نویسنده: یعقوب جعفری‌نیا
 
(وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌ * لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ وَ لاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ‌ ) (حجر، آیه 87، 88)
«و به تحقیق به تو «سبعا من المثانی» و قرآن بزرگ را دادیم. چشمان خود را به آنچه گروه‌هایی از آنان را بدان برخوردار ساختیم، مدوز و بر آنان غم مخور و بال خویش را برای مؤمنان بگستران».

لغت و اعراب

1. «آتَیْنَاکَ» به تو دادیم، به تو عطا کردیم. این که در اینجا فعل «آتَیْنَاکَ» یا «أَنْزَلْنَا) به کار نرفته، شاید برای این باشد که مقام مقام امتنان است و دادن و عطا کردن، با آن مناسب‌تر است؛ 2. درباره‌ی «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» از نظر لغت و اعراب، در بخش تفسیر توضیح مفصلی خواهیم داد؛ 3. «لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» شگفت‌زده ننگر، چشمانت را مدوز. «مدّ» در اصل به معنای زیادت است و به طور مجاز، به دراز کردن و گشودن عضوی از اعضای بدن اطلاق می‌شود؛ مانند: «مدّ یده» و در اینجا منظور گشودن حدقه چشم و نگاه کردن از روی تعجب است؛ 4. «أَزْوَاجاً» گروه‌هایی. آمدن «مِنْهُمْ» پس از آن اشاره به این است که همه کفار از مال و ثروت برخوردار نیستند؛ 5. «خفض جناح» به معنای پایین آوردن و گشودن بال است که پرندگان هنگام فرود آمدن چنین می‌کنند و به صورت مجاز در تواضع و مهربانی به کار می‌رود.

تفسیر

1. عنایت ویژه خدا بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

در آیات گوناگونی از قرآن کریم، خداوند از باب امتنان، برخی از نعمت‌هایی را که تنها به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است، یادآور می‌شود. هدف از یادآوری این نعمت‌ها، تقویت روحی وی و تأکید بر این مطلب است که خداوند توجه و عنایت خاصی به پیامبر دارد و همواره مورد نوازش نعمت و فضل خداوند است و لطف سرشار الهی بدرقه راه اوست.
یکی از مواردی که خداوند با یادآوری نعمتی بزرگ، به بالا بردن توانِ روحی پیامبر می‌پردازد، همین آیات است. خداوند در این آیات خاطر نشان می‌سازد که پیامبر اسلام نباید برخورداری‌ها و لذت‌های مادی کافران را بزرگ بشمارد و غصه بخورد که چرا او و مسلمانان از این امکانات و لذت‌ها برخوردار نیستند؛ زیرا خداوند به او نعمتی بس بزرگ داده که قابل مقایسه با ثروت‌ها و برخورداری‌های کافران نیست و آن نعمت گرانسنگ، همان «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» و قرآن بزرگ است. بنابراین پیامبر باید بال رحمت خود را برای مؤمنان بگستراند و آنان را مورد نوازش قرار دهد.
نظیر این آیه، در یادآوری برخی از نعمت‌هایی که خدا به پیامبر اختصاص داده، آیه زیر است:
(إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ)؛ (کوثر، آیه 1) «همانا کوثر را به تو عطا کردیم».
واحدی نقل می‌کند که هفت قافله تجاری از بُصری و اذرعات برای یهودان بین‌قریظه و بنی نضیر رسید که در آن انواع پارچه، عطر، جواهر و کالاهای دیگر بود. مسلمانان آرزو کردند که کاش آن اموال مال آنان بود تا آن را در راه خدا انفاق می‌کردند، پس این آیات (آیات 87- 88 سوره حجر) نازل شد تا مسلمانان بدانند که «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی) و قرآن عظیم که به آنها داده شده، بهتر از آن هفت قافله است. (1)
آنچه ما در این جا مورد بحث قرار می‌دهیم، این است که آیا منظور از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» که در این آیه در کنار قرآن عظیم و به عنوان نعمتی همسنگ با آن قرار گرفته، چیست؟

2.منظور از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» چیست؟

پیش از پاسخ این سؤال که سؤال اصلی ماست، لازم است که از نظر ادبی دو نکته مهم را در این جا روشن سازیم، تا زمینه برای فهم درست اقوالی که خواهد آمد فراهم‌تر شود.
الف) واژه «مثانی» یا جمع «مثنی» است یا اسم جمعی است که مفرد ندارد. در هر حال از ماده «ثنی» مشتق است که در لغت کاربردهای گوناگونی دارد. آنچه مناسب با این آیه است سه معناست:
1. به معنای تکرار کردن و اعاده کردن و دو تا دو تا شمردن و دو تا بودن است و «اثنین» به معنای عدد دو است.
مشتقات این ماده، به این معنا چندین مرتبه در قرآن به کار رفته است؛ مانند: (....مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ...)؛ (نساء، آیه 3) (...ثَانِیَ اثْنَیْنِ...) (توبه، آیه 40) و (ثَانِیَ عِطْفِهِ....) (حج، آیه 9) کلمه «یثنون» در آیه: (أَلاَ إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ....) (هود، آیه 5) نیز ناظر به همین معناست؛ یعنی «منافقان سینه‌های خود را خم می‌کنند و دولا می‌شوند»؛ کنایه از این که آنان سرها را به زیر می‌اندازند و از پیامبر روی برمی‌گردانند تا خود را از او پنهان کنند.
2. به معنای تعریف و توصیف کردن و ثنا گفتن. این ماده در قرآن کریم به این معنا به کار نرفته، مگر در همین کلمه «مثانی» بنا بر بعضی از اقوال که خواهد آمد.
3. به معنای در انحصار قرار دادن و استثنا کردن: یکی از مشتقات این واژه به این معنا در قرآن به کار رفته است: (...إذا أَقسَمُوا لَیصرِ مُنَّهَا مُصبِحِینَ* وَ لَا یستَثنُونَ) (قلم، آیه 17- 18). (2)
ب) برای جمله (وَ لَقَد اَتیناکَ سَبعاً مِنَ المَثانی وَ القُرانَ العَظیمَ) ترکیب‌های لغوی گوناگونی می‌توان در نظر گرفت.
1. این که «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» مفعول دوم «آتَیْنَاکَ»، و «الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌» عطف بر «سَبْعاً» باشد و هر کدام مصداق جداگانه‌ای داشته باشند. طبق این وجه، به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو چیز عطا شده است: یکی «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» و دیگری قرآن عظیم.
2. «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» و «الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌» یک چیز است و واو در میان آنها واو مقحمه و زایده می‌باشد و تقدیر آن چنین است: «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌»، و اگر هم واو عطف باشد، مشکلی نخواهد داشت و عطف شیی بر خودش لازم نمی‌آید؛ زیرا این دو از نظر مصداق خارجی یکی هستند، ولی از نظر مفهوم ذهنی مغایرند و همین مقدار در عطف کافی است.
بنابر وجه اول، در تعبیر «مِنَ الْمَثَانِی» نیز دو وجه وجود دارد.
نخست: «من» را بیانیه بگیریم، مانند: (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ....) که در این صورت، مصداق «سبعا» هر چه باشد، به آن «مثانی» هم گفته می‌شود؛ یعنی آن چیز هم هفت قسمت است و هم مثانی است.
دوم: «من» برای تبعیض باشد، مانند: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ....) که در این صورت، مصداق «سبعا» هر چه باشد، به آن «مثانی» هم گفته می‌شود؛ یعنی آن چیز هم هفت قسمت است و هم مثانی است.
دوم: «من» برای تبعیض باشد، مانند: «طائفة منهم». در این صورت «سبعا» و «المثانی» دو مصداق جداگانه خواهد داشت و «سبعا» قسمتی از «المثانی» خواهد بود.
با توجه به وجوهی که بیان شد، در تعیین مصداق «سبعا من المثانی» در میان مفسران و قرآن پژوهان اختلاف نظر وجود دارد. برخی از آنان بر اساس روایاتی که در این باره نقل شده و برخی دیگر بر اساس قرینه‌هایی که یافته‌اند، نظرهای خاصی داده‌اند و بدین‌گونه وجه‌ها و قول‌های گوناگونی پیدا شده است. اکنون ما این قول‌ها (3) را به ترتیب اهمیت و فراوانی طرفداران آنها ذکر می‌کنیم و هر کدام را مورد بررسی قرار می‌دهیم. در پایان نظر نهایی خود را می‌گوییم.

قول نخست:

شایع‌ترین نظر در تعیین مصداق «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» این است که منظور از آن سوره حمد است که هفت آیه دارد. در روایت‌های گوناگونی که از پیامبر و ائمه معصوم (علیهم السلام) نقل شده، «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» به سوره حمد یا همان فاتحة الکتاب تفسیر شده است. اکنون برخی از آن روایت‌ها را نقل می‌کنیم:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌ فأفرَدَ الِامتنَانَ عَلَیَ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ وَ جَعَلَهَا بِإِزاَءِ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌ وَ إنَّ فَاتحَةَ الکِتَابِ أشرَفُ مَا فِی کَنُوزِ العَرشِ»؛ (4) همانا خداوند به من فرمود: ای محمد، به راستی ما سبعا من المثانی و قرآن عظیم را به تو دادیم. خداوند با فاتحة الکتاب تنها بر من منت گذاشت و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد؛ و همانا فاتحة الکتاب شریف‌ترین چیزی است که در گنجینه‌های عرش قرار دارد».
عَن مُحُمَّد بنِ مُسلِمٍ قَالَ: سَألتُ أبَا عَبدِالله (علیه السلام) عَنِ السَّبعِ المَثَانِی وَ القُرآنِ العظیمِ هِیَ الفَاتِحَةُ؟ قَالَ: نَعَم. قُلتُ: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ مِنَ السَّبعِ؟ قَالَ: نَعَم هِیَ أفضَلُهُن. (5)
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی سبع المثانی و قرآن عظیم پرسیدم و این که آیا منظور سوره فاتحه است؟ فرمود: آری. گفتم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ آیه‌ای از آن است؟ فرمود: آری و بهترین آیه آن است.
از طریق اهل سنت نیز روایاتی آمده که در آنها سبع المثانی به سوره حمد تفسیر شده است. (6)
این رأی که منظور از سبع المثانی سوره حمد است از بیشتر امامان حدیث و تفسیر بیان شده است که ما به علت زیاد بودن طرفداران آن، از ذکر نامشان خودداری می‌کنیم. آنها معتقدند که سبع المثانی سوره حمد است که هفت آیه دارد و قرآن عظیم هم که به آن عطف شده بقیه قرآن است و این از باب ذکر عام بعد از خاص است که در ادبیات عرب جایگاه ویژه‌ای دارد. در ضمن «من» در «من المثانی» بیانیه است و «مثانی» همان سوره حمد است. علت این که به سوره حمد «مثانی» گفته شده این است که این سوره دو بار نازل شده: یک بار در مکه و یک بار در مدینه. شیخ بهایی به این سخن اشکال وارد می‌کند که سوره حجر که آیه سبعا من المثانی در آن است مکی است و در زمان نزول این آیه، سوره حمد فقط یک بار نازل شده بود؛ آن گاه خودش پاسخ می‌دهدکه در علم خدا چنین بوده که بار دیگر هم نازل خواهد شد. (7) ولی می‌توان این را چنین پاسخ داد: هر چند سوره حجر مکی است ولی به گفته مفسران همه آیات آن در مکه نازل نشده و آیه سبعا من المثانی در مدینه نازل شده است. (8)
برای اطلاق «مثانی» به سوره حمد وجوه دیگری هم گفته شده است؛ از جمله این که این سوره در هر نماز دو بار خوانده می‌شود، یا این که این سوره از نظر محتوا به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ قسمتی از آن مربوط به صفات خدا و قسمت دیگر مربوط به خواست بندگان است، یا این که سوره حمد یک سوره استثنایی است و حالت ویژه‌ای دارد و مثانی از «استثناء» است، یا این که این سوره در برگیرنده ستایش الهی است ومثانی از «ثنا» به معنای تعریف کردن است. (9)  

قول دوم:

منظور از «سبع المثانی» سوره حمد و منظور از «قرآن عظیم» بقیه قرآن است، ولی «من» در «من المثانی» برای تبعیض است. بنابراین، منظور از مثانی همه قرآن و سوره حمد هفت آیه از آن است؛ همان‌گونه که در آیه دیگری به همه قرآن «مثانی» گفته شده است:
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ ...)؛ (زمر، آیه 23) «خداوند نیکوترین سخن را فرستاد؛ کتابی که آیات آن مانند یکدیگر و «مثانی» است».
معتقدان به این قول برای مثانی بودن قرآن وجوهی گفته‌اند؛ مانند این که برخی از مطالب در قرآن تکرار و اعاده شده و یا برخی از آیات آن برخی دیگر را تفسیر می‌کند. طبق این قول «مثانی» صفت برای سوره حمد نیست، بلکه صفت برای قرآن است و «سبعا من المثانی» یعنی هفت آیه از قرآن که همان سوره حمد است.

قول سوم:

منظور از هر دو عبارت «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» و «الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌» سوره حمد است و این عطف، عطف تفسیری است و اطلاق قرآن به جزئی از آن جایز است. شاهد این قول دو روایتی است که بخاری و طبری نقل کرده‌اند که به آنها اشاره کردیم، در آنها پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مجموع عبارت «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌» را به سوره حمد اطلاق فرمود.
طبق این سه قول که «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» به سوره حمد تفسیر شده، این سوره هفت آیه دارد. این مطلب از نظر شیعه قطعی است و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ آیه نخست این سوره است و فقیهان درباره‌ی کسی که سوره حمد را نمی‌داند چنین فتوا داده‌اند که باید در نماز به جای حمد، هفت آیه دیگر از قرآن را که می‌داند بخواند. (10) اهل سنت نیز سوره حمد را هفت آیه می‌دانند، برخی از آنها مانند شیعه بِسْمِ اللَّهِ را یک آیه می‌شمارند و در این باره روایاتی هم نقل می‌کنند؛ برخی از آنها (صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ....) را یک آیه می‌شمارند. (11)

قول چهارم:

مراد از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» هفت سوره طولانی در آغاز قرآن است که عبارتند از: سوره بقره، سوره آل عمران، سوره نساء، سوره مائده، سوره انعام، سوره اعراف و دو سوره انفال و توبه که در حکم یک سوره‌اند.
این قول به ابن‌عمر و ابن عباس و ابن مسعود و ابن جبیر و مجاهد نسبت داده شده است. (12) طبری برای این قول 30 روایت نقل می‌کند که هیچ کدام به پیامبر نمی‌رسد و سند آنها از ابن‌مسعود، ابن‌عمر، ابن‌عباس، سعید بن جبیر، مجاهد و ضحاک فراتر نمی‌رود. (13) البته در بسیاری از این روایت‌ها نام سوره‌ها به همان صورت است که می‌آوردیم؛ ولی در روایتی از سعید بن جبیر به جای دو سوره انفال و توبه سوره یونس ذکر شده است. (14) طبری در مجموعه روایاتی که در تفسیری سبع المثانی به فاتحة الکتاب آورده، برخی از آنها را از ابن‌مسعود، ابن‌عباس، ابن‌جبیر و مجاهد نقل کرده است. (15) بنابراین، هم تفسیر سبع المثانی به هفت سوره طولانی و هم تفسیر آن به سوره فاتحه، هر دو، از این افراد نقل شده است.
کسانی مانند ابوالعالیه این قول را رد کرده و گفته‌اند: آیه (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی...) در مکه نازل شده در صورتی که برخی از این سوره‌های طولانی در مدینه فرود آمده است. بنابراین، نمی‌توان سبعا من المثانی را بر آنها حمل کرد. برخی این اشکال را چنین پاسخ داده‌اند که قرآن پیش از آن که بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شود به آسمان دنیا نازل شده بود. البته این پاسخ محکم نیست، چون در این آیه از نزول سبع المثانی بر شخص پیامبر خبر داده شده است. (16)
این اشکال را می‌توان چنین پاسخ داد که هر چند سوره حجر در مکه نازل شده است، ولی مفسران به صراحت بیان کرده‌اند که آیه (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی....) در مدینه نازل شده است.
در روایات شیعه تنها یک روایت یافتیم که در آن از قول امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرموده است: «خداوند به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هفت سوره طولانی و فاتحة الکتاب را داد که آن همان سبع المثانی و قرآن عظیم است». (17) اگر این روایت از نظر سند درست باشد، باید گفت که سبع المثانی همان هفت سوره طولانی، و قرآن عظیم، فاتحة الکتاب است.

قول پنجم:

منظور از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» هفت سوره‌ای است که پس از سوره‌های «مئین» قرار گرفته‌اند. (18) توضیح این که سوره‌های قرآن را از نظر بلندی و کوتاهی به چند قسم تقسیم کرده‌اند: طوال، مئین، مثانی، مفصّل و قصار. (19)
شاهد این قول که به ابوالهیثم نسبت داده شده (20) روایتی است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: «خداوند هفت سوره طوال را به جای تورات و سوره‌های مئین را به جای انجیل و سوره‌های مثانی را به جای زبور به من داد و پروردگارم مرا با دادن سوره‌های مفصل فزونی بخشید». (21)
این روایت دلالتی بر مدعا ندارد؛ چون در این روایت تعبیر «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» نیامده است و مجرد ذکر «مثانی» چیزی را ثابت نمی‌کند؛ همان گونه که این کلمه در آیه‌ای که از سوره زمر آوردیم نیز وجود دارد و با این حال رابطه آن با سبع المثانی مورد گفت وگو است.

قول ششم:

برخی سبع المثانی را به هفت سوره‌ای که در آغاز آنها «حم» آمده، تفسیر کرده‌اند. (22) این سوره‌ها عبارتند از: غافر (مؤمن)، فصّلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف. این تفسیر از آن جا پدید آمده است که سوره‌هایی که با «حم» شروع می‌شوند هفت سوره‌اند، و در روایت‌های گوناگونی از آنها به یک مجموعه و به عنوان «آل حامیم» یاد شده است که دارای فضیلت‌های بسیاری هستند.
از انس بن مالک نقل شده که پیامبر خدا فرمود: «خداوند به جای تورات به من آن هفت سوره (طولانی) را داد و به جای انجیل، الرآت تا طواسین را داد و به جای زبور سوره‌های میان طواسین و حوامیم را داد و مرا با حوامیم و سوره‌های طولانی برتری داد و هیچ پیامبری پیش از من آنها را نخوانده است.» (23) همچنین از ابن عباس نقل شده است که هر چیزی مغزی دارد و مغز قرآن حوامیم است و از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که حوامیم دیباج قرآن است. در شماری از روایات، حوامیم ریحان‌های قرآن معرفی شده است. (24)
این که گفتیم این سوره‌ها به یک مجموعه و به نام «آل حامیم» معروف است، برای آن است که این نام علاوه بر روایت‌ها، در شعرهای گذشتگان هم آمده است؛ به طور مثال کمیت اسدی در بیتی خطاب به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید:

وجدنا لکم فی آل حامیم آیة *** تأوّلها منا تقی و معرب (25)

برای شما در سوره‌های آل حامیم آیه‌ای یافتیم که هر کس از ما که تقیه می‌کند یا آشکارا سخن می‌گوید، آن را تأویل کرده است.
مطلب دیگر این که سوره‌های حوامیم همه در مکه نازل شده‌اند و آن اشکالی که ابوالعالیه در تفسیر سبع‌المثانی به سبع طوال مطرح کرده بود، در این جا وارد نیست. با هم این توضیح‌ها، تفسیر سبع‌المثانی به حوامیم دلیل روشنی ندارد و نمی‌توان با این استحسانات، آن را تأیید کرد.

قول هفتم:

منظور از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» کل قرآن است. این قول به ابن عباس، طاووس، ضحاک و ابومالک نسبت داده شده است. (26)
قائلان به این قول، تعبیر «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» را گواه بر آیه 23 سوره زمر - که پیش از این آوردیم - می‌دانند و معتقدند همان گونه که در آن آیه همه قرآن با وصف «مثانی» بیان شده، در این جا نیز منظور از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» همان است. (27)
این که در این جا عدد هفت اضافه شده، اشاره به این جهت است که معارف قرآن هفت بخش دارد: امر، نهی، بشارت دادن، بیم دادن، مثل زدن، شمارش نعمت‌های خدا و نقل اخبار پیشینیان. (28)
این تقسیم‌بندی که از برخی از مفسران نقل شده، تقسیم‌بندی درستی به نظر نمی‌رسد زیرا در آن، موضوعاتی مانند بحث‌های مربوط به توحید، صفات خدا، جهان آفرینش مورد غفلت قرار گرفته در اصل چنین تقسیم‌بندی‌هایی کار محکمی نیست و می‌توان تقسیم‌‌بندی‌های دیگری هم انجام داد.
ممکن است گفته شود که عدد هفت در این جا موضوعیت ندارد و منظور از آنها تنها تکثیر و تعدّد است. دلالت عدد هفت بر تکثیر و تعدّد در برخی از آیه‌ها قطعی است، ولی با توجه به روایاتی که در تفسیر سبع‌المثانی آمده، جریان آن در این آیه دلیل روشنی می‌خواهد که در دست نیست.
تفسیر سبع ‌المثانی به کل قرآن این مشکل را هم دارد که در این آیه «عطف الشی علی نفسه» لازم می‌آید، چون در آیه شریفه، «الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌» به «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» عطف شده است و باید معطوف با معطوف علیه مغایرت داشته باشد. زمخشری به این اشکال چنین پاسخ می‌دهد که مفعول «آتیناک» جمع کننده این دو صفت است؛ در اصل خدا می‌فرماید: ما به تو چیزی دادیم که این دو صفت را دارد. (29) بعضی نیز واو را در این جا واو مقحمه و یا زاید دانسته‌اند که پیش‌تر به آن اشاره کردیم. در این صورت معنای آیه چنین می‌شود: ما به تو سَبْع الْمَثَانِی را که همان قرآن عظیم است دادیم.
در مورد علت نامیدن قرآن به مثانی وجه‌هایی گفته شده است؛ از جمله این که قصه‌ها و موضوعات در آن تکرار شده و یا کل قرآن دوبار نازل شده و یا در مقایسه با کتاب‌های آسمانی دیگر از نظر زمانِ نزول در آخر قرار گرفته و حالت ثانوی دارد و یا قرآن شامل حمد و ثنای الهی است و از این قبیل.

قول هشتم:

برخی از مستشرقان احتمال داده‌اند که منظور از «سبع المثانی» هفت قصه قرآنی است که در آنها به نزول عذاب دنیایی اشاره شده است؛ مانند قصه نوح، لوط، شعیب، هود و صالح. این نظریه در میان مفسران مسلمان سابقه ندارد و گویا نخستین بار، آن را «اشپرنگر» در کتاب زندگی و تعالیم محمد، ج1، ص 462 و «هورویتس» در کتاب پژوهش‌هایی در قرآن، ص 26- 28 مطرح کرده‌اند. (30) «ریچارد بل» نیز در تأیید این نظریه به طور مفصل سخن می‌گوید و پس از بررسی آن قصه‌ها می‌گوید: بعضی از محققان اروپایی به این نظر گرایش دارند که این کلمه عربی از کلمه «مشنای» عبری یا با احتمال زیاد از کلمه سریانی یا عبری - آرامی «مثنیثا» گرفته شده است، شریعت شفاهی یهود کلا «مشنا» نام دارد. ریچارد بل اضافه می‌کند که اکثر طرفدار این معنایند که مراد از آن «داستان‌های دارای مکافات الهی» است، چه بر این مبنا که مثانی به معنای مکرر است و چه بر این مبنا که مشنا به معنای داستان است. (31)
این نظریه با دلیل روشنی همراه نیست و برگرفته از جرأت و جسارت غربی‌ها در اظهار نظرهای خاص درباره آیات قرآنی است. نظیر سخن یکی دیگر از آنان به نام «جیمز بلمی» که این احتمال سخیف را مطرح کرده است که عبارت «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» در اصل «شیئا من المتالی» بوده و چون قرآن‌های اولیه نقطه نداشته، قاریان آن را به اشتباه چنین خوانده‌اند! (32) در حالی که همه می‌دانند که قرائت قرآن سینه به سینه و از طریق نقل از تابعان و صحابه پیامبر صورت گرفته است.
ریچارد بل در تأیید نظریه «هفت داستان دارای مکافات الهی» به دنباله آیه 23 سوره زمر استناد می‌کند. در آن جا پس از توصیف قرآن به «مثانی» گفته شده که «پوست کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند جمع می‌شود، سپس پوست‌ها و دل‌هاشان به یاد خدا نرم می‌گردد». او می‌گوید: این حالت با آیات عذاب تناسب دارد. (33)
این استناد نادرست است؛ زیرا بدون شک در آن آیه مثانی به همه قرآن اطلاق شده و در ردیف سه صفت دیگر آمده که عبارتند از: احسن الحدیث، کتاب و متشابه. این سه صفت مربوط به همه قرآن است و حتی صفت متشابه نیز مربوط به همه قرآن است و متشابه در این جا در مقابل محکم قرار نگرفته و مفهومی عام دارد و همه آیات قرآن می‌تواند چنین اثری داشته باشد. از این گذشته، قصه‌هایی که در آنها به عذاب دنیایی اشاره شده بیش از هفت‌تاست و ریچارد بل که خود به این مطلب واقف بوده می‌گوید: هفت تا از آنها مهم است. در پاسخ باید گفت: همه قصه‌های قرآن مهم‌اند و چنین گزینشی تنها برای توجیه آن نظریه است و مبنای محکمی ندارد.

قول دهم:

در برخی از روایات که از طریق اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده، «سبع المثانی» به امامان معصوم (علیهم السلام) تفسیر شده است. این روایت‌ها دو دسته‌اند: در یک دسته «مثانی» و در دسته دیگر «سَبْعاً الْمَثَانِی» به امامان (علیهم السلام) تفسیر شده است. مهم‌ترین روایت از دسته اول، روایتی است که در چندین کتاب روایی معتبر از امام باقر (علیه السلام) به این شرح نقل شده است:
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «نحنُ المَثَانِی الَّذِی أعطَاهُ اللهُ نَبِیَّنا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ (34) «ما همان مثانی هستیم که خداوند به پیامبر ما محمد عطا کرده است».
در دسته دوم تعبیرهای مختلفی وجود دارد، از جمله:
عَن سَمَاعَةَ بنِ مِهرَانَ قَالَ سَألتُ أبَا عَبداللهِ (علیه السلام) عَن قَولِ اللهِ تَعَالَی (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌) قالَ فَقَالَ لِی نَحنُ وَ اللهِ السَّبعُ المَثَانِی. (35)
سماعه گفت: از امام صادق (علیه السلام) راجع به سخن خداوند: (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌) پرسیدم. گفت: «به خدا سوگند که سبع المثانی ما هستیم».
عَن یُونُس بنِ عَبدِ الرَّحمَنِ رَفَعَهُ قَالَ: سَألتُ أبَا عَبدِالله (علیه السلام) عَن قَولِ الله وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌ قَالَ أنَّ ظَاهرَها الحَمدُ وَ بَاطِنَهَا وُلدُ الوَلَدِ وَ السَّابِعُ مِنهَا القَائِمُ (عجل الله تعالی فرجه الشریف ). (36)
یونس بن عبدالرحمان از کسی که شنیده مرفوعا نقل می‌کند که گفت: از امام صادق (علیه السلام) راجع به سخن خداوند: (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌) پرسیدم گفت: ظاهر آن سوره حمد و باطن آن فرزند فرزند است و هفتمین آنها قائم است. (37)
سَمَاعَةُ قَالَ قَالَ أبَو الحَسَن (علیه السلام): (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‌) قَالَ: لَم یُعطَ الأنبِیَاءُ إلاَّ مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُمُ السبَّعةُ الأئِمَّةُ الَّذیِنَ یَدُورُ عَلَیهِم الفُلکُ و القرآن العظیمُ مُحَمُّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم). (38)
سماعه گفت: امام موسی بن جعفر (علیه السلام) پس از تلاوت آیه: (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی..) گفت: «سبع المثانی به هیچ پیامبری جز محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) داده نشده و آن همان هفت امامی است که فلک بر آنها می‌گردد و قرآن عظیم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است».
شیخ صدوق روایات دسته اول را که در آنها تنها «مثانی» ذکر شده است، چنین توجیه می‌‎کند که منظور این است که ما همان کسانی هستیم که پیامبر آنها را هم ردیف قرآن قرار داده و از مردم خواسته است که به قرآن و ما تمسک جویید. (39)
طبق این توجیه، کلمه «مثانی» در این روایت‌ها به کلی از آیه مورد بحث بیگانه است و منظور این است که امامان (علیهم السلام)، دومی از دو امانت پیامبرند که در حدیث ثقلین آمده است.
در مورد روایت‌های دسته دوم، کار اندکی دشوار است؛ زیرا مطابقت عدد هفت به دوازده امام و یا چهارده معصوم مشکل به نظر می‌رسد. البته کسانی توجیهاتی ذکر کرده‌اند؛ مانند این که منظور از عدد هفت در این جا، هفت نامی است که چهارده معصوم دارند و آنها عبارتند از: محمد، فاطمه، علی، حسن، حسین، جعفر و موسی که تشکیل دهنده اسامی هر چهارده نفر است و مثانی از ثنا مشتق شده و یا به مفهوم هم ردیف بودن آنها با قرآن است و خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم داخل در این مفهوم است و در عین حال سبع المثانی به او اعطا شده و میان معطی و معطی له تغایر اعتباری کافی است. (40) همچنین گفته شده که اگر عدد هفت را دو برابر کنیم عدد چهارده به دست می‌آید. و نیز گفته شده که بیشتر علوم از هفت امام (علیه السلام) منتشر گشته است. (41) حقیقت این است که این توجیه‌ها چندان قانع کننده نیست و مشکل عدد هفت همچنان باقی است و حتی در این جا نمی‌توان آن را برای کثرت گرفت چون روایت تصریح دارد که هفتمین آنها قائم است.
آنچه به نظر می‌رسد این است که در مورد روایت‌های دسته اول که در کتاب‌های معتبر و با سندهای خوب نقل شده، همان توجیه شیخ صدوق را بپذیریم و بگوییم منظور این است که امامان (علیهم السلام) عدل و هم ردیف قرآنند و مثانی به معنای دومی از دو چیز است و آن دو چیز قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) است که در حدیث ثقلین آمده است. در مورد روایات دسته دوم باید بگوییم که هم روایت فرات و هم روایت عیاشی، هر دو، به اصطلاحِ محدثان، «مرسل» اند و هیچ کدام از آنها سند به هم پیوسته ندارند و نمی‌توان به آنها استناد کرد و بعید نیست که این روایت‌ها از ساخته‌های اسماعیلیه و یا واقفیه باشد که هر دو از فرقه‌های شیعه و معتقد به هفت امام هستند، همان گونه که مجلسی نیز به این مطلب اشاره می‌کند. (42)
در میان این قول‌ها و یا وجه‌هایی که ذکر شد، آنچه به نظر درست‌تر می‌رسد این است که منظور از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» سوره حمد باشد؛ با این تقریب که «من» در «من المثانی» برای تبعیض است و منظور از «مثانی» به قرینه آیه 23 سوره زمر، همه قرآن است و بنابراین، مثانی صفت برای سوره حمد نیست، بلکه صفت برای قرآن است. این وجه از آن جهت قوت دارد که در روایت‌های گوناگون متعدد و معتبری که هم از طریق شیعه و هم از طریق اهل سنت نقل شده «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی» به سوره حمد تفسیر گردیده و با وجود این همه روایت‌های گوناگون متعدد و معتبر که برخی از آنها را نقل کردیم، حالت‌های دیگر قابل تأیید نیست؛ چون بسیاری از آنها مستند به روایات نیست و برخی هم که روایاتی دارد، یا به معصوم (علیه السلام) نمی‌رسد و یا از نظر سند مخدوش است.

نمایش پی نوشت ها:
1. علی به احمد واحدی نیشابوری، اسباب التنزول، ص 187.
2. دلالت واژه «ثنی» به این معانی سه گانه در بیشتر کتاب‌های لغت آمده است، از جمله: خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، ج1، ص 251؛ ابن منظور، لسان‌العرب، ج2، ص 139؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص 391. ابن‌فارس معتقد است که این ماده اصل واحدی دارد و آن تکرار و توالی است. وی همه موارد استعمال واژه را به این اصل برگردانده است.
3. این قول‌ها برگرفته از کتاب‌های تفسیری است، مانند: مجمع‌البیان، المیزان، تفسیر فخررازی، تفسیر قرطبی، ذیل همین آیه.
4. شیخ صدوق، الامالی، ص 175.
5. شیخ طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج2، ص 289.
6. صحیح بخاری، ج6، ص 630؛ طبری، جامع البیان، ج8، ص 58.
7. شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، ص 157.
8. طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص 501 و فخر رازی، تفسیر کبیر، ج19، ص 151.
9. ر. ک: المیزان، ج12، ص 202.
10. علامه حلی، نهایة الاحکام، ج1، ص 473.
11. طبری، جامع البیان، ج1، ص 48.
12. آلوسی، روح المعانی، ج14، ص 78.
13. جامع‌البیان، ج8، ص 51-54.
14. همان، ص 52.
15. همان، ص 54- 57.
16. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج19، ص 208.
17. طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 320.
18. فخر رازی، ج19، ص 209.
19. درباره‌ی این اصطلاحات رجوع شود به: سیوطی، الاتقان، ج1، ص 163؛ زرکشی، البرهان، ج1، ص 37.
20. ابن‌منظور، لسان العرب، ج2، ص 139.
21. این روایت در منابع شیعی از طریق سعد اسکاف به نقل از امام باقر (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده (کافی، ج2، ص 601 و تفسیر عیاشی، ج1، ص25) و در منابع اهل سنت از طریق واثلة بن اسقع و ابوقلابه از پیامبر نقل شده است (جامع البیان، طبری، ج1، ص 44).
22. زمخشری، الکشاف، ج2، ص 587؛ روح المعانی، ج14، ص 78.
23. الدرالمنثور، ج5، ص 344.
24. مجمع البیان، ج8، ص 797.
25. مجمع البیان، ج9، ص 43. منظور این آیه است: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی». (شوری، آیه 23).
26. فخر رازی، ج19، ص 209، قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج10، ص 55.
27. اطلاق مثانی بر همه قرآن در شعر صفیه دختر عبدالمطلب نیز آمده است. او در مرثیه‌ای که برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است سروده می‌گوید:
فقد کان نورا ساطعا یهتدی به *** فخص بتنزیل المثانی المعظّم
(قرطبی، ج10، ص 55).
28. الدر المنثور، ج4، ص 105، و تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 577.
29. زمخشری، الکشاف، ج2، ص 588.
30. پاورقی مقاله «تعامل تفسیر و حدیث در تعیین سبع المثانی»، در مجله ترجمان وحی، ش 8، ص 29، از مرتضی کریمی‌نیا.
31. ریچارد بل، مجله ترجمان وحی، «مقدمه‌ای بر ترجمه قرآن»، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ش8، ص 109- 110.
32. مجله ترجمان وحی، ش 9.
33. ریچارد بل، مجله ترجمان وحی، «مقدمه‌ای بر ترجمه قرآن»، ش 8، ص 109- 110.
34. اصول کافی، ج1، ص 143؛ توحید صدوق، ص 150، تفسیر قمی، ج1، ص 377؛ بصائر الدرجات، ص 20.
35. تفسیر فرات، ص 231.
36. تفسیر عیاشی، ج3، ص 250.
37. منظور از «ولد الولد = فرزند فرزند»، این است که ائمه از نسل پیامبرند.
38. تفسیر عیاشی، ج3، ص 25.
39. توحید صدوق، ص 151.
40. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج3، ص 121.
41. بحارالانوار، ج24، ص 115.
42. همان، ص 117.

منبع مقاله :
جعفری‌نیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی، چاپ اول.