شخصیت‌شناسی مارتین لوتر و تاثیر شخصیت بر عملکرد اجتماعی
راضیه مرزانی[1] (کارشناس ارشد مطالعات زنان)
چکیده
در مباحث روان‌شناختی، یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار بر شخصیت انسان، عوامل بیرونی و محیطی است که می‌توان از جمله این موارد خانواده، محیط مدرسه و هم‌سالان را برشمرد. در تحلیل شخصیت موثران و رهبران اجتماعی نیز می‌توان از این موارد بهره جست. در این نوشتار به بررسی مولفه‌های اجتماعی موثر بر شخصیت مارتین لوتر پرداخته شده است.
کلیدواژه: شخصیت، مارتین لوتر، عوامل اجتماعی، لوتریسم، پروتستان.
عوامل اجتماعی موثر بر شخصیت مارتین لوتر
1-     خانواده
عمده مشکل در بررسی زندگی مارتین لوتر و به‌خصوص دوران کودکی او که در بستر چه خانواده‌ای رشد یافته است، این است که قدیم‌ترین منابع، چه دوستانه و چه خصمانه، آن است که بی‌طرفی در آن دیده نمی‌شود و سوگیری خاصی در آن هویداست.[2]
مشکل دیگری که در این میان وجود دارد و برای روان‌کاوان چاره‌ای جز پذیرش این امر نیست، آن است که اطلاعات کمی در مورد دوران کودکی مارتین لوتر وجود دارد و کمتر از آن در مورد پدر و مادر اوست. به گفته هایل[3]، شواهدی که در دست داریم، اغلب به‌طور مستقیم از گفتگوهای لوترِ بزرگ‌سال به‌دست‌آمده، مدارکی که مستلزم ارزیابی محتاطانه و دقیق است.[4] توصیفی که از دیانت خانواده او داریم این است که پدر و مادر لوتر، کاتولیک‌های پرهیزگار بودند.[5]
به همین خاطر به تحلیل‌هایی که از سوی برخی روان‌کاوان ازجمله اریکسون در مورد والدین لوتر انجام‌شده، ایراداتی گرفته‌شده است. اریکسون از برخی از همان اظهاراتی که لوتر در بزرگ‌سالی خویش بیان کرده است، پدرش را دارای خُلقی خشن و مادرش را نیز بدرفتار معرفی کرده است که دوران کودکی او را شکل داده است و هویتی ناقص را برای او به بار آورده است. او تنبیهاتی را که مادرش در مورد او انجام می‌داد، به نیکی و خیر یاد می‌کرد و در سراسر زندگی به پدرش، مهر و اخلاص ناگسستنی داشت.[6] این نخستین تصاویری است که لوتر از والدین خویش در ذهنش نقش ‌بست که بعدها در دیدگاه‌های مذهبی و الهیاتی لوتر تأثیر داشته است.[7]
بر اساس تفسیری که اریکسون از سخنان خود لوتر داشته است، پدر او، هانس لوتر را شخصیتی جاه‌طلب، خشن و تندخو می‌داند که این تندخویی وقتی آشکارتر می‌شد که می‌کوشید جلو خشم فرزندانش را بگیرد.[8] بارها لوتر خود اشاره به تنبیه‌های پدر کرده است که با ضرباتی بر باسن او، اقدام به این امر می‌کرده است که درنتیجه آن، این‌گونه برداشت می‌کند که رابطه لوتر با پدرش بیمارگونه و جوّ کلی آن دوره، ظالمانه بوده است.[9]
در دیگر سخنانی که لوتر بیان داشته است، اریکسون این‌گونه برداشت می‌کند که مادر او - مارگارت (هانا) - نیز دارای انضباط خشکی بوده که روان او را می‌آزرده است.[10]
اریکسون، آن‌چه از رفتارهای والدین او به‌عنوان تحلیل روانی برداشت می‌کند، آن است که رفتارهای خشمگینانه پدر و عدم رضایت اولیه در این‌که او راهب بشود، بحران طولانی هویت را برای او پدید آورد. لوتر پدر زمینی‌ای داشت که راضی به راهب شدن او نداشت و پدری آسمانی‌ای که با رعدوبرقی او را به این سمت کشیده بود. این بحران وقتی بیشتر بروز کرد که مراسم عشای ربانی‌ای که او برای اولین بار اجرا می‌کرد نتوانست با پدر آسمانی خویش ارتباط برقرار کند و پدر زمینی خویش را نیز بعد از آن مراسم از خود طرد کرد.
به گفته اریکسون، حال که او تائید و حمایت هر دو پدر را از دست ‌داده بود، در معرض بحران طولانی هویت و تعارض‌های کودکانه قرار گرفت که از درون در او بیدار گشته بود. او از خود نشانه‌هایی بروز می‌داد که نمودار «حالت روان‌پریشی مرزی»[11] و ازجمله وسوسه فکری-عملی و نیز توهمات و حمله‌های اضطراب هیستریک و سریعاً متغیر بود. این چرخش را می‌توان در این دید که همان‌طور که روزی از شیطان بیزار بود از مسیح نیز ترسید و حتی از او نیز بیزار شد، چرا که او را فردی می‌دانست که برای مجازات آمده بود.[12] این مجموعه مشکلات روانی‌ای بود که از طریق خانواده برای او پدید آمده بود.
در این میان، مورخانی وجود دارند که برداشت‌هایی که اریکسون در مورد پدر و مادر لوتر داشته‌اند، نادرست هست. ازجمله این مورخان می‌توان استیون اُزمنت[13] و سیگینز[14] را نام برد.[15]
در سخنان دیگری که می‌توان در مورد خانواده لوتر بیان داشت این است که پدری سخت‌کوش داشت. هانس که شخصی بی‌چیز و فقیر و بدون حمایت مالی بوده توانست تا یک مالک مستقل ارتقاء مقام یابد.[16]
در بررسی کلی اوضاع مالی خانواده لوتر می‌توان این را گفت که او در کنار رشد اقتصادی خانواده خویش رشد کرده است و به همین دلیل رنگی از تجملات را در خانواده خویش ندیده است، او نه در فقر زیسته است و نه در رفاه کامل.[17] از همین روی او شخصیتی نبوده است که رنگ سختی را ندیده باشد و به‌گونه‌ای نازپرورده باشد. به همین دلیل شخصیتی که حاصل این نوع تربیت است و می‌توان نوع تربیت او را تربیتی قاطعانه بدون محبت دانست[18]، آن است که از او کسی پدید آمد که می‌توانست درد محرومان و دهقانان را دریابد و برای حل مشکلات آن‌ها که با کلیسا در ارتباط بود، وارد شود.[19]
2-     مدرسه
در مورد دوران مدرسه مارتین لوتر آنچه قابل‌بحث است یادگیری‌هایی است که به‌گونه‌ای بر حرکات اصلاح‌طلبانه او تأثیر گذاشته است. این دست از یادگیری‌ها را صرفاً در درس‌هایی که مارتین لوتر در دیرها آموخته است، نمی‌توان و نباید محدود کرد به همین خاطر الگو گیری مارتین لوتر از برخی مصلحان پیش از خود نیز بر اساس مطالبی که در ذیل عامل مدرسه بیان کردیم می‌تواند به‌گونه‌ای یادگیری محسوب شود.
در این میان آموزه‌هایی نیز وجود دارد که مورد طرد و رد مارتین لوتر قرارگرفته است که از میان آن‌ها می‌توان فلسفه ارسطو را نام برد که مورد نقد جدی مارتین لوتر قرارگرفته بود. او فلسفه ارسطو را در دانشگاه ویتنبرگ مورد مطالعه قرارداد ولی آن تعالیم را نپسندید و او را شخصی مغرور و بت‌پرست و فاسد العقیده دانست که با «کلمات میان‌تهی» خود باعث گمراهی گروهی از مسیحیان شده است.[20]
یادگیری‌هایی که به‌گونه‌ای بر حرکات اصلاح‌گرانه او و نیز معرفت دینی او به‌طور خاص تأثیر گذاشت عبارت‌اند از:

    دو شخصیت اصلاح‌گر؛ جان ویکلیف[21] و جان هوس[22].[23]
    مطالعه و تدریس کتاب مقدس: لوتر تأکید می‌کرد که کلیسا با این سخن که اولاً باید فقط کتاب مقدس لاتینی را خواند و ثانیاً ترجمه آن به زبان محلی جایز نیست و ثالثاً کلیسا تنها مرجع تفسیر کتاب مقدس است، کتاب مقدس را کنترل می‌کند. لوتر اطمینان خاطر خویش را فقط در کتاب مقدس جستجو می‌کرد. به‌خصوص از کتاب مزامیر و رسالات قدیس پولس رسول استفاده بسیار می‌کرد و با شوق قلبی و حرارت باطنی به تعالیم و تعلم مشغول بود.

جان بایرناس در کتاب تاریخ جامع ادیان این‌گونه آورده است:
روزی رساله به رومیان را مطالعه کرد و به این جمله مصادف شد: «عدالت خدا مکشوف می‌شود از ایمان تا ایمان، چنان‌که مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود». از این عبارت برقی در ضمیر و روح او تابش گرفت که انقلابی در افکار او پدید آورد. وی [لوتر[ گفت: «ایمان و فقط ایمان برای نجات انسان کافی است و درک رحمت و لطف الهی تنها به‌وسیله اعمال نیست، بلکه خداوند متعال مانند پدری مهربان، رحیم و بخشاینده به صاحبان ایمان است و هر کس بامحبت و توکل الهی زندگانی می‌کند، اعمال خود را تنها با میزان ایمان باید بسنجد و انسان مانند طفلی که به محبت پدر خود یقین دارد به خداوند محبت می‌ورزد و توکل می‌کند. پس حق‌شناسی و معرفت سرچشمه حیات عیسوی است، نه ترس و هراس.»[24]

    تأثیر اومانیسم: در مورد تأثیر اومانیسم بر نهضت اصلاح دینی، نظرات گوناگون وجود دارد. برخی بر این باور هستند که این دو هیچ تأثیری بر روی‌هم نداشتند.[25] در مقابل این اندیشه برخی برآنند که مهم‌ترین عامل مؤثر بر اصلاح‌طلبی دینی، اومانیسم بوده است.[26] به همین دلیل برخی به‌طورکلی اومانیسم را ذاتاً قرون‌وسطایی و مسیحی می‌دانند.[27] و گروهی دیگر اصلاح دینی را بازگشت به قرون‌وسطی و حرکتی علیه رنسانس که از عناصر اصلی آن اومانیسم است، محسوب می‌کنند.[28]

می‌توان گفت آشنایی لوتر با اومانیسم در دانشگاه ارفورت[29] بود که او در سن 17 سالگی وارد آن شده بود که کانون برخورد بین مدرسی‌ها و اومانیست‌ها در آن زمان به شمار می‌آمد. در این زمان ارفورت تحت تأثیر اومانیست‌ها در پی اعاده متون نخست نویسندگان ارسطویی بوده است. بر همین اساس دانشجویان به‌جای آن‌که باواسطه و غیرمستقیم با آن متون در ارتباط باشند، مستقیم با آن‌ها آشنا می‌شدند.[30]
منابع ادبی کلاسیکی که آن روز مورد توجه اومانیست‌ها بود، مورد مطالعه و علاقه لوتر نیز قرار گرفت و او به مطالعه آثاری هم‌چون سیسرو[31] و ویرجیل[32] و دیگر نویسندگان ادبی کلاسیک علاقه نشان داد.[33]
مطالعه این منابع ما قبل مسیحی و تأثیر آن بر لوتر جوان را می‌توان سال‌ها بعد در سخنرانی‌هایی که او بیان می‌کرد به عینه دید. لوتر از سال 1513 میلادی خطابه‌هایی درباره مزامیر ارائه می‌کرد و در آن خواهان کمک گرفتن از اشعار رمزی وریگل، به‌منظور فهم معانی کتاب مقدس بود. در همین حال او از دیگر کارهای ویرجیل در مشخص کردن بعضی از مناطق جغرافیایی عهد عتیق کمک گرفت.[34]
در ابتدای شروع اعتراضات لوتر، اومانیست‌هایی همچون دسیدریوس اراسموس[35] از او حمایت می‌کردند ولی بعدها با او دچار مشکل شدند.[36] که می‌توان ازجمله اختلافات را اختلاف بر سر فیض الهی دانست. اومانیست‌ها با تأکید بر آگاهی فردی و توجه نو به هویت بشری، آموزه آمرزیدگی را در کانون توجه قراردادند. نظریه ایشان نزدیک به نظر پلاگیوس بود ولی در مقابل، لوتر نظر آگوستین را برمی‌گزید که رستگاری تنها از راه فیض[37] است و این‌که آمرزیدگی تنها به‌وسیله ایمان به دست می‌آید.[38]

    تأثیرپذیری الهیاتی از آگوستین: حکمت مدرسی نخستین الهیاتی بود که مارتین لوتر با آن آشنا شد. این مکتب در دورۀ تسلط کلیسا بر جامعه اروپایی رشد چشمگیری داشت. درواقع این جریان، نفوذ کلیسا در آموزش‌وپرورش را نشان می‌دهد. مثلاً در مورد چرخش خورشید بر دور زمین یا بسط تئوری ارسطویی این مکتب نقش بسزایی داشت. افکار کلیسا به نحو دل‌خواه از تسلط بر آموزش‌وپرورش گسترش پیدا می‌کرد تا حدی که به دخالت گسترده دین در سیاست منجر شد.

واژۀ Scholastic از ریشه لاتین Schola به معنی مَدرَس است. در قرون‌وسطی، علم و حکمت تنها در مدارس و کلیساها تدریس می‌شد؛ بنابراین مجموعه علم و حکمت، منتسب به مدرسه (مدرسی) و بنام اسکولاستیک معروف شد و طرفداران این مکتب نیز مَدرَسیّون لقب یافتند. این مکتب، از قرن نهم میلادی به وجود آمد و تا قرن پانزدهم رواج داشت.[39] ازجمله افراد مؤثر در این گروه را می‌توان توماس آکویناس[40]، آنتونی فلورانس[41]، راجر بیکن[42]، ویلیام اوکامی[43] و جان ویکلیف[44] نام برد.
مارتین لوتر، الهی‌دانی شناخته می‌شد که از این الگوی کلامی بهره می‌جوید تا وقتی‌که به مطالعه دقیق نوشته‌های آگوستین پرداخت و به این نتیجه رسید که حکمت مدرسی درست نیست و این الهیات نتوانسته است در مورد فیض الهی، حق مطلب را ادا کند و عقیده آن‌که فرد خود می‌تواند به رستگاری دست یابد نادرست است.[45]
3-     جامعه
محیطی را که مارتین لوتر در آن می‌زیست و به‌گونه‌ای بر روی شخصیت اصلاح‌گر او تأثیر داشت، می‌توان از دو سو مورد بررسی قرارداد. نخست حرکات و فعالیت‌هایی که کلیسا انجام داد و به‌گونه‌ای علت بخشی از رفتارهای اصلاح‌گرایانه لوتر، واکنشی به این فعالیت‌های کلیساست و دیگری جامعه عوامی که لوتر در آن می‌زیست.
در این بخش در دو قسمت بحث صورت می‌گیرد:
الف) جامعه کلیسا در زمان مارتین لوتر
عمده‌ترین مشکل کلیسا در این دوران، جاه‌طلبی‌ها و مال‌اندوزی‌هایی است که کلیسا توسط کشیشان انجام می‌داد. این کار با افزایش مالیات‌ها صورت می‌گرفت که به انباشت خزاین و گنجینه‌ها می‌انجامید. این رویه به‌گونه‌ای پیش رفت که مقامات روحانی کم‌کم به اشراف‌زادگانی تبدیل شدند که با عشرت‌طلبی و زندگی پرتجمل، روزگار می‌گذراندند.
این فساد مالی گونه‌های مختلفی داشت ازجمله آن‌که منصب‌های روحانی و امتیازات کلیسا به خرید و فروش گذاشته می‌شد که این عمل را سایمونی[46] می‌نامیدند. استناد ایشان بر شرعی بودن این امر کتاب مقدس بود.[47][48] کلیسا مدعی بود که بر همه حکومت دارد و برای سال‌ها آن را به‌صورت موفقیت‌آمیزی اعمال کرده بود و با قدرت خود حکم می‌راندند.[49] اسقفان و کشیشان خود را دارای درجه‌ای برتر از دیگران می‌دانستند. استناد ایشان بر اول قرنتیان بود. در باب 12 این رساله آمده است:
گمان بر این بوده است که پاپ، اسقف‌ها، کشیش‌ها و راهب‌ها مقامات روحانی و شاهزادگان، اربابان و صنعت‌گران و دهقانان مقامات دنیوی‌اند. این یک طرح ریاکارانه بسیار جالب است؛ اما این‌جای نگرانی نیست، چون همه مسیحیان واقعاً مقام روحانی‌اند و بین آن‌ها تفاوتی نیست؛ تنها مقام‌ها فرق می‌کند. همان‌طور که پولس قدیس می‌گوید.
کلیسا از درون گرفتار ضعف و بیماری مفرط ناشی از انحطاط تاریخی بود، از بیرون نیز با امواج نوظهور افکار انسان‌مدارانه و اومانیستی روبرو گردیده و در مقابل آن به انفعال گرفتار آمده بود.[50]
این‌جا تعجب نیست که مخالفت با پاپ در قرن چهاردهم، به‌طور بسیار زیادی افزایش یابد. این مخالفت ریشه در دانشگاه‌ها، مدارس عالی، مدارس، ظهور طبقه متوسط در شهرها و ازجمله چهره‌های متنفذ ادبی و بنگاه‌های تبلیغاتی داشت.[51]
یکی از نمودهای فساد مالی و نیز فعالیت‌های زشت کلیسای کاتولیک در این دوران، فروش آمرزش‌نامه بوده است. آمرزش‌نامه، وعده‌های مغفرتی است که کلیسا در ازای عمل خاصی به یک شخص مسیحی می‌دهد. درگذشته‌های دور، آن عمل خاص می‌توانست نماز، روزه، زیارت، توبه یا شرکت در جنگ بر ضد کافران باشد؛ اما کم‌کم پرداخت پول، جایگزین این اعمال شد؛ علت آن‌هم این بود که انجام دادن بسیاری از اعمال با حجمی که معین کرده بود برای افراد عادی امکان‌پذیر نبود. اولین کسانی که با مغفرت فروشی به مبارزه برخاستند عبارت‌اند از: توماس گسکوین[52] در حدود سال 1450 میلادی، پاپ بونیفاکیوس نهم در سال 1392 میلادی، پاپ مارتینوس پنجم در سال 1420 میلادی، پاپ سیکستوس چهارم در سال 1478 میلادی[53] و جان هوس بودند که درنهایت یکی از اتفاقاتی که برای جان هوس افتاد، آن بود که حمایت اساتید دانشگاه را از دست داد.[54]
در سال 1509 میلادی، دسیدریوس اراسموس[55] کتابی بر ضد خرافات کلیسا نوشت که در بخشی از آن به مسئله آمرزش‌خواهی پرداخت و آن را مورد نقد قرارداد.[56]
مستندات الهی که برای این عمل توسط کلیسای کاتولیک بیان می‌شد عبارت‌اند از:

    قدرت و اختیاراتی که عیسی به پطرس داده بود و پطرس به اسقف‌ها و اسقف‌ها به کشیش‌ها اعطا کرده بود.[57]
    نظریه «خزانۀ شایستگی قدیسان»: این نظریه به این معناست که فدا شدن عیسی بر صلیب و حجم انبوه عبادت‌ها و توبه‌های مریم مقدس و قدیسان و کشیشان، خزانه‌ای سرشار از شایستگی برای کلیسا فراهم آورده است. این خزانه مانند یک حساب بانکی در دسترس کلیساست تا بتواند با پرداخت بخشی از این شایستگی‌ها در ازای اعمال خاصی، گناهان دیگر مسیحیان را نیز ببخشد.[58]
    آموزه‌های برزخ: روح انسان پیش از ورود به بهشت، مدتی را باید در عذاب برزخ سپری کند تا پاک شود و باز بتواند رابطه خویش را با خدا که براثر گناهان تیره شده بود، بهبود بخشد، زیرا عدالت خداوند مقتضی آن است که انسان گناهکار برای جرم خود تاوانی بپردازد؛ حال یا در این دنیا یا در برزخ.[59]

ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن بیان می‌دارد که در دادگاه‌های آن زمان، تبدیل مجازات کیفری به جریمه‌های نقدی امری معمول بود؛ و به‌زودی رسم پرداخت نقدی کفاره به‌جای انجام اعمال و عبادات زاهدانه کاملاً رایج شد.[60]
جریان آمرزش‌نامه، به‌گونه‌ای نبود که خاص یک کلیسا باشد، بلکه به‌سرعت هر کلیسایی برای بازسازی خود، اقدام به امر فروش آمرزش‌نامه‌ها کردند گرچه کلیسای کاتولیک، سعی کرد ضوابطی برای این امر تعیین کند ولی نتوانست توفیقی در این امر به دست بیاورد.
این عمل رسمی کلیسا در آلمان، با واکنش و نارضایتی مردم روبه‌رو شد؛ علت آن را می‌توان این دید که در قرن شانزدهم، اولین زمزمه‌های ناسیونالیستی در اروپا وزیدن گرفت و مسیحیان آلمانی از این‌که با خرید آمرزش نامه‌ها جیب اربابان خویش را پر می‌کردند، ناراحت بودند. گرچه این نارضایتی همیشه در خفا مانده بود تا این‌که لوتر، دست به اعتراض علنی در این مورد زد.[61]
لوتر در مقابل این عمل فاسد کلیسا، بیانیه‌ای بسیار شدید در 95 ماده منتشر کرد. او در مقابل تتزل که یکی از کسانی بود که در کلیسای خود اقدام به آمرزش‌فروشی می‌کرد و گفته بود: «هم‌زمان با چرخش سکه‌ها در صندوق خیریه، روح هم از برزخ رها می‌شود.» او در ماده 28 خود نوشت: «یقیناً وقتی سکه در صندوق به صدا درمی‌آید، آز و طمع زیاده خواهد شد؛ اما آن‌گاه‌که کلیسا شفاعت می‌کند، نتیجه تنها در دستان خداست ...» و در ماده 32 می‌گوید: «کسانی که بر این باورند که می‌توانند به سبب آمرزش نامه‌ها از نجات خود مطمئن شوند، با معلمان خویش سزاوار لعنت ابدی خواهند شد»[62].
ب) مردم زمانۀ مارتین لوتر
بنا به گفته‌های تاریخی مورخان، قرون‌وسطی که لوتر در آن می‌زیسته است، خرافات و ترس در آن بسیار دیده می‌شود.
اریکسون در کتاب «لوتر جوان»، گزارشی از معدن‌داران تورینگیا که پدر لوتر در آن‌جا شاغل بوده، بیان کرده است که نشان از خرافاتی‌ترین مردم آن زمان بوده‌اند. این امر ظاهراً نه‌تنها ناشی از تمایلات منطقه‌ای بلکه به سبب ویژگی‌های کار ایشان بود که در معرض راهنمایی‌های اشتباه، اکتشافات تصادفی و بدبختی‌های ناگهانی قرار داشت.[63]
اریکسون بیان می‌دارد که ترس از فاجعه که همیشه همراه معدن‌کار است باعث شد که لوتر در کار خود به مرگ ناگهانی توجه کند و همواره در اندیشه قضاوت الهی باشد که هرلحظه ممکن است فرارسد.[64]
واسطه‌ها و موکلان بی‌شماری هم‌چون الهه‌های یونان در اندیشۀ مردم زمانۀ او حضور داشتند که برای هر مصیبت و بیماری‌ای که وجود داشت قدیسی بود که رهایی از آن بیماری و مصیبت به دست او بود. به‌عنوان نمونه قدیسه، مادر مریم عذرا، مراقب سلامت معدن‌کاران بود.
این خرافات به‌گونه‌ای نبود که لوتر را مورد تأثیر قرار نداده باشد. قدیسه، در یک روز سرنوشت‌ساز به سراغ لوتر آمد و زندگی او را تغییر دارد. قصه از این قرار بود که لوتر با درجه ممتاز فوق‌لیسانس در سن 21 سالگی، نخستین نیم سال تحصیلی خود را در رشته حقوق می‌گذراند. در میان آن ترم، برای دیدار با خانواده مرخصی می‌گیرد و به خانه می‌رود. درراه بازگشت به مدرسه، دچار صاعقه‌ای شدید شد که یکی از آن‌ها در کنار او فرود آمد و ترسی عمیق از مرگ حتمی در او برانگیخته شد، لوتر فریاد زد: «به دادم برس سنت آن ... می‌خواهم کشیش شوم».[65]
این پنداری نبود که به‌راحتی لوتر از آن بگذرد و صرفاً آن را یک صاعقه‌ای عادی بداند. بنا بر آن خرافاتی که در ذهن لوتر نقش بسته بود و به او شکل داده بود، او نمی‌توانست از آن پیمان بگذرد و آن را پیمانی حتمی و الزام‌آور می‌دانست. از همین روی، دو هفته بعد او به جرگه راهبان پیوست و در صومعه آگوستینی در ارفورت رحل اقامت گزید.[66]
 با جمع‌بندی‌ای که در مورد جامعه می‌توان بیان داشت، بدون شک یکی از عوامل مؤثر بر شکل‌دهی شخصیت مارتین لوتر که یک مصلح دینی است، همین مورد اجتماعی است.
 
منابع

    ابرمان، هیکو، لوتر مردی میان خدا و شیطان، مترجم: فریدن الدین رادمهر و ابوتراب سهراب، تهران: نشر چشمه، 1385.
    بایر ناس، جان، تاریخ ادیان جهان، مترجم: علی‌اصغر حکمت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1359.
    جونز، ارنست، اصول روان‌کاوی، مترجم: هاشم رضوی، تهران: کاوه، 1340.
    الدر، جان، تاریخ اصلاحات کلیسا، تهران: انتشارات: نورجهان، 1326.

5.       شاملو، سعید، روان‌شناسی شخصیت، تهران: نشر رشد، 1382.

    شاملو، سعید، مکتب و نظریه‌ها در روان‌شناسی شخصیت، تهران: نشر رشد، 1384.
    شولتز، دوان پی، سیدمن الن شولتز، نظریه‌های شخصیت، مترجم: سید یحیی محمدی، تهران: ویرایش، 1391.
    فازدیک، هری امرسون، مارتین لوتر، اصلاح‌گر کلیسا، مترجم: فریدون بدره ای، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.
    فضایی، یوسف، «تعریف شخصیت و عوامل سازنده آن»، چیستا، آبان و آذرماه 1381، شماره 192-193.
    فوگل، اشپیل، تمدن مغرب زمین، مترجم: محمدحسین آریا، تهران: نشر امیرکبیر، 1380.
    فیست، جیس و گریگوری جی فیست، نظریه‌های شخصیت، مترجم: یحیی سید محمدی، تهران: نشر روان، 1391.
    فیلدینگ آگبرن، ویلیام، زمینه جامعه‌شناسی، مترجم: احمد حسین آریان پور، تهران: نشر دهخدا، 1354.
    کریمی، یوسف، روان‌شناسی شخصیت، تهران: نشر ویرایش، 1378.
    کینگ، ساموئل، جامعه‌شناسی، مترجم: مشفق همدانی، تهران: نشر امیرکبیر،1346.
    مک گراث، آلیستر، «انتقال به مدرنیته»، مترجم: محمدتقی انصاری پور، هفت‌آسمان، پائیز 1381، شماره 15.
    مک گراث، آلیستر، «تأثیر نهضت اصلاح دینی بر تاریخ»، مترجم: بهروز حدادی، هفت‌آسمان، تابستان 1381، شماره 14.
     مک گراث، آلیستر، درس‌نامۀ الهیات مسیحی، مترجم: بهروز حدادی، قم: نشر دانشگاه ادیان و مذاهب، 1381.
     مک گراث، آلیستر، مقدمه‌ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، مترجم: بهروز حدادی، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1387.
    منیجر، ویلیام و دیگران، رشد شخصیت و بهداشت روانی، مترجم: عشرت نظیری، تهران: انتشارات اولیاء و مربیان، 1369.
    وان وورست، رابرت ای، مسیحیت از لابه‌لای متون، مترجم: جواد باغبانی و عباس رسول‌زاده، قم: مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1384.
    وولف، دیوید، روانشناسی دین، مترجم: محمد دهقان، تهران: نشر رشد، 1386.
    همت بناری، علی، «شخصیت و مهم‌ترین عوامل غیر وراثتی شکل‌گیری آن»، معرفت، قم، سال 16، آبان 1386.

23.  D.Martin luther Werke, Kritisch Gesamtauagaba, Tischreden [table talk].
24.  E.H. Erikson, Young Man Luther (2nd ed), New York:Norton,1962.
25.  E.H. Erikson, Young Man Luther (2nd ed). New York:Norton,1963.
26.    John W,A. O Malley, History of the popes, Rowman & Littlefield. Published, 2010.
 

[1]. کارشناس ارشد مطالعات زنان
[2]. I. Sigginis, Luther and his mother, Philadelphia: fortress press,1981, P.41.
[3]. Haile
[4]. H.G.Luther Haile, An Experiment in Biography, Princenton, N.J: Princenton University Press,1980, P.2.
[5]. جان، الدر، تاریخ اصلاحات کلیسا، تهران: انتشارات نورجهان، 1326، ص 95.
[6]. هری امرسون فازدیک، مارتین لوتر، اصلاح‌گر کلیسا، مترجم: فریدون بدره ای، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383، پنجم، ص 7.
[7]. دیوید وولف، پیشین، ص 564.
[8]. E.H. Erikson, Young Man Luther,p.57-58.
[9]. Ibid, p. 64.
[10]. Ibid, p.65.
[11]. Borderline personality disorder
[12]. Ibid,pp.147-148.
[13]. Ozment
[14]. Sigginis
[15]. دیوید وولف، پیشین، ص 564.
[16]. همان، ص 160.
[17]. همان، ص 160-163.
[18]. محمد محمدی ری‌شهری، حکمت نامه کودک، مترجم: عباس پسندیده، قم، موسسه علمی-فرهنگی دارالحدیث، 1385، اول، ص 181-182.
[19]. هیکو ابرمان، پیشین، ص 170.
[20]. جان بایر ناس، تاریخ ادیان جهان، مترجم: علی‌اصغر حکمت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1359، چهارم، ص 668.
[21]. John Wycliffe
جان ویکلیف در سال 1330 میلادی در خانواده‌ای ثروتمند در انگلستان به دنیا آمد. ازاین‌روی که خانواده او ثروتمند بودند او با فراغت به تحصیل علم پرداخت و راهی آکسفورد شد. پس از فراغت از تحصیل او به ریاست کالج بالیون منصوب شد که پس از مدتی به خاطر مشکلات مالی، برای تأمین نیاز خود منصبی در کلیسا پذیرفت ولی وظایف و مسئولیت‌های کلیسایی خود را انجام نداد.
[22]. Jan Hus
او در سال 1369 میلادی در بوهمیا (نام قدیمی چک امروزی) دیده به جهان گشود. هوس کشیشی اصلاح‌گر و واعظ کلیسایی در بیت الحم بود.
[23]. مری جو ویور، پیشین، ص 171.
[24]. جان بایرناس، پیشین، ص 669
[25]. Franklin Le Van,Baumer, Main Currents of Western Thought,Yale University press New Haven and London, 1978,p.165.
[26]. فوگل، اشپیل، تمدن مغرب زمین، مترجم: محمدحسین آریا، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1380. ج 1، ص 576-575.
[27]. Nicola, Abbagnano, Renaissance Humanism, in Dictionary of the History of Ideas, New York,1973. Vol 4, p. 129-130.
[28]. franklin, pp. 165-166.
[29]. Erfurt
[30]. Michael A Mullett, Martin Luther, Rutledge, 2004,pp. 32-33.
[31]. Cicero
[32].Virgil
[33]. E.H Erikson, op-cit,p.198.
[34]. سید علی حسنی، تأثیر اومانیسم بر نهضت اصلاح دینی، مجله معرفت، شماره 3، سال دوم، پائیز 1390، ص 141.
[35]. Desiderius Erasmus
[36]. برونوسکی، ج و بروس مازلیش، سنت روشنفکری در غرب، مترجم: لیلا سازگار، تهران: نشر آگاه، 1379. ص 105-106.
[37]. Solvatio Sola Gratia
.[38] مگ کراث، پیشین، ص 147.
[39]. حسین نمازی، نظام‌های اقتصادی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1387، پنجم، ص 47.
[40]. Thomas Aquinas
[41]. Antonin Von Fluorenz
[42]. Roger Bacon
[43]. William of Ockham
[44]. John Wycliffe
[45]. آلیستر مک گراث، پیشین، ص 148.
[46]. Simony
[47]. اعمال رسولان، 8: 9-24.
[48]. رابرت ای.وان وورست، مسیحیت از لابه‌لای متون، مترجم: جواد باغبانی و عباس رسول‌زاده، قم: مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1384، ص 110.
[49]. جان لسلی دانستن، پیشین، ص 76.
[50]. شهاب‌الدین وحیدی مهرجردی، درآمدی به آیین پروتستان، قم، ادیان، 1389، اول، ص 26.
[51]. هانس کونگ، تاریخ کلیسای کاتولیک، مترجم: حسن قنبری، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان، 1384، اول، صص 171-172.
[52]. Thomas Gascoigne
[53]. ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، مترجم: فریدون بدره ای، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1386، دوم، ج 14، ص 28.
[54]. جی لسلی دانستن، پیشین، ص 79.
[55]. Desiderius Erasmus
[56]. رابرت، ای.وان وورست، پیشین، ص 304.
[57]. متی 16: 19: «و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می‌سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی، در آسمان گشاده گردد.»
[58]. مری جو یوور، پیشین، ص 178.
[59]. بهروز حدادی، «دانش‌نامه دین، هفت‌آسمان»، شماره 25، بهار 1384، صص 289-302.
[60]. ویل دورانت، پیشین، ص 27.
[61]. شهاب‌الدین وحیدی، پیشین، ص 27.
[62]. رابرت، ای.وان وورست، پیشین، ص 309.
[63]. دیوید وولف، پیشین، ص 538.
[64]. E.H. Erikson; Young Man Luther, P. 59.
[65]. Ibid, p.92.
[66]. دیوید وولف، پیشین، ص 538.