عددالقویه، ص46.
31. کتاب سلیم، ص593 و 865.
32. «فَقَالَت: کُنتَ جَالِسَة فِی بَیتِ فَاطِمَهَ (علیها السلام) وَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) جَالِسُ حَتَّى نَزَلَ عَلَیهِ جَبرُئیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قُم فَإِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أمَرَنِی أن أخُطَّ لَکَ فَدَکاً بِجَنَاحِی فَقَامَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَعَ جَبرَئِیلَ (علیه السلام) فَمَا لَبِثتُ أن رَجَعَ فَقَالَت فَاطِمَةُ (علیها السلام) یَا أبَتِ أینَ ذَهَبتَ فَقَالَ خَطِّ جَبرَئِیلَ لِى فَدَکاً بِجَنَاحِهِ وَ حَدَّ لِى حُدُودَهَا فَقَالَت یا أبَتِ إِنِّی أخَافُ العَیلَهً وَ الحَاجَهَ مِن بَعدِکَ فَصَدِّق بِهَا عَلَىَّ فَقَالَ هِیَ صَدَقةُ عَلَیکِ فَقَبَضتُهَا قَاَلَت نَعَم فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَا أُمِّ أیمَنَ اشهَدِی وَ یَا عَلِیُّ اشهَد»، (الاختصاص، ص183).
33. تفسیر قمی، ج2، ص155.
34. علل الشرایع، ج1، ص187؛ روضة الواعظین، ج1، ص150.
35. المناقب، ج3، ص362.
36. دلائل الامامه، ص43.
37. مستدرک الوسائل، ج2، ص359.
38. المناقب، ج3، ص338؛ الخرائج والجرائح، ج2، ص530.
39. المصنف، ج4، ص309؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص224.
40. المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص70.
جعفری، جواد؛ (1392)، بانوان رجعت کننده، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}