سه داستان انگیزهبخش
زشتترین دختر کلاس
او زشتترین دختر کلاس بود. روز اولی که به مدرسه آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطهی مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل دختر ایستاد و گفت: میدونی زشتترین دختر کلاسی؟!
نویسنده: سعید حیدری
زشتترین دختر کلاس
او زشتترین دختر کلاس بود. روز اولی که به مدرسه آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطهی مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل دختر ایستاد و گفت: میدونی زشتترین دختر کلاسی؟!یک دفعه کلاس از خنده منفجر شد. اما دختر تازه وارد با نگاه مهربانی جواب داد: اما تو برعکس من بسیار زیبا و جذاب هستی. او برای هر کس نام مناسبی انتخاب کرده بود؛ به یکی میگفت چشم عسلی و به یکی از دبیران لقب خوش اخلاقترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوبترین یاور دانشآموزان را داده بود.
بعد از مدتی همهی همکلاسیها شیفتهی مهربانی و اخلاق او شده بودند. سالها بعد او به عنوان شهردار شهر ما انتخاب شد. وقتی او را دیدم، احساس کردم به او علاقهمندم. سادگی و وقار او بسیار جذاب بود.
ما با هم ازدواج کردیم و من حالا یک دختر سه ساله از او دارم که همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از او پرسید: دخترمان زیباییاش را از که به ارث برده؟ او گفت: دخترم زیبایش را مدیون خانوادهی پدریاش است.» معلم سال دوم نوشته بود: تدی شاگرد خوبی است ولی مدتی است که از بیماری مادرش رنج میبرد. معلم سال سوم نوشته بود: مرگ مادر تدی او را بسیار غمگین و تنها کرده، پدرش او را درک نمیکند و تدی هر روز بیشتر در خود فرو میرود.
جعبه عشق و محبت
روزی مردی وقتی به خانهاش رسید، دید که دخترش کاغذ کادوها را قیچی کرده و جعبه کفش قدیمیای را تزئین کرده. تکههای کاغذ همه جا پخش بود. مرد عصبانی شد و با داد و فریاد دخترک را دعوا کرد.دخترک با چشم گریان به رختخواب رفت. فردا صبح وقتی بیدار شد، دخترش را دید که با جعبه کفش بالای سرش ایستاده. مرد تازه یادش آمد که امروز روز تولدش است. جعبه را از دست دخترش گرفت و در آن را باز کرد. و با تعجب دید که جعبه خالیست.
با عصبانیت جعبه را به طرف دخترش گرفت و گفت: این چیه، چرا خالیه؟ دخترک نگاهی به پدرش کرد و گفت: اما این جعبه خالی نیست، من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هر وقت دلت برام تنگ شد، یکی از اونارو برداری.
شاگرد تنبل مدرسه
«تدی استوارد» از شاگردان خانم تامپسون بود. او با بچههای دیگر کنار نمیآمد و مدام لباسهای کثیف میپوشید. خانم تامپسون وقتی سابقه تحصیلی تدی را بررسی کرد، دید که در پروندهی سال اول او نوشته شده: تدی شاگرد زرنگ و خوشرفتاری است. کارهایش را خودش انجام میدهد و رفتار بسیار خوبی دارد. وجود او شادیآفرین است.معلم سال دوم نوشته بود: تدی شاگرد خوبی است ولی مدتی است که از بیماری مادرش رنج میبرد. معلم سال سوم نوشته بود: مرگ مادر تدی او را بسیار غمگین و تنها کرده، پدرش او را درک نمیکند و تدی هر روز بیشتر در خود فرو میرود. وقتی خانم تامپسون پروندهی تدی را دید، یک لحظه از احساس بدی که نسبت به تدی داشت، از خود خجالت کشید. روز کریسمس همهی شاگردان برای خانم تامپسون هدیه آورده بودند. هدیهی تدی سنگین و بسیار بد کادو شده بود.
وقتی خانم تامپسون هدیه را باز کرد. داخل جعبه یک النگوی بدلی که تعدادی از نگینهایش افتاده بود و یک شیشه عطر نیمه بود. بچهها با دیدن هدیه تدی خندیدند. خانم تامپسون النگو را بدست کرد و کمی از عطر را به مچ دستش زد و تدی را بوسید. بعد از آن روز خانم تامپسون، توجه خاصی به تدی نشان میداد. روح و روان تدی زنده شده بود.
شادتر شده بود و خوشخلقتر. با تشویق خانم تامپسون تدی با نمرات عالی قبول شد. شش سال بعد، نامهای به دست خانم تامپسون رسید که تدی در آن نوشته بود: دبیرستان را تمام کرده و وارد دانشگاه شده و در رشتهی پزشکی تحصیل میکند. چند سال بعد، نامهای به دست خانم تامپسون رسید که تدی در آن نوشته بود: میخواهد ازدواج کند و از خانم تامپسون خواسته بود در مراسم ازدواج او حضور داشته باشد.
وقتی خانم تامپسون و تدی یکدیگر را دیدند، بسیار خوشحال شدند. تدی به خانم تامپسون گفت: از شما متشکرم که به من اعتماد کردید و این احساس را در من به وجود آوردید که آدم مهمی هستم. خانم تامپسون گفت: تو کاملاً در اشتباه هستی زیرا این تو بودی که به من آموختی چطور میتوانم متفاوت باشم. من نمیدانستم چطور درس بدهم تا اینکه تو را دیدم.
منبع مقاله :
حیدری، سعید، (1396)، داستانهای کوتاه، یک مشت شکلات، قم: یاران قلم، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}