جنبش هاي شيعي در منطقه خليج فارس





مقدمه

با نگاهي به جنبش هاي تاريخي شيعي ملاحظه مي كنيم كه شيعيان با در اختيار داشتن اكثريت جمعيت منطقه، از جايگاه نامطلوبي در حوزه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي برخوردارند. بر اين اساس، با آگاهي روزافزون آنان از موقعيت خويش و افزايش سطح تحصيلات و گسترش فناوري ارتباطات، كم كم آنان نيز به «خودآگاهي جمعي» رسيده اند. بدين ترتيب، با شكل دهي احزاب، گروه ها و سازمان هاي مخفي و نيمه مخفي، تشكل هاي خويش را سازمان دهي نموده و در راستاي رسيدن به جايگاه حقيقي خويش، دست به فعاليت هاي سياسي زده اند.
شيعيان با اميد به ظهور منجي آخرالزمان و در راستاي «اصل آمادگي براي ظهور»، جهاد را ابزاري براي اين استراتژي مي دانند. هم چنين به لحاظ سازماني، با وجود اصل مرجعيت و رهبري مذهبي- سياسي، از جايگاه و موقعيت مناسب يك جنبش سياسي برخوردارند. بر همين اساس است كه حساسيت قدرت هاي خارجي و غرب را برانگيخته و به واكنش واداشته اند. رويكردهاي جهان غرب در طول تاريخ، گوياي اين حساسيت هاست.در اين فصل، در پي بررسي ريشه ها، اهداف و پيامدهاي رستاخيز شيعه هستيم. كه در ذيل عناويني چون «جنبش هاي شيعي» و « تشيع روياروي غرب» به آنها اشاره خواهيم كرد.
جغرافياي سياسي شيعيان خليج فارس و جنبش هاي شيعي در يك تعريف كلي، جنبش اجتماعي و سياسي، به رفتار گروهي براي نيل به يك هدف اجتماعي يا مقاومت در برابر دگرگوني در يك جامعه اطلاق مي شود. در بيان ديگر، جنبش به معناي هيجان، حركت مردمي، ناآرامي، كوشش جكعي براي رسيدن به هدفي روشن و به ويژه دگرگوني در بعضي نهادهاي اجتماعي است كه در برابر حزب يا گروه فشار قرار گرفته است.(1)
اما جنبش هاي شيعي كه نوع خاصي از جنبش هاي اسلامي به شمار مي آيند، از جمله فراگيرترين و مؤثرترين حركتهاي مردمي هستند كه در راستاي احيا و استقرار انديشه هاي تشيع و مبارزه با حكومت هاي فاسد زمان كه آنان را غاصب حاكميت اسلامي مي دانند، به پا خواسته اند و آن گونه كه در فصل پيشين نيز بدان اشاره كرديم، محروميت هاي اقتصادي و سياسي كه بر شيعيان اعمال شده، عاملي مهم در تسريع اين حركت ها به حساب مي آيد.
گرچه از سوي ديگر، موج بيداري اسلامي در منطقه خليج فارس به دنبال حركت هاي استقلال طلبانه و ناسيوناليسم در جهان غرب، شيعيان منطقه را نيز تحت تأثير هر چه بيش تر قرار داده است، اما نبايد فراموش كرد تشيع ماهيتاً پويا و انقلابي بوده و عوامل محيطي، تنها نقش كاتاليزور را در فعال كردن آتش زير خاكستر بر عهده داشته اند.
به هر حال دشواري هاي اجتماعي كه همواره بر زندگي شيعيان حكمفرما بوده است، هيچ گاه نتوانست تأثير آنان را بر سير وقايع سياسي و اجتماعي خنثي كند. حضور شيعه در محيط اجتماعي پيرامون خود، فعالانه و تأثيرگذار بوده است، به گونه اي كه موضع گيري هاي آنان (اعم از رهبري هاي ديني و پايگاه هاي مردمي)، نيروي بنيادي در زندگي سياسي و اجتماعي به شمار مي رفته است.(2)
اين جنبش ها كه خواهان تغييرات بنيادين در ساختار سياسي- اجتماعي جوامع خويش مي باشند، از يكسو در تقابل با حكومت هاي داخلي و از سوي ديگر، در تضاد با امپرياليزم غرب ظاهر مي شوند.
در حقيقت اين جنبش ها در دو جبهه مي جنگند. از يك طرف براي پاك كردن جامعه ي خويش مي كوشند و به سازمان ها و تشكيلات موجود كه به نظر آنها شايسته ي اسلام راستين نيستند، حمله مي كنند و از طرف ديگر، بر ضد حكومت استعماري كه به طور كلي مخالف آن نبودند، دست به جنگ مسلحانه مي زنند.(3)
به لحاظ ساختاري، جنبش هاي شيعي، به دليل عامل مرجعيت و رهبري فرهمند مراجع تقليد، از سازمان دهي و تشكل منظم تري به نسبت ديگر جنبش هاي اسلامي برخوردارند.
از آن جا كه شيعيان طي مراحل مختلف تاريخ خود، همواره جناح مخالف و معارض نظام بودند و آن را مشروع و قانوني نمي دانستند، بر سرنگوني آن و جاي گزيني نظام امامت تلاش مي كردند. از اين رو، سازمان دهي و تشكيلات نزد آن ها يك اصل كلي و ضرورت گريز ناپذير بود و تقريباً در هر مرحله، رهبر واحدي داشتند كه به هدايت و ارشاد آنان مي پرداخت. به همين علت، در بين شيعيان برخلاف اهل سنت، حركت هاي تك روانه و فردي كم تر ديده مي شود.(4)
بنابراين در اين حركت ها، عامل رهبري اهميت قابل توجهي دارد. همين عامل رهبري، باعث شده تا جهان تشيع، مرز مشخصي نداشته باشد و گاه حركت هاي شيعي كشوري، توسط رهبران مذهبي در كشور ديگر هدايت و رهبري شود. نمود بارز اين هم آوايي را، در نهضت مشروطيت ايران كه توسط آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازنداراني از مراجع نجف، و سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي از علماي تهران رهبري مي شد، مي بينيم. البته مثال هايي از اين قبيل فراوان اند.
هم چنين از آن جا كه يكي از اهداف اساسي اين جنبش ها، براندازي نظام سياسي كشورها و تغيير وضع موجود است، فعاليت آنها از نظرگاه حكومت ها غيرقانوني است. از اين رو، فعاليت تمامي اين احزاب، تشكل ها و جنبش ها، مخفيانه و زيرزميني يا نيمه پنهان است و از اساس بسياري از كشورهاي منطقه، اين چنين تشكل هايي را «ستون پنجم» تهران قلمداد مي كنند.
نكته ديگر آن كه جنبش هاي شيعي، درست برخلاف نوع سني آن ها، كم تر بر اصلاح جامعه تأكيد داشته و بيش تر بر انقلاب نظردارند. تأكيد اين جنبش ها بر «جهاد» به عنوان يكي از مهم ترين ابزارهاي استقرار حكومت اسلامي، مؤيد اين مطلب است. با اين تعبير، آنان با تأكيد بر اصل «آمادگي براي ظهور منجي»، جهاد را مهم ترين راه براي رسيدن به اين آمادگي برمي شمارند.
در جهان تشيع، سخن [از] اصلاح كم تر به ميان آمده و طرح اصلاحي كمتر داده شده و درباره ي اين كه «چه بايد كرد؟» كم تر تفكر به عمل آمده است، اما علي رغم همه ي اين ها، در شيعه نهضت هاي اصلاحي، مخصوصاً نهضت هاي ضد استعماري بيش تر و عميق تر و اساسي تر صورت گرفته است. در تاريخ جهان تسنن، جنبشي مانند جنبش ضد استعماري تنباكو به رهبري رهبران دين كه منجر به لغو امتياز انحصار تنباكو در ايران شد و استبداد داخلي و استعمار خارجي، هر دو به زانو درآمدند، و يا انقلابي مانند انقلاب عراق كه عليه قيموميت انگلستان بر كشور اسلامي عراق بود و منجر به استقلال عراق شد، و يا قيامي مانند مشروطيت ايران كه رژيم سلطنتي استبدادي ايران را مبدل به رژيم مشروطه كرد، و يا نهضتي اسلامي به رهبري رهبران ديني مانند آن چه در ايران امروز مي گذرد، مشاهده نمي كنيم.(5)
در حوزه اهداف، تمامي آن چه نهضت هاي اسلامي به طور اعم دنبال مي كنند و جزء آموزه هاي اسلامي قلمداد مي شود، از جمله مبارزه با استعمار نو، تغيير و اصلاح حاكميت هاي سياسي، ردّ سازش با اسرائيل، مبارزه با تسلط فرهنگ و انديشه هاي غربي، احياي انديشه هاي ديني اسلامي و اجراي آن در سطح جامعه و اتحاد جهان اسلام، اهداف نهضت هاي شيعي نيز به شمار مي آيند؛ چرا كه یك نهضت اسلامي، نمي توانند از نظر هدف محدود باشد؛ زيرا اسلام در ذات خود يك «كل تجزيه ناپذير» است.(6)
اما برخي اهداف خاص كه در برنامه ي جنبش هاي شيعي نهفته و از رويكردهاي مذهبي اين فرقه برخاسته، عبارت اند از:

الف) تغيير حاكميت سياسي

شيعه، همواره به عنوان رقيب حكومت و يك اقليت معترض و مورد ظلم در طول تاريخ اسلام، در پي نفي حكومت ظالمانه بوده و حركت هاي اصلاحگرانه ي زيادي داشته و از پويايي خاصي برخوردار بوده است.(7)

ب) احياي ارزش هاي اسلامي بر مبناي رهنمودهاي ائمه اطهار

مصلحان شيعي، عموماً بر سيره ي ائمه معصومين عليهم السلام تكيه مي كنند و قول، فعل و تقرير آنان را تكميل كننده و مفسر سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي دانند. در عين حال، تأكيد آن ها بر سنت گذشته، به مفهوم نفي امروز و رد خلف به حساب نمي آيد.(8)

ج) بهبود وضعيت اقتصادي شيعيان منطقه

با بررسي جغرافياي سياسي شيعيان خليج فارس و وضعيت اقتصادي آنان، جاي تعجب نيست كه بهبود وضعيت اقتصادي شيعيان، يكي از ضروري ترين اهداف اين جنبش ها تلقي شود. اين عامل كه به عنوان يكي از عوامل مهم در رستاخيز شيعه نيز شمرده مي شود، بيش از ديگر عوامل حالت عيني به خود گرفته است.

د) آمادگي براي ظهور منجي كه تقريباً تمامي جنبش هاي شيعي قائل بدان هستند

آمادگي براي ظهور حضرت مهدي (عج)، يكي از مهم ترين اهداف آنان است. اين نهضت ها با وعده ظهور مصلح كل، همواره اصلاح تمامي جامعه انساني را نويد داده است. اين اعتقاد، شيعيان را بر آن داشته كه خويشتن را در مقابل فساد اجتماعي مسؤول ببينند و براي آماده سازي مقدمات انقلاب مهدي (عج) و اصلاح جهاني، كوشش كنند.(9)
اما ريشه هاي رستاخيز شيعه چيست؟ براي پاسخ به اين پرسش، از دو بعد جامعه شناختي و انديشه شناختي مي توان به مسأله نگاه كرد. از بعد جامعه شناختي، آن گونه كه از نظريه آقاي دكمجيان نيز برمي آيد، جنبش هاي اسلامي به طور اعم و جنبش هاي شيعي به صورت خاص، همواره در پاسخ به يك بحران حادّ و فراگير اجتماعي جلوه مي كنند. اين بحران ها كه در خصوص شيعيان خليج فارس در محروميت هاي همه جانبه ي سياسي- اقتصادي- اجتماعي و فرهنگي رخ مي نمايد، به همراه ديگر عوامل تنش زا در منطقه، هم چون نابساماني هاي داخلي، استبداد حاكمان، استعمار، و نيز ورود فرهنگ غرب و گستره ي ارزش هاي غربي در منطقه، شيعيان را نيز به واكنش و تحرك وامي دارد.
از بعد انديشه شناختي، آن گونه كه در فصل يك نيز اشاره شد، آموزه هاي مكتب تشيع، پيروان خود را همواره انقلابي و ناراضي تربيت مي كند. از اين منظر مي توان گفت شيعه به چهار دليل همواره اصلاح طلب و خواهان تحول ريشه اي در جوامع اسلامي بوده است:

الف) عقيده به غصب خلافت الاهي

شيعه معتقد است كه ولايت و جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله، امري است الاهي و امام علي بن ابي طالب عليه السلام به حق و به دستور خداوند در روز هجدهم ذيحجه سال دهم هجرت (عيد غدير) به وسيله ي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله، بدين سمت نصب شده است، ولي آن بزرگوار از حق خود محروم شد و سبب جنگ هاي جمل، صفين و نهروان و پيامدهاي فاجعه آميز آن ها نيز غصب همين حق بود؛ از اين رو، هرگز هيچ حكومتي را كه بدين اصل معتقد نيست، به رسميت نمي شناسد.(10)

ب) فاجعه ي كربلا

شهادت امام حسين عليه السلام و فرزندان و يارانش در سال 61ق. به فرمان يزيد بن معاويه، خود از همان روز، انگيزه ي قيام و انقلاب ها شد يادآوري خاطره ي آن كه از سال 352ق. به وسيله ي آل بويه نوحه خواني و عزاداري امام حسين در بغداد آزاد و رايج شد، پيوسته شيعه را به گفته ي دكتر علي وردي در وعاظ السلاطين، به صورت يك آتشفشان خاموش درآورده است. شيعه پيوسته امام حسين عليه السلام را مظهر يك پرچم سرخِ در اهتزاز، به عنوان پايان نيافتن جنگ با دشمن و گرفته نشدن انتقام خون اهل حق از باطل و به عنوان اسوه و نمونه زير بار ظلم و نپذيرفتن حكومت غاصبان در نظر داشته است.(11)

ج) چشم انتظار فرج و ظهور مهدي موعود (عج)

امام زمان، امام غايب است كه با قيام خود، زمين را از داد و حق سرشار مي كند؛ هم چنان كه پيش از آمدن او، از بيداد و باطل پر خواهد بود. اين انتظار، پرتويي هميشه درخشان از اميد در دل شيعيان تابيده و چشم به آينده ي تابناك دوخته است؛ تن به ذلت تسليم و پذيرش وضع موجود نمي دهند و براي آنان، نوعي از «مذهب اعتراض» به شمار مي آيد.(12)

د) اجتهاد در فقه

اجتهاد در فقه نيز يك عامل پويا و پرتحرك است كه از زمان امام صادق عليه السلام به شكل روشن نظام يافت و به ويژه از عصر غيبت (329ق) به وسيله ي مجتهدان جامع الشرايط (و از جمله عالم به كتاب و سنت و عالم زمان) به اجرا درآمد. اين عامل در برخي از موارد، بعد از شيخ طوسي تا روزگاران اخير جز استثناهايي، تنها به مسايل خاص عبادي و فقه فردي منحصر گرديد كه تحرك لازم را براي دادن پاسخ به مسايل و مشكلات اجتماعي و اداره ي مجتمع نداشته است، ولي در روزگار جديد، شكلي عام و سياسي به خود گرفته است.(13)

سير تاريخي جنبش هاي شيعي

براي شناخت بهتر و جامع تر جنبش هاي شيعي معاصر، لازم است شناختي هر چند كوتاه از پيشينه ي تاريخي حركت هاي شيعي و حتي چگونگي ظهور و زمينه ي پيدايش اين حركت ها داشته باشيم.
پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، شيعيان به جز مقطع كوتاه خلافت حضرت علي عليه السلام، همواره با حاكميت قلمرو اسلامي سر ستيز داشتند. آنان معتقد بودند:
از آن جا كه رسالت امري الاهي است، ادامه آن هم با هدايت و دستورات الاهي صورت مي گيرد و تكليف خلافت و امامت جامعه را پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، براساس امر الاهي مشخص كرده است. بر اين اساس با رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله، امامت جامعه به علي عليه السلام و سپس يازده نفر از فرزندانش منتقل مي شود.(14)
بنابراين، شيعيان پس از خلفا (به جز علي عليه السلام)، با حكومت بني اميه نيز مخالفت اصولي داشتند.
مهم ترين عكس العمل كه در اين ايام عليه حكومت بني اميه به وجود آمد، قيام گروهي از شيعيان و فرزندان عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله عليه بني اميه بود كه با فرصت طلبي بني عباس، به رهبري ابوالعباس سفاح منجر به سرنگوني بني اميه شد.(15)
گرچه بني عباس با حمايت و همراهي شيعيان به حكومت رسيدند، ولي به رغم وعده هايشان، نتوانستند رضايت شيعيان را جلب نمايند و حكومت عباسيان در اوج قدرت و ثروت، حمايت شيعيان را از دست داد و به يك امپراتوري جهان گرايي سني تبديل شد... آزار بي رحمانه شيعيان كه سهم مهمي در روي كارآمدن عباسيان داشتند، بحران بزرگ تري را براي آن ها به وجود آورد و اساس مشروعيت آن ها را زير سؤال برد. ... لذا با مقاومت و قيام هاي متعدد شيعيان عليه حكومت عباسيان مواجه گرديدند [و] با رخنه و نفوذ عناصر شيعي- ايراني در دستگاه خلافت و قيام هاي علني، مخالفت عليه عباسيان به اوج خود رسيد.(16)
بعد از سقوط فاطميان در مصر و زوال و انحطاط عباسيان، حركت اصلاحي شيعي در عراق و ايران ظاهر گرديد. اين حركت ها، عكس العملي بود به وضعيت سركوبگرانه عليه شيعه و حكومت هاي ظالم و ستمگر موجود كه از ديدگاه شيعه، غاصب حكومت بودند. ... قرن پانزدهم، شاهد ظهور جنبش مشعشعيون(17) تحت رهبري محمد بن فلاح المشعشع (1462م) در اهواز بود. اين مظاهر رستاخيز شيعه، زمينه طرح شيعه اثني عشري را به عنوان مذهب رسمي دولت ايران توسط شاه اسماعيل صفوي (1524م) آماده كرد.(18)
در آن سوي قلمرو اسلامي، عثماني ها حكومت مي كردند. تركان عثماني كه حدود سال 1699م حكومت را از اعراب غصب نموده بودند، در سال 1920 به ديل شورش هاي داخلي و عوامل خارجي چون كنفرانس برلين و توافق كشورهاي خارجي بر سر تجزيه ي آن، به زوال انجاميد. به اين ترتيب، كشورهاي كوچكي چون تركيه، عراق، سوريه، لبنان، اردن و فلسطين موجوديت يافتند، اما به دليل ناكارآمدي و ضعف و به بهانه ي قيموميت، تحت كنترل و استعمار قدرت هاي خارجي قرار گرفتند. اين در حالي بود كه وجدان بيدار مسلمانان و به ويژه شيعيان، سلطه و نفوذ كافران را نمي پذيرفت. از اين رو، حضور استعمار و بحران هاي درون حاكميت اسلامي و فاكتورهاي بحران زاي ديگر، باعث شد تا جنبش هاي اسلامي به طور اعم، و جنبش هاي شيعي به طور خاص، براي دست يابي به استقلال در اين سرزمين ها سر برآورد.

پی نوشت‏ها:

1- حسين كاظمي كرهرودي، ريشه هاي تاريخي و اجتماعي جنبش هاي اسلامي معاصر، ص 13.
2- همان.
3- رادولف پيترز، اسلام و استعمار، ترجمه: فرقاني، ص82.
4- حسين كاظمي كرهرودي، پيشين، ص76 و77.
5- مرتضي مطهري، نهضت هاي اسلامي در صد ساله ي اخير، صص 62 و 63.
6- همان، ص 75.
7- حسين كاظمي كرهرودي، پيشين، ص71.
8- عبدالوهاب فراتي، پيشين، ص 194.
9- حسين كاظمي كرهرودي، پيشين، ص98.
10- علي اصغر حلبي، تاريخ نهضت هاي ديني- سياسي معاصر، ص 283.
11- همان، ص 284.
12- همان، صص 284 و 285.
13- همان، ص 285.
14- حسين كاظمي كرهرودي، پيشين، ص27.
15- همان، ص 28.
16- همان، صص 28 و 29.
17- البته جنبش مشعشعيون، با گذشت زمان به انحراف كشيده شد.
18- همان، ص 31.

منبع: كتاب جغرافياي سياسي شيعيان منطقه خليج فارس