(در باب ادبیات بیابانی)
 
چکیده
یکی از ادبیات‌هایی که به تازگی مورد توجه برخی صاحب‌نظران و مورد نقادی برخی دیگر قرار گرفته ادبیات بیابانی است. ادبیات بیابانی را می‌توان همان دل نوشته ها، دعا‌ها و اشعار و نثرهای پشت ماشین ها به خصوص ماشین‌های سنگین دانست. این ادبیات که به تازگی مورد توجه قرار گرفته خود دارای ابعاد گوناگونی است که بیان کننده احساسات، اعتقادات، ملیت، شادی و رنج‌های شخصی است.

تعداد کلمات 1709/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
نویسنده: رامین بابا­زاده
 
«هنگامى که روى صندلىِ خودرو آرمیده­ اى، نظاره­ گر خودروهایى هستى که از مقابلت مى­ گذرند و تو در این مدت به دنبال هر چیزى مى­ گردى تا درازاى سفر و مسیر راهت را کوتاه کنى...؛ اما در همین جاده کتابى نهفته است بی ­نظیر. کتابى پر از اشعار، تمثیل­ها و...؛ کتابى که هر ورق و نوشته­ ی آن را پشت تریلى، نیسان، کامیون و... مى­ توانى بیابى و بخوانى.»(1)
ادبیات جاده ­ای یا ادبیات بیابانی و یا ماشین ­نوشته­ ها یعنی همین. در واقع، به اشعار، جملات و کلمات قصاری که روی بدنه، شیشه، آینه و سپر اتوبوس­ها، مینی­ بوس­ها، کامیون­ها، تراکتورها و حتی ماشین­های سبک و سواری نوشته می­شود، «ادبیات بیابانی» یا «ادبیات جاده­ ای» می­گویند. این نوشته ­ها را می­توان در همه جای کشور دید، اما خودروهایی که این نوشته­ ها را در خود جای داده­ اند، نسبت به تعداد و انواع ماشین­ها محدودند. معمولاً این نوشته ­ها را می­توان در خودروهایی مثل: نیسان، کامیون، خاور، اتوبوس، مینی بوس، پیکان، تریلی، فوردگاز، وانت، مزدا و... دید. پس، ترویج ­دهندگان اصلی این نوع ادبیات، رانندگان جاده­ ها، به ­ویژه ماشین­های سنگین هستند. جالب این­که امروزه ماشین­ نوشته ­ها مورد توجه متخصصان فرهنگ لغات نیز قرار گرفته است؛ هرچند برخی از آن­ها گفته­ اند که بها دادن به این نوع ادبیات، آلوده کردن زبان فارسی است.
ماشین ­نوشته ­ها بیان­گر احساسات درونیِ آن­هایی است که عمری را در جاده­ ها و بیابان­ها سر می­کنند و با این­ ادبیات، اعتقادات، باورها و عواطف درونی خود را در کوتاه­ترین جملات روی ماشین­شان می­نویسند. مثلاً در بحبوحه­ ی جنگ ایران و عراق، پشت کامیونی که در نزدیکی کرمانشاه تردد می‌کرد، نوشته‌ شده بود: «کرمانشاه، ما برمی‌گردیم»! کرمانشاه در آن زمان یکی از مناطق جنگ ­زده بود و بسیاری از مردم آن را ترک کرده بودند، و نوشته­ ی‌ این راننده­ کامیون علاقه­ مندی به شهرش را نشان می­داد.
منبع بسیاری از این نوشته­ ها از منابع دینی و ادبی، به ­ویژه شعر فارسی و فرهنگ عامیانه است و از سخن فلاسفه و جملات مشهور رمان­ نویسان، یا ادبیات منثور کم­تر دیده می­شود. این نوشته ­ها بر اساس نوع ماشین، خصوصیات فردی و پایگاه اقتصادی و اجتماعیِ راننده، زمان و مکان با هم فرق دارند و در ماشین ­های جدید، نوشته­ های کم­تری دیده می­شود. میزان زیبایی این نوشته ­ها، ارتباط مستقیمی با ذوق و سلیقه و تجربیات رانندگان و فضای فکری آن­ها دارد، به طوری که با خواندن همین نوشته­ ها و دیدن طرح­ها و نقاشی­ها می­توان به سن و سال، محل زندگی، تجربیات و موقعیت روحی و روانی رانندگان آن پی برد؛ از این رو، ادبیات جاده ­ای سرشار از موضوعات متنوع است.
مهم­ترینِ این موضوعات عبارت­اند از: مناسبت­های کاری، التجا و توسل، گردن نهادن بر تقدیر و سرنوشت، توصیف خودرو، علاقه به زادگاه، تعریف زندگی، حدیث دوست، زندانه­ ها، مهرانه­ ها، مادرانه­ ها، انتقال تجارب، عاشقانه­ ها، غم­نامه ­ها، مناجات­ها، نیایش­ها و... .
 

تک­ نوشته­ های ملتمسانه

ـ تویی امید تنهایان، خدایا!
ـ یا رب از ابر هدایت برسان بارانی!
ـ خدایا! دستم بگیر تا دستی بگیرم.
ـ یا رب به دلم مهر علی افزون کن!
ـ خداوندا! محتاج تو­ام نه محتاج بشر.
ـ خدایا! مپسند که لوطیان خوار شوند.
ـ خدای کعبه! رستگارم کن.
ـ الهی! راضی­ام به رضای تو.
ـ خدیا! تا پاکم نکردی­، خاکم نکن.
ـ  الهی! سرِ ما و تقدیر تو.
ـ خدایا! چشمان منتظر را گریان مکن.
ـ کشتی عشق است؛ خدایا! ناخدایش باش.
ـ الهی! تکیه بر لطف تو کردم.
ـ خدایا! عاشقان را غم مده.
ـ الهی! رسم پاکانم بیاموز.
ـ یا رب نظر تو برنگردد / برگشتن روزگار سهل است.
ـ خداوندا! به حق هشت و چارت/ ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی.
ـ خدایا! من بدم، اما تو خوبی/  یقین دارم که ستارالعیوبی.
ـ الهی! در تب فقرم بسوزان /  ولی محتاج نامردان مگردان.
ـ  خدایا! عاشقم، عاشق­ترم کن /  سراپا آتشم، خاکسترم کن.
ـ امیر­المؤمنین ای شاه مردان/  دل ناشاد ما را شاد گردان!
ـ فرزند بزرگ روزگار است علی/ با مردم رنجدیده یار است علی.
ـ من می­میرم به عشق مولایم حسین.
ـ یا سلطان خراسان!
ـ بیمه­ اش کردم به نامت یا ابوالفضل!

 

تک ­نوشته ­های عارفانه

ـ آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش!
ـ مرد را دردی اگر باشد، خوش است / درد بی­دردی علاجش آتش است.
ـ در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد/ حالتی رفت که محراب به فریاد آمد.
ـ چرا غم می­خوری از بهر مردن / مگر آنان که غم خوردن، نمردن؟!
ـ دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است / بدین راه و روش می­رو که با دلدار پیوندی.
ـ کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ.
ـ بی­ همگان به سر شود، بی ­تو به سر نمی­شود/ داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی­شود.
ـ ترسم که اشک در غم ما پرده ­در شود/ وین راز سر به مهر به عالم سمر شود.
ـ من فاش کنم حقیقت مطلب را /  هر چیز که در جستن آنی، آنی.
ـ دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم/ طوطی­صفتی طاقت اسرار نداری.

 

تک­ نوشته­ های غریبانه

ـ تن مرد و نامرد، هردو یکی است.
ـ قانون روزگار همین بود، دیده ­ایم / جز خار و خسِ زمانه به بالا نمی­برد.
ـ بر مزار ما غریبان، نه چراغی، نه گلی/ نه شمع و پروانه سوزد، نه صدای بلبلی.
ـ در غریبی ناله کردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس جان دادم و صیّاد آزادم نکرد.
ـ زندگی حسّ غریب است، که یک مرغ مهاجر دارد.‌
ـ روزگار باید بگذرد، تا بفهمی مرد کیست. 
ـ انارها چه دلِ خونی از رسیدن دارند!
ـ جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را/ نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را.  
ـ نیلی است رنگ صورتم از جور روزگار/ تا رنگ او سیه نکنم، می­دوانمش.
 ـ غریبه! غم نخور، من هم غریبم.
ـ از زندگانی­ ام گله دارد جوانی­ام/ شرمنده­ ی جوانی از این زندگانی­ ام.
ـ در قمار زندگی من، همیشه باختم / گرچه تک­خال محبت بر زمین انداختم.
ـ به دریایی گرفتارم که موجش عالمی دارد.
ـ یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم/ محتاج به بیگانه و خویشان نشوم.
ـ پیری و غربت و بی­چیزی و محجوبی و عشق / چشم بد دور! که بی­مطرب و می مدهوشیم.
- برگ از درخت خسته می­شه / پاییز بهانه است.
ـ بمیرد آن­که غربت را بنا کرد / مرا از تو، تو را از من جدا کرد.
ـ من نه آن گلبرگ تنهایم که می­میرم ز بی­آبی/ ولی با خفّت و خواری پی شبنم نمی­گردم.
ـ این روزها نون در­آوردن خیلی سخت شده و نون بریدن و نون یکی رو آجر کردن، خیلی راحت!
ـ روزگار، روز مرا پیش ­فروش کرده است.
ـ نه فقط کاخ شاهان بزرگ نوایی دارد/ کلبه ­ی ما فقرا هم صفایی دارد.
ـ آن­قدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم / صورتم گر چه جوان است، ولی پیر شدم.

 

تک ­نوشته ­های عاشقانه­

ـ در این دنیا که مردانش عصا از کور می­دزدند / من از خوش­ باوری خویش، محبت جست ­و­جو کردم.
ـ از طعنه ­ی این و آن غمی نیست مرا / جز عالم عشق عالمی نیست مرا.
ـ آخرین نگاه تو، اولین غم من.
ـ دلم تنگ است و تنگی چاه تیزم / به جهدم می­روم پیش عزیزم / الهی نازنینم خواب باشد / گل پرپر به بالینش بریزم.
ـ یادم آن روز که در صفحه­ ی شطرنج دلت /  شاه عشق بودم و با کیش رُخت مات شدم. 
ـ گرچه پدر تاج سر است / سلطان قلب­ها مادر است.
ـ بیستون را عشق کَند و شهرتش فرهاد برد/ رنج گل بلبل کشید و برگ را باد برد.
ـ عاقلان نقطه ­ی پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند.
ـ در طریق عشق­بازی امن و آسایش بلاست.
 ـ به حرمت اشک مادر، توبه کردم.

 

تک ­نوشته ­های نصیحتانه

ـ تیغ برّان گر به دستت داد چرخ روزگار/ هرچه می­خواهی ببر، اما مبر نان کسی.
ـ مواظب باش رفتارت منطقی باشد / مبادا سبقت پایان این زندگی باشد.
ـ به مدپوشان بگویید: آخرین مد کفن است.
ـ پا منه بیرون ز خط احتیاط/ تا چو طومارت نپیچاند بساط.
ـ هر کس به فکر خویش است/ تو هم به فکر خود باش.
ـ آهسته برانید سلامت برسانید / خود را به مریض­خانه و زندان نکشانید.
ـ شتاب در رانندگی، گامی به سوی مرگ ناخواسته.
ـ به خاطر اشک مادر، احتیاط کن!
ـ یک لحظه هوس­رانی، یک عمر پشیمانی.
ـ تند رفتن نشد مردی/ شرط آن است که برگردی.
ـ هر کجا محرم شدی، چشم از خیانت باز­دار/ ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم می­شود.
ـ صد بار بدی کردی دیدی ثمرش را / خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟!  
ـ گذشت، خصلت مردان است.
ـ رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود / رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.

 

تک­ نوشته ­های طنازانه

ـ در طواف گرد شمع گفت پروانه‌ای/ سر پیچ سبقت نگیر جانم مگر دیوانه‌ای؟!
ـ بوق نزنید، راننده خواب است!
ـ به سراغ من اگر می­آیید، نرم و آهسته بیایید.
ـ رادیات عشق من از بهر تو آمد به جوش/ گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم.
ـ عاحصطحح!
ـ نیم کیلو باش، آدم باش!
ـ دو دو تا می­شه 6 تا! کی به کیه؟!
ـ داداش، مرگ من یواش/  امان از دست گلگیرساز و نقاش.
ـ منمشتعلعشقعلیمچهکنم (من مشتعل عشق علیم چه کنم).
ـ غصه نخور جوجه خاور/ بزرگ می­شی بنز تک می­شی.
ـ اشکالی نداره، منم یه روز بزرگ می­شم. (پشت یه مینی­بوس)
ـ سرپایینی پرنده، سربالایی شرمنده.
ـ از عشق تو لیلی، رفتم زیر تریلی.
ـ اگه می­تونی این تابلو رو خوب بخونی، یعنی فاصلت خیلی کمه. فاصله رو رعایت کن!
Mosabeghe nade bache -  (مسابقه نده بچه).
- Zoor nazan farsi neveshtam  (زور نزن فارسی نوشتم).
ـ اغنیا ماک برانند من مسکین نیسان/ نیسان! به تو نازیم که ماک فقرایی.
ـ تو نیکی می­کن و در دجله انداز/ که شوفر در بیابانت دهد گاز.
ـ درب و داغون خودتی!
ـ زندگی بدون عشق، مثل تنبان بدون کش است.
ـ مواظب باش ای دلاور/ نمالی به بنز خاور.
ـ در چاله چوله­ های عشقت، شافنرم شکست.
ـ مرگ دست خداست، زن فقط وسیله است!
ـ پشت یه اتوبوس:  گرفتار جی­پی­اس!

 

نمایش پی نوشت ها:

 1. احمد پاوند، ادبیات جاده­ای، ص11.