حقیقت وحی در سوره شوری
و هیچ بشری را نرسد که خدای با او سخن گوید مگر به وحی، یا از پس پرده، یا پیکی بفرستد، پس به فرمان او آنچه خواهد وحی کند. همانا او والا مرتبه و با حکمت است
نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ) (شوری، آیه 51)
«و هیچ بشری را نرسد که خدای با او سخن گوید مگر به وحی، یا از پس پرده، یا پیکی بفرستد، پس به فرمان او آنچه خواهد وحی کند. همانا او والا مرتبه و با حکمت است». پیامبر فرشته را نه به صورت اصلی، بلکه به شکل یک انسان میدید. شاید بتوان گفت که این شایعترین نوع ملاقات پیامبر با جبرئیل بود. مطابق روایاتی که از طریق شیعه و سنی آمده، پیامبر خدا جبرئیل را به شکل «دحیة بن خلیفه کلبی» که یکی از اصحاب بود، میدید و به اصحابش میفرمود: هنگامی که دحیه کلبی را پیش من دیدید بر من وارد نشوید.
لغت و اعراب
1. «ماکان» شایسته نیست، چنین نیست. ترکیب «ماکان» همراه با فعل مضارعِ منصوب با «آن» که تأویل به مصدر میشود، به معنای نفی وقوع و یا شایستگی است و مانند آن در قرآن بسیار است؛ مانند: (مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ....) (توبه، آیه 17)؛ 2. «ان یکلّمه» اسم کان و «لبشر» خبر آن است. «تکلیم» سخن گفتن، اسم مصدر آن «کلام» است. «کلم» در اصل به معنای کاری است که از خود اثری بگذارد و به سخن گفتن «کلمه» گفته میشود؛ زیرا در طرف مقابل اثر میگذارد، همانگونه که به زخم بدن هم «کلمه» گفته میشود؛ چون در جسم اثر میگذارد؛ 3. «الا وحیا» استثنای متصل است؛ چون وحی از جنس تکلیم است، هر چند که از باب مجاز باشد. کسانی که آن را استثنای منقطع میگیرند، وحی را از جنس تکلیم نمیدانند که دور از صواب است؛ 4. «وحیا» حال از «یکلمه». وحی در لغت به معنای القای سریع مطلب به کسی به صورت پنهانی است، که به وسیله کلام مخفیانه، اشاره، نوشتن و مانند آنها منتقل میشود. در اصطلاح قرآنی، پیامی است که خداوند به صورت عام به موجودات و به صورت ویژه به پیامبران (علیهم السلام) القا میکند؛ 5. «حجاب» پرده، حایل. حجاب گاهی مادی است مانند پرده معمولی و گاهی معنوی است؛ مانند فاصله میان مادیات و مجردات؛ 6. «او یرسل» با تأویل به مصدر عطف بر «وحیا» است و نمیتوان آن را عطف به «ان یکلمه الله» دانست، چون معنا تغییر مییابد.تفسیر
1. ارتباط خدا با انسان
نزول وحی بر پیامبران (علیهم السلام) صورتهای گوناگونی دارد که در این آیه آنها را منحصر به سه نوع کرده است. پیش از بیان انواع سه گانه وحی، میگوییم: ارتباط خداوند با انسان به دو صورت انجام میگیرد: ارتباط با پیامبران که ارتباط ویژهای است و ارتباط با افراد معمولی که از مقوله دیگر است. در قرآن کریم، ارتباط خدا با بشر و پیام رسانی به او، با تعبیرهای گوناگونی آمده است که برخی از آنها عبارتند از:1. وحی:
این تعبیر در قرآن کریم معمولاً در مورد پیامبران به کار رفته، اما در مواردی دربارهی غیر پیامبران نیز آمده است؛ مانند: وحی به مادر موسی (علیه السلام): (وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ....)؛ (قصص، آیه 7) «و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده». واژه وحی گاهی حتی در مورد غیر انسان هم به کار رفته، مانند وحی به زنبور عسل: (وَ أَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً...)؛ (نحل، آیه 68).«و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و ... خانههایی برای خود درست کن». یا وحی به آسمانها: (.... وَ أَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا....)؛ (فصلت، آیه 12) «و در هر آسمانی کار مربوط به آن را وحی کرد».
2. الهام:
این کلمه تنها یکبار در قرآن آمده و مربوط به غریزههایی است که خداوند به نفس انسانی داده است: (وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا)؛ (شمس، آیه 7-8) «سوگند به نَفس و آن کس که آن را درست کرد. سپس پلیدکاری و پرهیزگاریاش را به آن الهام کرد».3. تکلیم:
به معنای ایجاد کلام به صورتی که مخاطب مطلب را به وسیله آن دریافت کند؛ مانند تکلیم با موسی: (...وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیماً)؛ (نساء، آیه 164) «و خدا با موسی آشکارا سخن گفت».4. انزال و تنزیل:
این دو واژه در فرستادن قرآن و کتابهای آسمانی دیگر به کار رفته است: (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ....)؛ (بقره، آیه 99) «و همانا بر تو آیاتی روشن فرو فرستادیم». (...فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ....)؛ (بقره، آیه 97) «همانا آن فرشته آن را با اذن پروردگارت بر تو نازل کرده است».5. تنبئه:
به معنای خبر دادن و آگاه ساختن: (...قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ....)؛ (توبه، آیه 94) «خدا ما را از خبرهای شما آگاه کرده است».6. اِقراء:
به معنای وادار کردن کسی به قرائت: (سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى)؛ (اعلی، آیه 6) «به زودی تو را به خواندن (قرآن) وا میداریم و دیگر از یاد نمیبری».7. القاء:
به معنای انداختن مطلب به فکر و ذهن شخص: (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً)؛ (مزمل، آیه 5) «ما به زودی بر تو سخنی سنگین القا میکنیم».8. قصّ:
به معنای خبر دادن. این واژه در قرآن، هم به معنای خبر دادن از گذشتگان و هم به معنای خبر دادن از حق آمده: (کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ...)؛ (طه، آیه 99) «این گونه از اخبار پیشین بر تو حکایت میکنیم». (....إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ)؛ (انعام، آیه 57) «فرمان جز به دست خدا نیست، که حق را بیان میکند، و او بهترین داوران است».9. تعلیم:
به معنای یاد دادن: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا...)؛ (بقره، آیه 31) «و همه نامها را به آدم آموخت».10. ارایه:
به معنای نشان دادن: (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ....)؛ (نساء، آیه 105) «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به موجب آنچه خدا به تو نشان داده داوری کنی».11. رویا:
القای مطلب در عالم خواب: (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ...)؛ (فتح، آیه 27) «همانا خدا رؤیای پیامبر خود را تحقّق بخشید».12. کتابت:
به معنای آمدن یک مطلب در کتاب آسمانی: (وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ...)؛ (اعراف، آیه 145) «و در الواح (تورات) برای او در هر موردی پندی، و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم».واژگان یاد شده همگی به مفهوم افاضه الهی است و در عین حال هر کدام خصوصیت ویژهای دارد که با توجه به ساختار جمله خودش را نشان میدهد.
2. اقسام وحی
اکنون به تفسیر آیه مورد بحث میپردازیم. در این آیه، به پیام رسانی خداوند بر پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) به هر شکلی که باشد، «تکلیم» اطلاق شده است. تکلیم در این جا به معنای انتقال پیام است که ممکن است به صورت صوت و الفاظ یا به صورتهای دیگر باشد. تکلیم فقط به معنای سخن گفتن با ایجاد صوت نیست؛ از این رو، در قرآن کریم به موجودات عالم «کلمات الله» گفته شده (کهف، آیه 109) و به طور خاص از حضرت مسیح (علیه السلام) به عنوان «کلمه» یاد شده است. (نساء آیه 171) چون هر موجودی نشانه قدرت خداست و این موجودات این پیام را دارند که خدا دانا و تواناست. به کار بردن این واژه در همه این موارد، به صورت استعمال حقیقی باشد یا استعمال مجازی، در اصل مطلب فرقی نمیکند.به هر حال در آیه مورد بحث، بر این حقیقت مهم تأکید شده که پیام رسانی خدا به یک بشر، تنها از سه طریق انجام میگیرد. منظور از بشر در این جا پیامبر (علیه السلام) است و این که به جای «رسول» یا «نبی» واژه «بشر» به کار رفته، شاید برای این باشد که او پیش از این تکلیم، پیامبر نبوده است.
آن سه طریق که در آیه شریفه به صورت حصر ذکر شده، عبارتند از:
1. وحی به صورت القا در قلب و یا به تعبیر روایات: «دمیدن در ذهن و نفس» انجام میشد. در این نوع وحی، پیامبر نه صدایی میشنید و نه فرشتهای را میدید و تنها مطالب به طور مستقیم در جان و دل او قرار میگرفت.
2. پیامبر به صورت وحی صدایی را میشنید ولی صاحب صدا را نمیدید قرآن از این نوع وحی به «من وراء حجاب» تعبیر کرده است. در این نوع وحی، خداوند صدایی را در جایی مانند درخت ایجاد میکند و پیامبر آن صدا را میشنود. وحی در عالم خواب هم از این قبیل است. محلی که صدا در آن ایجاد میشود و همچنین عالم خواب، به نوعی حجاب و واسطه میان خدا و پیامبر است.
3. وحی به صورت پیام به وسیله فرشته و پیک الهی به پیامبر القا میشد که طبق روایات، گاهی پیامبر فرشته را به شکل اصلی و یا به شکل شخص به خصوصی میدید و گاهی هم او را نمیدید ولی پیام را دریافت میکرد.
برای توضیح این سه حالت، وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان یک نمونه عینی مورد بررسی قرار میدهیم؛ زیرا با توجه به آیات و روایات بسیاری که دربارهی چگونگی نزول وحی بر آن حضرت وجود دارد، معلوم میشود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر سه طریق - در آیه بالا آمده - وحی دریافت میکرد. آیات قرآن گاهی به طور مستقیم بر قلب پیامبر القا میشد، گاهی صدایی میشنید و صاحب صدا را نمیدید و گاهی هم فرشته وحی را به صورت اصلی و یا به صورت شخص معینی میدید. اینک شرح این سه حالت:
حالت اول:
وحی الهی به طور مستقیم و بدون هیچگونه واسطهای در قلب پیامبر مینشست. این حالت سختترین حالات بود و هنگامی که وحی به این صورت نازل میشد پیامبر غرق در عرق میشد و حالتی شبیه حالت غشوه پیدا میکرد و سنگینی وحی در تمام وجود او آشکار میشد:(إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً)؛ (مزمل، آیه 5) «ما به زودی بر تو سخنی سنگین القا میکنیم».
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود: «این حالت هنگامی بود که وحی بر پیامبر نازل میشد و میان او و خدا ملکی واسطه نبود. در این هنگام شبیه غشوه بر او عارض میگردید».
(1) ابن عباس گفته است: «وقتی بر پیامبر وحی نازل میشد، سنگینی و درد شدیدی حس میکرد و دچار سردرد میشد». (2)
زراره میگوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی غشوهای که به هنگام نزول وحی بر پیامبر خدا عارض میشد پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود: «این هنگامی بود که میان او و خداوند هیچ کس نبود و خداوند بر پیامبر تجلی میکرد»؛ سپس فرمود: «ای زراره نبوت همین است». (3)
حالت دوم:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صدایی میشنید ولی صاحب صدا را نمیدید. در این حالت نیز پیامبر رنج زیادی را تحمل میکرد و سنگینی وحی و ارتباط با عالم غیب را با تمام وجود حس میکرد.حارث بن هشام از پیامبر نقل میکند که فرمود: «گاهی وحی همانند صدایی چون صدای جرس بر من میآید و آن سختترین حالت بر من است. سپس از من دور میشود و من وحی را دریافت کردهام». (4)
از عبدالله بن عمر نقل شده که از پیامبر پرسید: آیا وحی را حس میکنی؟ فرمود: «آری. صداهایی مانند صدای به هم خوردن فلزها میشنوم و ادامه داد هنگامی نیست که وحی بر من نازل شود و من گمان نکنم که روحم گرفته میشود». (5)
حالت سوم:
وحی به وسیله فرشته و پیک الهی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشد و این آسانترین و راحتترین حالت وحی بود؛ چون وحی به واسطه ملک بر پیامبر نازل میشد، دیگر آن رنج و ناراحتی جسمی را نداشت، به طوری که در دنباله همان حدیث حارث بن هشام آمده است که پیامبر فرمود: گاهی ملک به صورت مردی بر من نمایان میشود و با من سخن میگوید و من سخن او را دریافت میکنم و این آسانترین نوع وحی بر من است».فرشتهای که بر پیامبر وحی میآورد، جبرئیل نام داشت. در قرآن از او با نامها و اوصاف مختلفی یاد شده است که عبارتند از: جبرئیل، روحالامین، شدیدالقوی و رسول کریم که به ترتیب در آیات زیر آمده است:
(قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ...). (بقره، آیه 97) (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ ...). (شعراء، آیه 193) (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى). (نجم، آیه 5). (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ). (تکویر، آیه 19) در این آیات «روح الامین» و «شدید القوی» و «رسول کریم» به جبرئیل تفسیر شده است.
فرود وحی به وسیله ملک به چند صورت انجام میگرفت:
1. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی را از ملک دریافت میکرد؛ ولی خود او را نمیدید. به این حالت در آیهای که در بالا آوردیم، اشاره شده است (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ ...) و خود پیامبر در اشاره به این حالت فرموده: «ان روح الامین نفث فی روعی»؛ (6) «همانا روح الامین در نفس من دمید».
2. پیامبر فرشته را به همان صورت اصلی میدید. این حالت تنها دوبار اتفاق افتاد که دیدار نخست در آغاز بعثت و دیدار دوم در معراج بود. قرآن کریم از این دو دیدار چنین خبر میدهد:
دیدار اول:
(عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى * وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى)؛ (نجم، آیه 5 - 7) پیامبر را «شدید القوی» تعلیم داد که صاحب قدرت است. پس راست ایستاد (به صورت اصلی خود) در حالی که او بر افقی فراتر بود».دیدار دوم:
(وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى)؛ (نجم، آیه 13 و 14) «او را یکبار دیگر دید، نزد درخت سدرةالمنتهی».در روایات و احادیث، این آیات به همین صورت تفسیر شدهاند. در تفسیر صافی آمده که هیچ پیامبری جبرئیل را به صورت اصلی ندید، مگر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که او را دو بار دید، یکبار در زمین و یکبار در آسمان. (7)
صورت اصلی جبرئیل که موجودی مادی نیست، چه بوده ما نمیدانیم؛ اما در بعضی از روایات آمده که چون پیامبر جبرئیل را در صورت اصلی دید، مشاهده کرد که افق را فراگرفته است. (8)
3. پیامبر فرشته را نه به صورت اصلی، بلکه به شکل یک انسان میدید. شاید بتوان گفت که این شایعترین نوع ملاقات پیامبر با جبرئیل بود. مطابق روایاتی که از طریق شیعه و سنی آمده، پیامبر خدا جبرئیل را به شکل «دحیة بن خلیفه کلبی» که یکی از اصحاب بود، میدید و به اصحابش میفرمود: هنگامی که دحیه کلبی را پیش من دیدید بر من وارد نشوید. در جنگ بنی قریظه، مسلمانان دحیه کلبی را دیدند که به تنهایی به طرف دشمن میرود. وقتی به پیامبر خبر دادند، اظهار داشت که او جبرئیل بود و برای ایجاد وحشت میان آنها میرفت. (9)
آشکار است که دیدار با جبرئیل با صورت اصلی او، با توجه به جنبه بشری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مشکل و طاقت فرسا بود؛ از این رو، جبرئیل به صورت یک انسان تمثّل مییافت تا دیدار با پیامبر آسان باشد.
3. چیستی وحی
بحث مهمی که در اینجا مطرح است این است که وحی چیست و ارتباط پیامبران با عالم غیب چگونه صورت میگرفته است؟ حقیقت این است که شناخت حقیقت وحی برای انسان معمولی ممکن نیست؛ زیرا ابزار درک آن را در اختیار ندارد، ولی با توجه به گفتههای خود پیامبران و نشانههایی که در آیات قرآن وجود دارد، معلوم میشود که وحی ارتباط خاصی است که خداوند با پیامبران برقرار میکند و پیامهای خود را به آنها میرساند. پیامبران آن را نه از راه حس و عقل، بلکه از طریق درک و شعور ویژهای که مخصوص آنهاست دریافت میکنند.در عین حال گمانه زنیهایی از سوی برخی از افراد، با نگاهی از بیرون صورت گرفته است؛ یعنی این افراد با این پیش فرض که نبوت یک مأموریت الهی و ماورایی نیست، دیدگاه خود را بیان کردهاند. ما اکنون دو دیدگاه مهم را که امروز بیشتر عنوان میشود، مطرح و ضمن نقد آنها، دیدگاه قرآن را که نگاهی از درون است، ذکر میکنیم:
الف) نظریه نبوغ فکری
کسانی گفتهاند که پیامبران انسانهای شریف و نابغههای بزرگی بودهاند که در تاریخ بشر ظهور کردهاند و با تکیه بر استعداد بالای خود و بررسی اوضاع و احوال جامعهای که در آن زندگی میکردند، یک تعداد آموزهها، احکام و تکالیف را در جهت اصلاح جامعه به مردم ابلاغ کردهاند و آن را شریعت الهی نامیدهاند. بسیاری از متفکران غربی این نظر را دادهاند که شاید مهمترین آنها «امیل دورکیم» و «آگوست کنت» باشند. (10) بعضی از آنها از این نظر فراتر رفته و وحی را نوعی «جنون مقدس» خواندهاند که بعضی از نابغههای بزرگ به آن مبتلا میشوند.این نظر بر مبنای مادی بودن وحی پایهریزی شده است. صاحبان این نظریه جهان غیب را قبول ندارند و به همین جهت در پی توجیه مادی چیزی هستند که پیامبران آن را وحی مینامیدند.
باید گفت: این نظر در تضاد با برداشت خود پیامبران از وحی است. آنها تأکید بسیاری دارند که وحی از عالم غیب و پیامی از سوی خداوند است که به آنها ابلاغ میشود. صاحبان این نظریه، در واقع پیامبران را تکذیب میکنند و پدیده وحی را به گونهای تفسیر میکنند که مورد پذیرش پیامبران (علیهم السلام) که آن را مطرح کردهاند، نیست. اگر وحی زاییده نبوغ است، چرا پیامبران (علیهم السلام) آن را به جهان غیب نسبت میدهند؟ آنها بر این مطلب تأکید میکنند که چیزی را از پیش خود نمیگویند و تنها پیام خدا را ابلاغ میکنند. پذیرش نظریه نبوغ فکری، مستلزم این است که پیامبران آدمهایی دروغگو و حتی شیاد باشند؛ در حالی که طرفداران این نظریه چنین نمیگویند و پیامبران را انسانهای شریف و مصلح میدانند.
از آنجا که در طول تاریخ همه پیامبران، وحی را پیام غیبی و الهی معرفی کردهاند، چگونه میتوان گفت که این همه انسان با تبانی و توافق قبلی آنچه را که با نبوغ خود دریافتهاند به عالم غیب نسبت میدهند؟ هماهنگی و یک دلی پیامبران که در مکانها و زمانهای مختلف ظهور کردهاند، دلیل روشنی است که وحی یک حقیقت قدسی و الهی است.
دیگر این که بررسی زندگی پیامبران پیش و پس از بعثت به خوبی نشان میدهد که حالت و سخنان آنها بعد از بعثت قابل مقایسه با پیش از بعثت نیست. آنها پس از بعثت سخنان بسیار عمیق و استواری میگویند و حتی از آینده خبر میدهند. نبوغ نمیتواند ناگهانی و در یک لحظه به وجود آید.
ب) نظریه تجربه دینی
برخی از غربیها وحی را نوعی تجربه دینی معرفی کردهاند؛ طبق این نظر که اخیراً گسترش بسیاری یافته است، وحی بروز شخصیت باطنی است که از مکاشفات و تجارب درونی شخص منشأ میگیرد. البته در تعریف «تجربه دینی» دیدگاههای متفاوتی وجود دارد ولی بازگشت همه آنها به این است که آنچه پیامبران به عنوان وحی مطرح میکنند در واقع دریافتهایی است که از درون آنها و با رویکردی به سوی خدا به دست میآید.«شلایرماخر» متفکر آلمانی که او را پایهگذار این نظریه میدانند، معتقد است که تجربه دینی، تجربهای است که خداوند علت آن باشد و انسان آن را نتیجه کار خدا بداند. به عبارت دیگر، شخص مطالبی را از طریق کشف و شهود درک کند و آن را از افاضات خدا بداند.
(11) در این نظریه آنچه که پیامبران (علیهم السلام) به عنوان وحی به مردم بیان میکنند، مفهوم آن حاصل همان تجربه دینی است و الفاظ آن از خود پیامبر است.
این نظریه در تعریف وحی، در اصل ناظر به دین مسیحیت و توجیه کتاب مقدس بود، ولی در میان تعدادی اندک از متفکران اسلامی طرفدارانی پیدا کرد که از جمله آنها میتوان از اقبال لاهوری، امین خولی و شاگردانش از جمله نصر حامد ابوزید و تنی چند از متفکران ایرانی یاد کرد.
اندیشمندان علم کلام جدید بر این نظریه اشکالات مهمی وارد کردهاند. (12) از سویی همان اشکال اساسی را دارد که در مورد نظریه نبوغ فکری گفتیم و آن این که این نظر منجر به تکذیب پیامبران میشود. وقتی پیامبران خودشان تصریح میکنند که وحی همان کلام خداست که به پیامبر با یکی از آن سه طریق که در آیه مورد بحث آمده، القا میشود، هر توجیهی غیر از این، تکذیب پیامبر است.
4. الهی بودن وحی
در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که به روشنی بر الهی و ربانی بودن کلمات وحی و از جمله آیات قرآن دلالت دارد. طبق این آیات، پیام از سوی خدا بر پیامبر القا میشود و تجربه و حالت درونی او، پیام را نمیسازد و حتی الفاظ قرآن هم از خدا است و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) کلمهای را هم از خود نساخته است.این آیات را میتوان در چند گروه قرار داد که هر گروهی دلالت ویژهای بر مطلب بالا دارد:
1. افاضه و القا از سوی خداست.
(وَ لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ....)، (بقره، آیه 99) «و همانا بر تو آیاتی روشن فرو فرستادیم». (إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ...)؛ (نساء، آیه 163) «ما بر تو وحی کردیم همان گونه که بر نوح و پیامبران پس از وی وحی کردیم». (وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ)؛ (نمل، آیه 6) «وهمانا تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت میکنی». (وَ مَا کُنْتَ تَرْجُو أَنْ یُلْقَى إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلاَّ رَحْمَةً....)؛ (قصص، آیه 86) «تو امید آن را نداشتی که این کتاب بر تو القا شود، مرگ به صورت رحمتی از پروردگارت».
2. وحی الهی از جنس کلام و قول است و آن از خداست.
(وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً ...)؛ (شوری، آیه 51) «و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز از راه وحی». (...عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیماً)؛ (نساء، آیه 164) «و خدا با موسی آشکارا سخن گفت». (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً)؛ (مزمل، آیه 5) «ما به زودی بر تو سخنی سنگین القا میکنیم». (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ* َأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ)؛ (حاقه، آیه 44 و 45) «و اگر او پارهای گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت میگرفتیم». (وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ ...)؛ (قصص، آیه 51) «و به راستی، این گفتار را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته نازل کردیم».
3. پیامبر پس از آن وحی را بر مردم تلاوت و قرائت میکند که خدا آن را بر پیامبر قرائت کرده است:
(إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ)؛ (قیامت، آیه 17 - 18) «گرد آوردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس چون آن را برخواندیم، خواندن آن را دنبال کن». (وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ....)؛ (اسراء، آیه 106) «و قرآنی که آن را بخش بخش نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی». (سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَى)؛ (اعلی، آیه 6) «به زودی تو را به خواندن (قرآن) وا میداریم و دیگر از یاد نمیبری» (تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ....)؛ (بقره، آیه 252) «اینها آیات خداست که ما آن را بحق بر تو میخوانیم».
4. پیامبر حق ندارد کلام الهی را تغییر دهد که در این صورت به شدت تنبیه خواهد شد:
(...قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ....)؛ (یونس، آیه 15) بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه را که به من وحی میشود پیروی نمیکنم. (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ* لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ)؛ (حاقه، آیه 44 و 45) «و اگر او پارهای گفتهها بر مابسته بود، دست راستش را سخت میگرفتیم».
5. پیامبران آنچه را که به عنوان وحی به مردم ابلاغ میکنند، به طور ناگهانی و پس از رسیدن به مقام نبوت دریافت میکنند و پیش از آن توانایی دریافت آن را نداشتند و چنین نیست که به طور تدریجی و ناشی از تجربههای درونی او باشد؛ از این رو و هر گاه خدا بخواهد میتواند آن را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلب کند:
(قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ)؛ (یونس، آیه 16) «بگو: اگر خدا میخواست آن را بر شما نمیخواندم و (خدا) شما را بدان آگاه نمیکرد. پیش از آوردن آن، روزگاری در میان شما به سر بردهام. آیا فکر نمیکنید؟» (وَ لَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً)؛ (اسراء، آیه 86) «و اگر بخواهیم، آنچه را به تو وحی کردهایم میبریم، آن گاه برای خود در برابر ما، مدافعی نمییابی».
6. خداوند به پیامبر دستور میدهد که با این قرآن تحدّی کند و از مردم بخواهد که اگر در حقانیت او شک دارند یک سوره مانند آن را بیاورند، این مربوط به الفاظ قرآن است که معجزه الهی و از سوی خداوند است.
(وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)؛ (بقره، آیه 23) «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید، پس اگر راست میگویید سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را جز خدا فرا خوانید».
آیاتی که تلاوت کردیم، به روشنی بر الهی بودن محتوا و الفاظ وحی دلالت دارد و اگر کسی حقانیت قرآن را بپذیرد ولی مطالبی بر خلاف این بگوید، سخن او در نهایت به تکذیب قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منجر خواهد بود.
نمایش پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج18، ص 271.
2. همان، ص 261.
3. توحید صدوق، ص 115.
4. بحارالانوار، ج8، ص 260 و الاتقان، ج1، ص 44.
5. الاتقان، ج1، ص 44.
6. اصول کافی، ج1، ص 74.
7. تفسیر صافی، ج5، ص 91.
8. الدرالمنثور، ج6، ص 123؛ سفینة البحار، ج1، ص 441.
9. سیره ابن هشام، ج3، ص 245.
10. ر. ک: میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 178 به بعد.
11. ر. ک: پراودفوت، تجربه دینی، ترجمه عباس یزدانی، ص 33.
12. ر. ک: آیتالله سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 295 به بعد؛ یوسفیان، کلام جدید، فصل نهم؛ نبویان، مقاله «حقیقت وحی و تجربه دینی»، مجله رواق اندیشه، ش 1 و منابع بسیار دیگر.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}