نظرات مفسران و گفتار عارفان مسلمان در خصوص معیّت و همراه بودن خدا با بندگان
چکیده
یکی از سؤالاتی که در ذهن بسیاری شکل میگیرد این است که خدا کجاست؟ خود خداوند در سورۀ مبارکه «حدید» جواب این پرسش را فرموده است؛ خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» یعنی: «خدا با شماست؛ هر جا که باشید». این احساس که «خدا» همه جا با ما است از یک سو به «انسان» عظمت و شکوه مىبخشد و از سوى دیگر، اطمینان و اعتمادبهنفس مىدهد و شجاعت و شهامت مىآفریند و از سویی احساس مسئولیت شدید مىبخشد؛ چرا که او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است و این بزرگترین درس تربیت است.
تعداد کلمات 1735/ تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه
نویسنده: حمید حنائینژاد (کارشناسی ارشد عرفان و تصوف اسلامی)
خداى تعالى در هر حال بر ما احاطه دارد و در هر زمان و مکان با ما است.
«وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[1] او هر جا که باشید با شما است؛ براى اینکه به شما احاطه دارد و در هیچ مکان و پوششى، از او غایب نیستید. در اینجا سؤالى پیش مىآید و آن این است که: خداى تعالى در هر حال بر ما احاطه دارد و در هر زمان و مکان و محیط با ما است؛ با این فرض، چرا تنها مسئله مکان آمده و چرا نفرمود: «و هو معکم اینما کنتم و فى اى زمان و اى حال کنتم»؛ او با شما است هر جا و هر زمان و در هر حال که باشید؟» در پاسخ مىگوییم: درست است که احاطه خداى تعالى به ما، تنها احاطه مکانى نیست، بلکه در همه احوال و اوقات نیز به ما احاطه دارد؛ لیکن از آنجایى که معروفترین ملاک در جدایى چیزى از چیزى دیگر و غایب شدنش از آن جدایى مکانى است و هر کس بخواهد از کسى دیگر جدا شود، مکان خود را عوض مىکند، از این جهت تنها معیت مکانى را ذکر کرد، وگرنه نسبت خداى تعالى به مکانها و زمانها و احوال یک نسبت است. (طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378 ش، ج 19، ص 256)
بندگان من، هر جا که باشید من به عنایت و رحمت با شما هستم.
در تفسیر عرفانی منسوب به خواجه عبدالله انصاری(ره) آن عارف مشهور، در تفسیر آیۀ مذکور آمده است که خداوند می فرماید: «بندگان من، هر جا که باشید من به عنایت و رحمت با شما هستم. هر جا که در عالم درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى من مولى او ام. هر جاى که خراب عمریست، مفلس روزگارى من جویاى اوام. هر جا که سوختهایست، اندوه زدهاى من شادى جان اوام. هر جا که زارندهایست از خجلى، سرگذارندهاى از بىکسى من برهان اوام. من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان رئوف و رحیمام.» (میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشفالأسرار و عدةالأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، 1371 ش، ج 9، ص 488 با اندکی تصرّف)
«احاطه قیومى» یا «معیّت قیومی» بر همه موجودات؛ در کلام امام خمینی(ره)
مرحوم امام خمینی(ره) در تفسیر عرفانی خود در تفسیر سوره «حمد» که میتواند ناظر به بحث این مقاله نیز باشد، «معیّت پروردگار» را با مخلوقاتش یک معیّت به صورت «احاطه قیومی» که تعبیر و اصطلاحی عرفانی است بیان نموده و آوردهاند که «هُوَ مَعَکُمْ» یعنى چه؟ قرآن مىفرماید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ». مَعَکُمْ؛ یعنى پهلوى آدم است؟ همراه آدم است به طور مصاحبت؟ اینکه آنها این طور تعبیر کردند، براى این است که نمىتوانستند از واقع تعبیر کنند، هر چه نزدیکتر بوده به واقعیت، آن نزدیکتر را اختیار کردهاند. چنانچه در کتاب و سنت هم آنکه نزدیکتر است، اختیار شده است. فهم این مسئله بسیار مشکل است که خالق و مخلوق مکانتش چیست، کیفیت چطورى است؟ کیفیت خلق و مخلوق، مثل کیفیت آتش است و اثرش؟ مثل کیفیت نفس است و این چشم و گوش و قوا؟ که شاید از اکثر این [مثالها] نزدیکتر باشد؛ ولى باز این هم نیست. احاطه است، یک احاطه قیومى که دیگر [از] ضیق خناق باید این را گفت؛ احاطه قیومى بر همه موجودات به حیثى که هیچ جاىِ از موجودات نیست، الّا اینکه او هست. (خمینی، سید روح الله، تفسیر سوره حمد، 1375 ش، ص 176-177).
خداى تعالى به ذات، با همه است و از همه آگاه است.
بدان که لطافت عالم ملک هیچ نسبتى ندارد به لطافت عالم ملکوت و عالم ملکوت به غایت لطیف است؛ و لطافت عالم ملکوت هیچ نسبتى ندارد به لطافت عالم جبروت به غایت لطیف لطیف است؛ و لطافت عالم جبروت هیچ نسبتى ندارد به لطافت ذات خداى تعالى و ذات خداى تعالى بهغایت لطیف لطیف لطیف است؛ لطافت بىنهایت است و بیرون از حدّ وصف و فهم است. چون این مقدّمات معلوم شد، اکنون بدان که هیچ ذرّهاى از ذرّات عالم ملک نیست که عالم ملکوت به ذات با آن نیست و برآن محیط نیست؛ و هیچ ذرّهئی از ذرّات عالم ملک و عالم ملکوت نیست که عالم جبروت به ذات با آن نیست و برآن محیط نیست؛ و هیچ ذرّهاى از ذرّات عالم ملک و عالم ملکوت و عالم جبروت نیست که خداى تعالى به ذات با آن نیست و بر آن محیط نیست و از آن آگاه نیست اى درویش! «احاطت جسمى» مطلبی است؛ و «احاطت روحى» مطلبی دیگر است؛ و احاطت جسمى احاطت مجازى است و احاطت روحى احاطت حقیقى است. احاطت جسمى همچون احاطت افلاک است مر یکدیگر را و احاطت روحى همچون احاطت روح آدمى است مر جسم خود را، هیچ ذرّهئى از ذرّات جسم نیست که روح به ذات با آن نیست و برآن محیط نیست. غرض ما از این سخنها آن بود که تو را به یقین معلوم شود که خداى تعالى به ذات با همه است؛ و از همه آگاه است، هیچ ذرّهاى از ذرات عالم ملک و عالم ملکوت و عالم جبروت نیست که خداى تعالى به ذات با آن نیست و برآن محیط نیست و از آن آگاه نیست. (نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل (نسفی)، 1386 ش، ص 365-366 با اندکی تلخیص و تصرّف)
«قرب آفریدگار تعالى شأن به هر موجودى» و سرّ «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» را جز «عارف صاحب بصیرت» نداند.
از بعضى عرفا است که قرب و بعد چهار مرتبه دارد، لکن عقل بیشتر از سه مرتبه آن را نتواند فهم کند؛ «قرب زمانى»، «قرب مکانى»، «قرب عقلى»، اما قرب آفریدگار تعالى شأن به هر موجودى و سرّ «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» جز عارف صاحب بصیرت نداند و این مرتبه چهارم قرب است و این است که از حسین حلاج نقل میکنند که در وقت صلاه میگفت «الهم انت المتجلى من کل و المتخلى عن کل جهه» و چون جلالت این قرب بر عارف سایه افکند از مضیق زمان و منجنیق مکان بیرون رفتن از خواص اینطور است و تا شخص از زمان و مکان بیرون نشود، طیران او بازل منصور نگردد و اینجا بدایت عالم لا زمان را ازل گویند. (امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، 1361 ش، ج 2، ص 214 با تلخیص و اندکی تصرّف)
معیت حق تعالى که از این آیه و آیات دیگر بر مىآید، «معیّت قیومیت» است و کنه و حقیقت نحوه معیّت حق سبحانه را با موجودات کسى نمیداند، مگر خداوند و راسخین در علم که بنور بصیرتشان و صفاى قلبشان مشاهده مینمایند که موجودیّت اشیاء عبارت از انتساب و ارتباط آنها است به موجود حقیقى و وجود آنان وجود ربطى و ظلّى است. (همان، ج 13، ص 122 با اندکی تلخیص)
«معیّت قیومى خالق با مخلوق» که در گفتههاى مولوى(ره) وجود دارد، مأخوذ از آیه «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» است.
کلمه «معیّت» که در گفتههاى مولوى وجود دارد مأخوذ از آیه «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»، اصطلاح عرفا و فلاسفه الهى است، به معنى «معیت قیومى خالق با مخلوق»؛ به این معنى که همه چیز قائم به حق است و حقتعالى در همه جا و همه حال با ماست چنانکه در کلمات ائمه دین نیز وارد شده است «لیس فى الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج» و «داخل فى الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمزایلة» و مولوى خود این آیه را در مجلد اول مثنوى اینطور تفسیر کرده است که هر حالى از احوال بشر مظهر اسم و صفتى از اسماء و صفات الهى و نمودار اراده و قدرت و خواست و مشیتى از حقتعالى است.
گر بجهل آییم آن زندانِ اوست ور بعلم آییم آن ایوانِ اوست
اضافه «زندان» و «ایوان» اضافه تخصیصى است و ضمیر «او» مرجعش همان مرجع ضمیر «وَ هُوَ مَعَکُمْ»، یعنى حقتعالى است. مقصود مولوى این است که جهل بشر زندانى است که حقتعالى براى او مقدر کرده؛ و علم بشر ایوان و گلستانى است که خداوند بدو عطا فرموده است. (همایی، جلال الدین، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟ 1385 ش، ج 1، صص 99-100)
موجودیّت هر موجودی، ملازم با «ولایت خدا» است و حضرت حقّ داراى ولایت است و ولایت او با هر موجود است؛ و از اینجا معناى «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»؛ «خدا با شماست هر جا که بوده باشید» را خوب مىفهمیم.
و حاصل مطلب آنست که جز خداوند تبارک و تعالى در جمیع عوالم هستى، موجود ذى اثرى نیست، مگر به حول و به قوّه خدا و مگر ظهور و تجلّى خدا، پس هر چه هست مستند به حقّ است سبحانه و تعالى؛ و از اینجا خوب روشن مىشود که ولایت با همه موجودات است و «ولایت» عبارت است از: گردیدن دو چیز به گونه گردیدنى که هیچ فاصله و حائل بین آن دو چیز نباشد، مگر از خود آن دو چیز؛ و حال که هر موجودى که وجود پیدا مىکند، باید بین او و بین حقّ هیچ فاصلهاى نباشد، چه در ناحیه وجودش و یا در ناحیه علم و قدرت و حیاتش تا بتواند موجود شود و الّا ایجاد، محال مىگردد. بنابراین همه موجودات با ولایت آفریده شدهاند؛ یعنى بین آنها و ذات اقدس حقّ هیچ فاصله و حجابى نیست، جز هستى و موجودیّت و تعیّن خود آنها؛ و اگر أحیانا بین آنها و بین حقّ، چیزى غیر از تعیّن و ماهیّت خود آنان بود، در این صورت آفرینش محال مىشد و ربط خدا با موجودات، بریده مىگشت. همه موجودات با خدا هستند و ربط به خدا دارند، بلکه وجودشان عین ربط است و اینست معناى ولایت. پس موجودیّت هر موجود، ملازم با ولایت است و حضرت حقّ داراى ولایت است و ولایت او با هر موجود است؛ و از اینجا معناى «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»؛ خدا با شماست هر جا که بوده باشید را خوب مىفهمیم.) علامه تهرانی، سید محمد حسین، امامشناسی، 1418 ق، ج 5، ص 78-79 با تلخیص و اندکی تصرف)
منابع:
1 - طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1378 ش، چاپ یازدهم.
2 - میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشفالأسرار و عدةالأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371 ش، چاپ پنجم.
3 - خمینی، سید روح الله، تفسیر سوره حمد، ایران، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش، چاپ اول.
4 - نسفی، عزیزالدین، الإنسان الکامل (نسفی)، ایران، تهران، انتشارات طهوری، 1386 ش، چاپ هشتم.
5 - امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ایران، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361 ش، چاپ اول.
6 - همایی، جلال الدین، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟ ایران، تهران، انتشارات هما، 1385 ش، چاپ دهم.
7 - علامه تهرانی، سید محمد حسین، امامشناسی، ایران، مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، 1418 ق، چاپ دوم.
پی نوشت:
[1]. حدید: 4.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}