دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی در قلمرو دین
 
چکیده
قلمرو دین از نگاه آیت‌الله جوادی آملی گسترده است، و دین علاوه بر بیان مسائل عبادی، اخلاقی، اعتقادی در عرصه علوم انسانی و تجربی نیز صاحب نظر است، و دامنه دین بسیاری از علوم را در بر می‌گیرد. آیت‌الله جوادی آملی در تحلیل نگاه توسعه‌ای و چگونگی آن، معتقد است: اسلام، دین جهان‌شمولی است و برای همه عصرها و زمان‌ها است، و باید پاسخگوی تمامی‌ نیازهای بشری باشد، و برای پاسخگویی از سه ابزار استفاده می‌کند: یک، عقل و فطرت؛ دو، قرآن؛ سه، سنت. یافته‌هایی که از این منابع به دست می‌آید، در شعاع معرفت دینی داخل می‌شوند.

تعداد کلمات 2076/ تخمین زمان مطالعه 11 دقیقه
قلمرو دین از نگاه آیت‌الله جوادی آملی گسترده است، و دین علاوه بر بیان مسائل عبادی، اخلاقی، اعتقادی در عرصه علوم انسانی و تجربی نیز صاحب نظر است، و دامنه دین بسیاری از علوم را در بر می‌گیرد. آیت‌الله جوادی آملی در تحلیل نگاه توسعه‌ای و چگونگی آن، معتقد است: اسلام، دین جهان‌شمولی است و برای همه عصرها و زمان‌ها است، و باید پاسخگوی تمامی ‌نیازهای بشری باشد، و برای پاسخگویی از سه ابزار استفاده می‌کند: یک، عقل و فطرت؛ دو، قرآن؛ سه، سنت. یافته‌هایی که از این منابع به‌دست می‌آید، در شعاع معرفت دینی داخل می‌شوند، و نگاه نادرستی که تا به حال موجود بود، این‌که معرفت دینی را صرفا در قرآن و عترت خلاصه می‌کردند و عقل را نادیده می‌گرفتند، با اصلاح نگاه معرفت‌شناسی، دامنه دین توسعه می‌یابد. استاد جوادی آملی در نقد دو نظریه «دین حداقلی» که معتقدند دین صرفا جنبه شخصی دارد و نظریه «انحصار نقلی» که دین را صرفا در نقل خلاصه می‌کنند، می‌نویسد:آیت‌الله جوادی آملی در تحلیل نگاه توسعه‌ای و چگونگی آن، معتقد است: اسلام، دین جهان‌شمولی است و برای همه عصرها و زمان‌ها است، و باید پاسخگوی تمامی ‌نیازهای بشری باشد، و برای پاسخگویی از سه ابزار استفاده می‌کند: یک، عقل و فطرت؛ دو، قرآن؛ سه، سنت.
وقتی این اصل پذیرفته شود که عقل و نقل، دو پایه اساسی معرفت احکام دین هستند و دلالت هر یک به عنوان حکم دین تلقی می‌شود، نمی‌توان ادعا کرد که اعتقاد به دین حداکثری منجر به عرفی شدن دین می‌گردد. و وقتی با نگاه عمقی و نگرش دقیق به دین نگریسته شود، معلوم می‌شود که دین جامع و کامل است.[1]
براین‌اساس که همه عالم مخلوق خداوند متعال است و او علت فاعلی و هستی‌بخش جهان است و همچنین علت غائی نیز به خداوند باز می‌گردد، لذا هر آن‌چه در این عالم است از وجودات امکانی، یا فعل خداوند متعال است یا قول خداوند متعال مبین و کاشف قول او، دلیل على است؛ همانند تورات و قرآن، و مبین فعل خداوند متعال و کتاب تکوین او، دلیل عقلی است. بر‌این‌اساس، هر آن‌چه به‌وسیله دلیل عقلی به دست می‌آید (اعم از علوم دینی، علوم تجربی و انسانی)، در صورتی که شرایط حجیت را داشته باشد، در زیر مجموعه معرفت دینی قرار می‌گیرد، و دین علاوه بر احکام ارزشی، درباره علوم انسانی و تجربی نیز صاحب نظر است.


رابطه علم و دین

رابطه علم و دین، از دیرباز توجه اندیشمندان را به خود جلب کرده است. شاید نقطه آغازین ترابط و چگونگی تعامل را می‌تو‌ان یافته‌های علمی ‌و گزارهای دینی، هنگامی‌ ‌آغاز شد که گالیله دیدگاه خورشید‌مرکزی و منظومه کوپرنیکی را مطرح کرد. همچنین نگاه مصالحی یا تعارضی می‌تو‌ان علم و دین در تاریخ مسیحیت سابقه دیرینه‌ای دارد و عمدتا با دو نگاه عمده همراه است:
الف) دیدگاه تعارضی که در قرن بیستم با ارائه نظریه «تز تعارض» (The conflict Thesis) ویلیام درایر، در کتاب تاریخ تعارض علم و دین مطرح شد و بیان‌گر ناسازگاری علم و دین بود.
ب) دیدگاه ترابطی و توافقی (The complexity Thesis) - که بیان‌گر ارتباط علم و دین و تأثیر دین در پیشرفت علم بود - را جان مدلی بروک در کتاب چشم‌انداز‌های تاریخی به علم و دین مطرح ساخت.
در جهان اسلام با ورود فلسفه از یونان و ترجمه آن، نزاع‌های ابتدایی می‌تو‌ان یافته‌های دینی و تفکرات فلسفی شکل گرفت و بزرگانی چون غزالی و ابن رشد به آن پرداختند؛ سپس در دهه‌های بعد، با ورود علوم ترجمه شده غربی به ایران، نوع ترابط علم و دین به گونه‌ای دیگر رقم خورد.[2]

 

بیشتر بخوانید: علم دینی از منظر آیت‌الله جوادی آملی


انواع ترابط علم و دین

متفکران اسلامی ‌و مسیحی درباره رابطه علم و دین به چهار دیدگاه متفاوت دست یافتند که به اختصار بیان می‌گردد.


تداخل علم در دین

مسیحیان قرون وسطی و برخی متفکران اسلامی‌، همانند ابوحامد غزالی در فرهنگ اهل سنت و استاد جوادی آملی در فرهنگ دینی شیعه، معتقدند گستره دین شامل تمامی ‌علوم می‌شود؛ از‌این‌رو همه علوم را جزء دین معرفی نموده، داخل در قلمرو دین می‌دانند.


تعارض علم و دین

گروهی از دانشمندان، علم و دین را کاملا متعارض دانسته‌اند؛ همانند گزاره هفت آسمان در قرآن و گزاره یک آسمان در علم که این دو گزاره شکل تعارضی دارند.


تمایز و جدایی علم ودین

برخی متفکران مغرب زمین، علم و دین را دو مقوله کاملا متمایز و دارای قلمرو جداگانه دانسته‌اند؛ مانند متفکران تحلیل زبانی و اگزیستانسیالیست‌ها.


سازگاری و توافق علم و دین

این دیدگاه بر سازگاری این دو حقیقت تأکید می‌ورزد و حتی برخی بر این باورند که علم و دین مکمل یکدیگرند.[3]


دیدگاه برگزیده آیت‌الله جوادی آملی

موضوع بحث، تبیین رابطه دین و علم بود که آیا علم و دین، معارض یا معاضد یکدیگرند یا کاملا از هم بیگانه‌اند سه فرض بیشتر مطرح نبود: علم و دین در بسیاری از مسائل نقطه مشترک دارند؛ با هم برخورد دارند؛ هرگز از یکدیگر بیگانه نیستند. مثلا علم، مسائل دانشی را تشریح کند و دین مسائل ارزشی را؛ یعنی علم درباره هست و نیست و بود و نبود سخن بگوید و این فقط در محدوده باید و نباید پیامی ‌داشته باشد تا بگوییم این‌ها با هم نقطه تلاقی و مشترک ندارند، بلکه علم و دین درباره هست و نیست و بود و نبود سخن می‌گویند.
دیدگاه برگزیده آیت‌الله جوادی آملی درباره رابطه علم و دین، نظریه تداخل علم در دین است. مقصود از تداخل علم در دین، این است که رابطه علم با دین به نحو عام و خاص مطلق است و دین، عام و علم، خاص است و دین، شامل تمامی‌علوم می‌شود. هر چند عنوان تداخل در آثار استاد مطرح نشده است، اما از مجموعه مباحث مطرح شده در آثارشان نمی‌توان به این دیدگاه پی‌برد. این دیدگاه در چند مرحله عنوان می‌شود:
الف) قراردادن عقل در مجموعه معرفت دینی؛
ب) تنفیذ و امضای قراردادهای عقلایی توسط شارع؛
ج) تبیین کلیات بسیاری از علوم توسط دلیل نقلی.
عناوین مطرح شده صورت تکاملی دارند؛ به عبارت دیگر هر کدام از عناوین نخست تنهایی در زمرۀ علم اسلامی‌قرار می‌گیرند، اما پاسخگوی دین در همه جوانب نخواهند بود و هنگامی ‌جوابگوی دین در همه عرصه‌ها خواهند بود که ما علم اسلامی ‌را مجموعة سه عنوان و به صورت «مانعه الخلو» در نظر بگیریم؛ زیرا بر اساس نگاه تداخلی، رابطه دین و علم به نحو عام و خاص مطلق می‌باشد و دین شامل تمامی‌ علوم می‌شود؛ لذا در صورتی که مراد از تداخل را صرفا یکی از مراحل عنوان کنیم، در این صورت نگاه تداخلی که به صورت موجبه کلیه است، آسیب می‌بیند.


مرحله اول: قراردادن عقل در مجموع معرفت دینی

خداوند متعال، علت فاعلی و علت غایی جهان و هو الاول و الاخر است؛ لذا هرآن‌چه در عالم است، متعلق به خداوند و ملک او به حساب می‌آید. در نتیجه، تمامی‌عالم در دو صورت نمایان می‌شوند: یا به منزله قول خداوند و کتاب تشریع الهی هستند و یا به منزله فعل خداوند و کتاب تکوین الهی. همان‌طور که بیان شد، منبع اثبات دین، عقل و نقل است؛ بنابراین عهده‌دار بیان قول خداوند متعال، کتاب‌های آسمانی است و عهده‌دار بیان فعل خداوند متعال عقل. بر‌این‌اساس، عقل به معنای وسیع آن دست‌اندرکار فهم و ادراک فعل خداوند و ورق‌زدن کتاب تکوین و تدوین است.[4] «محصول عقل در ادراک فعل خداوند هرگاه به صورت جزمی‌ و یقینی و یا به صورت ظن معتبر باشد، قابل استناد به شارع می‌باشد. پس عقل، الهام الهی است؛ با آن‌که نقل، انزال الهی است؛ هم الهام الهی حجت است و هم انزال الهی حجت است».[5]
حاصل آن‌که، فرآورده عقل، همانند نقل، حجت است و در زمره علوم اسلامی ‌قرار می‌گیرد.


مرحله دوم: تنفیذ و امضای قراردادهای عقلایی

مقصود از بنای عقلا، قراردادها، آداب و رسوم و قوانین و مقررارت کشورهاست که قانون گذاران تأسیس می‌کنند و در میان مردم رواج دارد، و تفاوت آن با عقل در این است که عقل، منبع مستقل به حساب می‌آید، اما بنای عقلا زیرمجموعه سنت قرار می‌گیرد و منبع مستقل به حساب نمی‌آید. فرق دیگر این‌که: «حکم عقل از سنخ علم است و بنای عقلا از سنخ عمل و صرف عمل از آن جهت که عمل است، قابل ارزیابی نیست، مگر آن‌که عمل معصوم(ع) باشد یا به امضای معصوم(ع) نیز برسد. ولی حکم عقل از آن‌جهت که حکم و ادراک است، کاملا قابل بررسی و تحقیق و در نتیجه قابل استناد خواهد بود».[6]
قراردادها، آداب و رسوم یک ملت و ... که عنوان بنای عقلا همه آن‌ها را تحت پوشش قرار می‌دهد، در صورتی می‌تواند زیرمجموعه دین قرار بگیرد که از طرف شارع مخالفتی با آن نشده باشد؛ به بیانی دیگر موافقت و تأیید ملاک نیست، بلکه شرط عدم مخالفت است، و در‌صورت عدم مخالفت، نشان‌گر تأیید دین و قرار گرفتن بنای عقلای در قلمرو دین خواهد بود.
آیت‌الله جوادی آملی با تبیین فوق، مرحله‌ای دیگر از اسلامی ‌شدن علوم را بیان می‌کند: در اسلامی ‌بودن یک مطلب، دو عامل اساسی مؤثرند؛ یکی که اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین آن محسوب می‌شود، همان تأسیس و ابتکار از ناحیه شارع مقدس است و دیگری که جنبه دینی می‌یابد، همان تنفیذ و امضای قراردادهای مردمی ‌است تا با اصول ارزشی و قواعد دانش اسلامی ‌مغایر نباشد.[7]


مرحله سوم: تبیین کلیات بسیاری از علوم توسط دلیل نقلی

اسلام کامل‌ترین دین است؛ علاوه بر آن‌که در باب تکالیف عبادی مبنا و روش دارد، درباره مسائل جهان و علوم تجربی و انسانی ... نیز پیام و روش دارد؛ اما در استناد مطلبی به دین، این نکته حائز اهمیت است که در بعضی موارد دین اسلام مطلبی را به صورت صریح و با همه جزئیات بیان می‌کند؛ همانند عبادات که در بعضی موارد اسرار و نکات ریز و درشت آن را تشریح و تبیین می‌کند. در بعضی موارد نیز مطلبی را به صورت قاعده کلی و جامع بیان می‌کند؛ بدون آن‌که جزئیات آن را تبیین و تشریح نماید؛ همانند کلیاتی که در زمینه‌های مختلف علمی ‌مثل فقه، اصول و علوم تجربی بیان شده است و وظیفه ما استخراج جزئیات و فروعات از کلیات است.دیدگاه برگزیده آیت‌الله جوادی آملی درباره رابطه علم و دین، نظریه تداخل علم در دین است. مقصود از تداخل علم در دین، این است که رابطه علم با دین به نحو عام و خاص مطلق است و دین، عام و علم، خاص است و دین، شامل تمامی‌علوم می‌شود. هر چند عنوان تداخل در آثار استاد مطرح نشده است، اما از مجموعه مباحث مطرح شده در آثارشان نمی‌توان به این دیدگاه پی‌برد.
قلمرو دین هر دو قسم را شامل می‌شود و جایگاه هر دو قسم در حوزه معرفت دینی است. معیار دینی بودن این‌گونه از علوم این نیست که مثلا درباره علم طب و یا درباره صنایع، همه فروعات و جزئیات آن همانند قسم اول (عبادات) در قرآن و سنت بیان شده باشد، بلکه معیار دینی بودن این‌گونه از علوم ذکر کلیاتی از آن در اصول متقن اسلامی ‌است: «معیار دینی بودن این‌گونه از فروع، ذکر تفصیلی آن در متون دینی نیست، بلکه میزان، همانا استنباط آن‌ها از اصول متقن اسلامی ‌است».[8]
قرآن و سنت، کلیاتی درباره بسیاری از علوم مختلف بیان کرده است و وظایفی را بر عهده عالمان گذاشته است که از کلیات مطرح شده جزئیات را استخراج نمایید. صاحب نظریه تداخل، معتقد است: کلیات مطرح شده قرآن و سنت، شامل بسیاری از علوم می‌شود و همه علوم دینی خواهند بود:
آدمیان موظف هستند القائات آن بزرگان را که همان وحی ناطق‌اند و به عنوان اصول ثابت و مستحکم و حرکت‌های علمی‌و عملی خود در نظر گرفته و کاوش و جستجوی خود را پیرامون آن اصول شکل دهند. چه این‌که آنان فرمودند: «علینا القاء الاصول الیکم و علیکم التفریع»؛ یعنی بر ماست که اصول و کلیات را بر شما القا کنیم و بر شماست که فروع این اصول را استنباط و تحصیل نمایید. با تمسک به اصول مستند و متقن القاشده از ناحیه صاحبان وحی، راه‌های فرعی در زمینه‌های مختلف علمی ‌یکایک چهره می‌نماید.[9]
در این‌جا به بیان چند نمونه از تلاش عالمان دینی که از کلیات، فروعاتی استخراج نموده‌اند، اشاره می‌گردد:
الف) «به عنوان نمونه قسمت مهم اصول فقه که درباره اصول عملیه، یعنی اصل برائت، اشتغال و استصحاب است، بر محور چند اصل القاشده شکل می‌گیرد؛ مثلا بحث استصحاب که اجتهاد پیرامون آن حداقل نیازمند به حدود پنج سال کار مستمر علمی‌، اعم از سطح و خارج است، متکی بر یک اصل و قاعده است که از جانب معصومین(ع) بیان شده است. آن قاعده و اصل همان عبارت معروف "لاتنقص الیقین ابدا بالشک"[10] است»[11] که از اصل کلی، فروعات و جزئیات‌گیری استخراج شده است.
ب) «هرگاه تدبر همراه تعقل و تجربه در اصول القاشده نسبت به پدیده‌های تاریخی به گونه‌ای مستمر تداوم یابد، بدون شک بر آن اصول، فروعی به مراتب بیشتر از آن‌چه پیرامون اصول القاشده در ناحیه علوم عملی نظیر فقه و اصول وجود دارد، مترتب خواهد شد؛ مثلا آیه «و اوفوا بالعقود»[12]، یک نص علمی‌‌ است که ابعاد وسیع معاملات و تجارات را در فقه تأمین می‌کند و در قالب کتاب‌های متعددی رشد و توسعه می‌یابد».[13]

 

نمایش پی نوشت ها:

[1] همو، حق و تکلیف؛ ص۲۲۸
[2] سید حمی‌درضا حسنی، مهدی علی پور و محمد تقی موحد ابطحی؛ علم دبی؛ دیدگاه‌ها و ملاحظات؛ ص4-1.
[3] عبدالحسین خسروپناه؛ کلام جدید؛ ص ۳۴8-346.
[4] عبدالله جوادی آملی: منزلت عقل در هندسه معرفت دینی؛ ص ۶۲ .
[5] هفته نامه افق حوزه
[6] همو، سرچشمه اندیشه؛ ج ۴، ص ۲۸۹
[7] همو، اسلام و محیط زیست: ص۱۱۲
[8] همو، شریعت در آیینه معرفت؛ ص ۱۷۱
[9] همان ص ۱۶۹-۱۷۰.
[10] وسائل الشیعه؛ باب ۴۴، ج ۲، ص ۳۵۶، ح ۳۵۲.
[11] همان ص ۱۷۱.
[12] مائده: ۱
[13] عبدالله جوادی آملی؛ شریعت در آیینه معرفت؛ ص۱۸۱.

 منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی‌، ایران، تهران، نشر معارف، 1392 شمسی.