برنامهریزی شهری و رفع فقر
خاستگاه حرفه برنامهریزی شهری، شرایط نامساعد و آشفتگی شهری قرن 19، و هدف آن رسیدن به کارایی، نظم و زیبایی از راه تعقل بود (مارکوس و دیگران، 1392: 51)، و همواره برنامهریزی شهری با پیشینهی اندک خود در هر ایدئولوژی و با هر رویکردی، مدعی تلاش برای دستیابی به شهر خوب بوده است، و این روشن است که هیچگاه، یک شهر خوب بدون عدالت، کاهش فقر و کاهش شکافهای اقتصادی و اجتماعی دستیافتنی نیست. بسیار کوشش شده است تا برای شهر خوب، معیار و تعریف قابل سنجشی ارائه شود. فریدمن شهر خوب را شهری میداند که شکوفایی بشر را فراهم کند که آن را شهر چندوجهی (2) مینامد که میباید زندگی مدنی و آزاد، با جامعهی مدنی آزاد و سیاسی، مسئولیت و برابری را فراهم کند (فریدمن، 1394: 204). از نگاه فاینشتاین، شهر خوب ورای عدالت، شرایط ترقی انسان را فراهم میکند، از نگاه وی گسترش عدالت بدون مراجعه به زندگی مناسب، اگر غیرممکن نباشد، مشکل به نظر میرسد. از نظر وی در زمینهی شهری، عدالت شامل برابری، دمکراسی و تنوع است، و اثرات عدالت باید بر تمام تصمیمات عمومی برای دستیابی شهر خوب وجود داشته باشد (Fainstein, 2010: 5). از نگاه هاروی، شهر خوب شهری است که نه تنها برابری توزیعی داشته باشد، بلکه حامی توسعهی کامل قابلیتهای انسانی برای همگان نیز باشد، و این امر، چیزی بیش از برنامهریزی عدالت را نیاز دارد و مستلزم برنامهریزی همگانی است. از نظر وی، برنامهریزی برای شهر عدالتمحور، نیازی عینی بوده و این موضوع، جهانی است (هاروی و پاتر، 1392: 143).
امروزه برنامهریزی برای بهبود سکونتگاههای فقیرنشین، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، مبتنی بر تجارب بهسازی و توانمندسازی، و کاهش فقر و توسعهی محلی سازمانهای بینالمللی همچون هبیتات، بانک جهانی و برنامهی عمران ملل متحد ترویج میشود. در این زمینه، این پرسش اساسی که جایگاه عدالت شهری و فقرا، دستیابی به شهر خوب در برنامهریزی کجاست، و چگونه قابل دستیابی است، کمتر مورد بحث قرار گرفته است. نظریه و ماهیت برنامهریزی، سالها درگیر دوگانگیها و تفاوتهایی از جمله برنامهریزی گام به گام در برابر جامع، بیطرفی در برابر حمایتی، تمرکزگرایی در برابر تمرکززدایی، از بالا در برابر از پایین و برای مردم در مقابل برای مکان و از این دست بوده است. اما آنچه دیری است که پابرجا مانده است، مسئلهی منافع عمومی است، و عدالت در برنامهریزی شهری، سخت با منافع عمومی گره خورده است که ماهیت و تعریف منافع عمومی، بسیار مورد بحث است. (کمپل و فانشتاین، 1388: 27)
برنامهریزی حمایتی (3) با وکالتی که از سوی پل دیویدوف (4) ارائه شد و بر تکثرگرایی متکی بود، نوعی تأکید بر عدالت، به ویژه عدالت توزیعی به سود گروههای کمبرخوردار و آن دسته از گروههای شهری که در فرایند برنامهریزی شهری، صدایی ندارند و یا صدای آنها شنیده نمیشود، در دهههای اخیر در چهارچوب برنامهریزیهای برابرخواه، از نو مطرح شده است (ایراندوست، 1394: 70). دیویدف، بر این باور بود که آنچه از منافع عمومی در طرحها و برنامههای شهری نتیجه میشود، نه منافع عمومی، بلکه منافع نخبگان است. وی در حالی که اندیشهی منافع عموی در برنامهریزی را به چالش کشید، به جای آن، تکثرگرایی و تأکید بر منافع حتی گاهاً متضاد گروههای مختلف در برنامهریزی را به رسمیت شناخت (صرافی و دیگران، 1393: 28). در اینباره، با تأکید بر منافع عمومی، ترجیح عقلانیت اجتماعی در مقابل عقلانیت فردی، نقشی بنیادی داشته است. انتقاد عمده بر برنامهریزی معاصر، از این جنبه بود که در شرایط مالکیت و کالایی شدن فضاهای شهری، فقرا جایی ندارند و بیشتر آنها صاحب زمین نیستند، در نواحی غیرمجاز و غیرقانونی ساکن هستند و مسئولان شهری نیز ارادهی سیاسی بهسازی این محلههای شهری را ندارند. میتوان گفت که برنامهریزی، یک فعالیت انحصاری برای فنسالارها است و به عنوان رؤیایی دست نیافتنی برای اکثریت فقرای شهری باقی میماند (Moksnes & Melin, 2014: 54).
رادیکالها ماهیت برنامهریزی شهری برای سکونتگاههای فقیرنشین را نارسا و ناکارآمد شمرده و بر این ایده، پا میفشارند که برنامهریزی برای این محلهها را نمیتوان جدای از ماهیت و منطق تکاملی سرمایهداری تحلیل کرد. در این روند، در تسلط اقتصاد سرمایهداری، دور باطل فرایند انباشت سرمایه، عدم توازن را بیشتر خواهد کرد. چون نرخ سود سرمایه در تمام مناطق، برابر نیست و سرمایه روشن است که متوجه سمتی خواهد شد که هیچ رابطهای با نیاز شرایط محروم ندارد، از اینرو در این منطق، پرداختن به محلهی فقیرنشین مفهومی ندارد (هاروی، 1375: 113) و از بهسازی و ارتقابخشی این محلهها، تنها در مقام «بزک کردن گتو» یاد میشود (هاروی، 1380: 145). در حقیقت، از این منظر، آنچه به عنوان حومهنشینی و اصلاح اجتماعی محلی مورد توجه برنامهریزان بوده است، واکنشهای بورژوازی به یک مشکل ساختاری تلقی میشود که از میان نخواهد رفت و آن، سد دفاعی بورژوازی در مقابل موج انقلابی طبقهی کارگر است. از نظر آنان، برنامهریزی شهری، در بهترین حالت میتواند برنامهریزی عدالتمحور باشد که چندان کارآمد نیست و باید به سمت یک برنامهریزی همگانی برود (هاروی و پاتر، 1392: 156). در حقیقت، بیشتر برنامههای لیبرالیستی و سوسیالیستی در چهارچوب سرمایهداری غرب، در برنامههای فقرزدایی موفق نبودهاند؛ زیرا تمام برنامهها سعی در تغییر توزیع دارند، بدون اینکه ساخت بازار سرمایهداری را که از راه آن درآمد توزیع میشود، تغییر دهند (هاروی، 1375: 112). چپ و راست در ناکارآمد شمردن برنامهریزی در این حوزه، با دو تفسیر متفاوت، نظر مشترکی دارند. چنانچه چپگرایان، برنامهریزی را به خاطر جانبداری طبقاتی، ویژگی ضد مردمسالاری و نادیده گرفتن بسیاری از تفاوتها، مورد انتقاد قرار میدهند، راستگرایان، برنامهریزی را نفی میکنند، و آزادی و ایجاد کنندهی ناکارآمدی میدانند. با وجود این، برنامهریزی برای شهر خوب که مردمسالار، سالم و عدالتمحور باشد، مورد توجه همه بوده است.
در حوزهی برنامهریزی مشارکتی و اصلاحگرایانه که گفتمان مسلط کنونی است، دیدگاه عقلانیت ارتباطی هابرماس، بسیار تعیین کننده بوده است. هابرماس گفتار ایدئال و مردمسالاری مشورتی را انداخت و با این استدلال که با گفتمان شرکت کنندگان در یک تصمیمگیری، به بهترین تصمیم خواهند رسید. این رویکرد در چند دههی اخیر، بیشترین تأثیرگذاری را در حوزهی برنامهریزی گذاشته است (مارکوس و دیگران، 1392: 61) و مباحث بعدی در زمینهی برنامهریزی مشارکتی، به ویژه در فرایند برنامهریزی را تقویت کرد. این رویکرد، گفتمان برنامهریزی از بالا به پایین، دولت مدار و نیز برنامهریزی نخبهمدار و حتی وکالتی را دچار دگرگونی اساسی کرد. در این شرایط، در فرایندی تعاملی به اجتماعات محلی این فرصت داده میشد که منافع و اولویتهای خود را تعیین کنند و فرایند دستیابی به آن را خود، انتخاب و برنامهریزی کنند. در حالی که به قول فریدمن، در نگرشی سنتی برنامهریزان، خود را قهرمان منافع عمومی معرفی میکردند، در حالی که با اندک فشار، عقبنشینی کرده و به کلیگویی و تکرار کلیشهای تکراری میپرداختند (فریدمن، 1394: 194).
در مجموع، رویکرد برنامهریزی محلی برای فقرای شهری از دو جنبه باید مورد توجه مدیریت شهری قرار گیرد. ابتدا رویکردهای پیشنگرانه، از جمله یافتن راههای تأمین مسکن در استطاعت فقرا و به ویژه تأمین زمین، و تسهیل و کاهش فرایندهای بوروکراتیک ساخت مسکن و به رسمیت شناختن شرایط ساخت تدریجی برای فقرای شهری است. نکتهی بعدی، پیش گرفتن سیاستها و رویکردهای بهبود وضع موجود، از جمله بهسازی، توانمندسازی و بازآفرینی سکونتگاههای موجود است که همراه با به رسمیت شناختن حق سکونت، راهکارهای ارتقای کالبدی، اقتصادی، اجتماعی و محیطی فرد، خانوار و اجتماع برای توسعهی محله و اجتماع محلی در راستای پیوند با کل شهر مورد توجه قرار گیرد.
امروزه برنامهریزی برای بهبود سکونتگاههای فقیرنشین، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، مبتنی بر تجارب بهسازی و توانمندسازی، و کاهش فقر و توسعهی محلی سازمانهای بینالمللی همچون هبیتات، بانک جهانی و برنامهی عمران ملل متحد ترویج میشود. در این زمینه، این همگرایی تقویت شده است که سکونتگاههای غیررسمی، حاصل نوآوریهای فرهنگ فردی و جمعی هستند. سکونتگاههای غیررسمی، بدون برنامهریزی و طراحی، و یا ضوابط قانونی برپا شده و تکامل مییابند و این شهرها از پویایی شهرنشینی و روابط اقتصادی اجتماعی، و مورفولوژی کالبدی برخوردارند و در انطباق با شرایط محلی بینظیر هستند (Gouverneur, 2015: xxiii)؛ بنابراین پذیرش این محلهها، نقطه آغاز و شرط اساسی است. از اینرو، برای بخش غیررسمی، تأمین امنیت سکونت بسیار مهم است که به سیاستهای مدیریت شهری بازمیگردد (Devas, 2004: 189).
ایجاد پایداری در مقیاس کلان، نیاز فوری به برابری، عدالت اجتماعی و حقوق بشر، دسترسی به نیازهای اساسی و آگاهی بیشتر زیست محیطی وجود دارد. در سطح اجتماع محلی، الویت باید بر تأمین اشتغال، سرپناه و کاهش فقر باشد؛ زیرا فقر، توان خانوارها را در نظارت بر توسعهی پایدار تحلیل میبرد. بهبود وضعیت معاش روزانهی بسیاری از خانوارها که به پرداختن همزمان به تمامی این عوامل بستگی دارد، یک اصل ضروری است (پاتر و ایونز، 1384: 306). برنامهریزی به طور عام، در راستای دستیابی به شهر خوب، باید زمینهی شکلگیری حکمروایی خوب را همراه با الزامات مشخصی چون نمایندگان و مدیران منتخب واقعی، مسئولیتپذیری شفاف، فراگیری و مدیریت مبتنی بر شیوهای غیر خشونتآمیز برای رفع اختلافات، سرلوحهی کار قرار دهد (فریدمن، 1394: 206-208). برنامهریزان با وجود گرایشهای فکری متفاوت، بر روی بسیاری از اقدامات عملی، اشتراک نظر دارند که در بهبود شرایط محیط و محله مؤثر خواهد بود، از جمله نیازهای پایهای چون سلامت، آب آشامیدنی سالم، حمل و نقل و از این دست موارد. لازم به یادآوری است که در این میان، فراتر از همه، درآمد خانوار عاملی تعیین کننده است (Devas, 2004: 17).
تجربههای جهانی نشان داده که با این که فقر و ریشهی آن تا اندازهی فراوانی، چالشی ساختاری است، ولی کار و برنامههای محلی در صورت همیاری سیاسی در سطوح ناهمسان میتواند بسیار کارساز باشد و با منابع و دارایی اندک نیز میتوان رشد همراه با کاهش فقر را شکل داد اما باید به یاد داشت که در شرایط جدید جهانی شدن و گسترش فزایندهی شکاف فقر در شهرها، بهسازی کالبدی و اقدامات محدود اجتماعی و حتی دگرگونیهای اقتصاد خانوار در این سکونتگاهها کافی و نتیجهبخش به نظر نمیرسد. چنانکه در پاسخ به این که در شرایط جدید، زندگی فقرا تا چه میزان بهبود یافته است، چنانچه پرلمن نتیجه گرفته، وضعیت رفاه ساکنان از جهتی بهتر و از جهتی بدتر شده است. زندگی این افراد، دائم در حال فراز و نشیب است. زمانی که وضعیت زندگی آنها بهتر میشود، یک اتفاق ناگوار مانند سیل، فوت اقوام، تغییر در قدرت گروه مواد مخدر محلی، تعطیلی کارخانه و نظیر اینها، زندگی بسیاری را از بین میبرد. در سالهای 1969، خانههای آجری و تأسیسات آب و برق برای ساکنان فاولاها آروز بود، اما اکنون این خدمات را در اختیار دارند و به جای آن آرامش و آسایش خاطر از حفظ جان ندارند (Pelman, 2010: 220-228). چنانچه پرلمن نیز در مورد بهسازی فاولاها، به عامل مهم درآمد اشاره میکند که به آن توجه نشده بود؛ درآمد، بخش مهمی از زندگی افراد ساکن در فاولاها را تشکیل میدهد و علت اصلی شکلگیری فاولاها به این شکل نیز همان کمبود درآمد بوده است (Ibid: 281)؛ بنابراین بهسازی همگام با مسئلهی اشتغال و درآمد خانوار و نیز تقویت جایگاه شهروندی افراد در نظام سیاسی اقتصادی و اجتماعی شهر باید مورد توجه قرار گیرد، در غیر این صورت، امر بهسازی به اهداف خود نخواهد رسید. در این فرایند، مسکن به مثابه نیاز پایه، نقشی اصلی دارد که برای مسکن فقرا باید زیربنا، مصالح ساختمانی، استانداردهای بهداشتی، استانداردهای تراکم و کاربرد مختلف مسکن با شرایط ساکنان در نظر گرفته شود. قوانین ساخت و ساز باید در ارتباط با حداقل مساحت تفکیکی، ساخته شده و فعالیتهای اقتصادی در منزل، مورد توجه قرار گیرد. شهر نیز به مثابه یک نظام، باید حقوق فقرای شهری را به رسمیت شناخته و زمینههای شهروند شدن آنان را در نظام سیاسی اقتصادی و اجتماعی خود فراهم آورد. به گفتهی پرلمن، تبدیل شدن از «هیچ کس» به «کَس»، (5) فرایندی را شامل میشود که ساکنان این محلهها، آرزوی رسیدن به آن را دارند. چیزی بیشتر از پول و ظاهر و قیافه برای تبدیل شدن به «کَس» مورد نیاز است. (Ibid: 334)
مدیریت شهری و فقر شهری
مدیریت شهری در بسیاری از کشورهای رو به توسعه و از جمله در ایران، سازوکارها و تمهیدات بایسته و کافی برای برخورد با پرسمان فقر شهری و پیگیری عدالت اجتماعی را ندارند، اگرچه در بیشتر موارد، بر بایستگی آن همدلی دارند. ناکارآمدی مدیریت شهری در سطوح گوناگون و نیز سستی ظرفیتهای محلی در مدیریت شهر و مرکزگرایی در امور شهری از دسته دشواریهایی است که برنامههای کاهش فقر را با مانع روبهرو کرده است. این مسئله در چند سویه قابل بررسی است، نخست از نظر طرحها و برنامهها قابل توجه است. برنامههای کارساز بر کاهش فقر و چارهی چالش تهیدستان در سطح شهر، و مدیریت شهری هم در تدوین و هم در اجرا، چندان با شرایط شهر و فقرا همساز نیست. شناختهشدهترین طرحهای شهری، از آنگونه طرحهای جامع و تفصیلی شهر تنها به چهارچوب کالبدی شهر محدود شده و در آن نیز، گروههای اجتماعی تهیدست به شکل چشمگیری نادیده گرفته میشوند. مدتهاست که بازبینی شرح خدمات و به گونهی عام، رویکرد برنامهریزی و طراحی شهری در کشور، در سند بازآفرینی شهری مصوب 1392 مورد تأکید قرار گرفته است، ولی واقعیت این است که هنوز همان نگرش سنتی برآورده کردن سطوح و سرانه با معیارهای میانگین در این طرحها حاکم است. در همین پیوند، جدای از چند شهرداری کلانشهرها، شهرداریهای بیشتر شهرهای کشور بیبهره از ظرفیت لازم برای رویکردهای اجتماعی و اقتصادی در فرایند ساماندهی شهری هستند و بیشتر، ارادهی این امر نیز وجود ندارد؛ از اینرو، ناچاری بازنگری در نگرش و رویکرد شهرداریها به مفاهیم عام شهر، توسعهی شهری، برنامهریزی شهری و مدیریت شهری بیش از همیشه است. در این روند، پرداختن جدی به مفاهیم، تا اندازهای تازه در برنامهریزی شهری ایران از جمله مشارکت، پایداری، زیستپذیری، توسعهی محلی و توسعهی محلهای، حکمروایی خوب شهری و عدالت اجتماعی بسیار ناگزیر است.توسعهی محلی و محلهای از راه مشارکت و شراکت به عنوان پایهای در توسعهی شهری، میتواند کارساز و راهگشا باشد. تجربههای جهانی نشان داده که با این که فقر و ریشهی آن تا اندازهی فراوانی، چالشی ساختاری است، ولی کار و برنامههای محلی در صورت همیاری سیاسی در سطوح ناهمسان میتواند بسیار کارساز باشد و با منابع و دارایی اندک نیز میتوان رشد همراه با کاهش فقر را شکل داد (بزلی و کورد، 1389: 228)؛ از اینرو، تکیهی مدیریت شهری بر ظرفیتهای محلی در توسعهی شهری و فقرزدایی، بخشی از یک فرایند یکپارچه و کارآمد توسعهی شهری است که تا اندازهی فراوانی نادیده گرفته شده است. بیگمان در این فرایند، بخش غیردولتی و نهادهای محلی و نیز شراکت خصوصی- عمومی، نقشی بنیادی ایفا میکند. الگوی راهبرد توسعهی شهری (CDS) (6) همانند یک تجربهی ارزشمند در سراسر جهان، روبه گسترش و بومی سازی است که محور و سفارش آن بر کاهش فقر از راه توسعه و ساماندهی شهر است.
از سوی دیگر، با روند رو به گسترش شهرها و فرایندهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جهانی شدن، بدون پرداختن به مدیریت خوب و یا به اصطلاح حکمروایی خوب شهری، (7) دستیابی به یک مدیریت برای ساختن شهری زیستپذیر، پویا، کارآمد پایدار و رقابتپذیر، نه تنها دشوار، بلکه ناممکن شده است. براین اساس، شهرداری و مدیریت شهری به طور عام، نیازمند یک دگردیسی و تجدیدنظر در ساختار، نگرش و فرایندهاست. در این روند، برنامهریزی از پایین به بالا و ظرفیتسازی محلی ارزش فراوانی خواهد داشت.
نمایش پی نوشت ها:
1- عضو هیئت علمی دانشگاه کردستان
2- Multiple City
3- Advocacy Planning
4- Paul Davidoff
5- Tum From Nobody to Somebody
6- City Development Strategy
7- Urban Good Governance
نمایش منبع ها:
اطهاری، کمال (1380)، «در جست و جوی عدالت اجتماعی»؛ فصلنامه تأمین اجتماعی، سال سوم، شماره دوم.
افلاطون (1353)، جمهوری؛ مترجم: محمد حسن لطفی، چاپخانه خوشه.
ایراندوست، کیومرث (1389)، سکونتگاه های غیررسمی و اسطوره حاشیه نشینی؛ تهران: سازمان فناوری اطلاعات و ارتباطات شهرداری تهران، چاپ دوم.
ایراندوست، کیومرث (به کوشش) (1394)، فرهنگ شهری (واژگان شهر و منطقه)؛ مترجم: ایرج اسدی و دیگران، سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور.
بزلی، تیمتی و لوییز کورد (1389)، شهر امروز؛ مترجم: دکتر سید محمد سید میرزایی، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
بیات، آصف (1379)، سیاستهای خیابانی: جنبش تهیدستان در ایران؛ مترجم: سید اسدالله نبوی چامشی، تهران: نشر شیرازه.
پاتر، رابرت. ب و سلی لویید ایونز (1384)، شهر در جهان در حال توسعه؛ مترجم: کیومرث ایراندوست و دیگران، تهران: انتشارات سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور.
پانیچ، لئو و کالین لیز (1380)، مانیفست پس از 150 سال؛ مترجم: حسن مرتضوی، نشر آگه.
چیما، جی شابیر (1379)، مدیریت شهر: خط مشیها و نوآوریها در کشورهای در حال توسعه؛ مترجم: پرویز زاهدی، شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری.
حاتمی نژاد، حسین و عمران راستی (1385)، عدالت اجتماعی و عدالت فضایی (منطقهای)؛ اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 269 و 270.
دارکاسیس اسمیت، دیوید (1377)، شهر جهان سومی؛ مترجم: فیروز جمالی؛ نشر توسعه.
راولز، جان (1394)، عدالت به مثابه انصاف؛ مترجم: عرفان ثابتی، تهران: نشر ققنوس، چاپ پنجم.
سن، آمارتیا (1391)، اندیشه عدالت؛ مترجم: احمد عزیزی، تهران: نشر نی.
سن، آمارتیا (1383)، توسعه یعنی آزادی؛ مترجم: محمد سعید نوری نائینی، تهران: نشر نی.
صالحی امیری، رضا (1387)، عدالت اجتماعی؛ تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
صرافی، مظفر و جمیله توکلی نیا و حسن محمدیان مصمم (1393)، اندیشههای نو در برنامهریزی شهری؛ تهران: قدیانی.
فریدمن، جان (1394)، شورشیها: مقالاتی در باب نظریه برنامهریزی شهری؛ مترجم: مجتبی رفیعیان و مونس نظری، تهران: انتشارات آرمان شهر.
کمپل، اسکات و سوزان فاینشتاین (1388)، نظریه برنامهریزی شهری؛ ترجمه عارف اقوامی مقدم. آذرخش.
گیلبرت، آلن و ژوزف گاگلر (1375)، شهرها، فقر و توسعه؛ شهرنشینی در جهان سوم؛ مترجم: پرویز کریمی ناصری، تهران: شهرداری تهران.
لوفور، هانری (1389)؛ نظریه هایی دربارهی شهر شهری و برنامهریزی؛ مترجم: کمال اطهاری، فصلنامه بن، شماره 84 و 85.
مارکوس، پیتر و دیگران (1392)، در جست و جوی شهر عدالت محور (بحثهایی در نظریه و تجربه شهری)؛ مترجم: هادی سعیدی رضوانی و محبوبه کشمیری، تهران: موسسه نشر شهر.
هاروی، دیوید و سوز پاتر (1392)، حق حضور در شهر عدالت محور در: مارکوس، پیتر و دیگران در جست و جوی شهر عدالت محور (بحثهایی در نظریه و تجربه شهری)، مترجم: هادی سعیدی رضوانی و محبوبه کشمیری، تهران: مؤسسه نشر شهر.
هاروی، دیوید و مری فیلد، اندی (1391)، حق به شهر: ریشه های شهری بحران های مالی؛ مترجم: خسرو کلانتری، تهران: انتشارات مهر ویستا.
هاروی، دیوید (1375)، عدالت اجتماعی و شهر؛ مترجم: فرخ حسامیان و دیگران: تهران: شهرداری تهران.
هاروی، دیوید (1382)، فرایند شهری در سرمایهداری: مبنای تحلیل؛ مترجم: کیومرث ایراندوست، فصلنامه اقتصاد سیاسی، سال اول، شماره 4، 1382، صص 135-148.
هبیتات (1391)، مسکن فقرای شهری؛ مترجم: کیومرث ایراندوست و روح الله تولایی، تهران: انتشارات سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور.
Barrera. L & Silvina. M (2010), Spatial transformations in Mercedes (Uruguay): representation of industrial agriculture growth and informal settlements. Graduate Theses and Dissertations. Paper 11822. Capeheart, Loretta & Dragan Milovanovic (2007), Social justice: theories, issues, and movements. Rutgers University Press. New Brunswick. New Jersey and London.
Davis, Mike (2006), Planet of Slums. New York. Verso.
Davis, Mike)2011), The Prevalence of Slum. In Readings in Urban Theory (pp. 440-459). Wiley Blackwell.
De Soto. H (1989), The Other Path the Invisible Revolution in the Third World. Harper and Rom. New York. Devas, Nick (2004), Urban governance, voice and poverty in the developing world. London and Sterling VA: Earthscan Publications Ltd.
Fainstein, Susan S (2010), The Just City. Cornell University Press.
Fawaz. M (2009), Neoliberal Urbanity and the Right to the City: A View from Beirut’s Periphery, Development and Change. Blackwell. 40 (5): 827-852.
FINCHER, RUTH and KURT IVESON (2012), Justice and Injustice in the City, in Geographical Research. NO 50(3):231-241.
Gouvemeur, David (2015), Planning and Design for Future Informal Settlements. Routledge.
Hall,Peter (2002), Cities of Tomorrow. Blackwell. Third Edition.
Harvey. D (2008), The Right to the City. New left Review Journal 53. 23-40. http://www.worldbank.org/en/news/press-release/2015/10/04/
Lefebvre. H (1991), The Production of Space, Translated by Donald Nicholson-Smith. Blackwell. Oxford.
Leslie, Deborah and John Paul Catungal (2012), Social Justice and the Creative City: Class, Gender and Racial Inequalities, in Geography Compass 6/3 p 111-122.
lewis, Oscar (1966), The Culture of Poverty. Scientific American, val 2015. pp 19-25.
Makrygianni. V & Tsavdaroglou. Ch (2013), The right to the city’ reversed: the Athenian right to the city in a crisis era. Research Committee 21 (RC21).
Maltin, Diana & David Satterthwaite (Eds)(2004), Empowering Squatter Citizen. EARTHSCAN. London.
Moksnes. H & Melin. M (2014), Claiming the City, Civil Society Mobilisation by the Urban Poor. Uppsala Centre for Sustainable Development.
Montgomery, J. (2005), Dublin, Sheffield, Manchester and Adelaide: Cultural Quarters as Mechanisms for Urban.
Pacione, Michael (2001), Urban Geography. Routledge. London.
Pain, Richel & et al (2001), Introducing Social Geographies. Ameold. London.
Perlman, Janice (2010), Favela: Four decades of living on the edge in Rio de Janeiro, oxford university press.
Report of the Fifth Session of the World Urban Forum (2010), Rio De Janeiro. Brazil. Un-Habitat. 22-26 March.
Stevenson, Deborah (2013), The City, polity press.
Turner, John (1977), Housing by People: Towards Autonomy in Building Environments. New York: Marion Boyars.
UN-Habitat (2013), State of the World’s Cities 2012/2013. Prosperity of Cities. Published by Routledge.
Vogiazides. L (2012), Legal Empowerment of the Poor Versus Right to the City. Nordiska Afrikainstitutet.
Von Braun, J., F. Gatzweiler Eds. (2014), Marginality - Addressing the Nexus of Poverty. Exclusion and Ecology. Springer.
World Bank; (2002), DC; EMPOWERMENT AND POVERTY REDUCTION. Washington.
اسماعیل زاده، حسن، (1395) بنیانهای نظری در مطالعات شهری؛ جلد یکم: مدیریت شهری (با نگاهی بر شرایط ایران)، تهران: تیسا، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}