جامعه‌شناسي تغييرات اجتماعي (6)

نويسنده: دکتر داودنادمي



4ـ راهبرد آينده‌ساز

اين راهبرد با مؤلفه قاعده‌شكني و خلق الگوهاي جديد شناخته مي‌شود و اين راهبرد به جاي انطباق با وضع موجود به طرد و نقض قواعد و وضع موجود پرداخته و وضعيت جديدي را نويد مي‌دهد.
در مباحث مربوط به تغييرات اجتماعي راهبردهاي تغيير با مبحث برنامه‌ريزي تغيير اجتماعي پيوند پيدا مي‌كند كه اقدامات مربوط به برنامه‌ريزي تغييرات اجتماعي در قالب چهار مقوله زير مورد توجه قرار مي‌گيرند.
1ـ هدف تغييرات اجتماعي
2ـ كارگزاران تغييرات اجتماعي
3ـ رابطه كارگزاران تغييرات اجتماعي با هدف تغييرات اجتماعي
4ـ نوع حمايت عمومي كه براي نيل به هدف مي‌توان كسب كرد.
افراد، گروه‌ها، سازمان‌ها،اجتماعات و جامعه مي‌توانند به عنوان هدف تغيير، لحاظ شوند. اگر افراد هدف تغيير باشند، تغيير گرايش‌ها، احساس‌ها، عقايد، ارزش‌ها، تصورها و رفتارها مورد توجه خواهند بود.
اگر گروه يا سازمان مورد هدف باشند، تغيير‌اندازه، تركيب، ساختار،اقتدار، سلسله مراتب قدرت، شيوه‌ها و مسيرهاي ارتباط، روابط ميان اعضاء و وظايفي كه مربوط به هر موقعيت مي‌شوند مورد نظر واقع خواهند شد.
اگر هدف تغيير اجتماع باشد، تغيير روابط بين گروهي مانند تعصبات و تبعيض‌هاي مبتني بر نژاد، قوميت، طبقه، مذهب، سن و... مورد توجه قرار مي‌گيرد.
و نهايت اين كه اگر هدف تغيير جامعه باشد، اهداف معطوف به مواردي چون‌: شهري شدن، جهاني‌شدن، دموكراتيك‌شدن، نوسازي، سياست‌هاي ملي و بين‌المللي، الگوهاي فرهنگي، حل تضادها، ايجاد توسعه و بهبود در آموزش و پرورش، اقتصاد، كشاورزي، محيط زيست و ... خواهد بود.
كارگزاران تغييرات اجتماعي هميشه در جست‌و جوي ساده‌ترين راهبرد براي تغيير هستند. راهبردي كه مناسبترين ارتباط را با هدف تغييرات داشته باشد. مديران، رهبران، حمايت‌كنندگان سياسي و مالي،‌ داوطلبان و حمايت‌كنندگان فني و حرفه‌اي و مشاوراني چون: حقوقدانان، جامعه‌شناسان، مددكاران اجتماعي، روان‌شناسان، علماي سياسي و نويسندگان بزرگ، كارگزاران مهم تغيير اجتماعي هستند.
چگونگي رابطه بين كارگزار تغيير با هدف، تعيين‌كننده نوع راهبردي است كه براي ايجاد تغيير اجتماعي به كار گرفته مي‌شود. در اين خصوص از سه راهبرد عقلاني ـ تجربي، هنجاري ـ بازآموزي و اجباري ـ قدرتي نام برده شده است اين سه راهبرد توسط «چين» و «بن» مطرح شده‌اند. آن‌ها معتقدند عنصر مشترك هر سه راهبرد به كارگيري شناخت بشري براي كنترل محيط‌هاي انساني و طبيعي است.

راهبرد عقلاني ـ تجربي:

بر اين فرض استوار است كه انسان‌ها عقلاني هستند و به دنبال منافع عقلاني خودشان هستند كه اين امر كاملاً بديهي است و در اين روش تأكيد بر تغيير در افراد است.
* راهبرد هنجاري ـ بازآموزي: مبتني بر اين فرض است كه تغيير وقتي به وجود مي‌آيد كه افراد الگوهاي قديمي را دگرگون كنند و تعهدات را نسبت به روش‌هاي جديد گسترش دهند. چنين روشي، مداخله مستقيم كارگزاران تغيير را مي‌خواهد و چنين تغييراتي در گرايش‌ها، ارزش‌ها، مهارت‌ها و روابط صورت مي‌گيرد.
* راهبرد اجباري ـ قدرتي: مبتني بر عملكرد اقتصادي، سياسي و قدرت‌هاي اخلاقي است. در اين راهبرد استفاده از مجازات و اجبارهاي اقتصادي، سياسي مدنظر است(واگو، 1989: 287).
«كوتلر» براي ايجاد تغيير سه راهبرد قدرتي، ترغيبي و بازآموزي را مطرح مي‌كند كه در سال 1977 «زالتمن» و «دانكن» به آن راهبرد تسهيلي را نيز اضافه كرده‌اند.

1ـ راهبرد قدرتي

در اين راهبرد از اجبار بهره‌گرفته مي‌شود. اجبار، شكلي از تحت نفوذ درآوردن يا تهديد به تحت نفوذ درآوردن است. بدين ترتيب، صاحب قدرت مي‌تواند از طريق اجبار، بعضي اعمال را تغيير يا انجام دهد. توانايي اعمال قدرت، بر اساس روابط الزام آور ميان سيستم هدف و كارگزار تغيير بنا نهاده مي‌شود، يعني گروه هدف به ارضاي مقاصد كارگزار تغيير، وابسته است و درجه قدرت تغيير به ميزان وابستگي گروه هدف به كارگزار، بستگي دارد و از چند عامل تشكيل مي‌شود:
ـ مقاصد كنترل شده به وسيله كارگزاران و انگيزه سرمايه‌گذاري گروه هدف در آن مقاصد؛
ـ وجود راه‌هاي ديگر در ارضاي مقاصد گروه هدف؛
ـ هزينه نيل به مقاصد در روش‌هاي مختلف.
بنابراين قدرت و توانايي استفاده از راهبرد قدرتي، به عنوان تابعي از مقاصد كنترل شده به وسيله كارگزاران و انگيزه سرمايه‌گذاري گروه هدف در آن‌ها، در صورتي افزايش مي‌يابد كه انگيزه‌هاي گروه هدف افزايش يابد. همچنين با افزايش امكان وجود راه‌هاي ديگر ارضاي مقاصد گروه هدف، قدرت كارگزار كاهش مي‌يابد.
منبع: سايت جامعه شناسي ايران