می توانید اشتباه کنید (2)





کافی است بیشترین تلاش خود را بکنید

بچه ها باید این پیام را دریافت کنند که اگر به اندازه کافی تلاش کنند کافی است.باید به آنها گفته شود که اشتباه کردن امری طبیعی برای آموختن است.با اشتباه کردن می آموزیم که بهترین کاری را که می توانیم بکنیم کدام است.کافی است بسشترین تلاش خود را بکنیم بقیه مربوط به آزمایش و خطاست.این پیام سالمی است که مخابره می کنیم.اما همین پیام سالم ممکن است به خطا برای خجالت دادن فرزندانمان مورد استفاده قرار بگیرد.
پدر و مادر اغلب این را قبول دارند که اگر فرزندشان بیشترین سعی خود را بکند کافی است.با این ذهنیت وقتی بچه ها مرتکب خطا می شوند پدر و مادر فرض را براین می گذارند که آنها به قدر کافی تلاش نکرده اند.سعی کردن ارتباطی با حافظه ندارد.شما یا به خاطر می آورید و یا نمی آورید.با فراموش کردن هم باید مانند هر اشتباه دیگر برخورد شود.
یکی از بهترین طرز برخوردها با کودک یا نوجوانی که مسایل را فراموش می کند،این است که با آنها طوری حرف بزنیم انگار برای اولین بار است که از آنها انجام دادن آن کار را خواسته ایم.وقتی این گونه از فرزند خود رعایت کاری را در خواست می کنید،کودک یا نوجوان متوجه می شود کاری را که قرار بوده انجام دهد،انجام نداده است.این گونه بهتر و بیشتر به خاطر می سپارد و این حس در او تقویت می شود.وقتی به فرزندان خود آنچه را فراموشی کرده اند متذکر نشوید،آنها مطلب فراموش کرده را بهتر به خاطر بسپارند.
اغلب کودکان و نوجوانان هر چه استرس بیشتری احساس کنند،به همان اندازه بیشتر فراموش می کنند.غرولند کردن و یا ناراحت شدن از آنها کاری صورت نمی دهد.به جای آن استرس بیشتری تولید می کند و این استرس بیشتر،روی به خاطر سپاری آنها بیشتر تأثیر می گذارد.اگر کودک یا نوجوان شما به طور مرتب مطالب را فراموش می کند،در پایان هفته به آنچه فراموش نکرده است پاداشی بدهید.
وقتی بچه ها مرتکب خطا می شوند،پدر و مادر از روی ناراحتی و بی آنکه متوجه باشند به آنها پیامهای خجالت آور مخابره می کنند.این پیامها به بچه ها احساس بدی می دهد.احساس می کنند نابسنده و بی لیاقت،و فاقد ارزش لازم هستند.از جمله این پیامها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
تو بهتر از این می دانی.
تو بهتر از این می توانی این کار را بکنی.
باید بهتر از این می دانستی.
چطور توانستی فراموش کنی؟
این را قبلا به تو متذکر شده بودم.
به تو گوشزد کردم.
اگر به حرف من گوش می دادی... .
تو را چه می شود؟
قبلا این کار را به طرز بهتری انجام داده بودی.
چه اشکالی در تو هست؟
گوش به حرف نمی دهی.
پدر و مادر اشتباه گمان می کنند اگر فرزندانشان کار خطایی صورت می دهند و مطابق میل و خواسته آنها ظاهر نمی شوند،بیشترین تلاش خود را نکرده اند. گفتن این مطلب به بچه ها،که به نظر شما تلاش کافی نکرده اند،آنها را خجالت زده می کند.این گونه در اصل می خواهند به فرزندانشان انگیزه بدهند.همان طور که قبلا توضیح دادیم استفاده از احساس گناه برای مسلط شدن بر کودکان نه تنها غیر ضروری است،بلکه در مورد کودکان امروز کابردی ندارد.
در تربیت مثبت فرزندان فرض براین است که بچه ها همیشه بیشترین تلاش خود را می کنند.وقتی کار خطایی صورت می دهند،این بخشی از شادگیری آنهایت.وقتی بچه ها از کنترل خارج می شوند،در اصل آنچه را برای کنترل شدن به آنها احتیاج دارند دریافت نمی کنند.بچه ها هر اشتباهی هم که بکنند،بیشترین تلاش خود را کرده اند.
بچه ها با این اندیشه چشم از خواب باز نمی کنند که «بدترین کاری را که امروز می توانم بکنم کدام است؟چه می توانم بکنم که شکست بخورم؟چگونه می توانم زندگی پدر و مادرم را مختل کنم؟چگونه می توانم کاری بکنم که آنها از من متنفر شوند؟»هیچ کس این کونه فکر نمی کند مگر آنکه رنجشی شدید به دل داشته باشد.حتی در این صورت نیز کودک می خواهد در بهترین حد خود ظاهر شود.
اما بیشترین تلاش خود را کردن بدین معنا نیست که بیشترین توانمندی شخص بروز داده شود،بلکه معنایش این است که با توجه به منابع موجود،کودک بیشترین توان خود را بروز داده است.اجازه بدهید با مثال ساده ای موضوع را بهتر توضیح دهیم.
دیروز بیشترین تلاشم را برای نوشتن کردم.در مدت یک روز سی صفحه مطلب نوشتم.برای از نویسندگان این یک حد عالی است.وقتی شروع به نگارش این کتاب کردم بیشترین تلاشم را به خرج دادم،اما در نهایت از روزی سی صفحه ننوشتم.امروز خسته بودم و با این حال باید بگویم که در هر سه روز بیشترین تلاشم را کردم.
با توجه به این مثال متوجه می شوید که نتیجه کار همیشه معیار دقیقی برای نشان دادن بیشترین تلاس نیست.به همین دلیل درست نیست با استناد به عملکرد فرزندانمان درباره بیشترین اندازه تلاش آنها نظر بدهیم.در برخورد با اشتباهات فرزندانمان درست این است که فرض کنیم آنها حداکثر تلاش خود را کرده اند.

وقتی اشتباه کردن شایسته نیست

وقتی اشتباه کردن قابل قبول نباشد بچه ها به طرق ناسالمی واکنش نشان می دهند.آنچه می خوانید چهار طزقی است که فرزندان ما وقتی اشتباهاتشین پذیرفته نمی شود،واکنش نشان می دهند.
1- اشتباه را پنهان می کنند و واقعیت را بروز نمی دهند.
2- برای خود معیارهای سطح بالا در نظر نمی گیرند و تن به ریک نمی دهند.
3- با دفاع از خود و خطا را متوجه دیگران دانستن واکنش نشان می دهند.
4- از میزان عزت نفسشان کاسته می شود و در مقام مجازات خود بر می آیند.
از این چهار واکنش می توان اجتناب کرد.کافی است این پیام را به بچه ها مخابره کنیم که می توانند اشتباه کنند.بجه ها با توانایی دوست داشتن پدر و مادرشان متولد می شوند،اما نمی توانند خودشان را دوست بدارند یا مورد عفو قرار دهند.بچه ها با توجه به رفتاری که پدر و مادرشان با آنها می کنند و با توجه به واکنشی که نسبت به اشتباهات آنها نشان می دهند درباره خودشان قضاوت می کنند.وقتی بچه ها را به خاطر اشتباهاتشان مجازات نکنیم یا به آنها احساس شرم و خجالت ندهیم،می آموزند که نیازی نیست که کامل باشند.آنها به تدریج مهمترین مهارتها،یعنی توانایی دوست داشتن خود و قبول نواقص و اشکالاتی را که دارند می آموزند.
وقتی پدر و مادر به خاطر اشتباهات خود عذر خواهی می کنند،بچه ها خود به خود در مقام عفو ظاهر می شوند.بچه ها پیشاپیش به گونه ای برنامه ریزی شده اند که پدر و مادرشان را ببخشایند.اما برای بخشودن خودشان این آمادگی را ندارند.اگر والدین اشتباه کنند و بعد عذر خواهی نکنند،بچه ها هرگز راه بخشودن را نمی آموزند.اگر پدر و مادر اشتباه کنند و عذر خواهی نمایند،بچه ها خود را سرزنش می کنند.بدون تمرین کافی برای بخشودن پدر و مادر،بجه ها بخشودن خود را یاد نمی گیرند.
بچه ها از حدود نه سالگی،وقتی پدر و مادرشان کاری می کنند که در نظر آنها غریب می رسد،خجالت زده می شوند.مثلا اگر کودکی ببیند مادرش در فروشگاه و یا در خیابان سوت می زند یا زیر لب آواز می خواند خجالت می کشد.وقتی کودک به خود آگاهی بیشتری می رسد ناگهان برای ذهنیت دیگران و اینکه آنها چه فکر می کنند اهمیت قایل می شود.وقتی بچه ها را با نگرش بخشودن تربیت کنیم،به راحتی بیشتر نواقص خود را می بخشند.اکنون اجازه دهید چهار واکنش بچه ها را وقتی به آنها اجازه اشتباه کردن داده نمی شود به تفصیل بیشتری مرور کنیم.

پنهان کردن اشتباهات و نگفتن حقایق

وقتی بچه ها از مجازات می ترسند،وقتی نگران می شوند که اگر اشتباه کنند و مهر محبت پدر و مادرشان را از دست می دهند،می آموزند که اشتباهاتشان را پنهان کنند.ترجیح می دهند به جای آنکه مجازات شوند کارشان را پنهان کنند و امیدوار باشند که گیر نیفتند.این رفتار منجر به دروغگویی می شود.این تمایل به پنهان کردن اشتباهات شکافی در درون بچه ایجاد می کند.کودک باید در دو دنیا زندگی کند.در یک دنیا مهر و عشق پدر و مادرش را به دست می آورد و در دنیای دیگر احساس می کند اگر به اشتباهش پی ببرند،عشق پدر و مادرش را از دست می دهد.این،احساس مقدار عشقی را که دریافت می کند از بین می برد.
وقتی بچه ها کار اشتباهی مرتکب می شوند و اشتباهشان را پنهان می کنند،بخشی از وجود آنها احساس بی ارزش بودن می کند.حتی وقتی والد به فرزندش مهر می ورزد،از او حمایت و قدردانی می کند و در مقام تصدیق او حرف می زند.بخشی از وجود کودک می گوید:«بله،اما اگر می دانستی چه اشتباهی مرتکب شده ام به من محبت نمی کردی.»این احساس بی ارزش بودن،عشق و محبتی را که زیبنده کودک است از او دور می سازد.با آنکه پدر و مادر به او عشق می ورزند،او این عشق را به درون خود راه نمی دهد.هر اندازه کودک بیشتر مجبور باشد اشتباهات خود را پنهان کند،عشق و محبتی را که در موردش دارد بی اعتبار می کند.
بچه ها برای اینکه احساس قدرت و توانمندی کنند به حمایت پدر ومادرشان متکی هستند.وقتی این حمایت از آنها دریغ می شود،کودک بیش از پیش احساس امنیت خاطرش را از دست می دهد. برای کودک بسیار ناراحت کننده است اگر کسی به او بگوید:«به پدر و مادرت نگو.»اگر کودک نتواند اشتباه خود و دیگران را با پدر و مادرش در میان بگذارد،دیواری میان او و پدر و مادرش حایل می شود.
از این ناراحت کننده تر،شرایطی است که پدر یا مادر از کودک بخواهند که دیگری را در جریان مطلبی قرار ندهد.«خوب،یک بستنی برایت می خرم به شرط آنکه به پدرت حرفی نزنی.» این طرز برخورد کودک را به مادرش نزدیک می کند اما میان او و پدرش فاصله می اندازد.
حالا اگر کتمان راز با تهدید مجازات همراه باشد،شرایط از هر زمانی خراب تر می شود.مثلا ممکن است پدری با فرزندش بد رفتاری کند و بعد به او بگوید:«اگر حرفی به مادرت بزنی خدمتت می رسم.»توجه داشته باشید که اشتباه اتفاق می افتد و می توان آن را جبران کرد،اما اگر کودک احساس کند که نمی تواند آشکارا با پدر یا مادرش حرف بزند،التیام متوقف میشود.

فرزندان طلاق

کودکانی که پدر و مادرشان متارکه کرده اند اغلب نمی توانند احساسات و تجربیاتشان را مطرح کنند.بچه ها وقتی در خانه های متفاوت پدر و مادرشان زندگی می کنند به این نتیجه می رسند که می توانند درباره آنچه در خانه می گذرد حرف بزنند.اما اشکال اینجاست که در این مواقع بچه ها می توانند تنها درباره بخشی از احساسات خود حرف بزنند.بخشی را در منزل مادر و بخش دیگر را در منزل پدر بازگویند.
بچه ها این پیام را دریافت می کنند که درست نیست وقتی با مادرشان با پدرشان حرف می زنند،موضوع را بعدا با پدرشان در میان بگذارند،به این دلیل که ممکن است مادر ناراحت شود یا حسادت کند.وقتی کودک توضیح می دهد چه اوقات خوشی را با پدرش گذرانده،مادر ممکن است ناراحت شود که چرا شوهر سابقش دختر او را مجبور نکرده تا تکالیف مدرسه اش را انجام دهد.بچه ها می توانند این قبیل پیامها را درک کنند و به این نتیجه برسند که اگر حرفی نزنند بهتر است.بدتر از همه،ممکن است مادر به شوهرش زنگ بزند و در مقام اعتراض به او حرفهایی بزند.در نتیجه بعد،که کودک فرصتی را با پدرش خوش می گذراند،پدر ممکن است به هو بگوید که در این باره به مادرش چیزی نگوید.
دشوار است که بچه ها را مجبور کنیم تا درباره زندگیشان حرف بزنند.اگر پدر و مادر رفتار منفی،انتقادی و یا مخالفتی را به نمایش بگذارند،درد دل گفتن برای بچه ها دشوار می شود.در این زمان نه تنها احساس عدم امنیت خاطر بیشتری می کنند،بلکه پدر یا مادر بخشی از قدرت خود را از دست می دهند.
هر چه کودک یا نوجوان شما آزادانه تر بتواند با شما احساساتش را در میان بگذارد و بیمی از مجازات به خود راه ندهد،میل به همکاری در او افزایش می یابد.به خاطر داشته باشید که وقتی بچه ها بتوانند خودشان باشند خود به خود میل به همکاری پیدا می کنند.پدر و مادر برای اینکه بتوانند بر نوجوانان خود نفوذ بیشتری داشته باشند باید از داوری و ارائه راه حل به آنها خودداری نماید تا فرزندانشان بتوانند با طیب خاطر به سروقت آنها بیایند و احساساتشان را مطرح سازند.

در نظر گرفتن معیارهای سطح بالا،تن ندادن به خطر

وقتی بچه ها اشتباه کنند و پدر و مادر با حرفهایشان به آنها احساس خجالت بدهند،ترس از اشتباه کردن را در دل فرزندانشان می کارند.بچه ها برای حراست از خود در برابر نتایج دردناک اشتباه کردن و برای اینکه پدر ومادرشان را مأیوس ناراحت نکرده باشند،احتیاط می کنند.به جای اینکه برای خود معیارهای سطح بالا را در نظر بگیرند که امکان نرسیدن به آن وجود داشته باشد،کاری می کنند که نتیجه اش قابل پیش بینی باشد.در واقع زندگی کردن در منطقه امن را اختیار می کنند.با آنکه این گونه به احساس امنیت خاطر می رسند اما احساسی از ملامت دارند زیرا توانایی هایشان به مبارزه طلبیده نمی شود.
جمعی دیگر از بچه ها،در برخورد با پیامهای خجالت آور به موفقیت های سطح بالا علاقه مند می شوند.این بچه ها نمی توانند تحمل کنند که پدر و مادرشان آنها را دست کم بگیرند و به همین دلیل بیش از حد نیاز تلاش می کنند.ممکن است در این میان به نتایج سطح بالا برسند،اما هرگز شاد باقی نمی مانند.هیچ مقداری از تلاش برایشان کافی نیست و هرگز به اندازه کافی خوب نیستند.این بچه ها اگر در تمام درس هایشان نمره عالی بگیرند و تنها در یک درس نمره کمتر از عالی به دست آورند احساس شکست و ناکامی می کنندونگران آنند که وقتی در منزل می آیند پدر ومادرشان از آنها بپرسند:«چرا در این درس نمره عالی نگرفتی؟»
ممکن است پدری به پسرش که در مسابقه فوتبال یک پاس اشتباه داده بگوید:«اگر آن پاس را درست داده بودی،تیمت برنده می شد.»والدین اغلب جنبه های مثبت را فراموش می کنند و به رفتارهای منفی می پردازند.پیامهای منفی مربوط به کودکی رااغلب در دفاتر مشاوره با بزرگترهایی که از افسردگی و اضطراب رنج می برند مشاهده می کنیم.در اغلب موارد این اشخاص والدینی مهربان داشته اند،اما راه بهتری برای نشان دادن عشق و محبت خود نمی شناختند.نمی دانستند با فرزندانشان چه می کنند.بسیاری از آنها به اشتباه گمان می کردند که در حق فرزندانشان لطف می کنند و رفتار سالمی را به نمایش می گذارند.
وقتی بچه ها احساس نکنند که می توانند اشتباه کنندو مورد مؤاخذه قرار نگیرند،از تن دادن به خطر اجتناب می ورزند.بچه ها نیازدارند که تن به خطر بدهند و توانایی هایشان را محک بزنند.بدون احساس ایمنی در این زمینه که می توانند تن به خطر بدهند نمی توانند به موفقیت سطح بالا برسند و دلیلش را هم اغلب نمی دانند.به یک چادر ایمنی نیاز دارند.حتی کسانی که به هدفهای سطح بالا اجتناب می ورزند.
بدون اینکه احساس امنیت خاطر داشته باشند،ممکن است بگویند:«من از مهمانی خوشم نمی آید.»اما در پس این خوش نیامدن،ترس از مورد قبول واقع نشدن وجود دارد. به جای اینکه تن به خطر بدهند،به این نتیجه می رسند که بهتر است آن کار را انجام ندهند.
ترس و احساس ناامنی همیشه سبب مقاومت نیستند.بعضی از بچه ها خجالتی هستند و در برقراری رابطه با دیگران به زمان طولانی تری احتیاج دارندویا اینکه به راحتی تن به خطر نمی دهند.بچه های مقاومت دار اغلب خجالتی هستند و در برابر تغییر مقاومت می کنند.بچه های حساس از مورد قبول واقع نشدن می ترسند و طبیعتا به زمان بیشتری برای دوست شدن با کسینی که می توانند بالقوه با آنها دوست شوند،نیاز دارند.علت همه اینها دریافت این پیام از سوی پدر و مادر است که نمی توانید اشتباه کنید.
برای اجتناب از تألم مورد تأیید واقع نشدن،بعضی از بچه ها به طرز اندیشه پدر و مادرشان توجهی نمی کنند.نمونه اش نوجوانهایی هستند که هیچ یک از مشکلات و احساسات خود را با پدران ومادرانشان در میان نمی گذارند.آنها عمری مورد ملامت قرار گرفته اند و به همین جهت وقتی بزرگتر می شوند و آزادی عمل بیشتری پیدا می کنند،ترجیح می دهند به جای پدر و مادر به دوستانشان مراجعه کنند.در این زمان نوجوان سرکشی می کند و نشان می دهد که به تأیید و تصدیق پدر و مادرش آنقدرها نیازی ندارد.در پس این تمایل،سالها پنهان کردن خود و طرح ننمودن احساسات خود با پدر و مادر نهفته است.
پدر و مادر بدون توجه به اینکه قبلا چه کرده اند می توانند اقدام جبرانی کنند.می توانند پنج مهارت مثبت تربیت فرزندان را به کار ببرند و به نتایج دلخواه برسند.پدر و مادر باید به این مهم توجه داشته باشند که فرزندانشان می توانند اشتباه کنند،اما خود آنها نیز حق اشتباه دارند.همه والدین با توجه به منابعی که در اختیار دارند می توانند در بهترین حد خود ظاهر شوند.

توجیه اشتباه یا سرزنش کردن دیگران

کودکانی که در محیط نابخشاینده بزرگمی شوند حالت تدافعی پیدا می کنند یا فعالانه از اشتباهات خود دفاع می کنند و در مقام توجیه اشتباهات خود حرف می زنند یا گناه اشتباهاتشان را به گردن دیگران می اندازند و آنها را مقصر جلوه گر می سازند.وقتی به کودکی گفته می شود که برادرش راکتک نزند برای فرار از مجازات می گوید:«اول او مرا زد.»این رفتار تدافعی طبیعی است اما ترس از مجازات آن را تشدید می کند.وقتی کودک از مجازات نترسد،به سخن پدر و مادرش که او را از زدن برادر وخواهرش منع می کنند واکنش مثبت تری نشان می دهد.نیاز احساس نمی کند که در مقام سرزنش خواهر یا برادرش حرفی بزند.
وقتی بزرگ می شویم تنها راه اصلاح خویشتن و نشان دادن اقدام جبرانی این است که میئولیتی در قبال اشتباهات خود بپذیریم.تا زمانی که با سرزنش کردن دیگران بخواهیم اشتباهات خود را توجیه کنیم،نمی توانیم اقدام جبرانی انجام دهیم.با آنکه به سن بلوغ رسیده ایم مانند کودکانی رفتار می کنیم که در محیط نا امن بزرگ شدند.
کارول برای مشاوره به من مراجعه کرد.مطمئن نبود که می خواهد با شوهر جدیدش،جک،زندگی کند.جک در چندین مورد از او خشمگین شده بود و اقدامات خشونت آمیز انجام داده بود.آن روز که به دیدن من آمده بود شوهرش همه متعلقات او را از خانه به بیرون ریخته بود.بعد هم از رفتارش پشیمان شده وخواسته بود که کارول به خانه اش باز گردد.وقتی جک عصبانی نبود نشان می داد که زنش را دوست دارد.اما ظاهرا توانایی آن را نداشت که به یک رابطه بالغانه تن در دهد.
کارول آمده بود تا نظر مرا بداند.به او گفتم بهتر است با شوهرش صحبت کنم.وقتی به اتفاق به درمانگاه من آمدند از جک پرسیدم آیا رفتارش را تکرار خواهد کرد.در پاسخ رفتاری به شدت تدافعی را به نمایش گذاشت.گفت:«کار من اشتباه بود،اما کار او هم اشتباه بود.اگر حرفهای آن روزش را تکرار نکند،من هم رفتار آن روز را تکرار نخواهم نکرد.»
تلاش کردم به او بگویم عملش بدون توجه به اینکه زنش چه کرده،اشتباه است.جک نمی توانست این سخن را بپذیرد.کارول به این نتیجه رسید که احساس عدم امنیت خاطر او بیش از اندازه ای است که بتواند با او در یک رابطه زناشویی به سر ببرد.جک معتقد بود اگر کارول به دستورات او عمل نکند مستحق این است که مورد خشونت واقع شود.این گونه جک به روشنی نمی توانست در رفتارش تجدید نظر کند.جک در کودکی در محیطی بزرگ نشده بود که خطاها را ببخشایند.او هر گز مسئولیت را نیاموخته بود و نمی توانست در برخورد با با خود اقدام اصلاحی صورت دهد.به جای آن با سرزنش کردن دیگران می خواست رفتار خودش را توجیه کند.
وقتی بچه ها برای اشتباهاتشان احساس امنیت خاطر نکند،زمان،انرژی و گفت و گوی بیش از اندازه ای تلف می شود تا دلیلی برای حادثه ای که رخ داده پیدا شود.می توان از همه اینها اجتناب کرد.تنها راه،که به بچه ها بگوییم می توانند اشتباه کنند.وقتی بچه ها بدانند که حق دارند اشتباه کنند به راحتی بیشتری به سخنان پدر و مادرشان گوش فرا می دهند.وقتی می خواهیم به عقب باز گردیم و به بچه ها ثابت کنیم که اشتباه کرده اند به جایی نمی رسیم.
وقتی در مقام توجیه رفتار خود بر می آییم و دیگران را به خاطر خطای خودمان سرزنش می کنیم،از حل مشکل خود باز می مانیم.وقتی دیگران را مسئول اشتباهات خود قرار معرفی می کنیم نمی توانیم جراحات احساسی خود را ترمیم کنیم،نمی توانیم از اشتباهات خود درس بگیریم و در جهت خواسته هایمان گام برداریم.

نوجوانها در خطر

زمانی در لس آنجلس قرار شد برای نوجوانهایی که مورد بدرفتاری شدید قرار گرفته بودند برنامه ای بنویسم.همه آنها با مشکلات جدی در زمینه ی عزت نفس رو به رو بودند.در هفته اول آموزش کارگاهی خواستم که بچه های متفاوت در سمینار حضور پیدا کنند.ترتیبی دادم که نوجوانهای خانواده های بد کار کردی با نوجوانهایی که در خانواده های سالم بزرگ شده بودند در کنار هم بنشینند.
مشخص نبود آیا نوجوانهایی که کنار هم قرار گرفته بودند،متعلق به چگونه خانواده هایی بودند.وقتی به تدریج این نوجوانها درباره پیامهای منفی دریافتی خود حرف زدند معلوم شد که 90 درصد تألمات همه آنها یکسان است.همه آنها احساس می کردند که کسی آنها رادرک نمی کند،احساس می کردند که مهم نیستند،قدرشان را نمی دانند و در مواقعی با آنها رفتار غیر منصفانه ای می شود.
در بسیاری از مواقع،روان درمانگرها و والدین بی آنکه قصد بدی داشته باشند روی یک تجربه منفی خاص بیش از اندازه تأکید می کنند.در نتیجه نوجوان به این نتیجه می رسد که همه ناراحتی های او ناشی از همان یک رفتار نادرست است.اینکه همه مسائل و مشکلات را به یک حادثه خاص نسبت بدهیم هرگز کار درستی نیست.درستی این نکته زمانی مشخص می شود که کنار نوجوانهایی قرار می گیریم که با بد رفتاری به خصوصی در زندگی خود مواجه نبوده اند.این نوجوانها به تدریج نیز احساسات خشم،هراس،نؤمیدی،تألم،ناراحتی،بی عدالتی،گناه،انده،ضایعه و فقدان،رنجش و سر درگمی خود را به نمایش می گذارند.با آنکه مشخص شد نوجوانهای در خطر،در شرایطی به هم شباهت دارند،به این نتیجه رسیدیم که بخش قابل ملاحظه ای از تألم آنها ناشی از روشهای نامناسب تربیتی است که پدران و مادران آنها اعمال می کنند.
از آنجایی که نوجوانها نمی دانند دیگران هم احساس آنها را دارند،همچنان احساسات منفی خود را به حوادث گذشته ارتباط می دهند.بسیاری از بالغهای امروزی نیز مشکلات و تألمات خود را به گذشته ارتباط می دهند.تحت تأثیر این ذهنیت قدرت تغییر دادن زندگی خود را از دست می دهند.
از آنجایی که نوجوانها نمی دانند سایرین هم احساس آنها را دارند همچنان حوادث گذشته را مسبب ناراحتی خود می دانند.کارگاههای آموزشی،گروه های حمایتگر و مشاوره می توانند جراحات احساسی مربوط به حوادث گذشته را کاهش دهند.اما برای به حداقل رساندن جراحات احساسی مربوط به گذشته پدر و مادر باید برایب فرزندانشان محیط امنی ایجاد کنند،باید به آنها امکان اشتباه کردن بدهند.وقتی پدر و مادر بیشتر مسئولیت اشتباهات گذشته را برعهده می گیرند و کمتر دیگران را سرزنش می کنند،بچه ها خود به خود حالت تدافعی را کنار می گذارند و کمتر در مقام سرزنش حرف می زنند.

عزت نفس کم و مجازات کردن خود

هر طور بابچه ها رفتار کنید خودشان را همان گونه در نظر می گیرند.وقتی بچه ها به آنچه نیاز دارند نمی رسند خود به خود احساس ارزشمند نبودن می کنند.بچه ها بدون اینکه مورد بی توجهی قرار بگیرند ممکن است نسبت به خودشان احساس بدی پیدا کنند.ممکن است خود راناشایسته و بی کفایت در نظر بگیرند.وقتی پدر و مادر از رفتار فرزندانشان احساس ناراحتی،خشم،رنجش،خجالت و نگرانی کنند،فرزندان آنها خود را غیر ارزشمند و غیر دوست داشتنی در نظر می گیرند.
این بچه ها به جای آنکه به عزت نفس برسند،احساس می کنند در حد و اندازه ای که لازم است قرار نمی گیرند و پیوسته در تلاش هستند که در حد کامل و بی عیب و نقص ظاهر شوند تا پدر و مادرشان را راضی کنند.اما در این کار هرگز موفق نمی شوند زیرا انسان کامل و بی عیب و نقص وجود ندارد.ممکن است رفتار خوبی را به نمایش بگذارند اما این گونه عزت نفسشان را از دست می دهند.این بچه ها به آن دلیل که نمی توانند پدر و مادرشان راراضی کنند،به احساسی که دوست دارند نمی رسند.
وقتی بچه ها در حد توقع پدر و مادر ظاهر نمی شوند،احساسات منفی در پدر ومادر انباشته می شود.بدون توجه به اینکه پدر و مادر چه اندازهبر دوست داشتن فرزندانشان تأکید داشته باشند،وقتی از اشتباهات آنها ناراحت شوند،این ناراحتی را بچه ها احساس می کنند.بچه ها خودشان را با توجه به واکنشهای پدر و مادرشان ارزیابی می کنند.اگر بخواهیم بچه ها نسبت به خود احساس خوبی داشته باشند،پدر و مادر باید در سطح توقعات خود تجدید نظر کنند تا احساسات منفی خودشان را نشان ندهند.
وقتی پدر ومادر شاد و پذیرنده باشند،وقتی به فرزندانشان احترام بگذارند و درک و توجه نشان دهند،فرزندانشان این پیام را دریافت می کنند که به قدر کافی خوب هستند.این گونه طبیعتا احساس خوبی درباره خود پیدا می کنند.می توانند احساس امنیت خاطر کنند و در حدی که می توانند ظاهر شوند.این گونه،بیشتربه خود اطمینان می کنند و به اعتماد به نفس می رسند.احساس آرامش بیشتری می کنند،زیرا احساس نمی کنند که باید مطابق میل و خواسته دیگرن ظاهر شوند.احساس می کنند همان کسی که قرار است،هستند همان کاری را که قرار است،می کنند.کودکان زیر نه سال همین که ببینند می توانند اشتباه کنند و تاوانی پس ندهند به احساس امنیت خاطر می رسند.
چه احساسی پیدا می کردید اگر می توانستید هر کاری را بکنید و اشکالی متوجه شما نشود.چه احساسی پیدا می کردید اگر تحت تأثیر احساس گناه قرار نمی گرفتید.حتی اگر بچه ها بزرگ شوند و خود را مسئول اشتباهاتشان بدانند احساس معصومیت در آنها باقی می ماند.در سنین بلوغ و بزرگی وقتی مرتکب اشتباهی می شوند به سادگی به احساس خود بخشودگی می رسند و اقدامی اصلاحی انجام می دهند،در قبال دیگران احساس مهر و محبت و احترام بیشتری می کنند،زیرا نگران دفاع کردن از خود نیستند.
وقتی پدر و مادر مسئولیت اشتباهات کودک کمسال خود را می پذیرند،آن کودک خود را معصوم و بی گناهدر نظر می گیرد.اما اگر این کودک به خاطر اشتباهاتش مجازات شود و خجالت داده شود،احساس ارزشمند نبودن و ناشایستگی می کند.اگر به خاطر اشتباهاتش مجازات شده باشد،به این نتیجه می رسد که تنها اگر مجازات شود شایسته مهر و محبت می شود.
بسیاری از والدها تن به خطر نمی دهند.زیرا وقتی خطایی مرتکب می شوند بیش از اندازه با خود سخت گیری می کنند.مضطرب می شوند زیرا نگران ناراحتی هستند که تحمل می کنند.اغلب ترسی بی دلیل به وجودشان سایه می اندازد.اینها اشخاصی هستند که در کودکی به خاطر اشتباهاتشان مجازات شده اند.
این اشخاص در مواقعی،برای اینکه بتوانند از سخت گیری نسبت به خود بکاهند،به دیگران سخت گیری می کنند.برای اینکه خود را ازمجازات نجات دهند دیگران را سرزنش و مجازات می کنند.این گرایش می تواند در جهت دیگری نیز به حرکت در آید.ممکن است بدرفتاری دیگران را بپذیرد زیرا خود را شایسته مهر و برخورد خوب نمی داند.ممکن است دیگران با او بدرفتاری کنند،اما او به نحوی احساس می کند که شایسته این موقعیت است.ممکن است به راحتی دیگران را ببخشاید زیرا از عزت نفس اندک بهره دارد و خود را شایسته مجازات می داند.
کودکی که مجازات شود بعدا این مجازات را مشمول دیگران می کند،این امکان هم وجود دارد که شخص مجدداخود را مشمول مجازات قرار دهد.به خصوص دخترها خود را مجازات می کنند و حال آنکه پسرها دیگران را مشمول مجازات قرار می دهند.

دادن اجازه برای اشتباه کردن

بدون درک پنج مهارت تربیتی مثبت و بدون توجه به این مهم که بچه ها می توانند اشتباه کنند،تنها سلاحی که در اختیار پدر و مادر قرار می گیرد اسلحه مجازات است.درگذشته،والدین گمان می کردند که تحسیت و تمجید بیش از انداره فرزندان از عزت نفس آنها می کاهد،و آنها را خود محور می کند.معتقد بودند اگر فرزندانشان را به خاطر اشتباهاتشانمجازات نکنند،بچه ها درست را از نادرست تمیز نمی دهند.این تصورات امروزه کاملا منسوخ شده اند،اما زمانی از این ابزار استفاده می شد.
برای استفاده عملی از شیوه های تربیت مثبت،پدر و مادر باید بدانند که آنها نیز اشتباه می کنند.بچه های ما نیز بیش از اندازه می توانند خود را تطبیق بدهند.قدرت تطبیق دادن در جوهره وجود آنها وجود دارد.زندگی فرایندی از اشتباه کردن و رو به رو شدن با اشتباهات دیگران است.این گونه است که کودکان ما می توانند به آنچه توانمندی آن را دارند دست یابند.
اگر به این نتیجه رسیدید که در گذشته به فرزندان خود آسیب زده اید،به جای آنکه احساس گناه کنید خود را مشمول عفو قرار دهید.این را به فرزندان خود نیز آموزش دهید.راه بخشودن خود را به آنها بیاموزید.توجه داشته باشید که اشخاص با توجه به منابعی که در اختیار دارند بیشترین تلاش خود را می کنند.
به جای اینکه پدر و مادرتان را سرزنش کنید و آنها را مسبب ناراحتی های خود جلوه گر سازید،در مقام بخشودن آنها باشید.این گونه است که فرزندان شما نیز شما را خواهند بخشود.کتاب بچه ها بهشتی هستند را دوباره و چندباره بخوانید.در سمینارهای آموزشی شرکت کنید و از روشهای تربیتی مثبت بهره بگیرید.