خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی (شیراز ح 715- شیراز 792 ق) بزرگترین غزل‌سرای زبان فارسی و مردم پسندترین شاعر ایران که نفوذش از شاعران محبوب و بزرگی چون فردوسی، مولانا و سعدی نیز در ذهن و زندگی فارسی زبانان فراتر است.

با این همه محبوبیت و نفوذ بی‌مانندی که حافظ در فرهنگ و ادب ایران دارد، زندگی او به روشنی شناخته نیست واز قدما کسی به شرح زندگی و سوانح عمر او نپرداخته است و اشارات کوتاه تذکره‌ها نیز غالباً نامستند و افسانه آمیز است.


جدی‌ترین و قدیمی‌ترین سندی که از یکی از معاصران و معاشران او در دست داریم، مقدمه‌ای است که شاگرد یا همدرس او که درست یا نادرست محمد گلندام نام دارد درباره‌ی او نوشته است.


درباره تاریخ تولد او قول واحد موثق نداریم. شادروان غنی سال ولادت او را ۷۱۷ ه.ق و شادروان معین با مشورت مرحوم علامه قزوینی، حدود ۷۱۵ ه. ق می داند.

درباره تاریخ وفات او بین دو سال اختلاف است. بعضی منابع مرآت الخیال، آثار عجم، مقدمه دیوان مصحح قدسی سال درگذشت او را ۷۹۱ یاد کرده اند.

از حافظ پژوهان عصر جدید، علامه قزوینی با استناد به قول محمد گلندام و فصیح خوافی و جامی در نفحات الانس و حبیب السیر و کشف الظنون و شرح سودی و استدلالات معقول، سال ۷۹۲ را درست می داند.

آرامگاهش در مصلای شیراز است که امروزه آن و تأسیسات فرهنگی مربوط به آن را حافظیه می گویند و در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی مرکز حافظ شناسی فعالی در آنجا برپا گردیده است.


 

حافظ قرآن بودن حافظ شیرازی

در عصر جدید زندگینامه‌های معتبری درباره‌ی حافظ با تکیه بر منابع قدیم و شر اشارات کم و کوتاه آنها فراهم آمده است که به ترتیب تألیف عبارتند از تاریخ عصر حافظ، اثر شادروان قاسم غنی، حافظ شیرین سخن نوشته‌ی شادروان محمد معین که در طبع جدید که به کوشش فرزند مؤلف فراهم آمده در دو مجلد است.

و سوم از کوچه‌ی رندان اثر استاد زرین کوب. نام او به اجماع منابع شمس‌الدین محمد است.

نام شعری یا مستعار او «حافظ» است که در وجه تسمیه‌ی آن، دو وجه محتمل است: نخست که مشهورتر است این است که او طبع تصریح همه‌ی منابع قدیم و جدید و اشارات متعدد در شعرش حافظ کل قرآن مجید بوده است، و حفظ او فقط از برداشتن ساده نبوده است. و او به جای آنکه قاری ساده‌ای باشد، مقری یعنی استاد قرائت و دانای قرائات هفتگانه و روایات چهارده‌گانه بوده است.

چنانکه در تصریح به حفظ قرآن می‌گوید:

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری.


یا در اشاره به قرآن دانی و قرآن‌پژوهی خود می‌گوید:

ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی.


یا از همه‌ی اشاراتش فنی‌تر این بیت است:

عشقت رسد به فریاد ور خود [گرخود] به سان حافظ قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت



یعنی اگر هم مقری و قرآن‌شناس و دانای علم قرائت باشی و روایات 14 گانه را که هفت زوج راوی از 7 قاری یعنی قُرّاء سبعه نقل کرده‌اند، مو به مو بدانی و نسبت به بیش از 1200 مورد دگرخوانی، اختلاف قرآت حضور ذهن همیشگی و احاطه‌ی علمی داشته باشی، باز برای رستگاری کافی نیست، بلکه عشق است (عشق الهی و ربانی) که سرانجام نجات دهنده‌ی تو و هر سالکی است.

 




عبارت «عشقت رسد به فریاد» پیچی دارد و بعضی تصور کرده‌اند که یعنی عشق تو به فریاد برسد، حال آن که در اینجا جابه جایی ضمیر مشاهده می‌شود و مراد این است که عشق به فریادت می‌رسد.
 

اشاره‌ی قرآنی دیگر حافظ به قرآن و علوم قرآنی آنجاست که می‌گوید:

بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه جای مدرسه و بحث کشف کشافست

که اشاره به کتاب الکشف عن مشکلات الکشاف شرح یا حاشیه بر کشاف زمخشری و تألیف سراج‌الدین عمر بن عبدالرحمن فارسی قزوینی (م 745 ق) از معاصران دوره‌ی جوانی حافظ است [برای تفضیل - دیوان حافظ، قزوینی - غنی، حاشیه‌ی ص 397 (ذیل کشاف در فهرست اعلام)].


وجه دوم برای نام حافظ خوشخوانی اوست و هنرمندانه خواندن قرآن که استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در این باره مقاله‌ی مشروحی نگاشته‌اند.
 

شهید از نگاه حافظ

در مقدمه‌ی گلندام هنگام نام بردن از حافظ، از او به «المولانا الاعظم السعید، المرحوم الشهید، مفخر العلماء، استاد نحاریر الادباء» یاد شده و مرحوم قزوینی در حاشیه‌ی دیوان مصحح خود نوشته‌اند «معلوم نشد که به چه مناسبت اطلاق کلمه‌ی شهید بر او شده است».

اما شادروان، امیری فیروزکوهی در نقدی که بر کتاب ذهن و زبان حافظ اثر راقم این سطور نوشته‌اند و در شماره‌ی اول از دوره‌ی دوم مجله‌ی گلچرخ چاپ شده است، معنای این کلمه را برای نخست بار روشن کرده‌اند.

ایشان با استناد به منابع کهنی که در مزارات هستند و شرح سنگهای قبور را، منعکس می‌کنند، نشان داده‌اند که کلمه‌ی شهید نه از شهادت به معنای کشته شدن در راه خداوند و حق و حقیقت، بلکه به معنای گواهی است؛ و «شهید» اصطلاحی قرآنی است و به کسی گفته می‌شد که علمای قرآن شناس، بر حفظ و قاری و مقری بودن او محضر نویسند و گواهی دهند و اطلاق این کلمه به بسیاری کسان سابقه داشته و حافظ یکی از آنها بوده است.

 


 

تخلص حافظ

تخلص شعری حافظ در پایان قریب به اتفاق غزلهایش (نزدیک به 500 غزل) آمده است. حافظ همچنین به «خواجه» و «لسان الغیب» هم مشهور است. خواجه عنوان و لقبی اجتماعی است و به صدور و اعیان طراز اول اطلاق می‌شده است.

اما لسان الغیب به گفته‌ی جامی در نفحات الانس، فرصت شیرازی در آثار عجم، و قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین، ابتدا بر دیوان حافظ اطلاق می‌شده (حافظ شیرین سخن، ط2، 97/1) سپس به خود او اطلاق گردیده است.


از خانواده‌ی حافظ هم اطلاع چندانی در منابع نیست. نام پدرش را بهاء‌الدین گفته‌اند.

با اشاراتی که در بعضی شعرهایش هست بر می‌آید که زن و فرزند داشته است درباره‌ی زن:

مرا در خانه سروی هست کاندر سایه‌ی قدش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم


درباره‌ی فرزند سه مرثیه در دیوان او دیده می‌شود.

1 آن یار کزو خانه‌ی ما رشک پری بود، ****
2 بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد، ****
3 دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
به جای لوح سیمین در کنارش
 چه دید اندرخم این طاق رنگین
فلک بر سر نهادش لوح سنگین


زادگاه حافظ

زادگاه و زیستگاه مادام العمر حافظ شیراز بوده است که اشارات فراوانی به این شهر و تفرجگاه مصلّا و آب رکن آباد در شعر او دیده می‌شود:

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش خداوندا نگهدار از از زوالش
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم غیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر نسیم باد مصلا و آب رکناباد
بده ساقی می‌باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکناباد و گلگشت مصلّا را


درباره‌ی تاریخ تولد او قول واحد موثقی نداریم. شادروان غنی سال ولادت او را 717 ق و شادروان معین با مشورت مرحوم علامه قزوینی، حدود 715 ق می‌داند (حافظ شیرین سخن، 112/1)




وفات حافظ

درباره‌ی تاریخ وفات او بین دو سال اختلاف است. بعضی منابع (مرآت الخیال، آثار عجم، مقدمه‌ی دیوان مصحح قدسی) سال درگذشت او را 791 یاد کرده‌اند.

از حافظ پژوهان عصر جدید، علامه قزوینی با استناد به قول محمد گلندام و فصیح خوافی و جامی در نفحات الانس و حبیب السیر و کشف الظنون، و شرح سودی و استدلالات معقول، سال 792 را درست می‌داند.

آرامگاهش در مصلای شیراز است که امروزه آن و تأسیسات فرهنگی مربوط به آن را «حافظیه» می‌گویند و در سالهای بعد از انقلاب اسلامی مرکز حافظ شناسی فعالی در آنجا بر پا گردیده است.


حافظ معاصر با آخرین پادشاه آل‌اینجو به نام ابواسحاق بوده و کراراً مدح و یک دو مورد مرثیه‌ی او در دیوان حافظ دیده می‌شود. همچنین با پادشاهان آل مظفر از آغاز تا انجام (حدوداً نیمه‌ی دوم قرن هشتم) معاصر و با اغلب آنها همنشین و معاشر بوده است.

فقط از مؤسس این خاندان محمد مظفر معروف به امیر مبارزالدین به انکار و انتقاد یاد می‌کند (چون زاهدنما و سختگیر و قسی القلب بوده است) ولی پسر او یعنی شاه شجاع یکی از محبوب‌ترین ممدوحان حافظ است که اهل فضل و شاعر و شعر‌شناس بوده و بالاتر از اینها حافظ قرآن و قادر به تقریر و تدریس کشاف زمخشری - محبوب‌ترین تفسیر قرآن که حائز جنبه‌ی زبانی - بلاغی والایی است و در قرن هشتم و نزد حافظ ارج و اعتبار بسیار داشته است - بوده است.

حافظ با سایر شاهان این سلسله و وزیران این دوره و رجال نیکنامی چون حاجی قوام تمغاچی نیز روابط حسنه و احترام متقابل داشته و از غالب آنها در دیوان به تصریح و به نیکی نام برده است.


درباره‌ی غزل حافظ گفتنی است که بر خلاف غزل قبل از او، پرمضمون است و در آن علاوه بر مضامین همیشگی عشق و عرفان تلمیحات فلسفی و کلامی و اشارات اجتماعی و غالباً طنزآمیز و انتقادی بسیاری دیده می‌شود.

 

ساختار غزل و محتوای آن

پرمضمون بودن شعر حافظ ناشی از دستکاری او در ساختار غزل است که به ابیات غزل استقلال داده و سبک شعر خود را بر خلاف شعر پیش از خود (از جمله غزل سعدی و مولانا) گسسته پیوند (و به اصطلاح فارسی زبانان پاکستان پاشان - از مصدر پاشیدن) ساخته است.

راقم این سطور در مقاله‌ای به نام «قرآن و اسلوب هنری حافظ» این نکته را کمابیش محقق ساخته است که سبک غزل حافظ که با این شکل در شعر پیش از او سابقه‌های بسیار ناچیز و کمرنگی دارد، مستقیماً متأثر از ساخت و صورت سوره‌های قرآنی است.

در عصر جدید، به ویژه در پنجاه سال اخیر حافظ شناسی - یا به تعبیری که راقم این سطور باب کرده است. حافظ پژوهی - از شاخه‌های شکوفای تحقیق هنری و ادبی است. پس از حافظ طبع قدسی، اولین و یکی از متقن‌ترین تصحیحات دیوان او اثر شادروان قزوینی - غنی است (چاپ اول حدود سال 1320ش)

پس از آن نسخه‌ی کهن خلخالی (مورخ 727 ق) دوبار به صورت حروفی - انتقادی (بار اول توسط دارنده‌ی آن نسخه مرحوم عبدالرحیم خلخالی، بار دیگر به کوشش راقم این سطور) چاپ شده است.

و چاپ عکسی این نسخه‌ی مهم در اوایل دهه‌ی 1360، به کوشش فرزند شادروان خلخالی، یعنی آقای شمس‌الدین خلخالی انتشار یافته است.


از دیگر تصحیح‌های مهم و معتبر دیوان حافظ :

1) تصحیح جلالی نائینی - نذیر احمد،
2) جلالی نائینی - نورانی وصال،

3) تصحیح عیوضی - بهروز،
4) تصحیح (های) استاد خانلری،

5) تصحیح (های) دکتر سلیم نیساری،
6) و اخیراً حافظ به سعی سایه (به کوشش شاعر حافظانه سرای معاصر آقای هوشنگ ابتهاج معروف به هـ .ا. سایه)

 

شایان ذکر است چند تصحیح ذوقی هم شهرت و محبوبیت یافته است از جمله:

1) تصحیح شادروان حسین پژمان،
2) تصحیح شادروان ابوالقاسم انجوی،
3) تصحیح شاعر معاصر احمد شاملو (که با انتقادهای سختی از جمله از جانب شادروان آیت الله مرتضی مطهری و راقم این سطور مواجه شده است).


در عرصه‌ی شناخت و شناساندن شعر و شخصیت حافظ هم کارهای معتنابهی انتشار یافته است. جز سه زندگینامه که یاد کردیم، کتاب مکتب حافظ اثر حافظ‌شناس و مولوی‌شناس معاصر استاد دکتر منوچهر مرتضوی، نخستین اثر جدی در حافظ شناسی است. شروح قدیمی شعر حافظ غالباً توسط ادبای هند و عثمانی نوشته شده است.

چنانکه شرح سودی با ترجمه‌ی شادروان عصمت ستارزاده در 4 مجلد انتشار یافته و کراراً تجدید چاپ شده، یا شرح ختمی لاهوری (قرن 11 هجری) تحت عنوان شرح عرفانی غزلهای حافظ (به کوشش اینجانب و همکاری آقایان کورش منصوری و حسین مطیعی امین) از سوی نشر قطره در 4 مجلد انتشار یافته و تجدید چاپ شده است.

از شروح جدید می‌توان از شرح غزلهای حافظ اثر 4 جلدی مرحوم دکتر حسینعلی هروی (با همکاری خانم دکتر زهرا شادمان) و دیگر حافظ نامه، شرح الفاظ، اعلام مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ (اثر بهاء‌الدین خرمشاهی، 2 جلد، چاپ هفتم 1375)

و در جستجوی حافظ اثر رحیم ذوالنور یاد کرد. آثار حافظ پژوهی چندان فراوان است که تدوین دو کتاب شناسی را ایجاب کرده است: نخست کتابشناسی حافظ، تدوین مهرداد نیکنام، دیگر حافظ پژوهان و حافظ پژوهی تدوین دکتر ابوالقاسم رادفر، که هر دو در سال 1367 - و کمابیش به ذوق شوق بزرگداشت جهانی حافظ که در آن سال از سوی کمیسیون ملی یونسکو در شیراز برگذار شد - انتشار یافت.

 

مذهب حافظ

در فرهنگ اسلامی - ایرانی، ناصر خسرو علوی قبادیانی شیعه‌ی اسماعیلی است، و فردوسی شیعه‌ی زیدی یا امامی است، و سنایی محتمل التشیع است. اما این بزرگواران به خاطر مذهب شیعی، نزد خاص و عام ما محبوب‌تر از بزرگان سنی مانند غزالی و امام فخر و سعدی و حافظ نیستند.حال حافظ را نباید به فرض قاطع سنی بشماریم تا ادله‌ی مربوط به اعتقادات او را به میان آوریم.

آری سعدی و حافظ، این دو هنرمند نابغه، به واقع اگر شیعه‌ی خالص و خُلّص و دوازده امامی هم بودند، چه بسا محبوبیتشان میان ما شیعیان از اینکه هست بیشتر نمی‌شد.

آثار این بزرگان از بس که طی اعصار و قرون در محافل شیعه و در فرهنگ شیعه مطرح بوده است، گویا به نوعی تشیع، که می‌توان از آن به تشیع فرهنگی تعبیر کرد، رسیده‌اند. کدام شاعر شیعی که تشیعش مسلم باشد، نزد ما محبوب‌تر است؟ شاه نعمت‌الله ولی از معاصران حافظ محتمل الشیع است، و ابن یمین و محتشم قطعاً شیعه‌اند.

اما هرگز این سه تن شیعی از آن سه تن اهل سنت (مولانا، سعدی و حافظ) محبوبیت و محرمیت بیشتر نداشته‌اند و ندارند. به هر حال این امر که یک واقعیت تاریخی - فرهنگی است حکایت از سعه‌ی صدر نیاکان ما دارد که به سایر فضل و فرهنگهای یک هنرمند یا متفکر، علاوه بر مذهب کلامی یا فقهی‌اش اهمیت می‌داده‌اند.

 

آیا حافظ شیعه بوده یا سنی ؟

در هر حال حافظ نه فقط سنی متعصبی نیست، بلکه گرایشهای شیعی هم دارد. و به آنها اشاره خواهیم کرد. از محققان قدیم حمداالله مستوفی در نزهة القلوب (مکتوب به سال 740 ق، عنفوان جوانی حافظ) می‌نویسد: «مردم آنجا (شیراز) اکثر لاغر و اسمی [=گندمگون] و سنی شافعی مذهب‌اند و اندک حنفی و شیعی نیز باشند»: (ص 115). این یک دلیل قطعی بر شافعی بودن حافظ نیست، اما قرینه‌ای است که در جنب سایر ادله و شواهد می‌تواند به حساب آید، نه مستقل از آنها و به تنهایی.

شادروان علامه قزوینی مقاله‌ی محققانه‌ای در این باب نوشته است: «در خصوص مذهب رسمی اهالی فارس، در عصر خواجه دلیل قطعی در دست داریم که مذهب سنت و جماعت بوده است. و آن عبارت از مسکوکات سلاطین حاکمه‌ی آن عصر در فارس یعنی آل مظفر، که امروز باقی است، در روی آنها صریحاً اسامی خلفای اربعه منقوش است ...».

سپس نقش پشت و روی سکه‌های مبارز‌الدین محمد، و شاه شجاع را عیناً نقل می‌کند، و چند مسکوک از شاهان آل مظفر را که اغلب تاریخدار هستند معرفی می‌کند منبع نقل او فهرست مسکوکات شرقی محفوظ در موزه‌ی بریتانیا، تألیف لین پول، ج 6، ص 236 است.

مرحوم قزوینی این مقاله را در 15 رمضان 1346 ق در مجله‌ی علم و هنر، شماره‌ی اردیبهشت و خرداد و نیز 1307 ش، ص 2، منطبعه‌ی آلمان، نوشته است. شادروان استاد معین از قول شادروان غنی نقل می‌کند که سکه‌ای از مسکوکات شاه شجاع داشته است که به همان ترتیب نام خلفای چهارگانه نوشته شده بوده است.

 


 

آقا دعوا شد که حافظ اهل سنت بوده یا شیعه مذهب بوده

استاد معین دلایل چندی بر تسنن حافظ می‌آورد، دلایلی چند بر تشیع او، در جزو دلایل حاکی از تسنن به دو قرینه‌ی تاریخی دیگر هم اشاره می‌کند. از جمله بیعت امیر مبارزالدین مؤسس سلسله‌ی آل مظفر، پدر شاه شجاع - معروفترین ممدوح حافظ - در سال 755 ق با فرستاده‌ی ابوبکر المعتضد بالله معتصمی که در مصر خود را جانشین خلفای عباسی می‌دانست.

پیش از مبارزالدین، ابواسحاق اینجو با همان خلیفه بیعت کرده بود، و پس از او شاه شجاع هم به همین شیوه رفتار کرد و مخصوصاً در سال 770 ق علمای دینی را واداشت که در قبول بیعت القاهر بالله محمدبن ابی بکر، رسالات بنویسند، و نام این خلیفه را در خطبه‌ها داخل کنند و در جنب این دلایل تاریخی، به شواهدی نیز از شعر خود حافظ برای اثبات تسنن او استناد کرده است از جمله:
 

من همان دم که وضو ساختم از چشمه‌ی عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست،

که در توضیح آن می‌نویسد: «در مذهب شیعه اخلاقی نیست که در نماز میت باید پنج تکبیر گفت که هر تکبیری از نمازی از پنج نماز است. چنانکه در جواهر الکلام آمده است: وهی علی المؤمن خمس تکبیرات بلاخلاف بیننا، ولی اهل تسنن قائلند که چهار تکبیر باید گفت:
 

بهاء الحق والدین طاب متواه بهاء الحق والدین طاب متواه



حافظ در این شعر،  بهاء‌الدین امام اهل تسنن را مقرب درگاه الهی داند.

بدین دستور تاریخ وفاتش برون آر از حروف قرب طاعت؛

 

به حق کلامت که آمد قدیم به حق رسول و به خلق عظیم

(زیرا اشعریان اهل سنت قائل به قدیم و تا مخلوق بودن کلام الله (قرآن مجید) هستند و اصولاً کلام الهی را صفت فعل می‌دانند و تابع اراده، نه صفت ذات)؛

 و عمده‌تر از اینها این است که کل دستگاه فکری - عقیدتی یعنی کلامی حافظ در سراسر دیوانش با کلام رسمی قدیم و جدید اهل تسنن که کلام اشعری است همخوانی دارد، وفاق آن با کلام شیعی بسیار ناچیز و یک مورد است. آنهم در بعضی ابیات قائل به اختیار است. در برابر بسیاری اشعار که قائل به جبر است و جبر انگاری با مذهب کلامی اشعری وفاق دارد.

راقم این سطور در حافظ نامه نوشته است: «قطع نظر از دلایل تاریخی، از نصوص ابیات حافظ هم اشعریگری او بر می‌آید. منتها اشعریگری اعتدالی و آمیخته با عناصر فلسفی - شیعی - اعتزالی است. اندیشه‌ی جبر که نزد اشاعره مقبول است در شعر حافظ با اندیشه‌ی اختیار برابری می‌کند.

 


 

بعضی ابیات او که بعضی اصول عقاید اشعریان در آنها آشکار است عبارتند از:

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست روزی رخش بینم و تسلیم وی کنم


که اشاره به نظریه‌ی رؤیت الهی دارد (که مقبول اشاعره، و مورد انکار معتزله و شیعه است).
 

گناه اگر چه نبود اختیار ماحافظ تو در طریق ادب باش و گو گناه منست


که اشاره به جبر و نظریه‌ی کسب دارد. چنانکه در جای دیگر به این اصطلاح (کسب) اشاره کرده است.
 

می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراث فطرتم

با در این ابیات مطابق نظرگاه اشاعره نفی اعتبار عقل، و ترک چون و چرا می‌کند:

در زلف چون کمندش‌ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت
‌ای دوست مکن ناله ز شمشیر احبّا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست کاینهمه زخم نهان هست و مجال آه نیست



یا در این ابیات به توحید افعالی خداوند که از نظریات مهم اشاعره است اشاره دارد:

گر رنج پیش آید و گر راحت ‌ای حکیم نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزّاق بود



یا به نفی اسباب و علیت اشاره دارد:

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد که کام‌بخشی او را بهانه بی‌سببی است


همچنین بارها اعتقاد به فعال مایشاء انگاشتن خداوند و چون و چرا ناپذیری افعال او را در ابیات عدیده بیان کرده است از جمله:

در این چمن گل بیخار کس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد






 


همچنین بیت معروف:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد


که شر را هم صادر از خداوند و خداوند را فعال مایشاء، و ستم از جانب او را در حق بندگان منتفی می‌داند (چون همه ملک اوست و تصرف در ملک خود رواست) و بر آن است که هر چه آن خسرو کند شیرین بود.

یعنی قائل به وجوب اصلح بر خداوند نیست و افعال او را معلّل به اغراض نمی‌داند و اینها همه از اصول و مبانی کلامی اشعری است و اینها روشن‌ترین قرائن بر سنی بودن حافظ است.
 

اما دلایل و شواهد تشیع حافظ، عبارتند از:

 بعضی قصاید یا غزلها (که در نسخه‌های معتبر دیوان از جمله قزوینی - غنی، و خانلری و جلالی نایینی - نذیر احمد، و عیوضی - بهروز و سلیم نیساری نیامده است) به مطلع:

مقدری که ز آثار صنع کرد اظهار سپهر و مهر و مه و سال و ماه و لیل و نهار


همچنین:

ای دلا غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت و لطف اله باش


که در ابیات دیگر این غزل آمده است:

آن را که دوستی علی نیست کافرست گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زنده‌ام به ولای تو یا علی فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش

که در آرامگاه سابق حافظ، بر سنگ لوحه‌ی قبر او حک شده بوده است. نیز دو رباعی که آنها نیز مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را در بر دارد:

1) مردی ز کننده‌ی در خیبر پرس ...

2) قسّام بهشت و دوزخ آن عقده گشای ...

این دو رباعی برعکس آن دو قصیده خالی از اعتبار نیست، و در نسخه‌ی دیوان قزوینی - غنی و خانلری مندرج است.

از این ها معتبرتر اشاره‌ی صریح اوست در مقطع غزل «طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف» که می‌گوید:

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه‌ی رهت شود همت شحنه‌ی نجف

اعتقاد او به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در غزلی به مطلع «بیا که رایت منصور پادشاه رسید» می‌گوید:

کجاست صوفی دجّال فعلِ ملحد شکل بگو بسوز که مهدیِّ دین پناه آمد

در نسخه‌ی خانلری، به جای دجال فعل، دجال کیش آمده است. به قرائن بر می‌آید که روی سخن حافظ در این غزل با شاه منصور، پادشاه سلحشور و دلیر مظفری است که بارها با تیمور مصاف داد، و شخصاً به او حمله برد و اگرچه در نهایت گرفتار و کشته شد، اما پیش از کشته شدن به پیروزیهای موقت دست یافت و حماسه آفرین بود.

این غزل در تهنیت ورود او به شیراز پس از حمله‌ی اول تیمور به آن شهر است. مراد از صوفی دجال فعلِ ملحد شکل هم تیمور لنگ است که التقاطی مشرب غریبی بوده است، و دم از تصوف و حتی گاه تشیع می‌زده است.


 




اما تلمیح حافظ به «مهدی دین پناه» حاکی از تشیع او نیست. زیرا اعتقاد به وجود مهدی آخرالزمان، یا مهدی نوعی، میان اهل سنت بی‌رواج نیست و در احادیث معتبر آنان هم وارد است.

اما ایشان به مهدی موعود شیعه، مهدی خاص که فرزند امام عسکری و امام دوازدهم و آخر شیعه‌ی دوازده امامی است، و در پرده‌ی غیبت به سر می‌برد، اعتقادی ندارند. اما اشاره‌ی صریح‌تری به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، با سیمای دوازده امامی، در شعر حافظ است.
 

و آن تلمیحی است در این بیت:

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید

به احتمال بسیار حافظ به هنگام سرودن این بیت از یک رسم کهن ایرانی - اسلامی متأثر بوده است. این رسم کهن به مسأله‌ی غیبت امام دوازدهم شیعه‌ی اثناعشری ربط دارد.

اگر چه قول به غیبت و رجعت امام غائب در بسیاری از فرقه‌های اسلامی طرفدار دارد. میان همه‌ی این فرقه‌ها و بیش از همه میان شیعه‌ی امامیه‌ی اثنا عشریه، مسأله‌ی انتظار، یعنی انتظار ظهور و فرج امام غایب مطرح است.

و نفس انتظار و امید بستن به ظهور دور یا نزدیک امام غایب، جزو عبادات و حسنات و اعمال صالحه و آداب دینی، و رفته رفته دینی - اجتماعی است. به طوری که در مساجد یا مشاهد متبرکه‌ای که بیشتر در مظان ظهور بوده است، آدابی به جای می‌آورده‌اند و می‌آورند، و دعاهایی (مانند دعای ندبه) می‌خوانند.

و از همه مهمتر که پیش زمینه‌ی شعر حافظ را می‌سازد این که اسب یا اسبانی زین کرده و آراسته نگاه می‌داشته‌اند وقتی حضرت یعنی امام غائب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رجعت و ظهور کرد، در واقع با این عمل از او استقبال کنند و ایشان را با همراه یا همراهانشان، با اعزار و اکرام بر آن اسبها بنشانند و به منزلگاه دلخواه و مقصد موعود برسانند. به این رسم بسیاری از منابع کهن اشاره کرده‌اند.
 

 بعضی منابع و نسخه‌های دیوان حافظ در غزل قصیده‌وار «جوزا سحر نهاد حمایل برابرم» این بیت را دارند:

حافظ ز جان محب رسولست و آل او بر این سخن گواست خداوند اکبرم

این بیت در نسخه‌ی قزوینی - غنی و خانلری نیامده است.

در قولی که از نزهة القلوب حمدالله مستوفی نقل شد، به وجود گروهی ولو اندک از شیعه در شیراز اذعان کرده است.

یک قرینه‌ی مؤید تاریخی دیگر این است که ده پانزده سال پیش از تولد حافظ، اولجاتیو (703-716 ق) تشیع را مذهب رسمی ایران قرار داد و علامه حلی و فرزندش کتابهایی در زمینه‌ی معارف و معتقدات و فرهنگ شیعه نوشتند و از بسیاری مناظره‌ها با علمای اهل سنت، پیروز برآمدند.

و به تشویق دولت و حکومت و همت علمای بزرگ شیعه، تشیع رونق و رواجی یافت و بسیاری از علمای شیعه از عراق عرب و دیگر بلاد روی به ایران آوردند.

 


 

سخن آخر

اشعریگری حافظ شواهد بسیاری از شعر او دارد و در جنب این معانی متواتر، وجود چند اشاره‌ی حاکی از ارادت به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، صراحت قطعی و دلالت تمام بر تشیع حافظ ندارد.

و چنانکه در جای دیگر نوشته‌ام: «گرایش او به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز دو وجه و محمل دارد: یکی تمایل به اهل بیت نزد شافعی و پیروان او.

دوم نوعی گرایش کلی و مبهم و کمرنگ به تشیع که در عصر حافظ باب شده بود چنانکه نه فقط علمای معاصرش چون شمس‌الدین آملی، صاحب نفایس الفنون و یکی دیگر از اساتیدش، میر سید شریف جرجانی، بلکه حتی شخصیت غریبی چون تیمور نیز از این گرایشها داشته‌اند» (حافظ نامه، 905/2).

 

منبع مقاله :

گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
با تصحیح و بازنگری کارگروه ادبیات و بخش پژوهش پرتال فرهنگی راسخون