گسترش و تداوم هدايت در سيره معصومين (ع)





گسترش و تداوم هدايت

تيز بيني و دورانديشي اهل بيت عليهم السلام ايجاب مي کرد که در بعد جهاني و جاوداني بودن اسلام نيز بکوشند و با تدبير و تيز هوشي، آينده ي فکري جامعه ي بشري را روشن سازند. در اين راستا - علاوه بر متانت و صلابت گفتار به گونه اي که خدشه اي بر مکتب آنان وارد نشود - عمدتا از دو اهرم قوي سود جستند.

الف- کادر سازي

رسول خدا (ص) در همان سالهاي نخست پيدايش اسلام، شاگرداني را تربيت نمود و هنگامي که هجوم مردم براي قبول اسلام، فراگير شد آنان را براي ياد دادن قرآن و احکام اسلام به اطراف اعزام کرد.
در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از انصار (مردم مدينه) در موسم حج در عقبه ي «مني» با رسول خدا (ص) بيعت کردند، آنان پس از انجام بيعت به مدينه بازگشتند و رسول خدا (ص) مصعب بن عمير را همراه آنان فرستاد تا به هر کسي که مسلمان شد، قرآن بياموزد و به سوي خدا دعوت کند، بدين جهت، مصعب را در مدينه «مقري» مي گفتند. او بر اسعدبن زراره شد و پيشنماز مسلمانان مدينه بود. (1)
در سال چهارم هجري نيز رسول خدا (ص) چهل تن و به روايتي هفتاد نفر از جوانان و قاريان انصار را به منطقه ي «نجد» فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کنند. آنان به سوي نجد رهسپار شدند و در کنار چاه «معونه» فرود آمدند. در اين فرصت، عامربن مالک - که خود دعوت کننده بود - خدعه کرد و قصد جانشان نمود. مسلمانان نيز دست به شمشير برده و از خود دفاع کردند تا جملگي به جز دو تن به شهادت رسيدند. (2)
تربيت کادر برجسته ي علمي، در دستور کار ائمه معصومين (ع) قرار داشت و ايشان با انتخاب افراد باهوش و مؤمن، به پرورش آنان مي پرداختند. اين افراد، آنچنان مورد اطمينان امام قرار مي گرفتند که به نمايندگي از سوي آن حضرت بر کرسي «فتوا» مي نشستند و نيازهاي ديني مردم را پاسخ مي گفتند، چنان که حضرت امام باقر عليه السلام به «ابان بن تغلب» مي گويد:
«تو در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا صادر کن؛ من از اينکه مانند تو در بين پيروانم يافت شود بسيار خوشحالم. » (3)
«مؤمن الطاق» از اصحاب امام صادق (ع) و متخصص در علم کلام و فن مناظره بود و با هر يک از مخالفان تشيع بحث و مناظره مي کرد او را محکوم مي ساخت. زياد اتفاق مي افتاد که کساني براي پرسش و پاسخ و بحث و مناظره به مجلس امام صادق (ع) وارد مي شدند و حضرت آنها را به مومن الطاق ارجاع مي داد و او همه را مجاب مي کرد. (4)
همچنين بودن کساني مثل هشام بن حکم و هشام بن سالم در اصحاب ائمه (ع) نشان بارزي از کادر سازي علمي تخصصي است.
حضرت صادق (ع) درباره ي چهار تن از اصحاب خود، به نامهاي محمد بن مسلم، ابوبصير، بريد و زراره مي فرمايد:
«لولا هؤلاء انقطعت اثار النبوه و اندرست» (5)
اگر اينان نبودند، آثار نبوت قطع و کهنه مي گشت.

ب- احاديث فراوان و انتقال آن به ديگران

بدون ترديد، در ميان تمام فرقه هاي اسلامي، مکتب تشيع از غناي فرهنگي بالا و ممتازي برخوردار است و هيچ يک از مذاهب ديگر، در اين حد نيست. اين بار علمي و امتياز فرهنگي، جز در سايه ي تلاش ائمه (ع) امکان پذير نبود. آنان با تبيين همه جانبه ي اسلام ناب، هيچ نقطه ي ابهامي در اسلام نگذاشتند و با رهبري داهيانه ي خويش، اثبات کردند که لياقت جانشيني پيامبر (ص) را خود دارند و بس.
گفتني است که گسترش و عمق فرهنگ اسلام، که در اخبار و آثار اهل بيت (ع) متبلور است، زمين و زمان را در مي نوردد و نسلهاي بشر را هدايت کرده، به سعادت ابدي مي رساند.

موقعيت شناسي در ارشاد و هدايت

دانشمندان علم کلام فرموده اند که معجزه ي هر پيغمبري متناسب با وضعيت روحي و اجتماعي مردم آن زمان بوده است و اين نشان دهنده ي آن است که موقعيت سنجي و در نظر گرفتن شرايط زمان و مکان، در ارشاد و هدايت مردم يک «اصل» محسوب مي شود که «هادي» و «مرشد» بايد آن را مراعات کند.
تفاوت آيات «مکي» و «مدني» که دسته ي اول بيشتر در صدد تحکيم عقايد مسلمانان و دسته ي دوم بيشتر متضمن قوانين و مقررات فردي، اجتماعي و مسايل سياسي، حکومتي است، نيز مؤيد گفتار ماست و بيشتر احکام و قوانين اسلام پس از هجرت و در مدينه، ابلاغ شده، يعني زمان مناسب براي اجراي آنها، و رسول اکرم (ص) اولين نماز جمعه را، که عبادت سياسي است، پس از هجرت اقامه مي کند. (6) اينها همه گواه است که در ارشاد و راهنمايي مردم و اجراي احکام خدا بايد موقعيتها را در نظر گرفت و به اصطلاح از فرصتهاي طلايي سود برد. امامان (ع) نيز اين اصل را بطور کامل در نظر داشته و به دقت به کار مي بستند.
اميرمؤمنان (ع) در 25 سال سکوت خويش از همه ي کارهاي اجتماعي کنار گذاشته شد و با وجود اينکه مخالف زمامداران روز بود، هرگاه درباره ي مسايل اسلامي از او نظر خواهي مي کردند، نظر خويش را ابراز مي فرمود و هنگام فراهم شدن مقدمات خلافت نيز آن را پذيرفت. امام حسن و امام حسين عليهما السلام پس از صلح با معاويه هر يک، ده سال امامت خود را با وي معاصر بودند و قيام نکردند (7) ولي به محض اينکه موقعيت حکومت اموي و به دنبال آن، وضعيت اجتماعي دچار تغيير و تحول شد، حضرت سيدالشهدا (ع) دست به قيام زد و مردم طاغوت زده را بيداري و هدايت بخشيد.
امام سجاد (ع) در دوران اختناق اموي، که دستش از منبر، مسجد و اجتماع مسلمانان کوتاه بود، براي هدايت و راهنمايي مردم از کانال نيايش با خدا وارد شد و عاليترين فرازهاي معارف اسلامي را در قالب دعا به گوش جامعه رساند.
حضرت باقر و صادق عليهما السلام نيز از دوران انتقال قدرت از امويان به عباسيان، بهترين استفاده را کردند و اسلام در زمان اين دو امام، حياتي دو باره يافت. همچنين حضرت رضا عليه السلام از موقعيت اجتماعي خود، که به صورت ظاهر و تشريفاتي ولي عهد بود، بهترين بهره را برد و علاوه برحمايت و دستگيري از جامعه ي شيعه، که تا آن زمان بسيار مظلوم بود، ميراث علمي گرانبهايي از خود به جاي گذاشت، و با شرکت در جلسات بحث و مناظره که از طرف دستگاه مأمون داير مي شد، ضمن محکوم کردن مخالفان اسلام ناب محمدي (ص) حقانيت و اولويت اهل بيت (ع) را اثبات مي نمود.

کنگره ي بين المللي اسلامي

کنگره ي عظيم وبين المللي «حج» نيز از فرصتهاي طلايي ارشاد و هدايت و تبيين معارف حيات بخش اسلامي بود و پيامبر و ائمه معصومين (ع) به اهميت آن واقف بودند و در آن شرکت فعال داشتند.
رسول اکرم (ص) در دوران مکه از موسم حج، بهترين استفاده ي تبليغي را مي کرد و پيام آيين تازه ي خويش را به گوش حاجياني که از دور و نزديک آمده بودند مي رساند، و حتي دعوت مردم مدينه از پيامبر و بيعتشان با آن حضرت در ايام حج صورت گرفت. (8)
همين طور آن حضرت به اميرمؤمنان (ع) مأموريت داد که ايام حج به مکه رفته و سوره ي برائت را بر مردم اعم از مسلمان و غير مسلمان قرائت کند. (9) (اين سوره، متضمن سياست خارجي اسلام و اعلام بيزاري از مشرکان و به منزله ي بيانيه ي رسمي و جاويد حکومت اسلامي تلقي مي شود. )
امام حسن مجتبي عليه السلام بيست مرتبه پياده به حج رفت (10) و حضرت امام حسين عليه السلام نيز فراوان به حج مي رفت و بسيار روشن است که شرکت امام (ع) تنها جنبه ي عبادت شخصي نداشته و آنان از اين اجتماع عظيم و بي نظير براي روشن کردن اذهان مردم و آگاهي دادن به آنها بهترين استفاده را مي کردند. و حتي امام حسين (ع) قبل از قيام کربلا بيش از سه ماه در مکه توقف کرد و تا روز هشتم ذيحجه نيز آنجا بود (11) و هنگام خروج از مکه طي سخناني مسأله ي عاشورا و شهادت خويش را گوشزد کرد. (12) در اين مدت همواره مردم مکه و حج گزاراني که از نقاط ديگر به آنجا آمده بودند با وي ديدار و گفتگو مي کردند. (13)
حضرت امام باقر عليه السلام نيز در ايام حج در مسجد الحرام به تبيين مسايل علمي و سياسي مي پرداخت. (14) و حتي وصيت کرد که بخشي از اموالش را وقف مرثيه خواني بر او کنند و اين کار تا ده سال در ايام حج و در سرزمين «مني» انجام گيرد. (15)
حضرت امام صادق (ع) آن گونه که از تاريخ زندگي ايشان برداشت مي شود، فراوان در موسم حج در مکه حضور مي يافت و مسايل مهم عقيدتي - سياسي اسلام را براي حاضران تبيين مي کرد. بطور مثال: ابو مقداد گويد:
«در روز عرفه، حضرت امام صادق (ع) را در موقف حج مشاهده کردم که با صداي بلند مي فرمود:
«أيها الناس ان رسول الله (ص) کان الامام ثم کان علي بن ابيطالب (ع) ثم الحسن (ع) ثم الحسين (ع) ثم علي بن الحسين (ع) ثم محمد بن علي (ع) ثم هه» (16)
اي مردم! رسول خدا (ص) رهبر نخستين بود و پس از او علي بن ابيطالب، حسن بن علي، علي بن الحسين، محمدبن علي درود خدا بر ايشان و اينک من امام و رهبرم. »
سپس به طرف راست جمعيت روکرد و اين جملات را تکرار کرد، آنگاه به طرف چپ و در آخر به عقب برگشت و براي آنان نيز گفت و به هر طرف که مي گشت کلام خود را سه بار تکرار مي کرد که در مجموع، دوازده بار، مهمترين مسأله جهان اسلام يعني امامت و رهبري را براي حاجيان حاضر در عرفات بيان کرد. و سرانجام، آخرين حلقه ي اتصال خاکيان به افلاکيان، يعني منجي عالم بشريت، حضرت حجه بن الحسن (عج) نيز فرياد کفر برانداز توحيد را از جوار خانه ي حق صلا مي دهد و آخرين حرکت رهايي بخش انسان - که عظيم ترين پديده ي سياسي جهان نيز خواهد بود - از سرزمين حج و مهبط وحي شروع خواهد شد. (17)

پي نوشت ها:

1. تاريخ پيامبر اسلام، آيتي، ص 167-168.
2. همان مدرک، ص 330-331.
3. تنقيح المقال، ج 1، ص 4.
4. تنقيح المقال، ج 3، ص 163-160.
5. همان مدرک، ج 1، ص 439.
6. بحارالانوار، ج 19، ص 126.
7. گفتني است که امام حسن مجتبي (ع) در روزهاي نخست خلافت معاويه قصد جنگيدن با او را داشت و تا نزديک شام هم پيش رفت، ولي به دلايل متعددي از جمله خيانت فرماندهان نظامي، با معاويه پيمان صلح بست. ر. ک. صلح امام حسن، ترجمه ي حضرت آيت الله خامنه اي ادام الله ظله.
8. تاريخ پيامبر اسلام، آيتي، ص 172 به بعد.
9. الميزان، ج 9، ص 162 و ساير تفاسير.
10. کشف الغمه، ج 2، ص 182، بيروت.
11.الارشاد، شيخ مفيد، ص 202.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 366.
13. الارشاد، شيخ مفيد، ص 202.
14. بحارالانوار، ج 46، ص 351.
15. همان مدرک، ص 220.
16. همان مدرک، ج 47، ص 58.
17. بحارالانوار، ج 52، ص 299.

منبع: کتاب سيره معصومين (عليهم السلام)