اذان باید به گونه‌ای در صحنه باشد که از سویی، موجب طرد شیطان و محو مظاهر شیطانی گردد؛ و از سوی دیگر، انسان را در ملکوت اعلا سیر دهد
 
چکیده
اذان، شعاری است که دارای دو حرکت است: تخریبی و بازسازی. حرکت تخریبی آن، سرکوب دائم کافران و منافقان است و هم‌چون تیری است که بر قلب آن‌ها می‌خورد. و حرکت بازسازی آن، دعوت انسان‌های مسلمان و آماده به سوی حق و راه رستگاری و کلاس پاک‌سازی و به‌سازی است.

تعداد کلمات 2774/ تخمین زمان مطالعه 14 دقیقه
گردآورنده: رامین بابازاده

اذان، شعاری است که دارای دو حرکت است: تخریبی و بازسازی. حرکت تخریبی آن، سرکوب دائم کافران و منافقان است و هم‌چون تیری است که بر قلب آن‌ها می‌خورد. و حرکت بازسازی آن، دعوت انسان‌های مسلمان و آماده به سوی حق و راه رستگاری و کلاس پاک‌سازی و به‌سازی است. در این‌جا برای این‌که این دو حرکتِ اذان به روشنی ترسیم گردد، به روایات و رخدادهای ذیل توجه کنید:
1. رسول اکرم(ص) فرمود: «اِنَّ ‌الشَّیطانَ اِذا سَمِعَ النِّداءَ هَرِبَ»[1]؛ هرگاه شیطان صدای اذان را می‌شنود، فرار می‌کند.
2. نیز فرمود:
اِنَّ اَهلَ السَّماءِ لا یَسمَعُونَ مِن اَهلِ الاَرضِ شَیئاً اِلّا الاَذانَ[2]؛ همانا اهلِ آسمان از اهلِ زمین چیزی جز اذان نمی‌شنوند.
این دو روایت، بیان‌گرِ آن است که اذان باید به گونه‌ای در صحنه باشد که از سویی، موجب طرد شیطان و محو مظاهر شیطانی گردد؛ و از سوی دیگر، انسان را در ملکوت اعلا سیر دهد و روحیه عرفانی و معنوی انسان را آن‌چنان اوج دهد و به معراج ببرد که گویی آسمانیان، ندای او را می‌شنوند و از آن ندا لذت می‌برند و به شور و شوق می‌افتند.اذان، شعاری است که دارای دو حرکت است: تخریبی و بازسازی. حرکت تخریبی آن، سرکوب دائم کافران و منافقان است و هم‌چون تیری است که بر قلب آن‌ها می‌خورد. و حرکت بازسازی آن، دعوت انسان‌های مسلمان و آماده به سوی حق و راه رستگاری و کلاس پاک‌سازی و به‌سازی است.
3. هنگامی که بلال حبشی اذان می‌گفت، مؤمنان راستین بسیار شاد می‌شدند، و این شادی آن‌ها از چند جهت بود: 1. بلال خوش‌صدا بود و آوای نمکین و پرجاذبه او، گوش و جان را نوازش می‌داد؛ 2. آن‌ها با شنیدن اذانِ بلال بعد از آن همه ذلت‌ها، عزت و شکوه اسلام را می‌دیدند، و این عزت و شکوه بعد از آن همه دربه‌دری‌ها، برای آن‌ها بسیار شیرین بود؛ 3. آن‌ها پس از شنیدن اذان، می‌فهمیدند وقت نماز داخل شده؛ نمازی که معراج مؤمن است؛ نمازی که افراد را به درگاه الهی نزدیک می‌کند؛ نمازی که ستون دین و مایه دوام اسلام است. آن‌ها شاد می‌شدند که وقتِ اشرف عبادات فرا رسیده است، ولی برعکس؛ منافقان، سرافکنده و شرمسار می‌گشتند.[3]
پیامبر اکرم(ص) نیز از اذان بلال شاد و بانشاط می‌شد؛ از این رو همواره به او می‌فرمودند: «اَرِحنا یا بِلالُ»؛ یعنی اذان بگو تا مشغول نماز شویم و در پرتو توجه به ذات اقدس پروردگار، نشاط یابیم[4] و قلبمان شاد و سرشار از لذت ربّانی گردد.
4. در تاریخ آمده است:
یکی از مسیحیان مدینه، هنگامی که دو جمله شهادت به یکتایی خدا و رسالت محمد(ص) را از یکی از مؤذنان مسلمان شنید، خشمگین شد و گفت: «حَرِقَ الکاذِبُ»؛ دروغ‌گو آتش بگیرد! در همان ایام، شبی با همسرش خوابیده بود. کنیزش مقداری آتش (برای گرم کردن) به اتاق برد. اتفاقاً جرقه‌ای از آن آتش به بسترش افتاد، و همین موجب آتش‌سوزی شده و هر دوی آن‌ها سوختند و به هلاکت رسیدند.[5]
5. هم‌چنین نقل شده است:
یکی از منافقان، در مدینه صدای اذان بلال را شنید. وقتی بلال دو بار گفت: «اَشهَدُ اَنَّ محمداً رَسُولُ اللهِ»؛ گواهی می‌دهم محمد(ص) رسول خداست، آن منافقِ تیره‌دل بعد از هر بار گفت: «حَرِقَ الکاذِبُ»؛ دروغ‌گو آتش بگیرد! در همان ایام، شبی به اصلاح چراغ خانه‌اش سرگرم بود. ناگاه آتش افروخته شد و انگشت او را فرا گرفت؛ هرچه دست‌وپا کرد، آتش خاموش نشد و کم‌کم تا آرنج او را سوزانید و سپس سایر نقاط بدنش را شعله‌ور کرد و جان سپرد.[6]
6. معاویه، دشمنِ پر‌کینه علی و آل علی(ع)، وقتی صدای اذان می‌شنید و نام مبارک محمد(ص) به گوشش می‌رسید، آن‌چنان ناراحت می‌شد و حسادت می‌ورزید که می‌گفت: «تا کی باید این صدا را بشنویم؟!» او به دوستش «مغیرۀ بن شعبه» گفت:
اِنَّ اَخا هاشِمٍ یُصاحُ بِهِ فِی کلِّ یَومٍ خَمسَ مَرّاتٍ اَشهَدُ اَنَّ محمداً رَسُولُ اللهِ، فَاَیُّ عَمَلٍ یُبقی بَعدَ هذا لا اُمَّ لَکَ، لا وَاللهِ اِلّا دَفناً دَفناً[7]؛ همانا به نفع بنی‌هاشم هر روز پنج بار در اذان فریاد زده می‌شود که: «گواهی می‌دهم محمد(ص) رسول خداست.» بعد از این کار، دیگر برای ما چه باقی می‌ماند، ای مادرمرده! نه به خدا سوگند، از پای نمی‌نشینم تا این (اسلام و محمد(ص)) را دفن کنم، دفن کنم!
همه این امور، بیان‌گرِ آن است که اذان تنها الفاظ و شعار لفظی نیست، بلکه محتوا و مفاهیم مهمی دارد که با شنیدن و گفتن آن الفاظ، تداعی می‌شود؛ همین مفاهیم بود که کفار و منافقان را سرکوب می‌کرد و همچون تیرهای زهرآگین، قلب تیره آن‌ها را هدف قرار می‌داد.
7. حضرت امیر(ع) هنگامی که بر فراز بام مسجد کوفه اذان می‌گفت، اشعث بن قیس (سرحلقه منافقان) به قدری ناراحت می‌شد که در خانه‌اش مناره‌ای ساخت، بالای آن می‌رفت و هنگام شنیدن اذان حضرت علی(ع)، با صدای بلند خطاب به حضرت علی(ع) می‌گفت: «یا رَجُلُ اِنَّکَ لَکَذّابٌ ساحِرٌ»؛ ای مرد! تو دروغ‌گو و ساحری.[8]
8. محمد رشید‌رضا، نویسنده المنار، می‌نویسد:
جذابیت، کشش و تأثیر اذان به قدری اثربخش است که مسیحیانِ متعصب، به عمق و عظمت تأثیر آن در روحیه شنوندگان، اعتراف می‌کنند. من در یکی از شهرهای مصر، جمعی از مسیحیان را دیدم که با شور و هیجان به صدای اذان مسلمانان گوش فرا می‌دادند تا این نغمه آسمانی را بشنوند.[9]

 

بیشتر بخوانید: عظمت اذان

 

اذانِ طاغوت‌شکن

9. بازماندگان شهیدان کربلا را به صورت اسیر، وارد شام کردند. هنگام ظهر فرا رسید. مردم برای نماز در مسجد بزرگ دمشق اجتماع کردند. به دستور یزید، امام سجاد(ع) را که در آن هنگام اسیر بود، به مسجد وارد کردند تا عظمتِ مردمی یزید را بنگرد. هنگامی که صف‌ها تشکیل شد و یزید در محراب قرار گرفت، خطیب مزدور او بالای منبر رفت و یاوه‌سرایی کرد. امام سجاد(ع) پس از اصرار، اجازه یافت تا بالای منبر، خطبه بخواند. آن حضرت در آن خطبه به افشاگری پرداخت و یزید و یزیدیان را رسوا کرد و آن‌چنان مجلس را منقلب کرد که یزید احساس خطر کرد و به مؤذن گفت: «اذان بگو!» مؤذن مزدور یزید برخاست و گفت: «اَللهُ اَکبَرُ اَللهُ اَکبَرُ
امام سجاد(ع) که به مفهوم اذان توجه داشت، همین اذان را به صورتی درآورد که می‌توان آن را «اذان طاغوت‌شکن» نامید. فرمود: «لا شَیءَ اَکبَرُ مِنَ اللهِ»؛ هیچ چیزی بزرگ‌تر از خدا نیست.
مؤذن گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا اللهُ
امام سجاد(ع) فرمود: «شَهِدَ بِها شَعرِی وَ بَشَرِی وَ لَحمِی وَ دَمِی»؛ مو و پوست و گوشت و خون من به یکتایی خدا گواهی می‌دهند.
مؤذن گفت: «اَشهَدُ اَنَّ‌ محمداً رَسُولُ اللهِ
امام سجاد(ع) به مؤذن فرمود: «تو را به خدا سوگند می‌دهم، ساکت باش تا من سخنی بگویم!» آن‌گاه از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود:
مُحَمّدٌ هَذَا جَدِّی اَم جَدِّکَ...؛ ای یزید! آیا محمد جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر می‌گویی جدّ توست، دروغ می‌گویی و کفر می‌ورزی، و اگر باور داری که او جدّ من است، پس چرا عترت و خاندان او را کشتی؟! چرا پدرم را کشتی و حرمِ او و مرا اسیر کردی؟!
امام(ع) این سخن را گفت و آن‌گاه دست به گریبان برد، جامه خود را چاک زد و گریه کرد. سپس به مردم رو کرد و فرمود: «ای مردم! آیا در میان شما کسی هست که جدّش، رسول خدا(ص) باشد؟!»
صدای گریه و شیون از مجلس برخاست. مجلس آن‌چنان شد که یزید برای خاموش کردن مردم، به مؤذن گفت: «اقامه بگو!» هیاهو و صدای اعتراض از هر سو به طرف یزید سرازیر ‌شد. مردم متفرّق شدند؛ بعضی نماز خواندند و بعضی معترضانه مجلس را ترک کردند... .[10]
این نیز تابلوی دیگری از اذان بود که امام سجاد(ع) این‌گونه از آن استفادۀ سیاسی کرد و با بیان مفهوم اذان، به افشاگری پرداخت و طاغوت و بساطِ طاغوتی یزید را به هم ریخت.
10. مشهور است که کلادستون، نخست‌وزیر اسبق انگلستان، در مجلس عوام آن کشور گفت:
تا وقتی کعبه در میان مسلمانان است، قرآن راهنمای آن‌هاست و نام محمد(ص) در مأذنه‌ها بلند است، امکان ندارد پایه‌های سیاست ما در کشورهای اسلامی، استوار و برقرار گردد.
یعنی باید کعبه، عامل و کانون وحدت مسلمین ویران گردد، قرآن سوزانده شود و اذان و محتوایش به گوش‌ها نرسد! این کار با تهاجم فرهنگی و جای‌گزینیِ سرگرمی‌های غربی و بی‌محتوا امکان دارد، چراکه توجه دادنِ مسلمانان به سرگرمی‌ها و مظاهر غرب، آن‌ها را از توجه به فلسفه کعبه، رهنمودهای قرآن و مفاهیم عالی اذان بازمی‌دارد؛ در آن هنگام می‌توانیم سیاست استعماری خود را در کشورهای اسلامی استوار کنیم.
چنان‌که در بعضی کشورهای بیچاره اسلامی دیده شد، هنگام اذان، برنامه اذان را که سند افتخار و پویای اسلام است، از فرستنده‌های رادیویی و تلویزیونی خود حذف کرده و به جای آن، برنامه‌های مبتذل غرب را نهاده‌اند. ننگ و نفرت بر این طرزِ تفکر استعماری و ارتجاعی!


مفاهیم و محتوای اذان از دیدگاه روایات

برای دریافت بیشتر از باطن اذان، کافی است به دو روایت زیر توجه کنید:
1. امام رضا(ع) فرمود: «خداوند اذان را به خاطر فواید بسیاری، دستور داد.» آن‌گاه امور و مفاهیم زیر را به عنوان فلسفه اذان ذکر کرد:
ـ یادآوری مردم و بیدارباشی غافلان؛
ـ اعلام وقت نماز؛
ـ دعوت مردم به سوی پرستش خدا و تشویق آن‌ها برای عبادت؛
ـ اقرار به یکتایی خدا؛
ـ جهاد در راه ایمان؛
ـ آشکار کردن اسلام؛
ـ آگاهی‌بخشی به فراموش‌کار؛
ـ آغاز و پایان به نام خدا (تا بیان‌گرِ آن باشد که در آغاز و پایان، همواره خدا را در نظر بگیریم)؛
ـ تکرار فصل‌های اذان، هر کدام دو بار، تا موجب تکرار صدا کنار گوش‌های مردم شده و تأکیدی باشد؛ یعنی اگر به اولین بار توجه نکردند، با دومین بار توجه کنند، و به خاطر این‌که نماز دو رکعت، دو رکعت است؛
ـ تکرار «اَللُه اَکبَر» چهار بار در ابتدای اذان، از این روست که در همان آغاز که مردم در غفلتند، بانگ مکرّرِ بیدارباش را بشنوند و آماده شنیدن فصل‌های بعد شوند؛
ـ شهادت و گواهی به یکتاپرستی خدا و رسالت پیامبر(ص)، از این روست که شنوندگان دریابند که آغازِ ایمان، توحید و اقرار به آن، و نیز اقرار به رسالت پیامبر اسلام(ص) است، و این‌که اطاعت و شناخت خدا و رسولش از هم جدا نیستند. اقرار به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اسلام(ص)، در حقیقت اقرار به همه ابعاد ایمان است؛
ـ پس از گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص)، مردم به سوی نماز دعوت می‌شوند، زیرا اذان، مقدمه و آوای نماز است، و در فصل‌های بعد دعوت به رستگاری و بهترین عمل، همان دعوت به نماز را تأکید می‌کنند. و آخرین سخن، دربارۀ یکتایی خداست، چنان‌که آغاز آن، همان بود.[11]
2. امام حسین(ع) می‌فرماید:
در مسجد نشسته بودیم. مؤذن برای اذان به مأذنه رفت. وقتی گفت: «اَللهُ اَکبَرُ، اَللهُ اَکبَرُ»، پدرم علی(ع) منقلب شد و آن‌چنان گریه کرد که همه ما گریه کردیم. هنگامی که اذانش تمام شد، فرمود: «آیا می‌دانید مؤذن چه می‌گوید؟» عرض کردیم: «خدا، رسولش و وصیّ رسولش داناترند.» فرمود: «لَو تَعلَمُونَ ما یَقُولُ لَضَحِکتُم قَلیلاً وَ لَبَکَیتُم کَثیراً»؛ اگر می‌دانستید چه می‌گوید، کم می‌خندیدید و بسیار می‌گریستید!
این‌که مؤذن می‌گوید «اَللهُ اَکبَرُ»، بیان‌گرِ همیشگی و ازلی و ابدی بودن ذات پاک خداست و از علم، قدرت، حلم، کَرَم، عطابخشی و مقام کبریایی او سخن می‌گوید. «اَللهُ اَکبَرُ» یعنی خدایی که آفریدگارِ جهانیان است و همه موجودات بر اساس مشیّت او آفریده شده‌اند، همه‌چیز از اوست و به او بازگشت می‌کند؛ او آغازی است که پیش از او چیزی نیست و آخری است که بعد از او چیزی نخواهد بود؛ ظاهری است که فوق هر چیزی است که درک نشود و باطنی است که انتهای هر چیزی است که حدّ ندارد؛ او باقی است و هر چیزی جز او فانی است... .
و جمله «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا‌ اللهُ» بیان‌گرِ آن است که گواهی به یکتایی خدا تحقق نمی‌یابد، مگر با شناخت قلب؛ گویی می‌گوید: «من معبودی جز خدا را نمی‌شناسم و هر معبودی جز خدا، باطل است؛ من آنچه را در قلبم هست، با زبانم اقرار می‌کنم و گواهی می‌دهم پناهی جز خدا نیست و در توفان‌های حوادث و آشوب و تلخی‌ها، مرکز نجاتی جز او وجود ندارد.»این‌که مؤذن می‌گوید «اَللهُ اَکبَرُ»، بیان‌گرِ همیشگی و ازلی و ابدی بودن ذات پاک خداست و از علم، قدرت، حلم، کَرَم، عطابخشی و مقام کبریایی او سخن می‌گوید. «اَللهُ اَکبَرُ» یعنی خدایی که آفریدگارِ جهانیان است و همه موجودات بر اساس مشیّت او آفریده شده‌اند، همه‌چیز از اوست و به او بازگشت می‌کند؛ او آغازی است که پیش از او چیزی نیست و آخری است که بعد از او چیزی نخواهد بود؛ ظاهری است که فوق هر چیزی است که درک نشود و باطنی است که انتهای هر چیزی است که حدّ ندارد؛ او باقی است و هر چیزی جز او فانی است.
و معنای تکرار شهادت به یکتایی خدا این است که: گواهی می‌دهم هدایت‌کننده‌ای جز او نیست و همه ساکنان آسمان‌ها و زمین و بین آن‌ها از فرشتگان و انسان‌ها را به گواهی می‌گیرم و هر آنچه در سراسر زمین از کوه‌ها، درخت‌ها، حیوانات و هر تَر و خشک را به گواهی می‌گیرم که آفریدگاری جز خدا نیست، و رازق و معبود، ضرررسان و سودبخش، گیرنده و دهنده، عطابخش و نگه‌دارنده، دفع‌کننده و خیرخواه، کافی و شافی، آغاز و انجام جز خدا نیست؛ ظاهر و باطن از آنِ اوست و همه نیکی‌ها در دست اوست و او که پروردگار جهانیان است، از همه‌چیز بزرگ‌تر و بالاتر است.
اما جمله «اَشهَدُ‌ اَنَّ‌ محمداً رَسُولُ الله» گواهی بر این است که محمد(ص) بنده، رسول، پیامبر و برگزیدۀ خدا و انسان شکوهمندی است که خداوند او را برای هدایت همه انسان‌ها با آیین حق فرستاده، تا بر همه جهانیان فایق آید، گرچه مشرکان آن را نپسندند، و من ساکنان آسمان‌ها و زمین از پیامبران، رسولان، فرشتگان و همه انسان‌ها را گواه می‌گیرم که گواهی می‌دهم بر این‌که محمد(ص) رسول خدا، آقا و سرور پیشینیان و آیندگان است.
و تکرار این گواهی، بیان‌گرِ آن است که هیچ فردی به فرد دیگری نیاز ندارد، مگر به خدای یکتا و قهّار و بی‌نیاز از همه خلایق، و این‌که خداوند، محمد(ص) را به عنوان بشارت‌دهنده، ترساننده، دعوت‌کننده و چراغ فروزان به سوی مردم فرستاد؛ کسی که او و رسالتش را منکر شود و به او ایمان نیاورد، خداوند او را وارد آتش دوزخ کند، به طوری که همیشه در دوزخ بماند.
اما جمله «حَیَّ عَلَی الصَّلوۀِ» یعنی: بیایید به سوی بهترین اعمال و دعوت پروردگارتان، و بشتابید به سوی آمرزش الهی و خاموش کردن آتشی را که بر اثر گناهان، برای خود برافروخته‌اید، تا خداوند گناهان شما را محو کند و بیامرزد، و به جای آن، پاداش‌هایش را جای‌گزین کند، زیرا خداوند، حاکم بزرگوار و دارای فضل و کرم عظیم است و به ما مسلمانان اجازه داده که در حریم حضور او قرار بگیریم و به پیشگاهش راه بیابیم.
و تکرار این جمله، یعنی: برای مناجات با پروردگارتان برخیزید و نیازهای خود را در پیشگاه خدا بگویید و با کلام خودش به او متوسل شوید و طلب شفاعت کنید، و بسیار به یاد خدا و در حال قنوت، رکوع، سجود، خضوع و خشوع در برابر خدا باشید و حوایج خود را به سوی خدا ‌آرید، که خدا به شما چنین اجازه‌ای داده است.
اما جمله «حَیَّ عَلَی الفَلاحِ» یعنی: رو آورید به سوی بقایی که فناناپذیر است، نجاتی که هلاکت ندارد، حیاتی که همراه مرگ نیست، نعمت‌هایی که بی‌پایان است و ملکی که زوال‌ناپذیر می‌باشد؛ و رو آورید به شادی بی‌غم، انس بی‌وحشت، نور بی‌ظلمت، به وسعت بدون تنگی، مهر همیشگی، بی‌نیازی بدون فقر، سلامتی بدون بیماری، عزت بدون ذلت، نیروی بدون ضعف و کرامت عظیم، و بشتابید به شادی دنیا و آخرت، و نجات آغاز و انجام.
و تکرار این جمله، یعنی: بشتابید به چیزی که شما را به آن دعوت می‌کنم؛ به سوی کرامت فراوان، نعمت‌های سرشار و دائم، پیروزی بزرگ و لطف ابدی در جوار محمد(ص) در نشست‌گاه راستین و باصفا در محضر خدای مقتدر.
و اما جمله «اَللهُ اَکبَرُ»[12] یعنی: ذاتِ پاک خدا، بزرگ‌تر از آن است که کسی آن را درک کند. کرامتِ عبد به آن است که خدا را بپرستد و از او اطاعت کند؛ او را بشناسد و عبادت کند؛ دل به او بدهد و همواره به یاد او باشد؛ شیفته او گردد و با او انس بگیرد؛ به او اطمینان یابد؛ به او امیدوار باشد و از او بترسد؛ و در همه‌چیز تسلیم او باشد.
و تکرار این جمله، یعنی: خدا بزرگ‌تر از آن است که کسی مقدار کرامات او را نسبت به اولیایش بشناسد؛ به مقدار عذابش نسبت به دشمنانش آگاه شود؛ و حدود آمرزش و عفو و نعمت او را که شامل حال مطیعان می‌شود، و حدود عذابش را که شامل حال منکران می‌گردد، بداند.
اما جمله «لا اِلهَ ‌اِلّا اللهُ» یعنی: حجت کامل و رسا از جانب خدا بر مردم تمام شده، با فرستادن رسول و رسالت و روشن‌گری و دعوت؛ و خدا بزرگ‌تر از آن است که احدی بر او حجت داشته باشد. کسی که دعوت خدا را اجابت کند، دارای نور و کرامت شود، و کسی که دعوت او را انکار کند، خداوند از همه جهانیان بی‌نیاز است و او از همه سریع‌تر به حساب‌ها می‌رسد.
و اما جمله «قَد قامَتِ الصَّلوۀ» (در اقامه) یعنی: وقت دیدار با خدا، و مناجات با او و برآورده شدن حاجت‌ها و وصول به امیدها و رسیدن به پیشگاه خدا و دست‌یابی به کرامت، غفران، بخشش و رضوان الهی فرا رسیده است.[13]
با توجه به دو روایت مزبور، روشن شد که اذان تنها الفاظ و شعار لفظی نیست، بلکه شعار آمیخته با شعور است؛ شعور مفاهیم عالی، عرفانی، معنوی و بسیار بلندپایه، که باید هر مسلمانی از فرهنگ اذان بیاموزد و خود را بر اساس آن بسازد.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. کنزالعمّال، ح20951.
[2]. همان، ح20934؛ میزان الحکمه، ج‌1، ص‌82.
[3]. الاوئل، ص‌231.
[4]. همان، ص‌228.
[5]. بحارالأنوار، ج‌84، ص‌102.
[6]. سفینۀ البحار، ج‌1، ص‌104.
[7]. همان، ج‌2، ص‌290.
[8]. همان، ج‌1، ص‌702.
[9]. تفسیر المنار، ج‌6، ص‌445.
[10]. بحارالأنوار، ج‌45، ص‌137ـ139.
[11]. من لایحضره الفقیه، ج‌1، ص‌195ـ196.
[12]. شیخ صدوق(ره) می‌گوید: «عدم ذکر جملة "حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَلِ" در این روایت، به خاطر تقیۀ راوی بوده است.» منظور از این جمله، ولایت علی(ع) و نیکی به حضرت زهرا(س) و فرزندانش می‌باشد.
[13]. معانی الأخبار، ص‌38ـ41؛ بحارالأنوار، ج‌84، ص‌133ـ134.

برگرفته از: زندگی پرافتخار بلال حبشی؛ نخستین مؤذن اسلام، نوشتۀ محمد محمدی اشتهاردی