سازمان مجاهدین برای رسیدن به قدرت، حتی حاضر به کشتن مردم کشور خود شد
 
چکیده
سازمان مجاهدین خلق که از هیچ کوششی برای به دست گرفتن قدرت دست بردار نبودند، در برهه‌ای از زمان، مشی خود را بر کشتار و ایجاد ترس و رعب میان عموم مردم قرار دادند و سعی کردند که با ایجاد فشار به حکومت مرکزی، آن‌ها را وادار به قبول خواسته هایشان کنند. آنچه در این مقاله می‌خوانید، مربوط به آن دوران می‌باشد.

تعداد کلمات 3512/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
 


انفجار ششم تیر

آغاز علنی مرحله نظامی سازمان، پی‌آمدهای فوری مختلفی به همراه داشت:
تنفر عمیق مردم از این حرکت و توقع آن‌ها از دولت در سرکوب قاطع منافقین، برخورد محکم و تردیدناپذیر مقامات قضایی، کمیته و سپاه که متناسب با افکار عمومی عمل کردند، چنان ضربه‌ای به سازمان زد که به هیچ عنوان تصورش را نمی‌کرد.[1]
درگیری‌های پراکنده مسلحانه و اقدام به بمب‌گذاری و آمادگی برای ترورهای گسترده توسط سازمان، از فردای سی‌ام خرداد آغاز شد. «روز دوم تیر‌ماه، یک بمب در سالن راه‌آهن قم در لحظۀ پیاده و سوار شدن مسافرین منفجر گردید و 7 شهید و بیش از 50 زخمی بر جای گذاشت. روز سوم تیر، با هوشیاری مردم، یک بمب قوی در جنب یک هنرستان دخترانه در تهران، کشف و خنثی می‌شود.»[2]
بعدها، سودابه سدیفی، مشاور بنی‌صدر، پس از دستگیری اعتراف کرد که پس از عزل قانونی رئیس‌جمهور و پنهان شدن او، بنی‌صدر به رجوی پیام داد که «باید شروع به زدن رأس‌های آن‌ها [حاکمیت نظام جمهوری اسلامی] نمود، چاره دیگری نیست.»[3]
حسین نواب‌صفوی یکی از رابط‌های اصلی بنی‌صدر و سازمان نیز، بعد از بازداشت، به‌رغم این که تأکید داشت که بنی‌صدر برای مقابله با نظام بر «بسیج مردم» تکیه می‌کرد، با تردید تصریح کرد که این نکته هم مطرح شد که «اگر نتوانستیم مردم را بسیج کنیم، باید آیین‌ها را فلج کرد، یک چیزی در همین حدود، شاید گفت باید سران را از بین برد.»[4]
رجوی بعد از اختلاف با بنی‌صدر، دیدگاه‌های او را در مورد ترورهای سال 60 چنین تبیین می‌نماید:
«آقای بنی‌صدر به خوبی به یاد دارند که در آن اوایل... رفسنجانی را در شمار «خمسه خبیثه» واجب‌القتل دانسته و به‌تأکید خواستار آن بودند که در ردیف بهشتی ملعون - که هر دو نفر به اضافه سه نفر دیگر، دستشان تا مرفق به خون و جنایت‌آلوده بود - مهدورالدم و شایسته مجازات شناخته شود.»[5]
رجوی در بیانی دیگر، با تحقیر دیدگاه بنی‌صدر می‌نویسد:
...آن‌چه بنی‌صدر از مبارزه مسلحانه مجاهدین انتظار داشت، اساساً چیزی جز دفع شرّ تعدادی از مهره‌های بالای رژیم نبود...[6]
رئیس‌جمهور معزول که خود به دستاویزی برای شورش مسلحانه سازمان تبدیل شده بود، با تأکید یا درواقع اعلام موافقت خود با آغاز ترور مسئولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی، تسریع در اقدام برنامه‌ریزی‌شده قبلی سازمان را خواستار شده بود. روز ششم تیرماه، با انفجار بمب کارگذاشته‌شده در ضبط صوت بزرگی که روی تریبون سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد اباذر تهران قرار داده شده بود، پروژه حذف رهبران اصلی جریان پیرو خط امام توسط سازمان کلید خورد.
اما سازمان رسماً مسئولیت سوءقصد به آیت‌الله خامنه‌ای را برعهده نگرفت و حتی بر قسمتی از بدنه داخلی ضبط صوت انفجاری با ماژیک نوشته شده بود: «هدیه گروه فرقان»،[7] و جزوه‌ای نیز با امضای این گروه درباره این سوءقصد انتشار یافت.[8] در حالی که مؤسس و اعضای اصلی این گروه در سال 58 و 59 شناسایی و دستگیر شده بودند[9] و هیچ تشکیلاتی از این گروه در سال 1360 در داخل کشور وجود نداشت که قادر به انجام یک اقدام مسلحانه باشد. آشکار بود که سازمان در همان آغاز عملیات تروریستی خود - در تیرماه 60 - با طرح نام گروه فرقان و انتشار اطلاعیه جعلی به نام آن گروه، کوشید تا هم چهره تروریستی خود را پنهان کند و هم علاوه بر انحراف افکار عمومی، مسئولان امنیتی و انتظامی را نیز گمراه نماید.[10]
معاون وقت دادستان انقلاب در خاطرات خود تصریح کرده است که «جواد قدیری یکی از طراحان انفجار مسجد اباذر بود.»[11] وی که نام کاملش محمدجواد قدیری‌مدرس است و از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعد از سوءقصد نافرجام به آیت‌الله خامنه‌ای متواری شد و از کشور گریخت؛ و در سال 1364، نام قدیری در لیست شورای مرکزی سازمان به عنوان «عضو مرکزیت» درج گردید.[12]
 

فاجعه هفتم تیر

ساعت 9 یکشنبه شب هفتم تیرماه، در مقر حزب جمهوری اسلامی، بمب نیرومندی منفجر شد و آیت‌الله دکتر بهشتی، دبیرکل رئیس دیوان عالی کشور و چهار وزیر کابینه و شمار زیادی از مسئولان و نمایندگان مجلس به شهادت رسیدند. خیلی زود مشخص شد که این بمب توسط یکی از عناصر نفوذی منافقین، به نام محمدرضا کلاهی، کار گذاشته شده بود. کلاهی ده دقیقه قبل از انفجار، دفتر حزب را ترک کرده و گریخته بود. به رغم عریان بودن انگیزه‌ها و نحوه عملکرد سازمان که حتی از پیش از تحقیقات هم برای مردم روشن بود، به علت ابعاد و آثار گسترده داخلی و بین‌المللی این اقدام، سازمان مسئولیت انفجار 7 تیر را صریحاً اعلام ننمود؛ ضمن این که تلویحاً و با کنایه روشن‌تر از تصریح، آن را به خود نسبت می‌داد. انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا که در آن زمان، نقش ستاد سازمان در آمریکا را ایفا می‌کرد و مواضع آن را انتشار می‌داد، در اطلاعیه خود چنین اعلام نمود: «...انفجار ستاد حزب [جمهوری اسلامی] و متلاشی شدن بهشتی... مرگ بهشتی همان خواستِ به حق توده‌های محروم بود.»[13] رجوی در جمع‌بندی یک‌ساله و موسی خیابانی نفر دوم سازمان، در نوار تحلیل تاریخچه سازمان که اندک زمانی پیش از کشته شدنش در بهمن 60 ضبط کرده بود، هر دو-به نوعی- از «ضربه مهلک» و «ضربه اول» (و مانند این تعبیرها) بعد از 30 خرداد، سخن راندند. سال‌ها بعد نیز، رجوی زمانی که در عراق به سر می‌برد، در دیدار با سپهبد طاهر جلیلی‌حبوش، رئیس سازمان اطلاعات عراق، به وی چنین گفت:
«...همان‌گونه که اطلاع دارید، من در سال های 1981 در پاریس بودم. در آن زمان سال‌ها... به ما تروریست نمی‌گفتند، هرچند که کاخ سفید و کاخ الیزه می‌دانستند؛ با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم. می‌دانستید که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد... آن‌ها می‌دانستند و خوب هم می‌دانستند، ولی صفت تروریست به ما نزدند.»[14]
 

هویت عامل انفجار

یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی شد و طی اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد:
...در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت، فردی است به اسم محمدرضا کلاهی که مشخصات نام‌برده بدین شرح اعلام می‌گردد:
محمدرضا کلاهی فرزند حسن، متولد 1338، دارنده شماره شناسنامه 1251، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد (واقع در خیابان جمهوری اسلامی، خیابان گلشن) که نام‌برده در حین وقوع حادثه، متواری شده است.[15]
 

فرار بنی‌صدر و رجوی

سه‌شنبه 6 مرداد [1360] - 27 رمضان- 28 جولای
...ساعت 11 [بعدازظهر] خبر فرار یک هواپیمای بوئینگ سوخت‌رسان نظامی از فرودگاه تهران رسید. دستور تعقیب و برگرداندن آن را دادیم. ساعت دوازده خبر دادند که وارد ترکیه شده و از دست ما کاری برنمی‌آید و خلبان آن، همان سرهنگ معزّی، خلبان مخصوص شاه است که هواپیمای شاه را به ایران آورده بود... .
چهارشنبه 7 مرداد [1360]- 27 رمضان- 29 جولای
...ساعت 11 [صبح] گزارش رسید که بنی‌صدر و رجوی سرنشین هواپیمای فراری هستند و امروز صبح به پاریس رسیده‌اند ‌و فرانسه به بنی‌صدر پناهندگی سیاسی داده، خبر تلخی است.[16]
رجوی در توجیه این فرار، می‌گوید:
بلافاصله بعد از نخستین ضربه نظامی[17] و سلب ثبات و بی‌آینده کردن رژیم...، ما می‌بایست در زمینه سیاسی هم کارمان را متعادل و متوازن می‌کردیم و آلترناتیو دموکراتیک خودمان را ارائه می‌دادیم. با این دیدگاه بود که به آقای بنی‌صدر... پیشنهاد تشکیل شورای ملی مقاومت را کردیم و با تأیید ایشان شورا تأسیس شد... به این ترتیب، با تأسیس شورای ملی مقاومت، آلترناتیو (حکومت جانشین) ما در قبال رژیم... هم مشخص شد و بُعد سیاسی حرکتمان با بُعد نظامی آن، متطابق و متوازن گردید. یک هفته یا ده روز بعد از تأسیس شورای ملی مقاومت هم جریان پرواز به پاریس پیش آمد... پرواز به فرانسه - ولو اینکه مبنا و اساسش را حفاظتی تلقی کنیم - با این ترکیب و با این شکل بخصوص آمدن، در مجموع در خدمت معرفی و تثبیت آلترناتیو بود؛ به ویژه که بر محمل یک عمل بزرگ نظامی (یعنی خود پرواز) نیز سوار بود.[18]

 

 بیشتر بخوانید: نگاهی به عملیات‌های تروریستی منافقین

 

ترور مسئولان و تداوم شورش

شهادت رجایی و باهنر
بعدازظهر روز یکشنبه، 8 شهریور‌ماه 1360، هنگامی که محمدعلی رجایی- رئیس‌جمهور - و محمدجواد باهنر - نخست وزیرر - به اتفاق چند تن از مسئولان کشوری و لشگری، در جلسه شورای امنیت کشور در ساختمان مرکزی نخست‌وزیری شرکت کرده بودند، بر اثر انفجار یک بمب قوی که در کیفی جاسازی شده بود، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و نیز بعد از مدتی مجروحیت شدید، رئیس شهربانی جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند و عده‌ای زخمی شدند.
روزنامه جمهوری اسلامی در همان زمان خبر برگزاری پارس به نقل از فرانس پرس را منتشر ساخت که طی اطلاعیه‌ای در لندن، سازمان مجاهدین خلق مسئولیت انفجار نخست‌وزیری را برعهده گرفت.[19] این خبر، نه در آن زمان و نه در سال‌های بعد، چندان مورد اشاره و استناد واقع نگردید و گویا از عدم هماهنگی با دفتر سازمان در لندن و یا تعجیل خبرگزاری فرانسه، به طور ناخواسته انتشار یافته بود که باتوجه به عواقب حقوقی و بین‌المللی آن، به سرعت نادیده گرفته شد و تکذیب گردید.
اما قرائن و شواهد متقن و اعتراف صریح مسعود رجوی در دیدار با رییس سازمان اطلاعات رژیم صدام حسین، به روشنی اثبات می‌کند که همانند انفجار هفتم تیر، سازمان مجاهدین خلق عامل فاجعه تروریستی انفجار هشتم شهریور در ساختمان نخست‌وزیری بوده است. 12 سال بعد، یک نشریه آمریکایی فاش ساخت که عملیات تروریستی مذکور را سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) طراحی و برنامه‌ریزی نموده و عاملان آن‌ها درواقع مأموران سیا بوده‌اند.[20]
 

تحقیقی درباره عامل ترور

چند روز پس از فاجعه هشتم شهریور، آیت‌الله ربّانی‌املشی- دادستان کل کشور - عامل انفجار را در یک پیام تلوزیونی معرفی کرد:
عامل انفجار نخست‌وزیری، شخصی به نام مسعود کشمیری، دبیر شورای امنیت، بوده است. این شخص بمبی در کیف خود جاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون اینکه هیچ‌کس به او ظنین شود - و هیچ‌کس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمی‌کرده و... خیلی عادی و طبیعی بود[ه] که کیفش را در دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند و از آن‌جایی که منشی جلسه هم بود[ه]، کنار مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر بنشیند؛ و این کار را کرده و کیف خود را هم در کنار آن‌ها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود[ه] که انفجار، اولین بار، این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد... خود او هم رفتار معمولی داشته است: گاهی بیرون می‌رفته، داخل می‌شده، با این و آن صحبت می‌کرده است؛ می‌رفته است چیزی از بیرون می‌آورده و گاهی چای می‌داده است.
در بین یکی از این مواقعی که رفت و آمد می‌کرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته؛ و در همان موقع، این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت؛ و کشمیری فرار کرد و هم‌اکنون نیز متواری است و زنده است؛ مگر اینکه سازمان منافقین از آن‌جایی که ببینند او شاید – مثلاً - وجودش برایشان مضر باشد، وی را از بین برده باشند.[21]
بعدها آشکار شد که مسعود کشمیری در اوایل انقلاب، از هواداران «جنبش ملی مجاهدین» بوده است؛ البته بعدها موقعیت روشن‌تری در سازمان پیدا کرده و - به گفته یکی از دوستانش - دارای اسم رمز «مجیب» بوده است. برخی افراد بعد از انتشار خبر، به نقش وی در انفجار نخست وزیری شهادت دادند که او را در راه‌پیمایی‌های سازمان پس از پیروزی انقلاب و یا در دفتر سازمان دیده بوده‌اند. حتی فردی گزارش داد که وی را قبلاً در دفتر مسعود رجوی دیده بود. مهندس بهزاد نبوی در مصاحبه‌ای در این باره گفت:
...هیچ‌کس از این سوابق کشمیری اطلاعی نداشت و هرکس سوابق وی را بررسی می‌کرد، از سوابق[ی]... که بعد از انقلاب به دست آمده بود، استفاده می‌کرد.
این سوابق – همه - نشان می‌داد که کشمیری عنصری فعال در نهادهای انقلاب بوده؛ و متأسفانه همین امر یکی از مسائل اصلی انقلاب ما بوده و هست. روزهای اول پیروزی انقلاب که ما در کمیته مرکزی فعالیت داشتیم، [حتی] یک ساواکی [هم] خیلی راحت می‌توانست در کمیته نفوذ کند، چرا که هیچ‌کس، اشخاص دیگر را نمی‌شناخت. ...این اشکالی بود که ما بعد از پیروزی انقلاب در خیلی از نهادهای انقلابی داشتیم.[22]
سعید حجاریان که در آن زمان از اعضای گروه تحقیق و بررسی انفجار نخست وزیری بود و زیر نظر بهزاد نبوی کار می‌کرد، در مصاحبه‌ای درباره نفوذی‌های سازمان و کشمیری چیزی گفته است:
در ابتدای انقلاب، بچه‌های سازمان مجاهدین خلق در همه ارگان‌های حساس حضور داشتند، در دادستانی بودند، در دستگاه قضایی تا حد دستیار قاضی بودند، در حزب جمهوری [اسلامی] هم حضور داشتند. مرکزیت سازمان از مقطعی به بعد به نیروهایش اعلام کرد که غیر علنی کار کنند و هویت سازمانی خود را پنهان کنند. کلاهی، کشمیری، جواد قدیری، عباس زری‌باف و تعداد دیگری از افراد، نظیر قاتل شهید قدوسی از نیروهای آنان بودند که بعداً مشخص شد در حزب، دادستانی، اطلاعات نخست‌وزیری و جاهای مختلف نفوذ کردند. کشمیری را آقای علی تهرانی [علی‌اکبر تهرانی] به ما معرفی کرده بود؛ البته ایشان هم شناختی از همکاری او با سازمان نداشت.[23]
کشمیری، پس از ورود به نخست‌وزیری، ابتدا در معاونت سیاسی - اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی کار می‌کرد و پس از اینکه به عنوان یک عنصر حزب‌اللهی و مدیر شناخته شد، توسط دفتر اطلاعات و تحقیقات ارتقا یافت و عنوان دبیری اجلاس شورای امنیت را به دست آورد. در همین پست بود که توانست فاجعه 8 شهریور را پدید آورد.
جالب اینکه این فرد، قرار بود تصمیم‌گیرنده در مورد طرح بمباران رادیو مجاهد باشد؛ و مسئول اجرای طرح بود - رادیو مجاهد که ایستگاه آن در سردشت و بوکان قرار داشت شناسایی و کروکی‌ها – همه - به دست کشمیری می‌رسید؛ و جلسات هماهنگی برای بمباران این رادیو را همین آدم اداره می‌کرد. این‌ها همه نشان دهنده آن است که چه قدر به این آدم اطمینان شده بود. ...باید خیلی دقت شود تا امثال کشمیری که خودش مأمور کشف عوامل نفوذی شده بود، این فجایع را به بار نیاورند.[24]
حجاریان درباره کشمیری می‌گوید:
کشمیری خیلی منظم بود و در تنظیم گزارش‌ها و صورت جلسات دقت فوق‌العاده‌ای داشت. این بود که وقتی برای دبیرخانه شورای امنیت ملی کسی را خواستند، اطلاعات نخست‌وزیری بود که کشمیری را معرفی کرد. بعد از انفجار دفتر نخست‌وزیری بود که در پیگیری‌ها پس از آنکه مادر و خواهر کشمیری بازداشت شدند، به ارتباطات خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم.
برادرهای همسر کشمیری در قصر شیرین عضو سازمان بودند و طبیعی بود که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست پیدا نکنیم.[25]
 

تظاهرات شورشی و مسلحانه

پس از ناکامی «استراتژی ضربه‌ای»، ابتداً تحلیل سازمان این بود که: «نوک هرم حاکمیت ضربه خورده است و حال باید با ضربه‌های پیاپی به بدنه این هرم، جلو ترمیم ضربه‌های 7 تیر و 8 شهریور را گرفت.»
تاکتیک نظامی عمده سازمان، در ماه‌های تیر و مرداد و نیمه اول شهریور 1360 که واکنشی به قدرت ترمیم نظام جمهوری اسلامی و حمایت روزافزون مردم از آن محسوب می‌شد «حرکات ایذایی» بود؛ بیشتر ترورهای پراکنده در این مقطع صورت گرفت. در این مدت، شهادت آیت‌الله علی قدوسی دادستان کل انقلاب، بر اثر انفجار بمب توسط محمود فخارزاده کرمانی عضو نفوذی سازمان در دادستانی در تاریخ 14 شهریور 60 به وقوع پیوست.[26] در اواسط شهریور ماه 60، تحلیلی با این مضمون از سوی سازمان صادر شد:
عملیات بزرگ بمب‌گذاری و عملیات ایذایی و ترورها، زمینه لازم را درون مردم به وجود آورده و جامعه الان آماده قیام علیه رژیم و سرنگون کردن آن است و انفجار توده‌ها فقط نیاز به یک جرقه دارد که باید توسط پیشتاز زده شود.[27]
طرح «تظاهرات مسلحانه و شورشی» از این تحلیل زاده شد؛ که در جهت تکمیل آن، تحلیل زیر نظر به هواداران رسید:
باتوجه به اسطوره‌سازی مردم از سازمان از یک طرف و وجود ذهنیت نسبت به عمل در جو غالب هواداران هنوز وارد فاز [نظامی] نشده‌اند؛ بنابراین لازم است مردم با تاکتیک مناسبی به صحنه کشانده شوند. اختناق مهم‌ترین عامل عدم ورود مردم به صحنه مبارزه علیه رژیم بوده است؛ بنابراین لازم است ابتدا جوّ اختناق توسط پیشتاز شکسته شود تا مردم به صحنه بیایند. «تظاهرات مسلحانه و شورشی» مناسب‌ترین شکل شکستن جوّ اختناق است.[28]
تعریف «تظاهرات مسلحانه»، درتبیین شکل کار آن، مشخص می‌شود: چند اقدام مسلحانه پراکنده که یک تیم نظامی مسلح تظاهرات را شروع می‌کند، سپس بقیه نیروها - از پایین‌ترین رده‌های تشکیلاتی و حتی زیر تشکیلات تا هواداران قطع ارتباطی - به آن می‌پیوندند.
فاضل مصلحتی، عضو مرکزیت نهاد دانش‌آموزی سازمان، در جلسه درون گروهی گفته بود:
تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه می‌اندازیم تا با این کار مردم کشته بشوند و انگیزه مبارزه پیدا کنند و رو‌در‌روی نظام قرار بگیرند.[29]
در صورتی که در این تجمع‌ها، تحرکات مسلحانه رخ نمی‌داد و فقط ناآرامی و آشوب صورت می‌گرفت؛ نوع تظاهرات مسلحانه، بیشتر مطلوب سازمان بود. در 16 شهریور ماه 1360 چند تجمع محدود و کوتاه‌مدت، در نقاط مختلف تهران صورت گرفت که نیروهای سازمان‌داده در دو نهاد «دانش‌آموزی» و «محلات»، در آن شرکت داشتند. نیروهای «محلات» در نقاطی که ضمن طرح‌های استراتژیک سازمان، روی آن‌ها به عنوان «محله‌های آزاد‌شده» حساب باز شده بود، در یک زمان کوتاه تجمع کردند. در روزهای بعد (18، 21 و 25 شهریور) نیز تحرکات مشابهی در نقاط مختلف تهران - مانند «سینا - مخصوص»، «سینا - خرمشهر» و «شادمان- ستارخان» - روی داد.
 

تظاهرات مسلحانه 5 مهر 60

در اواخر شهریور ماه 1360، خط و تاکتیک «تظاهرات گسترده» در داخل سازمان طرح شد؛ با این ویژگی که تعداد بیشتری تیم‌های مسلح در راه‌پیمایی شرکت داده شوند و تمام نیروهای اجرایی و عملیاتی و هواداران تشکیلاتی در صحنه حضور یابند و مناطق شروع راه‌پیمایی طوری در نظر گرفته شود که گروه‌های مختلف سازمان‌دهی‌شده - در نهایت – به‌هم پیوندند تا راه‌پیمایی گسترده شود. تظاهرات 5 مهر که در ابتدا قرار بود اول مهر برگزار شود، ولی به دلیل برگزاری تظاهرات دانش‌آموزی به مناسبت بازگشایی مدارس به تأخیر افتاد، در این مرحله طرح شد تا «پتانسیل نهفته خلق» آزاد شود:
به آن درجه از توان نظامی رسیده‌ایم که اگر از رژیم جلوتر نباشیم، پا‌به‌پای او هستیم و به شرایط مساوی دست یافته‌ایم.
ما در 5 مهر‌ماه با قیامی شبیه قیام توده‌ای 22 بهمن روبه‌رو هستیم، باید مردم را تحت حمایت نیروهای مسلحمان به صحنه بکشانیم.[30]
این در حالی است که بعداً مسعود رجوی در جمع‌بندی یک‌ساله خود تصریح می‌کند که ازابتدا می‌دانسته که الگوی تظاهرات بی‌نتیجه خواهد بود، ولی باز هم آن را «تست» کرد:
بالاخره تعداد قابل توجهی هوادار مسلح، از سه نقطه مرکزی تهران،[31] در ساعت 5/10 صبح - پنجم مهرماه - با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و نیز اتوبوس‌های شرکت واحد، راه‌پیمایی را آغاز کردند.
 

بحران‌ها و ضربه‌ها پس از شکست 5 مهر

بعد از این «آزمایش»، سازمان دوباره متحمل یک شکست بزرگ و از دست دادن بسیاری از نیروهای تشکیلاتی‌اش شد. بخش عظیمی از نیروهای وابسته به نهادهای «بخش اجتماعی»، در فاصله 5 تا 10 مهر دستگیر شدند و «ستاد انزلی»، مرکز هدایت خط تظاهرات مسلحانه، نیز ضربه خورد.[32] هواداران که انتظار داشتند با قیامی مثل 22 بهمن 57 روبه‌رو شوند، دچار یأس شدند.
ناکامی طرح تظاهرات مسلحانه، ناهنجاری‌های زیادی را در هواداران باعث شد؛ این‌ها بعدها در زندان و یا بین خود، در خصوص جملات و عبارات امیدوار‌کننده مسئولان سازمان، اندیشه کردند:
...تو اگر توی خیابان یک گلوله شلیک بکنی، مردم دورت جمع می‌شوند. ...این تظاهرات یک قیام سراسری است؛ همه مردم به ندای شما جواب می‌دهند... با خودتان سلاح بیشتری ببرید؛ چون مردم از شما سلاح می‌خواهند.
.... اول مجلس را می‌گیریم، بعد رادیو و تلوزیون و بعد اوین و درآخر می‌رویم سراغ جماران.
...بچه‌ها! فردا [5 مهر] مثل 22 بهمن است؛ مردم فردا از شما با شیرینی و شکلات استقبال می‌کنند... مراقب باشید زیاد به مردم نپردازید؛ فقط تشکر کنید.[33]
تحلیل‌های پس از 5 مهر، بیش از آن که روی قدرت سازمان تکیه کند، به بحران‌های اقتصادی و سقوط قریب‌الوقوع جمهوری اسلامی در اثر آن می‌پرداخت که این موارد از آن بیرون می‌آمد:
    1. رژیم از نظر اقتصادی رو به سقوط است.
    2. ستون فقرات سازمان سالم مانده و ضربه ‌کاری از دستگیری‌ها و اعدام‌ها نخورده؛ اما از این پس اصل بر حفظ خود است و قرارها باید به حداقل (هفته‌ای یک‌بار) تقلیل یابد.
    3. تبلیغات در سطح جهانی، به نفع سازمان است.
    4. عملیات نظامی گسترده ضروری نیست، چون اهداف آن[34] به دست آمده است. اعضا و هواداران سازمان نمی‌خواهند به جای مردم انقلاب کنند؛ و با توجه به شرایط اقتصادی - اجتماعی و پتانسیل انقلابی توده‌ای که محصول این شرایط است، مردم به زودی قیام خواهند کرد.[35]

یکی از عناصر مؤثر سازمان در آن زمان، در تبیین انفعال درونی سازمان و نیروهایش - که با شور و امید زیاد به این کوران خونین وارد شده بودند - در جریان 5 مهر، می‌نویسد:
در طول یک ماه بعد از 5 مهر، مرتباً به افراد تحلیل می‌نمودند که تظاهرات 5 مهر، تأثیر شگرفی در خارج از کشور داشته؛ و بعد از این عمل، بایستی روی بحران‌های اقتصادی رژیم کار کنیم.
ولی انتقال تحلیل بحران اقتصادی به پایین‌تر از رده «نهاد» ممنوع بود و بعدها هم فراموش شد. من فکر می‌کنم [که] تحلیل بحران اقتصادی برای جلوگیری از انفعال و دور ماندن ذهن ما از شکست 5 مهر بود.[36]

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. تروریسم ضد مردمی: ص 40.
[2]. منافقین خلق...: ص 87.
[3]. غائله چهاردهم اسفند...: ص 730.
[4]. همان: ص 735.
[5]. نشریه مجاهد، ش 223، ص 7. منظور بنی‌صدر و سازمان، به غیر از شهید بهشتی و حجت الاسلام رفسنجانی باتوجه به سایر قرائن و شواهد به احتمال بسیار زیاد آیت‌الله خامنه ای، شهید باهنر و شهید رجایی بوده‌اند که اقدام به ترور آنان با هماهنگی و موافقت هردو صورت پذیرفته که در مورد آیت‌الله خامنه‌ای نافرجام ماند و در مورد آقای هاشمی به مرحله عمل نرسید.
[6]. نشریه مجاهد، ش 224: ص 6.
[7]. روزنامه کیهان، 7/4/60: ص 3.
[8]. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌ها‌ی مذهبی...: ص 927.
[9]. همان، ص 569.
[10]. این ترفند آنچنان مؤثر بود که در کتاب غائله چهاردهم اسفند (تنظیم شده در سال 1361)، اقدام مزبور در زمینه فعالیت‌های گروه فرقان برشمرده شده است، ص 100.
[11]. قدیریان، خاطرات: ص 179.
[12]. نشریه مجاهد، ش 252: ص 47.
[13]. اطلاعیه شماره 48 دانشجویان مسلمان آمریکا مورخ 2 جولای 1981 (14 تیر 1360).
[14]. برای قضاوت تاریخ: ص 113-114.
[15]. کیهان، 16/4/60: ص 3.
[16]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص 218-219.
[17]. چنان‌که پیش‌تر گفتیم رجوی در مواردی به کنایه «اَبلَغُ مِنَ التَصریح»، مسئولیت انفجار هفتم تیر را پذیرفته روی آن مانور می‌دهد. در این‌جا نیز منظور از «نخستین ضربه نظامی» همان حادثه است.»
[18]. رجوی، جمع‌بندی یک‌ساله... ص 119-122.
[19]. روزنامه جمهوری اسلامی، 10/6/60: ص 3.
[20]. روزنامه کیهان، 27/3/72: گزارش مجله آمریکایی اسپات لایت.
[21]. میرطاووسی، شهید محمدعلی رجایی، ج 2: ص 22-23.
[22]. روزنامه اطلاعات، 7/6/61: ص 6؛ متن گفت‌و‌گوی اختصاصی با بهزاد نبوی.
[23]. روزنامه شرق، 16/6/84: ص 6.
[24]. روزنامه اطلاعات، 7/6/61: ص 6؛ متن گقت‌و‌گوی اختصاصی با بهزاد نبوی.
[25]. روزنامه شرق، 16/6/84: ص 6.
[26]. موسوی آشان، زندگی‌نامه آیت‌الله علی قدوسی: صص 125-126؛ روزنامه جمهوری اسلامی، 22/6/60: متن اطلاعیه دادستانی انقلاب؛ در کتاب خاطرات حجت‌الاسلام ری‌شهری، مهران اصدقی که از مسئولان بخش ویژه عملیات نظامی سازمان بود، عامل این انفجار معرفی شده است. ری‌شهری، خاطره ها، ص 187.
[27]. شرح و تحلیل مجموعه...، ج 3: ص 371؛ نقل از اسناد درون گروهی کشف‌شده.
[28]. همان.
[29]. کارنامه سیاه...، ج 1: ص 157.
[30]. شرح و تحلیل مجموعه...، ج 3: ص 372: نقل از تحلیل درون گروهی مربوط به تظاهرات مسلحانه 5 مهر 1360.
[31]. پل حافظ (تقاطع طالقانی)، حدفاصل تقاطع طالقانی و میدان ولی عصر و سه راه جمهوری.
[32]. شرح و تحلیل مجموعه...، ج 3: ص 374-375؛ نقل از اسناد درون گروهی نهادهای «بخش اجتماعی».
[33]. گردش کار پرونده‌های چند تن از متهمین تظاهرات مسلحانه 5 مهر 1360: مریم ش، مسعود انتظاری، محمد ملک اسدیان؛ موجود در «مرکز اسناد انقلاب اسلامی».
[34]. آلترناتیو شدن سازمان و جا انداختن آن به طور جهانی، تعادل قوای نظامی با رژیم زدن ضربه‌های کاری به رژیم. (شرح و تحلیل مجموعه...، ج 3، ص 373؛ نقل از مجموعه تحلیل‌های درون گروهی کشف‌شده).
[35]. همان.
[36]. بشیر، رخدادهای سمخا...، ج 2: ص 225؛ متخذ از پرونده اصغر فقیهی.

منبع: کتاب سازمان مجاهدین خلق؛ موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی؛ بهار 1389.