توکل «قرآنی» یا توکل «مسخ شده»
در جهان بینی الهی، «توکّل» یعنى انسان در پیمودن راه حقّ به خود تزلزل راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در جریان «زندگى» هدف صحیح و خداپسند خود را درنظر بگیرد، نه منافع شخصى را
بررسی موضوع «توکل» و نقش سازنده آن در زندگی انسان با استمداد از آیه مذکور قرآنی و نگاهی به تفاسیر مفسران بزرگ
چکیده
در جهان بینی الهی، «توکّل» یعنى انسان در پیمودن راه حقّ به خود تزلزل راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در جریان «زندگى» هدف صحیح و خداپسند خود را درنظر بگیرد، نه منافع شخصى را و اگر فعالیّت خود را متوجّه انجام وظیفه کند، نه متوجّه خود، کار خود را به خدا بسپارد، خداوند او را تحت حمایت خود قرار مىدهد. در سورهی مبارکهی طلاق آیه 3 یکی از مهمترین موضوعات مطرح شده و آن مسئله «توکل» است، خداوند مىفرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[1]؛ یعنی آن که تکیهاش به خدا باشد خدا کافى است او را. منظور از «توکل بر خدا» این است که «انسان» تلاشگر، کار خود را به او واگذارد و حل «مشکلات» خویش را از او بخواهد. خدایى که از تمام نیازهاى او آگاه است، خدایى که نسبت به او، رحیم و مهربان است و خدایى که قدرت به حل هر مشکلى دارد. در این مقاله به بررسی موضوع بسیار کلیدی «توکل» و نقش سازنده و کاربردی آن در زندگی انسان با استمداد از آیه مذکور قرآنی و نگاهی به تفاسیر مفسران بزرگ و با رویکردی آگاهانه از اندیشمندان و محققان شایسته پرداخته و تفاوت «توکل قرآنی» و حقیقی را با «توکل مسخ شده» بیان می کنم.
تعداد کلمات 1645/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
در جهان بینی الهی، «توکّل» یعنى انسان در پیمودن راه حقّ به خود تزلزل راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در جریان «زندگى» هدف صحیح و خداپسند خود را درنظر بگیرد، نه منافع شخصى را و اگر فعالیّت خود را متوجّه انجام وظیفه کند، نه متوجّه خود، کار خود را به خدا بسپارد، خداوند او را تحت حمایت خود قرار مىدهد. در سورهی مبارکهی طلاق آیه 3 یکی از مهمترین موضوعات مطرح شده و آن مسئله «توکل» است، خداوند مىفرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[1]؛ یعنی آن که تکیهاش به خدا باشد خدا کافى است او را. منظور از «توکل بر خدا» این است که «انسان» تلاشگر، کار خود را به او واگذارد و حل «مشکلات» خویش را از او بخواهد. خدایى که از تمام نیازهاى او آگاه است، خدایى که نسبت به او، رحیم و مهربان است و خدایى که قدرت به حل هر مشکلى دارد. در این مقاله به بررسی موضوع بسیار کلیدی «توکل» و نقش سازنده و کاربردی آن در زندگی انسان با استمداد از آیه مذکور قرآنی و نگاهی به تفاسیر مفسران بزرگ و با رویکردی آگاهانه از اندیشمندان و محققان شایسته پرداخته و تفاوت «توکل قرآنی» و حقیقی را با «توکل مسخ شده» بیان می کنم.
تعداد کلمات 1645/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
نویسنده: حمید حنائینژاد
بحثى پیرامون «توکل»
حقیقت امر در مساله توکل، این است که به کرسى نشستن اراده انسان و دست یافتن به هدف و مقصد در این عالم (که عالم ماده است) احتیاج به اسبابى طبیعى و اسبابى روحى دارد و چنان نیست که اسباب طبیعى تمام تاثیر را داشته باشد. پس اگر انسان بخواهد وارد امرى شود و همه اسباب طبیعى آن را فراهم کند و با این حال به هدف خود نرسد، قطعاً اسباب روحى و معنوى (که گفتیم دخالت دارند) تمام نبوده و همین تمام نبودن آن اسباب نگذاشته است که وى به هدف خود برسد؛ مثلا ارادهاش سست بوده یا مىترسیده یا اندوه و غم مانعش شده یا شدت عمل و یا حرص و یا سفاهت به خرج داده یا سوء ظن داشته و یا چیز دیگرى از این قبیل، مانع به هدف رسیدنش شده است. این گونه امور بسیار مهم و عمومى است و اگر همین انسان در هنگام ورود در آن امر به خدا توکل کند، در حقیقت به سببى متصل شده که شکستناپذیر است؛ سببى است فوق هر سبب دیگر. در نتیجه تمسک به چنین سببى، ارادهاش نیز قوى مىشود، دیگر هیچ یک از اسباب ناسازگار روحى، بر اراده او غالب نمىآید و همین است موفقیت و سعادت. در توکل بر خدا جهت دیگرى نیز هست که از نظر اثر ملحق به معجزات و خوارق عادت است؛ هم چنانکه از ظاهر جمله:«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ ...» این معنا برمىآید. (طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج4، 1378ش، ص 101 با تلخیص)
تنها خدا براى هر کس که بر او «توکل» کند کافى است و هیچ سبب دیگری چنین نیست
مرحوم علامه طباطبائی (ره) در جای دیگری در تفسیر المیزان ذیل آیهی مورد نظر می گویند:
«کسى که بر خدا توکل کند، از نفس و هواهاى آن، و فرمانهایى که مىدهد، خود را کنار بکشد و اراده خداى سبحان را بر اراده خود مقدم بدارد و عملى را که خدا از او مىخواهد بر عملى که خودش دوست دارد ترجیح بدهد و به عبارتى دیگر به دین خدا، متدین شود و به احکام او عمل کند، « فَهُوَ حَسْبُهُ» چنین کسى، خدا کافى و کفیل او خواهد بود. آن وقت آنچه را که او آرزو کند، خداى تعالى هم همان را برایش مىخواهد؛ البته آنچه را که او به مقتضاى فطرتش مایه خوشى زندگى و سعادت خود تشخیص مىدهد، نه آنچه را که واهمه کاذبش سعادت و خوشى مىداند.» و اینکه فرمود: «خدا کافى و کفیل او است، علتش این است که خداى تعالى آخرین سبب است که تمامى سببها بدو منتهى مىشود؛ در نتیجه وقتى او چیزى را اراده کند بهجا مىآورد و به خواسته خود مىرسد، بدون اینکه ارادهاش دگرگونى پذیرد، و چیزى بین او و خواستهاش حائل نمىگردد. اما سایر اسباب که انسانها در رفع حوائج خود متوسل بدانها مىشوند، سببیت خود را از ناحیه خدا مالکند و آن مقدار را مالکند که او به آنها داده. هر صاحب قدرتى آن مقدار قدرت دارد که به آن داده؛ در نتیجه در مقام فعل، آن مقدار مىتواند عمل کند که او اجازهاش داده باشد. پس تنها خدا براى هر کس که بر او توکل کند کافى است، و هیچ سبب دیگر چنین نیست.»(همان، ج19، ص 527 با تلخیص)
«کسى که بر خدا توکل کند، از نفس و هواهاى آن، و فرمانهایى که مىدهد، خود را کنار بکشد و اراده خداى سبحان را بر اراده خود مقدم بدارد و عملى را که خدا از او مىخواهد بر عملى که خودش دوست دارد ترجیح بدهد و به عبارتى دیگر به دین خدا، متدین شود و به احکام او عمل کند، « فَهُوَ حَسْبُهُ» چنین کسى، خدا کافى و کفیل او خواهد بود. آن وقت آنچه را که او آرزو کند، خداى تعالى هم همان را برایش مىخواهد؛ البته آنچه را که او به مقتضاى فطرتش مایه خوشى زندگى و سعادت خود تشخیص مىدهد، نه آنچه را که واهمه کاذبش سعادت و خوشى مىداند.» و اینکه فرمود: «خدا کافى و کفیل او است، علتش این است که خداى تعالى آخرین سبب است که تمامى سببها بدو منتهى مىشود؛ در نتیجه وقتى او چیزى را اراده کند بهجا مىآورد و به خواسته خود مىرسد، بدون اینکه ارادهاش دگرگونى پذیرد، و چیزى بین او و خواستهاش حائل نمىگردد. اما سایر اسباب که انسانها در رفع حوائج خود متوسل بدانها مىشوند، سببیت خود را از ناحیه خدا مالکند و آن مقدار را مالکند که او به آنها داده. هر صاحب قدرتى آن مقدار قدرت دارد که به آن داده؛ در نتیجه در مقام فعل، آن مقدار مىتواند عمل کند که او اجازهاش داده باشد. پس تنها خدا براى هر کس که بر او توکل کند کافى است، و هیچ سبب دیگر چنین نیست.»(همان، ج19، ص 527 با تلخیص)
«توکل قرآنی» منزلى شریف و مقامى بزرگوار است؛ و درجهاى است که دست هر بى قدرى بر قدّ او نمی رسد!
«توکّل»، آفتابى است که از برج سعادت تابد؛ بادى است که از سراى قرب وزد و بویى است که بشارت وصل آرد. منزلى شریف است و مقامى بزرگوار و درجهاى است که دست هر بى قدرى بر قدّ او نرسد. بصر هر مختصر همّتى او را در نیابد. آن جوانمردان که قدم در میدان توکّل نهادند، ساکنان عالم «قرآن» بودند، سلاطین جهان هدایت، مستان شربت نیستى. عظیم روشى داشتند که دنیا در راه ایشان افتاد، با وى انس نگرفتند. سمعها را صمام[2] برنهادند تا هیچ نباید شنید. دیدهها از هر چه نشان حق نداشت باز بستند. خوى از جهان و جهانیان باز کردند، گفتند: یکى را خوانیم و یکى را دانیم، از همه عالم او ما را بسنده و همه کارها را سازنده. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، این خود خطاب عموم است، عامّه خلائق از اهل تکلیف در تحت این خطاب شوند. (میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الأسرار و عدة الأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، 1371ش، ج10، ص 150)
بیشتر بخوانید: زمینهها و انحصار توکل بر خدا در قرآن
«فوائد» و «آثاری» که «توکل» براى بنده دارد
توکل، از آثار توحید افعالى است. کسى که معتقد باشد که تمام امور در تحت قدرت و مشیت خداى متعال است تا مشیت او تعلق نگیرد هیچ فعلى در عالم تحقق پیدا نمیکند، البته امور را واگذار میکند به خدا که معنى توکل است. نفس توکل یک فوائد و آثارى براى بنده دارد:
1- خیال بنده راحت می شود و اضطراب، توحش و هم و غم از او زائل میشود.
2- صبر بر بلیات، شکر بر نعم الهى و تسلیم افعال و اوامر او از آثار توکل است و رضاى به تقدیرات او پیدا می کند.
3- نائل بمثوبات دنیوى و اخروى می شود. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، در مقابل قدرت الهى و اراده و مشیت او کیست که بتواند عرض اندام کند و کدام اسبابى بتواند تأثیر کند و چه فعلى تحقق پیدا کند. (طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، 1378ش، ج13، صص 54-55 با تلخیص)
1- خیال بنده راحت می شود و اضطراب، توحش و هم و غم از او زائل میشود.
2- صبر بر بلیات، شکر بر نعم الهى و تسلیم افعال و اوامر او از آثار توکل است و رضاى به تقدیرات او پیدا می کند.
3- نائل بمثوبات دنیوى و اخروى می شود. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، در مقابل قدرت الهى و اراده و مشیت او کیست که بتواند عرض اندام کند و کدام اسبابى بتواند تأثیر کند و چه فعلى تحقق پیدا کند. (طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، 1378ش، ج13، صص 54-55 با تلخیص)
توکل در قرآن، یک مفهوم زندهکننده و حماسى است
انسان مىفهمد توکل در قرآن، یک مفهوم زندهکننده و حماسى است؛ یعنى هرجا که قرآن مىخواهد بشر را وادار به عمل کند و ترسها و بیمها را از انسان بگیرد، مىگوید نترس و توکل به خدا کن، تکیهات به خدا باشد و جلو برو، تکیهات به خدا باشد و حقیقت را بگو، به خدا تکیه کن و از کثرت انبوه دشمن نترس؛ ولى وقتى که شما همین توکل را در میان تفکر امروز مسلمین جستجو مىکنید، مىبینید یک مفهوم مرده است. وقتى مىخواهیم ساکن بشویم و جنبش نداشته باشیم، وقتى مىخواهیم وظیفه را از خودمان دور کنیم و آن را پشت سر بیندازیم، به توکل مىچسبیم. مفهوم توکل درست وارونه آن چیزى که قرآن تعلیم داده در افکار ما وارد شده است. ( مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (احیاى تفکر اسلامى)، 1377ش، ج25، صص 452-453 با اندکی تلخیص)
«توکّل» ثمره ایمان است. ایمان هرکه قوىتر باشد، «توکّل» وى درستتر است
اى درویش! توکّل، ثمره ایمان است. ایمان هرکه قوىتر باشد، توکّل وى درستتر بوده؛ یعنى هرکه را ایمان باشد به هستى و یگانگى خدا، او به یقین بداند که خدا داناست به همه چیز و تواناست بر همه چیز، و رحمت و عنایت او در حق بندگان زیاده از آن است که رحمت و عنایت مادر در حق فرزند، بلکه هیچ نسبت ندارد رحمت و شفقت مادر به رحمت و شفقت حق. شفقت مادر در حق فرزند هم اثر شفقت حق تعالى است در حق بندگان خود.
اى درویش! حقیقت توکّل آن است که بنده به یقین بداند که خداى تعالى، قادر است بر روزى رسانیدن بندگان، و با آنکه قادر است، وعده کرده است که روزى بندگان بر من است، و به یقین بداند که خداى تعالى وعده خود خلاف نکند. چون اینها به یقین دانست و اعتماد بر کرم و فضل خداى کرد و دل وى آرام گرفت و ازین نمىگردد، توکّل بنده تمام شد.
اى درویش! توکّل درست از یقین درست پیدا مىآید. یقین هرکه تمامتر بود، توکّل وى درستتر بود. یقین در دل است، و توکّل کار دل است. چون دل آرام گرفت، خدا روزى بندگان مىرساند و کار بندگان مىسازد، اگر در ظاهر بنده کارى کند یا نکند، و به کسى مشغول شود یا نشود، و مباشرت اسباب کند یا نکند، نقصانى در توکّل وى نیاید. اگر به در حاکمى رود، به یقین بداند که قاضى حاجت خداى است. اگر به نزدیک طبیب رود، به یقین داند که شفاى بنده از خداى است و مانند این.
اى درویش! باید که متوکّل را اعتماد بر مال، اعتماد بر کسب و اعتماد بر اسباب نباشد؛ اعتمادش بر کرم و فضل خدا باشد. (نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل (نسفی)، 1386ش، ص 332)
[1].طلاق: 3.
[2]. شمشیر برنده.
اى درویش! حقیقت توکّل آن است که بنده به یقین بداند که خداى تعالى، قادر است بر روزى رسانیدن بندگان، و با آنکه قادر است، وعده کرده است که روزى بندگان بر من است، و به یقین بداند که خداى تعالى وعده خود خلاف نکند. چون اینها به یقین دانست و اعتماد بر کرم و فضل خداى کرد و دل وى آرام گرفت و ازین نمىگردد، توکّل بنده تمام شد.
اى درویش! توکّل درست از یقین درست پیدا مىآید. یقین هرکه تمامتر بود، توکّل وى درستتر بود. یقین در دل است، و توکّل کار دل است. چون دل آرام گرفت، خدا روزى بندگان مىرساند و کار بندگان مىسازد، اگر در ظاهر بنده کارى کند یا نکند، و به کسى مشغول شود یا نشود، و مباشرت اسباب کند یا نکند، نقصانى در توکّل وى نیاید. اگر به در حاکمى رود، به یقین بداند که قاضى حاجت خداى است. اگر به نزدیک طبیب رود، به یقین داند که شفاى بنده از خداى است و مانند این.
اى درویش! باید که متوکّل را اعتماد بر مال، اعتماد بر کسب و اعتماد بر اسباب نباشد؛ اعتمادش بر کرم و فضل خدا باشد. (نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل (نسفی)، 1386ش، ص 332)
منابع:
1 - طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1378ش، چاپ یازدهم.
2 - میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الأسرار و عدة الأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371ش، چاپ پنجم.
3 - طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ایران، تهران، انتشارات اسلام، 1378ش، چاپ دوم.
4 - مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران – قم، انتشارات صدرا، 1377ش، چاپ هشتم.
5 - نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل، ایران، تهران، انتشارات طهوری، 1386ش، چاپ هشتم.
[1].طلاق: 3.
[2]. شمشیر برنده.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}