نویسنده: یعقوب جعفری‌نیا
 
(وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ‌ * فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ‌) (بقره، آیه 65 و 66)
«همانا کسانی از شما را که در روز شنبه از حد خود تجاوز کردند، شناختید، به آنها گفتیم: بوزینگان رانده شده پست باشید. پس آن را مایه عبرتی برای حاضران و آیندگان و پند و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم.»
از ظاهر بعضی از آیات و روایات استفاده می‌شود که در میان امت‌های پیشین شماری از افراد گاهی به صورت دسته جمعی و گاهی به صورت فردی در اثر ارتکاب بعضی از گناهان بزرگ، قیافه انسانی خود را از دست داده‌اند و به شکل یکی از حیوانات درآمده‌اند که در اصطلاح به این نوع دگرگونی «مسخ» گفته می‌شود.

لغت و اعراب

1. «علم» در اینجا به معنای معرفت و شناخت است و اغلب اگر ماده علم با یک مفعول متعدی شود به معنای شناختن و معرفت می‌آید؛ مانند: (....لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ...). یکی از فرق‌های علم و معرفت این است که علم به احوال مسمی و معرفت به ذات مسمی تعلق دارد؛ 2. «سبت» به معنای شنبه است که روز تعطیلی یهود است و از «سبت» به معنای قطع مشتق شده، که قطعه‌ای از زمان و یا به معنای راحتی است که با تعطیل رابطه دارد؛ مانند: (وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً)؛ 3. «خاسیء» به معنای رانده شده و پست و خوار است و در عربی به هنگام راندن سگ از این واژه استفاده می‌کنند و به اهل جهنم نیز «اخسئوا» گفته شده است؛ 4. «نکال» از نکل به معنای زنجیر و لگام است و نیز به معنای مجازات عبرت‌آموز می‌باشد؛ زیرا چنین مجازاتی باعث منع دیگران از ارتکاب آن جرم می‌شود.

تفسیر

1. داستان اصحاب سبت

قرآن کریم در این آیه و برخی آیات دیگر، سرگذشت گروهی از بنی‌اسرائیل را که از فرمان الهی سرپیچی کردند و در اثر آن به مجازات سختی مبتلا شدند، بیان می‌کند. خلاصه داستان از این قرار است که گروهی از بنی‌اسرائیل در یک آبادی به نام «ایله» یا «مدین» در کنار ساحل دریا زندگی می‌کردند و طبق دستور خدا ماهیگیری در روز شنبه حرام بود. ماهی‌ها شنبه‌ها به خاطر احساس امنیت و یا با فرمان تکوینی خدا بیشتر به ساحل روی می‌آوردند؛ ولی روزهای دیگر که صید ماهی، آزاد بود، آنها به سوی ساحل نمی‌آمدند. این یک آزمایش‌ الهی برای آن مردم بود؛ زیرا آنها افراد فاسق و نافرمانی بودند، به همین سبب چنین امتحانی برای اثبات فسق آنها لازم بود.
آنها به خاطر دنیاپرستی و گرد‌آوری مال و ثروت، فرمان خدا را زیر پا گذاشتند و روزهای شنبه که صید کردن حرام بود به ماهیگیری پرداختند.
البته همه مردم آن آبادی چنین نبودند، بلکه آنها به سه گروه تقسیم می‌شدند:
گروه اول همان فاسقان بودند که روز شنبه ماهیگری می‌کردند؛ گروه دوم کسانی بودند که ماهیگیری نمی‌کردند ولی کاری به کار ماهیگیران هم نداشتند و آنها را از این گناه منع نمی‌کردند.
گروه سوم کسانی بودند که با داشتن ایمانی محکم، آن گروه فاسق را از ارتکاب این گناه نهی می‌کردند و آنها را پند و اندرز می‌دادند تا مگر به خود آیند و به خاطر منافع مادی، خدا را نافرمانی نکنند.
گروه دوم یا همان بی‌تفاوت‌ها به گروه سوم می‌گفتند: شما چرا کسانی را پند می‌دهید که خدا می‌خواهد آنها را هلاک سازد یا آنها را سخت عذاب کند؟ آنها در پاسخ می‌گفتند: این به سبب عذرخواهی از پروردگار شماست و هم این که احتمال می‌دهیم آنها از این گناه پرهیز کنند. یعنی ما از طرف آنها از خدا خجالت می‌کشیم و با نهی کردن آنها از این کار، می‌خواهیم عذری پیش خدا داشته باشیم و شاید هم پند و اندرز ما کارگر باشد و در آنها اثر بگذارد:
(وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‌)؛ (اعراف، آیه 164) «و آن گاه که گروهی از ایشان گفتند: «برای چه قومی را که خدا هلاک کننده ایشان است، یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند می‌دهید؟» گفتند: «تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد، و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.»
به هر حال وقتی آنها نافرمانی کردند و به تذکرات خیرخواهان بی‌اعتنا شدند، خداوند در مقابل فسق آنها عذابی شدید و سخت نازل کرد و از میان آنها تنها گروهی را که نهی از منکر می‌کردند نجات داد و آن دو گروه را مجازات نمود، هم آنها را که روز شنبه ماهیگیری می‌کردند و هم آنها را که ماهیگیری نمی‌کردند ولی بی‌تفاوت بودند و به وظیفه نهی از منکر عمل نمی‌کردند.
در اثر این نافرمانی آشکار، خداوند آنها را سخت مجازات کرد. به این صورت که آنها را به شکل بوزینه در آورد تا هم برای مردم آن زمان و هم برای آیندگان مایه عبرتی باشند و پرهیزگاران از آن پند گیرند.
بر اساس برخی روایات، شکل آنها بوزینه بود ولی فهم و درک انسانی داشتند و آنها فقط سه روز به همین شکل ماندند و پس از آن هلاک شدند و میمون‌های فعلی از نسل آنها نمی‌باشند. (1)
طبق نظریه بیشتر مفسران، آنها به واقع مسخ شدند و شکل ظاهری آنها به قیافه میمون درآمد. ظاهر این آیه و آیه‌های دیگری که در این مورد نازل شده به همین معنا دلالت می‌کند و روایات بسیاری هم در این باره وارد شده است که به آنها اشاره خواهد شد، ولی ابن مجاهد گفته است که قیافه ظاهری آنها مسخ نشد و آنها به شکل میمون درنیامدند بلکه قلب و روح آنها مانند میمون شد و از نور هدایت خالی گردید.
به نظر ما تغییر شکل ظاهری آن گروه به شکل یک حیوان، محال عقلی نیست و ظاهر آیات و روایات هم آن را تأیید می‌کند از این رو، هیچ منعی وجود ندارد که از باب معجزه به چنین معنایی ملتزم شویم و آن را بپذیریم.
مسخ شدن آن گروه از عصیانگران یهود یا همان «اصحاب سبت» ضمن این که مجازاتی برای آنها شد، مایه عبرتی برای دیگران هم بود. در این آیه اشاره شده که این مجازات هم برای معاصران آنها که از حال آنها خبردار شدند و هم برای نسل‌های بعدی، مایه عبرت و نیز موعظه‌ای برای پرهیزگاران بود.
البته می‌توان جمله: (....لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَا خَلْفَهَا....) را مربوط به آبادی‌های دور و نزدیک دانست به این معنا که مسخ شدن آنها هم برای آبادی‌های نزدیک و هم برای آبادی‌های دورتر از آنها مایه عبرت بود ولی ظاهر آیه بیشتر به احتمال اول دلالت دارد.

2. مسخ شدگان و حقیقت مسخ

از ظاهر بعضی از آیات و روایات استفاده می‌شود که در میان امت‌های پیشین شماری از افراد گاهی به صورت دسته جمعی و گاهی به صورت فردی در اثر ارتکاب بعضی از گناهان بزرگ، قیافه انسانی خود را از دست داده‌اند و به شکل یکی از حیوانات درآمده‌اند که در اصطلاح به این نوع دگرگونی «مسخ» گفته می‌شود.
«مسخ» در مقابل «نسخ» است که به معنای قطع علاقه یک روح از یک بدن و تعلق آن به بدن انسان و یا حیوان دیگر است که به آن تناسخ هم گفته می‌شود. از نظر علمای اسلامی «نسخ» یا همان تناسخ، باطل است و چنین چیزی امکان‌پذیر نیست هر چند که بعضی از فلاسفه آن را پذیرفته‌اند؛ (2) ولی «مسخ» یعنی تبدیل شکل انسان به شکل حیوان، مورد پذیرش اغلب دانشمندان اسلامی است و همان‌گونه که گفتیم، ظاهر آیات و روایات به آن دلالت دارد.
در اینجا پیش از هر چیز آیات مربوط به مسخ را می‌آوریم:
(وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ‌)؛ (بقره، آیه 65) «همانا کسانی از شما را که در روز شنبه از حد خود تجاوز کردند شناختید پس به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده باشید».
«ای کسانی که کتاب به شما داده شده است به کتابی که نازل کردیم و تصدیق کننده چیزی است که همراه شماست، ایمان بیاورید پیش از آن که صورت‌هایی را ناپدید کنیم و آنها را پشت سرشان برگردانیم یا لعنتشان کنیم همان‌گونه که اصحاب سبت را لعنت کردیم و فرمان خدا انجام شدنی است».
(فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ‌)؛ (اعراف، آیه 166) «و چون درباره چیزی که از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند، به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده پست باشید.»
در این آیات سخن از اصحاب سبت است که قومی از یهود بودند و در کنار دریایی زندگی می‌کردند و از جانب خداوند دستور داشتند که روزهای شنبه ماهیگیری نکنند ولی آنها این دستور الهی را زیر پا گذاشتند. خداوند در مقابل این نافرمانی آنها را به صورت بوزینه درآورد. در آیه دوم و چهارم تعبیر قرآن چنین است که «به آنها گفتیم بوزینه باشید.» این فرمان یک فرمان تکوینی است و در واقع سخنی ردّ و بدل نشده همان که فرمان تکوینی الهی صادر شد، آنها به صورت بوزینه درآمدند. در آیه سوم صحبت از ناپدید کردن چهره‌های افراد یا برگردانیدن آنها به پشت سر و نفرین آنهاست. همان‌گونه که اصحاب سبت چنین شدند.
منظور از «طمس وجوه» در این آیه، برگردانیدن صورت‌ها به پشت سرهاست. انسان در این حالت علاوه بر این که قیافه بسیار زشتی پیدا می‌کند، همه چیز را وارونه می‌بیند و درک و احساس او بر عکس عمل می‌کند. او هر چه بخواهد پیش برود، به عقب برمی‌گردد و هر چه بیشتر و سریع‌تر حرکت کند، بیشتر از هدف فاصله می‌گیرد. به جای این که طالب حق باشد و هدایت را جست و جو کند، به دنبال باطل می‌رود و گمراه‌تر می‌شود. این کج‌اندیشی شدید، بدترین حالتی است که ممکن است در یک انسان به وجود آید و درست برعکس فطرت اولیه او است. انسان با فطرت اولیه خود همواره خواهان حقیقت و در جست و جوی هدایت است ولی در اثر کفر و ادامه آن، فطرت او زیر پرده می‌ماند و به جای حق دنبال باطل می‌رود. البته عامل پیدایش چنین حالتی خودشان هستند و این نتیجه قهری پافشاری بر کفر و ستیز با حق است. توجه کنیم که در آیه شریفه، طمس وجوه به عنوان یک تهدید ذکر شده و دلالت بر وقوع ندارد.
(قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ....)؛ (مائده، آیه 60) «بگو آیا شما را از پاداشی بدتر از این نزد خداوند خبر بدهم؟ کسی که خداوند او را نفرین کرد و بر او خشم گرفت و برخی از آنها را بوزینگان و خوکان قرار داد».
در این آیه از قوم خاصی نام نمی‌برد؛ ولی از کسانی یاد می‌کند که مورد لعنت و خشم خداوند قرار گرفته‌اند و به شکل بوزینه و خوک، درآمده‌اند. مسخ شدگان به شکل میمون همان بنی‌اسرائیل بودند، ولی قومی که به شکل خوک درآمده باشند در قرآن مشخص نشده‌اند؛ با اما طبق روایات، آنها کافران از قوم عیسی بودند که حتی پس از نزول مائده درخواستی آنان از سوی خدا، باز ایمان نیاوردند وخدا آنها را به شکل خوک درآورد. (3)
این آیات به روشنی بر یک حقیقت دلالت دارند و آن این که گروهی از گنهکاران در میان امت‌های پیشین به صورت بوزینه و خوک مسخ شده‌اند به این صورت که چهره و قیافه انسانی آنها تغییر یافته و به شکل حیوان درآمده است.
اغلب دانشمندان اسلامی این حقیقت را به همین صورت پذیرفته‌اند و آن را یک معجزه الهی می‌دانند. هرچند که از ابن مجاهد نقل شده که: قیافه ظاهری آنها تغییر نیافته و آنها در واقع به شکل میمون درنیامده‌اند؛ بلکه روح و قلب آنها مانند حیوان شد و از نور هدایت خالی گردید. (4)
تغییر شکل ظاهری انسان به حیوان از لحاظ عقلی محال نیست و ما نمی‌توانیم به صرف استبعاد، از ظاهر روشن آیات قرآنی دست برداریم به خصوص این که ظاهر این آیات را روایت‌های گوناگونی تقویت می‌کند.
از جمله این روایات، روایات گوناگونی است که درباره اصحاب سبت وارد شده که بعضی از این روایات را مرحوم مجلسی در بحارالانوار آورده است. (5)
همچنین در روایتی از امام رضا (علیه السلام) دوازده نوع حیوان نام برده شده که بعضی از انسان‌ها به صورت آنها مسخ شده‌اند (6) و در روایتی از امام صادق (علیه السلام) و در روایتی از امام صادق (علیه السلام) از مسخ شدن شماری از بنی‌اسرائیل به صورت مارماهی، میمون، خوک و حیوانات دیگر سخن به میان آمده است. (7) در روایت دیگری از ایشان از خوردن مسخ‌شدگان منع شده تا مردم از آنها نفع نبرند و مجازات را ناچیز نشمارند. (8)
شیخ صدوق در کتاب علل‌الشرایع از عبدالله بن فضل نقل می‌کند: از امام صادق (علیه السلام) درباره این سخن خداوند پرسیدم: (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ‌) فرمود: آنها سه روز مسخ شدند سپس مردند و نسل آنها باقی نماند و میمون‌های کنونی به شکل آنها هستند و خوک‌ها و سایر مسخ‌شدگان هم همین طورند. هر چه از آنها امروز دیده شود فقط به شکل مسخ‌شدگان هستند و خوردن گوشت آنها حرام است. (9) در روایت دیگری داستانی نقل شده که گویا حضرت موسی همنشینی داشت که در اثر نافرمانی خداوند میمون شد. (10)
روایات در این زمینه فراوان است تا آنجا که در پاسخ به پرسشی که از سید مرتضی شده ایشان ادعای تواتر این روایات را نموده است. (11) همچنین از طریق اهل سنت نیز روایات زیادی در این باره نقل شده است. (12)
با توجه به مجموع آیات و روایات، تقریباً جای تردید باقی نمی‌ماند که منظور از مسخ، تغییر قیافه انسانی آنها به قیافه حیوانی است و همان‌گونه که پیشتر آمد این کار از نظر عقلی محال نیست و می‌تواند متعلق معجزه باشد.
انسان در طول عمر خود پیوسته تغییر شکل می‌دهد و حتی اجزای بدن او هر چند سال یک بار به تدریج دگرگون می‌شود، حال چه مانعی دارد که این تغییر از طریق معجزه به یک باره اتفاق افتد و انسان در اثر گناه به شکلی شبیه حیوان خاصی درآید.
گاهی گفته می‌شود که این کار با سیر کمالی انسان مخالف است و از لحاظ فلسفی انسان نمی‌تواند در سیر تکاملی خود به ناقص برسد و یا قهقرا کند. پاسخ این اشکال روشن است چون ماهیت انسان تغییر نمی‌یابد، بلکه فرد مسخ شده با حفظ ماهیت اصلی خود تنها از لحاظ قیافه به شکل حیوان دیده می‌شود که نوعی عقوبت و مجازات الهی است و اساساً تغییر چهره انسانی به مراحل تکاملی او ربطی ندارد وگرنه باید تغییر قیافه شاداب یک جوان به قیافه افسرده و پیر که در طول زمان شکل می‌گیرد، نیز محال باشد در حالی که چنین نیست و همواره جوان‌ها پیر می‌شوند و قیافه‌های نامطلوبی به خود می‌گیرند.
مرحوم سید مرتضی علم‌الهدی ضمن تأیید این مطلب که چنین تغییر قیافه‌ای محال نیست، پرسش‌هایی را در این زمینه مطرح می‌کند. از جمله این‌که، چگونه تغییر قیافه انسان به شکل حیوان، مجازات محسوب می‌شود؟ او در پاسخ می‌گوید: اگر این شکل از آغاز به همین صورت آفریده شده باشد، مجازات نیست ولی اگر یک انسان زنده‌ای که به زیباترین شکل ممکن آفریده شده، تغییر شکل بدهد و به صورت حیوان درآید، این مجازات است زیرا شخص از این تغییر دچار غم و غصه می‌شود. (13) یعنی آنها از وضع خود آگاهی داشتند و رنج می‌بردند.
سؤالی که باقی می‌ماند این است که آیا مجازات مسخ مخصوص امت‌های پیشین بوده و برای امت اسلامی چنین مجازاتی اعمال نخواهد شد؟ و یا این یک کیفر عمومی است و احتمال وقوع آن همواره موجود است؟
در بعضی از کتاب‌ها به ابن‌عباس نسبت داده شده که او گفته است این مجازات به امت‌های پیشین اختصاص داشت. (14) مرحوم مجلسی گفته است: تمام مجازات‌های ملت‌های گذشته در این امت هم وجود دارد منتهی این مجازات‌ها به صورت معنوی است و مسخ در این امت به معنای مردن قلب و روح انسانی و محروم شدن از علم و کمال است هر چند که به ظاهر صورت آدمی داشته باشد. (15)
اما روایاتی وارد شده که در میان امت اسلامی هم امکان مسخ وجود دارد. در روایتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که در میان امت من نیز خسف و مسخ اتفاق می‌افتد. (16) و در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده که بنی‌امیه در حال مرگ مسخ می‌شدند. (17)
در قیامت هم برخی از افراد به صورت مسخ شده و به شکل حیوانات محشور خواهند شد:
(وَ لَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیّاً وَ لاَ یَرْجِعُونَ‌)؛ (یس، آیه 67) «و اگر بخواهیم آنها را بر جایشان مسخ می‌کنیم پس نه از آنجا می‌توانند بگذرند و نه بازپس گردند».
این آیه مربوط به روز قیامت است و از امکان مسخ در آن روز خبر می‌دهد. در روایات هم از گروه‌هایی یاد شده که مسخ شده وارد محشر خواهند شد. در تفسیر آیه شریفه (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً) (نبأ، آیه 18) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: ده گروه از امت من به صورت‌های تبدیل شده محشور می‌شوند، آن گاه صورت‌های تبدیل شده دهگانه را می‌شمارد که یکی از آنها صورت میمون و یکی هم صورت خوک است. (18)
خداوند به سبب لفظی که به انسان دارد، او را به بهترین شکل و زیباترین صورت آفریده است:
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ) (تغابن، آیه 3)؛ اما انسان ناسپاس با عملکرد غلط خود، این صورت زیبا را به قیافه‌ای ناموزون تبدیل می‌کند. هر چند در این دنیا این زشتی‌ها در پشت آن صورت زیبا پنهان می‌ماند و تنها در شرایط بسیار استثنایی و در حالت مسخ چهره واقعی او نمایان می‌گردد؛ اما در آخرت که روز آشکار شدن نهان‌هاست، پرده از چهره‌ها برداشته می‌شود و همه با قیافه واقعی خود در محشر حضور می‌یابند:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ان الله یحشر الناس علی نیّاتهم یوم القیامة»؛ (19) «همانا خداوند مردم را در روز قیامت بر اساس نیت‌هایشان محشور می‌کند».

نمایش پی نوشت ها:
1. مجمع‌البیان، ج1، ص 265.
2. درباره ابطال تناسخ ر. ک: علامه حلی، کشف المراد، ص 191 و همو، مناهج الیقین، ص 232 و صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج9، ص 1 به بعد.
3. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص 351.
4. مجمع‌البیان، ج1، ص 264.
5. ر.ک: بحارالانوار، ج14، ص 50 به بعد.
6. کافی، ج6، ص 246.
7. همان، ج1، ص 368.
8. همان، ص 6، ص 242.
9. بحارالانوار، ج61، ص 115.
10. همان، ج40، ص 70.
11. سید مرتضی علم‌الهدی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص 351.
12. جامع‌البیان (تفسیر طبری)، ج1، ص 330.
13. رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص 353.
14. بحارالانوار، ج16، ص 306.
15. همان، ج24، ص 104.
16. همان، ج22، ص 452.
17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 232.
18. مجمع البیان، ج10، ص 642.
19. الکافی، ج5، ص 20.

منبع مقاله :
جعفری‌نیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی، چاپ اول.