نویسنده: محمدحسن قراملکی
 

نکته‌ی مهم و بنیادی که در نظریه تجسم اعمال وجود دارد و در تبیین و اثبات آن نقشی کلیدی طلب می‌کند، توجه و تفطن به قدرت گسترده نفس انسانی در ایجاد صور موحشه و حسنه است. نفس انسانی از نفخه الهی و خلیفه رحمانی است که در توثیقش وارد شده است «من عرف نفسه فقد عرف ربه». با توجه به این نکته‌ی مهم، تبیین و اثبات نظر تجسم اعمال با ذکر نکاتی به عنوان مقدمه بیان می‌شود.
اگر تأثر نفس از خارج نبود، انسان بعد از تکرار و تمرین نمی‌توانست صاحب هنر و صنعتی، مثل خط و نقاشی بشود. صدرالمتألهین در این باره می‌گوید: کسی که فعلی را مرتکب شود یا قولی را بیان کند، اثر و حالت قلبی‌ای از او ظاهر می‌شود که مدتی باقی می‌ماند و اگر گفته‌ها تکرار شود، آثار آن در نفس مستحکم می‌شود و احوال به ملکات تبدیل می‌شوند. نکته‌ی اول: باید به جوهر غیرمادی و تجرد نفس اذعان داشته باشیم. تجرد نفس این رهیافت را نتیجه می‌دهد که انسان با مرگ از بین نمی‌رود، بلکه با حفظ تمام آثار و ملکاتی که در صقع نفس وجود داشته است، از نشئه‌ای به نشئه‌ی دیگر منتقل می‌شود. همان طور که انسان به یاد حوادث تلخ و شیرین گذشته در این دنیا می‌افتد، در آخرت هم به یاد افعال قبیح یا حسن خود خواهد افتاد. در اینجا اصل تجرد نفس و همچنین قوه خیال را به عنوان اصل مسلّم می‌پذیریم؛ برای اینکه در حکمت متعالیه مبرهن شده است. (1)
نکته‌ی دوم: رابطه‌ای که بین نفس و عالم خارج از خود، یعنی بدن خود و طبیعت وجود دارد، رابطه‌ی دو طرفه و از قبیل تأثیر و تأثر است. هم نفس در بدن خود تأثیر می‌گذارد و هم بدن و خارج در نفس تأثیر دارد؛ مثلاً انسان از شنیدن یک خبر غیر مترقبه‌ی مسرت‌آور تحریک و تهییج می‌شود و گاهی از شدت خوشحالی ناخودآگاه دست به اعمال غیرارادی می‌زند و گاهی روایت غیر مترقبه هولناک و اسفباری به او می‌رسد و او را متأثر می‌کند. در هر دو حالت مؤثر همان خبر و الفاظ و اصوات مادی هستند که هر کدام دارای آثار مخصوص‌اند.
در مثال مزبور، تأثیر نفس مجرد را در اعمال مادی و مادیات به وضوح مشاهده می‌کنیم؛ مثلاً نفس بعد از علم به واقعه دردناک و نامنتظره چنان عصبانی و غضبناک می‌شود که موجب بالا آمدن فشار خون، سرخی صورت، حرارت بیشتر بدن و غیره که همه از خواص مادیات هستند، می‌شود. علت و موجب همه این آثار غیر طبیعی بدن، همان صفت نفسانی و مجرد انسان، یعنی غضب است. صدرالمتألهین در این باره می‌گوید: هر صفت راسخ یا ملکه نفسانی ظهور خاصی در هر جایگاه و نشئه‌ای دارد؛ پس یک صورت در جایگاه‌های مختلف آثار گوناگونی دارد. (2)
اگر تأثر نفس از خارج نبود، انسان بعد از تکرار و تمرین نمی‌توانست صاحب هنر و صنعتی، مثل خط و نقاشی بشود. صدرالمتألهین در این باره می‌گوید: کسی که فعلی را مرتکب شود یا قولی را بیان کند، اثر و حالت قلبی‌ای از او ظاهر می‌شود که مدتی باقی می‌ماند و اگر گفته‌ها تکرار شود، آثار آن در نفس مستحکم می‌شود و احوال به ملکات تبدیل می‌شوند. (3)
نکته‌ی سوم: اگر در کیفیت علم انسان به خارج و همچنین در علت لذت یا اندوه او از خارج با تأمل بنگریم، مشاهده خواهیم کرد آنچه موجب مسرت و تحسین انسان از مشاهده‌ی یک تابلو نقاشی می‌شود، خود تابلو محسوس خارجی که با انسان فاصله‌ی مادی دارد، نیست، بلکه در حقیقت عامل آن، علم و صورت ذهنی‌ای است که از آن تابلو در نفس خود مجسم می‌شود؛ البته این به معنای انکار این واقعیت نیست که محسوس خارجی، علت اعدادی و زمینه‌سازِ پیدایش این کیفیت است.
صدرالمتألهین در این موضوع می‌نویسد: تصورات، اخلاق و ملکه‌های نفسانی آثاری خارجی به دنبال دارند و این بسیار اتفاق می‌افتد؛ مانند سرخی فرد خجالت‌زده یا زردی فرد ترسیده. (4)
نکته‌ی چهارم: تجرد قوه‌ی خیال: همان طور که انسان می‌تواند از محسوسات خارجی از طریق صورت ذهنی خود متأثر شود، می‌تواند با محو محسوس خارجی دوباره صورت آن را در قوه‌ی خیال خود مجسم کند و از مشاهده‌ی صورت خیالی معذب یا مسرور گردد. اگر انسانی بعد از مدتی دوباره به یاد مرگ دلخراش پدر و مادرش بیفتد، از مشاهده‌ی صورت خیالی آن حادثه به شدت ناراحت و معذب می‌شود. عاشقی با تصویر و تمثل صورت خیالی معشوق خود فرحناک می‌گردد.
نکته‌ی پنجم: قدرت نفس: نفس انسان با قدرتی که از نفخه‌ی الهی اخذ کرده است، می‌تواند در امور خارج تصرف تکوینی کند. با توجه به این نکته تبدیل آثار و ملکات نفس به صور ناریه نه تنها هیچ استبعادی ندارد، بلکه موافق حکم عقل نیز هست که اکنون به تبیین آن می‌پردازیم.
1. اتحاد ملکات و هیئات با نفس: نخستین بخش از ادعای نظریه تجسم اعمال اتحاد ملکات و اخلاق نفس با جوهر مجرد نفس است که کیفیت تأثیر اخلاق و ملکات نفس در نفس پیش‌تر بیان شد. شخصی را که هرگز جنایت و قتل انجام نداده است، تصور کنید. نخستین جنایت برای او دشوار است؛ اما تکرار عمل موجب تبدل خوی و دنائت نفس می‌شود و در نتیجه جنایت و قتل‌های بعدی برای او آسان می‌گردد.
نخستین عذابی که نفس در قیامت از ناحیه‌ی خودش تحمل خواهد کرد، علم نفس و تصور آن اعمال شنیع و معصیتی است که در دنیا مرتکب شده است و چون خوی و هیئات رذیله با نفسش متحد شده است، همیشه از این ناحیه در عذاب خواهد بود. انبیا و ائمه‌ی اطهار و کسانی هم که در حق آنان ظلم و تجاوز شده است، شاهد و ناظر آن خواهند بود و این علم و اطلاع دیگران از حال شخص مجرم، عذاب او را مضاعف خواهد کرد.
این نوع عذاب و کیفر که انسان از مشاهده اعمال خود متحمل می‌شود، با همه‌ی دردناکی، عقاب حسی و جسمی نیست که انسان از شدت حرارت آتش و یا از ناحیه عقارب و حیات تحمل می‌کند. هرچه ارتباط و تعلق نفس با ماده و مادیات کم باشد، به همان اندازه قدرت و نیروی خلاقیت او بیشتر خواهد شد. از آنجا که در عالم آخرت، نفوس هیچ‌گونه ارتباطی با مادیات ندارند، قدرت خلاقیت آنها بیشتر می‌شود. هر نفسی که دارای صفات و هیئات نورانی و حسنه است، به مجرد تصور هر نوع صورت زیبا و نعمت بهشتی، بی‌درنگ آن را خلق می‌کند و در آن لحظه صورت تصور شده را نزد خود می‌یابد.
انسان‌هایی که جوهره‌ی آنها با اخلاق و هیئات حسنه و موافق طبع نفس ممتزج و متحد شده است، چون همیشه به یاد صورت‌های زیبا و نعمت‌های مختلف بهشتی هستند، همیشه در کنار نعمت‌های بهشتی قرار دارند.

کیفیت عذاب حسی

انسان‌هایی که با کسب اعمال معصیت، نفس خود را آلوده و مکدر به هیئات رذیله کرده‌اند، در آخرت همواره از وعیدهای الهی، مانند آتش جهنم و عذاب‌های عقارب و حیات در ترس و هراس هستند و هر لحظه تصور می‌کنند عذاب و آتش الهی دامنگیر آنها می‌شود. به مجرد اینکه نفوس انسان‌های شقی چنین صور موحشه را تصور می‌کنند، نفس آنها که از قدرت خلاقیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است، به خلق صور موحشه ذهن می‌پردازد و از همین ناحیه مبتلا به انواع عذاب می‌شود. شاهد و مؤید مدعای فوق، انسان‌هایی هستند که از یک واقعه‌ی هولناک و دهشتناک دچار ترس خاص شده‌اند و هر وقت آن صحنه دردناک را تصور می‌کنند، دوباره دچار ترس و رعب می‌شوند. در آخرت هم کیفیت عذاب جسمی از همین سنخ است.

ایرادها

ایراد اول: شاید به ذهن بعضی، این ایراد خطور کند که چه فرقی بین خوردن مال یتیم و خوردن مال خود است؟ از حیث ماده و ماهیت غذایی، هر دو یکی و عین هم هستند؛ مثلاً یک بار انسان سیب خود را می‌خورد. اینجا از خوردن آتش خبری نیست؛ اما وقتی سیب یتیمی را می‌خورد، در حقیقت آتش می‌خورد. اینجا ملاک وجود آتش در دومی و عدم آن در اولی چیست؟
پاسخ: تفاوت میان این دو مورد وجود تصمیم و نیت مخالفت شخص مجرم با مولای خود است. این نوع اراده‌ی مخالفت موجب تمیز و فرق دو فعلِ به ظاهر مشابه می‌شود. اراده و عزم مخالفت در شخص مجرم، اثر سوء و کدر خود را در صقع نفس می‌گذارد و موجب پدید آمدن آتش می‌شود. به همین دلیل در روایات تأکید بسیاری بر نیت و نقش آن در پذیرش و عدم پذیرش اعمال از سوی خدا و همچنین ملاک عذاب ابدی شده است: «الاعمال بالنیات» و «بما فی الصدور تجاز العباد».
ایراد دوم: تجسم اعمال و تبدل آن به صور موحشه در گناهانی که از مقوله‌ی فعل و وجود هستند، تصورپذیر است؛ اما در مورد گناهانی که هیچ جنبه‌ی وجودی‌ای ندارند؛ بلکه عدم محض‌اند، مانند ترک نماز و روزه، فعلی وجود ندارد تا به صور دیگر تجسم و تمثل پیدا کند. در نتیجه به نظر می‌رسد تجسم اعمال در این نوع از گناهان نامعقول است و باید به کیفر اعتباری و قراردادی معتقد شد.
پاسخ: جواب این ایراد از پاسخ قبلی روشن شد. به ظاهر و در نظر ابتدایی، مجرم مرتکب هیچ فعلی نمی‌شود؛ ولی شخص مجرم با علم و آگاهی تمام از تکلیف مولا و قدرت امتثال از ناحیه خویش، از اطاعت امر مولا سر باز زده و در نفس خود اراده‌ی مخالفت و طغیان کرده است. به همین دلیل این شخص، فعلی به نام اراده‌ی معصیت انجام داده که قابل تجسم به صورت ناریه است.
انسانی که مرتکب معصیت می‌شود و نفس خویش را با رذایل آلوده می‌کند، می‌تواند دوباره این هیئات و غواسق را با تصفیه‌ی نفس از میان ببرد؛ به این صورت که با اراده و عزم قوی تصمیم بگیرد جبران مافات کند. ایراد سوم: بنابر نظریه تجسم اعمال، منشأ عقاب اخروی، صفات پلید و غواسق ظلمانی نفس است و میان عمل و عقاب، رابطه‌ی تکوینی (علّی و معلولی یا حتی اتحاد و عینیت) برقرار است. در این صورت، آموزه‌های شفاعت، عفو و توبه که از ضروریات ادیان الهی هستند، چگونه با این نظریه توجیه و تفسیر می‌شود؟
پاسخ: شفاعت و عفو و توبه هیچ ناسازگاری و تهافتی با نظریه‌ی تجسم اعمال ندارد، بلکه آنها هم از دایره‌ی تکوینات خارج نیستند و مطابق قانون علیت می‌توان آنها را توجیه و تفسیر کرد:
توبه: انسانی که مرتکب معصیت می‌شود و نفس خویش را با رذایل آلوده می‌کند، می‌تواند دوباره این هیئات و غواسق را با تصفیه‌ی نفس از میان ببرد؛ به این صورت که با اراده و عزم قوی تصمیم بگیرد جبران مافات کند. این نحوه تغییر و تحول در نفس موجب محو آثار رذیله‌ی گناهان می‌شود. به همین دلیل در روایات هم وارد شده است که اگر انسانی واقعاً توبه کند، خداوند توبه‌ی او را می‌پذیرد، هر چند گناهان او تصورناپذیر باشد؛ اما مشکل در خود شخص گناهکار است که آیا موفق به توبه‌ی نصوح می‌شود یا نه؟
شفاعت: این ایراد ناشی از درک نکردن صحیح مفهوم شفاعت است. براساس تصور ناصحیح، شفاعت امری قراردادی و دلبخواهی است و مبتنی بر هیچ قید و شرطی نیست. مفهوم صحیح شفاعت عبارت است از استفاده‌ی شافع از اقتدار نفس خود در محو و نابودی ملکات و هیئات ظلمانی نفس مجرم که بر این اساس، اشکال بالا وارد نیست. به این ترتیب شخص شافع با از میان بردن منشأ عقاب، یعنی هیئات رذیله‌ی نفس گناهکار، او را از عذاب نجات می‌دهد. اگر هیئات و خبایث نفسانی گناهکار بیش از معمول باشد، چنین شخصی محتاج شافع فوق العاده قدرتمندی است و شافعان معمولی نمی‌توانند او را از عذاب نجات دهند؛ از همین‌روست که جایگاه ابدی مشرکان و کفار آتش جهنم است و شفاعت شافعان شامل حال آنها نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ص 211؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 216.
2. ملاصدرا، الشواهد الربوبیة، ص 329.
3. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج 9، ص 290 و ج 7، ص 82.
4. همو، عرشیة، ص 249.

منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1392) اسلام و مسئله نفس و بدن: مجموعه مقالات، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.