جامعه‌شناسي تغييرات اجتماعي (5)

نويسنده:دکتر داودنادمي



صنعتي ‌شدن و ديوان سالار شدن

ديوان‌سالاري سازمان رسمي است كه با عمل عقلاني، سلسله مراتب اقتدار و رويه‌هاي قانوني مشخص شناخته مي‌شود. ديوان‌سالاري شدن روندي است كه در جامعه اصول و رويه‌هاي سازمان ديوان‌سالاري پذيرفته مي‌شود و اعضاي جامعه كنش‌ها و منافع خود را به صورت عقلاني تنظيم و پيگيري مي‌نمايند. در قالب فرآيند صنعتي‌شدن فرآيندهاي عقلاني شدن، عرفي‌شدن و ديوان‌سالار شدن به صورت متعامل و در ارتباط با يكديگر در حيات اجتماعي ظهور و نمود پيدا مي‌كنند به گونه‌اي كه عرفي‌شدن جوامع نمود و تجلي فرآيند عقلاني شده است. فرآيندي كه به نظر «وبر» معطوف به استقرار نظام عقلاني قوانين و اداره جامعه جديد است. عقلاني‌شدن دلالت بر فكر و عمل آگاهانه و منطبق با قواعد منطقي و دانش تجربي دارد كه براي نيل به اهداف معين و هماهنگ از مناسب‌ترين ابزارها استفاده مي‌گردد. «وبر» تكامل عالي اين فرآيند عقلاني را در نظام بوروكراسي (ديوان‌سالاري) مي‌ديد كه در آن قوانين عقلاني و روندهاي رسمي حاكم است.
بوروكراسي با همه ملاحظات سنتي و غيرعقلاني سرجنگِ و تخاصم دارد. بوروكراسي به معناي پيروزي روش علمي و تخصص علمي در زندگي اجتماعي است. «وبر» مي‌گفت كارمند تعليم ديده، هم ستون دولت مدرن و هم‌ستون زندگي اقتصادي غرب است (كومار،1381: 243).
به نظر «پيتربلاو» حجم وظايف سازماني،مسائل اداري تخصصي، اقتصاد پولي، نظام اقتصاد سرمايه‌داري، ظهور دولت، ملت و الزامات ساختاري شرايطي بودند كه ظهور ديوان‌سالاري را تسهيل كرده‌اند (بلاو،1970).
«پارسونز» ديوان‌سالاري را به عنوان يكي از اصول عام تكامل جوامع تلقي مي‌كند، زيرا او اين بيان «وبر» كه ديوان‌سالاري كارآمدترين سازمان‌ اداري گسترده است كه انسان اختراع كرده است و جايگزين مستقيمي بر آن وجود ندارد را مي‌پذيرد. به نظر او در جايي كه توانايي براي انجام فعاليت‌هاي سازمان‌يافته مهم است و واحدي كه سازمان بوروكراتيك كارآمدي را تحت كنترل دارد به طور ذاتي برتر از آن واحدي است كه چنين سازماني را در اختيار ندارد. بوروكراسي به هيچ‌وجه فقط يك عامل ساختاري در ظرفيت سازگاري نظام‌هاي اجتماعي نيست، بلكه هيچ كس نمي‌تواند انكار كند كه يكي از مهم‌ترين عوامل ساختاري است (پارسونز، 1381‌: 293). نظام ديوان‌سالاري با برخورداري از ويژگي‌هايي، چون:‌ وجود وظايف رسمي، قوانين و مقررات شخصي، تقسيم‌كار، سلسله مراتب، شايستگي و تخصص، غيرشخصي بودن كنش، وجود نظام پاداش، جدايي اموال سازمان و اموال شخصي، جدايي محل كار و محل سكونت، انحصاري و انتسابي كردن مقامات سازماني، وجود نظام بايگاني منظم، وجود نظام انضباط و نظارت مداوم نه تنها زمينه را براي شكل‌دهي كنش‌هاي معين و مشخص در سازمان‌هاي رسمي فراهم كرد، بلكه به سراسر و كل جامعه آرايش و نظم جديد و تازه‌اي داد، هر چند كه چنين رويه‌اي، به رغم كارايي‌هايي كه در مقياس‌هاي فردي و فرافردي داشت برخوردار از آسيب‌ها و هزينه‌هاي چون جابجايي اهداف و شخصيت‌زدايي بوده است.

راهبردهاي تغييرات اجتماعي

براي راهبرد تعاريف مختلفي مطرح شده‌ است. در معناي عام آن عنوان شده راهبرد عبارت است از: «هنر برنامه‌ريزي و هدايت عمليات». «مينتزبرگ» براي راهبرد پنج معني پيشنهاد مي‌كند:
1ـ طرح
2ـ تمهيد
3ـ الگو
4ـ وضعيت
5 ـ ديدگاه (غفاريان و كياني، 1380: 44).
راهبرد را درك و استفاده از فرصت‌ها نيز تعريف كرده‌اند. در ادبيات تغييرات اجتماعي، راهبرد را مجموعه‌اي از خط‌مشي‌ها و فعاليت‌هايي تعريف كرده‌اند كه براي نيل به اهداف مشخص از سوي كنشگران اجتماعي اتخاذ مي‌شوند. در يك تقسيم بندي كلي راهبردها را به صورت زير تقسيم‌بندي كرده‌اند:

1ـ راهبرد آگاهانه

در اين راهبرد آگاهي از شرايط محيط يعني درك فرصت‌ها و تحديدها در ابعاد داخلي و خارجي يك مجموعه مهم‌ترين مسأله است.

2ـ راهبرد خلاقانه

در اين راهبرد عمده تأكيد بر شناخت راهكارهايي است كه از نظر ديگران پنهان مانده و يا از آن غفلت نموده‌اند. در اين راهبرد عنصر ابداع، اهميت مهمي دارد.

3ـ راهبرد آينده‌نگر

در اين راهبرد درك فرصت‌‌هاي آتي اهميت دارد و در قالب آن نوعي نگاه و عمل معطوف به آينده مورد توجه قرار مي‌گيرد.
منبع: سايت جامعه شناسي ايران