نویسنده: یعقوب جعفری‌نیا
 
(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ) (اعراف، آیه 54).
«همانا پروردگار شما خداست؛ همان که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید که به فرمان او رام هستند. آگاه باشید که آفرینش و فرمان از آن اوست. مبارک است خدا که پروردگار جهانیان است». عالم خلق شامل موجوداتی است که به تدریج آفریده شده‌اند و در خلقت آنها واسطه‌هایی از علت‌ها و معلول‌ها به کار رفته است؛ مانند خلقت آسمان‌ها و زمین در شش روز. اما عالم امر شامل موجوداتی است که یکباره و بدون واسطه و با امر «کن» آفریده شده‌اند، مانند: روح.

لغت و اعراب

1. «ایام» روزها. منظور از یوم در اینجا دوره است، نه روز به معنای بیست و چهار ساعت. در زبان عربی به یک دوره و یک برهه خاص از زمان که اتفاق خاصی در آن بیفتد، «یوم» گفته می‌شود؛ به طور مثال به حوادث تاریخی خودشان «ایام العرب» می‌گویند؛ از این رو در قرآن به حوادث تاریخ بنی‌اسرائیل «ایام الله» گفته شده و حضرت علی (علیه السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «الدهر یومان یوم للک و یوم علیک»؛ روزگار دو روز است؛ روزی به نفع تو و روزی به ضرر تو». در قرآن کریم گاهی روز به هزار سال (سجده، آیه 5) و گاهی به پنجاه هزار سال معمولی (معارج، آیه 4) یوم اطلاق شده است. به هر حال یوم، علاوه بر معنای مشهور خود، به مقطع خاصی از زمان گفته می‌شود که به خاطر حادثه‌ای ممتاز شده است؛ 2. «استوی»، مسلط شد، برقرار شد، استیلا یافت؛ 3. «عرش» تخت، تختی که روی آن سقف مانندی وجود دارد، هودج. عرش در اینجا معنای خاصی دارد و یکی از حقایق عالم هستی است که حقیقت آن بر ما پوشیده است؛ 4. «یغشی» می‌پوشاند. این فعل دو مفعول می‌گیرد و در اینجا مفعول اول آن «اللیل» و مفعول دوم آن «النهار» است. 5. «حثیث» شتابان، با سرعت. حال از ضمیر فاعلی «یطلبه»؛ 6. «الشمس» عطف بر «الارض»، و همین طور است «القمر» و «النجوم»؛ 7. «مسخرات» حال از شمس، قمر و نجوم؛ 8. «تبارک» مبارک است. از برکت به معنای ثبات و دوام نعمت و قدرت.

تفسیر

1. نشانه‌هایی از قدرت خدا

در این آیه، ابتدا چندین پدیده از پدیده‌های عالم آفرینش، به عنوان نشانه‌های قدرت پروردگار، ذکر شده و در نهایت از حقیقتی به نام «خلق و امر» سخن به میان آمده که مخصوص خداوند است و پس از بیان آن، خداوند خود را به عنوان احسن الخالقین ستوده است. ما در اینجا آن پدیده‌ها را که در آیه‌های دیگری هم آمده، به طور خلاصه و «خلق و امر» را که تنها در این آیه آمده، به طور تفصیل مورد بحث قرار می‌دهیم:
آیه شریفه، نخست از مراحل و دوره‌های گوناگون آفرینش جهان سخن می‌گوید و خاطر نشان می‌سازد که خداوند، آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید. منظور از شش روز، شش دوره است. همان گونه که گفته شد، «یوم» در زبان عربی به دوره و قطعه‌ای خاص از زمان گفته می‌شود که گاهی بیست و چهار ساعت و یک ساعت و روز است و گاهی کمتر و گاهی بیشتر. در قرآن به پنجاه هزار سال ما یک روز گفته شده (معارج، آیه 4). اساس شبانه روز از گردش زمین به دور خود به وجود می‌آید و قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین، روز به این معنا مفهومی ندارد.
بنابراین، منظور از شش روز، در این آیه و آیات مشابه همان شش دوره است ‌و هدف از ذکر آن، بیان تدریجی بودن آفرینش آسمان‌ها و زمین است و این که خداوند مرحله به مرحله و به تدریج جهان را آفرید. هرچند می‌توانست آن را یکباره و در یک لحظه بیافریند؛ ولی اساس آفرینش بر تدریج و تکامل گذاشته شده و همه چیز در جهان حالت تدریجی دارد. از رشد جنین در رحم مادر و رشد درختان و گیاهان گرفته تا تکامل معادن و پیدایش ابرها و باران‌ها و حرکت اجرام، همگی پیرو قانون تدریج و تدرّج است. البته در بعضی از روایات، این شش روز از شنبه تا پنجشنبه گرفته شده و از جمعه به عنوان روز پایانی خلقت و روز استراحت یاد شده است. (1) درستی این گونه روایت‌ها از لحاظ سند جای تردید است و می‌توان آنها را به نحوی تأویل کرد به این که ذکر شنبه تا پنجشنبه برای فهم عموم بوده و هدف از آن بیان همان حالت تدریج و تکامل است.
آیه مورد بحث در ادامه، پس از ذکر خلقت آسمان‌ها و زمین در شش دوره، مطلب را چنین ادامه می‌دهد که: «سپس به عرش تسلط یافت». یا «به عرش پرداخت». یا «در عرش قرار گرفت». هر تعبیری که باشد، هدف از آن بیان چیرگی خداوند بر عرش است که می‌توان آن را مرکز فرماندهی جهان آفرینش دانست. البته عرش حقیقتی ورای آسمان‌ها و زمین است و ما از چگونگی آن آگاهی نداریم. نمی‌توان آن را از باب تمثیل یا استعاره دانست؛ چون در قرآن کریم صفت‌ها و نشانه‌های گوناگونی برای عرش خدا ذکر شده که به روشنی بر عینی و واقعی بودن آن دلالت دارد، مانند:
(وَ تَرَى الْمَلاَئِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ....)؛ (زمر، آیه 75) «و فرشتگان را می‌بینی که پیرامون عرش حلقه زده‌اند»، (....وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ....)؛ (هود، آیه 7) «و عرش او بر آب بود»، (...وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ)؛ (حاقه، آیه17) «و عرش پروردگارت را در آن روز، هشت (فرشته) بر سر خود بر می‌دارند».
پس از بیان حقیقت بالا، به ذکر پدیده‌ای می‌پردازد که همواره در زندگی خود، شاهد آن هستیم و چه بسا به آن توجه نداریم. خدا در این آیه ما را به مطالعه و تفکر در این پدیده تکراری وادار می‌کند و آن این است که خداوند روز را بر شب می‌پوشاند؛ یعنی شب را که تاریکی است لباس روز می‌پوشاند و همه جا روشن می‌شود. از این تعبیر چنین استفاده می‌شود که اصل، تاریکی است و نور بر آن عارض می‌شود و در آیه دیگری نور و ظلمت، هر دو را یک امر وجودی و قابل جعل معرفی می‌کند:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورَ....)؛ (انعام، آیه 1) «ستایش خدایی را که آسمان‌ها و زمین را آفرید، و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد.»
خداوند به شب، لباس روز می‌پوشاند و همه جا روشن می‌شود و این نعمت بزرگی برای انسان‌هاست. بار دیگر شب می‌شود و تاریکی می‌آید و باز روز می‌شود و همین طور ادامه می‌یابد. در واقع شب و روز یکدیگر را شتابان طلب می‌کنند، همان‌گونه که در این آیه با لفظ «حثیثا» به این شتاب اشاره می‌کند. در بعضی از آیات از این حالت به عنوان اختلاف لیل و نهار، یعنی جانشینی شب و روز از یکدیگر، یاد می‌کند و مسلم است که این آمد و شد شب و روز، نقش تعیین کننده‌ای در آسایش و تأمین نیازهای بشری دارد.
وقتی گفته می‌شود آسمان‌ها و زمین، این تعبیر شامل خورشید، ماه و ستارگان هم می‌شود؛ ولی برای بیان اهمیت این دو پدیده در زندگی بشر، آنها را به طور ویژه نام می‌برد و تأکید دارد که آنها در تسخیر خدایند و به امر او رام هستند و حرکت آنها پیرو قانون‌های محکمی است که خدا قرار داده است.
خورشید و ماه و ستارگان، هم در تسخیر خدا هستند و هم خدا آنها را در تسخیر بشر قرار داده و در جهت منافع و بقای بشر حرکت می‌کنند. این مطلب که آنها در تسخیر بشر هستند در آیه‌های گوناگونی از قرآن کریم آمده است:
(وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ....)؛ (نحل، آیه 12) «و برای شما شب و روز و آفتاب و ماه و ستارگان را مسخر کرد که همگی به امر خدا مسخّر هستند».
تسخیر این پدیده‌ها برای بشر، رام شدن آنهاست و انسان از وجود آنها استفاده می‌کند و حرکت آنها در راستای منافع اوست. این در واقع چراغ سبزی است که خداوند به بشر نشان می‌دهد که او از این پدیده‌ها هر چه بیشتر استفاده کند و آنها را در خدمت خود قرار بدهد. همان گونه که بشر مرحله به مرحله به آن دست یافته، انتظار می‌رود که در آینده از نیروهای نهفته در این پدیده‌ها، بیشتر بهره‌برداری کند.
در این آیه پس از بیان مطالب بالا، می‌گوید: «آگاه باشید «خلق» و «امر» از آن خداست» و در پایان آیه، خداوند خود را مبارک می‌خواند، ولی نه به عنوان بهترین آفرینندگان، (احسن الخالقین) بلکه به عنوان پروردگار جهانیان، (رب العالمین). مطلبی که در اول آیه آمده و خدا به عنوان «ربّ» معرفی شده، در پایان آیه نیز آمده است. جالب این که در آغاز آیه به عنوان پروردگار شما و در پایان آن به عنوان پروردگار جهانیان ذکر شده و پس از بیان خلقت جهان، ربوبیت را تعمیم داده است.

2. خلق و امر از آن خداست

در این آیه پس از ذکر پدیده‌هایی از عالم آفرینش، می‌فرماید: «آگاه باشید که «خلق و امر» از آنِ خدا است». شروع این جمله با حرف «الا» که حرف تنبیه است، نشان دهنده اهمیت موضوع خلق و امر است و خداوند این موضوع را به عنوان یک موضوع ویژه مطرح می‌کند که بر همه پدیده‌ها حاکمیت دارد و باید مورد توجه و تحقیق بیشتری قرار گیرد.
درباره این موضوع که به «عالم خلق و امر» معروف شده است، نظرهای گوناگونی وجود دارد و مفسران و فلاسفه اسلامی و متکلمان هر کدام دیدگاه ویژه‌ای دارند.
تعبیر «عالم» درباره «خلق» و «امر» در قرآن و احادیث وجود ندارد و ما در متن‌های دینی چیزی به نام «عالم خلق و امر» نداریم، این تعبیر فیلسوفان و متکلمان است که مفسران هم گاهی آن را به کار می‌برند؛ زیرا طبق احادیث، خداوند عالم‌های بسیاری دارد. (2)

3. دیدگاه‌ها درباره عالم خلق و امر

در میان نظریه‌های گوناگونی که در بیان مفهوم «خلق و امر» وجود دارد، چهار نظریه از اهمیت بیشتری برخوردار است:
1. منظور از عالم خلق، عالم مادیات مانند آسمان‌ها و زمین و منظور از عالم امر، عالم مجردات مانند روح و فرشتگان است. اغلب فیلسوفان اسلامی، آیه شریفه را این گونه معنا کرده‌اند. به ویژه در آثار متفکران اسماعیلیه تأکید بیشتری بر آن شده است. (3) کسانی مانند غزالی، سهروردی، ابن‌عربی و فیض کاشانی (4) نیز به آن معنا تصریح کرده‌اند.
2. عالم خلق شامل موجوداتی است که به تدریج آفریده شده‌اند و در خلقت آنها واسطه‌هایی از علت‌ها و معلول‌ها به کار رفته است؛ مانند خلقت آسمان‌ها و زمین در شش روز. اما عالم امر شامل موجوداتی است که یکباره و بدون واسطه و با امر «کن» آفریده شده‌اند، مانند: روح.
می‌توان این نظریه را در نظریه قبلی ادغام کرد، چون نتیجه آن یکی است؛ ولی چون کسانی که در بالا از آنها یاد کردیم این توضیح را نگفته‌اند از این رو، به عنوان دو نظریه بیان شد.
استناد این نظریه به آیاتی از قرآن کریم است که در آنها از آفرینش آسمان‌ها و زمین و پدیده‌های مادی به صورت تدریجی و در شش روز خبر داده شده و در این آیات از واژه «خلق» استفاده شده است. در مقابل آنها، آیاتی وجود دارد که اشاره به موجوداتی است که آنها بدون واسطه و یکباره و با امر خدا به صورت «کن» پدید آمده‌اند:
(وَ مَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ)؛ (قمر، آیه 50) «و امر ما، جز یک سخن نیست مانند یک چشم به هم زدن»، (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌)؛ (یس، آیه 82) «جز این نیست که امر او (خدا) هنگامی که چیزی را بخواهد این است که به او بگوید باش، پس می‌باشد».
طبق این نظریه «عالم امر» شامل موجوداتی است که این چنین پدید می‌آیند و برای آن روح را مثال می‌زنند که درباره آن چنین فرمود:
(وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی...)؛ (اسراء، آیه 85) «و از تو درباره روح می‌پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است».
ملاصدرا درباره این آیه گفته است: «منظور خدا این است که روح جوهر بسیطی از عالم امر و بقاست، نه از عالم خلق و فنا» و اضافه می‌کند: این که برخی گفته‌اند که طبق این آیه خدا علم روح را بر مردم مبهم کرده و کسی نمی‌تواند آن را درک کند، درست نیست».
وی در توضیح این نظر می‌گوید: «عالم، شامل خلق و امر است، خلق قالب‌های عالم و امر روح عالم است: عالم امر، همان اولیات عظیم است که خدا آنها را برای بقا آفرید. همچون عقل، روح، قلم، عرش و مانند آنها... هر موجودی که امر قدیم آنها را پدید آورده، باقی به بقای خداست و هر موجودی که واسطه‌ها آن را پدید آورده‌اند، از عالم خلق است». (5)
برای فهم بهتر این مطلب گفته شده: چون عالم خلق مربوط به ماده است، در انحصار خدا نیست و دیگران هم می‌توانند خلق کنند، مانند حضرت عیسی که خدا به او فرمود: (...وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی....)؛ (مائده، آیه 110) «و آن گاه که به اذن من، از گِل، به شکل پرنده می‌ساختی». ولی عالم امر که مربوط به مجردات است در انحصار خداست و قرآن همه جا به خدا نسبت داده است به صورت «امرنا»، «امره»، «امر ربک» و مانند آنها.
مطلب گفته شده در بالا، اگر هم در جای خود صحیح باشد، تطبیق آن با خلق و امر که در قرآن آمده نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا در آیات قرآن، کلمه «امر» در مورد موجودات مادی هم به کار رفته است.
واژه امر و مشتقات آن، در قرآن کریم بیش از 240 بار آمده و با مشاهده آیات، چنین به نظر می‌‎رسد که امر در قرآن در سه معنای کلی به کار رفته است:
1. امر به معنای فرمان تشریعی، مانند:
(إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى....)؛ (نحل، آیه 90) «همانا خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد»، (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ....)؛ (اعراف، آیه 77) «پس آن ماده شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند»، (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ....)؛ (اعراف، آیه 29) «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است».
2. امر به معنای فرمان تکوینی، مانند:
(وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ....)؛ (روم، آیه 25) «و از نشانه‌های او این است که آسمان و زمین به فرمانش برپایند»،(....وَ غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ....)؛ (هود، آیه 44) «و آب فرو کاست و فرمان گزارده شد»، (... وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ....)؛ (اعراف، آیه 54) «و خورشید و ماه و ستارگان که به فرمان او رام شده‌اند».
3. امر به معنای کار و شأن، مانند:
(... حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ ...)؛ (آل عمران، آیه 152) «تا آنکه سست شدید و در کار با یکدیگر به نزاع پرداختید»، (....وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ....)؛ (آل عمران، آیه 159) «و در کار با آنان مشورت کن»، (...لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ....)؛ (حجرات، آیه 7) «اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند، قطعاً دچار زحمت می‌شوید».
آنچه مورد بحث ماست، امر به معنای تکوینی آن است و به طوری که ملاحظه کردید، امر به این معنا، درباره امور مادی مانند: برپایی آسمان، حرکت کشتی‌ها، تسخیر خورشید ماه، ستارگان و مانند آنها نیز به کار رفته است، بنابراین، اختصاص دادن امر در آیه مورد بحث به مجردات، مبنای استواری ندارد.
در مورد خلقت تدریجی یا دفعی که مطرح کرده‌اند، می‌گوییم: نظام خلقت بر اساس تدریج و تدرّج است و هیچ موجودی بدون زمینه قبلی و فراهم شدن مقدمات، پدید نمی‌آید و حتی در آیاتی که در آنها «کن فیکون» به کار رفته که به ظاهر دلالت بر پیدایش دفعی یک موجود می‌کند، اگر دقت کنیم، خواهیم دید که در آن موارد هم زمینه‌های قبلی آماده بوده و چون موجودی به مرحله‌ای رسیده که باید از قوه به فعلیت درآید، متعلق امر «کن» واقع شده است و همه موجودات از زمین و آسمان که در شش روز آفریده شده‌اند، در پدید آمدن خود متعلق امر «کن» بوده‌اند:
(بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌)؛ (بقره، آیه 117) «او پدید آورنده آسمانها و زمین است و چون به کاری اراده فرماید، فقط می‌گوید: «باش» پس می‌شود».
در موضوع خلقت آدم، طبق آیه‌ای که در ذیل می‌خوانیم، خداوند، نخست او را از خاک آفرید و سپس به او فرمان داد که «باش» و او هم شد:
(إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ (آل عمران، آیه 59) «همانا، مثل عیسی نزد خدا همچون مَثَلِ خلقت آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت: «باش» پس وجود یافت».
همچنین درباره خلقت روح که از امر پروردگار است، نیز می‌بینیم پس از پیدایش جسد و فراهم شدن مقدمات، متعلق فرمان الهی واقع می‌شود و دمیده شدن روح به جنین پس از طی مراحل گوناگون انجام می‌گیرد و خدا از آن به عنوان «آفرینشی دیگر» یاد می‌کند:
(ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ‌)؛ (مؤمنون، آیه 14) «آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم. پس آن علقه را مضغه گردانیدیم و آن گاه مضغه را استخوان‌هایی ساختیم، بعد استخوان‌ها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه آن را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است»، (... وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ‌ *ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ‌ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)؛ (سجده، آیه 7-9) «و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس نسل او را از چکیده آبی پست قرار داد. آن گاه او را درست اندام کرد، و از روح خویش در او دمید».
البته برخی از آیاتی که در آنها عبارت «کن فیکون» آمده، مربوط به آخرت است که آن جا جای تدریج و تدرّج نیست؛ مانند: نحل، آیه 40 و یس، آیه 82.
باید توجه داشت که هر چند نظام آفرینش بر اساس تدریج و تدرج است ولی این اصل، قدرت خدا را محدود نمی‌کند و او می‌تواند فراتر از این نظام قدرت نمایی کند؛ مانند گلستان شدن آتش نمرود بر ابراهیم:
(قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاَماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ‌)؛ (انبیاء، آیه 69) «گفتیم: ای آتش، برای ابراهیم سرد و سلامت باش».
3. نظریه اشاعره است که معتقدند منظور از «خلق» فعل خدا و منظور از «امر» کلام اوست و با همین آیه بر قدیم بودن کلام خدا استدلال می‌کنند. به این بیان که ذکر امر بعد از خلق دلالت می‌کند که امر از جنس خلق نیست و بنابراین امر غیر مخلوق و قدیم است. این مطلب، مربوط به همان نزاع معروف حدوث یا قدم کلام الهی است. دیدگاه ویژه اشاعره درباره خلق و امر، در بیشتر کتاب‌های تفسیری و کلامی آنان بیان شده است و ما در اینجا سخن ابوالحسن اشعری پایه‌گذار اشعری پایه‌گذار اشعری‌گری را از کتاب خودش نقل می‌کنیم، او می‌گوید:
«خلق در آیه (... أَلَا لَهُ الخَلقُ وَ الأَمرُ...) شامل همه چیزهایی است که خلق شده‌اند و امر غیر از آفرینش است و بنابراین، امر که کلام اوست غیر مخلوق است». (6)
این سخن اشاعره مبتنی بر این است که «امر» در آیه شریفه به معنای کلام خدا باشد، در حالی که چنین نیست و به قرینه صدر همین آیه و آیات دیگر، امر به معنای تدبیر و سامان دهی است.
4. نظریه دیگری که در بیان مفهوم «خلق و امرم وجود دارد، این است که منظور از «خلق» آفرینش و پدید آوردن اشیا و منظور از «امر» تدبیر و ساماندهی آنهاست؛ یعنی جهان، پس از آفرینش هم، تحت فرمان و اراده خداست و اوست که هر موجودی را در هر جهتی که برای آن آفریده شده سوق می‌دهد و این همان معنای ربویت است.
بسیاری از مفسران و متفکران اسلامی، در معنای آیه (... اَلَا لَهُ الخَلق وَ الأَمرُ....) همین نظر را بیان کرده‌اند که سخن دو تن از آنها را نقل می‌کنیم:
زمخشری در ذیل آیه (...اَلَا لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ....) می‌گوید: خداست که همه موجودات را خلق کرد و خداست که آنها را مطابق اراده خود سامان داد. (7)
علامه طباطبایی پس از ذکر مطالبی در تفسیر آیه شریفه، نتیجه می‌گیرد که مراد از «خلق» چیزی است که به ایجاد ذات اشیا مربوط می‌شود و مراد از «امر» چیزی است که به آثار و اوضاع آن و نظام جاری در آن مربوط است. (8)
این نظر در تفسیر خلق و امر در آیه شریفه، نظری استوار است و شواهد مهمی از آیات دیگر قرآن بر آن وجود دارد که از همه مهم‌تر، خود این آیه است که نخست از «خلق» آسمان‌ها و زمین در شش روز و آن گاه از استوا بر عرش و تصرف در شب و روز و تسخیر آفتاب و ماه و ستارگان با «امر» خودش سخن می‌گوید و پس از این بیان، بلافاصله می‌فرماید: (...أَلَا لَهُ الخَلقُ وَ الأَمرُ...)
به نظر ما اگر کسی خود را از افکار ناشی از گفته‌های این و آن رها کند و در جمله‌های آیه دقت کند، مطلب برای او بسیار روشن خواهد بود؛ همچنین در آیه‌های گوناگون دیگری از تدبیر امر به وسیله خدا سخن گفته شده است، از جمله در آیه‌ای که مانند آیه مورد بحث است و از خلقت آسمان‌ها و استوار شدن بر عرش و تسخیر آفتاب و ماه خبر می‌دهد، در پایان آن به تدبیر امر به وسیله خدا تأکید می‌کند:
(اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ....)؛ (رعد، آیه 2) «خدا کسی است که آسمان‌ها را بدون ستون‌هایی که آنها را ببینید برافراشت، آن گاه بر عرش استیلا یافت و خورشید و ماه را رام گردانید، هر کدام برای مدتی معین به سیر خود ادامه می‌دهند. خداوند در کار (آفرینش) تدبیر می‌کند».
این همه تأکید قرآن بر تدبیر امر عالم آفرینش از سوی خدا، مربوط به ردّ نظر مشرکان و منحرفان از توحید است؛ زیرا مشرکان و کسانی که به ارباب انواع معتقد بودند، خالق بودن خدا را قبول داشتند؛ ولی تدبیر عالم را پس از خلقت مربوط به بت‌ها و رب‌النوع‌ها می‌دانستند.
قرآن کریم برای هر موجودی دو مرحله ترسیم می‌کند: یکی خلقت و دیگری تقدیر و تدبیر و هدایت تکوینی که هر دو مرحله از افاضات ذات حق تعالی است:
(...وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً)؛ (فرقان، آیه 2) «و هر چیزی را آفرید و بدان گونه که درخور آن بود اندازه‌گیری کرد»، (قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى)؛ (طه، آیه 50) «گفت: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»
در این باره روایتی هم از امام حسن عسگری (علیه السلام) نقل شده که دلالت بر همین معنا دارد به این شرح:
محمد بن صالح می‌گوید: از امام عسگری (علیه السلام) درباره سخن خداوند که می‌فرماید: (... للهِ الأَمرُ مِن قَبلَ وَ مِن بَعدُ...) پرسیدم، فرمود: امر برای خداست پیش از آن که به آن امر کند و برای خداست پس از آن که به آن امر کرد به هر گونه که بخواهد. راوی می‌گوید: پیش خودم گفتم: این همان سخن خداست که فرمود: (.... أَلَا لَهُ الخَلقُ وَ الأَمرُ...). پس امام رو به سوی من کرد و فرمود: «آن همان‌گونه است که در درون خود پنهان کرده‌ای (...أَلَا لَهُ الخَلقُ وَ الأَمرُ....). (9)
درست است که تدبیر امر عالم از آن خداست، ولی گاهی آن را به وسیله فرشتگان انجام می‌دهد، همان گونه که فرمود: (فَالمُدَبِّرَاتِ أَمراً)؛ (نازعات، آیه 5) «و سوگند به تدبیر کنندگان کار». معلوم است که کارهای فرشتگان در عرض اراده الهی نیست، بلکه در طول آن است و آنها هر تدبیری بکنند، به امر خدا و مربوط به اوست.

نمایش پی نوشت ها:
1. نورالثقلین، ج2، ص 39.
2. ر. ک: شیخ صدوق، الخصال، ص 11. مجموع روایات این باب را در: بحارالانوار، ج54، ص 316 به بعد.
3. ر. ک: رسائل اخوان الصفا، ج3، ص 238 ناصر خسرو، جامع الحکمتین، ص 229.
4. غزالی، احیاء العلوم، ج11، ص 83؛ سهروردی، حکمة الاشراق شرح شهروزی، ص 598؛ ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج2، ص 129؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج2، ص 205.
5. ملا صدرا، اسرار الآیات، ص 105.
6. ابوالحسن اشعری، الابانة عن اصول الدیانه، ص 51.
7. الکشاف، ح2، ص 110.
8. المیزان، ج8، ص 152.
9. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 687.

منبع مقاله :
جعفری‌نیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی، چاپ اول.