دلالت احادیث معرفت (1)
احادیث معرفت در کافی
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی احادیث مربوط به این بحث را در کتاب التوحید در چهار باب متوالی آورده است:در باب «البیان و التّعریف و لزوم الحجّه» شش حدیث
در باب «اختلاف الحجة علی عباده» یک حدیث
در باب «حُجَج الله علی خلقه» چهار حدیث
و در باب «الهدایة أنّها مِن الله عزّوجلّ» چهار حدیث در خداشناسی با توجه به درجات مختلف معرفت خدا، آنچه قطعاً میتوان گفت، این است که انسان پس از شناخت ابتدایی از خداوند و آشنا شدن با وظیفهی بندگی او، خود را عقلاً مکلّف به اطاعت و عبادت او میداند و این عبادت میتواند مقدّمهای برای نیل به معرفت بیشتر و بالاتر خدای متعال باشد که در صورت انجام آن، مورد لطف بیشتر او قرار گیرد. که مجموعاً پانزده حدیث است و اکثر آنها دلالت صریح بر اختیاری نبودن معرفت و صنع خدا بودن آن میکند. ما برای رعایت اختصار فقط دو تا از اینها را نقل میکنیم:
حدیث دوم از باب اول، پاسخ امام صادق (علیهالسلام) است به این سؤال که: «اَلمَعرِفَةُ مِن صُنعِ مَن هِیَ؟»: «معرفت صنع کیست؟» ایشان فرمودند: «مِن صُنعِ اللهِ. لَیسَ لِلعبادِ فیها صُنعٌ.»: «معرفت کار خداست و به اختیار بندگان نمیباشد.» (1)
در این حدیث، معرفت را کار خدا دانستهاند و صریحاً این مطلب را که معرفت، کار بندگان باشد، نفی کردهاند.
حدیث چهارم از همان باب این است که: وقتی از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شد که: «هَل جُعِلَ فی النّاسِ اَداةٌ یَنالونَ بِهَا المَعرِفَة؟»: «آیا در مردم وسیلهی تحصیل معرفت قرار داده شده است؟» ایشان پاسخ دادند: «لا.»: «خیر».
و در پاسخ به سؤال بعدی: «فَهَل کُلِّفوا المَعرفَةَ؟»: «آیا نسبت به تحصیل معرفت مکلّف هستند؟» فرمودند: «لا. عَلَی اللهِ البیانُ. لایُکلِّفُ اللهُ نفساً إلا وُسْعَها و لا یُکلِّفُ اللهِ نفساً إلا ما آتاها.»: «خیر. بیان بر خداست. خداوند هیچ کس را جز به اندازهی توانش مکلّف نمیکند. و خدا هیچ کس را جز به آنچه به او داده است، تکلیف نمیکند.» (2)
در این حدیث به روشنی از بندگان نسبت به تحصیل معرفت، رفع تکلیف شده؛ زیرا که توان این کار را خداوند به ایشان نداده است. به طور کلّی تکلیف در جایی صحیح است که اختیار در کار باشد. در غیر افعال اختیاری تکلیف قبیح است و خداوند کاری را که قدرت بر انجامش را به انسان نداده است، بر او تکلیف نمیکند. معرفت هم چیزی است که در حوزهی افعال اختیاری انسان نمیباشد و او تنها پس از اعطای معرفت از جانب خدا (بیان الهی) وظیفهاش به حکم عقل، پذیرفتن و تسلیم شدن نسبت به آن میباشد.
مثلاً دربارهی معرفت خدا، اگر انسان در پرتو نور عقل (که خود نوعی هدایت تکوینی از جانب خداست) به مصنوع بودن مخلوقات تنبّه پیدا کرد (که این صنع خدای متعال است)، این تنبّه میتواند زمینهای باشد برای اعطای معرفت خدا از جانب خودش که اگر چنین شود، تکلیف بنده این است که آن را بپذیرد و به خدایی خدا گردن بنهد. اختیار انسان در تسلیم و ردّ آنچه نسبت به آن معرفت پیدا کرده است، مطرح میشود و لذا تکلیف او هم در همین حدّ است. در اینجا نه جلب توجه اولیه نسبت به مصنوع بودن اشیاء به اختیار بنده بوده و نه شناخت خدا از این طریق به خواست او بستگی داشته است.
البته گاهی خداوند معرفتی را پس از ایجاد مقدّمات و زمینههایی که به اختیار بنده است، عطا میفرماید که در آن صورت چه بسا بنده مکلف به انجام آن مقدمات باشد. مثال این مورد را پیشتر بیان کردهایم که گاهی شخص در شرایطی به سر میبرد که حقّانیّت اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برایش روشن نشده (یعنی هنوز معرفت نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد) اما چیزهایی را دربارهی او میشنود که عقلاً احتمال جدی میدهد که ایشان بر حق باشند. چنین کسی وظیفهی عقلیاش این است که به تحقیق و بررسی بپردازد. خدا ممکن است چنین مقدّر کرده باشد که در صورت تلاش و جستجوی او، معرفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به او عطا کند و در غیر آن صورت، او را از آن محروم سازد؛ در این صورت کوتاهی او در انجام تکلیفش او را از شناخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حقّانیّت اسلام محروم میکند و بنابراین مقصّر خواهد بود. البته خدا میتوانست بدون انجام هیچ عملی معرفت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به او عطا کند، ولی فرض این بود که چنین نخواسته و عطای خود را متوقّف بر انجام مقدمهای از ناحیهی بنده کرده است.
پس به هر حال در ایجاد معرفت به وسیلهی خدا، بنده اگر سهمی داشته باشد، حداکثر ایجاد زمینهها و مقدمات غیر ضروری آن است و در هر معرفتی که فرض وجود چنین مقدّماتی بشود، دخالت انسان را هم در ایجاد آن میتوان فرض کرد.
در خداشناسی با توجه به درجات مختلف معرفت خدا، آنچه قطعاً میتوان گفت، این است که انسان پس از شناخت ابتدایی از خداوند و آشنا شدن با وظیفهی بندگی او، خود را عقلاً مکلّف به اطاعت و عبادت او میداند و این عبادت میتواند مقدّمهای برای نیل به معرفت بیشتر و بالاتر خدای متعال باشد که در صورت انجام آن، مورد لطف بیشتر او قرار گیرد. حال اگر در انجام آن کوتاهی کند، چه بسا که از معرفت عمیقتر نسبت به خدای متعال محروم شود و یا حتّی همان معرفت پیشین را هم از دست بدهد؛ یعنی خدا در حق او با عدل خود رفتار کند و لذا به خاطر ناشکری و ناسپاسی او، از اعطای معرفت به او دریغ فرماید و از هدایت به ضلال آورد.
این یک سنّت کلّی الهی است که اگر کسانی را هدایت کرد، این هدایت را از آنها سلب نمیکند مگر بعد از اتمام حجّت بر ایشان. این مطلب در ادامهی حدیثی که از اصول کافی نقل کردیم، به این صورت آمده است که راوی دربارهی این آیهی قرآن از امام صادق (علیهالسلام) سؤال میکند:
«وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى یبَینَ لَهُمْ مَا یتَّقُونَ». (3)
و خداوند کسانی را که هدایت کرده است، گمراه نمیکند مگر بعد از آنکه موجبات تقوا را برای ایشان بیان کند.
حضرت در توضیح قسمت آخر آیه فرمودند:
حتّی یُعَرِّفَهُم ما یُرْضیهِ و ما یُسْخِطُه. (4)
بعد از آنکه رضا و سخط خود را به ایشان بشناساند.
معرفت رضا و سخط خدا وظیفهی انسان را در تحصیل رضا و پرهیز از سخط او روشن میکند و در این صورت اگر به وظیفهاش عمل کند، از نعمت هدایت محروم نمیشود و چه بسا از مراتب بالاتر آن بهرهمند گردد. اما در صورت عمل نکردن به وظیفه ممکن است به عقوبت عمل خود گرفتار شده، همان مرتبهی قبلی هدایت را هم از دست بدهد.
احادیث معرفت در بحارالانوار
غیر از مرحوم کلینی، علامهی مجلسی رضوان الله علیه در کتاب شریف بحارالانوار در بحث عدل و معاد بابی را تحت عنوان «ان المعرفة منه تعالی» به این موضوع اختصاص دادهاند. در این باب ابتدا نمونهای از آیات مربوطه را با توضیحات مختصری ذکر کرده و سپس سیزده حدیث را در این موضوع نقل کردهاند.از چهار آیهای که مرحوم مجلسی در ابتدای باب آوردهاند، دو آیهی اول مربوط به معرفت خدا در عالم ذرّ است که این مسأله با مراجعه به احادیث ذیل آن روشن میشود، ولی دو آیهی دیگر مربوط به هدایت خداست که شامل همهی معرفتهایی که خدا به انسانها عطا میکند، میشود؛ اعمّ از معرفت خدا، پیامبر، امام، احکام دین، معاد، برزخ، حساب، کتاب و... . بعضی از این معارف فقط در دنیا تحقّق پیدا میکند و برخی هم در دنیا و هم قبل از دنیا (در عوالم ذرّ) محقق شده است؛ مانند معرفت خدا، پیامبر و امامان. بنابراین دلیلی بر اختصاص این آیات به معرفت خدا در عالم ذرّ وجود ندارد بلکه آیات و روایات در بحث هدایت خدا نوعاً عامّ است و هر معرفتی را چه در دنیا و چه قبل از دنیا دربر میگیرد.
آیاتی که مرحوم مجلسی به آنها استناد کرده، این دو آیه است:
«یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَی إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ». (5)
بر تو (ای پیامبر) به خاطر اسلام آوردنشان منت میگذارند. بگو: به خاطر اسلام آوردن خود بر من منت مگذارید. این خداست که بر شما به خاطر هدایت کردنتان به ایمان منت دارد، اگر (در ادعای خود) راستگو هستید.
«إِنَّ عَلَینَا لَلْهُدَى». (6)
هدایت بر ما (خدا) است.
هدایت کردن خدا به سوی ایمان با توجه به توضیحات مفصّلی که در معنای هدایت داده شد، شامل همهی معرفتهایی میشود که خدا در مسیر سعادت انسان به او عطا میکند. در رأس آنها معرفت خداست، سپس معرفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیهالسلام) و شامل معرفت نسبت به سایر اصول دین مانند معاد و احکام شرع و طبیعیات در بحث خلقت و عوالم قبل از دنیا (عوالم ذرّ) و بعد از دنیا (برزخ و قیامت)، رجعت و... میشود. همهی اینها جزء معرفتهایی است که در حوزهی هدایت خدا قرار میگیرد. روشن شدن و ادراک همهی اینها به خواست خدا و صنع اوست. بنابراین دلیلی برای انحصار معنای آیات هدایت خدا به معرفت او وجود ندارد.
روایاتی هم که عالمهی مجلسی از مصادر مختلف حدیثی در این باب آوردهاند، غیر از دو تای آنها (حدیث 11 و 13) که اختصاص به معرفت خدا در عالم ذرّ دارند، بقیّه یا اختصاص به موارد دیگری از معرفت و هدایت الهی دارند و یا عام بوده، شامل همهی معرفتهای خدادادی میشوند.
به نمونهای از این احادیث که هر معرفتی را شامل میشود، توجه کنید:
حدیث اول این باب را مرحوم علامهی مجلسی از کتاب «قرب الاسناد» نقل کردهاند که بزنطی از امام هشتم (علیهالسلام) پرسید: «لِلنّاسِ فی المَعرِفَةِ صُنعٌ؟»: «آیا مردم در حصول معرفت نقشی دارند؟»
فرمودند: «لا»: «خیر».
پرسید: «لَهُم علیها ثَوابٌ»: «آیا به خاطر معرفت داشتن، استحقاق پاداش دارند؟»
فرمودند: «یَتَطَوَّلُ عَلَیهِمِ بِالثَّوابِ کَما یَتَطَوَّلُ علیهم بِالمَعرفَةِ.»: «همانطور که اصل معرفت را بدون هیچ استحقاقی به ایشان لطف میفرماید، پاداش را هم از روی فضل خود به ایشان میبخشد.» (7)
حدیث دوم از «خصال» مرحوم شیخ صدوق نقل شده که به صورت مرفوع در «محاسن» برقی هم آمده است:
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
سِتَّةُ أشیاءَ لَیسَ لِلعِبادِ فیها صُنعٌ: المَعرفةُ و الجَهلُ و الرِّضا و الغَضَبُ و النَّومُ و الیَقَظَةُ. (8)
شش چیز به اختیار بندگان نیست: شناخت و نادانی و خشنودی و غضب و خواب و بیداری.
معرفت در مقابل جهل قرار داده شده و معنای عام دارد. اختیاری نبودن همهی این امور هم کاملاً وجدانی است و احتیاج به استدلال ندارد. البته در میانِ این شش چیز، «رضا» در انسان میتواند به یک معنی اختیاری باشد، مانند «رضا» به قضای الهی که یکی از ارکان ایمان محسوب شده است. در این صورت «رضا» به معنای تسلیم قلبی است؛ یعنی پذیرفتن قضایِ خدا از جان و دل که یک عمل اختیاری است. ولی مقابلِ این معنا از «رضا» تسلیم نشدن و انکار کردنِ قلبی است که این را نمیتوانیم «غضب» بنامیم. غضب به معنای عصبانی شدن و از کوره در رفتن است که اختیاری نیست و نقطهی مقابلِ آن «رضا» به معنای آرامشِ همراه با خشنودی و رضایت است که این هم اختیاری نیست و در حدیث مورد بحث ظاهراً همین معنا اراده شده که ضدّ غضب میباشد.
حدیث پنجم در این باب در «محاسن» برقی از امام صادق (علیهالسلام) آمده است که فرمودند:
لَم یُکَلِّفِ اللهُ العِبادَ المَعرِفَةَ و لَم یَجعَلْ لَهُم إلیها سَبیلاً. (9)
خداوند تحصیل معرفت را برعهدهی بندگان قرار نداده و راهی هم به سوی آن برای ایشان نگشوده است.
چیزی که به اختیار انسان نیست، راهی به سوی آن ندارد و معرفت هم از اینگونه امور است.
حدیث دوازدهم را هم علامهی مجلسی از «محاسن» برقی نقل کرده که وقتی از حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) پرسیدند: «هَلْ فِی النّاسِ استِطاعَةٌ یَتَعاطَوْنَ بَهَا المَعرِفَةَ؟»: «آیا در مردم قدرت تحصیل معرفت وجود دارد؟» فرمودند:
«لا، إنّما هو تَطَوُّلٌ مِنَ اللهِ.»: «خیر، معرفت لطفی است از جانب خداوند.»
سپس پرسیدند: «أفَلَهُم عَلَی المَعرِفَةِ ثوابٌ إذا کانَ لَیسَ فیهم ما یَتَعاطَوْنَهُ بِمنزلةِ الرُّکوعِ و السُّجودِ الَّذی أُمِروا بِهِ فَفَعَلُوه؟»: «حال که معرفت مانند رکوع و سجود که به آن امر شده و انجامش دادهاند، اختیاری نیست، آیا به خاطر آن، استحقاق پاداشی دارند؟» حضرت فرمود:
«لا، إنَّما هو تَطَوُّلٌ مِنَ اللهِ عَلیهِم و تَطَوُّلٌ بِالثَّوابِ.»: «خیر، معرفت لطفی است از جانب خدا به ایشان و پاداش هم لطف دیگری به آنهاست.» (10)
در این حدیث و حدیث اول، آنچه امام (علیهالسلام) نفی کردهاند، استحقاق پاداش از طرف خداست نه وجود پاداش. به طور کلی استحقاق پاداش وقتی پیدا میشود که یک عمل اولاً اختیاری باشد و ثانیاً بابتِ انجام آن وعدهی پاداش داده شده باشد.
بنابراین اختیاری بودنِ یک عمل شرط لازم - و نه کافی - برای استحقاق پاداش نسبت به انجام آن میباشد. پس اگر انسان عملی را که خدا وعدهی پاداش نسبت به آن داده است، از سر اختیار انجام دهد، استحقاق آن را پیدا میکند؛ چون خداوند با وعدهی خود برای بندهاش این حق را ایجاد کرده که اگر آن عمل خاص را انجام دهد، به او پاداش خواهد داد. در این صورت پاداش ندادن خدا به بنده، اهمال حقّ او خواهد بود و چون خداوند هیچگاه خلف وعده نمیکند، این فرض هیچگاه تحقّق پیدا نمیکند.
اما چیزی که به اختیار انسان نیست، استحقاق پاداشی هم به خاطر آن ندارد. بنابراین اگر پاداشی به او داده شود، از باب فضل و لطف خداست نه اینکه حقی نسبت به گرفتن آن داشته است.
معرفت و به طور کلّی هدایت خدا از اینگونه امور است. چون هدایت صنع بشر نیست، او به خاطر اینکه مشمول هدایت خدا قرار گرفته، استحقاق هیچ پاداشی را ندارد. بنابراین اگر به کسی که معرفت داده شده، ثوابی هم داده شود، نه در اصل اعطای معرفت و نه ثواب آن، هیچ حقّی نداشته و هر دو از باب فضل و لطف خداست. طبق این احادیث خدا بندگانش را به خاطر اینکه به ایشان معرفت داده، ثواب هم میدهد، اما این کار لطف دیگری است که بر لطف قبلی خود به ایشان میافزاید. (11)
به هر حال همانطور که ملاحظه میشود، در این روایات اولاً بحث معرفت به طور کلّی مطرح است نه فقط معرفت خدا؛ و ثانیاً به صراحت، توان تحصیل معرفت و دارا بودن ابزار لازم برای آن از بندگان نفی شده است.
بیان علامهی مجلسی دربارهی معرفت
خود علامهی مجلسی پس از نقل این احادیث بیانی دربارهی آنها دارد که در قسمتی از آن چنین فرموده است:اِعلَمْ أنَّ أخبارَ هذَا الباب و کثیراً من أخبار الابوابِ السّابقةِ تَدُلُّ علی أنَّ مَعرفةَ اللهِ تَعالی بل مَعرفةَ الرَّسولِ و الأئمَّةِ صَلواتُ اللهِ عَلیهِم و سائِرَ العَقائِدِ الدّینیّةِ مَوهِبیّةٌ و لَیسَتْ بِکَسبیّةٍ. (12)
آگاه باش که احادیث این باب و بسیاری از احادیث ابواب گذشته دلالت دارند بر اینکه معرفت خدای متعال و بلکه معرفت پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم و سایر عقاید دینی وهبی است نه اکتسابی.
بنابراین از نظر ایشان دلالت احادیث بر اینکه همهی معارف دینی از طرف خدا به بنده اعطا میشود و صنع او نیست، کاملاً روشن است. اما ایشان در ادامهی بیان خود سعی میکنند به نحوی مدلول این احادیث را توجیه و تأویل کنند تا اشکال جبر در ایمان و کفر انسانها لازم نیاید و در این مقام شش تأویل بیان میکنند که خودشان اکثر آنها را بعید میشمارند.
ایشان در یکی از رسالههای فارسی خود نیز نظیر این بحث را آوردهاند. در رسالهای به نام «دفع شبههی حدیث جهل و معرفت» ابتدا حدیث معروف امام صادق (علیهالسلام) را به نقل مرحوم کلینی آوردهاند که شش چیز به اختیار بندگان نیست از جمله معرفت و جهل. سپس فرمودهاند:
بدان که در معرفت و جهل اشکالی وارد است که موهم آن است که کفّار و ارباب مذاهب باطله در کفر خود معذور باشند. (13)
ایشان سپس در جواب از این اشکال، هفت وجه بیان کردهاند که اکثر آنها با وجوهی که در بحارالانوار فرمودهاند، مشترک است. آنگاه در پایان رساله فرمودهاند:
تفصیل کلام و ایفای حق مقام در این حدیث شریف که لغزشگاه افهام است، محتاج به بسط طویل الذّیلی است که مجال به آن وفا نمیکند. و از ائمهی هدی (علیهمالسلام) نهی از تفکّر در فروع مسألهی قضا و قدر که این از جملهی آنهاست وارد شده. لهذا به همین قدر اکتفا نمود. هَدانَا اللهُ و سائرَ إخوانِنا المؤمنینَ إلی الصراط المستقیم. (14)
علامهی مجلسی در «مرآة العقول» نیز به مناسبت شرح این حدیث، همین هفت وجه را بیان کردهاند. (15)
ما در اینجا لزومی برای نقل توجیهات مرحوم مجلسی در «بحارالانوار»، «مرآة العقول» و «رسالهی دفع شبههی حدیث جهل و معرفت» نمیبینیم. کسانی که علاقمند باشند، برای اطلاع از آنها میتوانند به خود کتابها مراجعه کنند.
نمایش پی نوشت ها:
1. اصول کافی، کتاب التوحید، باب البیان و التعریف و لزوم الحجة، ح 2.
2. همان، ح 5.
3. توبه / 115.
4. اصول کافی، کتاب التوحید، باب البیان و التعریف و لزوم الحجة، ح 5.
5. حجرات / 17.
6. لیل / 12.
7. بحارالانوار، ج 5، ص 221، ح 1.
8. همان، ح 2.
9. بحارالانوار، ج 5، ص 222، ح 5.
10. بحارالانوار، ج 5، ص 223، ح 12.
11. البته نمیخواهیم بگوییم که هر چیزی اگر اختیاری باشد، انسان به خاطر انجام آن استحقاق پاداش دارد. سخن ما این بود که اگر چیزی اختیاری نباشد، انجام آن انسان را مستحقّ پاداش نمیکند. از این قضیهی شرطیّه نمیتوان نتیجه گرفت که: اگر چیزی اختیاری باشد، انجام آن استحقاق پاداش میآورد. قضیهی اول درست و قضیهی دوم نادرست است.
12. بحارالانوار، ج 5، ص 224.
13. مجموعهی رسائل اعتقادی، ص 44.
14. همان، ص 48.
15. مرآة العقول، ج 2، ص 230-234.
منبع مقاله :
بنیهاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درسهای مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}