منافع امنیتی را بازیگرانی تعیین می‌کنند که تحت‌تأثیر عوامل فرهنگی قرار دارند
 
چکیده
مهم ترین محلی که جنگ نرم در آن صورت میگیرد و اصلا هدف از جنگ نرم به دست آوردن قدرت در این منطقه است عبارتست از فرهنگ. کشورهای ابر قدرت همیشه دوست دارند که بتوانند ساختار فرهنگی و ارزشها را در جامعه دشمن از بین ببرند و بتوانند گفته های خود را در آن جامعه عملی کنند.

تعداد کلمات 1297/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
در تعاریف و نظریه‌های مختلف در مورد فرهنگ یک نکته مشترک وجود دارد و آن این که فرهنگ مشخصه‌ی انسان و عامل اصلی هویت بخشی به اجتماعات انسانی از سوی دیگران است. در نزد گروهی دیگر فرهنگ را به مثابهی مجموعه‌ای از نهادها، ساختارها یا الگوهایی می‌بینند که هویت جوامع را تشکیل میدهد و گروه سوم به فرهنگ به منزله‌ی اصلی‌ترین تجلی حیات انسانی و مجموعه‌ای از نمادهای مرتبط با یکدیگر می‌نگرند. در هر سه برداشت، فرهنگ عصارهی حیات اجتماعی انسان و جلوه گاه انسانیت انسان در عرصه‌ی اجتماعی معرفی شده است. در تحلیل طبقه‌بندی تعاریف مختلف از فرهنگ نشان می‌دهد که این مفهوم همانند بسیاری دیگر از مفاهیم علوم انسانی، هرکدام از صاحب نظران با توجه به قلمرو، دامنه و میزان حضور فرهنگ در عرصه‌های اجتماعی، مادی و معنوی تعریف و برداشت خود را از فرهنگ ارائه داده‌اند.
کلاید کلوکونی در پژوهشی، ۲۷۰ تعریف از فرهنگ را در دوازده طبقه دسته‌بندی نموده است که شامل فرهنگ به مثابه‌ی «کل روش زندگی»، «میراث اجتماعی»، روش تفکر احساس و اعتقاد مردم»، «ذهنیت رفتار»، «چگونگی رفتار»، «محزون آموخته ها»، «معیار تکرار امور»، «رفتار اکتسابی»، «مکانیزم قواعد هنجاری رفتار»، تکنیک تطبیق با محیط»، «رسوب تاریخ» و «ماتریس رفتار» است. (ابوالقاسمی، ۱۳۸۴، ص ۱۴)
با توجه به آن‌چه بیان شد، تلقی و تعریف فرهنگ از منظر این نوشتار مبتنی بر دیدگاه جامع‌نگرانه است، به گونه‌ای که می‌تواند با دین ارتباط و تعامل برقرار کند و آن تعریف به شرح زیر است «فرهنگ عبارت است از باورها و ارزش‌هایی که از زیرساخت‌های فکری و جهان‌بینی انسان‌ها نشأت می‌گیرد و
فرهنگ عبارت است از باورها و ارزش‌هایی که از زیرساخت‌های فکری و جهان‌بینی انسان‌ها نشأت می‌گیرد و در عرصه‌های مختلف و زیست فردی و اجتماعی زندگی متجلی می‌شود در عرصه‌های مختلف و زیست فردی و اجتماعی زندگی متجلی می‌شود.» (همان، ص ۴۶) پیتر جی. کاترنشتاین در اثر «فرهنگ امنیت‌ملی، هنجارها و هویت در سیاست جهانی» بنیان بسیار مهمی را در حوزه‌ی مطالعات امنیتی گذاشته که کمتر کسی به آن پرداخته است. (افتخاری، ۱۳۸۴، ص ۴۳) این رویکرد با تفحص در مبانی فرهنگی امنیت، گستره‌ی وسیعی را در پیش روی پژوهشگران این حوزه می‌گشاید. مدعای اصلی این پژوهشگر این است که منافع امنیتی را بازیگرانی تعیین می‌کنند که تحت‌تأثیر عوامل فرهنگی قرار دارند؛ بنابراین نوع قدرت و امنیت تحت‌تأثیر هنجارهای دولت و بازیگران است. در این نگاه، امنیت‌ملی مبتنی بر اصل بنیادین «فرهنگی شدن محیط» است. هر محیطی امنیتی دارای سه لایه است که نوع و ترکیب آن‌ها می‌تواند در سیاست‌های امنیتی هر واحد ملی مؤثر باشد. این سه لایه عبارتند از: نهادهای رسمی که رژیم امنیت را شکل میدهند، فرهنگ سیاسی که مواردی همچون حقوق بین‌الملل، دولت‌های ملی و هنجارهای عمومی را دربر می‌گیرد و در نهایت، الگوهای بین‌المللی که به ایجاد روابط حسنه یا خصمانه منجر می‌شود. با تأمل در مطالب گفته شده، مشخص می‌شود که جوهر اصلی امنیت‌ملی را ملاحظات فرهنگی شکل می‌دهد. به همین دلیل، رویکردهای جدید، محیط امنیتی دولت‌ها را در عمل بیشتر فرهنگی - اجتماعی می‌دانند و تهدیدات جدید را می‌توان نرم‌افزارانه و به صورت خاص فرهنگی معرفی نمود. با این رویکرد، فرهنگ از جهت تأثیرات هویتی حداقل دارای سه کارکرد است:
1. سبک زندگی دگرگون می‌کند.
 ٢. الگوی حکومتی را می‌تواند تغییر دهد.
٣. الگوی نظام بین‌المللی را نیز متأثر می‌سازد.

 

بیشتر بخوانید: اصول و قواعد مقابله با جنگ‌نرم


 بنابراین، امنیت‌ملی از آن حیث که در فضای فرهنگی تازه‌ای قرار گرفته است، طباً تحول پذیرفته، شکل و ماهیت تازه‌ای به خود می‌گیرد و آن‌چه به امنیت‌ملی، منطقه‌ای و جهانی هویت می‌بخشد، فرهنگ است و از این منظر، امنیت‌ملی عبارت است از شرایطی که یک ملت بتواند اهداف و ارزشهای پایه ای، هویت ملی خود را حفظ، نهادینه و توسعه داده و در رویارویی با ارزش‌های فرهنگی معارض، از گفتمان مسلط برخوردار بوده و فاقد آسیب‌پذیری فرهنگی باشد. با این نگرش باید گفت تهدیدهایی که اهداف، ارزش‌های اساسی، بنیادین و هویت ملی را به گونه‌ای در معرض خطر قرار دهند که بیم آن رود در آن تغییرات اساسی و ماهوی صورت پذیرد، تهدید امنیت‌ملی به شمار می‌آیند.
در نگاه ایجابی به امنیت‌ملی، قدرت‌نرم بنیاد امنیت و چیستی آن را تشکیل می‌دهد. مفهوم قدرت‌نرم در این نگاه همان مفهومی است که در دیدگاه‌های امثال جوزف نای، هانتینگتون و فوکویاما و آلوین تافلر در نظریه‌های فرهنگ و روابط بین‌الملل آمده است. در این نگاه، تهدید غیرعینی و نامحسوس و نتیجه‌ی تحولات طراحی شده‌ی نرم افزارانه است و راه دستیابی به امنیت از طریق کسب قدرت‌نرم و جذابیت است. اعتقاد بر این است در کشوری که یک گفتمان و ایده‌ی مسلط و جذاب وجود داشته باشد و یا یک تصویر و ادراک مشترک از اهداف و ارزش‌های پایه‌ای شکل بگیرد، تهدید نظامی و بیرونی منتفی خواهد بود؛ به عبارت دیگر، رویکرد به امنیت در دهه‌های اخیر و به طور مشخص پس از دوران جنگ سرد، نرم افزارانه و با تأکید بر کاربرد قدرت‌نرم است و نوع و ماهیت تهدید با رویکرد جهانی‌سازی فرهنگ که هدف آن، لیبرالیزه کردن جهان غیر لیبرال و یکسان‌سازی ارزش‌ها و سبک‌زندگی غربی است، تهدید نرم خواهد بود. در همین چهارچوب، دشمنان انقلاب اسلامی پس از ناکامی در مقابله با جمهوری اسلامی ایران از طریق تهدیدات سخت (اعم از روش‌های نظامی و تحریم اقتصادی و اقدامات ایذایی)، به بهره‌گیری از «راهبرد تهدید نرم» روی آورده‌اند. تافلر (۱۳۸۰) بر این باور است که انقلاب اسلامی گفتمان نوینی را پدید آورده است که بعد نرم و فرهنگی آن ارجح بر سایر ابعاد است و این واقعیت به سبب احیای نظام ارزشی مبتنی بر خصایص فرهنگی مذهبی و ملی) هویت نوینی را در مردم جامعه شکل داده است که متمایز از هویت سایر ملل مسلمان است. از دیدگاه بایر (۲۰۰۸) برای رسوخ در هویت فرهنگی مردم ایران و ایجاد فاصله بین ملت و نظام ایران، رویکرد به امنیت در دهه‌های اخیر و به طور مشخص پس از دوران جنگ سرد، نرم افزارانه و با تأکید بر کاربرد قدرت‌نرم است و نوع و ماهیت تهدید با رویکرد جهانی‌سازی فرهنگ که هدف آن، لیبرالیزه کردن جهان غیر لیبرال و یکسان‌سازی ارزش‌ها و سبک‌زندگی غربی است، تهدید نرم خواهد بود.باید ابعادی را آماج قرار داد که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان رمز ماندگاری و افزایش قدرت نفوذ خویش بهره می‌گیرد. ابعادی مانند هویت فرهنگی، جذابیت، حمایت مردمی، مشروعیت سیاسی و احساس فراگیر امنیت همگانی. تیمر من کنت عضو عالی رتبه‌ی سازمان سیا، کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین در سیاست‌های ایران از بین بردن خصوصیات انقلابی رژیم ایران است و این فقط با اقدام نظامی و تحریم اقتصادی به دست نمی‌آید، بلکه باید نفوذ روحانیون از بین برود و عقاید انقلابی از درون تهی شود. به همین سبب، آمریکاییان بر این باورند که برای رسوخ در این هویت و ایجاد فاصله بین ملت و نظام ایران، باید ابعادی را آماج قرار داد که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان رمز ماندگاری و افزایش قدرت نفوذ خویش بهره می‌گیرد (بایر، ۲۰۰۸). منظور آمریکایی‌ها از آن «أبعاد»، هویت فرهنگی، جذابیت، حمایت مردمی، مشروعیت سیاسی و شمول فراگیر احساس امنیت همگانی است. تأمل در متون رسانه‌های فارسی آمریکا و سایر کشورهای غربی، آشکار می‌سازد که آنان با بهره‌گیری از سازوکارهای روانشناختی و جامعه شناختی، در پی آن هستند تا فرهنگ، روابط و نهادهای اجتماعی، احساس دلبستگی و انسجام ملی، وحدت سیاسی و مذهبی و جز آن را آماج فشار و تهدید قرار دهند و زمینه‌ی تغییر رفتار» و «فروپاشی از درون» را فراهم سازند. پیدا است که چنین تهدیدی، به سبب ماهیت غیرمستقیم، پنهان و مشروع نمای خود، خطرناک‌تر از تهدید سخت و مستقیم است. چه شواهد روانشناختی زیادی وجود دارد که آشکار می‌سازد این‌گونه تهدیدها تأثیر عمیق و ناهشیارانه ایی بر سازمان ذهنی افراد و نظام فرهنگی جامعه و نهادها و سیستم‌های اجتماعی برجای می‌نهد. یا به تعبیر ترکی حمد (ترجمه‌ی آموزگار، ۱۳۸۳) این‌گونه تهدیدها موجب زوال نظام‌های فرهنگی و سیاسی ملت‌های آماج می‌شود، به همین سبب، ضروری است این‌گونه تهدیدها به دقت مورد کاوش قرار گیرند و برای مقابله با آن‌ها و تقلیل دامنه‌ی تأثیرشان، چاره‌اندیشی شود.


منبع: کتاب اصول و مبانی جنگ نرم؛ علی محمد نائینی؛ انتشارات ساقی.