نظریه انتصاب امامت در شیعه
سوال اصلی این است که آیا پیامبر(ص) برای ادامه حیات امت اسلامی، چارهاندیشی کرده بود؟ امامت امامان شیعه و در رأس آنها، امامت حضرت علی(ع) به عنوان جانشین بلافصل پیامبر(ص) با سه رویکرد قرآنی، روایی و عقلی قابل اثبات است. آیات و روایات مثبت امامت حضرت علی(ع) در پاسخ شبهه عدم نص به امامت آن حضرت در کتاب و سنت نبوی مطرح است که در این مقاله با اشاره از آن میگذریم.
تعداد کلمات 2978/ تخمین زمان مطالعه 15 دقیقه
اول: رویکرد نقلی
اشاره شد که آیات و روایات مختلف، متعدد و بعضاً متواتری بر امامت حضرت علی(ع) دلالت میکند که آن خود نظریه انتصابی بودن امامت را اثبات و تایید میکند. افزون بر این نصوص پیامبر اسلام(ص) بعضا نیز به انتصابی بودن اصل حکومت بعد از رحلت خویش تصریح میکند که تعیینکننده آن خداوند میباشد. چنانکه در صدر اسلام قبیلهای به نام «بنی عامر» اسلام خود را به این شرط منوط نمودهاند که بعد از رحلت پیامبر(ص)، آنان در حکومت سهمی داشته باشند. حضرت ضمن پاسخ منفی، دلیل آن را نه عدم پذیرش مردم یا سران قبایل، بلکه تعلق مشروعیت آن به خداوند ذکر فرمودند که تعیین حکومت و خلافت بعد از ایشان، تنها در صلاحیت خداوند است؛ «الامر الی الله یضعه حیث یشاء.»[1]تاریخ نشان میدهد مشابه این جریان و درخواست برای گروههای مختلف مانند کنده،[2] عامر بن طفیل و اریدبن قیس[3] اتفاق میافتاد که همیشه با پاسخ منفی حضرت روبهرو میشدند.
نکته قابلذکر در توضیح این نکته اینکه درخواست گروههای مزبور از حضرت، دقیقاً واگذاری حکومت و صحنه سیاست و قدرت بود که اهلسنت آن را به عنوان یک مسئله فقهی در صلاحیت مردم و انتخاب آنان توصیف میکنند که پیامبر(ص) آن را حق و فعل الاهی توصیف میفرمود.
دوم: رویکرد تحلیلی و عقلی
رویکرد دیگری که برای تحلیل مسئله رهبری و جانشینی پیامبر(ص) قابل فرض و بررسی است: تحلیل عقلی و اجتماعی است که با درنظر گرفتن شرایط آن عصر امکانپذیر است که در ذیل به آن میپردازیم.پیامبر (ص) بر سر سه گزینه
پیامبر اسلام(ص) در پرتو مجاهدتها و کوششهای بیست و سه ساله خود، دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس اسلام و حکومت دینی بهوجود آورده بود که نفس نوپا بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیبها و آفتها نیازمند بود که عمر کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این درحالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی (منافقان)، اسلام را تهدید میکرد. حال این سؤال مطرح است که پیامبر اسلام(ص) آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور (اصل اسلام و حکومت آن) چارهای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟سه گزینه و راهکار ذیل ابتدا قابل تصور است:[4]
1.موضع سلبی و سکوت
حضرت نفیاً و اثباتاً درباره حاکم و خلیفه خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و شورایی را تعیین ننموده است. سستی این نظریه در ادله و شواهد لزوم نصب در صفحات بعد روشن میشود.
۲. سپردن امور به مردم در قالب شورا
فرض دوم این است که پیامبر(ص) دارای موضع ایجابی بوده است و برای دین و حاکمیت دینی فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین شورا با نخبگان یا بیعت برای اداره کشور است.
این نظریه هرچند اشکالات نظریه پیشین را ندارد، اما خود آن دارای اشکالاتی است که اشاره میشود:
الف. چه بسا تعیین فرد در شورایی به دلیل اغراض و امیال اعضای شورا چالشزا باشد و خود آتش اختلاف را شعلهور کند.
ب. به دلیل عدمعصمت اعضای شورا ممکن است به جای ضوابط و ملاکهای حقیقی روابط حاکم گردد، چنانکه محصول شورای شش نفره منصوب خلیفه دوم چنین شد و با وجود علی(ع) شخص دیگری یعنی «عثمان» انتخاب شد.
ج. نکته سوم اینکه هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود شورایی جهت تعیین امام و خلیفه توسط پیامبر خبر نمیدهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از اهلسنت هم ندارد.
٣. تعیین و نصب شخص اصلح
فرض سوم این است که پیامبر(ص) با توجه به شناختی که از اصحاب خود داشته است مناسبترین آنان از هر جهت و حیثی را برای اداره دو نهال نوپای اسلام و حکومت دینی نصب فرموده است. این نظریه مورد اختیار شیعه است که نخست به اثبات و ضرورت نظریه انتصاب میپردازیم، آنگاه درباره مصداق آن بحث خواهیم کرد.
بیشتر بخوانید: بررسی شواهد نصب الهی امام با تکیه بر روایات کتاب کافی
ادله و شواهد لزوم نصب
اینک به تقریر نظریه ضرورت نصب و اثبات آن با ادله و شواهد مختلف میپردازیم:الف. خطرات داخلی و خارجی صدر اسلام
چنانکه اشاره شد، وجود خطرات خارجی و داخلی مانند منافقان و ظهور پیامبران دروغین، مانند «مسیلمه کذاب» برای حکومت اسلامی و از آن مهمتر خطر تحریف و بدعت برای آموزههای اسلام اقتضا میکرد که پیامبر(ص) امت خود را در برابر این همه خطرات و هجمهها تنها و رها نگذارد و باتوجه به علم لدنی که داشت، بهترین گزینه برای تصدی مرجعیت علمی و دینی و نیز سیاسی کشور را درنظر گیرد و نصب نماید. به عبارت ساده، مردم یک روستایی که گله خود را بدون چوپان نمیگذارند، چگونه ممکن است پیامبری مانند حضرت محمد(ص) امت خویش را بدون جانشین رها کند؟!
ب. نصب عامل حفظ وحدت و جلوگیری از اختلافات قومی
جامعهها و به شکل بارز امتها از مناطق و قبایل، نژادها و زبانهای مختلفی تشکیل شده است که هرکدام خواهان بهدست گرفتن حکومت و یا حداقل سهیم شدن در آن، به اندازه وزن و موقعیت خودشان میباشند. این تعدد و اختلاف موجب کشمکش، نزاع و چهبسا جنگ داخلی میگردد که چهره خشونتآمیز آن در جوامع متقدم بیشتر نمایان بود؛ نمونه بارز آن جنگ دو قبیله معروف مدینه، یعنی «اوس» و« خزرج» میباشد که تنها با رویکرد هردو به اسلام شعله جنگ خاتمه پیدا کرد.با رشد و نمو اسلام توسط پیامبر(ص)، پیروان اسلام در مناطق و قبایل مختلف پراکنده و منتشر شدند، دو قطب قدرتمند مسلمانان، یعنی مهاجران و انصار هرکدام به عنوان رقیب برای تصدی حکومت طرح و برنامهای داشته و یا در صدد قبضه حکومت بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) بودند. این نکته را جریان سقیفه تأیید میکند، با وجود عدم تدفین جنازه مبارک پیامبر اسلام(ص)، انصار «بالفور» در محلی به نام سقیفه جمع شده و برای خود شخصی به نام سعد بن عباده را به عنوان رهبر انتخاب نمودند؛ این طرح یا خبر به گوش عمر و ابوبکر رسیده و خودشان را شتاب زده به سقیفه رساندند و مدعی شدند که رهبری شما (انصار) را سران قریش نمیپذیرند، اما با این حال، انصار به عقبنشینی از صحنه قدرت و سیاست حاضر نشدند تا این به اصل نص نبوی متوسل شد که پیامبر(ص) فرموده که امامت و خلافت از قریش باشد، ابوبکر برای تکمیل نظر خود به انصار وعده وزارت داد.
از این قطعه تاریخی روشن میشود که اصل نص نبوی بود که شعله اختلاف و مناقشه را به نفع ابوبکر خاموش کرد.
حال این سؤال مطرح است که نص کلی در تعیین امام از قبیله قریش، آیا خود مسئله و اختلافساز نخواهد بود؟ چرا که قبیله قریش خود بر هزاران فرد شامل است که دهها فرد میتواند مدعی خلافت و امامت گردد، چنانکه عُمَر خلافت را در سقیفه به ابوبکر هدیه داد و در عوض ابوبکر نیز عمر را خلیفه بعد از خود نصب کرد.
اگر مصلحتاندیشی حضرت علی(ع) نبود، شیعیان آن حضرت خلافت ابوبکر را برنتابیده و دامن اختلاف و جنگ، اسلام را فرا گرفته و درخت نوپای حکومت اسلامی را تهدید میکرد.
پس اصل نص خاص و عمل به آن میتوانست بالندگی و شکوه اسلام را حفظ و از اختلاف و جنگ جلوگیری کند. این نکته مورد تأیید بعضی فلاسفه نیز قرار گرفته است.[5]
ج. علم به شخص اصلح و لزوم معرفی و نصب آن
گفته شد که پیامبر(ص) هم از کانال عادی و هم کانال وحی به فرد شایسته و اصلح از همه جهات برای تصدی مرجعیت دینی و سیاسی، علم و آگاهی داشت. اگر با این فرض حضرت فرد مزبور را به این مقام نصب ننماید، نهتنها امت خویش را از رهبری دینی و سیاسی فرد اصلح محروم نموده است، بلکه به نوعی با روی کار آمدن شخص غیراصلح و چه بسا شخص ناکارآمد، به آسیبپذیری دو نهال نوپای خود نیز کمک نموده است.چنین فرضی از پیامبر حکیم و دلسوز به دین و امت بعید و بلکه محال است. به تقریر دیگر، عقل به تقدیم فاضل بر مفضول و ترجیح اصلح بر صالح حکم میکند و این حکم عقل نیز مورد تأیید قرآن کریم است:
«أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَى.»[6]
بر این اساس پیامبر اسلام(ص) نیز، خود به عنوان یکی از عُقلا بلکه عقل کل بر حکم فوق مطلع بوده و میبایست عمل نیز بنماید و لازمه عمل آن تعیین فرد اصلح و شایسته است، وگرنه مخالفت با حکم عقل لازم میآید که از شأن و منزلت آن حضرت بعید میباشد.
د. اعتبار عصمت امام مقتضی نصب
در بحث فلسفه امامت، گذشت که امام برای حفظ صحیح دین و صیانت خالص از آن، میبایست معصوم باشد تا تفاسیر وی نیز از عصمت و حجیت ذاتی برخوردار گردد. (بحث تفصیلی عصمت در فصل ناسازگاری امامت و خاتمیت در ذیل همین مسئله خواهد آمد.)با این نگاه به امامت و شخص امام، روشن میشود که راهکار دیگر، یعنی تعیین امام از طریق شورا یا بیعت ممکن نیست، چرا که آنان به عصمت شخص معصوم علم ندارند و علم آن در اختیار خداوند است که آن را به پیامبرش منتقل مینماید.[7]
هـ. نصب لازمه دین خاتم و جاودان
آیین و شرایع پیامبران پیشین، موقتی بود، به این صورت که آیین و برنامه آنان بعد از مدتی با ظهور پیامبر دیگر نسخ میشد. در این صورت وجود جانشین در همه عرصهها خیلی هم ضروری نبود، اما آیین اسلام آیین جاودان، جهانی و خاتم است که بعد از آن هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد. چنین آیینی برای حفظ موقعیت خود در جهان و جلوگیری از خطر انحراف، بدعت و تحریف، به جانشینی در حد دین خاتم و جهانی لازم دارد.نگارنده توضیح مبسوطی از رابطه امامت و خاتمیت در اثر خود آیین خاتم ارائه داده است که خواننده علاقهمند را به آن حواله میدهیم.[8]
و.تعیین جانشین، رویه پیامبران پیشین
هرچند گفته شد، تعیین جانشین با آیین خاتم بیشتر تناسب و سنخیت دارد، لکن نگاهی به زندگی دینی پیامبران خصوصاً پیامبران بزرگ، روشن میکند که آنان برای حفظ و صیانت آیین و شریعت خود نوعاً به تعیین وصی و جانشینی پرداختند، نخستین پیامبر یعنی حضرت آدم، شیث و اوقینان تا پیامبر خاتم پیامبر و وصی بعدی خود را با امر الاهی انتخاب نمودند. ابوالحسن مسعودی (م 346 ق) در کتاب معروف خود «اثبات الوصیة» لیست جانشینان پیامبران را به رشته تحریر درآورده است.حال چگونه ممکن است پیامبران پیشین با وجود پیامبر خاتم نبودنشان به تعیین جانشین دست زنند، اما پیامبر اسلام با فرض خاتم بودن، جاودان و جهانی بودن دینش هیچ جانشینی در دین معرفی نکرده باشد؟
ز. تعیین جانشین و وصی، سفارش قرآن
قرآن کریم مسلمانان را موقع مرگ به نوشتن وصیت سفارش و امر میکند:«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ.»[9]
قرآن کریم که به وصیت در امور جزئی و خانوادگی این همه اهمیت میدهد و تأکید میکند و مسلمانان نیز خود را متعهد به آن میدانند، چگونه ممکن است که درباره یک مسئله مهم و کلیدی، یعنی تعیین جانشینی دینی و سیاسی برای پیامبر(ص)، هیچ سخنی نگفته باشد و پیامبر نیز بدون وصیت از کنار آن بگذرد؟ آیا این نسبت طعن و زیرسؤال بردن شخصیت پیامبر نیست که آن حضرت برخلاف آیه مزبور هیچ وصیتی درباره امت خود نکرده است؟[10]
ح. تعیین جانشین مبنا و رویه پیامبر در اداره کشور
نگاهی به تاریخ حکومتداری پیامبر اعظم(ص) نشان میدهد که آن حضرت در سفرهای مختلفی مانند شرکت در جبهههای جنگ که از پایتخت حکومت خویش، یعنی مدینه خارج میشد، جانشین خود را تعیین میکرد تا در غیاب حضرت امور اداری، سیاسی و حکومتی تعطیل نماند. حضرت علی(ع)، ابن مکتوم و معاذ از شمار صحابهای هستند که در غیاب پیامبر(ص) جانشین آن حضرت شدند.حال این سؤال پیش میآید، پیغمبری که به مسائل حکومت این همه توجه و عنایت دارد، چگونه ممکن است از تعیین جانشین خود بعد از رحلت چشم پوشی کند؟[11] در حالی که خطر و آسیب آن به مراتب بیشتر است، که به بعضی از آنها اشاره شد.
ط. لازمه عدم نص، برتری دو خلیفه اول بر پیامبر(ص)
نگاهی به تاریخ دو خلیفه اول نشان میدهد که هر دو خلیفه، به انتخاب مردم توجهای نداشتند و حاکم بعدی را خودشان تعیین نمودند. ابوبکر هنگام بیماریاش به عثمان که دبیر خلیفه بود، سفارش اسم عمر را به عنوان خلیفه و جانشین وی بنویسد و از مردم نیز خواست از او اطاعت کنند. «فانی استخلفت علیکم عمر بن الخطاب فاسمعوا و اطیعوه.»[12]عمر نیز نزدیک فوت خود، بدون توجه به انتخاب مردم در اندیشه تعیین حاکم و جانشین خود برآمد، ولکن به جای یک نفر، شش نفر به نامهای: عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن، سعدبن ابیوقاص و علی(ع) را مشخص کرد و دستور داد یکی از این شش تن با رأی بقیه به عنوان خلیفه برگزیده و انتصاب گردد. در متن کتاب خواهد آمد - چنانکه علی(ع) نیز به آن تصریح میکند - نتیجه و برآیند شورای شش نفره فوق، یعنی انتخاب عثمان پیشاپیش معلوم بود.اکثریت قریب به اتفاق اهلسنت منکر وجود نص بر خلافت خلفای خودشان هستند، اما شیعه امامت حضرت علی(ع) را با آیات و روایات متعدد اثبات میکند.
به دیگر سخن، اهلسنت بر مصداق اصل نص، کسی را معرفی نمیکنند؛ در این صورت، آنان دوباره باید به اشکالات پیشین لازم از عدم انتصاب جواب دهند، اما شیعه با اثبات ضرورت نصب مصداق بلکه مصادیق آن را نیز با نصوص مختلف ثابت میکند.
بر این اساس خلیفه اول و دوم به فکر مردم و آینده کشور و بهحسب ظاهر، آینده دین نیز بودند و برای جلوگیری از هر نوع خطر احتمالی پیش از مرگ خودشان به چارهاندیشی پرداختند.
آیا پیامبر اعظم(ص) که همه هستی خویش را وقف دین اسلام کرده بود، به اندازه دو خلیفه اول، آیندهنگر و در مقام چارهاندیشی نبود؟ اهلسنت باید جواب بدهند که آیا سیره دو خلیفه اول در تعیین جانشین خودشان عمل مشروع و خالی از محذور بود یا نه؟
اگر عمل آن دو غیرمشروع و خالی از اشکال و محذور نبود، ما اینجا حرفی نداریم؛ جز اینکه اهلسنت به عمل غیرمشروع شیخین خود اعتراف کردند. اما اگر عمل مشروع و عقلانی و عقلایی بود، سؤال میکنیم، چرا پیامبر(ص) چنین نکرد؟ آیا - العیاذ بالله - حضرت با وجود اتصال به وحی در مقام ثبوت و شناخت به این درک نرسیده بود، یا اینکه - العیاذ بالله - عمداً مصلحت جامعه و دین را نادیده انگاشت و امت را به حال خود رها کرد؟! لازمه این مبنای اهلسنت این است که شیخین - العیاذ بالله - حداقل در این مقام از پیامبر(ص) برتر و افضل باشند و این لازمه را خود اهلسنت بر نمیتابند.
این چالش از سدههای پیش، گرفتار اهلسنت بوده است. ابن ابی الحدید در شرح فرازهای نهجالبلاغه که بر اصل نصب دلالت میکند، یکی از ادله خود در توجیه آنها را واهمه از مخالفت صحابه با نص ذکر میکند، چنانکه در ذیل خطبه ۱6۳ «فآنها کانت اثرة شحّت علیها نفوس قوم»، از استاد خود ابوجعفر یحیی محمد علوی، از کسانی میپرسد که بر حق حضرت (حکومت) هجوم بردند که آیا مراد جریان سقیفه است یا شورای شش نفره عمر که به انتخاب عثمان منجر شد؟ که وی روز سقیفه را جواب میدهد.[13]
ابن ابی الحدید به عنوان یک سنی اعتراف میکند که نفس من اجازه نمیدهد که صحابه را به عصیان پیامبر(ص) متهم کنم؟ «ان نفسی لاتسامحنی ان انسب الى الصحابة عصیان رسول الل(ص) و دفع النص».
در اینجا استاد ابن ابی الحدید -که وی او را دانشمند منصف و وافر عقل توصیف میکند- چنین جواب میدهد که نفس من نیز اجازه نمیدهد که پیامبر(ص) را به اهمال در امر امامت و رهبری امت خود و رها کردن آنان متهم کنم، پیامبری که در هر سفری در مدینه جانشین خود را مشخص میکرد. ابوجعفر به تفصیل جواب خود را توضیح میدهد تا اینکه ابن ابی الحدید قانع شده و میگوید در جواب من نیکو گفتی. «لقد احسنت فیما قلت»[14]
ی. کشف نه نصب
نکته آخری که درباه نظریه انتصاب شیعه باید گفت این است که شیعه الهام از آیات و صریح روایات نبوی بر این اعتقاد است که وجود نوران حضرت علی(ع) پیش از آفرینش عالم مادی موردتوجه و عنایت الاهی بوده و در دنیا نیز صفات و فضایل لازم برای انسان کامل از جهت فردی و اجتماعی و دینی و سیاسی را کسب نموده بود. با این فرض، آن حضرت از همان بدو رسالت اسلام، خود به خود ملاک جانشینی پیغمبر(ص) را دارا بود و اصلا به نصب و تعیین نیازی نداشت.به دیگر سخن، نصب و تعیین از صفات اعتباری و به امور جعلی تعلق دارد، درحالی که مقام جانشینی پیامبر امری تکوینی و حقیقی است و با دارا بودن صفات آن، خود به خود به مقام جانشینی میرسد و به جعل و نصب نیازی نیست.
باری جعل و نصب - که در آیات و روایات آمده است - نه در مقام جعل حقیقی بلکه در مقام ارشاد و راهنمایی به مصداق حقیقی و تکوینی و در واقع کاشف از مقام تکوینی هستند. توضیح آن در نقد شبهة موروثی نمودن امامت خواهد آمد.
خ. اشکالات فقهی و حقوقی نظریه رقیب (انتخاب)
نظریه رقیب یعنی انتخاب خلیفه از طریق شورا و بیعت مخصوصاً بیعتی که در سقیفه توسط چند نفر اتفاق افتاده، فاقد مشروعیت دینی است که تفصیل آن در نقد شبهه «امامت ناسازگار با دموکراسی» فصل دوم و نیز نقد شبهه «نصب عامل تفرقه» فصل چهارم، خواهد آمد.مصداق نصب؟
در صفحات پیشین اصل و ضرورت نظریه نصب و بطلان دو نظریه دیگر (موضع سلبی پیامبر یا تعیین شورا) روشن شد، حال این پرسش مطرح است بعد از پذیرفتن ضرورت وجود نص و نصب از طرف پیامبر(ص)، مصداق آن کیست؟ او در پاسخ این سؤال این نکته را تذکر میدهیم که بعد از ثبوت اصل ضرورت نصب خود به خود امامت منصوص علی(ع) نیز ثابت میشود، برای اینکه اکثریت قریب به اتفاق اهلسنت منکر وجود نص بر خلافت خلفای خودشان هستند، که تفصیل آن در فصل چهارم ذیل شبهه تعارض نصوص (شبهه بیستم) خواهد آمد. اما شیعه امامت حضرت علی(ع) را با آیات و روایات متعدد اثبات میکند که تفصیل آن در پاسخ شبهه انکار نص در قرآن و سنت خواهد آمد.
به دیگر سخن، اهلسنت بر مصداق اصل نص، کسی را معرفی نمیکنند؛ در این صورت، آنان دوباره باید به اشکالات پیشین لازم از عدم انتصاب جواب دهند، اما شیعه با اثبات ضرورت نصب مصداق بلکه مصادیق آن را نیز با نصوص مختلف ثابت میکند.
نمایش پی نوشت ها:
[1] تاریخ طبری، ج2، ص84؛ سیره ابن هشام، ج2، ص55 ؛ سیره حلبی، ج2، ص3.
[2] سیره ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۹.
[3] همان، ج ۲، ص ۱۱4.
[4] ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایة، ص ۱۳ به بعد.
[5] «الأستخلاف بالنص أصوب فان ذلک لا یؤدی إلى التشعب و التشاغب و الأختلاف»، (بوعلی الهیات شفا، ص 451).
[6] یونس، 35.
[7] ر.ک: کشف المراد، ص 4۹۵ الشافی فی الأمامة، ج ۲، ص 5.
[8] ر.ک: آیین خاتم، صص 524-495.
[9] بقره، 180.
[10] ر.ک فضل بن شاذان، الایضاح، ص105.
[11] ر.ک: کشف المراد، ص 496
[12] تاریخ مدینة دمشق، ج ۱۸، ص ۳۱۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۹۱، حوادث سال ۱۳.
[13] توضیح اینکه ابن ابی الحدید بعد از این کلام باز اشکال میکند که ظاهر خطبه فوق استدلال حضرت از طریق اولویت ونه نص است. ابوجعفر در پاسخ میگوید چون این خطبه در جواب سائلی است که میپرسد که با اینکه تو از دیگران به حکومت و پیامبر نزدیک و اولی بودی چرا از حکومت کنار گذاشتند؟ به این دلیل حضرت جواب مناسب سائل را داد. افزون بر جواب ابوجعفر ما در متن کتاب به صورت متعدد به احتجاجهای حضرت به اصل نصب اشاره خواهیم کرد.
[14] شرح نهجالبلاغه، ج ۹، صص ۲4۸ و ۲۵۰
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}