افسوس
افسوس
افسوس
افسوس بر آن عمر گرامي كه هدر شد
آن معبد رويايي من زير و زبر شد
دردا كه تو مرد سفر عشق نبودي
افسوس دل غافل من بي خبر شد
روزي كه دل عاشق من تازه نفس بود
در چشم من از هر دو جهان عشق تو بس بود
حسرت به كف آورد و به خورشيد نظر داشت
بيچاره عقابي كه گرفتار قفس بود
سلام اي چلچراغ قطره هاي اشك نوميدي
سلام اي غم كه جاي تنگ اين دل را پسنديدي
بيا تا پر بگيرد از دل من جغد اين كابوس
بيا و در كتاب خاطرات من بخوان افسوس
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}