الگوی عرضه و تقاضا با توجه به نظریه تابع مصرف[1]
 
چکیده
بی شک اختلاف در مبانی نظری یک نظریه، اعم از مبانی معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، اعتقادی، انسان‌شناسی و مبانی ارزش‌شناسی به تفاوت در روش‌شناسی و نتایج به دست آمده از آن نظریه سرایت می‌کند؛ نظریه‌های متفاوت اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک، کینزینها و نیو کلاسیک، از آموزه‌های متفاوت فلسفی سرچشمه می‌گیرند که از قرن هفدهم تاکنون، به تناوب در دنیای غرب وجود داشته است و به گفته کینز، اقتصاددانان معمولا بردگان یکی از فلاسفه دوران گذشته بوده اند.[2]
در سال ۱۹۷۶ هیئت جایزه نوبل به این نتیجه رسیدند که جایزه نوبل اقتصاد را به میلتون فریدمن[3] استاد دانشگاه شیکاگو بدهند. هیئت جایزه نوبل کارهای او را در سه زمینه مطالعه تابع مصرف، استدلالهای او درباره مشکلات و مسائل اتخاذ سیاست ثبات و نقش پولی، شایسته این جایزه دانست.[4] تفکرات میلتون فریدمن تاثیر فراوانی بر اندیشه اقتصاددانان بعد از خود گذاشت؛ به گونه ای که او را بنیان‌گذار مکتب نئوکلاسیکی در علم اقتصادی می‌دانند.

تعداد کلمات 2592/ تخمین زمان مطالعه 13 دقیقه

در این گفتار ابتدا به تبیین نظریه مصرف فریدمن، مبانی نظری و روش او در استدلال‌های علمی‌اش در تابع مصرف خواهیم پرداخت سپس با مطالعه تطبیقی مبانی نظری فریدم. مبانی نظری به دست آمده از آموزه‌های اسلامی، امکان تفاوت در تابع مصرف فریدمن با میان نظری اسلامی‌را بررسی می‌کنیم.
 

الف) مفهوم‌شناسی

تابع مصرف: در تابع مصرف، به دنبال تبیین نحوه تصمیم گیری خانوارها مبنی بر اینکه چه مقدار از درآمد خود را امروز مصرف و چه مقدار را برای آینده پس انداز نمایند، می‌باشیم.[5]
شناسایی تابع مصرف در اقتصاد، اهمیت ویژه ای دارد. نحوه اتخاذ تصمیمات در زمینه روابط مصرفی بر شیوه رفتار کل نظام اقتصادی (در کوتاه مدت و بلندمدت اثر می‌گذارد. از سویی مخارج مصرفی در درآمد ملی دارای سهم بزرگی است و نوسان در مصرف می‌تواند باعث رونق و یا رکود شدید اقتصادی شود و از سوی دیگر آن بخش از درآمد ملی که مصرف نمی‌شود، سرانجام پس انداز و سرمایه گذاری خواهد شد؛ در نتیجه، مطالعه الگوی مصرف کلان به صورت غیرمستقیم، مطالعه سرمایه گذاری کل و رشد اقتصادی نیز می‌باشد. لذا مطالعه تابع مصرف در شناسایی متغیرهای خرد و کلان اقتصادی، نقش حیاتی دارد.
 

ب) پیشینه نظری تابع مصرف

با توجه به اهمیت تابع مصرف، تاکنون مطالعات بسیاری درباره نظریه رفتار مصرف کننده انجام گرفته است و برای تفسیر داده‌های متعلق به مصرف و درآمد راههای گوناگونی بررسی شده است، از این میان پنج نظریه بیش از همه نظر متفکران و اندیشمندان اقتصادی را به خود جلب نموده است. این نظریه پردازان عبارتند از: جان مینارد کینز، ایروینگ فیشر، فرانکو مود گلیانی، دوزنبری و میلتون فریدمن.
نظریه ای که کینز از نوسانات اقتصادی ارائه کرد، در کانون آن تابع مصرف قرار گرفته بود. از آن زمان به بعد، در تجزیه و تحلیل‌های اقتصاد کلان، تابع مصرف نقش تعیین کننده ای در تحلیل‌ها و نظریات اقتصادی پیدا نمود.
نظریه کینز بر سه محور اساسی استوار است.[6] اولا همواره میل نهایی به مصرف بین صفر و یک است 1>MPC>0 میل نهایی مصرف، نسبت مصرف کل به درآمد کل است. بنا بر نظر کینز هیچ گاه در مجموع، جامعه بیش از درآمد خود مصرف نمی‌کند. ثانیا با افزایش درآمد، میل متوسط به مصرف کاهش می‌یابد و پس انداز افزایش می‌یابد. او انتظار داشت ثروتمندان در مقایسه با مردم فقیر) درصد بیشتری از درآمد خود را پس انداز کنند. ثالثا درآمد هر دوره، عامل اصلی تعیین کننده میزان مصرف است و نرخ بهره نقش مهمی‌در مصرف ندارد. لذا او در تابع مصرف (C) تنها در آمد (Y) را متغیر توضیحی قرار داد و سایر عوامل را در متغیر ثابت گنجاند.[7]
بلافاصله پس از ارائه تابع مصرف کینز، اقتصاددانان کار جمع آوری و آزمون داده‌ها را آغاز کردند. نخستین پژوهشها نشان داد تابع کینز با تقریب زیاد بیانگر رفتار مصرف کننده است. در برخی از مطالعات، پژوهشگران داده‌های مربوط به مصرف و درآمد خانوارها را گردآوری کردند. پیروان کینز با استفاده از داده‌های ۱۹۲۹-۱۹۴۱ آمریکا تابع مصرف را تخمین زدند و رابطه « C = 5/26 + 75 / 0Y » را به دست آوردند. آنان دریافتند خانوارهای با درآمد بالاتر مصرف بیشتری دارند؛ یعنی میل نهایی به مصرف از صفر بزرگتر است؛ همچنین خانوارهای با درآمد بالا، پس انداز بیشتری دارند؛ یعنی میل نهایی به مصرف کوچک تر از یک است. این داده‌ها دیدگاه کینز مبنی بر اینکه میل نهایی به مصرف بین صفر و یک قرار دارد را تأیید نمود.
در سایر مطالعات پژوهشگران داده‌های مربوط به سال‌های بین دو جنگ، در رابطه با درآمد و مصرف را جمع آوری کردند که این داده‌ها هم تابع کینز را تأیید نمودند.[8]
دیری نپایید که نظریه کینز با مخالفت برخی اقتصاددانان مواجه شد. اولین مخالفت از جانب اقتصاددانان بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شد. براساس تابع مصرف کینز، نظام اقتصادی آمریکا پس از دوران جنگ جهانی می‌بایست به رکود جانکاهی دچار می‌شد که دوره آن بسیار طولانی پیش بینی می‌شد؛ هنگامی‌که مردم تصمیم می‌گیرند چقدر مصرف و پس انداز کنند، منافع حال و آینده را با یکدیگر مقایسه می‌کنند. لذت مصرف در زمان حال، از لذت بیشتری از همان کالا در آینده برخوردار است؛ به این سبب که مردم همیشه نقد را به نسیه ترجیح می‌دهند. برای انجام مبادله لذت حال و آینده، خانوارها باید درآمدهایی که در آینده کسب می‌کنند و میزان کالایی که به مصرف آنها امیدوارند را مقایسه کنند. ایروینگ فیشر الگویی ارائه کرد که در آن یک مصرف کننده عقلایی آینده نگر انتخاب بین دوره ای انجام میدهد.زیرا پس از دوران جنگ از طرفی درآمد کل زیاد می‌شود و در نتیجه بنا بر نظر کینز باید میل نهایی به مصرف کم شود و در نتیجه تقاضای کل کم شود و از طرف دیگر مصرف دولت نیز به سبب اتمام جنگ کم میشود. با این حساب براساس نظر او باید بر اقتصاد آمریکا رکود حاکم می‌شد؛ اما در پایان جنگ جهانی دوم کشور آمریکا با بحران اقتصادی مواجه نشد؛ با وجود اینکه سال‌های پس از جنگ در مقایسه با سالهای پیش از جنگ، درآمد بسیار بالا بود، ولی این افزایش درآمد به بالا رفتن نرخ پس انداز نینجامید. در نتیجه حدس کینز مبنی بر با بالارفتن درآمد، میل متوسط به مصرف کاهش می‌یابد، تأیید نشد.[9]
مخالفت دوم از جانب سیمون کوزنت مطرح شد. او در دهه ۱۹۴۰ بر اساس داده‌های درآمد و مصرف پس از سال‌های ۱۸۶۹ متوجه شد با وجود افزایش درآمد (در دوره مورد بررسی) نسبت درآمد به مصرف از یک دهه به دهه دیگر نسبتا ثابت است (کاری که برای او جایزه نوبل را به ارمغان آورد.) در نتیجه فرضیه کینز مبنی بر اینکه با بالارفتن درآمد متوسط به مصرف کاهش می‌یابد، تأیید نشد.[10]
اینکه میل متوسط به مصرف، در طی دوره‌های بلندمدت ثابت است، به معمای مصرف (معروف به معمای کوزنت) معروف شد و موجب انجام کارهای تحقیقاتی بسیاری روی این موضوع شد.
کوزنت متوجه شد در کوتاه مدت نظریه مصرف کینز صادق است؛ اما در بلندمدت این مسأله صادق نیست. سؤال این بود که چرا در داده‌های خانوار (کوتاه مدت) فرضیه کینز تأیید و در بلند مدت به شدت رد می‌شود؟
در جهت پاسخگویی به این تضاد، نظریه‌های مصرف مختلفی شکل گرفت. فرانکو مادیگلیانی و میلتون فریدمن بر اساس تحقیقات خود در دهه ۱۹۵۰ توانستند علت تضاد یافته‌ها را بیان و توجیه کنند. چندی پس از آن، هر دو اقتصاددان به دریافت جایزه نوبل مفتخر شدند که بخشی از آن برای کارهایی بود که درباره مصرف انجام داده بودند.
از آنجایی که فرضیه مصرف فریدمن (درآمد دائمی) بر اساس نظریه ایروینگ فیشر قرار دارد، دیدگاه ایروینگ فیشر را در رابطه با نظریه مصرف تشریح می‌نماییم
هنگامی‌که مردم تصمیم می‌گیرند چقدر مصرف و پس انداز کنند، منافع حال و آینده را با یکدیگر مقایسه می‌کنند. لذت مصرف در زمان حال، از لذت بیشتری از همان کالا در آینده برخوردار است؛ به این سبب که مردم همیشه نقد را به نسیه ترجیح می‌دهند. برای انجام مبادله لذت حال و آینده، خانوارها باید درآمدهایی که در آینده کسب می‌کنند و میزان کالایی که به مصرف آنها امیدوارند را مقایسه کنند. ایروینگ فیشر الگویی ارائه کرد که در آن یک مصرف کننده عقلایی آینده نگر انتخاب بین دوره ای انجام میدهد.
هنگامی‌که مردم تصمیم می‌گیرند چقدر امروز مصرف و در مقابل چقدر برای آینده پس انداز کنند، با محدودیت بین دوره ای روبرویند. این محدودیت کل منابع قابل حصول را برای مصرف امروز و آینده نشان میدهد. مصرف کننده با محدودیت بودجه بین دوره ای و ترجیحات مصرف نسبت به دو دوره، مصرف خود را حداکثر می‌نماید.
در نظر فیشر مصرف کننده دو دوره در زندگی خود دارد؛ دوره جوانی و دوره پیری. مصرف در دوره اول به میزان « - » است[11] و مصرف در دوره دوم به میزان «  + (1+r) » [12]

ج) تابع مصرف میلتون فریدمن (فرضیه درآمد دائمی)

میلتون فریدمن در سال ۱۹۵۷ برای توجیه رفتار مصرف کننده، فرضیه درآمد دائمی‌را مطرح نمود.[13]
فرضیه درآمد دائمی‌مصرف فریدمن را می‌توان جزء اساسی ترین نظریه‌های مربوط به مصرف دانست که به طور وسیعی در میان اقتصاددانان پذیرفته شده است؛ در واقع می‌توان گفت: فریدمن همان طور که خود در مقدمه کتابش تابع مصرف اشاره کرده است، نظرهای قبلی، یعنی کینز، دوزنبری و مودیگیلیانی برومبرگ را بررسی کرده، شیوه نگرش آنها را مطالعه نموده است؛ آن گاه فرضیه جدید خود را ارائه داده است. وی تلاش کرده رابطه بین مفاهیم نظری در تحقیقات مربوط به مصرف و داده‌های قابل مشاهده را با جزئیات بیشتری بررسی کند و تابع مصرف مناسبی که بتواند با شواهد تجربی سازگار باشد، ارائه دهد.
در این نظریه، مصرف نباید تنها به درآمد کنونی بستگی داشته باشد (از نظریه ایروینگ فیشر استفاده کرد.) در فرضیه دوران زندگی (نظر مواد گلیانی) در آمد در سراسر عمر فرد روند منظمی‌دارد، اما در الگوی درآمد دائمی‌(فریدمن)، درآمد مردم از یک سال به سال دیگر، تغییرات موقتی دارد.
از نظر فریدمن، درآمد جاری (y) از دو بخش تشکیل می‌شود: درآمد دائمی‌() و در آمد موقت یا زودگذر ().
درآمد دائمی، بخشی از درآمد است که شخص انتظار دارد در آینده تداوم داشته باشد. درآمد دائمی‌منعکس کننده آن دسته عواملی است که فرد به عنوان تعیین کننده ارزش سرمایه و یا ثروت خود در نظر می‌گیرد. ویژگی‌های شخصی دارندگان در آمد، مانند آموزش، توانایی، شخصیت و همچنین اشتغال و محل فعالیت اقتصادی در این امر دخیل هستند. این جزء در واقع شبیه به امید ریاضی یک توزیع احتمالی است..
در آمد زودگذر یا موقت یا اتفاقی، بخشی از درآمد است که مردم انتظار ندارند ادامه یابد؛ مثل ارث و مانند آن. درآمد اتفاقی منعکس کننده کلیه عواملی است که تصادفی و اتفاقی پنداشته می‌شوند. انتظار بر این است که برای یک گروه در صورتی که عوامل اتفاقی برای تمام افراد گروه در یک جهت اثر نگذارند میانگین درآمد اندازه گیری شده مساوی میانگین درآمد دائمی‌شود و میانگین درآمد اتفاقی صفر باشد. .
درآمد دائمی‌متوسط درآمدهای دائمی‌و درآمد زودگذر انحراف تصادفی از متوسط درآمدهای دائمی‌است.
فریدمن اصولا مصرف را به درآمد دائمی‌بستگی میدهد؛ زیرا مصرف کنندگان در واکنش به تغییرات موقتی درآمد، از راه گرفتن وام یا پس انداز کردن، مصرف را یکسان و یکنواخت می‌کنند. مثلا اگر کسی در یک قرعه کشی برنده شود، همه این پول را در یک سال مصرف
می‌کند، بلکه برای بقیه سال‌های عمر خود آن را سرشکن می‌کند. بنابراین مردم، درآمد دائمی‌خود را مصرف و بیشتر درآمد موقت خود را پس انداز می‌کنند.
تابع مصرف از نظر فریدمن این گونه است:
(C = ay)
 
فریدمن با استفاده از الگوی درآمد دائمی، معمای مصرف را حل می‌کند. او مدعی است کینز در انتخاب متغیرهای تابع، دچار اشتباه شده است.
با توجه به الگوی درآمد دائمی، مصرف به درآمد دائمی‌بستگی دارد، ولی در بیشتر پژوهشها در زمینه تابع مصرف، سعی بر این بوده که رابطه مصرف و درآمد جاری لحاظ شود. از نظر فریدمن همین مسئله خطای متغیرها می‌تواند علت متضاد بودن یافته‌ها را توجیه کند.
میل متوسل به مصرف، به درآمد دائمی‌به درآمد جاری بستگی دارد؛ با این حساب در کوتاه مدت اگر به طور موقت درآمد جاری به سبب درآمدهای زودگذر افزایش یابد، در نتیجه میل متوسط به مصرف کاهش می‌یابد و اگر به طور موقتی درآمد جاری به سبب درآمدهای زودگذر کاهش یابد، در نتیجه میل متوسط به مصرف افزایش می‌یابد.
اما در بلندمدت همواره درآمدهای جاری افزایش می‌یابد؛ در عین حال درآمدهای دائمی‌نیز افزایش می‌یابد؛ در نتیجه در بلندمدت میل متوسط به مصرف ثابت می‌ماند.
به نظر فریدمن، اطلاعات مصرف خانوار ترکیبی از درآمد دائمی‌و گذراست. اگر درآمد جاری موقتا (کوتاه مدت) افزایش یابد و از درآمد دائمی‌بیشتر شود، میل متوسط به مصرف نیز موقتا کاهش می‌یابد. خانوارهایی که درآمد دائمی‌بالایی دارند (متناسب با درآمد) مصرف نسبتا بالایی هم دارند. اگر همه تغییرات درآمد جاری به بخش درآمد دائمی‌تعلق داشته باشد، میل متوسط به مصرف خانوارها ثابت است. ولی برخی تغییرات درآمد جاری به درآمد موقت تعلق دارد و خانوارهایی که درآمد موقت بالایی دارند، دارای مصرف بالایی نیستند. .
به عبارت دیگر، در کوتاه مدت، داده‌های مقطعی درآمد جاری را بیشتر از درآمد دائمی‌می‌کنند و شاهد کاهش میل متوسط به مصرف هستیم؛ اما در بلندمدت داده‌های سری زمانی در آمد، جزئی از درآمد دائمی‌است؛ درآمد دائمی‌نیز افزایش می‌یابد و در نتیجه میل متوسط ثابت می‌ماند.
از نظر فریدمن مصرف کل خانوار و به تبع آن جامعه، به نرخ بهره، درآمد مورد انتظار، ثروت و درآمد جاری بستگی دارد.[14]
 

نمایش پی نوشت ها:

[1] این گفتار با همکاری فاضل ارجمند جناب آقای سید مهدی معلمی، دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم اقتصادی تدوین شده است.
[2] پیرو مینی؛ فلسفه و اقتصاد؛ ص ۱-۲
[3] میلتون فریدمن در سال ۱۹۱۲ میلادی در خانواده ای فقیر در بروکلین نیویورک متولد شد. وی تحصیلات آکادمیک خود را در دانشگاه راتگرز نیوجرسی آغاز نمود و در سال ۱۹۴۶ موفق به دریافت مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه کلمبیا شد. او سپس روانه دانشگاه شیکاگو شد و در آنجا به مدت سی سال به فعالیت‌های آکادمیک پرداخت. فریدمن در سال ۱۹۶۲ کتاب سرمایه داری و آزادی را منتشر مود و در آن از هرچه کمتر شدن نقش دولت در بازار آزاد، برای ایجاد آزادی سیاسی و اجتماعی دفع کرد. او پس از بازنشستگی، به مؤسسه هوور دانشگاه استنفورد رفت تا در آنجا فعالیتهای خود را
بیشتر با مردم دنبال نماید. فریدمن به نیکسون، رئیس جمهور آمریکا مشاوره اقتصادی میداد در دوران ریاست جمهوری ریگان، مشاور اقتصادی رئیس جمهور آمریکا شد. فریدمن که خودش را لیبرال کلاسیک میداند بر مزایای بازار و مضرات دخالت دولت تأکید می‌کند. این دیدگاه، دیدگاه محافظه کاران و آزادی خواهان آمریکایی را شکل می‌دهد. او پیوسته بر این باور بود که اگر سرمایه داری یا کاپیتالیسم، و یا آزادی اقتصادی، به کشورهایی که توسط دولتهای تمامیت خواه اداره می‌شود، شناسانده شود، آزادی سیاسی به همراه خواهد داشت. برخی، رشد مستمر اقتصادی آمریکا در دهه‌های اخیر را مرهون ایده‌های فریدمن می‌دانند. طرفداری‌های فریدمن از بازار آزاد در دوره «دولت بزرگ» و مالیاتهای سنگین در دهه‌های ۱۹۴۰، ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دیدگاه اقلیت به حساب می‌آمد. به مرور، نظریات او مورد قبول قرار گرفت و دهه ۱۹۸۰ اوج مقبولیت ایده‌های فریدمن بود. نظرهای او در مورد سیاست‌های عرضه پول، مالیات و خصوصی سازی، سیاست‌های دولت‌های دنیا را تحت تأثیر قرار داد. به طور ویژه در زمان رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در انگلستان، از ایده‌های اقتصادی او استفاده شد. ایده‌های او در سراسر جهان مورد مطالعه قرار گرفت و نقش اساسی در تغییر اقتصاد چین بازی کرد. میلتون فریدمن سرام در نوامبر سال ۲۰۰۶ میلادی (آبان ۱۳۸۶ شمسی) درگذشت (ر.ک: سام غفارزاده؛ «آزادی انتخاب کی انسانی»، هفته نامه شهروند امروز؛ شماره پیاپی ۳۱، نوروز ۱۳۸۶.)
[4] هفته نامه اکونومیست، ۲۳ نوامبر ۲۰۰۶.
[5] ویلیام اچ برانسون؛ تئوری و سیاست‌های اقتصاد کلان؛ ص ۶۲.
[6] فریدون تفضلی؛ اقتصاد کلان نظریه‌ها و سیاست‌های اقتصادی؛ ص۸۵
[7] جان مینارد کینز؛ نظریه عمومی‌اشتغال، بهره و پول؛ ص ۹۶.
[8] فریدون تفضلی؛ اقتصاد کلان نظریه‌ها و سیاست‌های اقتصادی؛ ص ۱۲۶.
[9] همان، ص۱۲۷.
[10] ویلیام اچ برانسون؛ تئوری و سیاست‌های اقتصاد کلان؛ ص ۳۰۴.
[11]   -   بدین معناست که در دوره اول، مصرف به اندازه در آمد منهای پس انداز است.
[12] «  + (1+r) » بدین معناست که در دوره دوم، معرف به اندازه در آمد در دوره د پس انداز و سود حاصل از آن است (ر.ک: ویلیام اچ برانسون؛ تئوری و سیاست‌های اقتصاد کلان، ص306.
[13] باقر قدیری اصلی؛ سیر اندیشه اقتصادی؛ ص ۶۵۸.
[14] ویلیام اچ برانسون؛ تئوری و سیاست‌های اقتصاد کلان؛ ص۳۲۷-۳۳۴.

منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، جلد دوم، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.

بیشتر بخوانیم:
امکان تغییر تابع مصرف فریدمن بادرنظرگرفتن مبانی نظری اسلام
مبانی نظری اسلام در نظریه مصرف
مبانی نظری میلتون فریدمن در نظریه مصرف