استدلال منطقیِ قرآن بر یگانگی خداوند
«آیا آنان خدایانی از زمین گرفتهاند که همانها مردگان را زنده میکنند؟ اگر در آن دو (زمین و آسمان) خدایانی جز الله میبود، هر آینه هر دو تباه میشدند، پس خداوند که پروردگار عرش است، از آنچه توصیف میکنند منزّه است». اگر فرض کنیم که در جهان دو خدا با همه صفات خدایی وجود داشته باشد، میان آنها درگیری و تنازعی به وجود میآید که باعث تباهی جهان میشود؛ زیرا اگر یکی از آنها وجود چیزی و دیگری عدم آن را اراده کند، وقوع هر دو اراده ممکن نیست و اگر اراده یکی از آنها واقع شود و اراده دیگری واقع نشود، خدایی که اراده او واقع نشده، مانع وقوع اراده خدای دیگر خواهد شد و این باعث درگیری و فساد جهان میشود.
لغت و اعراب
1. «ام» منقطعه و جمله بعدی نوعی استفهام انکاری است؛ 2. «یُنْشِرُونَ» زنده میکنند، در عرصه قیامت مردم را پخش میکنند. «نشر» به معنای پخش کردن است ولی در باب افعال معنای خاصی پیدا میکند و آن زنده کردن مردههاست: (ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ * ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ) (عبس، آیه 21 و 22) (إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَ مَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ) (دخان، آیه 35)؛ 3. ضمیر «فیهما» به آسمان و زمین برمیگردد که در آیه پیش آمده است؛ 4. «الهة» جمه اله به معنای معبود است و در اینجا منظور معبودهایی هستند که مدیر عالم باشند؛ 5. «الاّ» در «الاّ الله» برای استثنا نیست، بلکه به معنای غیر و صفت برای «الهة» است.تفسیر
1. اثبات یگانگی خداوند
قرآن به جهت دور بودن عقیده باطل مشرکان از حقیقت، میگوید: «آیا آنان از زمین خدایانی گرفتهاند که در قیامت مردگان را زنده و برانگیخته خواهند کرد؟» منظور از خدایانی که از زمین گرفتهاند، همان بتهای مشرکان مکه است، در مقابل مشرکان دیگری که موجودات آسمانی مانند خورشید، ماه ، ستارگان و یا فرشتگان را شریک خدا قرار میدادند. بیان این نکته، برای نادرست نشان دادن هر چه بیشتر عقیده مشرکان مکه است؛ چون شریک قرار دادن بتها که هیچ قدرت و عظمتی ندارند و ناتوانی آنها برای همه روشن و محسوس است، دلیل بر نهایت بیخردی و نادانی است، هرچند که شریک قرار دادن بتهای آسمانی نیز کار باطلی است و با اندک اندیشهای باطل بودن آن آشکار میشود، ولی کار مشرکان مکه از آن پستتر است.در پایان آیه آمده است. «آیا آنان خدایانی از زمین گرفتهاند که همانها، مردگان را زنده خواهند کرد». نسبت دادن دشوارترین کارها به بتهاست و این که آنها هرگز این کار را نخواهند توانست. این شیوه خاصی در سخن گفتن است در مقابل شیوه دیگری که آسانترین کارها را از توان بتها بیرون میداند. هر دو شیوه مفید است و اثر خاص خود را دارد، مثال برای شیوه دوم:
(....وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ....)؛ (حج، آیه 73) «و اگر مگس، چیزی را از آن بتها برباید نمیتوانند آن را از وی باز پس گیرند».
مطلب دیگر این که مشرکان به روز قیامت و زنده شدن مردگان عقیده نداشتند، و ادعا نمیکردند که بتهای آنان در قیامت مردهها را زنده خواهند کرد.
باید دید که هدف آیه از بیان این مطلب چیست؟ گفته شده که این از باب تهکّم است، گویا وقوع قیامت آنچنان قطعی و مسلّم است که جای بحث ندارد؛ ولی به نظر میرسد که این سخن خطاب به مؤمنان است که عقیده باطل مشرکان را برای مؤمنان که معتقد به قیامت بودند بازگو میکند، با این نتیجهگیری که اگر بتها خدا باشند باید بتوانند در قیامت مردهها را زنده کنند.
آیه بعدی برهان محکمی برای اثبات یگانگی خداوند بیان میکند که در کتابهای کلامی به آن «برهان تمانع» گفته میشود. این برهان در عین عمیق بودن بسیار ساده بیان شده و برای همه قابل فهم است، میفرماید: «اگر در زمین و آسمان خدایانی جز الله وجود داشت، زمین و آسمان هر دو تباه میشدند».
در توضیح این مطلب میگوییم: خدا کسی است که بیشترین قدرت را دارد و همه چیز با اراده او پدید میآید و دوام مییابد.
حال اگر چند خدا با این ویژگی داشته باشیم، بروز قدرت یکی از خدایان، قدرت خدایان دیگر را محدود خواهد کرد و برای همین، خدایان با هم ستیز خواهند نمود و نتیجه آن تباهی آسمان و زمین و پدیدههای جهان است.
این آیه، شبیه آیه دیگری است که میفرماید:
(...وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ)؛ (مؤمنون، آیه 91) «و با خدا هیچ خدایی وجود ندارد که در آن صورت هر خدایی آنچه را آفریده بود میبُرد و برخی از آنان بر برخی دیگر برتری مییافت، خداوند از آنچه وصف میکنند منزه است».
همانگونه که در پایان این آیه آمده و در پایان آیه مورد بحث نیز گفته شده، خداوند که پروردگار عرش است از آنچه وصف میکنند منزه است؛ یعنی خدا قدرت مطلق است و محدود کردن قدرت او - با اعتقاد به وجود خدایان دیگر - با الوهیت او سازگار نیست و نقص بزرگی برای اوست؛ در حالی که خدا از هر عیب و نقصی مبرّا است. آوردن «رب العرش» در این آیه و نیاوردن آن در آیه سوره مؤمنون، شاید اشاره به این باشد که چون در آیه مورد بحث صحبت از تباهی آسمان و زمین شد، میخواهد بگوید که خدای واقعی علاوه بر آسمان و زمین، پروردگار عرش هم هست و این نشان دهنده تسلط قهار خداوند بر تمام موجودات است.
2. دلیل «تمانع»
بحث دربارهی اثبات وجود خداوند، به عنوان خالق و آفریننده جهان و بیان استدلالها و برهانهای مربوط به آن، چندان مورد توجه پیامبران الهی نبوده است، بلکه آنان در جهت اثبات توحید و یگانگی خدا و نفی شریک برای او در تدبیر جهان کوشش میکردند، چون کمتر کسی بوده که دربارهی اصل وجود خداوند تردید کند. قرآن کریم قول برخی از پیامبران را نقل میکند که در عین اقامه برهان نظم برای اثبات وجود خدا، از این که کسی دربارهی خدا شک و تردید کند اظهار شگفتی میکردند:(قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ...)؛ (ابراهیم، آیه 10) «پیامبرانشان به آنان گفتند: آیا دربارهی خدا که پدید آورنده آسمانها و زمین است، شکی وجود دارد؟»
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه با مرشکان و بتپرستانی رو به رو بود که وجود خدا را قبول داشتند، ولی برای او شریک قرار میدادند و ربوبیت و تدبیر جهان را به بتها و ارباب انواع نسبت میدادند و آنها را میپرستیدند. در قرآن کریم چندین بار بر این مطلب تأکید شده که «اگر از مشرکان بپرسی که آفریدگار جهان کیست؟ خواهند گفت: خدا». (عنکبوت، آیه 61؛ لقمان، آیه 25؛ زمر، آیه 38 و زخرف، آیه 9)
بنابراین، میتوان گفت که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در اثبات وجود خدا، با مشرکان مشکل چندانی نداشت؛ بلکه اساس درگیری بر توحید و یگانهپرستی بود و شعار بزرگ پیامبر همان کلمه توحید، یعنی «لا اله الا الله» بود که وجود خدا یا خدایانی جز الله را نفی میکند. توحید اسلام، علاوه بر عقیده مشرکان و بتپرستان با دوگانهپرستی زرتشت و تثلیث سهگانه پرستی نصارا و با ارباب انواع یونان ضدیت دارد.
برای اثبات یکانگی خداوند و نفی چند خدایی، آیههای گوناگونی در قرآن گریم آمده است که ما سه نمونه از آنها را میآوریم و دربارهی آنها بحث میکنیم:
1.(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ)؛ (انبیاء، آیه 22)
2. (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ)؛ (مؤمنون، آیه 91)
(ترجمه این دو آیه گذشت)
3. (قُلْ لَوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً)؛ (اسراء، آیه 42)
«بگو: اگر همان گونه که میگویند، با او (خداوند) خدایانی بود، در آن هنگام به سوی خدای صاحب عرش راهی میجستند».
مضمون این سه آیه تا حدودی شبیه هم هستند و گوهر سخن در این آیات، همان است که متکلمان اسلامی به آن «دلیل تمانع» میگویند و با آن به اثبات یگانگی خداوند و نفی چند خدایی استدلال میکنند. ما اکنون دلیل تمانع را آن گونه که متکلمان گفتهاند شرح میدهیم، آن گاه به توضیح آیات یاد شده میپردازیم.
اگر فرض کنیم که در جهان دو خدا با همه صفات خدایی وجود داشته باشد، میان آنها درگیری و تنازعی به وجود میآید که باعث تباهی جهان میشود؛ زیرا اگر یکی از آنها وجود چیزی و دیگری عدم آن را اراده کند، وقوع هر دو اراده ممکن نیست و اگر اراده یکی از آنها واقع شود و اراده دیگری واقع نشود، خدایی که اراده او واقع نشده، مانع وقوع اراده خدای دیگر خواهد شد و این باعث درگیری و فساد جهان میشود.
در حالی که نظام واحد و هماهنگی در جهان حکمفرماست و قانونهای ثابت و به هم پیوستهای در مجموعه هستی جاری است. هر پدیدهای، از پدیدههای قبلی اثر پذیرفته و در پدیدههای بعدی اثرگذار است. پیدایش و بقای یک چیز مانند گل به عاملهای بسیار و گوناگونی مانند آب، خاک، بذر و آفتاب وابسته است. میبینیم که هیچ موجودی بدون ارتباط با موجودات دیگر شکل نمییابد. خلاصه هماهنگی شگفتآوری در جهان وجود دارد و هر چه علم بشر پیشرفت میکند، بیشتر به وجود این هماهنگی و پیوستگی پی میبرد. به راستی که هر چه دقّت کنی جز هماهنگی نمیبینی:
(...مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ)؛ (ملک، آیه 3)
«در آفرینش خداوند رحمان هیچ ناسازگاری نمیبینی، چشم بگردان آیا هیچ رخنهای میبینی؟»
این هماهنگی در نظام آفرینش، به روشنی اثبات میکند که جهان و هر چه در آن است از مبدأ واحدی سرچشمه گرفته و مدیر و مدبّر و گرداننده آن یکی است و اگر تدبیر جهان در دست دو خدا بود، هرگز چنین هماهنگی وجود نداشت و عالم به تباهی کشیده میشد.
برای توضیح بیشتر، عبارتی را از فاضل مقداد نقل میکنیم. وی در شرح کلام علامه حلی که دلیل تمانع را مطرح میکند، آن را برگرفته از آیه (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا.....) میداند و در توضیح آن با ادبیات خاص متکلمان اسلامی میگوید:
بیان مطلب به این صورت است که اگر اراده یکی از خدایان فرضی به ایجاد جسمی متحرک تعلق یابد، در این صورت یا طرف دیگر سکون آن جسم را میخواهد یا نه، اگر امکان آن باشد که هر دو، ارادهای جداگانه کنند، حال یا مراد هر دو انجام میشود که در این صورت جمع دو متنافی (سکون و حرکت) پیش میآید، یا مراد هیچ کدام واقع نمیشود که در این صورت جسم از هر دو حالت سکون و حرکت خالی میشود و یا فقط مراد یکی از آن دو واقع میشود که در آن صورت، دو فساد به وجود میآید: یکی ترجیح بلا مرجح و دیگری عجز طرف دیگر. و اگر طرف دیگر نتواند اراده سکون آن جسم را کند ناتوانی او پیش میآید، چون مانعی جز انجام اراده طرف دیگر وجود ندارد و عاجز بودن و نیز ترجیح بلا مرجح محال است، از این کار فساد عالم لازم میآید که آن نیز محال است. (1)
در کتابهای کلامی اشکالاتی به این دلیل شده و پاسخهایی هم آمده است که مهمترین آنها اشکالی است که یکی از اندیشمندان معاصر آن را مطرح کرده است. البته اصل این اشکال در کتابهای کلامی عنوان شده و به آن پاسخ هم داده شده، (2) ولی ایشان این اشکال را با توضیح بیشتری بیان کرده و آن را اشکال واردی دانسته است.
وی برهان تمانع را به این صورت که متکلمان گفتهاند سطحی و عامیانه خوانده و به آن ایراد گرفته که چه موجبی در کار است که ارادهها و خواستههای واجب الوجودها را مخالف و مزاحم یکدیگر فرض کنیم؟ بلکه باید آنها را هماهنگ فرض کنیم؛ زیرا فرض این است که هر دو واجب الوجود و هر دو علیم و حکیماند و هر دو بر وفق مصلحت و حکمت عمل میکنند. چون حکمت و مصلحت یکی بیش نیست پس اراده واجبالوجودها هر چند که عددشان از ریگ بیابانها و دانههای باران بیشتر باشد، با یکدیگر موافق و هماهنگ است. (3)
در پاسخ ایشان میگوییم: با فرض دو خدا و دو دستگاه مستقل، از کجا میگویید که مصلحت یکی بیش نیست. ممکن است هر دستگاهی برای خود معیارهای جداگانهای در تعریف «مصلحت» داشته باشند و چیزی را که یک دستگاه مصلحت میداند دستگاه دیگر آن را مصلحت نداند. ادعای این که مصلحت یکی است ناشی از یک ارتکاز ذهنی در فرض واجب الوجود بیگانه است.
از این گذشته شما مسلّم گرفتهاید که اراده هر دو واجب الوجود الزاما تابع مصلحت است؛ در حالی که چنین الزامی وجود ندارد و ممکن است یکی از آنها مفسده را اراده کند، همانگونه که در دوگانگیپرستی مجوس - بنابر آنچه در کتابهای ملل و نحل به آنها نسبت داده شده - اهریمن همواره بدی و شر را برمیگزیند.
ایشان پس از رد کلام متکلمان در تبیین برهان تمانع، ضمن پذیرفتن این که آیه (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ ....) ناظر به برهان تمانع است، این برهان را به گونهای دیگر تقریر میکند که خلاصه آن چنین است: هر موجودی که امکان وجود پیدا میکند، باید از طرف واجب الوجود به او افاضه وجود شود و اگر از طرف هر دو واجب به او وجود افاضه شود مستلزم دو وجود خواهد بود؛ در حالی که معلول مورد نظر وجود واحدی بیش نیست و نسبت دادن آن به یکی از واجب الوجودها ترجیح بلا مرجح است. (4)
میگوییم: این بیان بر فرض تمام بودن، یک دلیل فلسفی است که مخاطبان قرآن در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با چنین مطالبی آشنایی نداشتند تا آیه را بر آن حمل کنیم. البته آیات قرآن مخصوص زمان معین و مخاطبان خاصی نیست و هر کسی با هر درکی و در هر زمانی مخاطب قرآن است و میتواند به اندازه درک خود از آن بهره گیرد. میتوان گفت که آیه دلالتهای گوناگونی در سطحهای مختلف دارد که هر کس مطابق با درک خود آن را در خود جای میدهد؛ بنابراین نباید آیه را در یک مفهوم خاص محدود نمود و با قبول یک بیان، بیان دیگر را نفی کرد.
از این گذشته، برهانی که ایشان آورده، مربوط به توحید ذات است، همانگونه که در کتاب دیگرش بیان میکند که برهان تمانع و آیه (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا) مربوط به توحید ذات است. (5) در حالی که به گونهای که در آغاز بحث آمد، مشرکان مکه که مخاطبان این آیه هستند، مشکلی در توحید ذات نداشتند و خدای واحد را آفریننده جهان میدانستند. آنها در توحید افعال و توحید عبادت دچار شرک شده بودند و بتها را در تدبیر جهان شریک خدا قرار داده بودند و آیه شریفه در مقام ردّ این عقیده آنهاست.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل همین آیه میگوید: درگیری میان بتپرستان و یکتاپرستان در یگانه بودن خدا، به معنای واجب الوجود و ایجاد کننده جهان نیست، بلکه درگیری در یگانگی خدا به معنای ربّ معبود است که بتپرستان معتقدند تدبیر عالم با همه طبقات و اجزای آن، به موجودات شریفی که نزد خدا مقرّبند واگذار شده است... و آیه شریفه، وجود خدایان به این معنا را رد میکند. و مربوط به خدای صانع موجد نیست چون کسی قائل به تعدد آن نبود. (6)
اکنون آیاتی را که پیش از نقل سخنان متکلمان آوردیم، مورد تدبّر قرار میدهیم:
آیه نخست، یعنی آیه (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا) برای اثبات یگانگی خداوند دلیلی را بیان میکند که در عین سادگی و قابل فهم بودن برای همه، بسیار عمیق و قابل تطبیق با همان دلیل تمانع است و بسیاری از متکلمان گفتهاند که این آیه بر دلیل تمانع دلالت دارد؛ هر چند که برخی از آنان در دلالت آیه بر دلیل تمانع شک دارند. (7) در هر حال برای فهم دقیق این آیه باید به نکتههای زیر توجه شود.
1. در این آیه «الهة» جمع اله است که معمولا به معنای معبود به کار میرود و در آیات گوناگونی از قرآن به معنای معبود به کار رفته، ولی در این آیه به معنای معبود نیست بلکه به معنای مدبّر؛ ربّ و متصرف در جهان است، چون وجود معبودهای گوناگون باعث فساد نظام عالم نمیشود و همواره در جهان معبودهای متعددی بوده است. بلکه آنچه باعث فساد و تباهی میشود وجود دو خدای مدبّر و متصرّف در امور جهان است. البته گاهی در قرآن «مدبّر» به صورت جمع به کار رفته (فالمدبّرات امراً) (نازعات، آیه 5) ولی منظور از آن فرشتگان هستند که به امر الهی تدبیر امور میکنند و تدبیر آنها در طول تدبیر خداست و نه در عرض آن.
2. «لو» در این آیه برای انتفاء جزا با انتفاء شرط در زمان گذشته نیست، بلکه در اینجا زمان تعیین نشده و جدا از آن است.
3. «الاّ» در این آیه به معنای «غیر» است و برای استثنا نیست؛ چون اگر برای استثنا باشد، دلالت بر وجود خدایان بدون وجود الله میکند در حالی که فرض مسئله این است که این خدایان فرضی، در کنار الله باشند.
حال میگوییم، طبق این آیه شریفه اگر فرض شود که در کنار الله خدایانی هم باشند که مانند الله قدرت تصرف در جهان هستی و خلق و امر داشته باشند، این امر باعث تباهی و فساد در نظام آفرینش میشود؛ زیرا ممکن است هر کدام از این خدایان چیزی را اراده کنند که خدای دیگر آن را نمیخواهد. اگر اراده یکی از آنها و یا هر دوتای آنها انجام نشود، در این صورت هر کدام که اراده او انجام نشده نمیتواند خدایی باشد که قدرت تصرّف در جهان آفرینش دارد و اگر اراده هر دو طرف محقق شود، باعث فساد و نابودی جهان میشود، چون آن چیزی که اراده خدایان به وجود و عدم آن تعلق گرفته باید در آنِ واحد هم موجود باشد و هم نباشد و این همان فساد است که باعث تباهی آسمانها و زمین میگردد.
آنچه گفتیم، تا حدی همان چیزی است که متکلمان آن را دلیل تمانع میگویند. بدین سان قرآن کریم در استدلالهای خود از دلیل عقلی هم بهره میگیرد و اقامه برهان میکند و سخنی که ملا علی قاری از تفتازانی نقل میکند که گفته است: «این آیه یک دلیل اقناعی است». (8) سخن نادرستی است. برهان تمانع که این آیه بر آن دلالت دارد یک برهان عقلی است و جالب این که پس از همین آیه، خداوند از مشرکان میخواهد که برای عقیده خود دلیل بیاورند.
(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ)؛ (انبیاء، آیه 24) «بلکه به جز او خدایانی گرفتهاند، بگو: برهان خود را بیاورید».
در روایات هم با استفاده از این آیه، با هماهنگی و به هم پیوستگی موجودات عالم و کامل بودن آفرینش خداوند بر یگانگی او استدلال شده است:
عَن هشَامِ بنِ الحَکَمِ، قَالَ: قُلت لأبِی عَبدالله (علیه السلام): مَا الدَّلِیلُ عَلَی أن اللهَ وَاحِدٌ؟ قَالَ: اِتّصَالُ التَّدبِیرِ وَ تَمَامُ الصنُّعِ، کَمَا قَالَ عَزَّوَ جَلَّ: (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا). (9)
هشام میگوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «دلیل این که خداوند یگانه است، چیست؟ فرمود: «هماهنگی در تدبیر جهان و تام و بینقص بودن آفریدههای الهی، همان گونه که خداوند میفرماید: اگر در آنها (آسمان و زمین) خدایانی جز از الله بود تباه میشدند».
در آیه دوم (آیه 91 از سوره مؤمنون) که پیشتر آوردیم، چنین دلیل آورده شده که اگر همراه با الله، خدای دیگری بود، هر خدایی آنچه را که آفریده بود با خود میبُرد؛ یعنی ارتباط میان دو حوزه قدرت قطع میشد و جهان پیوستگی و انسجام نداشت و به طور حتم به تباهی جهان منجر میشد، همچنین برخی از خدایان در پی برتری جویی بر برخی دیگر بر میآمدند و این نیز تباهی عالم را در پی داشت.
هم چنین در آیه سوم (آیه 42 از سوره اسراء) استدلال شده که اگر جز خداوند، خدایان دیگری هم وجود داشتند، آنها میکوشیدند که همواره بر قدرت خود بیفزایند و به سوی خداوند حقیقی که صاحب عرش است و تمام قدرتها در دست اوست راهی بیابند تا قدرت را از او بربایند و این چنین میان خدایان درگیری پیدا میشد و این نیز باعث تباهی و اختلال در نظم جهان میشد.
نمایش پی نوشت ها:
1. شرح باب حادی عشر، ص 58. در کتابهای کلامی دیگر نیز با تفاوتهای اندکی و با مثالهای متفاوتی دلیل تمانع به همین صورت شرح داده شده است مانند: ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص 53؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص 205؛ ایجی، المواقف، ص 279 و شرح آن، ج8، ص 43؛ تفتازانی شرح المقاصد، ج 4، ص 35؛ ملا علی قاری، شرح الفقه الاکبر، ص 49.
2. مانند: شرح المقاصد، ج4، ص 36؛ اللوامع الالهیة، ص 205.
3. مرتضی مطهری، روش رئالیسم، ج5، پاورقی صفحه 153.
4. همان، ص 155.
5. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (مقدمهای بر جهانبینی اسلامی)، ج3، ص 66.
6. المیزان، ج14، ص 290.
7. محمد باقر ملکی، توحید الامامیة، ص 201.
8. ابومنصور ماتریدی، شرح الفقه الاکبر، ص 50. البته در شرح المقاصد تفتازانی چنین مطلبی نیست بلکه در آنجا پس از شرح دلیل تمانع میگوید: و هذا البرهان یسمّی برهان التمانع و الیه الاشارة بقوله تعالی: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا» شرح المقاصد، ج4، ص 36. احتمال دارد که ملا علی قاری این سخن را در کتابهای دیگر تفتازانی دیده است.
9. شیخ صدوق، التوحید، ص 250.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}