نویسنده: علی بحرانی‌پور (1)
 

چکیده

دولت قراختائیان (قتلغ خانیان) از حکمرانان محلی کرمان بودند. این سلسله به مدت اندکی بیش از یک قرن (706- 619 هـ .ق) در کرمان به عنوان دست‌شاندگان ایلخانان حکمرانی کردند. در میان حاکمان این سلسله، نقش قتلغ خان (ترکان‌خاتون) به عنوان نایب السلطنه پسران تاجدار خویش و زنی قدرتمند قابل ملاحظه است. ترکان‌خاتون پنجمین حکمران قراختائی کرمان و نایب السلطنه پسرانش حجاج سلطان (681- 655 هـ .ق) و سیورغتمش (691- 681 هـ .ق) بود. در آن روزگار ولایت کرمان از سوی غرب با فارس، از سوی جنوب با خلیج فارس و از شرق با مکران و بلوچستان تا ساحل دریای مکران (دریای عمان) و از جهت شمالی با بیابان‌های خراسان و سیستان هم‌مرز بود، چنان‌که از دو جهت جنوب و شرق با راه‌های دریایی و از سمت‌های دیگر به راه‌های تجاری زمینی متصل بود. کرمان از دیرباز چهارراهی بود که راه‌های زمینی و دریایی جنوب شرقی ایران را به سایر نواحی داخلی متصل می‌کرد و از این نظر اهمیت مواصلاتی بسیار داشت. از قرن 4 هـ .ق راهی زمینی کرمان را به سیستان وصل می‌کرد که از بم، نرماشیر، فهرج، سنیج، خواش (آخر حد کرمان و از اعمال سیستان) راه‌های مهم دیگر ایالت کرمان عبارت بودند از راه میان سیرجان و بیابان که از بردسیر، جنزرود، زرند، فرزین، ماهان و خبیص می‌گذشت. بندر پراهمیت هرموز در جنوب غربی کرمان از توابع آن حکومت محلی به شمار می‌رفت. اطراف کرمان را بیابان احاطه کرده بود. کرمان از طریق راه‌های بیابانی به ولایت‌های پارس و خراسان متصل می‌شد. راهی کرمان را به طبس (بیابان یزد)، راهی دیگر کرمان را به زوزن و قهستان (بیابان مختو) و راهی دیگر آن را به خراسان (کویر) وصل می‌کرد. بیابان کرمان مأوای دزدان و راهزنان (در کرکس کوه و سیاه کوه) بود. کرمان در طول حکومت ترکان‌خاتون چندین بار از سوی راهزنان جبل القفص که در حدود کرمان یکی از پناهگاه‌های راهزنان بود و همچنین تهاجمات و ویرانگری‌های نکوداریان مواجه شد. با توجه به این شرایط نامساعد و نیز احیای تجارت کرمان در همان روزگار این سؤال مطرح می‌شود که سیاست‌های ترکان‌خاتون چه نقشی در تجارت کرمان داشته است؟ فرضیات تحقیق حاکی از آن است که ترکان‌خاتون با سرکوب نکوداریان و راهزنان امنیت دوباره را به کرمان بازگرداند و طی فعالیت‌های عمرانی خویش، ترمیم ویرانی‌ها و احیای تأسیسات رفاهی در راه‌ها و شهر کرمان و وقف نمودن درآمدهایی بر آن و اعمال نظارت بر اقتصاد و سیاست ملوک هرموز نقش مؤثری در احیای تجارت کرمان در سالهای حکومت خود داشت.

کلیات جغرافیای اقتصادی کرمان

از دیرباز ایالت کرمان به پنج ولایت تقسیم می‌شد که هر ولایت را به اسم مرکز آن ولایت می‌نامیدند و شامل ولایت بردسیر با ناحیه خبیص (2) در شمال کرمان، ولایت سیرجان در مرز فارسی، ولایت بم، ولایت نرماسیر در سمت شرق و در حاشیه کویر و جیرفت در مجاور سواحل بحر هرموز بود. (3) دارای آب و هوای معتدل و حدودش تا مکران و مفازه که در آن حدود است تا شبانکاره و عراق عجم و مفازه که مابین کرمان و قهستان است. (4)
کرمان از سوی غرب با فارس، از سوی جنوب با خلیج فارس و در سمت شرق با مکران و بلوچستان تا ساحل دریای مکران (دریای عمان) و از جهت شمالی با بیابان‌های خراسان و سیستان هم مرز بود. (5) کرمان از دو جهت جنوب و شرق با دریا هم مرز بود. (6) شهر هرموز در غرب کرمان واقع بود. (7)
اطراف کرمان را بیابان احاطه کرده بود و از طریق راه‌های میان بیابان به ولایت‌های پارس و خراسان متصل می‌شد. راهی کرمان را به طبس (بیابان یزد)، راهی دیگر آن را به زوزن و قهستان (بیابان مختو) و راهی دیگر از خراسان به کرمان (کویر) وصل می‌شد. عرض بیابان از خراسان تا حدود کرمان و پارس 70 فرسنگ و طولش از حدود سیستان و قهستان تا حدود ری و قم و کاشان 220 فرسنگ بود. بیابان کرمان مأوای دزدان و راهزنان (در کرکس کوه و سیاه کوه) بود. (8) کوه جبل القفص در حدود کرمان یکی دیگر از پناهگاه‌های راهزنان بود که موجب ناامنی راه‌های میانه کرمان، سیستان و فارس می‌شد. (9) از قرن 4 هـ . ق کرمان مرکز داد و ستد ثروتمندان بود. (10) چنان که مجموع کاروان‌هایی که سالانه به کرمان وارد می‌شد، به 1000 شتر می‌رسید. حکمران کرمان برای جلب راه‌های تجاری به آن جا به هر ساربان یک دینار هدیه می‌داد. سالانه یکصدهزار بار خرما و بر بهار از کرمان صادر می‌شده است. (11) در اوایل قرن 7 هـ. ق شهرهای کرمان برخلاف دوره سلاجقه ویران با کشتزارهایی بی‌حاصل بود. (12) چنان‌که حقوق دیوانی کرمان در قرن 4 هـ .ق 8800000 هزار دینار و در قرن 8 هـ .ق «شصت و هفت تومان و شش هزار و پانصد دینار» (676500دینار) بود. (13)

راه‌ها

کرمان از دیرباز چهارراهی بود که راه‌های زمینی و دریایی جنوب شرقی ایران را به سایر نواحی داخلی متصل می‌کرد و از این نظر اهمیت مواصلاتی بسیار داشت. از قرن 4 هـ .ق راهی زمینی کرمان را به سیستان وصل می‌کرد که از بم، نرماشیر، فهرج، سنیج، خواش (آخر حد کرمان و از اعمال سیستان) راه‌های مهم دیگر ایالت کرمان عبارت بودند از راه میان سیرجان و بیابان که از بردسیر، جنزرود، زرند، فرزین، ماهان و خبیص می‌گذشت. راه بم به بیابان که از نرماشیر به فهرج یک مرحله برکنار بیابان و از بم تا جیرفت یک مرحله می‌گذشت. راه هرموز به جیرفت نیز از کومین، نهر زنگان و منوجان می‌گذشت. (14) در کرمان هیچ رود و دریای بزرگی به جز دریای پارس، جز آن خلیج که از دریای پارس سوی هرموز می‌رفت و آن را جیر (ابجیر) گویند. آبی شور اما قابل کشتیرانی بود. رود میناب به همین راه متصل می‌شد و به یکی از راه‌های مهم دریایی پسکرانه‌ای کرمان مبدل می‌شد. چنان که در قرن 7 هـ .ق کالاهای هند از این طریق به هرموز کهنه می‌رفت و در آنجا تخلیه می‌شدند. (15) راه جیرفت به هرموز نیز ولاشگرد تا کومین (کومیز) یک مرحله، تا نهر زنگان یک مرحله، تا منوجان یک مرحله، تا هرموز تا شهر و کنار دریا یک مرحله بود. راه جیرفت به پارس تا مغون دو مرحله، سورقان، مرزقان، جیروقان تا کشیستان یک مرحله، تا رویین یک مرحله، تا تارم یک مرحله بود. (16) راه هرموز به فارس نیز هرموز تا سوروا یک منزل، تا رویست سه منزل و تا تارم سه منزل بود.
سپس دهکده سوروا (شهر و در بندرعباس کنونی) بر کنار دریا قرار داشت و مسکن صیادان و بدون فانوس دریایی بود که محل اتراق مسافران فارسی به هرموز بود. (17) در قرن هشتم مسیر شیراز به هرموز (بندر اصلی کرمان) چنین بود: از شیراز تا سروستان دوازده فرسنگ، تا فسا هشت فرسنگ، تا دیه تیمارستان شش فرسنگ، تا دارکان هشت فرسنگ بود. از اینجا راهی به سمت شمال شرقی به شبانکاره می‌رفت و راهی به جنوب غربی به هرموز می‌رفت. از دارکان تا داراب و گرد ده فرسنگ، از آن جا تا دیه خیر سه فرسنگ، تا شبنکان شش فرسنگ، تا رستاق سه فرسنگ، تا پرگ سه فرسنگ، تا تاشلو شش، تا تارم شش فرسنگ، تا چنار و تا سرحد لار چهار فرسنگ، تا چاه چل چهل و هشت فرسنگ، تا توسر هشت فرسنگ و از آن جا مسیر دریایی تا هرموز چهار فرسنگ بود. بنابراین از شیراز تا هرموز 95 فرسنگ فاصله بود. (18) مسیری دیگر نیز رود سند را از راه فرعی سیستان به مکران و کرمان متصل می‌کرد (19) مهمترین محصولات صادراتی کرمان شامل خرما، (20) دهنه (21) و نقره از کوه‌های جیرفت (22) بود. زیره یکی دیگر از محصولات تجاری و صادراتی کرمان بود که به نظر می‌رسد در صادرات دارای جایگاه بین‌المللی بود. (23)

توقف‌گاه‌های تجاری ولایت کرمان

در کرمان مراکز شهری تولیدی و تجاری وجود داشت که راه‌های مهم تجاری را به وجود می‌آورد؛ که در زیر به آنها اشاره شده است.
سیرجان «قصرین»: (24) از سیرجان تا جیرفت دو مرحله بود. (25) از سیرجان تا شیراز 70 فرسنگ بود. (26) سیرجان در طی قرون 8-4 هـ .ق بزرگترین شهر کرمان و با شکوه‌تر و بزرگتر از شیراز بود. (27) غله، پنبه، خرما (28) و نیشکر (29) در آن به عمل می‌آمد. آن جا همچنین دارای بوستان‌ها فراوانی بود. (30)
بردسیر (گواشیر، کواسیر) از شهرهای مهم کرمان بود. (31) فاصله میان بردسیر تا کرمان 203 فرسنگ، (32) تا سیرجان دو مرحله و تا زرند دو مرحله بود. (33)
همچنان تا قرن 9 هـ . ق مرکز کرمان بود. (34) دروازه‌های بردسیر شامل دروازه ماهان، دروازه خبیص، دروازه زرند و دروازه مبارک بود. (35)
با حمله طوائف ترکمانان غز در سال 583 هـ. ایالت کرمان زیر نظر آنان قرار گرفت. در سال 621 هـ . ق فراختائیان بر کرمان مسلط شدند. (36) یکی از مهمترین محصولات تجاری بردسیر معدن لؤلؤ بسیار بود. (37) ماهان در جنوب شرقی کرمان واقع بود. در قرن 4 هـ . ق اکثر اهالی آن از اعراب بودند. (38)
زرند در شمال شرقی کرمان واقع بود و در قرن 4 هـ . ق شهری نسبتاً بزرگ با شش دروازه بود. (39) از زرند تا بردسیر چهار روز راه (40)، تا سیرجان 30 فرسنگ فاصله بود. (41) ابوالفداء در قرن هشتم آن را جزء بلاد جبال نوشته است. (42) مهمترین محصول صادراتی زرند نوعی پارچه موسوم به «ابطانه» بود که از آن برای دوخت آستر لباس استفاده می‌شد. این پارچه در قرن 4 هـ . ق به فارس و عراق صادر می‌شد. (43)
مقدسی شهر کوه بنان (44) را از راور بزرگتر دانسته است که دارای دو دروازه بود. در حومه کوه به نام حمام‌ها، کاروانسراها و مسجد و باغستان‌های وسیعی وجود داشت. (45) این شهر در نیمه اول قرن 7 هـ . ق. شهری بزرگ و معتبر بود. (46)
محصول صادراتی کوه بنان شامل «توتیائی»، (47) آهن به مقدار زیاد، فولاد (که فولاد هندی مشهور از آن به دست می‌آمد) آینه‌های بسیار بزرگ و شفاف، سرمه، (48) طلا، نقره و مس بود. (49)
بم در قرن 7 هـ . ق همچنان شهری معتبر بود. (50) مهمترین محصولات صادراتی آن ابریشم، پارچه‌هاى فاخر و زیبای پنبه‌ای، تولید دستمال، عمامه و طیلسان بود که به خراسان، عراق و مصر صادر می‌شد، یاقوت حموی در مورد پارچه‌های بم نوشته است که «پارچه‌های بم در همه شهرها به‌نام است». (51)
نرماشیر در قرن 4 هـ . ق شهری کوچک و معتبر با خانه‌ها و قصرهای زیبا، پرجمعیت، دارای باراندازها، پناهگاه‌ها و انبارهای بزرگ بود. شهر دارای چهار دروازه‌ی بم، دروازه‌ی صورقان، دروازه‌ی مصلی و دروازه کوشک بود. این شهر در راه مسیر حج سیستان قرار داشت و بازرگانان ثروتمندی از جمله بازرگانان خراسانی در آنجا مقیم بودند. نرماشیر بازاری برای فروش کالاهای عمان داشت. جاده ادویه نیز از آنجا می‌گذشته است. (52) از این رو بازاری برای کالاها و امتعه قیمتی هند بود. یکی از مهمترین محصولات صادراتی آن ابریشم بود. (53)
در فهرج طی قرن 9 هـ . ق مهمترین محصولات صادراتی شامل ابریشم، قماش ابریشمینه و جامه‌های دیبا، مُشطی و فرخ بود (54) و به همین دلیل بازرگانان زیادی در آن جا رفت و آمد می‌کردند. (55)
ریکان (ریگان، ربغان) در بیست مایلی جنوب فهرج و در سه منزلی بندر هرموز واقع بود. (56) ریگان به واسطه هوای گرمی که داشت دارای نخلستان‌های فراوانی بود. (57) حافظ ابرو نوشته است که در قدیم الایام آن جا جز، سیرجان و از شهرهای معتبر کرمان بود. اما به نظر می‌رسد با انتقال پایتخت ملوک هرموز به جزیره هرموز در اواخر قرن 7 هـ . ق شهرهای کرمان رونق و آبادی پیشین خود را ازدست دادند. جیرفت یکی از شهرهای زیبا، بزرگ و معتبر کرمان بود. (58) ابوالفداء فاصله جیرفت تا هرموز را چهار مرحله و جیرفت تا سیرجان را دو مرحله بیان می‌کند. (59) در قرن 8 هـ . ق جیرفت از آن جا که در مسیر بردسیر به هرموز بود، همچنان از شهرهای بزرگ کرمان و محل تجمع بازرگانان بود. (60)
مهمترین محصولات صادراتی جیرفت نیل، هل، شکر، دوشاب (شیره انگور)، گل نرگس و عطر آن و خرما بود. (61) بنا به روایت افضل‌الدین کرمانی در خاک جیرفت خرده‌های طلا وجود داشته است.
قمادین (کمادی) (62) بر سر راه کاروانی راه معروف ادویه (شاخه جنوبی راه ابریشم) بود. (63) و شهری نزدیک به دروازه جیرفت بود که بازرگانان رومی (آسیای صغیر) و هندی در آن جا انبارهایی داشتند، مسافرین مسیرهای دریایی و زمینی کالاهای پر قیمت از چین، ماوراءالنهر، ختا، هندوستان، خراسان، زنگبار، حبشه، مصر، یونان (بیزانس)، ارمنیه، عراق و آذربایجان همه برای فروش یا نگهداری در انبارهای قمادین می‌آوردند. (64) این شهر در قرن 7 هـ .ق قبل از حملات مغول شهری ثروتمند بود. اما در زمان دیدار مارکوپولو تبدیل به شهری کوچک و کم اهمیت شده بود. (65)
از نظر لسترنج این نکته روشن می‌سازد که چرا نام قمادین بعد از قرن هفتم از صفحه تاریخ محو گردید و اسمی از آن در نقشه باقی نماند. (66)
یکی از نام‌های قدیمی جیرفت قماشیه بود. بخشی از خرابه‌های قدیمی آن نیز به نام قمارین خوانده می‌شد. به نظر برخی محققین این نام از نام قطب‌الدین تهمتن سازنده هرموز جدید گرفته شده بود. (67)
رودبار در نزدیکی جیرفت بود (68) رودبار دارای مرغزارهای عالی برای چهارپایان بود. (69) در نیمه قرن هفتم تولیدات این منطقه خرما، انار، پسته، گندم و علوفه بود. (70)
ولاشگرد از توابع کرمان بود. (71) از مغون و ولاشگرد تا ناحیه هرموز محصولاتی چون ذرت، نیل، زیره، پانیذ (قند سفید) و نیشکر کشت و به هرموز غلات صادر می‌شد و از آن جا به وسیله کشتی به ممالک مختلف ارسال می‌شد (72) و به احتمال بسیار زیره مشهور کرمان به بسیاری سرزمین‌ها صادر می‌گردید.
شهر مهم منوقان (منوجان) در پنجاه مایلی جنوب ولاشگرد و به جیرفت متصل بود. (73) منوجان در مسیر جیرفت به هرموز ابتدا ولاشگرد و سپس کومین در سمت غربی مسیر قرار داشت. از کومین تا رودخانه راغان و از آنجا تا منوجان دو مرحله و از منوجان تا هرموز یک مرحله (یک روز) راه بود. (74)
هرموز کهنه (حدود میناب) (75) یا همان هرموز پسکرانه‌ای تا ساحل دریا دو قاصد یعنی نصف روز راه فاصله داشت. مقدسی فاصله آنجا تا دریا را یک فرسنگ نوشته است. (76) اصطخری موقعیت آن را در کنار باریکه‌ای از خلیج فارس تعیین کرده است که کشتی‌ها از دریا بدان‌جا رفت و آمد می‌کردند و «ابجیر» (آب جیر) نامیده می‌شد. (77)
یاقوت حموی، هرموز را شهری در اقصای مکران نزدیک کرانه دریای هند دانسته که کشتی‌های هندی در خلیجی از دریا داخل آن می‌شدند و کالاهایشان را در آن جا تخلیه و از آن جا به خراسان و سیستان و دیگر شهرها می‌بردند. (78) در اوایل قرن 7 هـ .ق ابوالفداء نوشته است که هرموز قدیم بر اثر فتنه مغول ویران شده و مردمش به جزیره زرون رفته‌اند. (79)
در نیمه نخست قرن 7 هـ .ق مارکوپولو نوشته است: در پایان سرازیری کمادی (قمادی)، دشت هرموز آغاز می‌شد. که پس از دو روز راه به اقیانوس هند می‌رسید. شهر هرموز با بندری عالی در ساحل قرار گرفته بود. مارکوپولو در وصف آن آورده است: «این جا بندری است که تجار هندی با کشتی‌هایشان که پر از انواع ادویه، سنگ‌های قیمتی، مروارید، پارچه‌های زربفت، عاج فیل و بسیاری کالاهای دیگر است به آن جا می‌آیند و در آن شهر به تجار دیگری که آنها را به تمام دنیا می‌بردند می‌فروشند. این جا شهری است پر رفت و آمد و بسیار شلوغ که بر اداره بسیاری از شهرها و روستاهای دیگر نظارت دارد. نام شاه آن شهر رکن‌الدین است. وقتی یک تاجر خارجی در این شهر می‌میرد، شاه تمامی کالا و ثروت او را ضبط می‌کند. در این سرزمین شراب خرما و شراب ادویه را بسیار عالی درست می‌کنند، برای این که سالم زندگی کنند خرما و ماهی‌های نمک‌سود مثل تن را می‌خورند. پیاز هم زیاد می‌خورند، زیر این غذاها با آب و هوای آن جا سازگاری دارد». (80)
افضل‌الدین آن را ولایتی آباد بر لب دریا دانسته است. مالیات که هرموز به دربار می‌پرداخت شامل زر خراجی، اسب تازی و مروارید بود. هرموز بندرگاه (قوافل) کاروان‌های تجاری عراق و مرکز «دریابار» (سواحل) بود. و تمام تاجران آن نواحی به آن جا رفت و آمد می‌کردند. (81)
حافظ ابرو نوشته است که هرموز کهنه از زمان خروج لشکر چنگیزخان ویران شد و مردمش به جزیره‌ای مهاجرت کردند و آن جزیره را «زرون» نامیدند. زرون بندر و محل ورود و خروج کشتی‌ها بود و تاجران از اطراف سرزمین‌های گوناگون به آن جا می‌آمدند. (82)
هرموز کهنه همانند جرون دارای هوایی بسیار گرم (83) با نخلستان‌های فراوان بود. (84) و آب هرموز از کاریزهای شیرین تأمین می‌شد. (85)
در هرموز کهنه نخلستان‌های فراوانی داشت. محصولات آن جا شامل ذرت، نیل، زیره و نیشکر بود. (86) در تاریخ سلسله مینگ به صدور میوه‌هایی چون گردو، بادام، انار و انگور از هرموز نیز اشاره شده است. (87) در هرموز گندم نیز کشت می‌شد. به این ترتیب که در ماه نوامبر (آبان و آذر) گندم را می‌کاشتند و محصول را در ماه‌های مارس و آوریل (از دهم اسفند تا دهم اردیبهشت) خرمن می‌کردند. برداشت محصول و میوه‌های دیگر در همین ماه صورت می‌گرفت. زیرا پس از آن به دلیل گرمای هوا، هیچ گیاه دیگر قادر به رشد نبود و فقط خرما تا آخر ماه کشت می‌شد. (88)
جزیره هرموز (جرون) آتشفشان قدیمی بود و محدوه برآمدگی تپه‌های آن از شرق به غرب و از دریا به دریا درحال حرکت بود. از پایین [این تپه‌ها] به سمت دماغه (برآمدگی) شمالی که قلعه شهر [جایی که] جلگه ناهموار کوچکتری وجود دارد، بر آن واقع بود. اما آن‌سوی محدوده اصلی که تپه‌ها و بیابان ناهموار را از هم جدا می‌کند، جزر و مّد کمتری وجود دارد. (89)
اوردیک در وصف جرون نوشته است که این شهر با حصاری قوی پنج میل با سرزمین اصلی ایران فاصله دارد. (90) جزیره جرون آتشفشان قدیمی در مساحت شش الی هفت میل بود. (91) در زمان دیدار ابن بطوطه جرون پایتخت پادشاه هرموز بود. وی نوشته است جزیره‌ای که شهر جرون در آن واقع است به اندازه یک روزه راه وسعت دارد و بیشتر زمین‌هایش شوره‌زار و کوه‌های نمک است که آن را نمک دارابی می‌نامند. (92) از آن جا که هرموز بر مدخل خلیج فارس و دریای عمان، نزدیک به ساحل کرمان، فارس و منتهی شدن به راه‌های معتبر خشکی دارای اهمیت زیادی بود. از سوی دیگر خلیج فارس با وجود وسعت چندان عمیق نیست، چنان‌که دریای عمان که در حدود خلیج مسقط تا 3300 متر عمق دارد هر قدر به تنگه هرموز نزدیک‌تر می‌شود کف آن بالا می‌آید و از عمق آن می‌کاهد. اما در میان دو ساحل ایرانی و عربی خلیج ساحل ایرانی کوهستانی و در کنار خشکی دارای یک رشته کوه‌های طبیعی است و در نتیجه اعماق گودتر خلیج فارس در مجاورت سواحل هرموز قرار دارد و تمامی سواحل جنوبی این دریا تا مصب اروند (شط العرب) و حتی تا حوالی بوشهر چندان عمیق نیست. در نتیجه لنگرگاه مناسبی برای کشتی‌های بزرگ چینی و هندی بود. (93)
یکی از بزرگترین مشکلات جزیره هرموز علاوه بر هوای گرم، عدم وجود آب شیرین و پوشش گیاهی بود. (94) اما از اوایل قرن هشتم این جزیره به عنوان توقفگاه کشتی‌های مختلف مورد استفاده قرار گرفت و روزبه‌روز بر رونق آن افزوده شد. چنان که ابن بطوطه می‌نویسد: آن جا شهری نیکو با بازارهای آباد و بندرگاه هند و سند است و مال‌التجاره‌های هندوستان از هرموز به عراق عرب و عراق عجم و خراسان حمل می‌شد. (95) با وجود مرز خشکی میان خراسان و هند کالاهای هندی ابتدا به هرموز و سپس به خراسان حمل می‌شده است که شاید به دلیل ناامنی راه‌های زمینی و فقدان حکومت مرکزی بود که نشان دهنده نقش واسطه هرموز برای تجارت داخلی ایران است. (96)
در قرن هشتم حقوق دیوانی هرموز شش تومان بود که باید به کرمان پرداخت می‌شد. (97)
مردم هرموز به هر دو زبان فارسی و عربی صحبت می‌کردند. البته در میان آنان مردمی تیره پوست زندگی می‌کردند که از عربستان به آن جا آمده بودند. (98) در زمان تکشیرا گذشته از بومیان شیعه و سنی هرموز مهاجران و مقیمانی از مسیحی، پرتغالی، ارمنی، گرجی، یعقوبی، نسطوری، کافران (هندوها یا سیاه‌پوستان)، بانیان‌ها، بانگاسالی (بنگالی)، کامبایتی و تقریباً 150 خانوار یهود در هرموز می‌زیستند. (99)

سیاست اقتصادی ایلخانان: برقراری امنیت در راه‌ها

در نواحی داخلی ایران سیاست حمایت از بازرگانان برای حکومت مغول آنقدر مهم به نظر می‌رسد که سلطان احمد تکودار (681- 683 هـ .ق) در مکتوبی به تاریخ 681 هـ .ق به قلاوون سلطان مصر، بازرگانان را «رکن مملکت» نامید. (10) گذشته از اصلاحات غازان در مسیرها و امور تجاری، در سال 716 هـ .ق الجایتو در تلاشی برای تسلط بر مسیر زمینی حج که از بصره و بیابانهای جنوب غربی عراقی عرب به سمت بیابان‌‎های مرکزی شبه جزیره عربستان و نجد می‌رفت، دست به ابتکاراتی زد. (101)
از سوی دیگر الجایتو به واسطه یساور شاهزاده شورشی جغتائی (حاکم بخشی از خراسان از سوی ایلخانان) و نیز به یاری ملوک آل کرت بیهوده می‌کوشید که (102) مسیر خراسان به هند را در برابر تهدیدات جغتائیان، قراوناس‌ها و نکودریان ایمنی بخشد. (103) اولجایتو (محمد خدابنده) همچنین درصدد برآمد تا امنیت راه‌های تجاری را تأمین کند.
چنان‌که بعدها در سال 706 هـ .ق (104) سلطان الجایتو شرف‌الدین مظفر (نیای آل مظفر) (105) را به راهبانی و تأمین امنیت مسیرهای کرمان و یزد در برابر قبایل غارتگری چون عربان فولادی منصوب کرد. (106) بعد از فوت الجایتو (716 هـ .ق) و جانشینی ابوسعید (717 هـ .ق) (107) در خراسان، منصب راهداری و حکومت میبد به امیر مبارزالدین محمد سپرده شد. وی حملات نکوداریان که موجب ناامنی راه‌های منتهی به یزد و کرمان بود را دفع کرد. (108)

قراختائیان و روزگار حکومت ترکان‌خاتون در کرمان

مؤسس سلسله قتلغ خانیه یا قراختائیان کرمان، براق حاجب بود؛ خلیفه عباسی لقب قتلغ سلطان را به خاطر اسلام آوردنش به او داده بود. این سلسله از دست نشاندگان ایلخانان در کرمان بودند. این سلسله تا زمان شاه‌جهان بن سیورغتمیش آخرین امیر قتلغ خانیان دوام داشت که به دلیل عدم پرداخت خراج به ایلخانان توسط الجایتو خلع شد. امیر مبارزالدین محمد مؤسس سلسله آل مظفر با دختر وی ازدواج کرد. از این خاندان هفت نفر به سلطنت کرمان رسیدند که از جمله عبارتند از: براق حاجب (ابوالفوارس قتلغ سلطان، ناصرالدنیا والدین) 619 هـ .ق، محمدبن؟ خمیتون (ابوالفتح قطب‌الدین) دوره اول حکومت 632 هـ .ق، مبارک بن براق (رکن‌الدین) 633 هـ .ق، محمد بن؟ خمیتون دوره دوم حکومت، 650 هـ .ق، قتلغ ترکان (قطب‌الدین دوم عصمت الدنیا والدین، نایب‌السلطنه پسر محمد بن؟ خمیتون به نام حجاج سلطان) 655 هـ .ق، سیورغتمش بن محمد (ابوالمظفر جلال‌الدین مقتول در 693 هـ .ق) 681 هـ .ق پادشاه خاتون دختر محمد (صفوة‌الدین مقتول در 694 هـ.ق) 691 هـ .ق، محمد شاه سلطان بن حجاج سلطان، (ابوالحارث مظفرالدین) 695 هـ .ق، شاه جهان بن سیورغتمش (قطب الدین) در سال 703 هـ .ق که توسط الجایتو در سال 704 هـ .ق خلع شد. (109)
یکی از سلاطین قراختائی کرمان ترکان‌خاتون ملقب به «حلال خاتون» بزرگ زاده‌ای از قبایل قراختائی بود. وی همزمان با حملات سلطان علاءالدین محمد تکش به بلاد ماورء النهر و ترکستان و حملات عشایر به بازرگانان، توسط یک بازرگان اصفهانی پیر به نام حاجی صالح خریداری و فرزند خوانده وی شد. حاجی سلطان او را به اصفهان آورد. در آن جا قاضی اصفهانی پس از شنیدن اوصاف ترکان‌خاتون خواهان ازدواج با وی شد. اما بازرگان با این ازدواج مخالفت نمود. و از دست قاضی به سلطان غیاث‌الدین (معروف به پیرشاه کوچکترین پسر سلطان محمد خوارزمشاه) که به اصفهان آمده بود، پناهنده شد. اما سلطان غیاث‌الدین نیز با دیدن ترکان‌خاتون، خواهان ازدواج با او شد و با وجود مخالفت‌های حاجی صالح با ترکان‌خاتون ازدواج کرد. غیاث‌الدین بر اثر حمله سلطان جلال‌الدین از فارسی به اصفهان، ترکان‌خاتون را در خانه شیخ موفق معمر که در بلاد فارسی و عراق به دیانت و امانت معرف بود گذاشت و خود به ری گریخت. به تدریج ترکان‌خاتون با نفوذ در دربار در سال 655 هـ .ق در ایالت کرمان به تخت نشست و در کرمان مدرسه‌ای ساخت که در آن علامه شمس‌الدین کیشی به فعالیت علمی مشغول شد. ترکان‌خاتون با جلب نظر اباقاخان و با مشورت شمس الدوله وزیر قدرت خود را در کرمان به اوج رساند. ترکان‌خاتون خود پنجمین حکمران قراختائی کرمان و نیز نایب السلطنه پسرانش حجاج سلطان (681- 655 هـ .ق) و مظفرالدین سیورغتمش (691- 681 هـ .ق) بود (110) بنابراین فرصتی طولانی برای اعمال حاکمیت بر کرمان به طور مستقیم و پشت پرده داشت.

راهزنی نکوداریان در راه‌های زمینی کرمان منتهی به هند در زمان ترکان‌خاتون

راهزنان نکودری طایفه‌ای از مغولان بودند که در نواحی افغانستان و جنوب شرقی خراسان ساکن بودند و چون سرکرده آنها در موقع لشکرکشی هلاکوخان به ایران نکودر نام داشته‌اند، بدین جهت بدین نام معروف شدند. اینان جماعتی از ایلات مقیم سیستان بودند که به نکودری معروف بودند و دائماً بین سیستان و عراق عجم ییلاق و قشلاق می‌کردند. در اواخر عهد غازان خان به دلیل ایجاد ناامنی در راه‌ها، غازان خان از آنان تعهدنامه‌ای گرفت مبنی بر این که اگر غارت و یا ناامنی از آنان سر بزند، مال و جانشان در اختیار دیوان باشد و همین مسأله موجب شد که عمال ایلخانی رؤسای نکودری را آزار دهند. به همین دلیل نکودریان از عراق عجم بدون کسب اجازه از غازان‌خان هجرت کردند و از طریق قهستان به هرات رفتند و خود را تحت حمایت ملک قخرالدین کرت قرار دادند. ملک فخرالدین از استعداد و نیروهایشان استفاده کرد و با دادن پول و اسلحه آنان را در خدمت خود گرفت و غالباً با کمک آنان به خراسان می‌تاخت. چنان‌که در سال 699 هـ .ق اهالی خراسان به دادخواهی نزد غازال رفتند؛ که نتیجه بعدی آن لشکرکشی الجایتو به هرات بود. غازان برای همه کسانی که با این دزدان همکاری می‌کردند مجازات مرگ تعیین کرد و سپاهی با 10000 تن برای حفاظت امنیت جاده‌ها تشکیل داد. این سپاه به ازای حفاظت از راه‌ها از مسافران مبلغ معینی باج می‌گرفتند. چنانچه برای هر چهار رأس الاغ و هر دو رأس شتر نیم آقچه باج اخذ می‌شد و تجاوز از این مبلغ ممنوع بود. باج‌ها مشخص شده و در الواح عدل در معابر عمومی آویخته شده بودند. (111)
علاوه بر این از حدود سال 655 هـ .ق گروهی از راهزنان و دزدان افغانی معروف به «کنکان» و «نهران» تاجران، سفرا و مسافرانی که از سرزمین‌های غربی به هندوستان می‌رفتند را غارت می‌کردند. (112)
به نظر می‌رسد در این زمان همه راه‌های تجاری زمینی با هند ناامن بوده‌اند. چرا که دزدان افغانی راه‌های سند را و از سوی دیگر نکودریان راه‌های کرمان را ناامن کرده بودند. چنان‌که در همان سال‌ها بخشی از لشکر نکوداری که به یک هزار سوار می‌رسید، از راه دیه بکری به غارت جیرفت رفت و از طریق راه خاون و سر سوارن به سمت هرموز هجوم بردند و اموال تجار را غارت و تعداد زیادی از مردم را کشتند. آنان از مسیر قلعه تازیان، دیه کبرستان (در نزدیکی خلیج فارس)، بایلو و پتو (از ولایت گرمسیر فارس) تا حدود فال و کران (مراتع و قلمرو قبایل عرب بومی) را غارت کردند. (113) بخش دیگر لشکر نکوداری به سمت مرکز ولایت کرمان تاختند و به غارت و کشتار و ویرانی مزارع و آبادی‌ها پرداختند. و به سمت روستای هرات (مرز کرمان و فارس) رفتند و در آنجا دو هزار سوار دیگر به آنان پیوستند و از مسیر قترو، رستان برک، موس شیر، یزدخواست (مرتع ترکمانان) به غارت و شکار و کشتار پرداختند و از آن جا از مسیر رود مرز، طارم و فرغان به ناحیه خاوان بازگشتند. (114) فوجی دو سه هزارنفره از سواران نکودری از مسیر خوشناباد، دشت بروارزو، صقوفان، مرز وقون، تنگ بم حنا (تم حنا)، نیز به خاوان رسیدند و با لشکر دو هزار سوار نکودری متحد شدند و از راه تنگ کرم، روی نیز (رونیز کنونی) و بوم پسا (نسا) مراتع بسیار سرسبز گله‌های انبوه چارپایان اعراب و ترکمانان بومی ایراهستان را غارت کردند که طی آن تنها 12000 نفر شتر از آنِ ملک خواجه شمس‌الدین تازیکو (تصدی مالیات فارس) به غارت رفت. آنان به همراه دیگر لشکرهای نکودری از راه روستای هرات به هرموز و ایراهستان بالا و از ناحیه‌ی کلبار (کلوار) به سمت فارسی لشکر کشیدند. محمد بک با لشکری مغول از شیراز برای رویاروبی با آنان به سمت پل و خندق کلبار تاخت؛ اما گرفتار حیله جنگی نکوداریان شد و شکست خورد. نکوداریان پس از غارت منطقه بی‌آن که شیراز را فتح کنند به سمت جیرفت بازگشتند. (115)
در سال با 674 هـ .ق سلطان مظفرالدین قراختائی کرمان برای رویارویی با متجاوزان نکودری به سمت گرمسیر (جیرفت) رفت. نکودریان که در این هنگام در آنجا مقیم بودند، به سواحل حدود هرموز تاختند و با استفاده از مراتع فصلی (بهاره) آن نواحی توانستند آن جا را غارت کنند. چنان که در آن سال بسیاری از بازرگانان عراق و آذربایجان که با کالاها و نفایس فراوان به حدود هرموز رفته و چارپایان خود را در مراتع آنجا رها کرده بودند، (116) ناگهان لشکر نکوداریان آنان را غافلگیر کرده و پس از کشتاری وسیع، زنان و فرزندانشان را به اسارت و اموال بی‌شمارشان را به غارت بردند. همچنین تمام چارپایان عشایر و بازرگانان را که در صحرا یافتند، ربوده و با خود به سیستان بردند. (117)
این وقایع نشان می‌دهد که نکوداریان مانع اصلی تجارت و ارتباط زمینی کرمان و سایر نواحی مرکزی ایران با هندوستان از طریق سیستان بودند. تاخت و تاز آنان در سواحل نیز از موانع مهم ارتباط راه‌های تجاری دریایی هرموز و پسکرانه‌هایش در کرمان بود.
در زمستان 675 هـ .ق نیز که سلطان مظفرالدین قراختائی طبق معمول هر سال برای قشلاق به بشمودان رودبار از توابع جیرفت رفته بود، باخبر شد که لشکر نکوداریان به سرحد [شرقی] کرمان تاخته‌اند، بنابراین امیر تایسی (تایشی) پسر فولاد ملک را به فرماندهی لشکری مجهز از ترکمانان به سرکوب آنها فرستاد. وی در بم آگاه شد که بخشی از لشکریان نکوداری به نرماشیر تاخته‌اند و پس از غارت چارپایان و خانواده‌های مردم آن جا، به سیستان بازگشتند. امیر تایشی با اطلاع از این که غنائم مذکور از سرعت نکوداریان می‌کاست، با اتکاء به اسبان تیز تک سواره نظام «جریده» از مسیر ریقان (ریگان)، رود ماهی، حصارو، بنه ریگ و چاه خرگاهی آنان را تعقیب کردند. در شمیدر با آنان درگیر شدند و طی نبردی مبارک شاه فرمانده نکوداریان کشته شد. نکوداریان شکست خورند و لشکر قراختائی غنایم را از آنان بازپس گرفت. (118)
در سال 676 هـ .ق در شرایطی که ترکان‌خاتون برای دیدار با اباقاخان به تبریز رفته بود و مظفرالدین حکومت کرمان را به دست گرفته بود، لشکر نکوداری باز از سیستان به بم و نرماشیر تاختند. مظفرالدین سی هزار دینار طلا در میان لشکریان خود خرج کرد تا رضایت آن‌ها را برای سرکوبی نکوداریان به دست آورد. (119) وی در این راه از ثروتمندان و خواجگان وام گرفت. در این حین دو هزار سوار نکوداری از بم از طریق پل قرصو به توابع جیرفت رسیدند. عشایر ترکمان جیرفت با خانواده و چارپایان خود به حصار شهر پناه بردند و در آن جا لشکری کمان‌دار پدید آوردند و چنان در برابر نکوداریان مقاومت کردند که نکوداریان به رودبار عقب نشسته و در مسیر خود به کشتار سپاهیان پراکنده، غارت چارپایان و به اسارت بردن زنان و فرزندان مردم طول مسیر خود پرداختند. آنان در مسیر عقب نشینی از هرموز (کهنه) گذشته و کالاها و سرمایه‌های تجار را غارت کردند. ملک رکن‌الدین محمود قلهاتی ملک هرموز با فوجی سواره به مقابله آنان شتافت و از اسب افتاد و با حالت بیمار به هرموز بازگشت. (120) همکاری محمود قلهاتی با ملوک قراختائیان کرمان در سرکوب نکوداریان نشان از اهمیت روبه رشد راه‌های پسکرانه‌ای خلیج فارس از نظر ملوک جدید هرموز داشت.
نکوداریان دوباره در سال 678 هـ .ق حمله‌ای دیگر به خبیص کردند. در دیه زوّار (از روستاهای اندهجرد) بعد از به اسارت بردن مردم آن جا، هر نوع کالائی که قابل حمل بود از جمله قماش، «نرمینه» و جامه را حمل و کالاهای غیر قابل انتقال چون کاشی، چینی و آبگینه را شکستند. آنان در خبیص شتران تاجرانی که از خراسان و قهستان به آن جا آمده بودند را غارت کردند. (121)
همچنین لشکریان نکودری از ضعف و پیری ملک رکن‌الدین محمود قلهاتی استفاده کرده و به هرموز تاختند و از کرمان به فارس تاختند. حملات آنان همراه با غارت خصوصاً غارت سواحل و کالاهای صادراتی به سمت هند از جمله اسبان ترکمانی بود. (122) مظفرالدین قراختائی با شنیدن این خبر به ولایت جروم (123) لشکر کشید. سلطان در آن جا خیمه‌هایش را برپا کرد و علی ستلمش را برای گرفتن هرموز به آن جا فرستاد. (124) از سوی دیگر میان فرزندان ملک محمود قلهاتی به نام‌های ملک تهمتن و پولاد بر سر جانشینی اختلاف افتاد و نصره مجنون نامی به کشتی‌هایی که از دریابار می‌رسیدند اجازه ورود به بندر هرموز را نمی‌داد. بدین ترتیب در آمد ناشی از مالیات عشور از میان رفت. (125)

فعالیت‌های عمرانی ترکان‌خاتون در کرمان و جذب تجار

با به تخت نشستن سلطان ترکان خانون (681- 655 هـ .ق) وی ساختن حصار و آباد کردن نواحی ویران شده را در برنامه‌های خود قرار داد و درصدد رفع ویرانی نکوداریان برآمد. چنان که بسیاری تاجران بزرگ و حتی خرده بازرگانان غرب در کرمان و به تعبیری «تجار متمولان شرق و غرب، غرباء امصار بر و بحر، بزرگان عرب و عجم» از جمله ملک اسلام شیخ جمال الحق والدین ابراهیم و از خواجگان اعراب چون جمال‌الدین عبداللطیف، موفق الدین، فخرالدین، قاسم بن الترکی، قاسم بن السامری (که «از اراذل و مزدوران و اسقاط و ادوان بازرگانان بوده»)، از بلاد عجم مولانا تاج الحق والدین خوافی و دو تن از ارتاقان (تاجران حکومتی) معتبر چون خواجه سدیدالدین و خواجه جمال‌الدین عمر در کرمان اقامت کردند. (126) به نظر می‌رسد که در این دوره مرکزیت یافتن کرمان در تجارت، امنیت و رفاه در مسیرهای کرمان، فتوحات ملک محمود قلهاتی در عمان و هند و بر فراری روابط تجاری با هند از طریق خلیج فارس از دلایل رونق تجارت در این زمان بود. علاوه بر این توجه یکی از ملوک شبانکاره به نام مظفرالدین محمد بن مبارز (مقتول در 659 هـ .ق) در برقراری امنیت و رفاه در مسیرهای تجاری کرمان به فارس و سواحل و نیز سد کردن راه اتابک سعد سلغری در سلطه به مسیرهای منتهی به هرموز بود. مظفرالدین علاقه بسیاری به ساخت بناهایی چون رباط‌ها (کاروانسرا)، خانقاه‌ها و پل‌ها داشت. چنان که شبانکاره‌ای آشکارا در وصف عماراتی که مظفرالدین محمد بن مبارز (مقتول 659 هـ .ق) یکی از ملوک شبانکاره در مسیر دارابگرد ساخته بود، می‌نویسد: «و در راه دارابجرد چهار صفه با چهار شبستان با پیش در [هشتی] و با مردرو [راهرو] با پیش طاقی از یک پاره سنگ منفرد برآورده که هیچ جای وصلی و درزی نیست همچون پنیر فرو بریده و در پهلوی آن دو آسیاب همه از سنگ یک‌پاره ساخته هرکه بیند گوید به روزگار سلیمان ساخته‌اند». (127) وی قلعه دارالامان ایج را در کوهی به سمت جنوب از سنگ خارا بنا کرد و آب چشمه‌ای را به آن منتقل نمود و پس از سی سال که بنای قلعه به پایان رسید خزانه خود را به آن جا منتقل کرد. این امر نشان می‌دهد که وی توجه ویژه‌ای به نظارت بر مسیر شیراز - داربگرد به کرمان و هرموز داشته است. در عوض درگیری ملک مظفرالدین با اتابک سعد مسیرهای جزیره هرموز به شیراز را ناامن کرد.
محمود قلهاتی در سال 668 هـ .ق از ضعف اتابکان فارس و استیلای سرداران مغول بر فارسی استفاده کرد و علم استقلال برافراشت، در سال 671 هـ .ق بر سر جزیره کیش که تحت تابعیتش قرار داشت با سوغنجان سردار مغول درگیر شد، اما از وی شکست خورد. (128) با این وجود تلاش‌های مذکور موجب رکود تدریجی تجارت در جزیره‌ی کیش و رونق‌یابی هرموز در برابر آن و انتقال راه‌ها به آن جا و پس‌کرانه‌های کرمان به طور کلی برآمدن کرمان در برابر فارس شد. قراختانیان هنوز از کرمان بر امور سیاسی و تجاری هرموز اعمال نظارت و سلطه می‌کردند و از این نظر سود حاصل از تجارت دریایی را در قالب مالیات به خزانه خود سرازیر می‌نمودند. از سوی دیگر ترکان‌خاتون با برقراری و تقویت ارتباط با دربار ایلخانان، راه‌های دریایی ادویه را به جاده ادویه متصل ساخته، قدرت خویش را نیز در برابر رقیبان و حتی فرزندان خویش محافظت می‌کرد. تا آن جا که در روزگار سلطنت دو پسرش مظفرالدین سیورغتمیش و سلطان حجاج، خود قدرت واقعی را در پشت پرده دربار کرمان اعمال می‌کرد.

سلطه‌گری و نظارت قراختائیان کرمان بر تجارت ملوک جدید هرموز و انتقال پایتخت به جزیره هرموز (قرن هشتم)

با مرگ امیر شهاب‌الدین محمودبن عیسی در سال 641 هـ .ق اتابک مقام او را به برادرزاده‌اش رکن‌الدین محمود بن احمد سپرد که حاکم عمان و مقیم بندر قلهات بود. (129)
دوران حکمرانی محمود قلهاتی (676- 641) (130) بر هرموز مصادف با راهزنی‌های افغان‌ها و نکوداریان به کرمان در راه‌های زمینی منتهی به هند، راهزنی‌های افغانانی معروف به «کنکان» و «نهران» در مسیرهای غربی منتهی به هند (131) و حملات مغولان در طول جاده‌های زمینی (700-656 هـ .ق) بود، که نتیجه آن تضعیف تجارت زمینی و انتقال تجارت به خلیج فارس بود. (132) ملوک هرموز با استفاده از درگیری‌های کرمان و فارس برای رسیدن به استقلال کوشش می‌کرد. اما در آن زمان ترکان‌خاتون به صورت موقتی امنیت را به کرمان بازگرداند و سعی نمود تا راه‌های تجاری را رونق بخشد.
از سوی دیگر ملک رکن‌الدین محمود به دنبال توسعه‌طلبی‌های خود و برای استقلال از ولایت فارسی و کرمان حملات گسترده‌ای را در سال 660 هـ .ق به عمان انجام داد. وی از «ابوالمعالی کهلان بن نبهان» خراج عمان را طلب و با همراهی امرای بادیه عمان، از راه دریا ظفار را تسخیر و با ثروت زیادی به عمان بازگشت و بر آن جا مسلط شد. (133) در این زمان اتابک ابوبکر به دلیل آگاهی از قدرت ملک محمود به شدت دولتخانه قیس را تحت نظارت گرفت و فقط معتمدان خود را والی آن جا می‌کرد. به همین دلیل ملک محمود نتوانست کیش را به حوزه نفوذ خود درآورد. (134) اما فتوحاتش را تا عمان، ظفار، کیش و حتی بلاد هندوستان گسترش داد. (135) در سال 668 هـ .ق وی از ضعف اتابکان فارس و استیلای سرداران مغول بر فارس استفاده کرد و علم استقلال برافراشت و در سال 671 هـ .ق بر سر جزیره کیش که تحت تابعیتش قرار داشت با سوغنجاق سردار مغولی درگیر شد، اما از وی شکست خورد. (136)
پس از مرگ ملک محمود قلهاتی، فرزند بزرگ وی قطب‌الدین [تهمتن] بن محمود (137) توسط اشراف و بزرگان بر تخت هرموز نشست. اما در زمان وی قدرت اصلی در دست «بی‌بی بنت بانصر» دختر امیر سیف‌الدین ابونصر از ملوک قدیم هرموز بود که برای به تخت نشاندن سیف‌الدین نصرت پسر دیگر سلطان محمود قلهاتی تلاش می‌کرد. (138)
در پی تلاش‌های بی‌بی بنت بانصر، مظفرالدین شاه حاکم قراختائی کرمان، به شیخ جمال‌الدین طیبی مقاطعه‌دار فارس و سواحل که مطیع قراختائیان بود، دستور داد تا میان فرزندان ملک محمود قلهاتی صلح برقرار کند، و تهمتن و فولاد را به اقطاعاتی که محمود به ارث بدان‌ها واگذار کرده بود راضی کند و نصرت را به حکومت هرموز و توابع آن بنشاند. با تلاش‌های شیخ جمال‌الدین، سیف‌الدین نصرت (676- 689 هـ .ق) (139) در هرموز به تخت نشست.
ملک معزالدین فولاد دیگر فرزند رکن‌الدین محمود قلهاتی که مدعی تاج و تخت هرموز بود، راه‌های دریایی و به ویژه زمینی (پس کرانه‌ای) که به جزیره هرموز منتهی می‌شد را ناامن و اعلام کرد که همه تاجران و مسافران این مسیرها را زندانی خواهد کرد. عواملی چون جنگ‌های جانشینی میان شاهزادگان هرموزی از موانع تقویت راه‌های ارتباطی و توسعه تجارت هرموز و کرمان بود. بعید نیست که در این میان ملوک آل طیبی برای جلوگیری از این امر و تضعیف رقیب احتمالی آینده خود (ملوک هرموز) می‌کوشیدند تا این اختلافات هیچ‌گاه حل و فصل نشود. چنان که شیخ جمال الدین، ملک نصرت را به سرکوب برادر ترغیب می‌کرد. پس از سرکوب معزالدین فولاد امنیت برقرار شد و تجارت با هند رونق گرفت و در نتیجه «عشور» (مالیات ده یک بر کشتی‌های تجاری) برقرار شد. بدین ترتیب ملک نصرت توانست تعهدات مالی خود را به دربار کرمان بپردازد. (140)
روزگار حکومت نصرت در اصل دوران جنگ‌های خانوادگی و دخالت‌های آل‌طیبی و قراختائیان کرمان در امور هرموز بود. چنان که ملک قطب‌الدین تهمتن دیگر پسر ملک محمود قلهاتی مدعی تاج و تخت هرموز بود. وی با همکاری ترکان‌خاتون، سیف‌الدین نصرت و شیخ جمال‌الدین طیبی را از هرموز بیرون کرد و خود در هرموز بر تخت نشست و اموال شیخ جمال‌الدین را غارت نمود. بنا به گواهی مؤلف تاریخ شاهی، چندان اموال کالاها و «نفایس» از مردم هرموز و تاجران بیگانه مقیم هرموز به دست تهمتن افتاد که حتی توانائی گردآوری آن‌ها را نداشت. اما قطب‌الدین تهمتن اندکی بعد به دست فردی به نام سیف‌الدین کشته شد. (141)
مردم هرموز پس از قتل قطب‌الدین تهمتن، دوباره سیف‌الدین نصرت را به جزیره فراخواندند و او را در آن جا ابقاء کردند. اما طولی نکشید که دیگر پسران ملک محمود قلهاتی چون امیرمسعود و امیر ترکانشاه، سیف‌الدین را به همراه دو دخترش بی‌بی بانک و بی‌بی بیتی (142) و همسرش کشتند. سپس با استیلا و قهر بر هرموز حکومت یافتند. (143) اما سیورغتمش حاکم قراختائی کرمان به هرموز رفت و درصدد تنبیه ملک مسعود برآمد. ملک مسعود با دادن مبلغ 108000 دینار اسدی که معادل 500000 دینار رایج به اضافه جواهرات، خوشاب (مروارید)، «خیار دواب» بهترین چهارپایان به عنوان رشوه، مشروعیت حکومت خود را از سیورغتمش گرفت. بدین‌ترتیب سیورغتمش او را در ملک موروثی اجدادش باقی گذاشت. (144) این خود نشان دهنده تابعیت ملوک هرموز از دربار کرمان بود. در مجموع دوران دوازده ساله حکومت ملک سیف‌الدین دوران آشوب‌های داخلی هرموز و دخالت ملوک کرمان در امور سیاسی هرموز بود. بنابراین به دلیل کشمکش و ناامنی بعید به نظر می‌آید که فراغتی کافی برای بالندگی امور تجاری حاصل شده باشد.
رکن‌الدین مسعود (689- 692 هـ .ق) فردی ظالم، خونریز و جنگ‌طلب بود و تعداد زیادی از بزرگان زمان خود را از بیم تاج و تخت به قتل رساند. مردم به دلیل ظلم او به بهاء‌الدین ایاز، غلامِ سیف‌الدین نصرت متوسل شدند. بهاء‌الدین ایاز با لشکری نیرومند از قلهات به هرموز حمله کرد و رکن‌الدین مسعود را شکست داد. (145) اما سیورغاتمیش حاکم کرمان به کمک مسعود آمد و ایاز از هرموز به جزیره کیش نزد شیخ جمال‌الدین ابراهیم پناهنده شد. (146) جمال‌الدین سالانه 120000 دینار طلا به عنوان مخارج لشکرش برای او تعیین کرد. همچنین با ناوگانی جنگی وی را به بازپس‌گیری هرموز فرستاد. بدین ترتیب ایاز با کمک شیخ جمال‌الدین مسعود را شکست داد. اما ایاز به طور خیانت‌آمیزی از راه جزایر لارک و جرون به غارت کیش پرداخت. چنان که کالاهایی از زر و ابریشم و دیگر قماش و اموال شیخ جمال‌الدین و دیگر تاجران را به ارزش «دویست تومان» (2000000 دینار) غارت کرد. به نظر می‌رسد کمک شیخ جمال‌الدین ابراهیم به ایاز برای شکست رقیبی ندرتمند چون رکن‌الدین مسعود بود، تا از این طریق ملوک هرموز را تحت نظارت خود اداره کند. زیرا ملک مسعود درصدد ایجاد حکومتی مستقل در دریا بود و این به معنای حضور رقیبی قدرتمند در برابر شیخ جمال‌الدین بود.
پس از غارت کیش توسط ایاز، شیخ جمال‌الدین درصدد برآمد تا با فرستادن لشکری به هرموز او را شکست دهد و در مقابل از رقیب وی رکن‌الدین مسعود حمایت کند. اما لشکریان جمال‌الدین از ایاز شکست خوردند و رکن‌الدین مسعود به حمایت ترکان‌خاتون قراختائی به سیرجان گریخت و تا زمان مرگش در آن جا ماند. سپس به دربار ایلخانان رفته، مدتی در دربار ارغون خان حضور داشت و ملازمت او را می‌کرد تا برای او «نان پاره‌ای» (دستمزدی) نبشتند. امّا بعد از بازگشت به کرمان دیگر هیچ‌گاه نام هرموز را نبرد. مسعود دارای فرزند پسری به نام رکن‌الدین سیاوش بود که در کرمان باقی ماند. (147) این امور نشان از تداوم نفوذ قراختائیان در امور سیاسی هرموز داشت.
بهاءالدین ایاز (148) توسط ملک محمود قلهاتی پرورش یافته بود. وی غلام سیف‌الدین نصرت و وزیر او در قلهات مهمترین بندر خلیج فارس بود. او به بهانه قصاص مخدوم خود سیف‌الدین نصرت بر هرموز استیلا یافت. بهاءالدین ایاز (711- 692 هـ .ق) (149) در ابتدای سلطنت در هرموز با توطئه امیر ترکانشاه و امیر سلجوقشاه برادران رکن‌الدین مسعود روبرو شد که برای بازگرداندن رکن‌الدین مسعود به سلطنت می‌کوشیدند. اما بهاء‌الدین ایاز بر آنان غالب و آنان را گردن زد.
بسیاری منابع برآنند که رکن‌الدین مسعود به دستور ترکان‌خاتون و توسط ایلچیان از بحار اخراج و به درگاه کرمان اعزام شد و به جای او بهاءالدین ایاز توسط ترکان‌خاتون قائم مقام شد. در سال 700 هـ .ق به دلیل حملات مکرر ترکان جغتائی از ترکستان به کرمان و هرموز امنیت لازم برای ملوک هرموز که تاجرپیشه بودند از میان رفت. در نتیجه بهاء‌الدین ایاز از این فرصت استفاده کرد و به دنبال تلاش‌های ملک محمود قلهاتی که انگیزه استقلال از کرمان و فارس را در نظر داشت با انتقال مقر سلطنتی از هرموز کهنه به جزیره جرون برای استقلال ملوک هرموز کوشید. بهاءالدین ایاز در بدو شروع مهاجرت ابتدا متوجه جزیره قشم شد، و اموال باقی مانده از غارت ترکان را به آن جا منتقل کرد. سپس ایاز درصدد برآمد تا جزیره‌ای مابین این جزایر یافته و اهالی هرموز را بدانجا منتقل کند. ایاز درصدد برآمد تا جزیره جرون را از نعیم پادشاه کیش (داماد شیخ جمال‌الدین ابراهیم) یا به عنوان خرید یا هدیه بگیرد. وی برای این منظور ملایی (شیخی) به نام «ملا اسماعیل» (150) که از بومیان لارا (لار) بود را واسطه کرد. (151)
بهاء‌الدین ایاز سپس اهالی هرموز را به جرون منتقل کرد و آن جا را برای حفظ نام سرزمین خود هرموز نامید. با این وجود ایرانیان و عرب‌ها معمولاً آن را جرون می‌نامیدند. (152) در آن زمان کشتیرانان هندی خلیج فارس را به دو قسمت تقسیم می‌کردند. یکی از تنگه هرموز تا گودار در ایران و دماغه رأس‌الحد (153) در عربستان و دیگری از تنگه‌ی بصره تا هرموز یا جرون که بصره در رأس قرار داشت. (154) در واقع هرموز یا جرون انبار کالاهای وارداتی بصره بود. وی با تاجرانی که به هرموز وارد می‌شدند با عدالت رفتار می‌کرد و به واسطه ورود و خروج تاجران به هرموز در زمان او، آن جا تبدیل به شهری زیبا (155) و مجمع تجار و انبار متاع هندوستان شد و کالاها از آن جا به دیگر بلاد مشرق و مغرب حمل می‌شد.
بهاء‌الدین ایاز به دنبال سیاست توسعه تجاری در اواخر حکومتش با ملوک شبانکاره، فارس و کرمان از در سازش وارد شد و با آنان صلح کرد. زیرا از این طریق امنیت راه‌های پسکرانه‌ای هرموز تضمین می‌شد و زمان بهره‌برداری تجاری فرا می‌رسید. ایاز همسرش بی‌بی مریم را در «قلات» (قلهات) ساکن کرده بود و این شاید به دلیل موقعیت مهم قلهات بود. شاید به دلیل اعتماد به همسرش این نقطه مهم را به او واگذار کرده بود. در زمان وی خزاین و ثروت زیادی در هرموز جمع شد (156) و این نشان دهنده روابط تجاری ملوک هرموز با هند بود.
با تلاش‌های شیخ جمال الدین، سیف‌الدین نصرت (673 - 689 هـ .ق) (157) در هرموز به تخت نشست. این وقایع نشان می‌دهد که علاوه بر سلطه سیاسی کرمان بر هرموز، هنوز حاکمان جزیره کیش از قبیل شیخ جمال‌الدین چندان بر سیاست و تجارت خلیج فارس مسلط بودند که ملوک هرموز نمی‌توانستند به طور مستقل از دایره نفوذ آنان به فعالیت بپردازند.
بهاء‌الدین ایاز در ابتدای سلطنت در هرموز با توطئه امیر ترکانشاه و امیر سلجوقشاه برادران رکن‌الدین مسعود روبرو شد که برای بازگرداندن رکن‌الدین مسعود به سلطنت می‌کوشیدند. اما بهاء‌الدین ایاز بر آنان غالب شد و آنان را گردن زد. (158) سلطه ملوک هرموز بر جزیره هرموز و دور شدن از مدار قدرت کرمان واقع در هرموز کهنه و درگیری بر سر قدرت میان قراختائیان به ویژه ترکان‌خاتون و پسرانش، هرموز و سود ناشی از تجارت دریایی را به تدریج از دست داد. با این وجود در اثر کفایت ترکان‌خاتون و فرزندانش ثروت در کرمان چنان تجمع یافت که جدول زیر بیانگر این موضوع است.

خراج کرمان

قرن

منطقه

نرخ

منبع

225 هجری

کرمان و سواحل هرموز

خراج - شش هزار هزار درهم 6000000

قدامه بن جعفر، کتاب الخراج، ص 138.

روزگار سلاجقه

کرمان

هشتصد و هشتاد هزار دینار 880000 دینار

حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، تصحیح دبیر سیاقی، ص 200

740 هـ .ق زمان حمدالله مستوفی

کرمان

شصت و هفت تومان و شش هزار و پانصد دینار

حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، تصحیح دبیر سیاقی، ص 200

740 هـ .ق زمان حمدالله مستوفی

هرموز

شش تومان

حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، تصحیح دبیر سیاقی، ص 202

نتیجه

قراختائیان کرمان در روزگار بحرانی خوارزمشاهیان و حمله مغول قدرت را در کرمان به دست گرفتند. حاکمیت ترکان خانون معاصر با روزگار پرآشوب اوایل ایلخانان بود. ویرانی شهرها و ضعف راه‌های زمینی به دلیل حملات مغول و یورش‌های پراکنده‌ی نکوداریان تجارت را به سمت راه‌های دریایی خلیج فارس کشاند و مراکز تجاری دریایی چون جزایر کیش و هرموز و بندر هرموز (حدود میناب)، رشد یافتند. اما حاکمیت نسبتاً طولانی و با ثبات ترکان‌خاتون و فرزندانش، و تلاش‌های وی برای برقراری امنیت و رفاه در راه‌ها و بازارها راه‌های پسکرانه‌ای را چنان تقویت کرد که با وجود انتقال پایتخت ملوک هرموز از میناب به جزیره هرموز، کرمان بارانداز و محل تجمع تاجران سرزمین‌های گوناگون بود و حتی مستقل از راه‌های دریایی، به طور مستقیم از راه‌های زمینی مکران با هند رابطه تجاری برقرار شد.

نمایش پی نوشت ها:
1. عضو هیأت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز.
2. دژی با چهار در داشت و مرکز خرما و ابریشم بود. ر.ک: مقدسی، پیشین، ج 2، ص 685.
3. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 81-680. کرمانی، عقدالعلی للموقف الاعلی، ص 126.
4. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 138.
5. ابوالفداء، پیشین، ص 380 و اصطخری، پیشین، ص 139.
6. ابوالفداء، پیشین، ص 380.
7. بکران، پیشین، ص 58.
8. بکران، پیشین، ص 3-62 و 64.
9. ابن حوقل، پیشین، ص 75- 74.
10. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 680.
11. مقدسی، پیشین، ج 2، صص 693-692.
12. الحموی، معجم البلدان، ج 4، ص 454.
13. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 139.
14. اصطخری، پیشین، ص 140 و 145.
15. اصطخری، پیشین، ص 141 و فیگوئروا، پیشین، صص 390 و 169. حموی، برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص 186.
16. اصطخری، پیشین، ص 145. و ابن حوقل، پیشین، ص 80.
17. ابن حوقل، پیشین، ص 74 و 80 و 281.
18. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 187.
19. مستوفی، نزهه القلوب، ص 178-179.
20. یاقوت حموی، مشترک یاقوت حموی، ص 62-161.
21. بکران، پیشین، ص 8-97.
22. ابوالفداء، پیشین، ص 381.
23. دهلوی، دیوان امیرحسن دهلوی، ص 591.
24. الحموی، معجم البلدان، ج 3، ص 295.
25. ابوالفداء، پیشین، ص 381.
26. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 156.
27. اصطخری، پیشین، ص 26. و ابن حوقل، پیشین، ص 78. مقدسی، پیشین، ج 1، ص 68 و ج 2، ص 686 و یاقوت حموی، مشترک یاقوت حموی، ص 162. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص15. قزوینی، آثار بلاد، ج 1، ص 263.
28. گی لسترنج، پیشین، ص 323.
29. قزوینی، آثار بلاد، ج 1، ص 263.
30. اصطخری، پیشین، ص 139. الحموی، معجم البلدان، ج 3، ص 295. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 16.
31. بکران، پیشین، ص 68 و حموی، معجم البلدان، الجزء اول، ص 377.
32. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 56.
33. حموی، معجم البلدان، ج 1، ص 377. ابوالفداء، پیشین، ص 383.
34. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 140. و حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 11.
35. ابن حوقل، پیشین، ص 74. مقدسی، پیشین، ج 1، ص 68. و ج 2، 682-681.
36. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 529.
37. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 202.
38. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 683. پیمایش میدانی کرمان - ماهان در نوروز 12/ 1 /87 .
39. حموی، مشترک یاقوت، ص 105.
40. حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 138.
41. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 16.
42. ابوالفداء، پیشین، ص 473.
43. اصطخری، پیشین، ص 144. ابوالفداء، پیشین، ص 385.
44. مارکوپولو، ص 51.
45. مارکوپولو آن را «توتیای ناودانی» نامیده است که در مصارف پزشکی چشم از آن استفاده می‌کردند توتیا را از کوه فراهم نموده و آن را مانند آهن در کوره‌ها تصفیه می‌کردند. ر.ک: مارکوپولو، ص 51.
46. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 693. مارکوپولو، ص 51. و حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 205.
47. همان.
48. قزوینی، آثار البلاد، ج 1، ص 248.
49. حموی، معجم البلدان، الجزء الاول، ص 495.
50. ابن حوقل، پیشین، ص 77. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 693. حموی، معجم البلدان، الجزء الاول، ص 495. کرمانی، عقدالعلی للموقف الاعلی، ص 128.
51. مقدسی، پیشین، ج 2، صص 685-684. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 12.
52. کرمانی، عقدالعلی للموقف الاعلی، ص 129.
53. ابن بلخی، فارسنامه، ص 288. فرخ احتمالاً باید «فرجی» باشد که نوعی از قبای بی‌بند گشاد و در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامعه پوشند. ر.ک: ابن بلخی، فارسنامه، 287.
54. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 110.
55. گی لسترنج، پیشین، ص 340.
56. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 685.
57. حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 198.
58. ابوالفداء، پیشین، ص 383.
59. قزوینی، آثارالبلاد، ج 1، ص 235. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 140. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 15.
60. مقدسی، پیشین، ج 2، صص 687- 686. حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 198. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 15.
61. مارکوپولو، ص 46.
62. مارکوپولو، ص 46 و 293.
63. گی لسترنج، پیشین، ص 7-338.
64. مارکوپولو، ص 46.
65. گی لسترنج، پیشین، ص 338. مارکوپولو، ص 46 و 293.
66. کرمانی، عقدالعلی للموقف الاعلی، ص 127.
67. مارکوپولو، ص 46.
68. حموی، مشترک یاقوت، ص 184.
69. اصطخری، پیشین، ص 143 و ابن حوقل، پیشین، ص 78 و مقدسی، پیشین، ج 2، ص 693. جیهانی، پیشین، ص 131.
70. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 15.
71. اصطخری، پیشین، ص 140 و الحموی، معجم البلدان، ج 4، ص 495.
72. در یک نقشه چینی باقی مانده از دوره سلسله یوان از هرموز با عنوان هوّ-لی - موّ - ژ یاد شده است. ر.ک: «نقشه یوان کینگ‌شی تا تین‌ سی‌پی پی‌تی لی‌تو: نقشه کینگ شی تا تین از سلسله یوان و ممالک افتاده در سوی شمال باختری «چین» امیلی و برتشنایدر، ایران و ماوراء النهر، ترجمه هاشم رجب زاده، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار، 1381، ص 423.
73. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 688.
74. اصطخری، پیشین، ص 141.
75. وی نام سه جایگاه دیگر را هرمزغند از دهکده‌های مرو، هرمز فره از دهکده‌های مرو و دیگری هرمز قلعه در شام آورده است. حموی، برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص 186.
76. ابوالفداء، پیشین، ص 33. مارکوپولو، ص 48. افضل‌الدین کرمانی، عقدالعلی للموقف الاعلی، ص 128. اصطخری، پیشین، ص 139.
77. مقدسی، پیشین، ج 2، ص 688.
78. اصطخری، پیشین، ص 143. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 141.
79. مینگ شی (تاریخ سلسله مینگ) به نقل از برتشنایدر، ایران و ماوراء النهر، ص 426.
80. مارکوپولو، ص 50-49.
81. Teixeira, O.p.Cit.p. 164.
82. Odoric, Op.cit, V.2,P. 112.
83. Teixeira, O.p.Cit.p. 164.
84. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، 333.
85. اقبال، مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس، ص 3. و Teixeira, O.p.Cit.p. 164.
86. Odoric, Op.cit, V.2,P.112.
87. وثوقی، تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس، ص 245.
88. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 333.
89. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 333.
90. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، ص 141.
91. Barbosa, Op.Cit,p. 41.
92. Teixeira, O.p.Cit.p. 168.
93. یوسف، تغری بردی الاتابکی. (1992). النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، تحقیق محمدحسین شمس الدین، بیروت: دارالکتب العلمیه، ج 7، صص 33-332.
94. تقی‌الدین احمد بن علی، المقریزی، (1997). السلوک لمعرفه دول‌الملوک، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، ج 3، صص 24، 12. القاشانی. ابوالقاسم عبدالله بن محمد (1384). تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص 200- 199.
95. عبدالله خوافی، حافظ ابرو. (1317). ذیل جامع التواریخ رشیدی، تصحیح خانبابا بیانی، تهران: شرکت تضامنی علمی، ص 62.
96. ملک شاه حسین، سیستانی. (1383). احیاء الملوک، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ص 623. ملوک نیمروز به دو خاندان ملوک نصری و ملوک مهربانی تقسیم می‌شدند. (421-949 هـ .ق) ر.ک: ادموند کلیفورد، باسورث، (1381). سلسله‌های اسلامی جدید، ترجمه فریدون بدره‌ای، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران. صص 3-402.
97. منابع این واقعه را پس از بازگشت الجایتو از لشکرکشی به گیلان دانسته‌اند. الجایتو در روز سیزدهم ذی القعده 706 هـ . ق برای فتح گیلان حرکت کرد. ر.ک: القاشانی، پیشین، و در 27 ذی الحجه همان سال از آن جا بازگشت ص 55 و 70؛ و فصیحی خوافی خاتمه لشکرکشی گیلان را در سال 707 هـ .ق ذکر کرده است، ر.ک: حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ص 14. اما قاضی نیمدهی به اشتباه این وقایع را در ذکر سال 714 هـ .ق، بیان کرده است. طبقات محمود شاهی (نسخه خطی)، وقایع سال 714 هـ .ق.
98. آل مظفر از فرزندان شخصی به نام غیاث‌الدین حاجی از مردم قریه سجاوند خواف خراسان بودند. زمانی که دولت ایلخانی رو به انحطاط رفت، در کرمان، فارس و عراق عجم (یا جبال) قدرت یافتند. شرف‌الدین مظفر در خدمت مغولان بود و غازان خان او را امیر هزاره کرد و وظایف نظامی و داروغه‌گری جنوب ایران را به او سپرد و امیر مبارزالدین فرزندش در واقع بنیانگذار دوم سلسله مظفری بود. وی ایالت کرمان را از طریق ازدواج با دختر آخرین حکمران قتلغ خانی و فارس را با شکست شیخ ابواسحاق اینجو به زیر فرمان خود درآورد. این سلسله با حمله تیمور در سال 759 به غرب ایران و با کشتار خاندان مظفری از گردونه قدرت خارج شدند. محمود، کتبی، (1364). تاریخ آل مظفر. تصحیح عبدالحسین نوائی، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، صص 29-27. باسورث، پیشین، صص 507-505.
99. طبقات محمود شاهی، نسخه خطی، وقایع سال 714 هـ .ق، جعفربن محمدبن حسن، جعفری. (1384). تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ص 50-49.
100. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، صص 71-70.
101. کتبی، پیشین، ص 7-36. جعفری، پیشین، ص 50-49.
102. باسورث، سلسله‌های اسلامی جدید، صص 2- 401.
103. ر.ک: تاریخ شاهی فراختائیان، صص 111-97.
104. حافظ ابرو، ذیل تاریخ رشیدی، صص 18-40. و اشپولر، تاریخ ایران در دوره مغول، صص 429-428.
105. هروی، تاریخنامه هرات، ص 253-252.
106. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 205.
107. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 206.
108. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 208-207.
109. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 240.
110. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 240 و شبانکاره‌ای، پیشین، صص 203-205.
111. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 250-249.
112. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 267.
113. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 269.
114. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 211-210. البته چون خبر این غارت‌ها و ویرانی‌ها به خداوند ترکان رسید (قتلغ ترکان) چندیی امیر برای دفع آنان گسیل شدند و علاوه بر آن به ساختن حصار و عمارت در مناطق ویران شده پرداختند. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 212-211. محدوده حکومت ترکان‌خاتون شامل بر و بحر کرمان بود. ر.ک: منشی کرمانی، سمط العلی، ص 38.
115. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 210. وصاف، پیشین، ص 203.
116. صرود و جروم در بیشتر تواریخ کرمان آمده است: صرود به معنای سردسیر و شامل نواحی کوهستانی مانند جبال بارز و کوهبنان و اسفندقه و خود کرمان و جروم شامل نواحی گرمسیر مانند بم، نرماشیر، ریگان، جیرفت و سواحل عمان و حوالی هرموز و میناب و جرون می‌شد. ر.ک: تاریخ شاهی قراختائیان، (توضیحات و تعلیقات، ص 292. و منشی کرمانی، سمعط العلی ص 58. و کرمانی، عقدالعلی للموقف الاعلی، ص 75.
117. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 214.
118. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 215.
119. علاوه بر افراد نامبرده گروهی از دانشمندان به دلیل حملات مغولان و ویرانی شرق ایران به کرمان پناهنده شدند. منشی کرمانی، سمط العلی، ص 43-41 و تاریخ شاهی قراختائیان، ص 107.
120. شبانکاره‌ای، مجمع الانساب، ج 2، تصحیح میرهاشم محدث، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، 1376، صص 1-160.
121. وصاف، پیشین، ص 196-195 و 296 و حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 178.
122. اقبال، پیشین، ص 35.
123. نطنزی تاریخ وفات او را در سال 985 هـ ق و مدت سلطنت وی را سی و هفت سال ذکر کرده است. ر.ک: نطنزی، پیشین، ص 17.
124. سیف بن محمدبن یعقوب، الهروی، 1385. تاریخنامه هرات، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران: اساطیر، چاپ دوم، ص 253-252.
125. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 208-207.
126. نبهانی، سیره اهل عمان، ج 1، ص 247 و Teixeira. Op. p159. Cit
127. القاشانی، پیشین، ص 156.
128. نطنزی، پیشین، ص 17-16.
129. وصاف، پیشین، صص 196- 195 و 296؛ و حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، ص 178.
130. نطنزی، پیشین، ص 17.
131. تاریخ شاهی قراختائیان، ص 215، نطنزی، پیشین، ص 17.
132. Teixeira, Op. Cit.p. 159.
133. تاریخ شاهی قراختائیان، صص 18-217.
134. همان، صص 23-220.
135. Teixeira, Op.Cit.p.159.
136. القاشانی، پیشین، ص 157.
137. منشی کرمانی، سمط العلی، ص 63.
138. Teixeira, Op.Cit.p.160.
139. شبانکاره‌ای، پیشین، ج 2، ص 216. نطنزی، پیشین، ص 18. صاف، پیشین، ص 297؛ و القاشانی، پیشین، ص 158.
140. وصاف، پیشین، ص 297، القاشانی، پیشین، ص 158.
141. شبانکاره‌ای، پیشین، ج 2، ص 216.
142. نطنزی اسم وی را اینگونه روایت می‌کند: «ملک بهاء‌الدین ایاز السیفی» ر.ک: نطنزی، پیشین، صص 19-18.
143. شبانکاره‌ای تاریخ وفات وی را در سال 710 هـ .ق نقل کرده است. ر.ک: شبانکاره‌ای پیشین، ص 216 (ج 2)، تیکشیرا آورده است که بعضی‌ها تاریخ وفات وی را در سال 711 گفته‌اند. Teixeira, Op.Cit.p.169.. اما قاضی نیمدهی در طبقات محمود شاهی تاریخ وفات وی را 716 ه. نقل کرده است. ر.ک: طبقات محمودشاهی نسخه خطی، وقایع سال 716.
144. القاشانی، پیشین، ص 157؛ و Teixeira, Op.Cit.p.161.
145. منشی کرمانی، سمط العلی، ص 75؛ و تاریخ شاهی فراختائیان، ص 61.
146. مستوفی، نزهه القلوب، ص 141. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 3، ص 11؛ Teixeira, Op.Cit.p.160- 161.
147. وصاف، پیشین، ص 298.
148. تیکشیرا این جزیره را جزیره قشم یا بروکت (Broct) نوشته است. ر.ک: Teixeira, Op.Cit.p.161 .
149. شبانکاره‌ای علت این انتقال را حمله حاکم فارس شیخ جمال‌الدین نقل کرده است. ر.ک شبانکاره‌ای، پیشین، ج 2، ص 216 و داکروز کشیش دیگر پرتغالی که وی هم کتاب تورانشاهی را به زبان پرتغالی ترجمه کرده است، علت این انتقال را حملات پادشاه کرمان به هرموز دانسته است. ر.ک Teixeira, Op.Cit.p.158 .
150. ملا اسماعیل مردی مذهبی از بومیان لارا که یکی از شهرهای ایران بود، هر ساله در فصل خاصی در میان جزایر به سفر می‌پرداخت تا صدقات این جزایر را برای خود و مردم فقیر شهرش جمع آوری کند و ایاز وی را زمانی که استخدام کرد تا جزیره جرون را برای وی از حاکم کیش بگیرد قول دستمزد خوبی را به وی داد. تیکشیرا نقل کرده است که بارها آنان را که برای دریافت حق وقف به آن جزیره رفت و آمد می‌کردند، دیده است. ر.ک. Teixeira, Op.Cit.p.163-162.
151. Ibid. p.160, 162-163.
152. Ibid.p. 163.
153. Rozalgate.
154. Teixeira, Op.Cit.p.164.
155. نطنزی، پیشین، ص 19.
156. شبانکاره‌ای، پیشین، ج 2، صص 17-215.
157. Teixeira, Op.Cit.p.159.
158. القاشانی، پیشین، ص 157؛ و Teixeira, Op.Cit.p.160-161.

نمایش منبع ها:
- ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، چاپ ششم، تهران، آگاه، 1376.
- ابن حوقل، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار انتشارات بنیاد فرهنگ، 1345.
- ابوعبدالله مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج 1، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایرانی، 1361.
- ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه محمد آیتی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپخانه زر، 1349.
- اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، چاپ ششم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376.
- ابن بلخی، فارسنامه‌ی ابن بلخی، (1374)، تصحیح منصور رستگار فسایی، شیراز: بنیاد فارس شناسی.
- اصطخری، ابراهیم بن محمد، (1347)، المسالک و الممالک، تصحیح ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- اقبال آشتیانی، عباس، مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس، تهران: اساطیر، 1384.
- نیمدهی، ناضی عبدالعزیز، طبقات محمودشاهی (نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی ویندسور در لندن به شماره no 271 Vol 160 (از کپیه‌ی کتابخانه دکتر محمدباقر وثوقی).
- امیلی و برتشنایدر، ایران و ماوراءالنهر، ترجمه هاشم رجب‌زاده، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار، 1381، ص 423.
- باسورث، ادموند کلیفورد، سلسله‌های اسلامی جدید، ترجمه فریدون بدره‌ای، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381.
- بکران، محمد بن نجیب، جهان‌نامه، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، انتشارات کتابخانه ابن سینا، 1342.
- تغری بردی الاتابکی، یوسف، (1992)، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، تحقیق محمدحسین شمس الدین، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- حافظ ابرو، عبدالله خوافی، (1317)، ذیل جامع التواریخ رشیدی، تصحیح خانبابا بیانی، تهران: شرکت تضامنی علمی.
- حافظ ابرو، عبدالله خوافی، جغرافیای حافظ ابرو، تصحیح صادقی سجادی، تهران: میراث مکتوب، 1375.
- حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، تصحیح خانبابا بیانی، تهران: شرکت تضامنی علمی، 1317.
- الحموی، یاقوت، معجم البلدان، تحقیق عبدالرحمن المرعشی، ج 1، بیروت، داراحیاء التراب العربی و مؤسسه التاریخ عربی، [بی تا].
- حموی، یاقوت، برگزیده مشترک یاقوت حموی، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، امیرکبیر، 1362.
- دهلوی، حسن، دیوان امیرحسن دهلوی، به اهتمام سیداحمد بهشتی شیرازی و حمیدرضا قلیچ‌خانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.
- سیستانی، ملک شاه حسین، (1383)، احیاءالملوک، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
- شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1362.
- فیگوئروا، دن گارسیا د سیلوا، سفرنامه دن گارسیا د سیلوا فیگوئروا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو، 1363.
- القاشانی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد، (1384)، تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
- القزوینی، محمد زکریای، آثارالبلاد و اخبار العباد، تصحیح محمدشاه مرادی، تهران، دانشگاه تهران، 1371.
- کرمانی، افضل‌الدین ابوحامد احمد بن حامد، عقد العلی للموتف الاعلی، تصحیح علی محمد عامری الهروی، سیف بن محمد بن یعقوب، تاریخنامه‌ی هرات، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، چاپ دوم، تهران: اساطیر، 1385.
- لسترنج، گی، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1377.
- مارکوپولو، سفرنامه مارکوپولو، برگردان، منصور سجادی و آنجلادی جوانی رومانو، تهران، گویش، 1363.
- مجهول المؤلف، تاریخ شاهی قراختائیان، تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 2535.
- مستوفی قزوینی، حمدالله، نزهة القلوب، تصحیح گی لسترنج، تهران، دنیای کتاب، 1362.
- المقریزی، تقی‌الدین احمد بن علی، (1997)، السلوک لمعرفه دول‌الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، نائینی، تهران: روزبهان، 2536.
- نطنزی، معین الدین، منتخب التواریخ، تصحیح ژان اوبن، تهران، خیام، بی‌تا.
- وثوقی، محمدباقر تاریخ مهاجرت و اقوام در خلیج فارس، شیراز، دانشنامه فارس، 1380.
- وصاف الحضرة شیرازی، تاریخ وصاف الحضرة (تجزیة الامصار و تجزیة والاعصار)، به اهتمام محمد مهدی اصفهانی، تهران، کتابخانه‌ی ابن سینا و جعفری تبریزی، 1338.
- Teixira. Pedro, the travels of Pedro Texira with his Kings of Harmuz and Extracts from His "Kings of Persia". trans and ed. william f. Sinclair, London: Hakluyt Society, 1902.

منبع مقاله:
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.