نو اخباري گري ؛ توهم يا واقعيت
نو اخباري گري ؛ توهم يا واقعيت
نو اخباري گري ؛ توهم يا واقعيت
نويسنده:دکتر محسن الويري
اخباري گري جرياني قوي و مطرح در گستره فرهنگ و تمدن اسلامي است که در مقطعي زماني سر برآورد و سپس رو به افول نهاد؛ اما اکنون پرسش اين است که آيا اخباري گري بار ديگر رخ مي نمايد يا رونق دوباره آن پنداري بيش نيست.
کلمه اخباري گري به صورت مطلق (اخباريون) به معني يک گرايش فقهي و طرفداران آن است گرايشي که در برابر گرايش يا مکتب فقهي اجتهادي معنا مي يابد. اخباري گري در مقابل مجال فراخي که اصوليون در فرايند استنباط فقهي براي عقل در نظر مي گيرند، فرصت اندکي قائل است و به صراحت، توانمندي عقل را براي کارآمدي در حوزه فقه و استنباط فقهي زير سوال مي برد. چنين نگاهي به جايگاه عقل در فرايند فهم دين ، در عهد معصومان (ع) ريشه دارد؛ چه در عهد پيامبر (ص) و چه عهد امامان معصوم (ع) ، ما با شکل هاي مختلف مواجهه با سخن معصوم (ع) روبرو هستيم. صحابي در مواجهه با الفاظ و سخنان معصومان (ع)، گاه سخت پايبند و گاه نوعي روش اجتهادي و استنباطي را پيش مي گرفتند؛ براي مثال وقتي پيامبر اکرم (ص) از غزوه ي خندق بازگشت، دليل نقض عهد بني قريظه، تصميم گرفت، هر چه زودتر آنها را محاصره کند؛ از اين رو هنگام نماز ظهر اعلام کرد که نماز عصر را در محله ي بني قريظه مي خوانيم. اين سخن به اين معنا بود که صحابه و مجاهدان اطراف پيامبر ، خود را به سرعت به محله بني قريظه برسانند و غزوه بعدي را به تاخير نيندازند. ياران پيامبر به راه افتادند، ولي پيش از رسيدن به محله ي بني قريظه، نماز عصر در محله بني قريظه، نص سخن پيامبر است و نبايد از آن تخطي کرد، بنابراين اگر نمازمان قضا هم بشود، پيش از رسيدن به بني قريظه نماز نمي خوانيم تا به نص سخن پيامبر (ص) عمل کنيم.
عده اي هم ديگر گفتند : منظور پيامبر از اين سخن اين بود که براي رسيدن به محله بني قريظه شتاب کنيد. حال که ما نتوانستيم به اين سخن پيامبر عمل کنيم و به موقع خود را به آنجا برسانيم که نماز عصرمان هم قضا بشود. نماز عصر را در اين دقايق ادا مي خوانيم و سپس خود، را به بني قريظه مي رسانيم.
ملاحظه مي کنيد که از اين سخن پيامبر ، دو برداشت کاملا مختلف به عمل آمد: برداشت نخست، متن محور و ناظر به ظاهر و نص سخن پيامبر است؛ بي آنکه مجالي براي استنباط و اجتهاد باقي بگذارد و برداشت ديگر استنباطي و اجتهادي است. در زمان امامان معصوم نيز افرادي چون فضل بن شاذان نيشابوري (متوفي 260 قمري) از سوي ديگر صحابه مورد مذمت قرار مي گرفتند که چرا به قياس عمل مي کنند. قطعا اين قياس به مفهوم قياس اهل سنت نيست و معناي آن، مجال و پهنه اي براي جولان عقل بوده که تابع محض ظاهر سخن معصوم نبود. در مقابل، افرادي چون ابوالحسن ناشي ء نيز ظاهرگرا بودند؛ يعني اين دو خط فکري متفاوت و اين دو نوع مواجهه، از همان زمان وجود داشت. پس از امامان معصوم (ع) نيز همين روش ادامه يافت.
در عصر غيبت صغرا و قرن چهارم هم ما دو مکتب متفاوت داريم؛ يکي حوزه فکري قم و ري، و ديگري حوزه بغداد؛ افرادي چون کليني و صدوق که حديث گرا هستند؛ در مکتب فکري قم قرار مي گيرند و در مقابل شيخ مفيد در مکتب فکري بغداد . شيخ صدوق « اعتقادنا» را مي نويسد و شيخ مفيد «تصحيح الاعتقاد».
البته کلمه ي اخباري گري در آن دوره به کار نمي رفت و به جاي آن، بزرگان مکتبي که ما امروزه آن را اخباري گري مي خوانيم، با عناويني چون اصحاب الحديث، اصحاب الاخبار ، اهل النقل و ..... ياد مي شد. به ظاهر نخستين بار در کتاب «الملل و النحل» شهرستاني، کلمه ي اخباري به کار رفت. سپس کتب مهم، پر آوازه، مشهور و برجسته ي عبدالجليل قزويني، يعني کتاب النقص، وقتي از علماي شيعه سخن مي گويد، واژه ي اخباري و اصولي را به کار مي برد؛ وي يا از الملل و النحل الهام گرفته يا خود اين کلمه را به کار برده است. به هر حال اين دو کلمه ي اخباري و اصولي، نماد و نام دو جريان نقل گرا و عقل گرا بوده است. در دوران مياني فقه شيعه، شايد به دليل قوت مکتب حله، فضا براي نگاه اخباري گري کمي محدودتر شد.
اکنون وقتي سخن از اخباري گري به ميان مي آيد، به طور عمده همين جريان که محمد امين استر آبادي مطرح يا احيا کرد، به ذهن خطور مي کند. چنان که مي دانيد، اين جريان به اندازه اي قدرت گرفت که حتي در حوزه ي علميه نجف، کتاب هاي اصول فقه را با دستمال بر مي داشتند تا از آلودگي آن مصون بمانند.
در قرن دوازدهم، به همت آيت الله وحيد بهبهاني، بار ديگر توجه به عقل در نظام فکري و فقهي شيعي رونق گرفت و اکنون اغلب صاحب نظران تاريخ فقه تشيع بر اين باورند که نظام فقهي فعلي شيعي، وامدار حرکتي است که آقا وحيد بهبهاني آغاز کرد.
به هر حال به رغم آنکه به همت آقا وحيد بهبهاني اخبارين هيبت خود را از دست دادند، اين جريان به طور کامل از بين نرفت. البته منطقه ي نفوذ آن محدود شد و علماي اخباري از آن پس به کنجي خزيدند و ديگر ميدان دار نبودند ؛ نمونه قابل توجه در اين زمينه ، در زمان حکومت فتحعلي شاه قاجار اتفاق افتاد ؛ شخصي به نام ميرزا محمد استر آبادي ، متوفي 1232 قمري ، يعني در کتاب هاي خود ، به شدت از اصوليون برجسته اي چون کاشف الغطأ و ميرزاي قمي ، صاحب قوانين انتقاد و به آنها حمله کرده است . وي به دليل عنايت خاص که فتحعلي شاه قاجار به او اصرار داشت که با اشاره، هدايت و حمايت فکري اش ، فتحعلي شاه با اصوليون برخورد کند؛ ولي شايد به دليل نفوذ شديد اصوليون درباره ي شاه ونيز اقدامات عده اي درباريان و سياستمداران ، موضوع به عکس شد و فتحعلي شاه از حمايت ميرزا محمد استر آبادي اخباري دست برداشت و او از ايران رفت .
نکته ي قابل توجه اينکه او به اندازه اي در حوزه خود پاي مي فشرد که وقتي يکي از وابستگان دولت روس در ايران ، براي فتحعلي شاه دردسر ايجاد کرد ، خطاب به شاه قاجار گفت: من چهل روز چله مي نشينم و اگر راس روز چهلم ، سر او را براي تو نياوردند ، دست از حمايت من بدار ؛ اما اگر سر او را براي تو آوردند ، به دليل اين کرامتي که از من مي بينيد ، به مخالفت با اصوليون برخيز. جالب اينکه او چهل روز ، احتمالا به حرم حضرت عبدالعظيم حسني رفت و در اتاقي در بسته چله نشست. هنوز چهل روز تمام نشده بود که سر قزاق روس را براي فتحعلي شاه قاجار آوردند. ميرزا محمد انتظار داشت که فتحعلي شاه ، به مخالفت با اصوليون برود ؛ ولي چنان که گذشت ، چنين نشد وبه عکس ، شاه از حمايت او دست برداشت؛ يعني مخالفت اخباريون با اصوليون، حتي در زمان قاجار هم ادامه داشت؛ گرچه رونق پيشين را از دست داده بود.
با توجه به اين گزارش مجمل تاريخي ، مشاهده مي کنيد که در حيطه ي فقه ، مسئله اخباري گري ، با همه فراز و نشيب هايش ، از زمان معصومان عليهم السلام تا کنون ، وجود داشته است و نمي توان آن را جريان مرده و صد در صد از بين رفته دانست .
عامل ديگر نوعي حرکت عقل گرايي بود که بوي افراط از آن به مشام مي رسيد ؛ چنان که عرض کردم ، استر آبادي در سال 1036 درگذشت . اگر سال وفات برخي چهره هاي شاخص فلسفي اين دوره را از نظر بگذرانيد ، متوجه مي شويد که پيدايش اخباري گري و جنبش فلسفي آن روزگاران چقدر به هم مرتبط بوده است : جلال الدين دواني معروف ( متوفاي 984 ق) ، ميرداماد ( 1041ق) ، ملاصدرا ( 1050 ق ) ، و ميرفندرسکي ( 1051 ق) ، در اين ميان بعضي چون ملاصدرا ، حملات تندي به حديث گرايان وارد مي کنند وبا تعابير گزنده و تحقير کننده اي مانند کساني که عقول ناقصه و آراي سخيفه دارند ، از آنها ياد مي کنند . ( ر.ک. الاسفار الاربعه ، ج 9، صص 201 ، 202 ک ... انهم مع هذه العقول الناقصه و الاراء السخيفه يخاصمون الحکمأ).
در فضايي که نوعي توجه به ظاهر افراطي به مقام عقل ، و توهين به کساني که پايبندي به متن دارند ، صورت مي گيرد به صورت طبيعي ، زمينه ي مناسبي براي گسترش افکار مختلف فراهم مي آيد . توجه داشته باشيد که فيلسوفاني چون ملاصدرا که ما اکنون ايشان را صاحب جريان فکري جديد با نام حکمت متعاليه مي خوانيم ، در زمان خود ، بيشتر فيلسوفي مشائي ، با دستمايه هايي از تفکر صوفيانه يا عارفانه شناخته مي شدند و با توجه به منشأ يوناني فلسفه مشائي ، عده اي نگران اين بودند که انديشه خالص ديني ، دستخوش تحريف شود و مفهومي غير ديني ، لباس دين را بر تن کند. به نظر من ، اين عامل نيز ، از زمينه هاي موثر در توفيق انديشه اخباري گري بود .
چنان که گذشت ، بايد در يک بحث تفصيلي و دقيق ، به بررسي عوامل ديگر ، در عموميت يافتن اخباري گري پرداخت ؛ عواملي چون روان شناسي اجتماعي توده هاي شيعه و پيامدهاي جنبش هايي مانند جنبش حروفيه .
اهل سنت نيز سلفي گري را جنبشي عمومي براي بازگشت به سنت سلف صالح و احياي آن مي دانند . اين تفکر از اخوان المسلمين مصر تا وهابيت تندروي عربستان و طالبان افغانستان را شامل مي شود . همچنين اگر سطحي نگري و قشري گري در مواجهه با متن دين را ، چه قرآن و چه سنت . يک شاخصه ي اخباري گري بدانيم ( البته اخباري گري يک حرکت بسيط نيست و از پذيرش بي چون و چراي روايت و حتي مقدم داشتن آن بر قرآن ، تا مواجهه انتقادي يا روايت را در بر مي گيرد ). باز هم نمي توان اين ويژگي را به فقه محدود دانست وروشن است که ديگر حيطه ها مانند کلام را هم شامل مي شود. گر چه وقتي از اخباري گري در تاريخ سخن به ميان آيد ، همان گرايش فقهي به ذهن تبادر مي کند .
نتيجه اينکه چه بسا کساني که در مشرب فقهي خويش ، از اخباري گري تبري جويند؛ اما در مباحث غير فقه ، يک اخباري کامل باشند و در مباحث انديشه اي ، شديدتر از اخباريون فقهي عمل کنند .
در دنياي معاصر ، اخباري گري نويني در حال شکل گيري است ؛ ولي بيش از ورود به بحث ، لازم است ، ويژگي ها و پيش فرض هايي درباره جهان معاصر مطرح شود و سپس از نشانه هاي اخباري گري نو سخن به ميان آيد .
جهان معاصر ، برا ي مسلمانان و به خصوص شيعيان پنج ويژگي دارد :
1. يکسان نبودن مواجهه دين داران ؛ با تضاد سنت و مدرنيسم ، هنوز مواجهه سنت و مدرنيسم ، به يک نقطه تعادل تعريف شده نرسيده است . در چنين فضايي ، طبيعي است که عده اي دينداران ، دغدغه حفظ دين داشته باشند و به خلوص دين بينديشند و جماعتي ديگر ، در پي اثبات توانمندي دين باشند تا اثبات کنند که دين اسلام مي تواند در هر شرايطي همچنان کار آمد باقي بماند ، طيفي وسيع ، متعدد و متنوعي از نحله هاي فکري ، ذيل اين عنوان کلي مي گنجد.
در اين طيف عده اي به سنت نزديک ترند و عده اي به مدرنيسم ، عده اي نيز کوشيده اند ، راه ميانه را به خود اختصاص دهند . راه ميانه نيز مصاديقي گوناگون دارد . طبيعي است که خلوص دين و توانمندي آن ،با هم مترادف اند و اين همان مطلبي است که امام راحل ، به صراحت به شوراي نگهبان تذکر داده بود کاري نکنيد که در اين دنياي پيشرفته و پيچيده دين به ناتواني در اداره جامعه متهم شود . دين خالص دين توانمند هم هست .
2. زنده و بي رمق بودن اخباري گري در سده هاي معاصر؛ پيش فرض دوم اين است که اخباري گري و قشري گري همراه آن ، حرکت صد در صد مرده نيست . اين حرکت گرچه محدود شده و مجالي براي کر و فر ندارد اما همچنان زنده است. فريادهاي شهيد مطهري در نفي قشري گري و سخنان امام (ره) در اين زمينه به ويژه در منشور روحانيت مبين اين مسئله است .
3. تندروي هايي براي اثبات توانمندي و امروزي بودن دين ؛ اين تندروي ها ، هم در زمينه ي انديشه و هم در رفتار وجود داشته است ، براي مثال در حوزه انديشه چنان که مي دانيد ، در سال هاي اخير ، در دفاع از يافته هاي دانش بشري ، افکاري مطرح شده و دين را « دين آخرت » و تنها ناظر به اعمال عبادي انسان ها معرفي کرد . اين ديدگاه طرفداران بسياري هم يافته است ؛ طرفداراني که هنوز هم در اين شبهه به سر مي برند. اين سکولاريسم ديني ( يعني انديشه اي برآمده از دين برا ي مديريت غير ديني جامعه ) ، از سوي کساني که به عنوان يک انديشمند مسلمان ، داعيه ي احياگري ديني داشتند ، مطرح شد يا در حوزه ي رفتاري ، آنچه درباره ي موسيقي يا بانکداري اتفاق افتاد ، براي عده اي اين گونه تفسير مي شد که به ادله ي مختلف و نيز براي اثبات توانمندي دين براي رفع نيازهاي جامعه ، به پاره اي امور غير ديني و غير شرعي ، صورت موجه ، شرعي و ديني داده مي شود ؛ يعني براي وسعت بخشيدن به دامنه دين ، دين داري رقيق شده و از ژرفا و عمق آن کاسته شده است .
4. هويت ديني مردم ؛ پيش فرض ديگري که در اين بحث به کار مي آيد ، توجه داشتن به هويت عميق ديني مردم ماست . مردم به دليل مشکلات يا افراط هايي براي توانمند نشان دادن دين ، به هيچ وجه از اسلام دست نکشيده و نمي کشند . مردم حتي آنجا که نسبت به متوليان امور ديني ، دچار نوعي بي اعتمادي مي شوند ، خود به خود به سمت جايگزين هاي عامه پسند مي روند ؛ ولي دست از دين بر نمي دارند. آنها وقتي در سطح نخبگان دين شناس ، حرفي قابل اعتنا نيابند ، باز هم دست از اين نمي کشند و به سراغ جايگزين هايي براي آن مي روند . تجربه آشکار سالهاي پس از پيروزي انقلاب ، آکنده از اين نمونه هاست .
5. فاصله ي ميان نخبگان ديني ما با عامه مردم ؛ ويژگي و پيش فرض پنجم اين است که ميان نخبگان صاحب انديشه ما و توده مردم ، خواسته يا ناخواسته فاصله افتاده است . به هر حال ، در فضايي که اين پنج ويژگي در آن به چشم مي خورد ، حرکتي بيرون از حيطه فقه ، آغاز شده که مي توان آن را اخباري گري نوين نام نهاد. اين نو اخباري گري ، اگر به همين ترتيب ، روندي رو به رشد داشته باشد ، طي چند دهه ي آينده مي تواند ، سراسر حوزه هاي فکري و انديشه اي ما را بگيرد . اين نو اخباري گري نشانه هايي دارد که در ادامه به اختصار ، مروري بر اين نشانه ها و مظاهر خواهيم داشت:
يکم . ظاهرگرايي ؛ از مظاهر نو اخباري گري ، ظاهر گرايي در اندازه گسترده است . ظاهر گرايي ديني ، يعني وقتي پاي دين و دين داري به ميان مي آيد ، به جاي توجه به جوهره و مفهوم دين ، به ظواهر آن توجه شود ، براي مثال در مجلس ديني جامعه امروزي ما ، جريان مداحي ها غلبه دارد و مردم را به خود جذب مي کند ، نه سخنراني هاي ديني ، حتي اگر برجسته ترين عالمان ديني در مجلس حاضر باشند و تنها به نام آن عالم ديني مجلسي بر پا شود ، مردم اقبالي نشان نمي دهند ؛ اما براي يک مداح جوان که هيچ بهره اي از مفاهيم ديني هم ندارد ، انبوهي از جمعيت گرد مي آيند .
اين مسئله به معني ترجيح يافتن پرداختن به ظواهر ديني بر تبيين مفاهيم ديني است .اين ظاهر گرايي حتي در خود مداحي ها هم به چشم مي خورد . مداحي اهل بيت ( عليهم السلام ) امري پسنديده و بسيار ارزشمند است . چنين مداحي اي داراي مضامين بلند اعتقادي و اخلاقي است . حال مداحي هاي آستانه پيروزي انقلاب اسلامي يا سال هاي نخست پيروزي انقلاب را در نظر بگيريد و با مداحي هاي امروزي که به قطر بازو خم ابرو و بلندي و سياهي گيسوي ابوالفضل ( ع) نظر دارد مقايسه کنيد .
وقتي در مداحي ها ، ظاهر و جسم اوليا و بزرگان ، به جاي اخلاق و انديشه آنها مورد توجه قرار مي گيرد ، نشان حرکت جامعه ي ديني از ژرفا به سطح و از مغز به پوسته است . هم چنين بروز همين شکل و شمايل کشي ها ، ازديگر نشانه هاي اين ظاهر گرايي است . ديگر سخت مي توان محفلي ديني را يافت که از اين تصاوير استفاده نکنند . اگر در گذشته تنها تصاويري از اميرمؤمنان (ع) و يا امام حسين (ع) و در مواردي ابوالفضل العباس رسم مي شد اکنون همه امامان (ع) چهره پردازي مي شوند و حتي عکس دسته جمعي آنها هم ، در بعضي تصاوير به چشم مي خورد .
دوم. احياي پاره اي مباحث کلامي برخاسته از نگاهي محدود و تنش زا ؛ اگر مباحث کلامي دهه هاي اخير را بر نموداري ترسيم کنيد ، مشاهده مي کنيد که طي چند دهه اخير ، مباحث کلامي ما به موضوعاتي چون جوهره ي دين ، توانمندي دين ، احياگري ديني و ... توجه داشته است .
اين مسائل ، صرف نظر از داوري درباره ي محتواي آن ، مباحثي نو ، کاربردي و متناسب با نياز هاي کلان فکري جامعه ي معاصر بود ، ولي اکنون مي بينيد که تعداد مباحث کلامي مربوط به بحث هايي خاص از امامت وخلافت ، آن هم تنها در مواجهه با اهل سنت ، بسيار افزايش يافته است ؛ يعني توجه به مباحثي که در طول تاريخ به فراواني در مورد آن بحث شده و در مواردي رديه هايي نيز نوشته و دوباره نقد و رد شده است . چنين بحث هايي که با لحني گزنده عليه اهل سنت نوشته مي شود ؛ نه گامي در مسير دفاع از مکتب اهل بيت (ع) برداشته ؛ نه حتي يک نفر از اهل سنت را به مکتب اهل بيت (ع) علاقمند کرده است و نه گره اي از مشکلات فکري جامعه باز کرده است .
در سال هاي اخير نگارش کتابهايي که هيچ بحث قابل توجهي در آن وجود ندارد و تنها براي زنده کردن اختلافات شيعه و سني نوشته مي شود ، افزايش يافته است . دو سال پيش ، در يکي از مساجد بين جاده اي که براي نماز در آن توقف کرد بوديم ؛ خادم مسجد ، اين کتاب ها را توزيع مي کرد و مي گفت : يکي از آقايان اين کتاب ها را براي هديه دادن به مسافران به من داده است .
طبيعي است که اين شيوه در پرداختن به مسائل کلامي شک برانگيز است . در اين گونه مسائل ، بايد به احتمال وجود دست هاي بيگانه هم توجه کرد . به هر حال دامن زدن به اين مباحث ، نشان غفلت از مهم ترين نيازهاي کلامي جامعه ي معاصر و بازگشت به مباحث کلامي قديم است که هيچ نوآوري اي در آنها وجود ندارند . به باور ما ، هيچ انديشه اي به اندازه انديشه امامت ، به باز خواني و بازگويي براي جامعه امروز و جهان اسلام و معاصر نياز ندارد ؛ ولي نه بحثي که از دريچه اي تنگ ، تکراري و ناکارآمد به آن نگريسته شود . از نگاه ما ، اين گونه بحث کردن از مباحث کلامي ، به ويژه امامت ، نوعي غفلت از مغز و باقي ماندن در سطح و در خوش بينانه ترين حالت ، تلاش براي حفظ خلوص يک انديشه والا به نام امامت است ؛ ولي باغفلتي کامل از بايستگي هاي کنوني مباحث امامت که اين نيز از ويژگي هاي اخباري گري است .
سوم. مرجعيت يافتن فکري کساني که صلاحيت مرجعيت فکري را براي تبيين
دين ندارند ؛ از ديگر نشانه هاي اخباري گري جديد ، کنار ماندن صاحبان فکر و انديشه ديني و به عرصه آمدن کساني است که اهليت مرجعيت فکري را ندارند ؛ براي مثال مجالس زنانه اي را که برخي « خانم جلسه اي » ها اداره مي کنند ، در نظر بگيريد ؛ جمع قابل توجه از بانوان مذهبي ما که پيش از اين افکار و انديشه هاي ديني خود را از علماي تراز اول مي گرفتند ، اکنون از خانم هايي مي گيرند که هيچ مرجع رسمي ، صلاحيت علمي و حتي اخلاقي آنها را تاييد نکرده است . برخي آنها هم زندگي مذهبي ايي نداشته اند و اکنون در اين جلسات ، عده اي را در کانون تأثير پذيري خود قرار داده اند .
چهارم ، نفي يک پارچه ي تمدن غرب ؛ از جلوه هاي نو اخباري گري ، نفي کامل تمدن غرب ، به بهانه ي خالص نگاه داشتن دين است و نفي کامل تمدن غرب ، با اين استدلال که همه چيز بايد خاستگاه ديني و اسلامي داشته باشد و دين اسلام مي تواند همه چيز بسازد و چون تمدن غرب ، بر خلاف فطرت بشر است ، بايد به طور کامل دور ريخته شود. اين تفکر ، نشانه ي جديدي در رواج اخباري گري است که البته بسيار تأمل برانگيز است. اين در حالي است که طرفداران اين نظريه از کنار گذاشتن مظاهر صنعت و تکنولوژي غربي عاجزاند .
ما در مقام دفاع از تمدن انسان محور يا دنيا محور غرب که بحمدالله دوران افول آن آغاز شده نيستيم ؛ اما نفي کامل همه ي دستاوردهاي بشري را هم منطبق با آموزه هاي ديني ، به ويژه گذشته ي تمدن اسلامي نمي دانيم .
اين سخن ، به معناي از دست دادن هويت تمدني همه ي مسلمانان است ؛ مگر همه ي علوم رايج در گستره ي تمدن اسلامي که اين همه به آن مباهات مي کنيم ، با اسلام زاده شدند ؟ تمدن بزرگي که به فرموده امام خميني قدس سره ، با آنکه به اسلام به صورت ناقص عمل کردند، آن همه عظمت آفريد ، با آغوش باز به سراغ يافته هاي تمدن بشري رفت و آنها را در محيط خود بو مي کرد . اگر اسلام در حجاز باقي مانده بود و وارد سرزمين هايي چون ايران و روم نمي شد ، يقينا تمدن اسلامي زاده نمي شد .
پنجم . بازار گرم خواب و رويا ؛ شاخصه ي ديگر قشري گري و سطحي نگري ، رواج و رونق خواب و روياست که بازار آن روز به روز گرم تر مي شود . روشن است که هدف ما نفي اين نکات نيست . ما قصد نداريم روياهاي صادقه ي اولياي خدا را بي ارزش بشماريم ؛ ولي همه مي دانيم که اين روياها بر فرض صحت و صداقت گوينده ي آن حداکثر ارزش فردي دارد ؛ يعني تنها براي خود آن فرد حجيت و اعتبار دارد . ما نمي توانيم به استناد اين گونه خواب ها ، سخن يا موضعي را به امام معصوم ( عليه السلام ) منسوب کنيم . کتاب هايي هم که در مورد فضيلت و شرح احوال بعضي علما چاپ مي شود و البته نکات آموزنده ي بسياري در آنها يافت مي شود ، گاه مشتمل بر مسائلي از اين دست است که اگر درست فهم نشود ، جوان هاي مسلمان ، متدين و خداجو را به جاي تلاش علمي ، به رياضت غير شرعي و عرفان غير ديني سوق مي دهد .
ششم . رواج کتاب هايي چون طب قرآن ؛ چاپ و تجديد چاپ کتاب هايي که جنبه هاي غير هدايتي قرآن را برجسته مي کند و در اين مسير به روايات ضعيف تکيه مي کند ، از ديگر نشانه هاي اخباري گري نوين به حساب مي آيد . باز هم ناچارم براي پرهيز از گرفتن ژست روشنفکري ، تأکيد کنم که سخن من به اين معنا نيست که از قرآن و دعاها، هيچ گاه نبايد شفا طلبيد؛ ولي سخن بر سر اين است که اگر قرار باشد ، واقعا به جاي بهره گيري از دانش پزشکي ، به اين چيزها روي بياوريم ، مطابق آموزه هاي قرآني ، سنت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام حرکت کرده ايم و واقعا هم اين طور نيست که همه ي روايات مورد استناد آقايان جعلي باشد ، ولي همه ي اين روايات نيازمند سنجش و ارزيابي دروني و بيروني ، مطابق شيوه هاي دقيق نقد روايت است .
حيطه هايي که اين اخباري گري نوين را در آن مي توان يافت ، به مجالس عزاداري محدود نيست و به راحتي مي توان ، ردپاي آن را در مباحث مربوط به مهدوديت و شکل هاي عرض ارادت به محضر قدسي ولي عصر ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) و يهود گرايي نوين که در قالب و پوستين يهودستيزي جلوه کرده يافت.
و آنچه آن را نو اخباري گري مي توان خواند ، در چند سال اخير قوت بيشتري يافته است و براساس روش هاي تحليل روند ، مي توان پيش بيني کرد که رشد فزاينده خواهد داشت و اگر به همين ترتيب ادامه يابد ، به بزرگ ترين خطر و چالش محيط هاي شيعي ، طي چند دهه ي آينده تبديل خواهد شد .
نکته ي مهمي که در پايان بايد به آن پرداخت اين است که نفوذ اين شکل از اخبارگري ، بيشتر در سطح توده هاي مردم است ، تا نخبگان و صاحبان انديشه ؛ ولي با توجه به چگونگي تعامل برخي نخبگان جامعه ي ما با توده هاي مردم که شهيد مطهري هم نسبت به آن توجه داده اند ، ما شاهد تأثير پذيري برخي متوليان فکري را مي يافتيد که نسبت به اين مسائل ، همگرايي نشان دهد ؛ اما در سال هاي اخير، شاهد افزايش اين موضوع هستيم . گر چه تعداد کمي از بزرگان به صورت آشکار ، در اين باره اظهار نظر کرده اند ، و هشدار و حتي فتوا داده اند ؛ ولي جمع زيادي سکوت کرده اند و در مواردي هم همراهي کرده اند ، گاه مردم نخبگان را به دنبال خود مي کشند . نشانه هايي از رخنه ي نو اخباري گري بين نخبگان و حتي برخي موسسات آموزش عالي و دانشگاه هاي اسلامي به چشم مي خورد که مي تواند نگران کننده باشد . همه در هر رده علمي و اجتماعي ، وظيفه ي سنگيني بر دوش دارند ، برخورد با اين آسيب ها بايد بسيار ظريف ، سنجيده و در چاپ تنظيم شده از سوي مراجع بزرگوار باشد . مواجهه با اين گونه مطالب که با احساسات عامه مردم پيوند خورده اگر درست و سنجيده نباشد ، مي تواند پيامدهاي جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد .
در برخورد با اين آسيب ها ، بايد دقت کرد که جوانان متدين و پرشور دلسرد نشوند . بايد دقت کرد که با اين آسيب ها مبادا به دام تسامح بي حد و مرز ديني افتاد ؛ تسامح توصيه شده در دين ، در کنار تعصب نسبت به ديندراي است .
/خ
کلمه اخباري گري به صورت مطلق (اخباريون) به معني يک گرايش فقهي و طرفداران آن است گرايشي که در برابر گرايش يا مکتب فقهي اجتهادي معنا مي يابد. اخباري گري در مقابل مجال فراخي که اصوليون در فرايند استنباط فقهي براي عقل در نظر مي گيرند، فرصت اندکي قائل است و به صراحت، توانمندي عقل را براي کارآمدي در حوزه فقه و استنباط فقهي زير سوال مي برد. چنين نگاهي به جايگاه عقل در فرايند فهم دين ، در عهد معصومان (ع) ريشه دارد؛ چه در عهد پيامبر (ص) و چه عهد امامان معصوم (ع) ، ما با شکل هاي مختلف مواجهه با سخن معصوم (ع) روبرو هستيم. صحابي در مواجهه با الفاظ و سخنان معصومان (ع)، گاه سخت پايبند و گاه نوعي روش اجتهادي و استنباطي را پيش مي گرفتند؛ براي مثال وقتي پيامبر اکرم (ص) از غزوه ي خندق بازگشت، دليل نقض عهد بني قريظه، تصميم گرفت، هر چه زودتر آنها را محاصره کند؛ از اين رو هنگام نماز ظهر اعلام کرد که نماز عصر را در محله ي بني قريظه مي خوانيم. اين سخن به اين معنا بود که صحابه و مجاهدان اطراف پيامبر ، خود را به سرعت به محله بني قريظه برسانند و غزوه بعدي را به تاخير نيندازند. ياران پيامبر به راه افتادند، ولي پيش از رسيدن به محله ي بني قريظه، نماز عصر در محله بني قريظه، نص سخن پيامبر است و نبايد از آن تخطي کرد، بنابراين اگر نمازمان قضا هم بشود، پيش از رسيدن به بني قريظه نماز نمي خوانيم تا به نص سخن پيامبر (ص) عمل کنيم.
عده اي هم ديگر گفتند : منظور پيامبر از اين سخن اين بود که براي رسيدن به محله بني قريظه شتاب کنيد. حال که ما نتوانستيم به اين سخن پيامبر عمل کنيم و به موقع خود را به آنجا برسانيم که نماز عصرمان هم قضا بشود. نماز عصر را در اين دقايق ادا مي خوانيم و سپس خود، را به بني قريظه مي رسانيم.
ملاحظه مي کنيد که از اين سخن پيامبر ، دو برداشت کاملا مختلف به عمل آمد: برداشت نخست، متن محور و ناظر به ظاهر و نص سخن پيامبر است؛ بي آنکه مجالي براي استنباط و اجتهاد باقي بگذارد و برداشت ديگر استنباطي و اجتهادي است. در زمان امامان معصوم نيز افرادي چون فضل بن شاذان نيشابوري (متوفي 260 قمري) از سوي ديگر صحابه مورد مذمت قرار مي گرفتند که چرا به قياس عمل مي کنند. قطعا اين قياس به مفهوم قياس اهل سنت نيست و معناي آن، مجال و پهنه اي براي جولان عقل بوده که تابع محض ظاهر سخن معصوم نبود. در مقابل، افرادي چون ابوالحسن ناشي ء نيز ظاهرگرا بودند؛ يعني اين دو خط فکري متفاوت و اين دو نوع مواجهه، از همان زمان وجود داشت. پس از امامان معصوم (ع) نيز همين روش ادامه يافت.
در عصر غيبت صغرا و قرن چهارم هم ما دو مکتب متفاوت داريم؛ يکي حوزه فکري قم و ري، و ديگري حوزه بغداد؛ افرادي چون کليني و صدوق که حديث گرا هستند؛ در مکتب فکري قم قرار مي گيرند و در مقابل شيخ مفيد در مکتب فکري بغداد . شيخ صدوق « اعتقادنا» را مي نويسد و شيخ مفيد «تصحيح الاعتقاد».
البته کلمه ي اخباري گري در آن دوره به کار نمي رفت و به جاي آن، بزرگان مکتبي که ما امروزه آن را اخباري گري مي خوانيم، با عناويني چون اصحاب الحديث، اصحاب الاخبار ، اهل النقل و ..... ياد مي شد. به ظاهر نخستين بار در کتاب «الملل و النحل» شهرستاني، کلمه ي اخباري به کار رفت. سپس کتب مهم، پر آوازه، مشهور و برجسته ي عبدالجليل قزويني، يعني کتاب النقص، وقتي از علماي شيعه سخن مي گويد، واژه ي اخباري و اصولي را به کار مي برد؛ وي يا از الملل و النحل الهام گرفته يا خود اين کلمه را به کار برده است. به هر حال اين دو کلمه ي اخباري و اصولي، نماد و نام دو جريان نقل گرا و عقل گرا بوده است. در دوران مياني فقه شيعه، شايد به دليل قوت مکتب حله، فضا براي نگاه اخباري گري کمي محدودتر شد.
رونق اخباري گري
اکنون وقتي سخن از اخباري گري به ميان مي آيد، به طور عمده همين جريان که محمد امين استر آبادي مطرح يا احيا کرد، به ذهن خطور مي کند. چنان که مي دانيد، اين جريان به اندازه اي قدرت گرفت که حتي در حوزه ي علميه نجف، کتاب هاي اصول فقه را با دستمال بر مي داشتند تا از آلودگي آن مصون بمانند.
در قرن دوازدهم، به همت آيت الله وحيد بهبهاني، بار ديگر توجه به عقل در نظام فکري و فقهي شيعي رونق گرفت و اکنون اغلب صاحب نظران تاريخ فقه تشيع بر اين باورند که نظام فقهي فعلي شيعي، وامدار حرکتي است که آقا وحيد بهبهاني آغاز کرد.
به هر حال به رغم آنکه به همت آقا وحيد بهبهاني اخبارين هيبت خود را از دست دادند، اين جريان به طور کامل از بين نرفت. البته منطقه ي نفوذ آن محدود شد و علماي اخباري از آن پس به کنجي خزيدند و ديگر ميدان دار نبودند ؛ نمونه قابل توجه در اين زمينه ، در زمان حکومت فتحعلي شاه قاجار اتفاق افتاد ؛ شخصي به نام ميرزا محمد استر آبادي ، متوفي 1232 قمري ، يعني در کتاب هاي خود ، به شدت از اصوليون برجسته اي چون کاشف الغطأ و ميرزاي قمي ، صاحب قوانين انتقاد و به آنها حمله کرده است . وي به دليل عنايت خاص که فتحعلي شاه قاجار به او اصرار داشت که با اشاره، هدايت و حمايت فکري اش ، فتحعلي شاه با اصوليون برخورد کند؛ ولي شايد به دليل نفوذ شديد اصوليون درباره ي شاه ونيز اقدامات عده اي درباريان و سياستمداران ، موضوع به عکس شد و فتحعلي شاه از حمايت ميرزا محمد استر آبادي اخباري دست برداشت و او از ايران رفت .
نکته ي قابل توجه اينکه او به اندازه اي در حوزه خود پاي مي فشرد که وقتي يکي از وابستگان دولت روس در ايران ، براي فتحعلي شاه دردسر ايجاد کرد ، خطاب به شاه قاجار گفت: من چهل روز چله مي نشينم و اگر راس روز چهلم ، سر او را براي تو نياوردند ، دست از حمايت من بدار ؛ اما اگر سر او را براي تو آوردند ، به دليل اين کرامتي که از من مي بينيد ، به مخالفت با اصوليون برخيز. جالب اينکه او چهل روز ، احتمالا به حرم حضرت عبدالعظيم حسني رفت و در اتاقي در بسته چله نشست. هنوز چهل روز تمام نشده بود که سر قزاق روس را براي فتحعلي شاه قاجار آوردند. ميرزا محمد انتظار داشت که فتحعلي شاه ، به مخالفت با اصوليون برود ؛ ولي چنان که گذشت ، چنين نشد وبه عکس ، شاه از حمايت او دست برداشت؛ يعني مخالفت اخباريون با اصوليون، حتي در زمان قاجار هم ادامه داشت؛ گرچه رونق پيشين را از دست داده بود.
با توجه به اين گزارش مجمل تاريخي ، مشاهده مي کنيد که در حيطه ي فقه ، مسئله اخباري گري ، با همه فراز و نشيب هايش ، از زمان معصومان عليهم السلام تا کنون ، وجود داشته است و نمي توان آن را جريان مرده و صد در صد از بين رفته دانست .
عوامل گسترش اخباري گري
عامل ديگر نوعي حرکت عقل گرايي بود که بوي افراط از آن به مشام مي رسيد ؛ چنان که عرض کردم ، استر آبادي در سال 1036 درگذشت . اگر سال وفات برخي چهره هاي شاخص فلسفي اين دوره را از نظر بگذرانيد ، متوجه مي شويد که پيدايش اخباري گري و جنبش فلسفي آن روزگاران چقدر به هم مرتبط بوده است : جلال الدين دواني معروف ( متوفاي 984 ق) ، ميرداماد ( 1041ق) ، ملاصدرا ( 1050 ق ) ، و ميرفندرسکي ( 1051 ق) ، در اين ميان بعضي چون ملاصدرا ، حملات تندي به حديث گرايان وارد مي کنند وبا تعابير گزنده و تحقير کننده اي مانند کساني که عقول ناقصه و آراي سخيفه دارند ، از آنها ياد مي کنند . ( ر.ک. الاسفار الاربعه ، ج 9، صص 201 ، 202 ک ... انهم مع هذه العقول الناقصه و الاراء السخيفه يخاصمون الحکمأ).
در فضايي که نوعي توجه به ظاهر افراطي به مقام عقل ، و توهين به کساني که پايبندي به متن دارند ، صورت مي گيرد به صورت طبيعي ، زمينه ي مناسبي براي گسترش افکار مختلف فراهم مي آيد . توجه داشته باشيد که فيلسوفاني چون ملاصدرا که ما اکنون ايشان را صاحب جريان فکري جديد با نام حکمت متعاليه مي خوانيم ، در زمان خود ، بيشتر فيلسوفي مشائي ، با دستمايه هايي از تفکر صوفيانه يا عارفانه شناخته مي شدند و با توجه به منشأ يوناني فلسفه مشائي ، عده اي نگران اين بودند که انديشه خالص ديني ، دستخوش تحريف شود و مفهومي غير ديني ، لباس دين را بر تن کند. به نظر من ، اين عامل نيز ، از زمينه هاي موثر در توفيق انديشه اخباري گري بود .
چنان که گذشت ، بايد در يک بحث تفصيلي و دقيق ، به بررسي عوامل ديگر ، در عموميت يافتن اخباري گري پرداخت ؛ عواملي چون روان شناسي اجتماعي توده هاي شيعه و پيامدهاي جنبش هايي مانند جنبش حروفيه .
قلمروهاي اخباري گري
اهل سنت نيز سلفي گري را جنبشي عمومي براي بازگشت به سنت سلف صالح و احياي آن مي دانند . اين تفکر از اخوان المسلمين مصر تا وهابيت تندروي عربستان و طالبان افغانستان را شامل مي شود . همچنين اگر سطحي نگري و قشري گري در مواجهه با متن دين را ، چه قرآن و چه سنت . يک شاخصه ي اخباري گري بدانيم ( البته اخباري گري يک حرکت بسيط نيست و از پذيرش بي چون و چراي روايت و حتي مقدم داشتن آن بر قرآن ، تا مواجهه انتقادي يا روايت را در بر مي گيرد ). باز هم نمي توان اين ويژگي را به فقه محدود دانست وروشن است که ديگر حيطه ها مانند کلام را هم شامل مي شود. گر چه وقتي از اخباري گري در تاريخ سخن به ميان آيد ، همان گرايش فقهي به ذهن تبادر مي کند .
نتيجه اينکه چه بسا کساني که در مشرب فقهي خويش ، از اخباري گري تبري جويند؛ اما در مباحث غير فقه ، يک اخباري کامل باشند و در مباحث انديشه اي ، شديدتر از اخباريون فقهي عمل کنند .
در دنياي معاصر ، اخباري گري نويني در حال شکل گيري است ؛ ولي بيش از ورود به بحث ، لازم است ، ويژگي ها و پيش فرض هايي درباره جهان معاصر مطرح شود و سپس از نشانه هاي اخباري گري نو سخن به ميان آيد .
جهان معاصر ، برا ي مسلمانان و به خصوص شيعيان پنج ويژگي دارد :
1. يکسان نبودن مواجهه دين داران ؛ با تضاد سنت و مدرنيسم ، هنوز مواجهه سنت و مدرنيسم ، به يک نقطه تعادل تعريف شده نرسيده است . در چنين فضايي ، طبيعي است که عده اي دينداران ، دغدغه حفظ دين داشته باشند و به خلوص دين بينديشند و جماعتي ديگر ، در پي اثبات توانمندي دين باشند تا اثبات کنند که دين اسلام مي تواند در هر شرايطي همچنان کار آمد باقي بماند ، طيفي وسيع ، متعدد و متنوعي از نحله هاي فکري ، ذيل اين عنوان کلي مي گنجد.
در اين طيف عده اي به سنت نزديک ترند و عده اي به مدرنيسم ، عده اي نيز کوشيده اند ، راه ميانه را به خود اختصاص دهند . راه ميانه نيز مصاديقي گوناگون دارد . طبيعي است که خلوص دين و توانمندي آن ،با هم مترادف اند و اين همان مطلبي است که امام راحل ، به صراحت به شوراي نگهبان تذکر داده بود کاري نکنيد که در اين دنياي پيشرفته و پيچيده دين به ناتواني در اداره جامعه متهم شود . دين خالص دين توانمند هم هست .
2. زنده و بي رمق بودن اخباري گري در سده هاي معاصر؛ پيش فرض دوم اين است که اخباري گري و قشري گري همراه آن ، حرکت صد در صد مرده نيست . اين حرکت گرچه محدود شده و مجالي براي کر و فر ندارد اما همچنان زنده است. فريادهاي شهيد مطهري در نفي قشري گري و سخنان امام (ره) در اين زمينه به ويژه در منشور روحانيت مبين اين مسئله است .
3. تندروي هايي براي اثبات توانمندي و امروزي بودن دين ؛ اين تندروي ها ، هم در زمينه ي انديشه و هم در رفتار وجود داشته است ، براي مثال در حوزه انديشه چنان که مي دانيد ، در سال هاي اخير ، در دفاع از يافته هاي دانش بشري ، افکاري مطرح شده و دين را « دين آخرت » و تنها ناظر به اعمال عبادي انسان ها معرفي کرد . اين ديدگاه طرفداران بسياري هم يافته است ؛ طرفداراني که هنوز هم در اين شبهه به سر مي برند. اين سکولاريسم ديني ( يعني انديشه اي برآمده از دين برا ي مديريت غير ديني جامعه ) ، از سوي کساني که به عنوان يک انديشمند مسلمان ، داعيه ي احياگري ديني داشتند ، مطرح شد يا در حوزه ي رفتاري ، آنچه درباره ي موسيقي يا بانکداري اتفاق افتاد ، براي عده اي اين گونه تفسير مي شد که به ادله ي مختلف و نيز براي اثبات توانمندي دين براي رفع نيازهاي جامعه ، به پاره اي امور غير ديني و غير شرعي ، صورت موجه ، شرعي و ديني داده مي شود ؛ يعني براي وسعت بخشيدن به دامنه دين ، دين داري رقيق شده و از ژرفا و عمق آن کاسته شده است .
4. هويت ديني مردم ؛ پيش فرض ديگري که در اين بحث به کار مي آيد ، توجه داشتن به هويت عميق ديني مردم ماست . مردم به دليل مشکلات يا افراط هايي براي توانمند نشان دادن دين ، به هيچ وجه از اسلام دست نکشيده و نمي کشند . مردم حتي آنجا که نسبت به متوليان امور ديني ، دچار نوعي بي اعتمادي مي شوند ، خود به خود به سمت جايگزين هاي عامه پسند مي روند ؛ ولي دست از دين بر نمي دارند. آنها وقتي در سطح نخبگان دين شناس ، حرفي قابل اعتنا نيابند ، باز هم دست از اين نمي کشند و به سراغ جايگزين هايي براي آن مي روند . تجربه آشکار سالهاي پس از پيروزي انقلاب ، آکنده از اين نمونه هاست .
5. فاصله ي ميان نخبگان ديني ما با عامه مردم ؛ ويژگي و پيش فرض پنجم اين است که ميان نخبگان صاحب انديشه ما و توده مردم ، خواسته يا ناخواسته فاصله افتاده است . به هر حال ، در فضايي که اين پنج ويژگي در آن به چشم مي خورد ، حرکتي بيرون از حيطه فقه ، آغاز شده که مي توان آن را اخباري گري نوين نام نهاد. اين نو اخباري گري ، اگر به همين ترتيب ، روندي رو به رشد داشته باشد ، طي چند دهه ي آينده مي تواند ، سراسر حوزه هاي فکري و انديشه اي ما را بگيرد . اين نو اخباري گري نشانه هايي دارد که در ادامه به اختصار ، مروري بر اين نشانه ها و مظاهر خواهيم داشت:
يکم . ظاهرگرايي ؛ از مظاهر نو اخباري گري ، ظاهر گرايي در اندازه گسترده است . ظاهر گرايي ديني ، يعني وقتي پاي دين و دين داري به ميان مي آيد ، به جاي توجه به جوهره و مفهوم دين ، به ظواهر آن توجه شود ، براي مثال در مجلس ديني جامعه امروزي ما ، جريان مداحي ها غلبه دارد و مردم را به خود جذب مي کند ، نه سخنراني هاي ديني ، حتي اگر برجسته ترين عالمان ديني در مجلس حاضر باشند و تنها به نام آن عالم ديني مجلسي بر پا شود ، مردم اقبالي نشان نمي دهند ؛ اما براي يک مداح جوان که هيچ بهره اي از مفاهيم ديني هم ندارد ، انبوهي از جمعيت گرد مي آيند .
اين مسئله به معني ترجيح يافتن پرداختن به ظواهر ديني بر تبيين مفاهيم ديني است .اين ظاهر گرايي حتي در خود مداحي ها هم به چشم مي خورد . مداحي اهل بيت ( عليهم السلام ) امري پسنديده و بسيار ارزشمند است . چنين مداحي اي داراي مضامين بلند اعتقادي و اخلاقي است . حال مداحي هاي آستانه پيروزي انقلاب اسلامي يا سال هاي نخست پيروزي انقلاب را در نظر بگيريد و با مداحي هاي امروزي که به قطر بازو خم ابرو و بلندي و سياهي گيسوي ابوالفضل ( ع) نظر دارد مقايسه کنيد .
وقتي در مداحي ها ، ظاهر و جسم اوليا و بزرگان ، به جاي اخلاق و انديشه آنها مورد توجه قرار مي گيرد ، نشان حرکت جامعه ي ديني از ژرفا به سطح و از مغز به پوسته است . هم چنين بروز همين شکل و شمايل کشي ها ، ازديگر نشانه هاي اين ظاهر گرايي است . ديگر سخت مي توان محفلي ديني را يافت که از اين تصاوير استفاده نکنند . اگر در گذشته تنها تصاويري از اميرمؤمنان (ع) و يا امام حسين (ع) و در مواردي ابوالفضل العباس رسم مي شد اکنون همه امامان (ع) چهره پردازي مي شوند و حتي عکس دسته جمعي آنها هم ، در بعضي تصاوير به چشم مي خورد .
دوم. احياي پاره اي مباحث کلامي برخاسته از نگاهي محدود و تنش زا ؛ اگر مباحث کلامي دهه هاي اخير را بر نموداري ترسيم کنيد ، مشاهده مي کنيد که طي چند دهه اخير ، مباحث کلامي ما به موضوعاتي چون جوهره ي دين ، توانمندي دين ، احياگري ديني و ... توجه داشته است .
اين مسائل ، صرف نظر از داوري درباره ي محتواي آن ، مباحثي نو ، کاربردي و متناسب با نياز هاي کلان فکري جامعه ي معاصر بود ، ولي اکنون مي بينيد که تعداد مباحث کلامي مربوط به بحث هايي خاص از امامت وخلافت ، آن هم تنها در مواجهه با اهل سنت ، بسيار افزايش يافته است ؛ يعني توجه به مباحثي که در طول تاريخ به فراواني در مورد آن بحث شده و در مواردي رديه هايي نيز نوشته و دوباره نقد و رد شده است . چنين بحث هايي که با لحني گزنده عليه اهل سنت نوشته مي شود ؛ نه گامي در مسير دفاع از مکتب اهل بيت (ع) برداشته ؛ نه حتي يک نفر از اهل سنت را به مکتب اهل بيت (ع) علاقمند کرده است و نه گره اي از مشکلات فکري جامعه باز کرده است .
در سال هاي اخير نگارش کتابهايي که هيچ بحث قابل توجهي در آن وجود ندارد و تنها براي زنده کردن اختلافات شيعه و سني نوشته مي شود ، افزايش يافته است . دو سال پيش ، در يکي از مساجد بين جاده اي که براي نماز در آن توقف کرد بوديم ؛ خادم مسجد ، اين کتاب ها را توزيع مي کرد و مي گفت : يکي از آقايان اين کتاب ها را براي هديه دادن به مسافران به من داده است .
طبيعي است که اين شيوه در پرداختن به مسائل کلامي شک برانگيز است . در اين گونه مسائل ، بايد به احتمال وجود دست هاي بيگانه هم توجه کرد . به هر حال دامن زدن به اين مباحث ، نشان غفلت از مهم ترين نيازهاي کلامي جامعه ي معاصر و بازگشت به مباحث کلامي قديم است که هيچ نوآوري اي در آنها وجود ندارند . به باور ما ، هيچ انديشه اي به اندازه انديشه امامت ، به باز خواني و بازگويي براي جامعه امروز و جهان اسلام و معاصر نياز ندارد ؛ ولي نه بحثي که از دريچه اي تنگ ، تکراري و ناکارآمد به آن نگريسته شود . از نگاه ما ، اين گونه بحث کردن از مباحث کلامي ، به ويژه امامت ، نوعي غفلت از مغز و باقي ماندن در سطح و در خوش بينانه ترين حالت ، تلاش براي حفظ خلوص يک انديشه والا به نام امامت است ؛ ولي باغفلتي کامل از بايستگي هاي کنوني مباحث امامت که اين نيز از ويژگي هاي اخباري گري است .
سوم. مرجعيت يافتن فکري کساني که صلاحيت مرجعيت فکري را براي تبيين
دين ندارند ؛ از ديگر نشانه هاي اخباري گري جديد ، کنار ماندن صاحبان فکر و انديشه ديني و به عرصه آمدن کساني است که اهليت مرجعيت فکري را ندارند ؛ براي مثال مجالس زنانه اي را که برخي « خانم جلسه اي » ها اداره مي کنند ، در نظر بگيريد ؛ جمع قابل توجه از بانوان مذهبي ما که پيش از اين افکار و انديشه هاي ديني خود را از علماي تراز اول مي گرفتند ، اکنون از خانم هايي مي گيرند که هيچ مرجع رسمي ، صلاحيت علمي و حتي اخلاقي آنها را تاييد نکرده است . برخي آنها هم زندگي مذهبي ايي نداشته اند و اکنون در اين جلسات ، عده اي را در کانون تأثير پذيري خود قرار داده اند .
چهارم ، نفي يک پارچه ي تمدن غرب ؛ از جلوه هاي نو اخباري گري ، نفي کامل تمدن غرب ، به بهانه ي خالص نگاه داشتن دين است و نفي کامل تمدن غرب ، با اين استدلال که همه چيز بايد خاستگاه ديني و اسلامي داشته باشد و دين اسلام مي تواند همه چيز بسازد و چون تمدن غرب ، بر خلاف فطرت بشر است ، بايد به طور کامل دور ريخته شود. اين تفکر ، نشانه ي جديدي در رواج اخباري گري است که البته بسيار تأمل برانگيز است. اين در حالي است که طرفداران اين نظريه از کنار گذاشتن مظاهر صنعت و تکنولوژي غربي عاجزاند .
ما در مقام دفاع از تمدن انسان محور يا دنيا محور غرب که بحمدالله دوران افول آن آغاز شده نيستيم ؛ اما نفي کامل همه ي دستاوردهاي بشري را هم منطبق با آموزه هاي ديني ، به ويژه گذشته ي تمدن اسلامي نمي دانيم .
اين سخن ، به معناي از دست دادن هويت تمدني همه ي مسلمانان است ؛ مگر همه ي علوم رايج در گستره ي تمدن اسلامي که اين همه به آن مباهات مي کنيم ، با اسلام زاده شدند ؟ تمدن بزرگي که به فرموده امام خميني قدس سره ، با آنکه به اسلام به صورت ناقص عمل کردند، آن همه عظمت آفريد ، با آغوش باز به سراغ يافته هاي تمدن بشري رفت و آنها را در محيط خود بو مي کرد . اگر اسلام در حجاز باقي مانده بود و وارد سرزمين هايي چون ايران و روم نمي شد ، يقينا تمدن اسلامي زاده نمي شد .
پنجم . بازار گرم خواب و رويا ؛ شاخصه ي ديگر قشري گري و سطحي نگري ، رواج و رونق خواب و روياست که بازار آن روز به روز گرم تر مي شود . روشن است که هدف ما نفي اين نکات نيست . ما قصد نداريم روياهاي صادقه ي اولياي خدا را بي ارزش بشماريم ؛ ولي همه مي دانيم که اين روياها بر فرض صحت و صداقت گوينده ي آن حداکثر ارزش فردي دارد ؛ يعني تنها براي خود آن فرد حجيت و اعتبار دارد . ما نمي توانيم به استناد اين گونه خواب ها ، سخن يا موضعي را به امام معصوم ( عليه السلام ) منسوب کنيم . کتاب هايي هم که در مورد فضيلت و شرح احوال بعضي علما چاپ مي شود و البته نکات آموزنده ي بسياري در آنها يافت مي شود ، گاه مشتمل بر مسائلي از اين دست است که اگر درست فهم نشود ، جوان هاي مسلمان ، متدين و خداجو را به جاي تلاش علمي ، به رياضت غير شرعي و عرفان غير ديني سوق مي دهد .
ششم . رواج کتاب هايي چون طب قرآن ؛ چاپ و تجديد چاپ کتاب هايي که جنبه هاي غير هدايتي قرآن را برجسته مي کند و در اين مسير به روايات ضعيف تکيه مي کند ، از ديگر نشانه هاي اخباري گري نوين به حساب مي آيد . باز هم ناچارم براي پرهيز از گرفتن ژست روشنفکري ، تأکيد کنم که سخن من به اين معنا نيست که از قرآن و دعاها، هيچ گاه نبايد شفا طلبيد؛ ولي سخن بر سر اين است که اگر قرار باشد ، واقعا به جاي بهره گيري از دانش پزشکي ، به اين چيزها روي بياوريم ، مطابق آموزه هاي قرآني ، سنت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام حرکت کرده ايم و واقعا هم اين طور نيست که همه ي روايات مورد استناد آقايان جعلي باشد ، ولي همه ي اين روايات نيازمند سنجش و ارزيابي دروني و بيروني ، مطابق شيوه هاي دقيق نقد روايت است .
حيطه هايي که اين اخباري گري نوين را در آن مي توان يافت ، به مجالس عزاداري محدود نيست و به راحتي مي توان ، ردپاي آن را در مباحث مربوط به مهدوديت و شکل هاي عرض ارادت به محضر قدسي ولي عصر ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) و يهود گرايي نوين که در قالب و پوستين يهودستيزي جلوه کرده يافت.
و آنچه آن را نو اخباري گري مي توان خواند ، در چند سال اخير قوت بيشتري يافته است و براساس روش هاي تحليل روند ، مي توان پيش بيني کرد که رشد فزاينده خواهد داشت و اگر به همين ترتيب ادامه يابد ، به بزرگ ترين خطر و چالش محيط هاي شيعي ، طي چند دهه ي آينده تبديل خواهد شد .
نکته ي مهمي که در پايان بايد به آن پرداخت اين است که نفوذ اين شکل از اخبارگري ، بيشتر در سطح توده هاي مردم است ، تا نخبگان و صاحبان انديشه ؛ ولي با توجه به چگونگي تعامل برخي نخبگان جامعه ي ما با توده هاي مردم که شهيد مطهري هم نسبت به آن توجه داده اند ، ما شاهد تأثير پذيري برخي متوليان فکري را مي يافتيد که نسبت به اين مسائل ، همگرايي نشان دهد ؛ اما در سال هاي اخير، شاهد افزايش اين موضوع هستيم . گر چه تعداد کمي از بزرگان به صورت آشکار ، در اين باره اظهار نظر کرده اند ، و هشدار و حتي فتوا داده اند ؛ ولي جمع زيادي سکوت کرده اند و در مواردي هم همراهي کرده اند ، گاه مردم نخبگان را به دنبال خود مي کشند . نشانه هايي از رخنه ي نو اخباري گري بين نخبگان و حتي برخي موسسات آموزش عالي و دانشگاه هاي اسلامي به چشم مي خورد که مي تواند نگران کننده باشد . همه در هر رده علمي و اجتماعي ، وظيفه ي سنگيني بر دوش دارند ، برخورد با اين آسيب ها بايد بسيار ظريف ، سنجيده و در چاپ تنظيم شده از سوي مراجع بزرگوار باشد . مواجهه با اين گونه مطالب که با احساسات عامه مردم پيوند خورده اگر درست و سنجيده نباشد ، مي تواند پيامدهاي جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد .
در برخورد با اين آسيب ها ، بايد دقت کرد که جوانان متدين و پرشور دلسرد نشوند . بايد دقت کرد که با اين آسيب ها مبادا به دام تسامح بي حد و مرز ديني افتاد ؛ تسامح توصيه شده در دين ، در کنار تعصب نسبت به ديندراي است .
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}