چگونگی مهر زدن خدا بر دلها
«کسانی که کافر شدند، مساوی است که آنها را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد. خداوند بر دلها و گوش آنان مُهر زده و بر چشمانشان پردهای است و بر آنها عذابی بزرگ است.»
نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ) (بقره، آیه 6 و 7)
«کسانی که کافر شدند، مساوی است که آنها را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد. خداوند بر دلها و گوش آنان مُهر زده و بر چشمانشان پردهای است و بر آنها عذابی بزرگ است.»
طبیعی است که سخن هر شخص هنگامی در مخاطب اثر میگذارد که مخاطب آمادگی پذیرش داشته باشد و پیشاپیش، آن را محکوم نکرده باشد؛ اما کسی که پیش از شنیدن آن را محکوم میکند و با گوینده آن دشمنی، و ستیز و لجاجت دارد، آن سخن را نمیپذیرد و آن را به دل خود راه نخواهد داد.
لغت و اعراب
1. «کفر» در لغت به معنای پوشاندن است به زارع کافر گفته میشود زیرا دانه را زیر خاک میپوشاند و به شب کافر گفته میشود چون اشیا را در تاریکی میپوشاند. در اصطلاح، کفر عبارت است از انکار خدا، پیامبر و روز قیامت. در واقع کافر حقایق را میپوشاند و گاهی کفر گفته میشود و منظور از آن کفران نعمت است؛2. «سواء» مصدر به معنای فاعلی است یعنی مستوی و مساوی؛ 3. «انذار» به معنای ترساندن همراه با خبر دادن از چیزی است. بنابراین به ترساندن تنها، انذار گفته نمیشود، بلکه انذار رساندن یک پیام به همراه ترساندن است؛ 4. جمله «سواء علیهم» تا آخر خبر برای «إِنَّ الَّذِینَ» است و «لاَ یُؤْمِنُونَ» است و جمله «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ» جمله معترضه است که محلی از اعراب ندارد؛ 5. جمله «أَ أَنْذَرْتَهُمْ» با دو همزه و «ام» به ظاهر جمله استفهامی و انشایی است ولی در واقع جمله خبری میباشد و مفهومش این است که انذار و عدم انذار آنها مساوی است؛ 6. «ختم» به معنای مهر نهادن است. چون در گذشته نامهها را با مهر پایان میدادند، از این رو، به مهر «خاتم» و به مهر زدن «ختم» گفته میشد. یک فایده مهر زدن به نامه و یا به بعضی از ظروف و کیسهها این بود که دیگر کسی نمیتوانست در آنها دستدرازی کند و به همان صورت که بود باقی میماند. در اینجا نیز منظور از مهر زدن بر دلها و گوشهای کافران این است که دیگر فهم و درک آنها قابل تغییر نیست؛ 7. «غِشَاوَةٌ» به معنای پرده است از ماده «غشی یغشی» و بر وزن فعاله است؛ نظیر: عصابه و عمامه؛ 8. عظیم نقیض «حقیر» است همانگونه که کبیر نقیض «صغیر» است حقیر از صغیر کمتر و عظیم از کبیر بالاتر است.
تفسیر
1. بسته شدن راههای ارتباطی درک انسانی در اثر دشمنی و لجاجت
در این آیه کافران افرادی عنود و لجوج معرفی شدهاند که هیچ سخنی در آنها اثر ندارد. در حقیقت بر دلهایشان مهر زده شده و هرگز ایمان نخواهند آورد و امیدی به آنان نیست. حال باید دید که آیا منظور از کافران در اینجا تمام کافران است و یا کافران خاصی مورد نظر میباشد؟ روشن است که منظور تمام کافران نیست؛ زیرا بسیاری از کافران بعدها ایمان آوردند و دلهای آنان نرم شد و این با منطوق و مفهوم آیه سازگار نیست. بنابراین منظور از کافران در اینجا کافران خاص میباشند.این کافران، یا افراد معینی بودند که در عصر پیامبر زندگی میکردند به طوری که در بعضی از روایتها آمده است و آنها عبارت بودند از ابوجهل و پنج تن از خاندان او که همگی در جنگ بدر کشته شدند و یا گروهی از بزرگان یهود. یا منظور، آن گروه از کافران است که در اثر دشمنی و لجاجت با حق، زمینه هدایت را از دست دادهاند و به اصطلاح بعضی از روایتها، دل آنها سیاه شده است و چنین افرادی ممکن است، در هر زمانی پیدا شوند.
این افراد آن چنان از مسیر هدایت دور شدهاند و توفیقشان سلب شده که انذار و تبلیغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در اینان اثر نمیکند و به حدی رسیدهاند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان بیان خدایی خود هر قدر نصیحتشان کند و یا از عذابهای الهی بترساند و یا عواقب بد اعمالشان را گوشزد کند، هرگز اینها سخن ایشان را نخواهند پذیرفت و انذار او را جدّی نخواهند گرفت، به طوری که انذار و عدم انذار آنها مساوی است.
طبیعی است که سخن هر شخص هنگامی در مخاطب اثر میگذارد که مخاطب آمادگی پذیرش داشته باشد و پیشاپیش، آن را محکوم نکرده باشد؛ اما کسی که پیش از شنیدن آن را محکوم میکند و با گوینده آن دشمنی، و ستیز و لجاجت دارد، آن سخن را نمیپذیرد و آن را به دل خود راه نخواهد داد.
گویا که بر دل او مهری زده شده است. حقیقتی که در آیه پیشین بیان شد.
دلیل این که بعضی از کافران سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیشوند و هدایت نمیشوند، این است که آنها چنان از مسیر هدایت دور افتادهاند که گویا بر دلها و گوشهای آنها مهر زده شده و آنها غیر قابل نفوذ و تغییرناپذیرند. در برابر چشمان آنها پردهای آویخته شده و دیگر از دیدن حقایق ناتوان هستند و این نتیجه قهری کفر خود خواسته آنهاست.
نکته دیگر آن است که در این آیه قلب و گوش را با مهر زدن آورده ولی چشم را با پرده قرین ساخته است. علتش این است که قلب و گوش در درک خود جهت خاصی ندارند ولی چشم تنها جهت مقابل را میبیند. بعضی از بندگان با وجود امکان هدایت، گمراهی و کفر را پیش گرفتهاند و با این انتخاب نادرست، خود را از هدایت الهی محروم کردهاند. این افراد پا را از آن فراتر گذاشته در مقابل دعوت پیامبران به دشمنی و لجاجت برخاستهاند و با مبارزه با آنها و آموزههایشان، خود را در جبهه مخالف قرار دادهاند؛ آنان تمام نیروهای خود را در مبارزه با راه پیامبران مصرف کردهاند. در چنین حالتی میتوان گفت خداوند نیز بر دل و گوش آنها مهر زده و قابلیت هدایت را از آنها گرفته است. همچنین در این آیه قلب و بصر به صورت جمع و سمع مفرد آمده و قلب مقدم بر سمع ذکر شده دلیل خاصی ندارد؛ زیرا در آیات دیگر قرآن عکس این کار را میبینیم. بنابراین جمع و مفرد این کلمهها و یا تقدیم و تأخیر آنها تنها برای تنوع در بیان مطلب است. البته بعضیها توجیهاتی ذکر کردهاند که قابل خدشه است و لازم نیست به چنین وجوه متکلفانهای روی آوریم.
2. چگونه خداوند بر دلهای کافران مهر میزند؟
در بعضی از آیات قرآن، خداوند فرموده که بر قلب کافران مهر زده و یا پردهای بر آن قرار داده است و یا بر گوش و چشم آنها پردهای است.در اینگونه از آیات منظور از مهر و پرده، مهر و پرده خارجی نیست که بر دل، گوش و چشم آنها باشد بلکه منظور همان سلب توفیق است؛ یعنی میان قوای ادراکی آنها و میان حقیقت فاصلهای قرار داده شده و آنها دیگر قابلیت ندارند که حق را درک کنند و هدایت شوند.
اکنون این سؤال پیش میآید که طبق این آیات، این خداوند است که به دل و گوش کافران مهر زده و مقابل چشمانشان پردهای قرار داده است. اگر چنین است، دیگر آنها در کفر خود نقشی ندارند و نباید آنها را سرزنش کرد؛ زیرا خدا قوای ادراکی آنها را در برابر حق بسته است این در حالی است که خداوند آنها را سرزنش میکند و عذابی بزرگ به آنها وعده میدهد.
در پاسخ این سؤال باید بگوییم: با توجه به مجموع آیاتی که در این زمینه در قرآن مجید آمده جواب این پرسش بسیار روشن است و آن این که خداوند هرگز به کفر هیچ یک از بندگان خود راضی نیست؛ (وَ لاَ یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ... ) (زمر، آیه 7) و به همه آنان امکانات و شایستگیهای لازم را در جهت هدایت داده است و با فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی، بندگان را در یافتن راه صحیح کمک کرده است. حال، بعضی از بندگان با وجود امکان هدایت، گمراهی و کفر را پیش گرفتهاند و با این انتخاب نادرست، خود را از هدایت الهی محروم کردهاند. این افراد پا را از آن فراتر گذاشته در مقابل دعوت پیامبران به دشمنی و لجاجت برخاستهاند و با مبارزه با آنها و آموزههایشان، خود را در جبهه مخالف قرار دادهاند؛ آنان تمام نیروهای خود را در مبارزه با راه پیامبران مصرف کردهاند. در چنین حالتی میتوان گفت خداوند نیز بر دل و گوش آنها مهر زده و قابلیت هدایت را از آنها گرفته است.
دچار شدن بعضی از کافران سرکش به چنین سرانجامی نتیجه قهری عملکرد خود آنهاست. آنها خود چنین خواستهاند و باید مسئولیت این انتخاب غلط را که دانسته انجام دادهاند، به عهده بگیرند؛ زیرا خداوند از ابتدا درباره این بندگانش چنین نخواسته بود، بلکه پس از اصرار در کفر و عناد در برابر حق، خدا از آنها سلب توفیق کرده و این نوعی مجازات کفر آنهاست.
این حقیقت از آیات متعدد قرآن استفاده میشود:
(... کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ)، (غافر، آیه 35) «چنین است خداوند بر سراسر قلب هر متکبر ستیزهجو مهر میزند».
(... . کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ)؛ (یونس، آیه 74) «و چنین است بر دلهای تجاوزگران مهر میزنیم».
(أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ... )؛ (جاثیه، آیه 23)
«آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده بود و خدا او را با علمی که داشت گمراه کرد و بر گوش و قلب او مهر زد».
(... . فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ... . )؛ (صف، آیه 5) «و چون آنها لغزیدند خداوند دلهایشان را لغزانید».
از این آیات و آیات مشابه دیگر به خوبی روشن میشود که علت مهر زدن خداوند بر دلهای کافران اعمال خود آنهاست و هرگز او کسی را بیجهت گمراه نمیکند و بر قوای ادراکی آنان مهر نمیزند.
مطلب دیگر این که این حالت مخصوص، که خداوند برای بعضی از کافران به وجود میآورد، در قرآن تعبیرهای گوناگونی دارد که عبارتند از: ختم، طبع، اغفال، قسوه، اقفال و اکنّه. بعض از آیات مربوط به ختم و طبع را خواندیم و اینک آیات تعبیرهای دیگر را مرور میکنیم.
اغفال: (... وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ... )؛ (کهف، آیه 28) «و اطاعت نکن از کسی که دل او را از یاد خدا غافل کردهایم».
قسوه: (فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً... . ) (مائده، آیه 13) «پس به خاطر پیمان شکنیهایشان، آنها را لعنت کردیم و دلهاشان را سخت نمودیم.»
اقفال: (أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا)؛ (محمد، آیه 24) «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفلهای آن است».
اکنّه: (... جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً... )؛ (کهف، آیه 57) «ما بر دلهای آنان پردههایی قرار دادیم که مانع فهم آنها باشد و در گوشهایشان سنگینی قرار دادیم.»
این حالت که با تعبیرهای مختلف از آن یاد شده نوعی بیماری دل و روح است که در قرآن در مواردی از آن یاد شده است و ممکن است که این تعبیرات، مراحل مختلف آن بیماری باشد.
با وجود این بیماری و مُهری که بر دلهای این کافران زده شده چگونه است که خداوند باز هم آنها را انذار میکند و مخاطب دشمنان خود قرار میدهد و این در حالی است که میداند آنها هدایت نخواهند شد؟
پاسخ این است که انذار و تبلیغ چنین افرادی از باب اتمام حجت و الزام دلیل است تا در قیامت بهانه و عذری برای عملکردشان نداشته باشند.
منبع مقاله :
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}