اسلامی‌سازی علوم با بهره بردن از علوم دیگر
 
چکیده
آنچه بین تمامی ‌علوم انسانی مشترک است و ستون فقرات این علوم را تشکیل می‌دهد، انسان و ابعاد وجودی انسان است. هر‌کدام از این علوم به نحوی درباره یکی از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفتگو می‌کند؛ زیرا در همه علوم انسانی پیوسته این سؤال مطرح می‌شود که انسان چیست؟ وقتی موضوع این علوم روشن‌تر شود، بحث از ابعاد و تجلیات وجودی موضوع، یعنی انسان بهتر و دلنشین‌تر خواهد شد؛ بلکه منطقی‌تر همین است که در همه رشته‌های علوم انسانی بخشی به نام انسان‌شناسی وجود داشته باشد؛ زیرا در تمامی این رشته‌ها، شناخت انسان یک نیاز است؛ اما نیاز بعضی از آنها به شناخت انسان دوچندان است. روان‌شناسی، بعد روانی انسان را مطالعه می‌کند. جامعه‌شناسی، بعد اجتماعی انسان را مطالعه می‌کند. سایر رشته‌های علوم انسانی هم کم‌و‌بیش از ابعاد مختلف انسان بحث می‌کنند.

تعداد کلمات 1527/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
 
در تمام رشته‌های علوم انسانی، انسان به عنوان یکی از موضوعات تحقیق؛ مورد مطالعه و بحث قرار می‌گیرد و آنچه بین تمامی‌ علوم انسانی مشترک است و ستون فقرات این علوم را تشکیل می‌دهد، انسان و ابعاد وجودی انسان است. هر کدام از این علوم به نحوی درباره یکی از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفتگو می‌کند؛ زیرا در همه علوم انسانی پیوسته این سؤال مطرح می‌شود که انسان چیست؟ وقتی موضوع این علوم روشن‌تر شود، بحث از ابعاد و تجلیات وجودی موضوع، یعنی انسان بهتر و دلنشین‌تر خواهد شد؛ بلکه منطقی‌تر همین است که در همه رشته‌های علوم انسانی بخشی به نام انسان‌شناسی وجود داشته باشد؛ زیرا در تمامی ‌این رشته‌ها، شناخت انسان یک نیاز است؛ اما نیاز بعضی از آنها به شناخت انسان دوچندان است. روان‌شناسی، بعد روانی انسان را مطالعه می‌کند. جامعه‌شناسی، بعد اجتماعی انسان را مطالعه می‌کند. سایر رشته‌های علوم انسانی هم کم‌و‌بیش از ابعاد مختلف انسان بحث می‌کنند؛ اما بعضی از آنها جنبه ثانویه دارند؛ یعنی یک سلسله علوم قبلا درباره انسان بحث کرده‌اند و علوم دیگر از نتایج آن مباحث استفاده می‌کنند. بسیاری از علوم کاربردی، از جمله مدیریت از این قبیل‌اند.[1] علوم انسانی، عرض عریضی دارد و بخشی از آن شامل برخی مسائل کاربردی است که حتی در زندگی روزمره ما و عموم مردم نقش دارد؛ مانند مسائلی که به روان‌شناسی، علوم تربیتی مسائل خانوادگی و ... مرتبط است. اگر دیدگاه‌های اسلام در این مسائل روشن شود، برکات فراوانی خواهد داشت و اگر خدای ناکرده در آنها انحرافی صورت گیرد و کسانی در این جهات، نگرشی مخالف با اسلام پیدا کنند، دود آن به چشم همه می‌رود.علوم انسانی، عرض عریضی دارد و بخشی از آن شامل برخی مسائل کاربردی است که حتی در زندگی روزمره ما و عموم مردم نقش دارد؛ مانند مسائلی که به روان‌شناسی، علوم تربیتی مسائل خانوادگی و ... مرتبط است. اگر دیدگاه‌های اسلام در این مسائل روشن شود، برکات فراوانی خواهد داشت و اگر خدای ناکرده در آنها انحرافی صورت گیرد و کسانی در این جهات، نگرشی مخالف با اسلام پیدا کنند، دود آن به چشم همه می‌رود. بخش دیگر، علومی ‌است که سطح خاص‌تری دارد و بیشتر با نخبگان ارتباط پیدا می‌کند؛ با کسانی که در نهادهای مختلف دولتی و شبه‌دولتی در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها فعالیت می‌کنند. این افراد از یک سلسله گزاره‌های علوم انسانی استفاده می‌کنند که اگر خدای ناکرده انحرافی در آنها پیدا شود، ابتدا زیانش متوجه گروه خاصی می‌شود؛ ولی نهایتا با واسطه به سایر مردم هم سرایت می‌کند؛ مثل مسائل اقتصادی، حقوقی، سیاسی و ... اگر اقتصاد ما به معنای واقعی کلمه اقتصاد اسلامی‌ نباشد و کسانی بر اساس همان تئوری‌های اقتصادی غربی که در دنیا معروف است، تصمیم‌گیری کنند، اختلالاتی در دستگاه‌های مربوط پیدا خواهد شد و طبعا با واسطه، نقایص آن به عموم مردم هم سرایت می‌کند. اگر در بعضی برنامه‌های اقتصادی بر اساس اقتصاد رایج جهان و اقتصاد لیبرال تصمیم‌گیری شود، این احتمال وجود دارد که بعضی از قوانین ما با مسائل ربوی آلوده شود. این اشکال، اول متوجه نخبگانی است که در قوه مقننه یا در دولت و وزرات اقتصاد یا وزرات‌های مربوط دیگر در تصمیم‌گیری‌ها مؤثرند؛ ولی به هر حال فساد آن به همه جامعه سرایت می‌کند. این هم بخشی از علوم انسانی است که مستقیما با همه مردم سروکار ندارد ولی با واسطه نخبگان، تصمیم گیران، برنامه‌سازان و تصمیم‌سازان به مردم هم می‌رسد.
 

بیشتر بخوانید: موانع و زمینه های اسلامی سازی علوم انسانی


سلسله دیگری از مسائل علوم انسانی هم هست که از این مسائل، کلی‌تر و بنیادی‌تر است و جنبه کاربردی آن ضعیف است. این مسائل، داوطلب کمتری برای تحقیق دارد، اما مسائل بنیادی چون با عمل بسیار فاصله دارد، کمتر کسی حوصله می‌کند درباره آنها فکر و بحث کند. برخی افراد هم گمان می‌کنند این‌ها بحث‌های زیادی است. ما نباید مسائل بنیادی را دست‌کم بگیریم. دلیل کلی این مطلب این است که نتایج مسائل کاربردی منطقأ متوقف بر مسائل بنیادی است. مسائل کاربردی به شاخه‌هایی می‌مانند که از یک ریشه تغذیه می‌کنند. مسائل بنیادی ریشه‌های این درخت‌اند که مواد غذایی را جذب می‌کنند و آنها را به شاخه‌های برگ‌ها، گل‌ها، شکوفه‌ها و میوه‌ها می‌رسانند. اگر ریشه فاسد باشد، مواد غذایی، درست به سایر اعضا نمی‌رسد. اگر ریشه، سمومی‌را جذب کند، به جای اینکه درخت میوه سالم بدهد، میوه زهرآگین، فاسد و بیمار کننده‌ای تحویل می‌دهد. همه مردم که زیر زمین را نمی‌بینند؛ ساقه و شاخ و برگ درخت را می‌بینند؛ ولی آنها که ژرف نگرند و دقت بیشتری دارند، می‌بینند که همه این‌ها از ریشه تغذیه می‌شوند. مسائل بنیادی طبق فرهنگ و ادبیات روز، فلسفه‌های علوم هستند و اصول موضوعه و قواعد کلی را برای علوم بیان می‌کنند تا مسائل علوم بر اساس این قواعد حل شوند. اصطلاحی که بتوان تقریبا با این گونه مسائل تطبیق داد، اصطلاح فلسفه‌های علوم یا فلسفه‌های مضاف است؛ برای مثال در علم اقتصاد مسائلی وجود دارد که بر اساس فرمول‌هایی بیان می‌شود و نتیجه بخش بودن آنها کاملا روشن است و جای تردید ندارد. در عمل هم می‌توان بر اساس تجارب اثبات کرد که این قواعد نتیجه می‌دهند. در این مثال، محل تشبیه فقط تأثیری است که ریشه در ساقه و شاخ و برگ دارد. مسائل بنیادی در علوم انسانی حکم ریشه را دارند؛ اگر این ریشه‌ها در جای خودش مستحکم شده باشند، شاخ و برگ‌هایی که از آنها می‌روید، نتیجه خوبی خواهد داد، اما اگر این ریشه‌ها فاسد باشد، آثار نامطلوبی در شاخ و برگ‌ها و نهایتا در میوه‌ها خواهد داشت. مسائل بنیادی در علوم انسانی حکم ریشه‌ها را دارند.
مسائل بنیادی طبق فرهنگ و ادبیات روز، فلسفه‌های علوم هستند و اصول موضوعه و قواعد کلی را برای علوم بیان می‌کنند تا مسائل علوم بر اساس این قواعد حل شوند. اصطلاحی که بتوان تقریبا با این گونه مسائل تطبیق داد، اصطلاح فلسفه‌های علوم یا فلسفه‌های مضاف است؛ برای مثال در علم اقتصاد مسائلی وجود دارد که بر اساس فرمول‌هایی بیان می‌شود و نتیجه بخش بودن آنها کاملا روشن است و جای تردید ندارد. در عمل هم می‌توان بر اساس تجارب اثبات کرد که این قواعد نتیجه می‌دهند. کسانی که با مسائل اقتصادی آشنا هستند، می‌توانند مواردی از این قواعد را در ذهنشان مجسم کنند؛ مثل مسأله عرضه و تقاضا؛ ولی سخن اینجاست که این مسائل را در چه فضایی و برای چه هدفی می‌خواهیم اجرا کنیم؟ این مسائل می‌گویند اگر طبق این قواعد عمل کنید، درآمد سرانه بالا می‌رود، رشد اقتصادی و رفاه نسبی حاصل می‌شود و چیزهایی از این قبیل؛ اما آیا این‌ها در خارج از حوزه اقتصاد و یا در درازمدت در خود حوزه اقتصاد ضرری هم برای انسان دارد یا خیر؟ پاسخ این سؤال را علم اقتصاد بیان نمی‌کند. علم اقتصاد نمی‌گوید مشروب‌فروشی حلال است یا حرام؟ به این جهات کاری ندارد؛ فقط می‌گوید وقتی برای کالایی تقاضا بود، اگر آن کالا با نازل‌ترین قیمت تولید شد، بیشترین سود را عاید شما خواهد کرد. شما بازاریابی کنید ببینید مردم چه کالایی را می‌خواهند بخرند. بعد بررسی کنید ببیند آن کالا را با چه وسیله‌ای، با چه مقدماتی و با چه ابزاری می‌توان ساخت که ارزان‌تر تمام شود و هزینه کمتری ببرد؛ آن‌گاه شما سود بیشتری می‌برید. علم اقتصاد این فرمول‌ها را برای شما تعیین می‌کند. در سطح وسیع‌تر هم فرمول‌هایی ارائه می‌دهد؛ برای نمونه اگر بخواهیم بدانیم در بازار قم باید چه کار کنیم که کاسب‌ها درآمد بیشتری داشته باشند و یا در سطح کلان جامعه بخواهیم بدانیم دولت چه سیاست‌هایی را باید در امور اقتصادی به کار گیرد، متخصصان اقتصاد راه‌کار ارائه می‌دهند و می‌گویند: شما باید بر اساس این قواعد عمل کنید. اقتصاد به این مسأله که آن کالا باید چگونه کالایی باشد، نمی‌پردازد؛ در آن فرمول‌ها هیچ‌یک از ارزش‌های دینی مشخص نشده یا پیامدهای روحی که بر آن کار مترتب است، نیامده، بلکه به طور طبیعی اخلاق دنیازدگی را در انسان رشد می‌دهد؛ یعنی دائما فکرش این است که کمتر هزینه کند، صرفه‌جویی داشته باشد و سود، در‌آمد و پس‌انداز بیشتری کسب کند. به طور طبیعی، حرص و دلبستگی را افزایش می‌دهد؛ البته پیدایش این اخلاق کلیت ندارد؛ همه این‌ها وقتی با ارزش‌های معنوی همراه باشد، می‌تواند در راه خدمت به جامعه اسلامی ‌و برای پیشرفت اسلام به کار رود. منظور نگارنده این است که اقتصاد نه می‌گوید این کار خوب است و این اثر خوب را دارد و نه می‌گوید بد است و آن اثر بد را دارد؛ بلکه در شرایط خاصی فرمولی در اختیار شما می‌گذارد و می‌گوید اگر این گونه عمل کنید، این نتیجه را خواهید گرفت؛ اما اگر مبنایی داشته باشیم که هدف را مشخص کند، یعنی مشخص کند اقتصاد را برای چه می‌خواهیم، جامعه ما چرا می‌خواهد توسعه اقتصادی داشته باشد، رشد اقتصادی را برای چه می‌خواهیم، در این صورت همه آن فرمول‌ها در خدمت آن هدف قرار می‌گیرند. اگر این هدف، هدف ناپسندی بود، اگر هدف تکاثر و تفاخر بود، باز آن فرمول‌ها، کار خود را می‌کنند؛ یعنی آنها به شما خدمت خواهند کرد و نتیجه‌اش تکاثر و تفاخر است؛ همانی که قرآن از آن با نکوهش یاد می‌کند. گناهی بر علم اقتصاد نیست؛ ما هستیم که از علم اقتصاد سوء‌استفاده یا حسن استفاده می‌کنیم. برای اینکه بتوانیم از آن حسن استفاده کنیم، باید زیربنای آن را درست پایه‌ریزی کنیم و برای این کار نیازمند «فلسفه اقتصاد» هستیم.[2]

 

نمایش پی نوشت ها:

[1] همو، پیش نیازهای مدیریت اسلامی؛ ص ۲۶۴.
[2] همو، «مؤسسه امام خمینی، گامی‌در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی»؛ ۱۳۸۸/ ۷ / ۱۳. در www.mesbahyazdi.org

منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه‌های علم دینی و آزمون الگوی حکمی‌- اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.