نویسنده: علی ارشد ریاحی
 

ابن سینا تعلق به ماده‌ی قبلی را برای تحقق کثرت نفوس بعد از مرگ کافی می‌داند؛ (1) یعنی، همچون فارابی می‌گوید از آنجا که نفوس پیش‌تر هر کدام به بدنی تعلق داشته‌اند، بعد از مرگ متعدد خواهند بود و یک نفس کلی که در آن نفوس تعین خود را از دست دهند، تشکیل نخواهد شد.
صدرالمتألهین به این دلیل ابن سینا اشکال می‌کند که رابطه‌ی ذاتی بین نفس و بدن وجود دارد؛ زیرا بدن علت مادی نفس است و لازمه‌ی این سخن این نیست که نفس، مادی و منطبع در ماده باشد، بلکه وجود نفس امری است متعلق به ماده، بدون اینکه در آن منطبع باشد، هر چند در ابتدای پیدایش موجودی است جسمانی. ابن سینا به خلاف فارابی که قائل به بقای برخی از نفوس انسانی است، همه‌ی نفوس انسانی را باقی می‌داند و برای بقای آنها ادله‌ی ذیل را ارائه می‌کند:
دلیل اول: در صورتی فنای بدن مستلزم فنای نفس است که یا نفس و بدن از نظر وجود تکافؤ داشته باشند یا بدن علت نفس باشد یا برعکس نفس علت تامه بدن باشد و چون هر سه احتمال باطل است، نتیجه می‌گیریم ارتباط نفس با بدن یک ارتباط عرضی است و فنای بدن ضرری به بقای نفس نمی‌زند.
دلیل بطلان احتمال اول این است که از دو حال خارج نیست: تعلق یا ذاتی است یا عرضی. در صورت اول، وجود هر کدام بالذات به دیگری مضاف خواهد بود و در نتیجه هیچ کدام به تنهایی «جوهر» نخواهد بود؛ حال آنکه در جای خود ثابت شده است که نفس و بدن جوهرند. در صورت دوم، فنای بدن مستلزم فنای نفس نخواهد بود، بلکه با فنای بدن فقط اضافه نفس به یک امر عرضی فانی خواهد شد.
دلیل بطلان احتمال دوم این است که بدن به هیچ یک از معانی چهارگانه‌ی علیت (فاعلی، غائی، مادی و صوری)، علت نفس نیست؛ زیرا جسم یا امر جسمانی نمی‌تواند علت فاعلی نفس که موجودی مجرد است، باشد. همین طور بدن نمی‌تواند علت صوری یا غائی نفس باشد، بلکه عکس آن معقول‌تر است: بدن نمی‌تواند علت مادی نفس باشد؛ زیرا نفس صورت منطبع در ماده نیست.
دلیل بطلان احتمال سوم این است که نفس امر بسیطی است و اگر علت تامه‌ی بدن باشد، باید زوال بدن فقط به زوال نفس مستند باشد؛ حال آنکه مشاهده می‌شود تغییر در مزاج و یا ترکیب آن موجب مرگ می‌شود. (2)
صدرالمتألهین به این دلیل ابن سینا اشکال می‌کند که رابطه‌ی ذاتی بین نفس و بدن وجود دارد؛ زیرا بدن علت مادی نفس است و لازمه‌ی این سخن این نیست که نفس، مادی و منطبع در ماده باشد، بلکه وجود نفس امری است متعلق به ماده، بدون اینکه در آن منطبع باشد، هر چند در ابتدای پیدایش موجودی است جسمانی. نفس مادامی نفس است که به بدن تعلق داشته باشد؛ از این رو با فنای بدن که علت مادی نفس است، نفس از آن نظر که نفس است، فانی می‌شود؛ اما از نظر وجود بسیط عقلی بعد از فنای بدن باقی خواهد ماند و به عبارت دیگر با مرگ و فنای بدن، نفس از آن نظر که نفس است و به بدن تعلق دارد، به وجود مجرد تبدیل می‌شود و این یک حرکت جوهری است که موجب کمال نفس و تجرد آن می‌شود. (3)
دلیل دوم: تنها موجوداتی فناپذیرند که مرکب باشند؛ زیرا موجودی که فناپذیر است، قبل از اینکه نابود شود، بالفعل موجود و بالقوه فانی است. شیء واحد از جهت واحد، محال است هم بالفعل باشد و هم بالقوه؛ زیرا بالفعل ملازم داشتن و بالقوه ملازم نداشتن است؛ از این رو موجودی فناپذیر خواهد بود که مرکب از دو جزء است تا از نظر یک جزء بالفعل باشد و از نظر جزء دیگر بالقوه. از طرف دیگر نفس انسان مجرد است و هیچ گونه ماده و قوه‌ای ندارد، بلکه فقط جهت فعلیت دارد؛ بنابراین نفس انسانی فناپذیر نیست. (4)
دلیل سوم: علت مباشر نفس انسانی جوهری است مجرد به نام عقل فعال که همواره باقی است؛ از این رو، نفس انسانی هم به دلیل بقای علتش همواره باقی خواهد بود؛ زیرا با وجود علت، محال است معلول معدوم شود. (5)
صدرالمتألهین بعد از نقل دو دلیل ابن سینا می‌گوید: این دو دلیل فناناپذیری جوهر بسیطی را اثبات می‌کند که از ماده و لواحق ماده کاملاً مجرد است؛ حال آنکه نفس انسانی از آن نظر که نفس است، به ماده تعلق دارد. (6)  

تحلیل و نقد

اشکال صدرالمتألهین به دلیل اول ابن سینا وارد نیست؛ زیرا بدن در صورتی می‌تواند علت مادی نفس باشد که نفس صورت منطبع در ماده باشد و تنها تعلق به بدن داشتن برای علت مادی بودن بدن کافی نیست؛ زیرا منظور از این تعلق، تعلق تدبیری است؛ یعنی نفس امور بدن را تدبیر می‌کند، از بدن تأثیر می‌پذیرد و در آن تأثیر می‌کند؛ از این رو هیچ مانعی ندارد یک موجود مجرد که فاقد هرگونه ماده و قوه‌ای است، تدبیر بدن خاصی را به عهده داشته باشد، از آن متأثر شود و در آن تأثیر کند. نفس اگر موجود مجردی باشد که تدبیر بدن خاصی را به عهده دارد، پس از قطع این علاقه‌ی تدبیری، حقیقت آن موجود تغییر نمی‌کند، هر چند دیگر نفس نامیده نشود؛ به عبارت دیگر به موجودی نفس گفته می‌شود که ذاتاً مجرد و فعلاً مادی باشد؛ یعنی به بدن تعلق داشته باشد؛ بنابراین پس از قطع این علاقه‌ی تدبیری، دیگر به آن موجود مجرد نمی‌توان نفس گفت؛ ولی این به معنای نابودی آن موجود مجرد نیست؛ زیرا شخص آن موجود مجرد باقی است و فقط ارتباطش با بدن قطع شده است.
اشکال ملاصدرا به دلیل اول ابن سینا وارد نیست؛ ولی آن دلیل دچار اشکال دیگری است؛ زیرا او در ابطال احتمال اول گفته است اگر تعلق نفس و بدن ذاتی باشد، وجود هر کدام بالذات به دیگری مضاف خواهد بود و در نتیجه هیچ کدام به تنهایی جوهر نخواهد بود. در اشکال به این مطلب می‌گوییم: لازمه‌ی اضافه‌ی ذاتی دو امر به یکدیگر این نیست که هیچ کدام به تنهایی جوهر نباشد؛ زیرا برای مثال ماده و صورت اضافه و تعلق ذاتی به یکدیگر دارند؛ یعنی هیچ کدام بدون دیگری نمی‌تواند موجود باشد؛ حال آنکه هر کدام به تنهایی جوهرند، هر چند به تنهایی و جدا از دیگری موجود نیستند؛ یعنی همواره با همدیگرند؛ ولی هر کدام جوهرند و در حقیقت از ترکیب دو جوهر، جوهر سومی تشکیل می‌شود.
دلیل سوم ابن سینا با توجه به مبانی فلسفی خویش که بدن را علت مادی نفس نمی‌داند، صحیح است؛ اما این دلیل می‌تواند از این رو که وی بدن را شرط حدوث نفس می‌داند، با این اشکال مواجه شود که هرچه شرط حدوث باشد، شرط وجود نیز هست و به تبع شرط عدم آن نیز می‌تواند باشد. دلیل بطلان احتمال سوم هم نیاز به تکمیل دارد؛ زیرا ابتدا باید تجرید نفس اثبات شود و با توجه به اینکه نفس مجرد است، گفته شود تغییر در مزاج بدن که مادی است، نمی‌تواند موجب نابودی نفس که مجرد است، شود. بدون این تکمله ممکن است گفته شود هیچ دلیلی نداریم که تغییر در مزاج و یا ترکیب آن، بدون اینکه تأثیری در نفس داشته باشد، موجب زوال بدن شود تا بتوان نتیجه گرفت نفس علت تامه‌ی بدن نیست؛ به عبارت دیگر ممکن است گفته شود نفس علت تامه‌ی بدن است و اینکه تغییر در مزاج موجب زوال بدن می‌شود، به این جهت است که تغییر مزاج باعث نابودی نفس می‌شود و با معدوم شدن نفس، بدن نیز زایل می‌گردد.
در مورد دلیل دوم ابن سینا باید گفت این دلیل با توجه به دوگانه‌انگاری نفس صحیح است.
دلیل سوم ابن سینا با توجه به مبانی فلسفی خویش که بدن را علت مادی نفس نمی‌داند، صحیح است؛ اما این دلیل می‌تواند از این رو که وی بدن را شرط حدوث نفس می‌داند، با این اشکال مواجه شود که هرچه شرط حدوث باشد، شرط وجود نیز هست و به تبع شرط عدم آن نیز می‌تواند باشد.

نمایش پی نوشت ها:
1. ابن سینا، طبیعیات، فن ششم، ص 200.
2. همان، ص 202-203.
3. ملاصدرا، الاسفار الأربعة، ج 8، صص 375 و 382-383.
4. ابن سینا، طبیعیات، فن ششم، ص 205.
5. ابن سینا، مبدأ و معاد، ص 120.
6. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ص 388.

منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1392) اسلام و مسئله نفس و بدن: مجموعه مقالات، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.