نویسنده: زهرا حیدریان (1)
 

چکیده

ساختار جامعه‌ی ایران از گذشته تا حال به سه گروه شهری، روستایی و عشیره‌ای تقسیم می‌شود و این سه نوع زندگی اجتماعی با ویژگی‌های متفاوت در نهاد خانواده و اقتصاد جامعه‌ی ایران نیز تأثیرگذار بوده است.
بی تردید نقش زنان و مسئولیتشان در اقتصاد خانواده براساس این بافت و ویژگی خاص آن متفاوت است.
این مقاله قصد دارد با توجه به این سه نوع بافت زندگی اجتماعی مردم، نقش اقتصادی زنان را در عصر صفویان که از مهم‌ترین دوره‌های تاریخی این سرزمین کهن است، بررسی کند؛ زیرا این دولت پس از قرن‌ها توانست آرامش و آسایش از دست رفته را به این سرزمین بازگرداند و در پی ثبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه‌ی ایران، ساختار خانواده مستحکم‌تر و میزان امید به زندگی در میان مردم بیشتر شود. نهاد مقدس خانواده، نیازهایی مادی و معنوی دارد که بی‌شک رفع آنها ضروری است. اعضای خانواده از هر جنس ناگزیرند با انجام کارهایی در حد توان، موقعیت و امکانات خود به رفع نیازهای مادی اقدام نمایند. بافت و ساختار جامعه در این امر بسیار مؤثر است، به گونه‌ای که ساخت جامعه بر شکل خانواده اثرگذار است و با وظایف و کارکردهای اقتصادی مردان و زنان آن جامعه ارتباطی تنگاتنگ می‌یابد. بدون شک بازتاب آن رشد و شکوفایی اقتصادی در همه‌ی جنبه‌ها بود که بسیار قابل توجه است و هرگز نمی‌توان نقش زنان را که نیمی از جمعیت این دوران هستند، در این شکوفایی نادیده انگاشت به طوری که این موضوع کاملاً توانسته است توجه بیشتر جهانگردان این عصر را جلب کند و بر اساس اغلب سفرنامه‌های عصر صفوی، نقش و مسئولیت زنان در اقتصاد خانواده و جامعه کاملاً شایان توجه است، خاصه آن که از نظر اقتصادی خانواده پر فرزند از احترام و ارج و قرب بیشتری برخوردار بود و زنان علاوه بر وظایف اصلی و کمرشکن خانه داری، شوهرداری و تربیت فرزندان، مسئولیت سنگین اقتصادی خانوار را نیز عهده‌دار بودند و این شاید نوعی اضافه کاری یا سختی کار برای زنان محسوب می‌شد که شامل حال مردان آن عصر نمی‌گردید. مهم‌تر آن که وقتی نقش زنان به خصوص زنان اشراف و درباری در اقتصاد آن عصر جدی‌تر می‌شود، این گروه از زنان قادر می‌شوند مالکیت اموال، اماکن و اشیا، خود را شخصاً عهده‌دار باشند و در بسیاری از موارد به خواست قلبی و اعتقادی خود یا با اهداف آشکار و نهان اقتصادی دیگر، دست به عمران و سازندگی در اقتصاد جامعه بزنند یا به وقف اموال و دارایی‌های خود تمایل نشان دهند.
در این مقاله سعی خواهد شد به کمک سفرنامه‌های عصر صفوی و بعضی منابع اصلی ایرانی، به شناخت بیشتری از این نقش برجسته‌ی زنان دست یافت. لازم به ذکر است که متأسفانه، آنقدر که سفرنامه‌های خارجی به این موضوع پرداخته‌اند، منابع اصلی عصر صفوی به این موضوع علاقه چندانی نشان نداده‌اند و به جز پرداختن به بعضی ویژگی‌های خاص فرهنگی، هنری و گاه اقتصادی خاص زنان درباری و اشراف، آن هم در مالکیت و سازندگی، کمتر به قشر عادی جامعه و نقش اقتصادی آنها توجه نشان داده‌اند. در این مقاله باتوجه به آنچه از منابع موجود به دست آمده، فعالیت اقتصادی زنان به سه دسته تقسیم می‌گردد و تلاش می‌شود به پرسش مطرح شده در ادامه پاسخ داده شود:
1. مالکیت و حقوق اقتصادی زنان
2. فعالیت‌های تولید زنان
3. فعالیت‌های غیرتولیدی یا خدماتی زنان
4. مشاغل پست و غیرآبرومندانه زنان

و پرسش‌ها

1. آیا زنان در افتصاد عصر صفوی به طور جدی ایفای نقش می‌کردند؟
2. عملکرد اقتصادی کدام دسته از زنان شهری، روستایی و عشیره‌ای در اقتصاد این عصر بیشتر و پر رنگ‌تر به نظر می‌رسد؟
3. آیا زنان اشراف و درباری نیز در ساختار اقتصادی این عصر نقشی داشتند یا خیر؟
4. آیا از نظر اقتصادی زنان توانایی اداره‌ی املاک و دارایی‌های خود را داشتند؟
هدف از انتخاب این موضوع در درجه اول، اهمیت و ویژگی‌های خاص دولت صفوی در ایران است و هم چنین، مهجور ماندن زن ایرانی در تاریخی که بیشتر مردان آن را نگاشته‌اند و متأسفانه خواسته یا ناخواسته بیشتر به دسیسه‌ها و توطئه‌های پشت پرده زنان درباری توجه شده است تا به نقش‌ها و عملکردهای مثبت و ویژه‌ی زنان در تاریخ. پس در مقام یک زن، تلاش شده است تا نقش اقتصادی زنان در عصر صفوی به شکلی بی‌طرفانه و منصفانه بررسی گردد.

مقدمه

نهاد مقدس خانواده، نیازهایی مادی و معنوی دارد که بی‌شک رفع آنها ضروری است. اعضای خانواده از هر جنس ناگزیرند با انجام کارهایی در حد توان، موقعیت و امکانات خود به رفع نیازهای مادی اقدام نمایند. بافت و ساختار جامعه در این امر بسیار مؤثر است، به گونه‌ای که ساخت جامعه بر شکل خانواده اثرگذار است و با وظایف و کارکردهای اقتصادی مردان و زنان آن جامعه ارتباطی تنگاتنگ می‌یابد. جامعه ایران از گذشته تا امروز دارای سه شکل شهری، روستایی و عشایری بود که نهاد خانواده در هرکدام از این اشکال، کارکردها و نقش‌های متفاوتی داشته است. در طول تاریخ، بنیان اقتصاد ایران بر کشاورزی، دامپروری و صنایع دستی استوار بود، داشتند. بر همین اساس زنان و مردان در حوزه‌های اقتصادی متفاوت، نقش‌های اقتصادی متفاوتی برعهده داشتند.
به گواهی تاریخ، در ایران وظایف و کارکردهای اقتصادی زنان بسیار حائز اهمیت بود، زنان بدون توجه به محدودیت‌های اجتماعی و جسمانی، اعتقادات شرعی و عرفی جامعه و اختلافات طبقاتی و مذهبی، قادر بودند در بسیاری مشاغل و حرفه‌ها به خوبی انجام وظیفه کنند و گاه حتی بدون کمک همسر یا پدر و برادر، بار اقتصادی خانواده را بر دوش خود تحمل نمایند.
بی شک زنان نیمی از اجتماع بشری را تشکیل می‌دهند و در طول تاریخ علاوه بر وظیفه مادری و همسری که به خوبی عهده دار آن بوده‌اند، به صورت مستمر یا کوتاه مدت مسئولیت‌های دیگری را هم در جامعه به دوش کشیده‌اند. از سوی دیگر، زنان ایرانی در گستره تاریخی این کشور براساس سنت و عرف همواره ویژگی‌های خاص خود را دارا بوده‌اند، به طوری که توجه بیشتر جهانگردان خارجی را به خود جلب کرده‌اند.
پس از 9 قرن هرج و مرج و عدم وجود حکومت مرکزی مقتدر و منسجم در ایران؛ تشکیل دولت صفوی غنیمتی شد. برای مردم ایران تا آرامش و آسایش از دست رفته خود را بازیابند و به دنبال آن ساختار خانواده و جامعه مستحکم‌تر شده و امید به زندگی بیشتر شود که بازتاب آن رشد اقتصادی، علم و هنر و تجارت از جنبه‌های کمی و کیفی بود. به نظر می‌رسد در دوران صفوی که به دلیل ویژگی‌های خاص سیاسی، مذهبی و فرهنگی از ادوار بسیار پراهمیت تاریخ ایران به شمار می‌رود، زنان در چارچوب حیات خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی در جریان تکامل تاریخی این دوران پرارزش مؤثر بوده‌اند. برخلاف منابع رسمی صفوی، سفرنامه‌ها درباره وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم اعم از زنان درباری، شهری، روستایی، عشایری و اقلیت‌های مذهبی بسیار به تفصیل سخن گفته‌اند. البته ذکر این نکته ضروری است که گاه دیدگاه سیاحان اروپایی مغرضانه و با اهداف از پیش تعیین شده بوده است. از این رو هنگام استفاده از سفرنامه‌ها باید به این نکات توجه داشت. در این مقاله با توجه به منابع اصلی و سفرنامه‌های عصر صفوی نقش اقتصادی زنان این عصر بررسی شده است؛ البته قضاوت و داوری درباره مطالب و نوشته‌های سفرنامه نویسان این عصر به عهده خواننده است.

مشاغل تولیدی زنان عصر صفوی

زنان در عصر صفوی، علاوه بر خانه داری نقش‌های اقتصادی بسیاری داشتند. آنان دوشادوش مردان خود، در حوزه خانواده و جامعه و در مشاغل تولیدی یا خدماتی فعالیت می‌کردند. نوع فعالیت اقتصادی آنان و شدت و ضعف آن با توجه به ساخت خانواده متفاوت بود. بعضی زنان مرفه و وابسته به دربار نیز به کمک توان و استقلال مالی در اقتصاد این عصر نقش عمده‌ای ایفا کردند که برخی از آنها از حقوق اجتماعی و اقتصادی درخور شأن خود برخوردار بوده‌اند. گروه معدودی از زنان نیز به دلایل خاصی که به آنها اشاره می‌شود، به مشاغل پست و غیرآبرومندانه روی می‌آوردند.
در ایران عصر صفوی، زنان به شش طبقه تقسیم می‌شدند: 1. زنان ازدواج کرده متعلق به طبقات مرفه جامعه، 2. زنانی که به کارهای هنری و صنایع دستی و فعالیت‌های صنعتی سازمان یافته در شهرها می‌پرداختند، 3. زنانی که در روستاها به شکل محلی، در جامعه قومی و قبیله‌ای زندگی می‌کردند و شغل اصلی آنان کشاورزی بود، 4. زنانی که به ازدواج موقت در می‌آمدند، 5. زنان کنیز، 6. زنان روسپی). (2)
به نوشته سفرنامه‌نویسان این عصر، زنان طبقات بالا و مرفه به شاهان، وزرا، امرا و حاکمان تعلق داشتند. آنان در حرمسراها زندگی می‌کردند و از زنان سایر طبقات محدودتر بودند. این زنان انجام کارهای خانه، بچه‌داری و آشپزی را در خور شأن خود نمی‌دانستند، از این رو، زندگی خود را در بیکاری و بی‌حالی و خوردن و خوابیدن و پرگویی می‌گذراندند. سرتاسر روز یا در بستر لمیده بودند و کنیزکان خردسال بدن آنان را مالش می‌دادند یا تنباکو دود می‌کردند. آنان از صبح تا عصر به کار دودکردن تنباکوی داخلی مشغول بودند و دچار سردرد هم نمی‌شدند. غذای این زنان همیشه پخته و آماده بود. گاه برخی از آنان به دوخت و دوز می‌پرداختند. (3)
تاورنیه نیز این قشر از زنان عصر صفوی را همان‌گونه که شاردن آورده است، توصیف می‌کند. او زنان را تمام وقت در زندان خانه ترسیم می‌کند که فقط نشسته‌اند و هیچ کاری انجام نمی‌دهند و حتی از انجام کارهای خانه نیز خودداری می‌کنند. این زنان، تمام وقت خود را در بیهودگی و شهوترانی هدر می‌دهند. (4)
بیشتر سفرنامه‌نویسان عصر صفوی زنان وابسته به دربار یا مرفه شهری را اسیر حرمسراها و با محدودیت‌های شدید اجتماعی توصیف کرده‌اند و نقش‌های اقتصادی و تولیدی آنان را در برابر زنان متوسط شهری یا روستایی و ایلاتی کم رنگ و ناچیز دانسته‌اند، اما برخی از جهانگردان خارجی همین عصر در سفرنامه‌های خود به نقش‌های مهم اقتصادی و تولیدی این زنان به ظاهر بیکاره و تنبل اشارات دقیق دارند. مسلماً کارکردهای اقتصادی زنان در جامعه روستایی یا عشایری به مراتب بیشتر و جدی‌تر از یک جامعه شهری است و هنوز هم کار و فعالیت در میان زنان روستایی و عشایری پراهمیت‌تر از برخی زنان شهری است، زیرا در جامعه ایلی زن اساس و بنیان اقتصاد خانواده را شکل می‌دهد، به طوری که بدون وجود زن، اقتصاد تولیدی خانواده دچار ضعف و سستی می‌شود و مستحکم و پایدار نمی‌ماند. در خانواده روستایی نیز زنان از نظر اقتصادی بسیار مؤثرتر از زنان شهری عمل می‌کنند.
زنان عصر صفوی در حوزه اقتصاد روستایی و عشایری به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خانواده و جامعه به تولید اقتصادی کمک می‌کردند و در شهرها نیز علاوه بر کارهای تولیدی به کارهای خدماتی نیز می‌پرداختند. با این وجود هرگز نمی‌توان نقش‌های اقتصادی زنان مرفه و متمول شهری عصر صفوی را منکر شد. بعضی از زنان درباری و متمول شهری به دلیل درآمد بالا از استقلال کامل مالی برخوردار بودند. آنها اجازه داشتند اموال و دارائی‌های خود را شخصاً اداره کنند و در مسیرهای پردرآمد اقتصادی سرمایه‌گذاری نمایند. مدیریت برخی از این زنان در اداره دارائی‌ها و اموالشان به قدری دقیق و حساب شده بود که بهره‌های تولیدی مفیدی در اقتصاد جامعه آن عصر ایجاد می‌کردند. گاه برخی از آنها برای سوددهی بیشتر اموال خود به ترفندهای اقتصادی زیرکانه‌ای دست می‌زدند و برای فرار از مالیات‌های کلان دولتی، مالکیت اموال و دارائی‌هایشان را به سمت و سوی اوقاف و امور خیریه و عام‌المنفعه سوق می‌دادند. اما غالباً این عمل برخاسته از روحیه مذهبی و اعتقادات قلبی آنان بود؛ به طوری که برخی از آنان برای ارضای روح دینی خود از امکانات دربار برای ساختن بناهای عمومی و عام‌المنفعه سود می‌جستند.
فعالیت‌های اقتصادی زنان طبقه مرفه عصر صفوی تا آن حد بود که توجه برخی سیّاحان اروپایی را به خوبی جلب کرده است و مواردی از شهرهای مختلف ایران ذکر نموده‌اند که حاکی از وضع مالی خوب زنان و اقتدار و نفوذ آنان در محل زندگی یا حوزه حکومتشان است. دلاواله می‌نویسد: «گزارش‌های فراوانی مبنی بر وضعیت خوب مالی و کسب درآمدهای بسیار زنان شده است. از صاحب ده بودن تا مالک باغات و دکان بودن یا عایدات یک منطقه یا شهر جزء تیول آنان بودند». (5) او همچنین از صاحب روستای کرند نام می‌برد که زنی به نام خانم سلطان است. تمام آن روستا و اطراف آن تحت نفوذ و اقتدار این زن قرار داشت و شوهرش نیز در خدمت شاه بوده است. (6)
بعضی از زنان عصر صفوی مالکیت بعضی کاروانسراها و حتی مغازه‌ها را به خود اختصاصی می‌دادند. گاه حمام‌های عمومی، واحدهای مسکونی، باغستان‌ها و باغ‌ها قسمت عمده‌ای از دارائی‌های خصوصی زنان را در برمی‌گرفت. همچنین ممکن بود سهمی از آن قسمت از حمامهای عمومی که خدمات جداگانه‌ای به زنان می‌دادند در اختیار داشته باشند. گاه حتی مسئولان و متصدیان حمام‌های زنانه از سوی حامیان و مالکان زنان انتخاب و اجیر می‌شدند. (7)
در اواخر قرن هفدهم، بزرگان قزلباش مقدار زیادی از زمین‌های آذربایجان را در اختیار داشتند. نوادگان زن آنها، قدرت اجتماعی و اقتصادی فراوانی به دست آوردند و این امر در القابی که برای زن‌ها به کار رفته - مانند علیاحضرت، خاتون، خانم سلطان، خان آغا، شاه سلطان، پاشا، بانو، سیده بیگی و بی‌بی - به خوبی متجلی است. (8)
گاه زنان عصر صفوی از طریق تبدیل دارائی‌های خود به نقدینگی می‌توانستند، به سرعت برتری مالی و اقتصادی بسیاری در حرم کسب نمایند. چون برای زنان برگزیده صفوی تصاحب نقدینگی بسیار مهم بود. این زن‌های ثروتمند طبقه اشراف ممکن بود که دوباره ثروت خود را در معاملات املاک و سرمایه گذاری‌هایی با خطر بالا میان خودشان یا با همسرانشان سرمایه‌گذاری کنند. (9)
دن گارسیا سفیر اسپانیا از زنی یاد می‌کند که کار حکومت منطقه‌ای را در دست داشت و عدهای در این وظیفه مهم او را یاری می‌کردند. همچنین از دهکده‌ای به نام دیانه نام می‌برد که در آنجا مورد پذیرایی این زن قرار گرفته است. وی در این باره می‌آورد: این زن با نفوذ گل خانم نام داشت و با وجود اینکه هفتاد سالی از زندگی‌اش سپری شده بود، بسیار فعال و شاداب بود، به طوری که مورد تعجب ما بود. به محض ورود مورد پذیرایی گرم او قرار گرفتیم و در عوض این خدمات از ما درخواست کرد که وارد خانه او نشویم، چون در خانه چند دختر شوهردار و عزب داشت. و تنی درخواست او را پذیرفتیم، نه تنها توشه راهی برای ما آماده کرد، بلکه راهنمایانی فرستاد تا در عبور از کوه‌های صعب‌العبور میان روستای دیانه و لار ما را یاری کنند. ده مرد قوی و چالاک که همه عرب بودند در کمال وظیفه‌شناسی از او فرمانبرداری می‌کردند. این زن اندامی بلند و بسیار فربه داشت، ولی بسیار چابک بود و نگاهی نافذ داشت که حاکی از جسارت و اقتدار او بود. او در اصل ترکمن بود و از جوانی مورد محبت ‌الله‌وردی‌خان بود و هنوز هم در دستگاه خان نفوذ و اعتبار بسیاری داشت؛ به طوری که خان حکومت این دهکده و چندین دهکده مجاور را مادام‌العمر به او واگذار کرده بود. او همچنین چند گله بزرگ گوسفند داشت که بعد از مرگ شوهر و پسرش به خوبی از آنان نگهداری می‌کرد و در سراسر ناحیه مورد احترام اهالی بود. (10)
کارری جهانگرد ایتالیایی نیز از قلعه‌ای یاد می‌کند که در نزدیکی پل رودخانه میانه بر روی صخره بزرگی واقع بود و روزگاری به همراه شهر و سرزمین‌های اطراف آن نواحی به زنی تعلق داشته است. (11) همچنین شاردن در سفرنامه‌اش می‌آورد که درآمد جلفا ویژه مادران شاه بود و بدون اجازه آنان هرگز نمی‌توان یک شاهی از آن را به دست آورد. (12) همچنین آبادی قاسم‌آباد در چهار فرسنگی شهر قم که قصبه‌ای سیصد خانه‌ای بود، تیول مادر شاه به شمار می‌رفت. (13)
زنان عصر صفوی گاه مالکیت زمینی را در اختیار داشتند، از آن جمله می‌توان به زمین مسجد جامع عباسی اشاره کرد. شاردن در این باره می‌نویسد: این زمین در زمان‌های گذشته جالیز خربزه بود و به پیرزنی تعلق داشت که به این جالیز وابسته بود. وقتی شاه تقاضای خرید این زمین کشاورزی را کرد، پیرزن حاضر به فروش آن نشد؛ اما سرانجام با اصرار و پافشاری و اجبار اطرافیان شاه مجبور به معامله و فروش زمین گشت. (14) بدین‌ترتیب زنان عصر صفوی اختیار فروش املاک و مستغلات و دارائی‌های خود را داشتند. مشارکت زنان در داد و ستد املاک، امتیازات برجسته‌ای برای آنان در عرف به همراه داشته است. (15)
بعضی زنان متمول این عصر تحت تأثیر روحیه مذهبی و اعتقادات قلبی خود، علاوه بر تأسیس مؤسسات علمی و آموزشی با وقف املاک و مستغلات و دارائی‌های فردی، باعث حیات و رونق مراکز علمی و آموزشی دوران صفوی می‌شدند. آنان با استفاده از امکانات موجود در دربار برای ساختن بناهای عمومی و عام المنفعه تلاش زیادی می‌کردند؛ طوری که تعداد زیادی از نهادهای آموزشی عصر صفوی به همت زنان دایر گردید و بعضی از آنان هنوز هم پابرجاست.
از جمله این بناها می‌توان به مدرسه‌ای به نام «نیم‌آور» اشاره نمود که در کنار یکی از ورودی‌های بازار بزرگ اصفهان بنا گردیده و بانی آن زینب بیگم اردستانی بوده است. همیشه بزرگان و علما و فضلاء در مدرسه نیم آورد به تدریس مشغول بودند. این مدرسه تزئینات و کاشی‌کاری و گچ بریهای رنگارنگ زیبا داشت و شاردن سیّاح فرانسوی نیز از این مدرسه نام برده است. (16)
زینب بیگم علاوه بر بنیان این مدرسه، اموال و املاک زیادی را وقف کرده است. (17)
شاردن درباره سنت وقف می‌نویسد: نخست کاروانسرایی را بنا و وقف سکونت رایگان و ابن‌السبیل می‌کردند، سپس گرمابه، قهوه خانه، بازار و باغ بزرگی پدید می‌آوردند و آنان را به اجاره می‌گذاشتند و بعداً مدرسه‌ای بنا می‌کردند و مال الاجاره ابینه مذکور را وقف آن می‌کردند. (18)
از نهادهای آموزشی دیگر عصر صفوی که به همت بانوان تأسیس شد، مدارس « جده‌ی بزرگ» و «جدّه‌ی کوچک» با واقع در بازار اصفهان است که هنوز هم پابرجاست. مؤسس مدرسه‌ی جده‌ی کوچک، «دل‌آرام خانم» - مادر بزرگ یا جاده شاه عباس دوم (1052- 1077 ق) است. او همچنین برای این مدرسه موقوفاتی نیز قرار داده بود. (19)
مدرسه جده بزرگ در بازار اصلی اصفهان واقع بود و نهر آبی از وسط آن می‌گذشت. اطراف صحن آن کاشیکاری بود و دو طبقه حجرات طلبه‌نشین داشت. این مدرسه به موجب کتیبه‌ای از سنگ مرمر که بر دیوار یکی از غرفه‌های شمالی آن نصب شده است، به سال 1058 قمری و دوره‌ی شاه عباس دوم به دست دل آرام خانم ساخته شده بود. شاردن در سفرنامه خود این خانم را یکی از زنان شاه صفی معرفی کرده است. (20)
به نوشته‌ی فیگوئروا، زنان ثروتمند در کارهای خیر و عام المنفعه از مردان دست و دل‌بازتر بردند؛ چنان که بسیاری از کاروانسراها و ساختمان‌های عام المنفعه از صدقات زنان که معمولاً فقیرتر از مردانند، ساخته شده بود. (21) از جمله، خواهر شاه طهماسب اوّل پس از آنکه احداث باروی تهران به اتمام رسید، حمام، تکیه و مدرسه‌ای بنا نمود که این مدرسه در اواخر عهد صفویه به دست افغان‌ها ویران شد. (22)
مریم بیگم - عمه شاه سلطان حسین - نیز مدرسه‌ای به نام خودش نزدیک محله خواجو بنا و وقف کرده بود. در وقفنامه‌ی این مدرسه تأکید شده بود که طلاب مدرسه باید همیشه مشغول تحصیل علوم دین، فقه، تفسیر و مقدمات آن بوده، شب و روز در حجره‌ی خود به مباحثه و مطالعه و عبادت مشغول باشند و اگر یک سال بر احدی بگذرد و وی در علم و عمل ترقی نکند، باید از مدرسه اخراج شود. (23)
در عصر صفوی توجه به اوقاف و امور خیریه به حدی بود که گاهی زنان سعی می‌کردند اگر شده با وقف یک سنگاب در امور خیریه و عام المنفعه شرکت کند. از این دسته، بانویی است به نام شاه میر (شاهمر) که تنها اثر برجای مانده از وی سنگابی است در صحن امامزاده اسماعیل واقع در خیابان هاتف اصفهان که مربوط به سال 1049 قمری است. (24)
موقوفات عصر صفوی موضوعی بسیار گسترده است که اساتید بسیاری درباره‌ی آن به مطالعه پرداخته‌اند. موضوع زنان واقف نیز مقاله‌ای جداگانه می‌طلبد و در اینجا تنها به ذکر نمونه‌هایی برای ملموس شدن موضوع بسنده شده است.
برخلاف زنان طبقه‌ی مرفه جامعه در عصر صفوی، زنان طبقات متوسط شهری تمام کارهای خانه از قبیل نگهداری کودکان، آشپزی، نظافت منزل، دوخت و دوز لباس‌های اهل خانه، قالی‎بافی، پشم‌ریسی و دیگر هنرهای دستی را خود انجام می‌دادند. (25) زنان روستایی علاوه بر کارهای خانه از گاو و گوسفندان نیز نگهداری می‌کردند. همچنین هنگام بیکاری چرخ‌ریسی نموده، با بافتن پارچه‌های ضخیم برای ساختن خیمه مشغول می‌شدند. آنان از فضولات چهارپایان تپاله می‌ساختند. و به سبب کم بودن هیزم، آن را می‌سوزاندند. همچنین به صحرا می‌رفتند و در زراعت و کشاورزی و تهیه‌ی علوفه به شوهرانشان کمک می‌کردند. (26)
زنان روستایی و ایلانی عصر صفوی، همچون زنان شهری در چادر مستور نبودند. چون چنین رسمی در میان آنان معمول نبود. آنان نقش‌های اقتصادی زیادی را به عهده داشتند و بیشتر کارهای کشاورزی، دامپروری و بافندگی برعهده‌ی آنان بود. علاوه بر آن، اگر جنگی رخ می‌داد، همدوش مردان خود بر اسب سوار می‌شدند و به دشمن حمله می‌کردند و گاه بعضی از زنان قبایل ایرانی در اسب سواری و میدان‌داری از مردان خود ورزیده‌تر بودند. زنان همچنین به پرستاری مجروح شدگان در جنگ‌ها می‌پرداختند. (27)
یکی از مشاغل و صنایع دستی مهم عصر صفوی که زنان و کودکان هنرمند به آن مشغول می‌گشتند، هنر قالی بافی بود. این هنر از کارهای اصلی زنان در خانه بود و زنان روستایی و عشایری و حتی زنان شهری نیز به آن می‌پرداختند؛ به طوری که عالی‌ترین قالی‌های ایران در عصر صفویه بافته شده است و بیشتر شهرهای ایران از مراکز مهم این هنر محسوب می‌گشتند. (28) سیوری می‌نویسد: «منشأ صنعت فرش ایران ... قالی‌های عشایری است که به دست زنان و کودکان قبایل نیمه چادرنشین و با استفاده از پشم گله‌های خودشان و رنگ‌های طبیعی بافته می‌شد». (29)
به غیر از قالی‌های معمولی، زنان قالی‌های ابریشمی نیز می‌بافتند که گاه در میان تار و پود آن‌ها طلا و نقره نیز به کار می‌بردند. کیفیت این فرش‌ها به قدری خوب بود که به مرور زمان رنگ آن تغییر نمی‌کرد. علاوه بر آن، زنان در ابریشم‌بافی و زری‌کاری و ملیله‌دوزی نیز بسیار ماهر بودند. آنان قادر بودند با استفاده از نقره و چسب (صمغ) روی پارچه‌های تافته سیاه، گل و بوته ایجاد کنند. این نوع پارچه به قدری مورد توجه بود که در برابر آن به پارچه‌های هندی که لطیف‌تر بود، توجه چندانی نمی‌شد. (30)
بدین‌ترتیب، زنان علاوه بر قالی بافی، به هنر پارچه بافی نیز می‌پرداختند. در همین باره سفیر اعزامی اسپانیا به دربار شاه عباس اول از زنان ترکمنی یاد می‌کند که علاوه بر بافتن پارچه‌های ضخیم، سرگرم بافتن پارچه‌های زمخت پشمی یا پنبه‌ای نیز بودند. آنان برای دوختن لباس از این نوع پارچه‌ها استفاده می‌کردند. او همچنین اضافه می‌کند که این زنان هیچ خدمتکاری نداشتند و همه‌ی کارهای خانه را به تنهایی انجام می‌دادند. (31)
زنان ایل قشقایی نیز بسیار فعال بودند و سالانه تعداد زیادی فرش بافته و به خارج صادر می‌کردند. نیپور فعالیت این زنان را اینگونه تشریح می‌کند: «آدم در شگفت می‌شود که چگونه این مردم فقیر پشم را رنگ می‌کنند و با راحتی کمی که دارند، فرش‌های خوبی می‌بافند. البته این فرش‌ها به لطافت فرش‌هایی که در شهرها بافته می‌شوند، نیستند». (32)
اولئاریوس نیز وظایف و کارکردهای اقتصادی زنان روستایی گیلانی را دسته بندی کرده و در تشریح فعالیت‌های آنان در همیاری با مردان می‌نویسد:
زنان گیلان، دوش به دوش مردان و بلکه بیشتر از آنان کار می‌کنند و در تمام ایران نقطه‌ای را نمی‌توان یافت که زنان آنان به اندازه زنان گیلان کار کنند. کارهای زنان عبارت است از بافندگی پارچه‌های نخی، پشمی و ابریشمی، درست کردن دوشاب یا شربت که آنان را در کوزه ریخته و می‌فروشند. از همه مهم‌تر، کار در مزارع و به خصوص در شالیزارهای برنج کارهای شالیزار را مردان و زنان این طور میان خود تفسیم کرده‌اند که مردان، مزارع را با گاو شخم زده و شیار بندی می‌کنند و زنان که بهترین لباس‌های خود را پوشیده‌اند، کیسه‌های محتوی بذر را روی سر خود گذارده و به طرف مزارع می‌برند.
مردان تخم‌ها و بذرها را در زمین مزرعه ریخته و زنان، پشت سر آنها علف‌های هرز را خارج می‌کنند. آبیاری مزارع و چیدن ساقه‌های برنج با مردان و دسته کردن این ساقه‌ها با زنان است. مردان، محصول را به خانه حمل نموده و زنان شلتوک را کوبیده و برنج را به دست آورده و می‌فروشند. (33)
پس زنان گیلانی از فعال‌ترین زنان ایران به شمار می‌رفتند. از دیگر هنرهای دستی که زنان به صورت حرفه‌ای به آن می‌پرداختند، هنر قلاب دوزی بود که میان آنان بسیار رواج داشت به طوری که مهارت زنان و دختران در این هنر و همچنین هنر سوزن‌زنی روی پارچه‌های ابریشمی قابل تحسین بود. (34)
علاوه بر نخ‌ریسی و بافتن پارچه‌های معمولی، بعضی زنان در کارگاه‌های ابریشم‌بافی نیز به بافتن پارچه‌های ابریشمی می‌پرداختند.
بدین‌ترتیب، نوع اشتغال زنان در خانه بر مبنای سکونت در شهر و روستا متفاوت بود؛ به طوری که می‌توان وظایف و نقش‌های اقتصادی زنان روستایی و عشایری عصر صفوی را دسته‌بندی نموده، برخی مشاغل را وظایف تاریخی زنان محسوب کرد که انکاری نیز در تاریخ برای آنها وجود ندارد. این مشاغل عبارت است از: دخالت زنان و همکاری آنان در کشاورزی و زراعت چون نشای برنج، درو گندم، برداشت پنبه و سیفی‌جات و وجین کردن؛ هیزم‌شکنی، جمع کردن خار، تهیه‌ی سایر انواع سوخت، آوردن آب از چشمه و رودخانه، کشیدن آب از چاه ؛ پرورش طیور و جوجه کشی؛ دامداری، تعلیف گاو و گوسفند و بز، تهیه فراورده‌های لبنی و در بیشتر مناطق به چرا بردن حیوانات (چوپانی)؛ پختن نان برای مصارف شخصی، فروش یا انجام این کار در منازل دیگران، خیاطی برای خانواده و برای دیگران و بافتنی، گیوه چینی دخالت در کارِ خانه سازی و برافراشتن خیمه‌ها و چادرها، حمل اثاثیه، کمک فعال به شوهر با پدر در انجام دادن امور اقتصادی و فعالیت‌های کار و کسب تولیدی آنها باید تاکید کرد که زنان این عصر همه‌ی این امور و بچه‌داری و انجام امور خانه چون آشپزی و شست و شو و مانند آن را بدون تشکر و دستمزد انجام می‌دادند.  

مشاغل غیرتولیدی زنان عصر صفوی

بعضی از زنان عصر صفوی، علاوه بر امور مربوط به خانه‌داری و خدمات تولیدی برای گذران زندگی و بهتر کردن شرایط مالی و اقتصادی خانواده مجبور می‌شدند به کارهایی غیر از خدمات تولیدی مشغول شوند. آنان در این نوع مشاغل تابع وضعیت جسمانی، روانی، اجتماعی و مذهبی بودند و از عهده‌ی بعضی مشاغل به خوبی برمی‌آمدند و از انجام بعضی کارهای دیگر معذور بودند. این نوع مشاغل مطابق شأن و منزلت زنان و خانواده‌ی آنان انتخاب می‌شد. بعضی زنان متشخص به مهرداری، طبابت و مامایی و معلمی می‌پرداختند و بعضی دیگر به آرایشگری، فروشندگی و دلاکی و برخی هم از راه مشاغل پست و غیر آبرومندانه امرار معاش می‌کردند. مکان بعضی از مشاغل غیرتولیدی، حرمسرای شاهی بود و زنان و دختران بسیاری در این محل سرگرم انجام دادن این نوع امور می‌شدند.
یکی از این نوع مشاغل، پزشکی و مامایی بود. رعایت حدود اسلامی و عرف و شرع زنان را در انجام این‌گونه مشاغل در میان هم‌جنسانشان فعال می‌نمود. چون در عصر صفوی، اگر کودکان یا زنان بیمار می‌شدند، هیچ کدام از پزشکان اجازه نداشتند برای مداوا بر بالین آنان حاضر شوند و تنها ماماها اجازه داشتند بیماران زن را مداوا نمایند، چون آنان معمولاً تا حدی از اثرات داروها و مداوای بیماران اطلاعاتی داشتند. (35)
پزشکان مرد در چارچوبی خاص قادر بودند امراض زنان را درمان کنند و برای رعایت حال جنس مؤنث، مجبور بودند. بیاموزند بدون معاینه‌ی بیمار امراض او را درمان کنند. گاهی نیز هنگام تشخیص بیماری زنان بازوی خود را با اطلس یا پارچه‌ی سفید بسیار نازکی می‌پوشانند و از پشت پرده دراز می‌کردند تا پزشک نبضشان را بگیرد و دردشان را درمان کند. (36) تعداد زنانی که به شغل طبابت می‌پرداختند، چندان زیاد نبود، اما تعداد ماماها بسیار بیشتر بود؛ چون مامایی شغل مخصوص زنان بود و تمامی زایمان‌ها به کمک زنان ماما انجام می‌شد، اما طبابت را هم مردان و هم زنان به صورت سنتی و با داروهای گیاهی انجام می‌دادند (37) زنان در کار پزشکی و زخم‌بندی با پزشکان مرد به رقابت می‌پرداختند و هرجا احساس خطر می‌نمودند. آنان را از صحنه بیرون می‌کردند. (38)
در آن زمان تعداد زنان باسواد چندان زیاد نبود، اما اگر زنی می‌توانست این توانایی را کسب نماید، کتب و مطالب لازم در زمینه‌ی پزشکی در دسترس او قرار داشت و تمامی کتب پزشکی حاوی مطالبی در زمینه‌ی مامایی و بیماری‌های زنان بود. زنان علاقمند و باسواد می‌توانستند با مراجعه به این کتاب‌ها، اطلاعات لازم را در این باره به دست آورند. البته بیشتر این کتاب‌ها جنبه‌ی علمی نداشتند و با این حال برای طبابت زنان مفید بودند. (39)
طبابت زنان فقط خاص زنان عادی جامعه نبود، بلکه زنان شاغل در این حرفه در حرمسرای شاهی نیز حضور می‌یافتند و زنان و کودکان را مداوا می‌کردند. یکی از این بانوان توانست به کمک همسرش در حرمسرای شاه عباس اول به شهرت و اعتبار زیادی دست یابد. این زن همسر حکیم عنایت الله یزدی بود. عنایت الله از پزشکان خاص و نامی شاه عباس اوّل بود و شاه او را از پزشکان دیگر عزیزتر می‌داشت. او در 1029 قمری درگذشت. همسر عنایت الله یزدی در حرم شاهی به کار طبابت و درمان زنان، کنیزکان و کودکان حرمسرا مشغول بود. اسکندر بیک منشی مورخ مشهور این عصر درباره این زن می‌نویسد: «[او] به حذاقت و تصرفات ذهنی مشهور و بی‌بدیل بوده و حکیمه خدمه حرم محرم است و خود در خدمت اشرف زیاده از دیگر حکما، قرب و منزلت و محرمیت یافته و همیشه به شرف مکالمه و هم زبانی امتیاز داشت». (40)
نمونه دیگر زنی به نام «اوبه» یا «خانجان» بود. این زن با کمک کردن به اسماعیل اول در ابتدای تشکیل شدن دولت صفویه نقش عمده‌ای در تاریخ ایفا نمود. او از طایفه‌ی ذوالقدر و شغلش جراحی و زخم‌بندی بود. این زن، اسماعیل هفت ساله را به مدت یک ماه در خانه‌ی خود پناه داد و سرپرستی کرد، اما به همین جرم کشته شد. (41) خانی خان خانم، مادر علیقلی خان شاملو نیز در حرمسرای شاهی طبابت می‌کرد. این خانم مدت‌ها در حرمسرای محمد میرزا به قابلگی می‌پرداخت و دایه‌ی حمزه میرزا و سایر فرزندان محمد میرزا و نمک پرورده آنان بود. علیقلی خان به این شغل و به بودن مادرش در حرم تفاخر می‌کرد. (42)
بدین‌ترتیب دایگی و ننگی را نیز می‌توان از مشاغل زنان در حرمسرا به حساب آورد. در این حرفه، زنان به پرستاری و خدمت به کودکان و فرزندان بزرگان و اشراف گماشته می‌شدند و به مرتبه ننگی مفتخر می‌شدند. در این مورد، عالم آرای عباسی می‌نویسد: «از اتفاقات غریبه آن است که عورت قابله به سعادت خدمت رضاع و پرستاری آن قره‌ی باصره، اقبال و سرافرازی یاف». (43)
از زنان پزشک عصر صفوی که توانست در دربار هند به شهرت و اعتبار بسیاری دست یابد، ستی‌النساء بیگم بود. به نوشته‌ی تذکره‌ی میخانه او خواهر طالب آملی (1036 ق)، ملک‌الشعرای معروف دربار جهانگیر (1014-1037ق) - پادشاه بابری هند - بود. او زنی فاضل، ادیب، سخنور و پزشک دربار شاه بود. (44) درباره وی آورده‌اند: «این زن با سواد که به علت اطلاع از پزشکی در خدمت نور جهان بیگم تقرب داشت، در عهد شاه جهان نزد زوجه‌ی وی ممتاز محل نیز همین مرتبه را دارا بود. تعلیم فارسی و فن قرائت جهان‌آرا بیگم نیز به عهده او بود» (45) علاوه بر پزشکان، پیر دخترانی نیز در حرمسرا به کار طبابت اشتغال داشتند و داروهایی را برای زنان حرم تهیه می‌کردند. (46)
از زنان دانشمند قرن دوازدهم هجری اسیری اردکانی - دختر صدرالدین اردکانی - است که جده اعلای سید محمد علی مدرس یزدی معروف به وامق - مؤلف تذکره میکده - است. وامل در همین تذکره درباره‌ی این خانم می‌نویسد: «جده‌ی ماجده راقم نیز صاحب خط و ربط و در فن طبابت مهارت تمام داشته و در شعر طبعش روان و مطلب را نیکو بیان می‌فرمود، شعر بسیاری دارد و در اشعار خود «اسیری» تخلص می‌نمود». (47)
بعضی از زنان عصر صفوی علاوه بر کارهای اصلی خود به شغل مشاطه‌گی یا آرایشگری زنان و نوعروسان نیز می‌پرداختند. فیگوئروا سفیر اسپانیا، زن سی و پنج ساله‌ای را در شهر قم توصیف می‌کند که کار اصلی‌اش قالی‌بافی بود و دو دار قالی در خانه داشت و علاوه بر آن مشاطگی می‌کرد و تازه عروسان را نیز آرایش می‌کرد و از این طریق مخارج خود و خانواده‌اش را تأمین می‌نمود. (48)
تعدادی از زنان برای امرار معاش به فروشندگی می‌پرداختند. دلاواله از زنان ده کرند یاد می‌کند که مواد خوراکی می‌فروختند و همچنین می‌نویسد که در ادامه مسیرش پس از گذشتن از قصر شیرین، عده‌ای زن و مرد از اطراف برای فروش مواد خوراکی از قبیل شیر و پسته نزد وی آمدند. (49) از کارهای دیگر زنان درست کردن دوشاب یا شربت بود که آنان را در کوزه ریخته و می‌فروختند. (50)
بعضی زنان به شغل دلاکی در حمام‌های زنانه می‌پرداختند. این شغل مخصوص زنان طبقه پایین جامعه عصر صفوی بود و از این راه زندگی خود و فرزندانشان را تأمین می‌کردند. علاوه بر آن، جامعه‌ی عصر صفوی نیز نیازمند چنین مشاغلی بود. تاورنیه درباره این زنان و نوع کارشان می‌نویسد: «هنگامی که زنان داخل گرمخانه می‌شدند، اول آب گرم بر روی شانه‌های آنان می‌ریختند، بعداً زنی با کیسه‌ای آمده چرک بدن آنان را پاک می‌کرد و بعد داخل آب انبار بزرگی می‌شدند که خزینه می‌گفتند». (51)
در محوطه‌ی حرمسرای شاهان صفوی به جز حرفه‌ی طبابت و قابلگی، اشتغالات دیگری نیز خاص زنان وجود داشت که با وجود مردانه بودن شکل ظاهری آنها، زنان به خوبی از عهده انجام آن بر می‌آمدند. برای مثال بعضی زنان در مقام استادان حرفه در حرم شاهی خیاطی و کفاشی می‌کردند. و در ضروریات زندگی، زنان حرم را یاری می‌کردند. (52) گروهی از زنان یا دختران در حرم شاهی به کارهای مذهبی و روحانی، از جمله آموزش وظایف مذهبی یا اقامه‌ی نماز جماعت می‌پرداختند. (53) خلاصه‌التواریخ نیز از اشتغال زنان در امر تعلیم و تربیت و کار معلمی آنها خبر می‌دهد؛ چنان‌که زنان به فرمان شاه طهماسب صفوی در هر شهری اجازه داشتند به شغل معلمی کودکان و زنان بپردازند. (54)
در داخل حرمسرای شاهی زنان و دخترانی در ارتباط با سازمان انتظامی محوطه داخلی حرمسرا، مشاغل زیادی را عهده‌دار بودند و همگی آنان القاب درباری نیز داشتند. این زنان در شغل خود به دو گروه تقسیم می‌شدند. گروهی وظیفه مهم آخورباشی بزرگ و کوچک را در دست داشتند و حامل اسلحه شاه بودند. به جز آنها، نگهبانان در و پاسداران و مأموران پاسگاه نیز بودند. گروه دوم لقب صاحب و نجیب‌زادگان خدمتگزار را دارا بودند و مشاغلی را در خدمت شاه به عهده داشتند. (55)
مهرداری از مشاغل دیگری بود که بعضی از زنان در داخل حرم عهده دار آن بودند و جزء مشاغل حکومتی به حساب می‌آمد. در دوره شاه عباس دوم، یکی از خواجگان حرم خزانه‌دار بود. او از هر تومانی که حفاظت و نگهداری می‌نمود، مبلغی به نام «وظیفه مهر پادشاهی» درآمد داشت. خواهر او نیز مهردار بود و تمام اسناد و نامه‌هایی را که باید ممهور می‌شدند، به داخل حرم می‌برد. به جز این بانو که نام او ذکر نشده است، در کتاب کاروان هند از ستی النساء خانم - پزشک حاذق دربار پادشاه بابری - نیز نام برده شده که شاه جهان او را مسئول کل اداره حرمسرایش کرد. وی علاوه بر آن، شغل مهم مهرداری حرم بانو بیگم - همسر شاه جهان (1037- 1068ق) - را نیز عهده دار بود و تا پایان عمر این وظیفه را داشت. (56)
بعضی از زنان، در حرم شاهی یا حتی میان مردم عادی به کار تعبیر خواب اشتغال داشتند. (57) علاوه بر این حرفه، خوشنویسی و نسخه‌برداری از روی قرآن کریم و سایر کتب آن زمان از دیگر کارهای زنان بود و بعضی نیز به کار نقاشی و چهره نگاری در دربار اشتغال داشته‌اند. (58)
زنان یهودی نیز اکثراً به مشاغل غیر تولیدی مشغول بودند. آنان بیشتر در حرمسرای شاهی به تجارت می‌پرداختند. روش آنان این‌گونه بود که به بهانه فروش زر و زیور و عطریات یا خدمات دیگر به حرمسرا وارد می‌شدند و علاوه بر فروش اجناس مورد نظر خود به زنان حرم، به دختران جوان که می‌توانستند در فکر آنان نفوذ کنند، رسم عاشقی می‌آموختند و به آنها نوشابه‌ها و نسخه‌های دارو و پند و اندرز می‌دادند. (59)

مشاغل پست و غیر آبرومندانه

این نوع مشاغل در عصر صفوی، بدون تردید سرچشمه گرفته از اقتصاد بیمار و فقر اقتصادی خانواده‌ها بود و به نظر می‌رسد که در اواخر عصر صفوی رواج بیشتری داشته است. تکدّی از مشاغل پستی بود که بعضی زنان عصر صفوی به همراه کودکان خود از طریق آن امرار معاش می‌کردند.
سفیر اسپانیا در همین ارتباط می‌نویسد: «در حین خروج از چرون در طول نیم فرسنگ با عده زیادی زن و پسر ژنده پوش و لخت و عور روبرو شدیم که صدقات درخواست می‌کردند و به دستور سفیر، پولی بین آنان قسمت شد». (60) وی در جای دیگر می‌نویسد که وقتی خبرآمدن سفیر را شنیدند با سرعت به نزدیک ما آمدند و پس از آنکه از باقی مانده غذای ما سیر شدند، به دستور سفیر صدقاتی نیز دریافت کردند. (61)
افزون بر این، نباید زنانی را که از راه روسپی‌گری و آواز خواندن و رقصیدن، قدرت و ثروت کسب می‌کردند، نادیده گرفت. بنا بر گزارش میرزا محمد یوسف واله اصفهانی از وضعیت اخلاقی اصفهان در عهد شاه صفی و شاه عباس دوم، فساد و فحشا و منکرات چنان در اصفهان شیوع پیدا کرده بود که در بسیاری از محلات و کوچه‌ها و خیابان‌های اصفهان، خانه‌های فساد به نام «بی‌نقابان» وجود داشت و در آنان فواحش و دلاله‌ها آشکارا فعالیت می‌کردند. (62) در این عصر، روسپی‎گری به حدی رواج داشت که اغلب شاهان و امرا و وزرا و حاکمان، ضمن داشتن حرمسرا و زنان صیغه‌ای، با زنان روسپی ویژه نیز ارتباط داشتند و برخی نیز مانند شاه عباس دوم به بیماری‌های مقاربتی ناشی از آمیزش با فواحش مبتلا گشته، در اثر بیماری فوت می‌شدند. (63) باید توجه کرد که فحشا و روسپی‌گری از مشاغلی بود که زنان شهری بدان می‌پرداختند و در جوامع روستایی و عشایری وجود نداشت حتی جهانگردان اروپایی نیز همگی در این باره معتقدند که این عمل در روستاها اصلاً و ابداً معمول نبود. (64)
آوازخواندن و رقصیدن نیز غیر از روسپی‌گری از مشاغل پست و غیر آبرومندانه رایج بود. بعضی از زنان جوان در ضیافت‌ها با روی گشاده می‌رقصیدند و انواع عشوه و غمزه برای تفریح حاضران به کار می‌بردند. (65) زنان رقاصه و خواننده گاه در دربار شاهان صفوی به چنان قدرت و نفوذی دست می‌یافتند که قادر بودند در کنار این حرفه، در امور مملکتی نیز مداخله نمایند. کروسینسکی نفوذ این زنان را در دربار شاه سلطان حسین این‌گونه توصیف می‌کند: «خواننده‌ها و نوازنده‌ها و سازنده‌ها و مطرب‌ها و رقاصه‌ها در مجالس، محفل آراسته، امور خود را به رجال دولت سفارش نموده و زمام حکومت از دست رجال دولت افتاد و ظالم از مظلوم و حق از باطل تمیز نیافت» (66) شاردن سیاح فرانسوی در سیاحتنامه خود حرفه این زنان را چنین توصیف نموده است:
در ممالک خاوری مثل صحنه‌های تئاتر اروپا رقص را فن یا حرفه می‌دانند که برای تفریح خاطر دیگران انجام می‌شود با این تفاوت که فن رقص در مشرق زمین نه تنها مخالف شرافت شمرده می‌شود، بلکه بسیار ننگ‌آور و افتضاح‌آمیز است. مخصوصاً برای بانوان که در این محیط زنان رقاصه فی‌الفور به فحشا سوق می‌یابند. در ایران فقط زنان رقص می‌کنند، همچنان که آلات طرب و موسیقی در انحصار مردان است. رقاصه‌ها آوازخوانی نیز می‌کنند، اما صدای زنان در اوج ملاحت به پای مردان نمی‌رسد، در مقابل حرکات دست و بدن رقاصه‌ها به اندازه‌ای سریع و چابک و لغزنده است که غیر قابل تصور است و در تمام مجالس سرور و محافل جشن ایران و هندوستان وجود این گروه واجب و ضروری است. رقاصه‌ها را به مجالس مهم سرور و ضیافت و کلیه‌ی محافل شرفیابی فرستادگان خارجی در دربار احضار می‌کنند و اگر همه شان نباشند لااقل دوسوم دسته در مجلس حاضر می‌شوند. (67)
بعضی رقاصان از دربار حقوق ثابت دریافت می‌کردند و به همین دلیل از وضعیت مالی نسبتاً خوبی بهره‌مند بودند. کمپفر آلمانی در توصیف رقاصان درباری به این مورد نیز اشاره دارد:
دوازده رقاصه‌ای که از زیبایی استثنایی برخوردارند و هیچ‌گاه نمی‌شود در مسافرت‌ها همراه شاه نباشند؛ زیرا وظیفه آنان این است که در حین صرف غذا، شاه را با رقص‌های سه ضربی و نشان دادن نرمی بدن خود خوشحال کنند. هر یک از این رقاصه‌های درباری حقوقی دریافت می‌دارد که برای تأمین مخارج البسه باشکوه و حتی نگهداری دو غلام زر خرید کاملاً کفایت می‌کند. (68)
رقاصه‌ها علاوه بر این می‌توانستند بدون هیچ‌گونه مشکل مالی، در سفرها با خیمه و خرگاه و سایر لوازم خود همراه شاه باشند و درآمد سرشار کسب نمایند. (69)
شاردن در سیاحتنامه خود می‌نویسد:
در ایران فاحشه‌ها با وجود اینکه مثل زنان دیگر در حجاب به سر می‌برند و پوشاک بانوان معمولی به تن دارند، معهذا هویت آنان خیلی روشن‌تر از ممالک دیگر عالم هویدا می‌باشد. علاوه بر اینکه چادرشان کوتاهتر از حد معمولی و کمتر بسته می‌باشد، رفتار و کردار و هیأت و اطوار آنان فی‌الفور در نخستین نظر ماهیتشان را معرفی می‌کند. تعداد معروفه‌ها در ولایات خیلی زیاد نیست، اما در پایتخت - اصفهان - بسیار و خارج از حد و حدود است. به عقیده من در روی زمین کشوری یافت نمی‌شود که در آن زنان این قدر گران به فروش برسند. (70)
در قسمتی دیگر از این سیاحتنامه مشهور می‌خوانیم:
در سال 1637 هنگامی که دوک هلشتاین - سفیر فرانسه در دربار شاه صفی - به قزوین قدم گذاشت، در پانصد متری شهر پانصد زن جوان با البسه و تزئینات فراوان که از طلا و نقره ساخته شده بود، به پیشواز سفیر آمدند ... به خواندن و نواختن موسیقی مشغول بودند و تا نزدیکی شهر از میهمانان بدرقه کردند ... در تمام میهمانی‌های مجلل و پذیرائی‌های رسمی از رقاصان دعوت می‌شد و آنان با ساز و آوازهای خود و نقش‌هایی که ایفا می‌کردند، صحنه‌های عشقی را نمایش می‌دادند ... با اینکه در ایران داشتن زن عقدی و صیغه، داشتن کنیز شرعاً و عرفاً بلااشکال است، باید نرخ فواحش بسیار ارزان باشد و حال آنکه در ایران بیش از دیگر کشورها است. در نزدیک مدرسه صفوی، محله‌ای است مخصوص فواحش، چند کوچه و چند کاروانسرا در اختیار آنان است. اشخاص نجیب و شرافتمند از این محله عبور نمی‌کنند. دوازده هزار زن فاحشه در اصفهان تحت حمایت دولت زندگی می‌کنند، غیر از این عده، عده‌ای از زنان فاحشه به طور محرمانه در محلات اصفهان زندگی می‌کنند. (71)
وی همچنین می‌آورد: در اصفهان محله‌ای وجود دارد که موسوم به کوی برهنگان یا بی‌حجابان است و سرتاسر آن اختصاص به زنان روسپی دارد. در ایام سابق، در پایتخت چنان رسم بوده است که با غروب آفتاب، معروفه‌ها به مانند قطارهای کلاغ در سرتاسر شهر، مخصوصاً کاروانسراها پراکنده می‌گشتند و مشغول کسب و کار می‌شدند. (72)
روسپی‌گری و روسپی خانه در همه شهرهای ایران وجود داشت و تنها شهر اردبیل از این آفت اجتماعی مصون بود؛ زیرا آرامگاه شیخ صفی - جد بزرگ صفوی - در این شهر قرار داشت. ناگفته نماند که ایران در زمان صفویان کشوری پهناورتر از امروز بود و کابل، قندهار، هرات، بلخ و مرو را نیز در بر می‌گرفت. آدام اولئاریوس نیز در سفرنامه خود در این باره می‌نویسد:
در هنگام صرف غذا، مطربان شاه با رقاصه‌ها منتظر ایستاده بودند، آنان هنگام رقص عملیات حیرت‌انگیزی نیز انجام می‌دادند، آنان موجبات سرگرمی و تفریح مهمانان را فراهم می‌کنند، بلکه برای انجام کارهای دیگر نیز آماده به خدمت‌اند، زیرا میزبان از میهمانان خود می‌خواهد که برای اطفای شهوت و تفریح بیشتر از وجود زن‌ها استفاده کنند. میزبان به این موضوع اهمیت زیادی می‌دهد و به همین جهت همه جا در ضیافت‌های افراد سرشناس، در کنار مطربان و بازیگران چنین رقاصه‌هایی نیز وجود دارند، به جز اردبیل که مکانی مقدس است و شاه عباس بزرگ دستور داده بود تمام روسپیان را از شهر بیرون کنند. میزبان در کنار نوشاندن شراب به میهمانان، از آنان می‌خواهد تا در صورت تمایل از نزدیکی با رقاصه‌های مورد پسند خود لذت ببرند؛ بنابراین اگر کسی بخواهد فاحشه مورد نظر خود را به اطاقی که از قبل جهت این کار آماده شده برد و پس از انجام کار بدون اینکه احساس خجالت کند، به جمع بازمی‌گردند. (73)
در بخش دیگری از سفرنامه آدام اولئاریوس درباره شهر سلطانیه می‌خوانیم:
پس از فرو رفتن خورشید در قسمت شرقی میدان سوداگران دیگر، کالای خود را به معرض فروش می‌گذارند. اینها عبارتند از تعداد زیادی روسپی‌ها (قحبه‌ها) که با رویی بسته، ردیف پشت سر هم نشسته‌اند و به فروش کالای ننگین خود اشتغال دارند. پشت هرکدام از این فواحش، پیرزنی که «دلال» نامیده می‌شود، نشسته است و تشک و لحافی بر کول خود و چراغی خاموش در دست دارد، حال اگر کسی بخواهد با آنان وارد معامله شود، دلال چراغ را روشن می‌کند تا چهره زن فاحشه دیده شود و چنانچه مورد پسند واقع شد، به دنبال آنان راه می‌افتد و برای همخوابگی به مکان دیگری می‌روند. (84)
در این دوران علاوه بر سوء استفاده جنسی از زنان و دختران، در شهرها پسران جوان و خوش سیما نیز مورد سوء استفاده و فساد قرار می‌گرفتند. دن گارسیا در سفرنامه خود پس از پرداختن به فساد و فحشای عمومی در شهر اصفهان و علل آن، آشکارا به این مورد اشاره دارد:
اگرچه گناه شهوت‌پرستی و شهوت‌رانی در میان این ملت‌ها (اعراب و ترک‌ها و تاتارها) امری رایج و عمومی است، این عمل در اصفهان از همه ایران رایج‌تر و ریشه دارتر است و علت آن تجمع و ازدحام ملیت‌های مختلف و وجود تعداد زیادی برده بسیار زیبا و دلربای گرجی و چرکس و روس سفید از هر دو جنس در این شهر است که عده آنان به سبب وجود پسران جوان و دختران اقوام اجنبی که شاه عباس از چند سال بدین طرف به این شهر کوچانیده است، همواره رو به افزایش است. گذشته از این، اگرچه کافران خود نیز این گونه اعمال را شنیع و خشونت‌بار به حساب می‌آوردند، در این شهر کسانی برای استفاده مادی، گروهی پسر جوان را خریداری می‌کنند، مویشان را همچون زنان بلند نگاه می‌دارند، بدان‌ها لباس زنانه می‌پوشانند، رقصیدن یادشان می‌دهند و همچون روسپیان شهرهای اروپا آنان را در روسپی‌خانه‌ها در معرض استفاده می‌گذارند. (75)
در کنار فواحش و روسپیان شهرها، گروه دیگری نیز وجود داشتند که در کنار شغل و فن خود در مجالس و میهمانی‌های خاص به فحشا و روسپی‌گری تن در می‌دادند. این گروه رقاصان و مطربان بودند. (76)
اشخاص موقر و متین وسایل تفریح دیگری فراهم نمی‌آورند. اما سواران و سپاهیان، دسته رقاصه‌هایی دعوت می‌کنند که به شیوه اُپرا می‌رقصند و می‌خوانند. الحان و اطوارشان مطلقاً مصروف و تهییج عشق می‌گردد و در اواخر لذات نفسانی را به یک شکل بسیار آزادی نمایش می‌دهند. این زنان بازیگر، فاحشه هستند؛ چنان‌که در مقابل پول هر چه از ایشان بخواهند، انجام می‌دهند، هر رقاصه کلفت خود را همراه می‌آورد؛ آنهایی که به علت ماهیانه نسوان، قابل آمیزش نیستند، شلوار تافته سیاهی به پای خویش دارند و این برای آن است که کسی به فکر ایشان نیفتد و نزدیکشان نشود، زیرا در حالت حیض هستند؛ بدین طریق اینان را مستثنی می‌دارند. (77)
در این دوران روسپی‌گری به حدی رواج دارد که حضور این افراد در جامعه امری کاملاً عادی به شمار می‌رود؛ به طوری که این گروه به راحتی در محافل و مجالس عزاداری شرکت می‌کردند و همواره در مساجد مکان‌هایی به آنان اختصاص داشت و حتی گاهی پیش از گروه‌های دیگر در این محافل شرکت می‌کردند و حکومت نیز مستقیماً بر آنان نظارت داشت؛ زیرا از قِبَل روسپیان سود فراوانی عاید دولت صفوی می‌شد. (78)
در این دوره، رقاصه‌ها و روسپیان از درآمد نسبتاً خوبی برخوردار بودند، خصوصاً آن دسته که بیشتر با بزرگان و درباریان حشر و نشر داشتند. همه آنان به شدت تحت نظارت دولت وقت عمل می‌کردند و برای مشخص شدن تعداد فاحشه‌ها و خانه‌هایشان، اسم و رسم آنان در دفاتر مخصوص دولتی ثبت و ضبط می‌شد و مالیات دولتی از آنان دریافت می‌شد. به همین دلیل این گروهها سود و عایدات فراوانی برای دولت داشتند و حتی در جنگ‌ها همیشه همراه سپاهیان و جنگاوران حضور داشتند.
شاردن درباره درآمد رقاصه‌های روسپی می‌نویسد:
رسم کشور چنان است که هنگام دعوت از این قبیل زنان برایشان پول ارسال می‌دارند. وقتی که فقط به منظور رقص خواسته باشند، معمولاً به خانم رئیس مراجعه می‌کنند و برای هر رقاصه‌ای دو پیستول تسلیم می‌دارند، فی‌المثل اگر شش یا هشت نفر لازم باشد، دوازه یا شانزده پیستول پول می‌دهند، به علاوه، به هر یک از آنان برحسب مهارت در فن مربوطه هدیه و تحفه‌ای می‌بخشند. ولی اگر معروفه‌ای برای فسق و فجور دعوت شده باشد، بایستی قبلاً وجه بهای مقرر، را ارسال بدارند، آنگاه معروفه بر پشت اسبی به همراهی یک یا دو کلفت و یک نوکر، سواره فرا می‌رسد و هنگام مراجعت علاوه بر مبلغ مزبور، هرچه بتواند از خانه میزبان می‌برد. (79)
وی همچنین درباره رقاصه‌های درباری و درآمد آنان می‌نویسد:
حقوق سالیانه رقاصه‌ها هزار و هشتصد فرانک (طلا) است، به علاوه مقدار معینی اقمشه و منسوجات برای پوشاک و ملبوس اعضای دسته داده می‌شود و کلیه مایحتاج خواربار و ارزاق رقاصه‌ها و خدم و حشم ایشان از طرف دربار تأمین می‌گردد. بعضی اوقات در نتیجه مقبولیت اعضای دسته در نظر شاهنشاه، مستمری نقدی گروه تا نهصد اکو افزایش می‌یابد، ولی این همه درآمدها گوشه‌ای از عایدات رقاصه‌ها است. شاهنشاه ایران اغلب اوقات عطایای شایان توجهی با ملاحظه هنر و حرکات سحرآمیز رقاصه‌ها به دسته بخشش می‌کند. اعیان و اشراف مملکت نیز همین سیره را تعقیب می‌کنند. (80)
شاردن درباره نظارت دولت بر فواحش و فاحشه خانه‌ها نیز توضیحات جامعی می‌دهد، او در سال 1666 میلادی در پایتخت ایران حضور داشته و شنیده است که 14000 معروفه مسلم با اسم و رسم دقیق در دفاتر رسمی ثبت نام شده‌اند و این گروه عظیم دارای تشکیلات مخصوص هستند و مدیر کلی در رأس آنان قرار دارد که بر آنان نظارت می‌کند. همه آنان مالیات می‌پردازند که مجموعه آن به دویست هزار اکو بالغ است. (81) وی همچنین می‌نویسد: «مشعل‌دار باشی ناظر و حامی اماکن فساد و نوازندگان و شعبده بازان بود و مالیات آنان را دریافت می‌داشت». (82)
از توبه شاه طهماسب صفوی می‌توان به گسترش فساد در جامعه صفوی پی برد. او در همان سال‌های اولیه حکومت خود - سال 939 هـ .ق - با توبه‌ای که کرد، فرمان منع نوشیدن شراب، ممنوعیت استفاده از مواد مخدر و از میان رفتن مشاغلی را که در ارتباط با لهو و لعب بود، صادر کرد. او همچنین دستور خراب کردن همه شراب خانه‌ها را صادر نمود و این به علت تعصب او بر اصول مذهب شیعه بود. (83) بدین طریق وی از مالیات اماکن فساد که رقمی بزرگ بود، چشم پوشید. در بالای یکی از مغازه‌های موقوفات مسجد عمادالدین کاشان فرمان شاه مبنی بر منع این امور، بر سنگ ضبط شده است که به مختصری از آن اشاره می‌شود:
المظفر السلطان شاه طهماسب بهادر خان ... مبشر هدایت التی توبوا الی الله توبه نصوحا را بمسامع اعزاز رسانیده. حکم مطاع واجب الاتباع صادر گشته که در ممالک محروسه شراب خانه و بنک خانه و معجون خانه و بوزخانه و قوال خانه و بیت اللطف و قمارخانه و کبوتر بازی نباشد. مستوفیان کرام ماهانه و مقرر آنان را از دفاتر اخراج نموده و داخل جمع و دفتر نسازند... و سایر نامشروعات را مثل ریش زدن و اجتماع کردن در بقاع و دیگر آلات لهو رفع نمایند... و منع نقاره زدن و اجتماع کردن در بقاع خیر نمایند. (84) و (85)
ولی گویا این فرمان شاهانه چندان اثر نداشته است که همچنان در زمان شاه سلیمان در همان کاشان صحبت از فواحش و فاحشه خانه‌ها وجود دارد و فرمان به لغو مالیات فاحشه خانه داده شده است. (86)
زنان عصر صفوی به اوهام و خرافات و به فال‌گیری و پیشگویی اعتقاد زیادی داشتند. براساس مطالب اولئاریوس آلمانی حتی شخص شاه و مادرش و زنان درباری نیز به این افکار اعتقاد داشتند و اطرافیان نیز از آنان تبعیت می‌کردند. باید اذعان داشت با وجود درآمد و عایدی سرشاری که از راه روسپی‌گری نصیب دولت صفوی می‌شد، به نقل از منابع، گاه دولت وقت به شدت با این معضل اجتماعی مقابله و برخورد می‌نمود، چون جامعه و حتی دستگاه حکومتی را دچار مشکلات و دشواری‌های بسیاری می‌نمود. افزون بر آن، هم فشار افکار و عقاید مذهبی را به دنبال داشت و هم اجتماع را دچار گزند و معضلات خاص خود می‌کرد که یکی از آنها بیماری آتشک یا سیفلیس بود. (87) شاید این گزند جامعه، شاه عباس را آزرده خاطر کرده بود که در روز جمعه 23 ماه شوال 1017 هجری همه روسپی‌ها را به دربار خواند و به آنان سه روز زمان داد تا از کارشان دست کشیده و توبه کنند و اگر از فرمان شاه سرباز زنند، از اصفهان رانده می‌شوند. (88)
علاوه بر مشاغل ذکر شده، مشاغلی پست دیگری نیز وجود داشت که بعضی زنان عصر صفوی برای امرار معاش به آنها می‌پرداختند. در برخی منابع عصر صفوی از زنانی نام برده شده است که در شغل دلقک دربار خدمت می‌کردند و از این حرفه درآمد کسب می‌کردند. بدین ترتیب: «علاوه بر خواننده و نوازنده و سازنده و مطرب و رقاص در دربارها، در دربار شاه عباس دلقک‌هایی نیز بودند که اجازه داشتند با گفتن لطایفی باعث خنده و سرور شاه شوند، هر چند از ادب و نزاکت دور باشد؛ از جمله دلاقزی که زنی بود شوخ و بذله‌گو». (89)
زنان عصر صفوی به اوهام و خرافات و به فال‌گیری و پیشگویی اعتقاد زیادی داشتند. براساس مطالب اولئاریوس آلمانی حتی شخص شاه و مادرش و زنان درباری نیز به این افکار اعتقاد داشتند و اطرافیان نیز از آنان تبعیت می‌کردند. (90) به نظر می‌رسد این مشاغل بیشتر خاص مردان بود، اما بدون تردید، زنان حرمسراها و زنان درباری با محدودیت‌هایی که داشتند، برای رفع این نیاز کمتر می‌توانستند به مردان مراجعه کنند، پس مسلماً زنانی نیز به این مشاغل اشتغال داشتند و مشتریان زیادی هم به آنان مراجعه می‌کرده‌اند.

نتیجه

عصر صفوی (1732- 1509 م) یکی از درخشان‌ترین ادوار تاریخ ایران به شمار می‌رود و در واقع نقطه عطفی در تاریخ این سرزمین محسوب می‌شود و بی‌شک تأثیرگذاری زنان در امور اقتصادی این عصر قابل توجه است. در اینجا به نتیجه گیری و جمع‌بندی کلی آنچه در مقاله به تفصیل به آن پرداخته شد، اشاره می‌شود:
1. زنان عصر صفوی، با وجود محدودیت‌ها و محرومیت‌های اجتماعی بسیاری که از جانب پدران و همسران و حتی حکومت‌های وقت به آنان تحمیل می‌شد، توانستند برای رسیدن به اهداف خود به خوبی تلاش کنند و نام خود را در تاریخ این عصر ثبت نموده و جاودانه کنند. پس با نگاهی منصفانه می‌توان بدین نتیجه رسید که ارزش و اعتبار آنها کمتر از مردان هم عصرشان نبوده است.
2. زنان این عصر در چارچوب حیات خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی خود در جریان تکامل تاریخی این دوران ارزشمند مؤثر واقع شده‌اند و بی‌تردید، اهمیت خاص این دوران، ضرورت و اهمیت بررسی موقعیت و جایگاه زنان را در این دوران حیاتی بیشتر می‌کند. پس چه بهتر که این پژوهش‌ها را زنان با نگاهی عمیق‌تر و زنانه‌تر و رها از دیدگاه مردسالارانه‌ای که در بسیاری از جای‌های تاریخ این سرزمین به چشم می‌خورد، به رشته تحریر درآورند. زنان، نیمی از جمعیت جامعه عصر صفوی را تشکیل می‌دهند و تاریخی که به خواست و اراده مردان نگاشته شود، ممکن است هویت و جایگاه واقعی زنان را آن‌گونه که هست، ترسیم نکند؛ پس لازم است با دیدگاهی ظریف‌تر و زنانه به آن نگریسته شود.
3. مهم‌ترین نقش زنان در طول ادوار تاریخ کهن این سرزمین نقش مادری و همسری است و جامعه بزرگ بشری محصول جوامع کوچک خانوادگی است و زنانند که اساس و بنیان خانواده را با هوشمندی، مهربانی و عزمی فولادین حفظ و نگهداری می‌کنند. تاریخ عصر صفوی بیانگر آن است که زنان با آنکه تجلی بخش روح مادری و همسری در خانه و خانواده بودند، خود را به این دو نقش محدود نکردند و تلاش کردند در امور اجتماعی، فرهنگی و به خصوص اقتصادی مؤثر باشند. آنان در این جایگاه به خوبی مسئولیت مشاغل تولیدی و غیر تولیدی یا خدماتی را به عهده گرفتند و در این نقش‌ها بسیار خوش درخشیدند.
4. ساختار و بافت جامعه عصر صفوی به سه شکل شهری، روستایی و عشایری است و این سه شیوه متفاوت زندگی در خانواده و نوع مشاغل زنان بسیار تأثیرگذار است. زنان با توجه به این بافت و ساختار، پس از مردان نقش‌هایی عمده و اساسی ایفا می‌کنند، اما آنچه بیشتر به چشم می‌خورد، نقش‌های اصلی و بنیادین زنان روستایی و ایلیاتی در مشاغل تولیدی است که به خوبی در منابع خودنمایی می‌کند. البته باید توجه داشت که جمعیت بیشتر این گروه از زنان در مقایسه با زنان وابسته به دربار و متمول و مرفه شهری باعث شده است که کارکردها و نقش‌های اقتصادی آنان، مهم‌تر و پررنگ‌تر جلوه کند.
5. محدودیت‌های اجتماعی زنان متمول شهری و وابسته به دربار در این عصر بیشتر از زنان متوسط شهری، روستایی و عشایری است. هرچند به نوشته برخی از سفرنامه‌های اروپایی بیشتر این زنان در چارچوب محدود و محصور حرمسراها زندگی را در بیکاری و بی‌حالی و کسالت سپری می‌کردند و به جز خوشگذرانی و وقت تلف کردن کاری نداشتند، هرگز نمی‌توان منکر شد که برخی از همین زنان، از مالکان بزرگ عصر خود محسوب می‌شدند و به دلیل درآمدهای سرشار و توان و استقلال مالی قادر بودند در شکوفایی اقتصادی جامعه مفید باشند؛ به طوری که گاه اموال و دارائی‌های خود را در راه کسب سود بیشتر در مسیرهای کلان اقتصادی سرمایه‌گذاری می‌کردند و همین سرمایه‌ها در رشد و تعالی اقتصادی این عصر بسیار مؤثر بود.
6. زنان این عصر، به خصوص زنان درباری و متمول شهری از حقوق و امتیازات اقتصادی برخوردار بودند. آنها از شوهران و پدران خود ارث می‌بردند و از لحاظ قانونی حق کامل برای در اختیار گرفتن اموال خود را دارا بودند. بعضی از این زنان، اختیار فروش املاک و مستغلات و تصرف در دارائی‌های خود را شخصاً عهده‌دار بودند، گاه مشارکت ارزشمند این زنان در ایجاد مؤسسات خیریه و عام‌المنفعه، باعث عمران و آبادانی و رشد نهادهای فرهنگی، آموزشی و افتصادی جامعه می‌گشت، اما متأسفانه اثرگذاری این گروه از زنان در قیاس با گروه کثیر زنان روستایی و متوسط شهری با درآمدهای کم اقتصادی، ناچیز به نظر می‌رسد.
7. جوامع انسانی در طول تاریخ خود با وقایع تلخ و شیرین بسیاری مواجه بوده است. عصر صفوی نیز از این قاعده مستثنا نیست. متأسفانه برخی از زنان این عصر تحت تأثیر شرایط و وقایع تلخ و ناگوار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، دچار فقر شدید مادی شده، برای گذران زندگی به مشاغل پست و غیر آبرومندانه‌ای همچون تکدی‌گری، رمالی، شعبده‌بازی، رقاصی، خوانندگی و روسپی‌گری روی می‌آوردند و گاه از این راه به درآمدهای سرشاری دست می‌یافتند. لازم به یاد آوریست که این نوع مشاغل بیشتر در شهرهای بزرگ به خصوص اصفهان - پایتخت صفویان - رواج فراوان داشت و در جوامع روستایی و عشایری و برخی شهرهای مقدس همچون اردبیل اصلاً وجود نداشت. مهم‌تر اینکه این نوع مشاغل به دلایل ضعف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در اواخر عصر صفوی رواج بیشتری داشت. از عوامل دیگر این رواج در اواخر دوره صفوی می‌توان بدین موارد اشاره کرد:
1. بزرگ شدن شهرها؛ 2. عدم کنترل منظم از سوی حکومت؛ 3. فقدان امکانات و مراکز مناسب برای کمک به نیازمندان؛ 4. فقر؛ 5. و گاه جهل و تنبلی و لاابالی‌گری و امید به داشتن زندگی مادی بهتر.
گفتنی است بیشترین اشارات و توضیح و تفصیل‌ها درباره این نوع مشاغل در نوشته‌های جهانگردان اروپایی یافت می‌شود و در منابع مهم عصر صفوی، گاه فقط اشاراتی به آنها می‌شود. به هر رو، نکته مهم اینکه این مشاغل قطعاً وجود داشته و تعداد آنها نیز کم نبوده است، اما توصیفات آن شاید اندکی اغراق‌آمیز باشد و بعضی مطالب بزرگنمایی گردیده و مغرضانه آورده شده باشد. به همین دلیل تلاش شد درباره این مشاغل، نقل قول‌های مستقیم از این جهانگردان ذکر گردد تا خواننده خود قاضی باشد و نتیجه‌گیری لازم را انجام دهد. در این مورد با تفکر و تعمق بیشتر و قیاس منابع و سفرنامه‌ها می‌توان به جواب قطعی دست یافت.

نمایش پی نوشت ها:
1. کارشناس ارشد ایرانشناسی.
2. Ferrier, 1998-384-385.
3. شاردن، ژان، سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمدعباسی، 1345، ص 390- 391.
4.تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، 1345، ص 629.
5. دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، قسمت مربوط به ایران، ترجمه و حواشی شعاع‌الدین شفا، 1348، ص 12.
6. همان، ص 12.
7. زرین بافت شهر، فریبا، فعالیت‌های اقتصادی زنان صفوی در زیارتگاه شهر اردبیل، مترجم محمد مروار، نامه تاریخ پژوهان، سال اول، شماره 3، 1348، ص 99.
8. همان، ص 96.
9. همان، ص 100.
10. فیگوئروا، دن گارسیا دسیلوا، سفرنامه سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، 1363، ص 398.
11. کارری، جملی، سفرنامه جملی کارری، ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز: شفق و اداره کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، 1348، ص 42.
12. شاردن، ژان، سفرنامه شاردن، قسمت شهر اصفهان، ترجمه حسین عریضی، تهران: نگاه، 1362، ص 50.
13. سفرنامه شاردن، ج 3، 1335، ص 81.
14. سفرنامه شاردن، ج 3، 1335، ص 81.
15. زرین باف شهر، ص 100.
16. سفرنامه شاردن 1362، ص 98 و هنرفر، لطف اله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، [بی جا]: ثقفی، 1344، ص 679- 682 و سلطان‌زاده، حسین، تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون. تهران: آگاه، 1346، 292.
17. جابرانصاری، شیخ محمدحسن، تاریخ اصفهان و ری همه جهان، اصفهان: بی‌نا، ص 37 و گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 679 قویمی، فخری، کارنامه زنان مشهور ایران از قبل از اسلام تا عصر حاضر، تهران: کتاب‌های جیبی 68، 1352 و محلاتی، شیخ ذبیح، ریاحین الشریعه، در ترجمه دانشمندان و بانوان شیعه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج 4، 1372، ص 303.
18. سفرنامه شاردن، ج 5، 1345، ص 45.
19. سفرنامه شاردن، 1362، ص 97.
20. همان، ص 97 سپنتا، عبدالحسین، تاریخچه اوقاف اصفهان، اصفهان: اداره کل اوقاف، 1346، ص 346 و گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 552 و تاریخ مدارس ایران، ص 274.
21. سفرنامه دن فیگوئروا، ص 127- 128.
22. تاریخ مدارس ایران، ص 309.
23. گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 662 و تاریخچه اوقاف اصفهان، ص 299.
24. تاریخ اصفهان‌وری، ص 187 و رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، آثار ملی اصفهان، تهران: انجمن آثار ملی 1352، ص 1049.
25. فیگوئروا، ص 129.
26. همان.
27. طاهری شهاب، ساری محمد، سفارت دری افندی از طرف سلطان محمدخان غازی به دربار سلطان حسین، مجله وحید، سال ششم، شماره هشتم، 1348، ص 724.
28. دیماند، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمه عبدالله فریاد، تهران، علمی - فرهنگی، 1365، ص 261.
29. سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، 1374، نشر مرکز، ص 132.
30. سفرنامه تاورنیه، ص 598.
31. فیگوئروا، ص 129.
32. نیپور، کارستن، سفرنامه نیپور، ترجمه آوانس، تهران: توکا، 1354، ص 57.
33. اولئاریوس، آدام، سفرنامه آدام اولئاریوس (بخش ایران)، ترجمه احمد بهپور، تهران: ابتکار، 1363، ص 348.
34. تاجبخش، احمد، ایران در زمان صفویه، تبریز، 1340 چهره، ص 287.
35. اولئاریوس، ص 309.
36. شاردن 1335، ج 7، ص 19- 20.
37. الگود، سیریل، طب در دوره صفویه، ترجمه محسن جاویدان، تهران، دانشگاه تهران، 1357، ص 239.
38. حجازی، ضعیفه، ص 300.
39. الگود، طب در دوره صفویه، ص 242.
40. منشی، اسکندربیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، زیر نظر ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، ج 3، 1382، ص 955.
41. هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران: حکومت آق قویونلو و ظهور دولت صفوی، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1362، ص 120.
42. حسینی استرآبادی از شیخ صفی تا شاه صفی به اهتمام دکتر احسان اشراقی تهران، علمی، ص 112.
43. اسکندربیگ منشی، عالم آرای عباسی، ص 127.
44. فخرالزمانی قزوینی، ملاعبدالبنی، تذکره میخانه، به سعی و اهتمام احمد گلچین معانی، تهران: کتابفروشی حاج محمد حسین اقبال و شرکا، 1340، ص 509 و گلچین معانی، احمد، کاروان هند، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369، ج 1، ص 770- 771.
45. صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: فردوس، ج 2، 1371، ص 1060.
46. شاردن 1345، ج 8، ص 375.
47. وامق، محمدعلی، تذکره میکده، به کوش حسین مسرت، تهران: نشر ماه، 1371، ص 265 رجبی، محمدحسن، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی‌گوی از آغاز تا مشروطه، تهران: سروش و وزارت ارشاد، 1347، ص 13.
48. سفرنامه فیگوئروا، ص 251.
49. سفرنامه دلاواله، ص 10.
50. سفرنامه اولئاریوس، ص 348.
51. سفرنامه تاورنیه، ص 621.
52. سفرنامه شاردن، 1345، ج 8، ص 375.
53. همان.
54. قمی، قاضی احمد، خلاصةالتواریخ، به تصحیح دکتر احسان اشراقی، تهران: دانشگاه تهران، 1359، ص 598.
55. شاردن، همان، ص 374.
56. گلچین معانی، کاروان هند، ص 770- 772 و آگاهی، عباس، «وضع ایران در زمان شاه عباس ثانی»، مجله بررسی‌های تاریخی، سال نهم، شماره 3، 1353، ص 158.
57. حجازی، ضعیفه، ص 301.
58. کریم زاده تبریزی، محمدعلی، احوال و آثار نقاشان قدیم ایران و برخی از مشاهیر نگارگر هند و عثمانی، لندن: بی‌نا، ج 1، 1363، ص 92.
59. شاردن همان، ص 388.
60. سفرنامه فیگوئروا، ص 390.
61. همان، ص 401.
62. واله اصفهانی، محمدیوسف، خلدبرین: ایران در روزگار صفویان، به کوشش میرهاشم محدث، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1372، ص 497 و قمی، خلاصه التواریخ، ص 449- 450 و شاردن 1379، ج 2، ص 211- 212 و لوفت، پاول، ایران در عهد شاه عباس دوم، ترجمه‌ی کیکاووس جهانداری، تهران: وزارت امور خارجه، 1380، ص 77 و خزاعی، علیرضا، «مواردی از ناآرامی‌های اجتماعی در اصفهان در دوره شاه عباس دوم صفوی»، مجموعه مقالات همایش اصفهان و صفویه، اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1380، ص 162- 163.
63. کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1360، ص 40 و فاضل، احمد، شاه عباس دوم و زمان او، تهران: ضریح، 1376، ص 151.
64. طاهری، «سفارت دری افندی از طرف سلطان محمدخان غازی به دربار سلطان حسین، ص 727».
65. سفرنامه تاورنیه، ص 620.
66. کروسینسکی، تادوزیودا، سفرنامه کروسینسکی، یادداشت‌های کشیش لهستان عصر صفوی 1707- 1725 م.، ترجمه‌ی عبدالرزاق دنبلی (مفتون) به تصحیح مریم میراحمدی، تهران: توس، 1363، ص 24.
67. شاردن، 1335، ج 2، ص 322.
68. سفرنامه کمپفر، ص 140.
69. همان، ص 140.
70. شاردن، 1335، ج 2، ص 327.
71. همان، ج 8، ص 386.
72. همان، ج 2، ص 322.
73. اولئاریوس، ص 221.
74. همان، ص 155.
75. سفرنامه فیگوئروا، ص 232.
76. شاردن، 1335، ج4، ص 258.
77. همان، ص 258.
78. سفرنامه فیگوئروا، ص 308.
79. شاردن، 1335، ج2، ص 330.
80. همان، ص 326.
81. همان، ص 328.
82. همان، ج 8، ص 259.
83. ملکم، سرجان، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، به کوشش مرتضی سیفی قمی تفرشی، ابراهیم زندپور، تهران: یساولی، 1362، ص 168.
84. به نقل از مجموعه ابنیه عمادالدین محمود در کاشان، تألیف مصطفی فیض، ص 47.
85. روملو، حسن، احسن‌التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوابی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص 246.
86. باستانی پاریزی، محمدابراهیم، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، تهران: صفی‌علیشاه 1362، ص 233.
87. صفا، تاریخ ادبیات ایران، ج 1، ص 300.
88. شاردن 1345، ج 8، ص 386.
89. سفرنامه اولئاریوس، ج2، ص 610 فلسفی، نصرالله، زندگی شاه عباس اول، تهران: دانشگاه تهران، 1352، ج 2، ص 251.
90. سفرنامه اولئاریوس، ج 2، ص 610.

نمایش منبع ها:
- الگود، سیریل، طب در دوره صفویه، ترجمه محسن جاویدان، تهران: دانشگاه تهران، 1357.
- اولئاریوس، آدام، سفرنامه آدام اولئاریوس (بخش ایران)، ترجمه احمد بهپور، تهران: ابتکار، 1363.
- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، تهران: صفی علیشاه، 1362.
- تاجبخش، احمد، ایران در زمان صفویه، تبریز: چهره، 1340.
- تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تهران: پروپن، اصفهان، 1345.
- جابر انصاری، شیخ محمدحسن (بی‌تا)، تاریخ اصفهان و ری همه جهان، اصفهان؛ بی‌نا.
- حجازی، بنفشه، ضعیفه: بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر صفوی، تهران: قصیده سرا، 1381.
- حسینی استرآبادی، سیدحسین بن مرتضی، از شیخ صفی تا شاه صفی، به اهتمام دکتر احسان اشراقی، تهران، علمی، 1364.
- دلاواله، پینرو، سفرنامه پیترو دلاواله، قسمت مربوط به ایران، ترجمه و حواشی شعاع‌الدین شفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
- دیماند، س.م، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمه عبدالله فریاد، تهران، علمی فرهنگی، 1365.
- رجبی، محمدحسن، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی از آغاز تا مشروطه، تهران: سروش و وزارت ارشاد، 1347.
- رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، آثار ملی اصفهان، تهران: انجمن آثار ملی، 1352.
- روملو، حسن، احسن التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349.
- سپنتا، عبدالحسین، تاریخچه اوقاف اصفهان، اصفهان: اداره کلی اوقاف، 1364.
- سلطان‌زاده، حسین، تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، تهران: آگاه، 1346.
- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیر عزیزی، تهران: نشر مرکز، 1374.
- شاردن، ژان، سفرنامه شاردن، قسمت شهر اصفهان، ترجمه حسین عریضی، تهران: نگاه، 1362.
- شاردن، ژان، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمائی، تهران: توس، 1372.
- سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، تهران: امیر کبیر، 1335.
- سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، تهران: امیرکبیر، 1345.
- تاورینه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تهران: سنایی، 1369.
- تاجبخش، احمد، تاریخ صفویه، شیراز: نوید، 1372.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: فردوس، 1371.
- فاضل، احمد، شاه عباس دوم و زمان او، تهران: ضریح، 1376.
- فخرالزمانی قزوینی، ملاعبدالبنی، تذکره میخانه، به سعی و اهتمام احمد گلچین معانی، تهران: کتابفروشی حاج محمد حسین اقبال و شرکا، 1340.
- فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران: دانشگاه تهران، 1353.
- فیگوئروا، دن گارسیا دسیلوا، سفرنامه سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو، 1363.
- قمی، قاضی احمد، خلاصه التواریخ، به تصحیح دکتر احسان اشراقی، تهران: دانشگاه تهران، 1359.
- قویمی، فخری، کارنامه زنان مشهور ایران از قبل از اسلام تا عصر حاضر، تهران: کتاب‌های جیبی، 1352.
- کارری، جملی، سفرنامه جملی کارری، ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز: شفق و اداره کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، 1348.
- کروسینسکی، تادوزیودا، سفرنامه کروسینسکی، یادداشت‌های کشیش لهستان عصر صفوی 1707- 1725 م، ترجمه عبدالرزاق دنبلی (مفتون) به تصحیح مریم میراحمدی، تهران: توس، 1363.
- کریم‌زاده تبریزی، محمدعلی، احوال و آثار نقاشان قدیم ایران و برخی از مشاهیر نگارگر هند و عثمانی، لندن: بی‌نا، 1363.
- کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1360.
- گلچین معانی، احمد، کاروان هند، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369.
- وامق، محمد علی، تذکره میکده، به کوشش حسین مسرت، تهران: نشر ماه، 1371.
- ملکم، سرجان، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، به کوشش مرتضی سیفی قمی تفرشی، ابراهیم زندپور، تهران: یساولی، 1362.
- لوفت، پاول، ایران در عهد شاه عباس دوم، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: وزارت امور خارجه 1380.
- محلاتی، شیخ ذبیح، ریاحین الشریعه، در ترجمه دانشمندان و بانوان شیعه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1372.
- منشی، اسکندر بیک، تاریخ عالم آرای عباسی، زیر نظر ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، 1382.
- نیپور، کارستن، سفرنامه نیپور، ترجمه آوانس، تهران: توکا، 1354.
- هنرفر، لطف اله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، [بی جا]: ثقفی، 1344.
- هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران: حکومت آق قویونلو و ظهور دولت صفوی، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1362.
- واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین: ایران در روزگار صفویان، به کوشش میرهاشم محدث، تهران بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1372.
مقالات
- آگاهی، عباس، «وضع ایران در زمان شاه عباس ثانی»، مجله بررسی‌های تاریخی، سال نهم، شماره 3، ص 149- 170، 1353.
- خزاعی، علیرضا، «مواردی از ناآرامی‌های اجتماعی در اصفهان در دوره شاه عباس دوم صفوی»، مجموعه مقالات همایش اصفهان و صفویه، اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1380.
- زرین بافت شهر، فریبا، فعالیت‌های اقتصادی زنان صفوی در زیارتگاه شهر اردبیل»، مترجم محمد مروار، نامه تاریخ‌پژوهان، سال اول، شماره 3، ص 80- 101، 1384.
- طاهری شهاب، ساری محمد، «سفارت دری افندی از طرف سلطان محمد خان غازی به دربار سلطان حسین»، مجله وحید، سال ششم، شماره هشتم، ص 723- 729، 1384.
منبع خارجی
- Ferrier, R.W. (1998), "Women in Safavid Iran: The Evidence of European Travelers" in G.R. Hambly (ed.). Women in the Medieval Islamic Word: Power Patronage and Piety, New Yourk: St. Matin's Press, pp. 383-406.

منبع مقاله:
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.