گریه بی بهانه





ای عشق ، همه بهانه از توست
من خامشم، این ترانه از توست

من انده خویش را ندانم ندانم ندانم
من انده خویش را ندانم ندانم ندانم
این گریه‌ی بی‌بهانه از توست
این گریه‌ی بی‌بهانه از توست

آن بانگ بلند صبح گاهی
وین زمزمه‌ی شبانه از توست

آن بانگ بلند صبح گاهی
وین زمزمه‌ی شبانه از توست
افسون شده‌ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست

ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست

من می گذرم خموش و گمنام
آوازه‌ی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خاک برگیر برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست

ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم،این ترانه از توست

من انده خویش را ندانم ندانم ندانم
من انده خویش را ندانم ندانم ندانم
این گریه‌ی بی‌بهانه از توست
این گریه‌ی بی‌بهانه از توست

آن بانگ بلند صبح گاهی
وین زمزمه‌ی شبانه از توست
افسون شده‌ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست

منبع: http://www.semital.com