نویسنده: سیداحمد عقیلی
 

محرم «شیخ بهایی» بوده است *** یار آن پیر خدایی بوده است (1)
«شفیق»

این آرامگاه و تکیه منسوب به آثار دوره‌ی ایلخانی است امّا قدیمی‌ترین اطلاعات از این بنا به تعمیر آن در دوره‌ی صفویه به فرمان شاه عباس اول اشاره دارد. بر این اساس و نیز بر پایه‌ی شیوه ساخت بنا، می‌توان احداث آن را دوره‌ی بعد از مغول یعنی دوره‌ی زندگی بابا رکن‌الدین دانست. (2) شهرت بابا رکن‌الدین در دوره‌ی صفویه آن چنان بود که در منابع دوره‌ی صفوی گورستان تخت فولاد را به نام «مزار بابا رکن‌الدین» می‌گفته‌اند. به این ترتیب تکیه‌ی بابا رکن‌الدین، از کهن‌ترین تکایای موجود در تخت فولاد به شمار می‌آید و به دلیل همین قدمت تاریخی یکی از مهمترین تکیه‌های تخت فولاد نیز محسوب می‌شود. همچنین در برخی منابع از دفن بابا رکن‌الدین در تکیه‌ی منسوب به خود او سخن به میان آمده است و این نشان از وجود تکیه در زمان خود او دارد. کتیبه‌ی بالای ایوان مدخل بقعه به فرمان شاه عباس اول صفوی و تاریخ اتمام بنا در سال 1039 ق. ذکر شده؛ ولی استاد همایی سال 1029 ق. را صحیح می‌داند و معتقد است شخص معماری که این کاشیکاری را تجدید بنا می‌نموده به این نکته توجّه نداشته و تاریخ آن را 1039 ق. را آورده است. از شیوه‌ی معماری گنبد متعلق به دوره‌ی ایلخانی می‌توان به قدمت آن پی برد.
شهرت بابا رکن‌الدین در دوره‌ی صفویه آن چنان بود که در منابع دوره‌ی صفوی گورستان تخت فولاد را به نام «مزار بابا رکن‌الدین» می‌گفته‌اند. به این ترتیب تکیه‌ی بابا رکن‌الدین، از کهن‌ترین تکایای موجود در تخت فولاد به شمار می‌آید و به دلیل همین قدمت تاریخی یکی از مهمترین تکیه‌های تخت فولاد نیز محسوب می‌شود.
این بنا دارای هرمی مخروطی دوازده ضلعی است. که بر روی پنج پایه قرار دارد. محور اصلی آن با سمت قبله دقیقاً مطابقت دارد. بنای اصلی بقعه و گنبد از قرن هشتم هجری، آجری بوده و در دوره‌ی صفوی مرّمت کلی و هرم دوازده ضلعی و ایوان الحاق گردیده است. بر روی قبر، سنگ بزرگی از جنس مرمر با کتیبه‌ای به خط ثلث زیبا نصب شده است.
به لحاظ شهرت و اعتبار تکیه بابارکن‌الدین، بزرگان وعرفای زیادی به این تکیه رفت و آمد داشته‌اند. در دوره‌ی صفوی بزرگانی چون شیخ بهایی، محمدتقی مجلسی و بعدها حاجی کلباسی و علمای دیگر احترام و ارادت خاصی به مدفون در این تکیه داشته‌اند و حتی نقل است که شاه عباس به جهت احترام ویژه‌ای که برای شیخ بهایی قائل بود و به تعمیر و بنای بقعه بابا رکن‌الدین پرداخت. (3)
علاوه بر این در منابع از عرفای دیگری که در این تکیه و اطراف آن مدفون بوده‌اند نام برده شده که هیچ آثاری از آنان وجود ندارد. چنانکه از «درویش صادق» که از عرفای قرن یازدهم و همچنین از دفن میر معزّ صوفی ذکر کرده‎‌اند. میر معزّ صوفی از بزرگان صوفیه به شمار می‌آمده و موقوفات مزار بابا رکن‌الدین را اداره می‌کرده است ولی اینک هیچ آثاری از تکیه و خانقاه وی موجود نیست.
در ضلع شمالی تکیه دو بنا که یکی در داخل و دیگری بیرون تکیه قرار داشته است. بنای داخلی معروف به «چلّه خانه» محل چله‌نشینی و عبادت علما و بزرگانی بوده است که به تکیه‌ی بابا رکن‌الدین برای عبادت مشرّف می‌شده‌اند همچنین در قسمت زیرین بقعه نیز اتاقی جهت عبادت وجود داشته است. بنای بیرون تکیه اتاقی بوده که مدفن ابراهیم راه نجات است. اگر چه این بنا با گذشت زمان از بین رفته ولی سنگ قبر این شخصیت هنوز در بیرون تکیه موجود است.
در کتب تاریخی اطراف تکیه‌ی بابا رکن‌الدین را سرسبز و باصفا توصیف کرده و به مهمانسرای بزرگ، آب‌انبار و باغات سرسبزی برای استراحت مسافرینی که از شیراز وارد اصفهان می‌شدند اشاره نموده‌اند و نیز به این نکته که سرانجام بابا رکن‌الدین بیضاوی شیرازی در مسیر راه اصفهان به شیراز دفن شد. (4) اشاره شده است.


با گذشت زمان تمامی آثار قدیمی این محدوده از بین رفت و در دوره معاصر خیابان سعادت‌آباد در این قسمت ایجاد شد.

بزرگان مدفون در تکیه

1- بابا رکن‌الدین شیرازی:

مسعود بن عبدالله بیضاوی، عالم و عارف بزرگ قرن هشتم هجری که اصلش از بیضاوی فارس بود. وی در عرفان نظری از شیخ کمال‌الدین عبدالرزاق کاشانی، شیخ داوود قیصری و نعمان خوارزمی بهره گرفت و با سلسله سهروردیه پیوند یافت. تاریخ وفات وی بر سنگ‌نوشته‌ی آرامگاهش 769 هجری قمری حک شده است. وی در طریقت به سلسله سهروردیه انتساب داشت. در مذهب بابا رکن‌الدین اختلاف است. برخی او را شیعه و عده‌ای دیگر از اهل تسنن شمرده‌اند. اما سنگ‌نوشته‌اش حاکی از شیعه بودن اوست. چنانکه از احترام و ارادت برخی از علمای بزرگ شیعه مانند شیخ بهایی و مجلسی اوّل و حاجی کلباسی به وی، می‌توان او را شیعه دانست. (5)
مهمترین اثر وی «نصوص الخصوص فی شرح الفصوص» شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی (قسمتی از جلد اول آن) به چاپ رسیده است. این کتاب را بابا رکن‌الدین در سال 738 به درخواست استادش نعمان خوارزمی به نگارش درآورد. آثار مزبور نشان می‌دهد. بابا رکن‌الدین نخستین دانشمند و عارفی است که در گورستان تخت فولاد دفن شده است. (6)

حکایتی در زیارت قبر بابا رکن‌الدین

از ملاّ محمدتقی مجلسی نقل است که با شیخ بهایی بر سر قبر او رفتیم. ناگهان شیخ بهایی را تغییر حالتی پیش آمد و عبا بر سر کشید و در فکر عمیق فرو رفت. علت را پرسیدم گفت از قبر آوازی شنیدم که فرمود: «ای شیخ به فکر خود باش» به این معنی که خبر وفات مرا دادند. از آن پس شیخ بهایی ترک معاشرت نمود و پیوسته در عبادت بود تا وفات یافت. (7) (رحمة الله علیه).

2- حاج میرزا حسن‌خان جابری انصاری:

فرزند حاج میرزا علی ملقّب به «صدرالادباء» متوفّی 1376ق. مورّخ محقّق و ادیب فرزانه، در اصفهان از محضر بزرگانی چون آقا سیّد محمدباقر درچه‌ای و آخوند کاشی کسب علم نمود. وی نویسنده‌ی آثار مهمی چون: الف) تاریخ اصفهان و ری و همه جهان ب) تاریخ نصف جهان و همه جهان ج) آگهی شهان از کار جهان د) آفتاب درخشنده و آثار دیگر است وی جزو مفسّرین قرآن و همچنین مشروطه‌خواهان اصفهان می‌باشد. وی چون بابارکن‌الدین را انصاری و از تبار جابریان می‌پنداشت، وصیت کرد که وی را در تکیه‌ی بابا رکن‌الدین به خاک سپارند. (8)

3- ملاّ محمدعلی نوری مازندرانی:

فرزند ملا اسماعیل، متوفّی 1253 ق. عالم و عارف جلیل. وی مدتی هم برای تزکیه و تصفیه نفس به هندوستان سفر کرد و پس از مراجعت به اصفهان گوشه‌گیری و انزوا را در پیش گرفت. از آثارش الف) نخبة الاصول ب) حاشیه بر شوارق ج) حاشیه بر مثنوی و ... را می‌توان نام برد. (9)

4- حاج میرزا جواد نوری:

فرزند حاج ملاّمحمد علی، ملقّب به «شیخ العلماء». متوفی 1323 هـ. ق. به فقاهت، دیانت، تقوی و مرجعیت قضا معروف بود. علاوه بر اجتهاد و فقاهت در علوم ادبی نیز تسلّط کامل داشت. ریاست مذهبی اصفهان در عصر خود به وی منتهی می‌شد و در مسجد دروازه نو امامت می‌کرد.
از تألیفاتش: الف) رساله‌ی نماز شب ب) رساله‌ی عملیه تقلیدیه ج) فقه استدلالی بوده است.

5- حاج میرزا بهاءالدین نوری:

فرزند میرزا جواد، معروف به «فاضل نوری» متوفّی 1343 ق. عالم فاضل ادیب که در اشعارش «فاضل» تخلّص می‌کرد. وی از شاگردان آخوند ملاّ محمد کاشانی بوده است. اشعار او حاکی از احساسات پرشور است. این شعر از اوست که می‌گویند در حال طواف بدیهتاً سروده:

بطوف کعبه کجایند عاشقان که مگر *** چشند لذت دور نگار گردیدن

همچنین این شعر از اوست:

دلبر فرخ رخ شیرین لقا *** تا بمن غمزده شد آشنا
برد ز من دین و دل و عقل و هوش *** صبر و سکون نیز نماندی بجا
یار جفا پیشه، وفا پیشه کن *** گرچه محال است ز خوبان وفا (10)

6- حاج میرزا محمدتقی نوری:

فرزند محمد علی نوری، متوفّی 1329 ق. در تعبیر خواب تبحّر بسیار داشت و حکایاتی در این خصوص از وی منقول است. چنانکه گویند پیش از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، مگر وی را خبر داده بود.
استاد جلال‌الدین همایی می‌نویسد: «حاج میرزا تقی که حقّاً او را از اقران ابن سیرین باید شمرد در تعبیر خواب هنری عجیب داشت. نوادر تعبیراتش در اصفهان مشهور است. مرحوم حاج میرزا عبدالحسین سیّد العراقین از علما و رؤسای روحانی معروف اصفهان در خواب دید که حمّام مخروبه بایری آباد و دایر شده و او در این حمّام شست و شو کرده و بیرون آمده و مشغول پوست کندن سیب است و زیر دامنش دانه انار پنهان می‌کند.
کس فرستاد تا حاجی میرزا تقی را به منزل او آوردند و تعبیر خواب از وی پرسید. جواب داد خواب را چند تعبیر است، یکی را نخواهیم گفت، اگر شرط کنی که از این راز نپرسی باقی را می‌گویم و گرنه دم فرو می‌بندم و رؤیای تو را بی‌تأویل می‌گذارم.
سیّد العراقین ملتزم گردید که به شرط عمل کند. میرزا تقی گفت: دیری نمی‌گذرد که تجدید فراش خواهید کرد و از زن تازه دو پسر زیبا پیدا می‌کنید.
سیّد العراقین و اصحابش سخت به شگفت افتادند که حالی صاحب زن و فرزندان است و به هیچ وجه در این فکر نبوده و علامتی در کار نیست که زن تازه بگیرد!
مدّتی نگذشت که زوجه اوّلش وفات یافت. پس از چندی تجدید فراش کرده دو پسر آورد (آقا ضیاء و آقا رضا) که هم اکنون در جزو فرزندان آن مرحوم از همه زیباتر و محبوب‌ترند.
مرحوم آقا سیّدمحمّد نجف‌آبادی فقیه عالم مدرس معروف که از دوستان و مصاحبان همیشگی سید العراقین بود و طبعی لطیفه پرداز داشت... . روز دیگر دنبال معبّر رفته و با التزام این که بازگوی نکند، باقی مانده تأویل رویا را پرسیده بود. پس از تأکید فراوان در کتمان راز گفت: نمی‌دانم چه پیش می‌آید که در وقت مرگ ریش وی تراشیده می‌شود.
بدیهی است که استماع این سخن برای یک نفر پیشوای روحانی بی‌حدّ ناگوار و وحشت بار بود.
بدین سبب مرحوم نجف‌آبادی تا بعد از مرگ سیّد العراقین این سخن را برای احدی اظهار نکرد. اما چنان پیش آمد که معبّر گفته بود. سیّد العراقین در آخر عمرش به دملی روی چانه دچار گردید که در مریض خانه برای معالجه ناچار محاسن او را ستردند و در همین حال بدرود حیات گفت.
رابطه حمّام رفتن با تجدید فراش و دو دانه انار زیر دامن با دو پسری خوشروی تا حدّی معلوم است، اما ارتباط ریش ستردن هنگام وفات، با پوست کندن سیب، جز با الهام قلبی میسّر نیست.» (11)

7- ملاحسن آرندی نائینی:

متوفّی 1270 ق. عالم جلیل، عارف کامل در علوم عقلی و نقلی مخصوصاً حکمت و عرفان و فنون ریاضی تبحّری تمام داشت. وی در جوانی شبانی می‌کرد و با هدایت حاج محمّد حسن نائینی به راه علم کشیده شده ودر انواع علوم ظاهری و باطنی به مقام کشف و شهود نایل آمد. اگر از وی در یک روز از هزار کتاب حل مشکلات و رفع شبهات می‌خواستند بدون هیچ تأمل همه را جواب می‌داد، با آنکه اصلاً کتاب نداشت. وی را اهل کشف و اسرار و صاحب علوم باطنی دانسته‌اند. در لباس و خوراک مانند فقیرترین مردم زندگی می‌کرد. گویند شبها چراغ دلش روشن و منزلش تاریک و بسیاری از ایام سال را به روزه‌داری سپری می‌کرد. در مقامات روحانی به درجه‌ای رسیده بود که انواع کرامات و خرق عادت از وی به ظهور می‌رسید ولی خود به آنها بی‌اعتنا بود و جالب آنکه سعی می‌کرد خود را فردی جاهل نشان دهد و حال آنکه در حکمت الهی و علوم ریاضی استادی بی‌نظیر بود. صبح تا شام طلاب علوم مختلف دسته دسته به درسش حاضر می‌شدند و ازمحضرش استفاده می‌کردند. در تاریخ فوتش سروده‌اند:

گفت سیما بهر تاریخ وی از الهام غیب *** جای بگزیده به جنّت مرشد کامل حسن (12)
«1270»

نقل است که حاکم اصفهان علاقه زیادی به معاشرت با عرفا و علماء به خصوص ملاّ حسن نائینی داشت، ولی ملا حسن هیچ علاقه‌ای به نزدیکی و ارتباط با حکام و بزرگان سیاسی نداشت. حاکم اصفهان اصرار فراوانی نمود که ملا حسن از وی چیزی بخواهد اما او نپذیرفت. سرانجام ملاّ حسن گفت: «این را می‌خواهم که دیگر خواهش ملاقات نکنی» چون ملاحسن از ملاقات با حاکم اصفهان فارغ شد در راه بازگشت به مغازه‌ی قصّابی رفت تا برای غذای شب گوشت بخرد به جهت لباس بسیار کهنه و ژنده‌پوشی که داشت قصاب گمان کرد که وی یهودی است از این رو او را با مشت و لگد از مغازه خود بیرون انداخت و چنان سیلی محکمی بر صورت او نواخت که اثرش بر صورتش آشکار بود وقتی به مدرسه وارد شد طلّاب دور او را گرفتند که در محضر حاکم چه گذشت و اثر سیلی خوردگی چیست؟ ملا حسن با کمال متانت ماجرا را شرح داد و گفت که از قصاب ممنونم که غرور تملّق‌گویی حاکم را از مغزم بیرون کرد و همان‌گونه که رفته بودم بازگشتم. (13)

 

8- ابراهیم راه نجات:

متوفّی 1326 ش. ادیب و روزنامه‌نگار آزادیخواه عصر مشروطیت که روزنامه‌ی «راه نجات» را منتشر می‌کرد. وی خواهرزاده‌ی ملک المتکلّمین از رهبران معروف مشروطیت بود و با وی همراهی و همفکری داشت. (14)

9- جواد مجدزاده:

فرزند شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی، متوفّی 1364ق. متخلّص به «صهبا» ادیب و شاعر، رئیس اداره‌ی باستان‌شناسی. وی از جمله مردان نیکوکاری است که در تجدید بنای بابا رکن‌الدین نیز همّت نمود و هنگام مرگ وصیت نمود وی را در اتاق ورودی بقعه‌ی بابا رکن‌الدین دفن نمایند. وی مدّت دو سال روزنامه‌ی «سرنوشت» را منتشر می‌کرد و صاحب دیوان اشعار می‌باشد. از اشعار اوست:

گرچه دل را در غمش جز ناله‌ی شبگیر نیست *** ناله‌ی شبگیر ما را در دلش تأثیر نیست
دل چه می‌خواهد ز جانِ من که در دام بلا *** خود گرفتار آمد و خود کرده را تدبیر نیست. (15)

نمایش پی نوشت ها:
1. نقل است که برای شیخ بهایی در مزار بابا رکن‌الدین مکاشفه‌ایی روی می‌دهد. برای اطلاع ر.ک: شفیق: تخت فولاد اصفهان، صص 37 و 38.
2. در لغت به معنی «پدر و نیا» و در مآخذ تاریخی عنوان احترامی برای عارفان و صوفیان در زبان فارسی و ترکی متداول بوده است و علاوه بر این یکی از مراتب طریقت تصوف نیز محسوب می‌شود. ر. ک: دانشنامه جهان اسلام، ج1، ص 19 و 20.
3. دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، ص 745 و 746.
4. همایی، جلال‌الدین: تاریخ اصفهان (مجلد ابنیه و عمارات)، صص 31- 48.
5. مرحوم جابری انصاری دلایلی را مبنی بر تشیع بابا رکن‌الدین ذکر می‌کند: اول گنبد دوازده ترک آن به نشانه شیعه‌ی دوازده امامی بودنش. دوم تجلیلی که علمای بزرگ شیعه همچون شیخ بهایی و مجلسی اول و حاجی کلباسی از این مقبره نموده‌اند و سوم عصر تاریخی فوت بابا رکن‌الدین که دوره حکومت آل مظفر در فارس و اصفهان بوده و دوره‌ی مرحوم علامه مجلسی که در ترویج تشیع تلاش فراوان شد و این مقبره از معرض تعرضات صوفیگری بر کنار ماند. (جابری انصاری: تاریخ اصفهان، ص 180).
6. همان مآخذ.
7. گزی، آخوند عبدالکریم: تذکرة‌القبور، ص 43.
8. شرح حال کامل وی مقدمه تاریخ اصفهان، جابری انصاری، به تصحیح و تعلیق دکتر جمشید مظاهری؛ و مکارم‌الآثار، ج8، صص 2810- 2816.
9. مدرس تبریزی: ریحانةالادب، ج6، ص 260.
10. کتابی، ص 170.
11. تاریخ اصفهان (مجلد ابنیه و امارات): 64- 63.
12. شرح حال کامل همراه با ذکر منابع در کتاب جابری انصاری: تاریخ اصفهان، ص 400 و 401.
13. همایی: همان مأخذ، صص 48- 59.
14. صدر هاشمی، محمّد: تاریخ جراید و مجلات ایران، ج2، ص 317؛ و نصرالهی، غلامرضا، جزوه تخت فولاد سرزمین جاویدان، مشاهیر تکیه بابا رکن‌الدین.
15. مهدوی: دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 244.

منبع مقاله :
عقیلی، سیداحمد، (1391)، تخت فولاد اصفهان، اصفهان: سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ ششم.