نویسنده: محمد حقانی فضل
 
در قرون وسطی نهادی دادگاهی و حقوقی پدید آمد که هدف آن مبارزه با بدعت، افسونگری، سحر و جادو بود. این دستگاهِ حقوقی در قرون وسطی و اوایل دوره مدرن قدرت فراوانی داشت. نام لاتین این نهادِ دادگاهی Inqaisitin بود که از واژه لاتینی Inqairo به معنای تحقیق و بررسی گرفته شده بود. در سده‌های دوازدهم و سیزدهم میلادی پاپ حاکم مقتدر امور معنوی و سیاسی اروپا بود. در آن دوران تمام مردم اروپا کاتولیک بودند و کلیسا در زندگی آنها نقش پررنگی داشت. با وجود این وحدت دینی، گاه عده‌ای به انتقاد از کلیسا می‌پرداختند یا در برخی نواحی مردم به عقاید مذهبی دیگری رو می‌آوردند. کلیسا این اندیشه‌های متفاوت را بدعت تلقی می‌کرد. این عقاید بدعت‌گذارانه اشکال گوناگونی داشتند؛ مانند رد نظر رسمی کلیسا درباره ماهیت تثلیث و الوهیت مسیح، شک در «باکره‌زایی» مریم مقدس، انکار حق پاپ در سخن گفتن به نمایندگی از تمام کلیسا و اموری از این قبیل. تمام بدعت‌گذاری‌ها ناصحیح و هم تراز با خیانت به شمار می‌آمد. ترک وفاداری خیانت به فرمانروا بود و بدعت، خیانت به تعالیم خداوند.
پاپ مفتشانی را منصوب کرد که وظیفه داشتند بدعت‌گذاران را بیابند، به جرایمشان رسیدگی و آنها را مجازات کنند. این مفتشان به دستگاه پاپی کاملاً وفادار بودند. بیشتر آنها از راهبان دو فرقه فرانسیسکن‌ها و دومینیکن‌ها بودند. عده راهبان دومینیکن که به این کار گماشته شده بودند، آن قدر زیاد بود که مردم عادی به طعنه، با تحریف نامشان، آنها را Dominicanes (سگان شکاری خدا) می‌خواندند.

شروع تفتیش عقاید

در اواخر قرن دوازدهم در جنوب فرانسه فرقه‌ای مذهبی ظاهر شد. پیروان این فرقه که خود را کاتار (اقتباس از واژه یونانی katharoi به معنای خالص و پاک) می‌نامیدند، برخی از عقاید اساسی کلیسای کاتولیک را قبول نداشتند؛ عقایدی مانند پسر خدا بودن عیسی، ارزش معنوی عشای ربانی و وجود برزخ و دوزخ. (1) کاتارها به سرعت گسترش و در میان دهقانان و حتی بازرگانان شهرنشین پیروانی یافتند.
پاپ اینوسنت سوم تصمیم گرفت به مقابله با این بدعت‌گذاران بپردازد. در ابتدا دستور داد با دستگیری رهبران این فرقه جلوی رشد کاتارها را بگیرند، اما این کار مؤثر واقع نشد. در نتیجه پاپ بر ضد کاتارها اعلام جنگ کرد و به همه کسانی که در این جنگ مقدس شرکت می‌کردند، وعده بخشایش گناهانشان را داد. این جنگ به جهاد آلبیگایی شهرت یافته است که نام خود را از شهر آلبی، پایگاه اصلی کاتارها، گرفته است. در این جنگ کاتارها به شدت قلع و قمع شدند. نماینده پاپ در شهر آلبی در ژوئیه 1209 نامه‌ای به پاپ نوشت و به شرح ویران سازی شهر بِزیه، یکی دیگر از پایگاه‌های کاتارها پرداخت:
حمله آغاز شد. فریاد برخاست: «آماده جنگ، آماده جنگ!». در ظرف دو یا سه ساعت افراد ما از خندق گذشتند و شهر را به تصرف درآوردند. به هیچ کس، از هر مقام و جنس و سنی رحم نکردند و حدود بیست هزار نفر را از دم تیغ گذراندند و به کشتار وسیعی دست زدند. تمام شهر را غارت کردند و به آتش کشیدند. این آتش خشم و غضب خداوند بود که به چنین طرز شگفت‌آوری شهر را در کام خود فرو برده بود.
همین فرستاده بعداً به پاپ گزارش داد که در قلعه‌ی بردم که یکی از پایگاه‌های کاتارها بود، جنگجویان صلیبی چشم‌های بیش از یکصد نفر از مدافعان را درآوردند، و بینی آنها را بریدند و برای هر کدام تنها یک چشم باقی گذاشتند تا بقیه عمرشان مضحکه دشمنان شوند.
پاپ که از پیروزی جنگجویان صلیبی خشنود بود در نامه‌ای به یکی از سرکردگان نظامی این جنگ نوشت:
ستایش و سپاس خداوند را که به دست شما و دیگران، خطرناک‌ترین دشمنانش را چنین بی‌رحمانه و شگفت آور قلع و قمع کرده است. (2)
با وجود این کشتار شدید، کاتارها از بین نرفتند. بنابراین، پاپ سلاح دیگری علیه کاتارها به کار گرفت: تفتیش عقاید پاپی؛ دستگاه حقوقی تازه‌ای که زیر نظارت مستقیم پاپ بود. پاپ مفتشانی را منصوب کرد که وظیفه داشتند بدعت‌گذاران را بیابند، به جرایمشان رسیدگی و آنها را مجازات کنند. این مفتشان به دستگاه پاپی کاملاً وفادار بودند. بیشتر آنها از راهبان دو فرقه فرانسیسکن‌ها و دومینیکن‌ها بودند. عده راهبان دومینیکن که به این کار گماشته شده بودند، آن قدر زیاد بود که مردم عادی به طعنه، با تحریف نامشان، آنها را Dominicanes (سگان شکاری خدا) می‌خواندند. (3)
در آغاز، این مفتشان می‌کوشیدند مردم منحرف شده را تشویق کنند به آموزه‌های کلیسای کاتولیک بازگردند؛ اما به زودی آشکار شد تشویق و اقناع به تنهایی باعث نمی‌شود که کاتارها دیدگاهشان را تغییر دهند. بنابراین پاپ در سال 1215 نشستی تشکیل داد. در این شورا بیش از چهارصد مقام برجسته کلیسایی مانند اسقف‌ها و رؤسای صومعه‌ها به موضوع بدعت‌گذاری و سرکوب آن پرداختند. در این جلسه برای کسانی که از توبه خودداری می‌کردند، مجازات‌هایی مانند تبعید و مصادره اموال تعیین شد. همچنین توافق شد بدعت‌گذاران از مشاغل دولتی منع شوند. افزون بر آن، آنها نمی‌توانستند عضو شورای شهر شوند، حق نداشتند به عنوان شاهد در دادگاه‌ها حضور یابند، نمی‌توانستند وصیت کنند و ارث نیز نمی‌بردند.
پس از مرگ پاپ اینوسنت سوم، برادرزاده او، گرگوری نهم، جانشین او شد. پاپ جدید اختیارات دستگاه تفتیش عقاید پاپی را افزایش داد. در سال 1252 کلیسا تصویب کرد بدعت‌گذارانی که ابراز ندامت نمی‌کردند یا پس از مجازات به عقاید سابق خویش بازمی‌گشتند برای اعدام از طریق سوزاندن تحویل مقامات دولتی دهند. این سیاست جدید در یک فتوای پاپی به طور رسمی اعلام شد. جانشین گرگوری با استفاده از شکنجه از سوی مأموران تفتیش عقاید برای گرفتن اطلاعات از مظنونان به بدعت‌گذاری موافقت کرد. (4)
دستگاه تفتیش عقاید در اوایل قرن چهاردهم به یک تشکیلات کلیسایی بین المللی و بسیار پرقدرت تبدیل شده بود و با اقتدار با بدعت‌ها و سایر جرایم علیه کلیسا در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، لهستان، پرتغال، بوهم و... مبارزه می‌کرد. مخوف‌ترین و سخت‌گیرانه‌ترین تفتیش عقاید به وسیله مفتشان اسپانیا انجام می‌شد. دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا افزون بر وحدت عقیدتی در پی آن بود که به «خلوص خونی» نیز دست یابد؛ هدفی که به علت تأثیر عقیده کشیشان اسپانیایی درباره خلوص نژادی بود. پیگیری این هدف به کشتار یا اخراج جمع کثیری از یهودیان اسپانیایی در سال 1492 و پس از آن جمعیت نسبتاً زیادی از اعراب مسلمان منجر شد. (5)

نحوه کار دادگاه تفتیش عقاید

در بیشتر موارد کار تحقیق از سوی دستگاه تفتیش عقاید هنگامی آغاز می‌شد که یک مأمور تفتیش عقاید و همکارانش وارد ناحیه‌ای می‌شدند که گمان می‌رفت پناهگاه تعداد زیادی از بدعت‌گذاران باشد. آنان همه ساکنان را در میدان اصلی بزرگ‌ترین شهر یا دهکده‌ی ناحیه فرامی‌خواندند. همه مردان و پسران بالای چهارده سال و همه زنان و دختران بالای دوازده سال باید حاضر می‌شدند. سپس مأمور تفتیش اعلام می‌کرد او و همکارانش آماده‌اند تا در یک مهلت یک ماهه یا چهل روزه اعترافات آنها را بشنوند. همه کسانی که دیدگاه‌هایی درباره‌ی مذهب داشتند که کلیسا آن را مردود می‌دانست، باید اعتراف می‌کردند. هر کس که مرتکب گناهان کوچک‌تری مانند شرکت نکردن در مراسم عشای ربانی، غش در معامله یا عمل خلاف جنسی شده بود نیز باید اعتراف می‌کرد.
در ابتدا مأمور تفتیش به مردم اطلاع می‌داد اگر داوطلبانه حاضر به اعتراف شوند و یا گناهکاران را معرفی کنند، مجازاتشان نسبتاً سبک خواهد بود؛ اما هر کس بعداً معلوم شود مرتکب گناه شده بوده یا اطلاعات خود را درباره دیگر گناهکاران پنهان نگه داشته است، به شدت مجازات خواهد شد. برای کسانی که خودشان اعتراف می‌کردند، مجازاتی متناسب با گناهشان تعیین می‌شد و پس از تحمل مجازات می‌توانستند به زندگی عادی برگردند.
مأموران تفتیش عقاید از مردم می‌خواستند بدعت‌گذاران و افراد مظنون را معرفی کنند. در پایان مهلت یک ماهه یا چهل روزه، کسانی را که مظنون به بدعت‌گذاری یا جرم علیه کلیسا بودند به زندان می‌انداختند تا به اتهام آنان رسیدگی شود. به مرد یا زنی که به زندان می‌افتاد، گفته نمی‌شد چه اتهامی متوجه اوست. به فرد متهم اجازه گرفتن وکیل داده نمی‌شد و حتی متوجه نمی‌شد که چه کسی به او اتهام زده است. به مردم نیز اجازه داده نمی‌شد در جلسات دادگاه تفتیش عقاید شرکت کنند. کسانی که از این زندان‌ها آزاد می‌شدند، سوگند می‌خوردند هیچ گاه آنچه در آنجا تجربه کرده‌اند، فاش نسازند و این بر رازگونگی و وحشت این زندان‌ها می‌افزود. کلیسا امیدوار بود از این طریق در دل متخلفان احتمالی وحشت ایجاد کند و آنها را به کلیسا وفادار نگه دارد.
به ندرت پیش می‌آمد زندانیان بتوانند بی گناهی خود را ثابت کنند. متهمان در مقابل مهارت، شکیبایی و تکنیک‌ها و شکنجه‌های مفتّشان تاب مقاومت نداشتند. یکی از اعضای فرقه فرانسیسکن گفته است: «اگر پطرس قدیس و پولس قدیس به عنوان مظنون به محاکمه کشیده می‌شدند، نمی‌توانستند خود را به طور کامل تبرئه کنند». او با این سخن، به طور غیرمستقیم مهارت خاص کسانی را که از زندانیان تفتیش عقاید بازجویی می‌کردند، می‌ستود. (6)
اما بر سر راه گرفتن اعتراف از زندانیان مشکلی وجود داشت. کلیسا که نهادی روحانی بود از اینکه سبب خون‌ریزی شود به شدت منع شده بود؛ از این رو شکنجه‌ها نباید موجب خون‌ریزی می‌شد. مفتّشان برای حل این مشکل از روش‌هایی استفاده می‌کردند که موجب ریختن خون نمی‌شد؛ برای نمونه به پاهای زندانی روغن می‌مالیدند سپس آتش را به تدریج به پاهای او نزدیک می‌کردند یا از روش شکنجه با آب استفاده می‌کردند. در این روش مقدار زیادی آب به زندانی خورانده می‌شد. گاه آب را با یک برف که در گلوی زندانی وارد می‌کردند به خورد او می‌دادند و گاه از روش کندتری استفاده می‌کردند، یعنی یک تکه پارچه در گلوی زندانی می‌چپاندند و آن را به تدریج خیس می‌کردند. در این شکنجه، زندانی دائماً در حال خفگی بود. (7)
البته در تمام موارد زندان‌ها مخوف و وحشتناک نبودند. وضع زندان‌ها بستگی به مکانی داشت که مفتشان می‌توانستند از آن استفاده کنند. حتی یک پزشک زندانیان را معاینه می‌کرد. خویشاوندان متهم می‌توانستند برای او غذا بیاورند و قلم و کاغذ برای نوشتن در اختیار او قرار دهند. با وجود این، عده بسیاری در زندان هلاک می‌شدند. تعداد این افراد بسیار بیشتر از آن است که بتوان آن را به مرگ طبیعی نسبت داد. (8)
دادگاه تفتیش عقاید پس از شنیدن اعتراف فرد گناهکار یا پس از بازجویی از متهمان، حکم خود را صادر می‌کرد. پشتوانه فکری و عقیدتی مجازات گناهکاران و بدعت‌گذاران، این نظریه رایج در آن زمان بود که شیطان، روح مخالفان کلیسا را تسخیر کرده است. اگر خود آنها قادر به توبه و رهایی از چنگ ابلیس نیستند، باید با شکنجه‌ی آنان این رهایی را عملی ساخت؛ یعنی با نابود کردن بدن آنان روحشان را از اسارت شیطان خارج کرد. (9)
مجازات‌ها بر اساس نوع گناه و جرم تعیین می‌شد. دامنه این مجازات‌ها خیلی وسیع بود و از تنبیهات روانی تا اعدام را شامل می‌شد. روزه گرفتن اجباری، زیارت رفتن با پای پیاده، ممنوعیت سکونت در محلی خاص و یا انجام اعمال مذهبی اجباری از جمله مجازات‌های معمول و رایج بودند. گاهی دادگاه فرد را محکوم به پوشیدن لباسی می‌کرد که روی آن صلیب زردرنگی نقش بسته بود. این لباس نشانه گناهکار بودن فرد بود. مجازات‌های شدیدتر شامل انجام اعمال شاقه، شلاق در ملأ عام، زندان و مصادره کل اموال بود. مجازات سوزاندن درباره کسانی اجرا می‌شد که از عقیده خویش توبه نمی‌کردند یا نمی‌گذاشتند گناهانشان آن طور که باید آشکار شود و یا پس از توبه دیگر بار به عقاید سابق خویش بازمی‌گشتند. (10)
دستگاه تفتیش عقاید کوشید طی چند قرن اذهان انسان‌ها را با استفاده از هر روش ممکن کنترل کند، تا حدی که گفته شده است تنها در اسپانیا بیش از 31 هزار نفر سوزانده شدند. (13) امروزه این ارقام از نظر تاریخی اغراق‌آمیز دانسته می‌شوند، اما فارغ از بحث درباره تعداد واقعی کسانی که سوزانده شدند، این واقعیت روشن است که تفتیش عقاید در دستیابی به اهداف خود شکست خورد و این حقیقت را دوباره نشان داد که ایمان و عقیده اجباری ناممکن است. این محاکمه‌ها و مجازات‌ها تنها مخصوص زندگان نبود بلکه علیه مردگان مظنونِ به الحاد نیز اقامه دعوی می‌شد. وارثان فرد متوفی می‌توانستند از مرده خود دفاع کنند. در صورت محکوم شدن فرد مرده، جسد او از خاک بیرون کشیده و سوزانده می‌شد. گاه استخوان‌ها یا جسد را در زنبیلی می‌گذاشتند و دور شهر می‌گرداندند. (11)

زوال تفتیش عقاید

تفتیش عقاید و نفوذ آن به طور ناگهانی و در تاریخ معینی پایان نیافت. بلکه با رواج اندیشه‌های مدرن درباره برابری شهروندان و هم‌زیستی ادیان، نفوذ این دادگاه‌ها به تدریج کاهش یافت و از میان رفت. چشمگیرترین و قطعی‌ترین حمله فکری به اصول بنیادی تفتیش عقاید با انقلاب فرانسه (1789) همراه بود.
بسیاری از مردم فرانسه باور داشتند که کلیسای کاتولیک و بازوی قدرتمند قضایی آن، یعنی دستگاه تفتیش عقاید، در جلوگیری از ظهور عقاید آزادی‌خواهانه و دموکراتیک شدن حکومت فرانسه با شاه و دربارش متحدند. سربازان انقلاب فرانسه هرجا که با نهادهای دستگاه تفتیش روبه رو می‌شدند به آنها حمله می‌کردند.
پس از آنکه فرانسوی‌ها اسپانیا را تصرف کردند، ناپلئون به سربازانش دستور داد زندان‌های تفتیش عقاید را ویران کنند و زندانیان آنها را آزاد سازند. البته در سال 1813 که ناپلئون شکست خورد، پادشاه اسپانیا دیگر بار دستگاه تفتیش عقاید را احیا ساخت؛ اما شش سال بعد، انقلاب، پهنه اسپانیا را درنوردید و دستگاه تفتیش عقاید در سال 1820 در اسپانیا منحل شد.
در ایتالیا نیز بقایای دستگاه تفتیش عقاید به دست سپاهیان فرانسه نابود شد. البته رم در این میان یک استثنا بود؛ زیرا مقر پاپ بود. تفتیش عقاید در شهر رم تا سال 1852 دوام آورد و در این سال بود که زندانیانِ عقیده آزاد شدند.
اسپانیایی‌ها پس از فتح آمریکای لاتین و استعمار آنجا، دستگاه تفتیش عقاید را در آنجا نیز برپا کرده بودند. اما در اوایل قرن نوزدهم که این مناطق به تدریج استقلال خود را از اسپانیا به دست می‌آوردند، تأثیر رسمی دستگاه تفتیش عقاید بر زندگی مردم این کشورها کاهش یافت. (12)
در قرن‌های نخست مسیحیت، ایمان‌داران مسیحی، تنها به جرم اعتقادشان، در آتش خشم رومی‌ها می‌سوختند و هزار سال بعد نوادگان همان مسیحیان، برای دفاع از همان دین، به همان طریق رفتار کردند. دستگاه تفتیش عقاید کوشید طی چند قرن اذهان انسان‌ها را با استفاده از هر روش ممکن کنترل کند، تا حدی که گفته شده است تنها در اسپانیا بیش از 31 هزار نفر سوزانده شدند. (13) امروزه این ارقام از نظر تاریخی اغراق‌آمیز دانسته می‌شوند، اما فارغ از بحث درباره تعداد واقعی کسانی که سوزانده شدند، این واقعیت روشن است که تفتیش عقاید در دستیابی به اهداف خود شکست خورد و این حقیقت را دوباره نشان داد که ایمان و عقیده اجباری ناممکن است.

نمایش پی نوشت ها:
1. دبورا بکراش؛ تفتیش عقاید؛ ص18-19.
2. همان، ص28-29.
3. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج4، ص1048.
4. دبورا بکراش؛ تفتیش عقاید؛ ص28.
5. همان، ص13.
6. دبورا بکر اش؛ تفتیش عقاید؛ ص33-40.
7. همان، ص43.
8. گی تستا و ژان تستا؛ دیباچه‌ای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا؛ ص110.
9. جلال الدین آشتیانی؛ تحقیقی در دین مسیح؛ ص414.
10. گی تستا و ژان تستا؛ دیباچه‌ای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا؛ ص111.
11. همان، ص62.
12. دبورا بکراش؛ تفتیش عقاید؛ ص127-133
13. گی تستا و ژان تستا؛ دیباچه‌ای بر تاریخ تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا؛ ص112.

منبع مقاله :
حقانی فضل، محمد؛ (1393)، تاریخ مسیحیت جلد دوم از اقتدار پاپ تا تکثر معاصر، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.