نویسنده: پرویز پیران
 

ماهیت منطق درونی سرمایه‌داری یعنی انباشت بی‌پایان، دائمی و حداکثر به گونه‌ای است که وقوع بحران را گریزناپذیر می‌سازد. ریشه‌ی بحران‌زا بودن سرمایه‌داری، در همین بی‌پایانی انباشت، نهفته است. بیهوده نیست که نگارنده با الهام از اسطوره‌های یونانی سرمایه‌داری را نظامی سیزیفی یا داناییدی خوانده است (سیزیفوس یا سیزیف پادشاه تردست ایفیرا که امروزه کورینت خوانده می‌شود، به علت محکومیتی ابدی، آن هم به خشم خدایان به غلطانیدن سنگی عظیم به بالای کوه، اجبار دارد، اما سنگ با رسیدن به قله، دوباره به پایین می‌غلطد تا سیزیف، کشاندن آن به قله را از سر گیرد. اسطوره‌ی بعدی، حکایت پنجاه دختران دانایید است که مقرر شده بود تا با پنجاه پسرانِ برادرِ دوقلوی دانایید، یعنی اییگیپتوس ازدواج کنند، ولی در شب زفاف، به استثنای یکی از دختران، بقیه‌ی تازه دامادانِ بخت‌برگشته را کشتند. بدین‌گناه، محکوم ابدی به کشیدن آبِ اقیانوسی با سطلی بی‌ته یا با کفی مشبک، شدند. به مانند موضوع اسطوره‌های یاد شده، گویی سرمایه‌داران، در نظام سرمایه‌داری نیز به دلیل حرص پایان‌ناپذیر انسانی، به انباشت بی‌پایانِ سرمایه، آن هم برای ابد، محکوم شده‌اند و هر یک تا زنده‌اند، کاری جز انباشت سرمایه ندارند. از این روی، تمامی اجزای سرمایه‌داری برای تمامی اقدامات و فعالیت‌ها به برنامه‌ریزی دقیق و فراگیر نیازمند است؛ اما خود نظام سرمایه‌داری، در کل به علت منطق درونی‌اش، به کاری عبث و بی‌معنا اجبار دارد و لذا در عین عقلانی بودن فرایندها و تمامی اجزا، از بام تا شام، در پی امری غیرعقلانی است. در نتیجه، فاقد فلسفه‌ی حیات است. (نگاه کنید به پیران، 1383و 13-14).
مانع سیاسی، وجود اتحاد جماهیر شوروی و اقمار آن در اروپای شرقی و چند کشور در سایر نقاط جهان بود که اجازه‌ی شکل‌گیری اقتصاد یکپارچه‌ی جهانی را نمی‌داد؛ زیرا نظام جهانی را دوپاره می‌کرد؛ از این‌رو از بین رفتن اتحاد جماهیر شوروی به ظاهر سوسیالیستی الزامی بود. به هر تقدیر، حرکت به سوی تولیدِ انبوه که تنها با تولید صنعتی و شکل‌گیری خط تولید، یعنی تقسیم کار گسترده در فرایند تولید و اتمی شدن مراحل تولید، ممکن می‌شود، واقعیت یافت. البته همگی آنها از نتایج انقلاب صنعتی به حساب می‌آیند. پیشرفت‌های فنی که کارخانه‌های مدرن را جایگزین بخش مهمی از صنایع کارگاهی یا مانوفاکتور ساخته بودند، فوراً در اندازه و تنوع و حجم تولید منعکس شدند. پیشرفت بی‌مانند فنی، امری روزمره شده بود و در نتیجه، سرعت افزایش تولید با سرعت مصرف همخوانی نداشت. به همین دلیل، انواع کالای تولید شده، مصرف نمی‌شد. بحرانِ مازاد تولید، به عنوان نخستین بحران نشان دهنده‌ی بحران‌زدایی ذاتی سرمایه‌داری بود. بحرانی که نخست در سال 1852 میلادی در انگلستان رخ داد و به تدریج به تمامی کشورهای صنعتی شده‌ی آن زمان سرایت کرده که آخرین آن‌ها کشور ژاپن بوده است که بحران یاد شده را در سال 1910 میلادی تجربه کرد. از آنجا که دگرگون ساختن نظام و در افکندن طرحی نو، یعنی تغییر نظام سرمایه‌داری پویا، اندیشیده می‌شد که گسترش جغرافیایی آن و خروج از اروپای غربی در دستور کار قرار گرفت. اگر سرمایه‌داری در دوران سرمایه‌داری تجاری، در طلب یافتن مواد خام و ثروت انبوه، به کشف بخش عمده‌ی جهان نائل آمده بود، اینک در واکنش به بحران مازاد تولید، به گسترش الگوی مصرف و از آن طریق، مصرف تولیدات صنایع رو به رشد اروپای غربی و بعدها اروپای شمالی و امریکای شمالی روی آورد و جهان به سمت مصرف انبوه ره سپرد. با گسترش سرمایه‌داری و پوشش دادن مجموعه‌ای از کشورها، یعنی جهان سوم، سرمایه‌داری برای مدتی با سرعت تمام رشد کرد. گرچه مشکلات اقتصادی به کلی از میان نرفته بود، لیکن دست نامرئی مورد تأکید آقای آدام اسمیت در چهارچوب الگوی «لسه فر، یا دستت را بردار و آزاد رهایش کن» که نام دیگر مکتب آزادی کامل کسب و کار می‌باشد، به خوبی عمل می‌کرد؛ ولی این آرامش تا اوایل قرن بیستم، بیشتر ادامه نیافت. آلمان در قالب الگوی صنعتی شدن فاشیستی به سرعت صنعتی شده و به نحوی شگرف صدها نوآوری صنعتی را به تولید رسانده و در نتیجه چون تمامی کشورهای سرمایه‌داری، نیازمند انباشت دم‌افزون سرمایه بود، این امر نیز تنها با بازارهایی قابل اتکا ممکن بود. اما کشورهای زودتر صنعتی شده، به ویژه انگلستان که بخش عمده‌ی جهان مستعمره شده را در چنگ داشت، داوطلبانه حاضر نبودند برای انباشت دم‌افزون رقیبی تازه‌نفس، بخشی از مستعمرات را به آن اختصاص دهند؛ در نتیجه جنگ‌های جهانی تقسیم و بازتقسیم بازارها آغاز شد که به نابودی بخش اعظم اروپا او مرگ میلیون‌ها انسان انجامید؛ ولی در همان حال، ایالات متحده با کار سه شیفتی صنایع که هزاران کیلومتر دورتر از جنگ رخ می‌داد، انباشتی بی‌مانند به کف آورد. چنان انباشتی، ایالات متحده را آقای جهان اقتصاد و صنعت، و از آن طریق، آقای دنیای سیاست ساخت؛ اما این بار خیلی زود مازاد سرمایه‌ای عظیم قادر بود بحرانی جدی را رقم زند. پس از یک سو باید راه‌های جدید سرمایه‌گذاری و لذا انباشت، یافت می‌شد که پاسخ را حیطه‌هایی در آن زمان نامتعارف اما سخت سودآور، چون جهانگردی، سینما، اوقات فراغت جدید و نظایر آن‌ها یافتند که با سرعت، عملیاتی شد و از سوی دیگر، مدتی پس از جنگ عالمگیر دوم، باز هم در پاسخ به بحران‌زایی نظام سرمایه‌داری، سرمایه‌داری صنعتی که پروژه‌ی مدرنیته را کامل کرد، وارد مرحله‌ای جدید شد که مرحله‌ی سرمایه‌داری انحصاری یا امپریالیسم نام دارد. کمی قبل‌تر طرح مارشال نیز برای بازسازی اروپای غربی ویران شده و سرمایه‌گذاری عظیم برای احیای دوباره‌ی ژاپن، به یاری آمد تا سرمایه‌ی انبوه گردآمده را از خطر جدی راکد شدن یا تبدیل به سرمایه‌ی مرده‌ی خطرآفرین، نجات دهد. طرح مارشال یا بازسازی اروپای غربی و ژاپن، در عین حال تهاجم جدی شوروی که در اثر جنگ دوم جهانی بر اروپای شرقی مسلط شده بود را نیز کنترل و متوقف می‌کرد.
سرمایه‌داری انحصاری، گام مهمی در جهت افزایش انباشت سرمایه و گسترش آن برداشت. این گام مهم، انتقال بخشی از فرایند تولید سرمایه‌داری برای صرفه‌های بیشتر از طریق کاهش هزینه‌ها، به کشورهای جهان سوم بود. این عصر را عصر صنایع مونتاژ جهان سوم خوانده‌اند، اما علی‌رغم تمهید جدید، یعنی انتقال اطاق مونتاژ یا بخش سرهم‌بندی نهایی کالا به کشورهای جهان سوم، باز هم در اواخر دهه‌ی 1970، به دلیل انحصاری شدن سرمایه‌داری، بحران جدی دیگری از راه رسید. از یک سو به سبب انحصاری شدن بازار، ساز و کارها با مکانیسم‌های متعارف بازار، مباحثی مانند کاهش قیمت در شرایط رکود و وجود تورم در زمان رونق را از کار انداخت. این امر آن چنان تداوم پیدا کرد که ساختن مفاهیمی مانند رکود تورمی که پدیده‌های جدیدی بودند، ضروری شد. علاوه بر پدیده‌های جدید، چون رکود تورمی، دوره‌های سرمایه‌داری، یعنی بحران و رکود که معمولاً و به طور متوسط 7 تا 8 ساله بودند و سپس رونق باز هم به طور متوسط برای 7 تا 8 سال از پی آن می‌آمد، نیز دچار وقفه شده، بحرانی به شدت گسترده و طولانی شده، جهان سرمایه‌داری را در برگرفت. صندوق بین‌الملل پول (1) و بانک جهانی در جهت حل بحران، افزودن لایه‌ی جدیدی از کشورهای سرمایه‌داری را پیشنهاد کرد که به کشورهای تازه صنعتی شده (2) موسوم شدند. ریشه‌ی این ایده به جهش محدود برزیل و آرژانتین بازمی‌گشت که جهش خود را در دوران جنگ جهانی دوم و به هم ریختن روابط صنعتی، آن هم به سبب جنگ، شروع کرده بودند. البته پس از پایان جنگ و عادی شدن روابط صنعتی، تحولات برزیل و آرژانتین نیمه‌تمام ماند. علی‌رغم این ناتمامی، بنیادی برای توسعه از نگاه امریکای لاتین پی‌ریزی شد که نظریه‌ی وابستگی در نقد فرایند یاد شده تدوین گشت. به هر تقدیر، برای عملیاتی کردن نظریه‌ی کشورهای تازه صنعتی شده، کشورهایی چون کره‌ی جنوبی، تایوان، سنگاپور و بندر هنگ کنگ، به عنوان نسل اول و در معنای متعارف آن زمان، کاملاً صنعتی شدند. الگوی پیشنهادی به طور خلاصه چنین بوده که کشورهای پیشرو صنعتی، صنایع فوق پیشرفته، به ویژه صنایعی را که محصول تحولات صنعتی دو دهه‌ی 1960 و 1970 بود، اختصاصی برای خود حفظ کرده، ولی صنایع متعارف مانند ذوب‌آهن و چرخه‌ی کامل صنعتی شدن متعارف و فراتر از مرحله‌ی مونتاژ را که تا مدت‌ها در اختیار کشورهای جهان سوم قرار نمی‌دادند، به کشورهای تازه صنعتی شده عرضه داشتند تا واسطه‌ای بین کشورهای فوق پیشرفته و سایر کشورهای جهان سوم شکل گیرد. بر پایه‌ی این نوع برنامه‌ریزی، کشورهایی چون تایوان، کره‌ی جنوبی، سنگاپور و بندر هنگ کنگ به معنای غربی مدرن شدند و پیشرفت چشم‌گیری را در کنار به هم‌ریزی سازو کارهای اجتماعی و فرهنگی و صدمات جدی محیط زیستی، تجربه کردند که تاکنون ادامه یافته است. هدف اساسی اولیه، ایجاد صرفه‌های اقتصادی و حداکثرسازی مصرف از طریق دسترسی‌های منطقه‌ای و استفاده از کارگر ارزان و متشکل، و بی‌توجهی به استانداردهای محیط زیست بود. (نگاه کنید به پیران، 1393: 35-38).
علی‌رغم موفقیت کشورهای یاد شده، بحران ماندگار شده‌ی دهه‌ی 1970 رخت برنبست و طراحان اصلی الگوی کشورهای تازه صنعتی شده در نوشته‌هایی از جمله در مقاله‌ی «استراتژی غیرممکن» که ترجمه‌ی آن در ماهنامه‌ی سیاسی- اقتصادی اطلاعات شماره‌ی 1373: 24، چاپ شده است، شکست این الگو را اعلام کردند. سرمایه‌داری جهانی که از لحظه تولد، آرزوی شکل‌دهی به بازار واحد جهانی را داشت، پس از افت و خیزهای فراوان و پس از تجربه‌ی تمامی راه‌ها، بالاخره تصمیم گرفت که به آرزوی دیرین خود جامه‌ی عمل بپوشاند. چنین بود که جهانی‌سازی از بالا یا جهانی‌سازی اقتصادی مطرح شد و در دستور کار قرار گرفت.

موانع جهانی‌سازی اقتصادی یا از بالا

تحقق جهانی‌سازی از بالا یا جهانی‌سازی اقتصادی با دو مانع روبه‌رو بود که اولی، مانع سیاسی و دومی، مانع فنی محسوب می‌گشت. مانع سیاسی، وجود اتحاد جماهیر شوروی و اقمار آن در اروپای شرقی و چند کشور در سایر نقاط جهان بود که اجازه‌ی شکل‌گیری اقتصاد یکپارچه‌ی جهانی را نمی‌داد؛ زیرا نظام جهانی را دوپاره می‌کرد؛ از این‌رو از بین رفتن اتحاد جماهیر شوروی به ظاهر سوسیالیستی الزامی بود. البته در تغییر نظام سیاسی- اقتصادی در شوروی سابق و استقلال برخی از جمهوری‌های آن، نباید درگیر تحلیل‌های ساده‌لوحانه شد. تردیدی نیست که مهم‌ترین درآمد شوروی، آن هم درآمد ارزی از طریق صادرات و فروش انرژی، به ویژه نفت و گاز، به دست می‌آید. باز هم تردید نیست که عربستان سعودی با افزایش تولید، حتی در مقاطعی به میزان یازده میلیون بشکه در روز، با کاهش جدی قیمت نفت، بر درآمد ارزی شوروی ضربه‌ای کارا زد و شرایط بحرانی آن کشور را تشدید کرد؛ اما در کنار این عامل مهم نباید از به بن‌بست رسیدن مافیای حاکم بر شوروی، آن هم از سال‌ها پیش‌تر غفلت شود. در شوروی، دوگانه شدن رفتار و چندچهرگی آدمیان در کنار مصیبت‌های گوناگون از جمله مشکلات روزمره ناشی از بازار سیاه گسترده و فساد، آن هم علی‌رغم شعارهای عدالت‌خواهانه، زیرزمینی شدن تمامی نقل و انتقالات تا سطح خرده‌فروشی، در درازمدت، تداوم حکومت را عملاً غیرممکن ساخته بود. در نتیجه، تصمیم شوروی در پایان بخشیدن به حفظ پرهزینه جمهوری‌های آسیایی را باید تصمیمی درون‌زا تلقی کرد؛ در عین حال بدیهی به نظر می‌رسید که پیوندهای تاریخی و الزامات ژئواستراتژیک و ژئوپولیتیک، و شرایط اجتماعی- اقتصادی بخش عمده‌ای از جمهوری‌های شوروی سابق را سخت وابسته به روسیه کرده بود؛ از این روی پیش‌بینی این واقعیت که روسیه بر کنار از استقلال ظاهری جمهوری‌های سابق، امکان و توان کنترل کامل تمامی جمهوری‌ها را دارد، کار چندان مشکلی نبود. البته مشخص بود که جمهوری آذربایجان، آن هم تا حدودی در قالب شریک شدن با غرب و در بخش اروپایی گرجستان و اوکراین، تنش‌هایی را تجربه خواهند کرد؛ ولی روسیه در مجموع، اقمار خود را حفظ خواهد کرد. از سوی دیگر، اهرم نفت و گاز نیز روسیه را کنشگر مؤثری در تحولات اوکراین قرار می‌داد و گرجستان نیز از طریق درگیرهای قومی کنترل می‌شد. نقطه‌ی پایان دادن به شوروی که بر پای عوامل یاد شده‌ی خود آماده‌ی دگرگون شدن بود، یا به قول معروف، شلیک آخر تحولات فنی دهه‌ی 1980 به بعد است که دیگر رقابت متعارف شوروی با غرب را عملاً غیرممکن می‌ساخت؛ به ویژه که تحولات یاد شده، معنای زمان و مکان را نیز از بنیاد، دگرگون می‌ساخت که چنین نیز شده است. بحث جنگ ستارگان یا در مجموع انقلاب الکترونیک بر رقابت متعارف، نقطه‌ای پایان نهاد، و شوروی دریافت که بنیادهای متعارف امنیت ملی، در حال دگرگونی جدی است که نقشه‌ی ژئواستراتژیک و ژئوپولتیک جهان را از بنیاد، تغییر می‌دهد که به مانع دوم مورد اشاره یا مانع فنی جهانی شدن مربوط است که در بالا مورد اشاره قرار گرفت (نگاه کنید به پیران؛ نگاهی بر تحولات پایان قرن بیستم، 1374: شماره‌های 101و 102).
جهانی شدن با یکپارچه شدن بازارهای کار، سرمایه، تولید و مصرف، و از همه مهم‌تر، انباشت به دو پدیده نیاز داشت: نخست آن‌که تمامی کنشگران عرصه‌ی اقتصاد تا سطح خرده‌فروشی کوچه و بازار، باید می‌توانستند با کنشگران تعیین کننده‌ی بازار در ارتباط لحظه‌ای و دائمی پایدار و قابل اتکا باشند و تمام تحولات جهانی و تغیرات ریز و درشت اقتصادی- سیاسی را رصد کنند. ساده‌ترین مثال، آن است که هر فروشنده‌ی ساده‌ای در بازاری جهانی شده، ممکن است در طول روز با چندین کارت اعتباری متعلق به مؤسسه‌های مالی کشورهای مختلف روبه‌رو شود و فروش کالا بر پایه‌ی دریافت پول از طریق آن کارت‌ها، حداقل مستلزم بررسی کارت‌های یاد شده و اطمینان از اعتبار و موجودی کافی برای خرید انجام شده است. پس از یک سو باید تمامی نقاط جهان با فشار دکمه‌ای با یکدیگر ارتباط گیرند که تنها راه، ارتباطات ماهواره‌ای است و از سوی دیگر باید شبکه‌های مجازی شکل می‌گرفت که در آن بالقوه میلیاردها داده حفظ شده و آماده و منتظر می‌ماند تا هر کنشگری باز هم با فشار دکمه‌ای و وارد کردن چند حرف و عدد، به بخشی از آن دسترسی پیدا کرده و آن بخش را برای کنش و واکنش‌های بعدی، برای خود حفظ کند. راه‌حل این امر نیز اختراع ریزپردازنده‌ها یا میکروپروسسورها (3) بود. ارتباطات ماهواره‌ای و اختراع ریزپردازنده‌ها، مانع فنی جهانی شدن را نیز در قالب مهم‌ترین، اثرگذارترین و گسترده‌ترین انقلاب علمی- فنی تاریخ بشریت و جهان، یعنی انقلاب الکترونیک از میان برداشت و فروپاشی شوروی را نیز با غیرممکن گشتن رقابت متعارف، به ویژه در بخش تسلیحات، عملیاتی کرد. حال سرمایه‌داری می‌توانست به آروزیی که از روز تولد داشت، یعنی جهانی یکپارچه شده در زمینه‌ی بازارها، عملاً دست یابد. بدین‌سان و برپایه‌ی تحولاتی رخ داده در بیش از ده قرن، جهانی‌سازی، زاده شد.
با عملیاتی شدن جهانی‌سازی اقتصادی که به معنای پایان پارادایم یا دیدمانِ جامعه و دولت رفاه می‌باشد از یک سو، و انواع آزادسازی قانون و قاعده‌زدایی از سوی دیگر که زمینه‌ساز انتقال سرمایه و فرایند تولید به برخی از کشورهای غیرعربی و در رأس آنها چین شد، رخدادهای ناگواری برای طبقه‌ی متوسط و پایین‌تر به وقوع پیوست. انتقال سرمایه و تولید به چین، کارخانه‌های بسیاری را به تعطیلی کشاند که اثر فوری و مشهود آن، بیکاری طبقه‌ی کارگر، از رونق افتادن شهرهای صنعتی و کاهش چشمگیر فعالیت بندرگاه‌ها و نهادهای مرتبط بسیاری بود. اساساً انقلاب الکترونیک و خودکار شدن بخش‌های مهمی در تولید و زندگی روزمره به نقش تاریخی طبقه‌ی کارگر پایان داده است. کوچک شدن دولت‌ها و پایان جامعه و اقتصاد رفاهی پروژه‌های اجتماعی، بسیاری را از میدان، به در کرده است که اثر مستقیم آن افزایش چشمگیر فقر و گسترش محرومیت است. قطبی شدن جوامع پیشرفته، یعنی اقلیتی با ثروت‌های افسانه‌ای که تنها در قصه‌های شاه پریان قابل تجسم است، در مقابل فلاکت مطلق انبوه مردمانی که در جامعه رفاه، زندگی قابل قبولی داشتند، فقر عریان را در عرصه‌های مکانی و در زندگی روزمره به نمایشی باور نکردنی، گذارده است. خیابان‌خوابی، اقامت در ساختمان‌های فرسوده‌ی ناایمن، افزایش چشمگیر آسیب‌های اجتماعی و روانی، فساد گسترده‌ی سازمان یافته، زد وبند و رانت‌خواری در ارقام نجومی که در قبل از جهانی‌سازی از بالا، حتی تصورش امکان‌پذیر نبود. ورشکستگی انبوه بنگاه‌های کوچک و رشد ورشکستگی‌های ساختگی، نوکیسگی و نمایش عقده مبنای ثروت بادآورده که سبب سراسری شدن احساس محرومیت می‌شود، ادغام قدرت سیاسی و اقتصادی در سطحی بی‌سابقه، سقوط اخلاقی، مصرف‌گرایی عمومی و مصرف مسرفانه‌ی ثروتمندان، رشد چشمگیر نابودسازی طبیعت و کره‌ی زمین این تنها خانه‌ی مشترک آدمیان، رشد بی‌سابقه‌ی انواع پنجگانه‌ی خشونت، بالا رفتن آمار طلاق و ده‌ها مورد دیگر، هزینه‌های روبه رشد جهانی‌سازی اقتصادی است که در عین حال، توانمندی‌های باور نکردنی انقلاب الکترونیک را نیز به ارمغان آورده و مجموعه‌ای از نیازهای جدید را نیز وارد زندگی جمعی ساخته است. انباشت سرمایه از طریق انقلاب الکترونیک نیز باورکردنی نیست. در چنین شرایطی بدون حضور مردم، با کوچک شدن دولت‌ها و به خطر افتادن برنامه‌های اجتماعی و رفاهی از یک سو و فساد گسترده و سازمان یافته از سوی دیگر، حضور و دخالت مردم حیاتی گشته است که در مفهوم اداره کردن خردمندانه توسط دخیلان انعکاس یافته است. به دیگر سخن، مردم، سازمان‌های دولتی و خصوصی، نهادهای مردمی، سازمان‌های مردم نهاد و خلاصه هر فرد، سازمان و نهادی که در هر امر، اقدام، برنامه و پروژه‌ای دخیل می‌باشد. باید در اداره کردن آن پروژه، برنامه و طرح و اقدام از هر نظر و در تمامی جنبه‌ها، فعال و درگیر شوند؛ از این‌روی در زمانی که جهانی‌سازی از بالا علی‌رغم مشکلاتی که پدید آورده است. در حال اجرا و عملیاتی شدن است، حضور و دخالت دخیلان، حیاتی و بدون جایگزین به شمار می‌رود تا گوشه‌ی کاری را گرفته و مشارکتی واقعی، پویا و فراگیر داشته باشند.
کوچک شدن دولت‌ها و برداشتن هر نوع مانعی در مسیر انباشت حداکثری، مهم‌ترین هدف‌های مدل اجماع واشنگتنی و اساساً تمامی دستورالعمل‌هایی است که از زمان شروع و جهانی‌سازی از بالا تا به امروز مطرح شده است در دنیای مصیبت‌زده‌ای که با الهام از پایین‌ترین طبقه در انقلاب فرانسه یعنی مردم عادی کوی و برزن، جهان سوم نام گرفته است، وضعیت به مراتب وخیم‌تر است؛ از این روی به فهرست بالا باید مواردی خاص دنیای سوم را نیز افزود؛ مواردی که ناشی از فقدان شهروندی، پاسخ‌گویی و نظارت همگانی، کم‌رنگی احترام و گردن‌نهی به قانون، نبود تساوی همگانی در مقابل قانون، خریدن قانونی شده‌ی قانون و زیر پا گذاشتن قانون، یعنی به تراژیک‌ترین شکل، فقدان بخش عمده‌ی ویژگی‌های مثبت جهانی‌سازی، ولی در همان حال، انواع آثار منفی به مراتب بیش از جهان پیشرفته (حداقل پیشرفته از نظر سخت‌افزاری)؛ برای مثال می‌توان از فساد اقتصادی، اجتماعی، فردی و گروهی، زدوبند و غارت منابع ملی توسط اقلیتی کوچک وابسته به کانون‌های قدرت، پیدایش طبقه‌ای نوکیسه از طریق سوء استفاده‌ی مشترک با نهادهای دولتی و عمومی که خرید و فروش فضاهای در حال انفجار شهری، مشهودترین و علنی‌ترین شکل آن است. جوامع جهان سوم را با وضعیت بغرنج و ناپایداری روبه‌رو ساخته است. در واقع، شرایط یاد شده، بیان عینی شرایط امروز جهان سوم است که چه بخواهد و چه علاقه‌ای نداشته باشد، تحت تأثیر جدی جهانی‌سازی اقتصادی یا جهانی‌سازی از بالا قرار گرفته است.

دستورالعمل‌های جهانی‌سازی از بالا

با تحقق انقلاب علمی- فنی، و فروپاشی شوروی و اقمارش، دستورالعمل‌های متعدد جهانی‌سازی باید پیاده می‌شد. در آغاز، مهم‌ترین دستورالعمل جهانی‌سازی که با خوش‌بینی مفرط پیاده گردید، مدل اجماع واشنگتنی، تدوین شده توسط جان ویلیام سون بود. این دستورالعمل یا مدل که حالا کهنه شده است و مقالاتی در باب ضرورت خداحافظی با آن از مدت‌ها قبل به چاپ رسیده و آن را پایان یافته و ناکافی معرفی کرده‌اند، ده دستورالعمل عمده دارد که عبارت‌اند از:
* انضباط مالی شدید؛
* هدفمند کردن یارانه‌ها و حذف آن‌ها، کاهش هزینه‌های دولت با تأکید بر هزینه کردن در حیطه‌های با بازگشت مثبت مانند بهداشت، آموزش و زیرساخت‌ها و کوچک شدن دولت‌ها؛
* اصلاح نظام مالیاتی (کاهش نرخ‌ها برای درآمدهای متوسط و پایین، لیکن گسترده‌ کردن مالیات برای دریافت از تمامی انواع درآمدها)؛
* آزادسازی نرخ بهره‌های بانکی برای تنظیم توسط بازار سرمایه و نه دستوری؛
* همه‌گیر کردن نرخ مبادله‌ی رقابتی (حذف قیمت‌های ترجیحی که به نفع تولیدات داخلی شکل گرفته بودند، و محول کردن نرخ‌ها به بازار آزاد)؛
* آزادسازی مبادله، برداشتن موانع گمرکی که قبلاً به نفع کالاهای ساخت داخل، سامان یافته بودند؛ یعنی ورود کالا براساس مزیت از هر نقطه‌ی ممکن؛
* آزادسازی جریان سرمایه‌گذاری خارجی مستقیم؛
* خصوصی سازی گسترده؛
* قاعده و قانون‌زدایی از گردش آزاد سرمایه؛
* تضمین حق مالکیت و محترم شناختن آن.

کلیدی شدن مشارکت دخیلان

توجه به مجموعه‌ی اصول بالا و سایر دستورالعمل‌ها، به خوبی مشخص می‌سازد که کوچک شدن دولت‌ها و برداشتن هر نوع مانعی در مسیر انباشت حداکثری، مهم‌ترین هدف‌های مدل اجماع واشنگتنی و اساساً تمامی دستورالعمل‌هایی است که از زمان شروع و جهانی‌سازی از بالا تا به امروز مطرح شده است (نگاه کنید به: Piran, 2005). نگارنده در دو کنفرانسی که اتفاقاً هر دو در یونسکو پاریس برگزار شد و اولی به پروژه‌ی مدیریت گذار اجتماعی یا پروژه‌ی MOST یونسکو مربوط می‌شد و دومی به جلسه‌ی متخصصین شهری جهان (World City Experts Meeting, 1995 & 1996) اختصاص داشت، چه در سخنرانی خود و چه در نقد سخنرانی نیل اسملسر، جامعه‌شناس امریکایی، به طرح این پرسش پرداخت که با کنار رفتن دولت از بسیاری از حیطه‌های اقتصادی، کاهش تصدی آن و تقویت گرایش‌های برنامه‌ریزانه، به ویژه در جوامعی که جامعه‌ی مدنی، سخت محدود و ضعیف است و مردم حضور، مشارکت، دخالت و نظارتی پویا و فعال، و با ضمانت اجرایی و قانونی ندارند، خلائی که ایجاد می‌شود، از سوی چه کنشگری و به چه شکل پر می‌شود؟ پاسخ روشن است. چنان خلائی از سوی بخش خصوصی غیرمتشکل و ناآینده‌نگر جهان سومی، البته متصل به اصحاب قدرت، فوراً پر می‌شود.
خوشبختانه نگارنده نه اولین نفری بوده است که چنین پرسش‌هایی را مطرح ساخته و نه آخرین آنان. به ویژه آن که خیلی زود، شورش‌های صندوق بین‌المللی پول از راه رسید و مسائل بسیار جدیدی مطرح شد که بحث از آن‌ها فرصت دیگری می‌طلبد (برای فهرست این شورش‌ها، محل وقوع- کشور و شهر- زمان وقوع، نوع عملیات و دوره‌ی آن، شدت واقعه، جرقه زننده یا برانگیزاننده، خط مشی‌های عمومی و منبع آن‌ها، و بالاخره نتایج شورش‌ها از جمله تعداد کشته و زخمی، نگاه کنید به مطلب نگارنده با عنوان «فقر و شورش‌های شهری با نیم‌نگاهی به شرایط ایران»، در کتاب فقر در ایران از انتشارات دانشگاه علوم بهزیستی و توان‌بخشی، 1379). در پاسخ به پرسش‌های یاد شده، دو رخداد، از جهاتی مکمل هم و از جهاتی در مقابل هم رخ داده است. اولین مسئله، آغاز جهانی‌سازی از پایین یا از دریچه‌ی جنبش‌های اجتماعی است که هر روز گسترده‌تر شده است. گردهمایی طرفداران جهانی‌سازی از بالا که با درگیری‌های کلان‌شهر سیاتل در ایالت واشینگتن امریکا آغاز شد و در تمامی گردهمایی‌های مهم سراسر دنیای سرمایه‌داری جهانی ادامه یافته است. نمودهای حضور جهانی‌سازی از پایین است. در کنار این جریان، دولت‌ها، به ویژه دولت‌های سوسیال دمکرات اروپای غربی و شمالی که در کشورهایی هنوز دولتِ حاکم بودند، خیلی زود دریافتند که خلأ مورد اشاره، چنانچه از سوی شرکت‌های فراملیتی به شدت متشکل و یا بخش خصوصی متشکل هر کشور به تنهایی پر شود، به قطبی شدن ذاتی جهانی‌سازی، یعنی اقلیتی با ثروت‌های افسانه‌ای و اکثریتی محتاج به نان شب و درگیر چند شغل فرساینده، شدتی کنترل‌ناپذیر می‌دهند؛ در نتیجه همزمانی دو جریان مورد اشاره، دگرگونی‌های مختلفی پیشنهاد و در مواردی به اجرا درآمد. یکی از مهم‌ترین موارد یاد شده، طرح ضرورت مشارکت در زمینه‌ها و ابعاد گوناگون و حداکثرسازی آن حداقل در زمینه‌های خاص و تا حدودی هدایت شده است. این واقعیت در جهان سوم که جامعه‌ی مدنی به شدت ضعیف بوده و تعداد حکومت‌های معرف و برخاسته از اراده‌ی مردم، سخت محدود است، می‌تواند از دو سو خطرناک شود. از یک سو، مورد سوء استفاده قرار گیرد و به درگیری‌های پایان‌ناپذیر منجر شود و از سوی دیگر، ممکن است به تقویت بلامنازع قدرت‌های سرکوبگر متحد شده یا بخش خصوصی دلال و غیرمتشکل جهان سومی، بینجامد. در این رابطه است که کشورهای غربی و جهان سومی به چندین راهکار مهم پرداخته و سازمان‌های جهانی به ویژه آژانس‌های سازمان ملل متحد، با درک خطرات در راه، به ویژه به دلیل گسترش باور نکردنی فقر در عین ثروت روبه‌رو شد و لذا گسترده شدن و عمق‌یابی باور نکردنی مفهوم محرومیت، یا به بیان نگارنده، سراسری و همه‌گیر شدن حس محرومیت در اکثریت قاطع افراد جوامع، راهکارهای متعددی را پیشنهاد کرده‌اند که به طور خلاصه عبارت‌اند از:
* مشارکتی شدن تمام فرایندها از طریق برنامه‌ریزی مشارکت محور و مشارکت مبنا، به معنای حضور فعال تمامی افراد ذی‌مدخل یا دخیلان، در تمامی پروژه‌ها، بدون توجه به نوع، گستره، هدف و محل اجرا. این امر به معنای مرکزی و محوری بودن مشارکت فعال و بامعنا و نه صوریِ ذی‌مدخلان در تمامی چرخه‌ی برنامه‌ریزی است.
* روش‌شناسی و تحقیقات مشارکت مبنا و مشارکت محور؛
* تعریف مشارکت محور مفاهیم پروژه‌ها و مفاهیم اصلی آن‌ها چون فقر (این سئوال مطرح شده است که فقر را فقیر باید تعریف کند یا کارشناس طبقه‌ی متوسط مؤسسه‌های پژوهشی، نگاه کنید به: Piran, 2002: 64).
* مردم‌سالاری مشارکتی به جای مردم‌سالاری نمایندگی که سال‌هاست در انتخاب هر چند سال یک بار مقامات، از جمله رؤسای جمهور و نمایندگانِ پارلمان، شکلی عملیاتی به خود گرفته است، ولی ادغام سیاست در اقتصاد، مؤثر و مردمی بودن این نوع از مردم‌سالاری را مورد پرسش قرار داده است.
گرچه مردم‌سالاری مشارکتی به شکل محدود و با کنار گذاشتن بردگان در یونان و روم و بر پایه‌ی نظریه‌های جدیدتر برای اولین بار در سومر، تجربه شده است (البته غربیان چنان یافته‌ای را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرند؛ زیرا با پذیرش آن یعنی شکل‌گیری پولیس، جامعه‌ی مدنی و شهروندی در سومر، بیش از سه هزار سال تأکید فلسفه‌ی سیاسی غرب که بر غرب دمکرات و شرق استبدادخواه استبدادطلب استوار بوده و شکل گرفته و بارها از جمله برای توجیه استثمار و استعمار مورد سوء استفاده قرار گرفته است، به یکباره فرو می‌ریزد)، لیکن مردم‌سالاری مشارکتی در واکنش به جهانی‌سازی از بالا، معنایی بسیار وسیع‌تر از تجربه‌ی دوران باستان دارد و از کوچک‌ترین واحدهای اجتماعی- مکانی یعنی محله، آغاز و سراسر جامعه را فرا می‌گیرد. (Isin & Turner, 2002)
* عدم تمرکز به معنای انتقال قدرت به نهادهای مردم گزیده‌ی محلی و کاهش تصدی مرکز (نه عدم تمرکز به معنای رایج دولتی که فاقد انتقال قدرت به نهادهای محلی به ویژه مردم است)؛
* ایجاد و تقویت جامعه‌ی مدنی از طریق شکل‌دهی به سازمان‌های مردم نهاد مستقل غیرحکومتی، (4) سازمان‌های مردم‌نهاد، سازمان‌های عقیده‌محور، (5) نهادهای اجتماع محور (6) مانند شوراها، انجمن‌های داوطلبانه، و نهادهای علمی برگزیده‌ی اندیشمندان و ...؛
* تقویت رسانه‌های همگانی مستقل به عنوان چشم و گوش جامعه و رکن چهارم مردم‌سالاری؛
* آموزش فراگیر همگانی برای آماده کردن مردم در جهت ایفای وظایف خود، آن هم آموزش برای همه‌ی عمر، یعنی:

چنین گفت پیغمبر راست‌گوی *** ز گهواره تا گور دانش بجوی

* توسعه‌ی توانمندی (7) قبلاً توانمندسازی خوانده می‌شد، ولی در دهه‌ی اخیر با نقد این‌گونه مفاهیم و تأکید بر واقعیتی ارزنده که تمامی آدمیان، توانمندی‌های بالقوه‌ای دارند که چنانچه شرایط مهیا باشد شکوفا خواهد شد، دیگر از مفهوم کشف و توسعه‌ی توانمندی‌ها به جای توانمندسازی استفاده می‌شود.
* کشف و توسعه‌ی ظرفیت‌ها که قبلاً ظرفیت‌سازی (8) خوانده می‌شد.
* گسترش مردمی و فراگیر مفهوم اقتدار و واگذاری بخش‌هایی از اقتدار رسمی به مردم که باز هم قبلاً مقتدرسازی (9) خوانده می‌شد.
* بسیج همگانی؛
* فقرزدایی مشارکت بنیاد مشارکت- محور (نگاه کنید به پیران، 1394).

نمایش پی نوشت ها:
1- IMF
2- NICs
3- Micro Processors
4- NGOs
5- FBOs
6- CBOs
7- Development of Enablement
8- Capacity Builing
9- Empowerment

نمایش منبع ها:
پیران، پرویز (1388)، «جهانی‌سازی و توسعه اجتماعی»؛ مقاله‌ی ارائه شده در همایش سیاست‌ها، مدیریت برنامه‌های رشد و توسعه در ایران، سازمان برنامه و بودجه کشور.
پیران، پرویز (1375)، «نگاهی به تحولات پایان قرن بیستم»؛ (دو بخش)، ماهانه سیاسی و اقتصادی اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره‌های 106-105.
پیران، پرویز (1393)، مبانی مفهومی و نظری سرمایه اجتماعی؛ تهران: نشر علم.
پیران، پرویز (1383)، «جهانی‌سازی: آثار و پیامدها»؛ فصلنامه مجلس و پژوهش شماره‌ی 43.
پیران، پرویز (1373)، «شهروندی: حقوق و وظایف»؛ نشریه نامه.
پیران، پرویز (1394)، «جهانی‌سازی و ضرورت مشارکت‌های محلی و منطقه‌ای»؛ نشریه ایران فردا.
پیران، پرویز (1375)، «اداره مردمی شهرها»؛ فصلنامه معماری و فرهنگ.
پیران، پرویز (1389)، «مقدمه‌ی نگارنده بر کتاب: سعید مدنی، جماعت‌گرایی و برنامه‌های جماعت محور؛ تهران: یادآوران.
عنایت، حمید (1352)، پیشگفتار مترجم بر کتاب خدایگان و بنده (بخشی از کتاب پدیدارشناسی روح؛ تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
Amis Philip (1999), Urban economic growth & poverty reduction, Urban govermance, partnership & poverty, No.2, Birmingham, The University of Birmingham
Anderson, Perry (1974), Lineages of the Absolutist State, London, NLB.
Anderson, Perry (1977), Passages from Antiquity to Feudalism, London, NLB
Antonio, Robert, J. (2003), Marx and Modernity, Key Readings & Commentry, Malden, Blackwell Publishing
Aquinas, St. Thomas (1956), On the Truth of the Catholic Faith tranth, Antan C. Pegis, Garden city, Double day & Co.
Arndt, Christine (2008), the politics of Govermance Rafings, International Public Management Journal
Augustine, St (1945), City yof God, trans. John Healey, 2 Vols, London, J,M, Dent & Sons.
Bloch, Marc (1974), Feudal Society, 2 Vols, trans. L. A. Manyon, Chicago, the Iniversity of Chicago
کتاب مارک بلوخ، ارزنده‌ترین اثری است که تاکنون درباره‌ی جامعه فئودالی اروپا نوشته شده است.
این اثر سترگ توسط مرحوم بهزادباشی به فارسی برگردانده شده است. مارک بلوخ از جمله بنیانگذاران و از اعضای نسل اول مکتب تاریخ‌نگاری آنال فرانسوی است.
Braudel, Fernand (1973), Capitalism & Material Life, New York, Hrper & Row
این اثر نیز که بعداً به سه جلد با عنوان تمدن‌ها، جوامع و اقتصاد بازنویسی شده، از جمله آثار ارزنده‌ی مهم‌ترین فرد نسل دوم مکتب آنال است که باز هم توسط مرحوم بهزاد باشی ترجمه و با مقدمه‌ی مفصل نگارنده در معرفی آنال از سوی نشر نی در سال 1374 چاپ شده است.
Braudel, Fernand (1976), the Mediteranean & the Mediteranean World in the Age of Philip II trans. Sian Reynols 2 Vols, New York, Harper & Row.
Calvin, John (1953), Commentary on the Bork of Psalms, trans. James Anderson, Edinburgh, Edinburgh, Calvin translation Society.
Cheyney, Edward P. (1962), the Down of a New Era (1250- 1453), New York, Harper & Row.
Cipolla, Carol, M. ed. (1970), the Economic Decline of Empires, London, Methuen & co LTD.
Cockcroft, James D. et al. (1972), Dependence & Development, Garden City, Anchor Book.
Coulanges, Fustel De. (1956), the Ancient City, Garden City, Anchor Books.
Coulton, G. G. (1960), the Medival Scene, London, Cambridge Universiyu Press.
Crouzet, Francois (1972), Capital Formation in the Industrial Revolution, London, Methuen & Co. LTD.
Eliade, Mircea (1967), From Primitives to Zen, New York, Harper & Row.
Febvre, Lucien (1976), Martin, Henri- Jean, the Commy of the Book, the Imact of Printing, London, LNB.
Foucault, Michel (1991), Govemmentality, Pp. 87- 105, The Foucaut Effects, Studdies in Governmentality, ed. By Graham Burchel et al. Chicago, Chicago University Press.
Gould, J. D. (1972), Economic Growth in History, London, Melhuen & Co. LTD.
Higgins, Wintonn. Et al (2007), Standarization , Globalization & Rationalities of Government Organization, Vol. 14, No. 5, Pp. 685- 704.
Hodgett, Gerald, A. (1972), A social & Economic History of Medieval Europe, New York, Harper & Row.
Huges, Barry B. et al (2014), Strengthening Governance Globally, Vol. 5, Pattern & Potentials of Human Progress Series, Boulder, Boulder Co.
Isin, Engin F. & Turner Bryan S. eds (2002), Handbook of Citizenship Studies, London, Sage Publication LTD.
Joshi, Devin (2011), good governance, State Capacity & Millennium Development Goals Perspectives on Global Development & Technology, Vol. 1.10, No. 2, Pp. 339- 360.
June, Raymond (2010), the Avalanche of Indicators in Global Governance, Anthropology News, Vol. 51, No. 7, Pp. 25- 36.
Kaufmann, Daniel, & Aart Kraay (2007), Governance Indicators: Where are we? Where should we be going? World Bank Policy Research Working Paper 4370, Washington DC.
Kennedy, David (2005), Challenging Expert Rule: The Polities of Global Governance, Sydney, Law Review, Vol. 27, Pp. 5- 28.
Langer, William L (1969), Political & Social Upheaval (1832- 1852), New York, Harper & Row Publishers.
Lefebvre, Georges (1973), the Coming of the French Revolution trans. By R. R. Palmer, Princeton, Princeton University Press.
Lewis, Archibald R. ed (1976), the High Middle Ages (814- 1300), ort
Luter, Martin.(1960), Three Treatises, Harold J. Grimm (ed.), Philadelphia, Fotress Press.
Mathew, D. J. A (1977), the Medieval European Community, New York, St. Martin.
Monar, Jorg (2010), Experimental Governance in Justice & Home Affairs, In Sabel & Zeitlin, Pp. 237-3 60.
Munk, Gerardo (2003), Measures of Democracy, Governance & Rule of Law, An Overview of Cross- National Data Set.
Nunan, Fiona & David Satterthwaite (1999), the Urban Environment, Urban Governance, Partnership & Poverty, No. 6, Birminham, the University of Birmigham.
Parry, J. H (1966), THE Establishment of the European Hegemony: 1415- 1715, New York, Harper & Row LTD.
Piran, Parviz (1977), Marcuse and the problem of Instrumental Rationality, Mid-American Review of Sociology, UK/V11.2, No.3.
Piran, Parviz (2002), Poverty Alleviation in Sistan & Baluchestan: the Case ofShirabad, UNDP.
Piran, Parviz (2005), in Cultural Matters, New York, UNFPA.
Piran, Parviz (2009), Urban Scale, Building Scale & citizenship, Florence, world Congress of Urban Form.
Piran, Parviz (2013), Urbanization Lacking a Context based Urbanization: the case of Iran, key note Speech, London, International Conference on Urban Change in Iran University UCL.
Pirenne, Henri (1953), Economic & Social History of Medieval Europe, trans. By I. E. Clegg, London, Routledge & Kegan Poul LTD.
Pomersoy, Sarah B (1998), Families in Classical & Hellenistic Greece, Oxford, Oxford University Press.
Ravitch, Norman ed. (1973), Images of Western Man (Three Vols. 1. Classical man, 2. Christian man, 3. Modem man), Belmont, Wadsworth Publishing company, Inc.
Rude, George (1974) Europe in the Eighteenth Century, Aristocracy & the Bourgeois Challenge, London, Cordinal.
Sabel, Charles F. & Zeitlin, Jonothan (2008), Learning from Difference: the New Architecture of Experimentalist Governance in the EU, European Law Journal, Vol. 14, Issue 3.
Smith, Neil (1990), Urban Development, Nature, Capital and the Production of Space, Oxford, Basil Blackwell.
Vidler, Elizabeth (1999), City Economic Growth, Urban Governance, Partnership & poverty, No. 1, Birmingham, the Birmingham University.
Vries, Jan De (1976), The Economy of Europe in an Age of Crisis, 1600- 1750, Cambridge, Cambridge University Press.
Weber, Marx (1958), The City trans. Don Martin dale & GertrudNeuwirth New York, The Free Press.
Weber, Marx (1958), The Protestan Ethic & the Spirit of Capitalism, trans. Talcott Parsons, New York Charles Scribner's sans.
Weber, Marx (1975), From Max Weber: Essays in Sociology, trans & edwith an introduction, by H. H. gerth C. Wright Mills, New York Oxford University.
Weber, Marx (1976), The Agrarian Sociology of Ancient Civilizations, London, NLB.
Werkmeistes, William, ed. (1963), Facets of the Renaissance, New York, Harper and Rw.

منبع مقاله :
اسماعیل زاده، حسن، (1395) بنیان‌های نظری در مطالعات شهری؛ جلد یکم: مدیریت شهری (با نگاهی بر شرایط ایران)، تهران: تیسا، چاپ اول.