دیدگاه امامیه و اهل‌سنت در مسئله امامت
 
چکیده
تعیین امام بر حسب صفات کمالی خداوند، مانند صفت حکمت و لطف، بر خداوند واجب است.
مسئله امامت یکی از مباحث کلیدی اسلام است که از صدر اسلام تاکنون موافقان و مخالفان بسیاری داشته و چه بسا طرفین یک‌دیگر را تکفیر نموده و درپی آن نیز انسان‌های متعددی کشته شده‌اند؛ لذا برای تعیین موضوع بحث و پاسخ به شبهات مخالفان به تحلیل دقیق و موشکافانه امامت با رویکردهای مختلف می‌پردازیم.

تعداد کلمات 2370/ تخمین زمان مطالعه 14 دقیقه
 


الف.امامت از منظر اهل‌سنت

اهل‌سنت، مقام و منزلت امامت را فروکاسته و آن را درحد یک مسئله حکومتی، سیاسی و اجتماعی تحلیل می‌کنند که هرگونه اقدام درباره آن نه از شئون الاهی بلکه از شئون دنیوی و مردمی ‌تلقی می‌شود. به دیگر سخن، آنان امامت را به‌عنوان یک مسئله فقهی و فرعی و فعل مکلف قلمداد نموده و لذا تعیین خلیفه و امام را نیز به عهده مردم از طرق مختلف مثل بیعت، شورای حل و عقد گذاشته و درنتیجه حاکم نیز یک انسان عادی خواهد بود. این‌که مسئله امامت فعل خداوند و یک مسئله کلامی ‌و اصول اعتقادی باشد، چنان‌که شیعه بر آن است، اهل‌سنت آن را انکار کردند. در این‌جا به آرای برخی از اهل‌سنت اشاره می‌شود:
1.اسکافی (240 ق): «ان الامامة لاتشبه بالنبوة و هی بالامارة اشبه.»[1]
٢.ماوردی (م 450 ق): «الامامة موضوعة لخلافة النبوة فی حراسة الدین و سیاسه الدنیا و عقدها لمن یقوم بما واجب بالاجماع.»[2]
٣.امام الحرمین جوینی (م 4۷۸ ق): «الأمامة ریاسة تامة وزعادة عامة تتعلق بالخاصة و العامة من مهمات الدین و الدنیا.»[3]
٤.امام غزالی (م ۵۰۵ ق): «ان النظر فی الامامة ایضا لیس من المهمات و لیس ایضا من فنّ المعقولات بل من الفقهیات.»[4]
5. سیف الدین آمدی (م 6۳۱ ق): «و اعلم ان الکلام فی الأمامة لیس من اصول الدیانات و لا من الأمور اللابدیات بحیث لایسع المکلف الأعراض عنها بل لعمری أن المعرض عنها لأرجى من الواغل فیها.»[5]
6. قاضی ایجی (م ۷۵۶ ق): «الأمامة ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا.»[6]
توضیح این‌که، وی اشکال این تعریف را نقض آن با نبوت ذکر می‌کند و خود تعریف دیگری ارائه می‌دهد:
«هی خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعه على کافة الأمة.»
نکته شایان توجه این‌که، وی در این تعریف خلافت را تنها به امر دین تفسیر کرده است؛ لکن به نظر می‌رسد حذف قید دنیا یا از روی نسیان یا تفسیر جامع دین است که شامل دنیا نیز می‌شود. به هرحال، قید دنیا نیز مورد توجه وی در امامت بوده است، دلیل آن ذکر صفات و شرایط امام به معنای عام در ادامه بحث است که می‌گوید:
«الشرط: ذو رأى لیقوم بامور الملک، شجاع لیقوى على الذب عن الحوزة ... یجب ان یکون عدلا لئلا یجور عاقلا لیصلح للتصرفات.»[7]
۷. سید شریف جرجانی (م ۸۱6 ق): وی در شرح مواقف به تعریف ایجی قید حوزه ملت و دنیا را افزوده است، «هی خلافة الرسول فی اقامة الدین و حفظ حوزة الملة...»[8]
۸ تفتازانی (م ۷۹۳ ق): «ریاسة عامة فی امر الدین و الدنیا خلافة عن النبی.»[9]
9. ابن خلدون (م ۸۰۸ ق): «الخلافة حمل الکافة على مقتضى النظر الشرعی فی مصالحهم الأخرویة و الدنیویة الراجعة الیها.»[10]
۱۰. قوشجی (م ۸۷۹ ق): «ریاسة عامة امر الدین و الدنیا خلافة عن النبی.»[11]


ب. امامت از منظر امامیه

برخلاف اهل‌سنت که نگاه‌شان به مسئله امامت، یک نگاه عادی و دنیوی در‌حد یک مسئله سیاسی و اجتماعی بود؛ امامیه، امامت را فراتر از مسائل دنیوی نگریسته و آن را یک امر الاهی و آسمانی تلقی می‌کند. در این‌جا، نخست به تعاریف اندیش‌وران امامیه می‌پردازیم.
١. شیخ صدوق (م 381 ق): او با تفسیر معنای «مولی» در حدیث غدیر به واجب الاطاعة می‌گوید:
«فهو معنى الأمامة لان الامامة انما هی مشتقة من الأنتمام بالانسان و الائتمام هو الأتباع و الاقتداء و العمل بعمله و القول به.»
وی، طاعت امام و دیگر فضایل امام را تالی‌تلو پیامبر می‌داند و تنها امر نبوت و وحی را استثنا می‌کند:
«و یجب ان یعتقد انه یلزم من طاعة الامام مایلزمنا من طاعة النبی(ص) و ان کل فضل آتاه الله(عزوجل) بنبیه فقد أتاه الله الامام الا النبوة.»[12]
۲. شیخ مفید (م 4۱۳ ق): «الأمام هو الانسان الذی له رئاسة عامة فی أمور الدین و الدنیا نیابة عن النبی.»[13]
٣. سید مرتضی (م ۶۳۶ ق): «الأمامة ریاسة عامة فی الدین بالاصاله لا بالنیابة عمن هو فی دار التکلیف.»[14]
. شیخ طوسی (م 460 ق): «الأمام هو الذی یتولى الرئاسة العامة فی الدین و الدنیا جمیعا.»[15]
5. محقق طوسی (م ۱۷۲ ق): «الأمام هو الانسان الذی له الریاسة العامة فی الدین و الدنیا بالاصاله فی دار التکلیف.»[16]
٦. ابن میثم بحرانی (م ۱۷۹ ق): «الأمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی امور الدین و الدنیا بالاصاله.»[17]
۷.علامه حلی (م ۷۲۹ ق): «الأمام هو الانسان الذی له الریاسة العامة فی أمور و الدنیا بالاصالة فی دار التکلیف.»[18]
8.حمصی رازی (م اوایل سده هفتم ق): «رئاسة عامة فی امور الدین بالاصالة.»[19]
وی در ادامه بحث، علت عدم ذکر قید «الدنیا» در تعریف امامت را اشاره و خاطر نشان می‌سازد قیاد «امور الدین»، عام و کلی بوده و کلیات امور دنیوی، مثل رفع اختلاف طبقات و قشرهای مختلف جامعه، مانند صنعت‌گران و خطاطان را شامل می‌شود؛ ولو این‌که رسیدگی به امور صنفی و جزئی، از قبیل تعیین برترین‌ها و دستمزدها از شئون امام نیست.[20]
۹. فاضل مقداد (م ۸۲6 ق): «فهی رئاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص انسانی خلافة عن النبی».[21]
۱۰. عبدالرزاق لاهیجی (م ۱۰۷۲ ق): «ریاست عامة مسلمین در امور دنیا و دین بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیغمبر».[22]
تعریف‌های فوق تعریف متکلمان بوده است که نوعا به ریاست و حکومت بسان اهل‌سنت تأکید می‌داشتند، لکن عارفان و فلاسفه خصوصا حکمت متعالیه مؤلفه اساسی امامت را ولایت باطنی امام تحلیل می‌کنند.
نگاه اولیه به تعاریف اهل‌سنت و امامیه در تعریف امامت چنین وانمود می‌کند که هر دو مکتب کلامی ‌تعریف مشترک و واحدی از امامت ارائه می‌دهند؛ چرا که هردو، امامت را به «ریاست بر دو قلمرو حوزه دین و دنیا» تعریف نموده و آن را پذیرفتند. لکن این داوری چنان‌که ذکر شد، حاصل نگاه اولیه است.[23]
با نگاه دوباره به تعاریف و در شرایط و صفات لازم در شخص می‌توان موارد اختلاف دو مکتب کلامی ‌در موضوع امامت را به شرح ذیل تبیین کرد.[24]


١. چگونگی تعیین حاکم (اصل نصب یا انتخاب)

همان‌طور که اشاره شد، هردو مکتب در تعریف و تفسیر امامت به ریاست عامه به دین و دنیا اتفاق نظر دارند؛ لکن باید به این نکته توجه شود که خاستگاه و مبدأ مشروعیت و حقانیت حکومت امام و حاکم، از دیدگاه آن دو مکتب متفاوت است.
امامیه معتقد است که حسب مقتضای ادله امامت منصبی مقدس، الاهی و برخوردار از صفات و شرایط خاصی مانند عصمت و علم کامل است که تعیین آن باید توسط وحی و خداوند صورت گیرد، (مشروعیت الاهی = اصل نصب)، از سوی دیگر اهل‌سنت، بر حسب تفسیر سطحی خود از امامت امام از منظر اهل‌سنت، تنها به عنوان حاکم و حداکثر حاکم دینی مطرح بوده و لازمه انکار صفت علم الهامی ‌و عصمت، عدم حجیت و مرجعیت علمی ‌و دینی امام است؛ اما از منظر امامیه امام به دلیل برخورداری از صفت علم الهامی ‌و عصمت، جانشین حقیقی پیامبر و مانند او از مرجعیت علمی، دینی و حجت برخوردار است.(ریاست دنیوی و دینی و لحاظ علم در حد حداکثر اجتهاد و نفی عصمت) برای تعیین امام، راه‌کارهای مختلفی مانند بیعت، اجماع أهل حل و عقد، نص خلیفه پیشین، غلبه و زور،[25] ارائه دادند که جملگی آن‌ها در تقطیع مشروعیت تعیین امام از وحی و خداوند مشترک است و اکثریت قریب به اتفاق تأکید می‌کنند که از طرف خداوند و پیامبر(ص) برای منصب خلافت و امامت هیچ‌گونه نص و نصبی صورت نگرفته است. به تعبیر خود اهل‌سنت امامت و مشروعیت آن یک مسئله فقهی و از فروع دین است که به انتخاب مردم تفویض شده است.[26] از این مبنا، چند تفاوت فرعی دیگر بین امامیه و اهل‌سنت در مسئله امامت اصطیاد می‌شود:
الف. اعتبار یا عدم‌اعتبار «اذن مستخلف عنه»: اهل‌سنت با این‌که امامت را به خلافت و جانشینی منصب پیامبر(ص) تعریف می‌کنند، لکن این ادعای‌شان کامل نیست؛ چرا که آنان تصدی مسند رسول الله(ص) توسط خلفا را به اذن و اجازه حضرت مشروط نمی‌دانند، در‌حقیقت خلیفه و خلافت بدون اذن مستخلف عنه صورت گرفته است. اما بنابر مکتب امامیه تصدی منصب پیامبر(ص) باید با اذن حضرت انجام گیرد و در همین راستا پیامبر(ص) حضرت علی(ع) و دیگر امامان را به این منصب برگزیده است.
ب. رویکرد فقهی یا کلامی: اهل‌سنت با فروکاستن ارزش مسئله امامت و جری آن به‌صرف حکومت آن را یک مسئله فقهی فرعی تفسیر نموده که بر مردم به عنوان یک فعل، واجب است برای خود حاکمی ‌را انتخاب کنند.[27] اما امامیه از آن‌جا که امامت و امام را تالی‌تلو نبوت و پیامبر می‌داند، معتقد است که امامت از مباحث اصولی و اساسی علم کلام و دین‌پژوهی می‌باشد که در علم کلام باید بحث و بررسی شود.[28] البته این به معنای نفی بحث فقهی از امامت نیست، بلکه مقصود این است که جایگاه اصلی و اولیه امامت در علم کلام می‌باشد که مسئله امامت در علم عرفان و حکمت متعالیه نیز، قابل طرح و تبیین است.

 

بیشتر بخوانید: ماهیت و چیستی امامت


 

٢. نگاه حداقلی و حداکثری به صفات امام (علم و عصمت)

یکی دیگر از موارد اختلاف اهل‌سنت و شیعه در تعریف و تبیین امامت، لحاظ و اعتبار صفات خاص امام می‌باشد؛ اهل‌سنت به دلیل نگاه سطحی به امامت و پایین آوردن مقام و منزلت آن، (نقش امام به عنوان یک حاکم نهایت حاکم دینی) صفات حداقلی برای امام ملحوظ داشتند که مهم‌ترین و چالشی‌ترین آن‌ها عبارتند از:
الف. علم دینی در حد اجتهاد؛ به عدالت و تقوا[29]
روشن است بسندگی در صفت علم به حد اجتهاد -که دارای مراتب قوت و ضعف است- بر دو نکته دلالت می‌کند. اولی عدم اعتبار صفت اعلمیت در امام است که لازمه آن تجویز امامت مفضول بر فاضل است. و دومیی خطا در اجتهاد است که نتیجه آن تجویز خطای امام در تفسیر دین و آموزه‌های آن می‌باشد.
مشهور اهل‌سنت، صفت عدالت و تقوا را در ابتدای امامت و خلافت پذیرفته، اما اعتبار آن را در استمرار حکومت مورد مناقشه قرار دادند، بعضی‌شان معتقدند در صورت بروز فسق و خلاف عدالت برای حاکم در اثنای حکومت آن موجب سلب مشروعیت خلافت وی نمی‌گردد، چنان‌که باقلانی،[30] تفتازانی[31] و نسفی[32] تصریح می‌کنند که امام هرگز با غصب اموال، قتل نفوس و عدم اجرای حدود از منصب خود عزل نمی‌شود و امت تنها وظیفه دارد، او را نصیحت کند و نهایت وی را بترسانند.
در سوی دیگر امامیه امامت را مفسر حقیقی و حافظ دین انگاشته است که بر حسب چنین مقامی ‌آنان به جای اجتهاد، علم لدنی و الهامی ‌و به جای عدالت، عصمت را جایگزین نموده‌اند که برحسب آن از میان صحابه تنها امام علی(ع) از چنین ویژگی ممتازی برخوردار بوده است.[33]
بر این اساس، امام از منظر اهل‌سنت، تنها به عنوان حاکم و حداکثر حاکم دینی مطرح بوده و لازمه انکار صفت علم الهامی ‌و عصمت، عدم حجیت و مرجعیت علمی ‌و دینی امام است؛ اما از منظر امامیه امام به دلیل برخورداری از صفت علم الهامی ‌و عصمت، جانشین حقیقی پیامبر و مانند او از مرجعیت علمی، دینی و حجت برخوردار است.

 

٣. حجت الاهی و مرجعیت علمی ‌و دینی امام

لازمه صفت علم غیبی، الهام و عصمت ائمه، حجیت قول و فعل آن بزرگواران در حق بندگان که لازمه‌اش واجب الأطاعه بودن‌شان است.
 

4. امام واسطه فیض و قطب (رویکرد فلسفی-عرفانی)

اشاره رفت که فرق مهم یا یکی از فرق‌های مهم امامیه و اهل‌سنت نوع نگاه آن دو به شخص و جایگاه امام است. امامیه، امام را نه صرف خلیفه ظاهری پیامبر، بلکه جانشین حقیقی پیامبر اسلام(ص) می‌دانند که خلیفه و مستخلف عنه باید واجد شرایط و صفات خاص باشند تا صلاحیت تصدی مقام نبوت و امامت را داشته باشد. یکی از این صفات، به مقام و منزلت امام پیش خداوند متعال برمی‌گردد، به این معنی که، چنان‌که پیامبران الاهی به علت حالات معنوی خاص و دارا بودن صفات کمالی انسان‌های برتر و وارسته زمان خود بودند امامیه «امام» را در حد یک ولی مطلق و انسان کامل مرتبط با عالم غیب و واسطه فیض الاهی و حجت آسمانی می‌دانند، اما اهل‌سنت آن را به یک انسان عادی نهایت در حد اجتهاد و عدالت فرو کاهیده و بعضاً منکر اعتبار شرط عدالت در استمرار حکومت حاکم شده‌اند.و به همین جهت مورد لطف و عنایت الاهی قرار گرفته و به نبوت مبعوث شدند، شخص امام نیز چنین باید باشد، اما می‌بایست پیش از مقام، واجد همه صفات کمالی لازم برای انسان کامل باشد تا با عنایت ربوبی به مقام امامت منصوب شود، به تعبیر عرفانی امام باید اول «ولی» باشد تا در پرتو ولایت به مقام امامت برسد، چنان‌که ولایت گوهر نبوت است.
این رویکرد به امام و امامت رویکرد فلسفی و عرفانی به اصل نبوت و چیستی آن است، فلاسفه و عرفا در تعریف نبی خاطر نشان کردند که نبی دارای نفس قدسیه تکامل‌یافته‌ای است که در پرتو تهذیب آن با عالم غیبی «فرشتگان» و به تعبیری «عقل فعال» ارتباط برقرار نموده و وحی را از آن اخذ می‌نماید. امامیه معتقدند که امام نیز مانند پیامبر دارای نفس تکامل و مهذبی است که می‌تواند با عالم غیب ارتباط برقرار کند و چه بسا عالمِ ممکن نیز تحت تأثیر نفس قدسیه وی قرار گیرد که در اصطلاح از آن به «ولایت تکوینی» تعبیر می‌شود. نهایت فرق نبی و امام درباره دریافت وحی و شریعت، جدید است که آن با بعثت حضرت محمد(ص) به نقطه پایان خود رسیده است.
عرفا نقش «ولی» را بالاتر از ارتباط با غیب می‌دانند و معتقدند «ولی مطلق» یا «قطب» واسطه فیض و حجت الاهی در عالم است که هیچ وقت جهان از آن تهی نمی‌ماند.[34]
نکته قابل‌ذکر این‌که، عرفا این نکته ظریف و عرفانی را از احادیث شیعه در وصف «امام» اقتباس کرده و آن را بر «ولی» تطبیق داده‌اند که البته بعضی در تطبیق آن بر مصداق دچار اشتباه شده‌اند.
حاصل آن‌که، امامیه «امام» را در حد یک ولی مطلق و انسان کامل مرتبط با عالم غیب و واسطه فیض الاهی و حجت آسمانی می‌دانند، اما اهل‌سنت آن را به یک انسان عادی نهایت در حد اجتهاد و عدالت فرو کاهیده و بعضاً منکر اعتبار شرط عدالت در استمرار حکومت حاکم شده‌اند.
 

5. وجوب عقلی یا نقلی امامت

از موارد اختلاف در بحث امامت بین شیعه و سنی درباره نحوه وجوب امامت است؛ به این معنا که آیا وجوب امامت حکم عقل بدون حکم شرع است و یا این‌که عقل در این مسئله حکمی‌ندارد و نقل، حکم آن را تعیین نموده است؟
هردو مکتب درباره اصل وجوب امامت و خلافت اتفاق‌نظر دارند، لکن اختلاف‌شان در وجوب عقلی یا نقلی است. اکثریت اشاعره و جمعی از معتزله[35] وجوب امامت را از باب دلیل سمعی و امامیه و برخی از معتزله آن را از باب وجوب عقلی پذیرفتند.[36]
بنابر دیدگاه اشاعره و معتزله، تعیین امام نه بر خداوند، بلکه بر مردم واجب است.[37](حکم وجوب فقهی) امامیه معتقدند تعیین امام بر حسب صفات کمالی خداوند، مانند صفت حکمت و لطف بر خداوند واجب است. البته این وجوب، وجوب کلامی ‌(یعنی استفاده از صفات خدا = من الله) است و نه وجوب فقهی که بر خدا (علی‌الله) باشد.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1] المعیار و الموازنة، ص 43، با تحقیق شیخ محمد باقر محمودی
[2] الاحکام السلطانیة، ص ۵.
[3] غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص ۲۲.
[4] الأقتصاد فی الاعتقاد، ص ۲۷۵، باب سوم.
[5] غایة المرام فی علم الکلام، ص ۳6۳
[6] شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۷6.
[7] همان، ص ۳۸۱.
[8] . همان.
[9] شرح المقاصد، ج ۳، ص 469.
[10] مقدمه، ص ۱۹۱ و نیز می‌نویسد: «قصای امر الأمامة آن‌ها قضیة مصلحیة الجماعیة و لاتلحق بالعقاید»، (تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۵۸۸)
[11] شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۸۱.
[12] معانی الأخبار، ص 69.
[13] سلسلة مؤلفات، النکت الاعتقاد به، ج ۱۰، ص ۳۹.
[14] الحدود و الحقایقی، بحث امامت. و نیز: الذخیره فی علم الکلام، ص 4۰۹
[15] شرح العبارات المصطلحة بین المتکلمین، نقل از: امامت پژوهی، ص 4۲.
[16] تلخیص المحصل، ص 4۲6؛ رسالة الامامة، ص 4۵۷.
[17] قواعد المرام، ص ۷4؛ النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامة، ص 4۱.
[18] الألفین فی امامت مولانا امیر المؤمنین، ص ۱۲؛ باب حادی عشر، بحث امامت.
[19] المنقذ من التقلید، ج ۲، ص ۲۳4
[20] همان، صص ۲۳6 و ۲۳۷.
[21] اللوامع الالهیه، ص ۳۱۹ و ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، ص ۳۲5.
[22] گوهر مراد، صص ۲ – 461
[23] برخی مانند حکیم لاهیجی بر این اشتراک توجه داشته و آن را از عجایب امور وصف کرده است(گوهرمراد، ص462).
[24] مدعا اختلاف جوهری در تعریف است نه تباین، به این معنی که هردو مکتب در قسمتی از تعریف وجه مشترکی نیز دارند و آن «ریاست عامه بر دین و دنیا» است که توضیح آن و نیز محل اختلاف اهل سنت و تشیع در متن خواهد آمد.
[25] ر.ک: غزالی، احیاء العلوم، ج ۲، ص ۱4۱؛ فضائح الباطنیه، باب ۹ و ۱۰، صص 9-176؛  شرح المقاصد، ج ۳، ص 4۷۰؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6: شرح مواقف، ج ۸ ص ۳۵۱.
[26] ر.ک: ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6: قاضی ابویعلی، الاحکام السلطانیه، ص ۲۳؛ شرح المقاصد، ج ۳، ص 469.
[27] ر.ک: غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۲۳4؛ آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ص 363؛ شرح المقاصد، ج ۳، ص ۲6۹؛ شرح المواقف، ج ۸ ص ۳۳4.
[28] عالمان امامیه بعد از پذیرفتن اصل کلامی‌و از آموزه‌های اساسی و مهم بودن اصل امامت در این‌که امامت آیا از اصول دین یا اصول مذهب است، دو دیدگاه مختلف دارند، (ر.ک: کلام فلسفی، فصل هفتم).
[29] ر.ک: بغدادی، کتاب اصول الدین، ص ۱4۷؛ قاضی ایجی، شرح المواقف، ج ۸ ص ۳۸۱؛ امام الحرمین جوینی، کتاب الارشاد، ص ۳5۸؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 244؛ ابن خلدون، مقدمه، ص ۱۹۱؛ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسه، ص ۷۵۱.
[30] ر.ک: تمهید الأوائل، ص 4۷۸.
[31] ر.ک: شرح المقاصد، ج ۳، ص 4۷۰.
[32] «و لا ینعزل بالفسق و الجور»، (شرح عقاید اهل سنت، با شرح عبدالملک السعدی، ص ۲6۷).
[33] ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات، مندرج در مصنفات شیخ مفید، ج 5، ص 96.
[34] ر.ک: الهیات شفا، ص ۵۵؛ مصنفات شیخ اشراق، ج ۲، ص ۱۱؛ صدرالمتالهین، تفسیر القرآن الکریم، ج 6، ص ۲۹۹؛ مطهری، آثار، ج 4، ص ۸4۸. نکته قابل ذکر این‌که در این نگرش عرفای اهل سنت با امامیه مشترک‌اند و می‌توان گفت آنان دیدگاه امامیه را پذیرفته ولکن آنان جایگاه مزبور را به غیر امامان از جمله خودشان نیز جاری و شامل میدانند و همچنین عرفای اهل سنت منکر اصل نصب هستند. (محی الدین عربی، فصوص، فص داودیه؛ الفتوحات، ج ۱، صص ۲۵4 و ۱4۳).
 
[35] «الذین او جبوها سمعا فهم جمهور اصحابنا و اکثر المعتزلة»، (فخر رازی، تلخیص المحصل، ص406) و نیز ر.ک: سیف الدین آمدی، ابکار الأفکار، ج ۳، ص 4۱۷، غایة المرام فی علم الکلام، ص ۳۰۹؛ شرح المقاصد، ج ۳، ص 4۷۱؛ شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۷6؛ مقدمه ابن خلدون، ص 196.
[36] علاوه بر دو دیدگاه فوق، برخی مانند جاحظ و کعبی قائل به جمع (وجوب عقلی و سمعی) و برخی دیگر مانند خوارج منکر اصل وجوب هستند. (شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۷۷).
[37] اشاعره مهم‌ترین دلیل سمعی خودشان را اتفاق مسلمانان صدر اسلام بعد از وفات پیامبر (ص) در تعیین خلیفه و ترک تغسیل و تدفین پیکر پیامبر (ص) ذکر می‌کنند! (شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۷۷؛ شرح المقاصد، ج ۳، ص 4۷۳).

منبع: کتاب پاسخ به شبهات کلامی، دفتر چهارم: امامت؛ محمد حسن قدردان قراملکی؛پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.